حیدرزاده موزه دار یزدی در حاشیه مراسم افتتاح نمایشگاه تاریخ و ارتباطات :
 
بنده بیجا کرده ام که اموال و زحمات بیش از نیم قرنم را اهدا کرده ام بلکه این یک ثروت خانوادگیست
 
 
با حضور استاندار يزد:نمايشگاه تاريخ ارتباطات ايران و جهان در يزد افتتاح شد و در حاشیه این مراسم اتفاقی افتاد که یکی از فردائیان مطلبی را برای یزدفردا ارسال نموده اند که عینا منتشر می شود :
 
 
 
روز شنبه برای تهیه گزارش مستند در مورد زحمت و بخشی در ارتباط با افتتاحیه نمایشگاه تاریخ ارتباطات ایران وجهان که در محل موزه قصر آیینه بود رفتم که مدعوین از استاندار آقای فلاح زاده ورئیس سازمان میراث آقای مهندس سیفی و... حضور داشتند که در حین سخنرانی آقای ...... در معرفی آقای دکتر غفاری بانی وصاحب اموال نمایشگاه وتذکر به اینکه ایشان بعد از خاتمه بازدید عموم اموال را هدیه به اداره میراث یزد خواهد نمود با تآکید بر اینکه این گنجینه ارزشمند شاهکار تاریخی است تشکر نمودند و در ادامه از آقای حیدرزاده که ایشان نیزمجموعه خود را به سازمان میراث یزد اهدا نموده اند یاد کردند 
 
 در این لحظه فردی مسن  به اعتراض با صدای بلند فریاد زد :بنده بیجا کرده ام که اموال و زحمات بیش از نیم قرنم را اهدا کرده ام بلکه  این یک ثروت خانوادگیست که امروز من وبعد پسرم و بعد پسرش نسل اندر نسل مسئولیت آن را به عهده خواهند داشت .
 
مجلس را آشفته و چهره سخنران را خجل و گلگون نمود ودر همان حا ل رآی به حسادت وتحقیر این فرد بومی دادم که احیانآ چند ده عدد شیء بومی و غیر بومی را جمع آوری و به موزه مردم شناسی که امروزه در اکثر شهرستان های کوچک متداول می باشد ،مبدل نموده و امروز از وزین بودن این نمایشگاه مغموم ومحسود شده است.
 
 شب یکی از دوستان یزدی سراغم آمدو بعد از سخنی و احوالی چند ناگاه به یاد صبح افتاده و آن افتتاح و افتضاح .
 
 از او جویای نام حیدرزاده و مجموعه اش می شوم که او گفت خودش را نمی شناسم اما از موزه اش دیدن کرده ام و فلانی که یکی از خبرگان واهل فن است همراه بودیم و او اظهار میکرد که این موزه سکه هایش در مورد ایران در دنیا بینظیر و شاخص است !!!.
 
روز یکشنبه در برنامه خود قرار دادم  که از موزه حیدرزاده دیدن نمایم . نزدیک به ساعت یک موزه را با پرس وجو پیدا کرده و چون از درب بزرگ ورود (به خاطر بودن داربست غیر ممکن بود) بیرون آمده و با راهنمائی خانمی خمیده و مسن متوجه شدم از درب کوچکی در کوچه بعدی باید وارد شد با  تشکر از ان زن محجبه و مهربان یزدی  از آن درب وارد شدم .
 
که بر درب چوبی قدیمی آن اسامی تعدادی سرباز و .. که با خود کار به یادگار نوشته اند مواجه شدم . وارد محوطه کریدور باز یا هشتی می شوم که 2 عدد خم بزرگ خام {تاپو} توجه ام را جلب می کند که بسیار زیبا و معظم است و با اشکالی ظریف و نگاهی به داخل آنها می اندازم که با تعجب میبینم که آن را مبدل به ظرف زباله نموده اند شرمنده می شوم .
 
