رقص در تاریكی
سالیانی نه چندان نزدیك و البته نه بسیار زیاد دور ، در خوابگاه بحث بر سر متنی لاتین بود كه بر روی پوستری بر دیوار اتاق نقش بسته بود ؛ مفهوم آن برای دوستان مبهم می نمود ؛ به اتاق وارد شدم و با توجه به بحث دوستان با ورانداز متن اینگونه تفسیر كردم ، كه فرض كنید شما و همكارانتان مدت ده سال هر روز سر ساعت شش و چهل و پنج دقیقه در سر ایستگاه حاضر شده و هر روز طبق معمول سرویس آمده و به سر كار رفته اید ، و این روال بدون هیچگونه مشكل و موردی در تمام ده سال ادامه داشته است ؛ همه چیز عادی و معمولی است .
اما اگر یك روز ؛ فقط یك روز صبح ، برای راننده سرویس مشكلی پیش بیاید و نتواند طبق معمول سر وقت حاضر شود ؛ مدام به ساعت نگاه می كنید ؛ ای بابا ؛! دیر شد ؛! چرا نیامد ؛؟ مدام قدم می زنید ؛! مدام غرو لند می كنید ؛! و تازه متوجه می شوید كه ؛ ای بابا ؛! مثل اینكه در این ده سال سرویسی هم بوده ؛ و مهمتر از آن راننده سرویسی هم بوده ؛ !.
حالا فرض كنید یك روز صبح همه وقتی به خیابان می آییم در گوشه گوشه خیابانهای شهر با انبوه زباله ها ؛ انبوه لیوانهای یكبار مصرف بجای مانده از جشن شب قبل ؛! پخش شده در سرتا سر خیابان ؛! و چهره نازیبای غیر قابل تحمل شهر روبرو شویم ؛.
تازه می فهمیم كه رفتگران زحمتكشی هم بوده اند كه در تاریكی مطلق قبل از سحر ؛ زمانیكه همه ما در خواب ناز بوده ایم ، زحمت می كشیده اند ؛ كه شاید هیچگاه ندیده ایم ؛ و اگر اینبار هم ساعت رسیدن قطار دوستی باعث نمی شد ؛ شاید هیچگاه نمی دیدیم ؛!
با تمام وجود ؛ خسته نباشید ؛.
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا

شنبه 27,دسامبر,2025