در سالن ورودی مواجه با میزی مندرس فلزی و چند عدد صندلی چوبی و فلزی جدید و مخروب می شوم و سر بازی محجوب با لباسی کهنه با لحجه زیبای آذری به پیش می آید و میگو ید سلام بفرمائید. می گویم آقای حیدرزاده تشریف دارند. میگوید خودشان نیستند اما آقا ناصر پسرشان هستند صداشون کنم؟
 میگم راهنمائی کنید من میرم حضورشان . با ورو د به دفتر موزه با آقای مهندس حیدرزاده با چهره ای مقتدر و متشخص وبا صلابت تمام با اصالتی خاص و افتادگی کامل مواجه می شوم . ایشان با خوشروئی از من پذیرا شده و امر من را جویا شد . که من خواستار بازدید از موزه  شدم و ایشان مرا همراهی کرده و از اولین سالن به دیدن پرداختم.
 
در ویترین دیواری اول که اولین سکه ایران متعلق به داریوش اول و بقیه از دوره ساسانی بود و ویترین های دیگر این سالن که همگی سکه های ساسانی را در بر داشت که بیش از 200عدد را شامل بود . سکه های این مجموعه که شامل چندین عدد سکه بی نظیر است مرا به تحسین وا میدارد و همچنین چند سکه ضرب یزد. که ارزش کلکسیون سکه های ساسانی آقای حیدرزاده از قیمت گذاری بیرون است. اما به عنوان یک کار شناس و پژوهشگر آماتور از این چیدمان و این ویترین وکثیفی که واقعآ فضاحت تمام است دلم را به درد می آورد.
 
با ناراحتی از حیدرزاده می پرسم این ویترین ها و چیدمان را خودتان انجام داده اید ؟ می گوید نه اینها کار متخصصین و کار شناسان میراث فرهنگی می باشد . فقط اموال و اشیائی که در این موزه است تمام و کمال متعلق به خانواده ماست . اما تامین تجهیزات حفاظت تعمیرات وخدمات آن به عهده دولت می باشد.
 
 در سالن دوم اگر حیدرزاده با من نبود یا ویترین اسکناس ها را سرنگون و دست و پایم می شکست یا با سر به دیوار روبرو میرفتم ...!!! در حال ورود ناگاه زیر پایم خالی شد و پایم را پیچاند که او از پشت مرا گرفت و از سرنگون شدن نجات داد و گفت شرمنده ام! میگم با با این چیه ؟ میگوید شاهکار میراث همان سال اول اینچنین شده 3 رئیس میراث از چپ و راست ومیانه حریف این 3 موزائیک نشده اند تا بر سر جای خودشان بنشانند!!!.
 
در این سالن از سکه های اشکانیان که به حق نفیس و مایه ارج و سکه های الیمائی ها !!وخاراسن ها !! و پارسیان و اسکندر مقدونی و سلوکی ها!!! و گاو بارگان و طبرستانی ها !!! ووو..........در حیرتم و گیج ومنگ از این همه دوران و تاریخ . از خود شرمنده و خجلم که ای کاش این موزه را قبلآدیده بودم تا روز قبل در آن جمع که استاد فریاد میکرد به ان جمع بگویم وای بر شما که یکی از مفاخر استان خود و این کشور و دنیا را دلش را به درد آورده اید .
 
 شما نه به من واستاد که باید پاسخگو در برابر تاریخ باشید.
 
 از مهندس نحوه  جمع آوری این آثارخارق العاده پرسیدم . می گوید این اشیاء طی بیش از 50 سال با خفت و فشار مادی و زحمت و عشق و شوق وخون دل خوردن و با رعب و وحشت و فدا نمودن میلیارد ها میلیارد ثروت خانوادگی ذره ذره جمع گردیده تا ما حصل به اینجا رسیده که متآسفانه در چشم مسئولین میراث حقیر و قابل حمایت نمی باشد. واینجا را به حساب نمی آورند.
 
 اسکناس ها را نگاه میکنم از دور اول قاجاری تا دور دوم و اسکناس های پهلوی ها تا جمهوری اسلامی. از مهندس جویا می شوم که اسکناس ها همین است ؟ میگوید به خاطر کمبود جا و نبود امنییت کامل ما اکثر اشیاء کم نظیر و بی نظیر از سکه تا اسکناس و اشیاء هنری و صنایع دستی را در معرض دید عموم قرار نداده ایم !!!!.
که ایشان عکس 25 تومانی ناصر الدین شاه را به من نشان می دهند که در دنیا بینظیر است!!.
با تمام وجود میگویم احسنت و آفرین بر خانواده شما و ذوق  پدرتان. میگم جناب از دوران تاریخی این سرزمین چند دوره سکه در این جا موجود است ؟ میگوید 42 دوره تاریخی در سرزمین ایران!!!!!!!!!!!!.
 
در سالن اول یک کره مدور با قطب نما نظرم را جلب می کند که از ایشان سوال میکنم که آن چه بود می گوید آن sky globe یا کره آسمانی است . که برای جهت یابی در صحرا های بزرگ یا در اقیانوس نوردی کار برد داشته است. وباز در این سالن نظرم را مهره های اسم اشرافی وحکومتی و خواص و عوام جلب توجه میکند از جنس عقیق و مرمریت و کوارتز تا آلیاج برنج و مفرغ . از قفل های ظریف چند گرمی تا قفل های چند کیلوئی . تسبیح های مختلف از چوب و سنگ و صمغ . از سفال وسنگتراش ومهرهای چند هزار ساله. زینت و آ لات چند صد ساله بومی یزد . قلمزنی و حکاکی و برش کاری با قلم بر روی فلز .
 
 وارد سالن چهارم یا مطبخ یا آشپزخانه میشوم . فضا زیبا و شکوهمند است تو را در فضائی حد اقل چند ده سال پیش غرق می کند و در یک آن ،مادربزرگ و جده ات را در برابر چشمانت مجسم می کند. به مهندس می گم نگو که این چیدمان کار میراث !! . با خنده میگه این را درست حدس زدی کار خود مونه . میگم میدونی بهترین کار را عشق می کنه نه مدرک . میگه الحق...سالن ها را یک به یک میرم تا آخر.
 
سالن آخری مهندس حیدرزاده میگه زیر پاتو مواظب باش اینجا را پا نگذار که ممکنه از زیر زمین سر در بیاری!!!!!!!!!!!!!. بهش می گم بیچاره توریست خارجی که از اینجا دیدن کنه ما که به این وضع عادت داریم . که در همین حال صدای آوار و زمین لرزه دلم را فرو ریخت و اشهدم را به آنی خواندم و چشم در چشم حیدرزاده دوختم که دیدم او نیز خود باخته است.!!!!!!!!!!!. با وحشت گفتم چه شد ؟؟؟؟؟؟؟. که او نیز با دستپاچگی گفت از آنجا بود و من نظر به آنسو انداختم که بر آن نوشته بود{پستو} !!؟؟!!. که در دل گفتم لعنت بر هر چه پستو است!!!!!. به مهندس میگم اونجا اجنه ها را نگهداری میکنید ؟؟؟. میگه نه به خدا !!!. و بعد دست پیش می بره و درب آنجا را باز می کنه که با تلی از آوار از ریزش سقف که بر اثر چکه کردن آب طی چند ماه چیره بر آجر و کاه و خشت گچ شده و آوار گردید.
 
باز هم شکر که توریست خارجی د ر اینجا نبود که باحیثیت وامنییت ما بازی کند!! صد مرتبه شکر!!!.
 
در محوطه موزه که با باغچه های کثیف و حوضی بی آب و شکسته و انباشته از آشغال و شیر آبی که به هرز آب از آن جاریست و سردابه ای مخروب که گوشه ای از آن خاک برداری!!!!و زیر زمین هائی انباشته از زباله . از پسر آقای حیدرزاده تقاضای بازدید از پشت بام را دارم . که ایشان میگویند مرا عفو کنید چون تا همین جا از شرمندگی خیس آب و عرقم . اگر احیانآ من از شما خواستم که از پشت بام هم دیدن کنید شما بفرمائید پائینت را دیدم که پشت بومت باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!دست از ما بکش !!!!!!!!!!!.
 
از آقای مهندس حیدرزاده خواهش می کنم به چند سوال خصوصی من اگر خواستندجواب دهد.میگوید اگر قابل پاسخ باشد به چشم . میگویم شما از خانواده با اصالت علمی فرهنگی باید با شید چون این کارها واین پروژه عظیم با پشتوانه قوی فرهنگی علمی هنری یعنی {ژنتیک} به منصه ظهور خواهد رسید. اگر ممکن است این پشتوانه را معرفی کنید . با خضوع می گوید خودم را عفو کنید اما از قبل و بعد از خود خواهم گفت. و بعد با تآخیر می گوید پدرم با نزدیک به 80 سال عمر از پیشکسوتان اداره آموزش و پرورش استان میباشد که این فرهنگ را با وجدان و سخت کوشی به محروم ترین نقاط استان کنونی رسانده و به اشاعه سواد و علم همت نهاده و اولین مدرسه استثنائی استان یزد را با هزار زحمت با سرمایه مرحوم و مغفور زنده یاد حاج احمد ضرابی و دنباله گیری آن تو سط پدرم بنیاد گذارده شد و با مدیریت پدرم تا اوائل سال 58 ادامه و بعد باز نشسته شد.
 
 هم چنین آقای حسین حیدرزاده عضواصلی تیم کشتی وتیم دو میدانی و باشگاه فوتبال عقاب یزد بوده و ایشان از هنر مندان پنجه طلایی هنر زرگری در رشته زنجیر چینابه و هل و گل که بر آفته و غنچیده از هنر خودش بود .
 
اما پدرش عباس که از اولین غواصان و یکی از نخبگان موسیقی ایران که در زمانی که در کهن سالی دندان نداشت با لثه هایش که کاری خارق العاده بود صد ها نفر را با ترنمی خاص همچون صور اسرافیل به ورطه غوص و آنی بال پرواز بخش به فضای لایتناهی میداد. و پدرش اسد ا...حیدر که او نیز هنرش در الوان سازی ابریشم طبیعی به هزاران رنگ مشهور بود. واو که زاده حسینی حیدر که از بافندگان چیره دست این خطه که از هنرش بافتن و خطاطی همچو جدش نه بر کاغذ که بر پارچه در هم تافته از ابریشم برسطح زمان . که او را شاه زمانه خطاب به استادی و مواجب پرداز استادان هنر مند مقرر می دارد. و او زاده ابو القاسم حیدر {ابو القاسم یزدی} از نقاشان و چهره پردازان و خوش نویسان این خطه که چندین تابلوی او موزه بریتانیا را مزین و تلالو بخشیده و پدرش آخوند ملا حیدر که از خوش نویسان و اولین روانشناسان که هر کدام از شاگردان خود را راهنما به شغل و حرفی و هنری می نمود که او بود استاد و راهنمای فرخی یزدی آزاده همیشه جاودانه تاریخ ...میپرسم چرا پدر اینجا را به میراث واگذار نکرده است ؟ . میگوید پدرم به اندازه کافی وبه وافر بخشیده است سکه های موزه یزد شناسی {وزیری} ومقداری اشیاء آن موزه و همچنین کمک به موزه مردم شناسی شهر میبد نموده. دومآ آفا وقتی خودمان بالای سر این موزه هستیم و با تعصب در حفظ آن کوشا امروز به این شکل است وای به روزی که به دست ... بسپاریم!!!!!!!!!. میگم آقا در آمد اینجا چطور است؟ می گوید اجازه بدهید آن سرباز را صدا می کند و می پرسد امروز چند بازدید کننده داشتیم و او جواب میدهد 4 نفر. می گوید یعنی 1600 تومان؟!!!!. می گوید نه 1000 تومان آنها 4 دختر دانشجو بودند که گفتند همین را می توانیم بدهیم!!!!!!!!. طبق دستور خودتان که به دختران دانشجو سخت نگیرید قبول کردم!!!.باز ازاو جویا می شود که دیروز جمعآ چند تومان شد؟ و او میگوید 2000 تومان!!!!!. بعد آقای حیدرزاده متذکر می شود که دیروز یک گروه متشکل از حدود 15 نفر از دانشجویان رشته میراث فرهنگی که از سوی پایگاه پژوهش میراث همراهی می شدند برای بازدید آمدند که از آنها متآسفانه به طور رایگان استقبال کردیم !!!!!!!!! . می گم چرا متاسفانه مگر اجبار است به صورت بخشنامه؟؟. میگوید نه تآسفم از این است که اینها که رشته تحصیلی و فردا عناوینی همچون کار شناس " متخصص" استاد و آرشیتکت ودکتر وکار گزار ادارات وسازمان میراث فرهنگی این مملکت را یدک خواهند کشید حتی یک ذره ذوق و شوق یک بازدید کننده عا می یا یک دانشجوی مثلا رشته ریاضی از خود بروز ندادند!!!!!!!!!!!!!!! . نه از معماری و تزئئن آن نه اشیاء و نه سکه !!!!!!!!! . فقط یکی داشت می گفت به ان یکی که بیا این اتو هاشو ببین که در دل گفتم این یکی حد اقل عشق اتو کشی را دارد اگر دنبالش را بگیره شاید فردا یک خیاط خوب هم بشه!!!!!!!!!!!!!. که اون یکی گفت بابا ول کن حال ندارم . که در دل گفتم این یکی فردا دکتره و رئیس !!!!!!!!.به خنده میگم آقای حیدرزاده شما هم همانند جد ماجدتان روانشناس و مشاور کار و علوم هستید!!!!. و او می گوید هر رشته و علم و هنری مثل یک ماشین میماند که احتیاج به سوخت دارد مجلل ترین و گران ترین ماشین جهان به دون باک سوخت در جای خود میماند . اما یک ماشین از رده خارج و سالم با باک پر از سوخت صد ها کیلومتر جابجا خواهد شد . این سوخت در علم وهنر و... حرارت عشق و دوست داشتن است و بس . امید وارم که در هر رشته ای و همچنین در رشته کار ما هم دانشجو و کارگر و کار مند و... با این حرارت و خود سوزاندن به میراث ملی خود جان و جوانی بخشیم. به عنوان آخرین سوال از جناب حیدرزاده جویا می شوم که شما به غیر از در آمد موزه در آمد دیگری هم دارید؟ وایشان میگوید در آمد من فقط در آمد اینجا است و بس و پدرم فقط حقوق بازنشستگی معلمی خود را دارد که کمتر از 200000 تومان در ماه است و بنده نیز به طور متوسط همیشه کمتر از 150000تومان در ماه می باشد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!. و با این حال ببین عشق " ذوق " شوق" مجنونیت" عرفان " وجدان "از خود گذشتگی و شاید به دید اکثریت دیوانگی!!! ببین چه میکند این عشق که پدرم باز هم با همین حقوق و درآمد بازدید عید نوروز باز به تجهیز و جلوگیری از اینکه  میراث این سرزمین که به دست سوداگران خائن از این مرز وبوم خارج شود با التماس و تمنا و با قرض کردن از این وآن خریداری و حفظ میکند!!!!!!!!!!. ....بغض در گلویم می نشیند آنچنان شدید و درد آور که در تفکراینکه به آنی گلویم را از هم خواهد درید!!!چند دقیقه با پوزش از مهندس حیدرزاده از او جدا شده و از سر شیلنگ حوض که در این شهر کویری و تشنه که آب یک منبع استراتژیک است به هرز روان و جاریست به علت شکستگی از یخ زدگی که گفته می شود حدود 2 ماه است . آب به چهره زده و چند جرعه می نوشم تا از آن حال و هوای ... بیرون آیم .
 
 دقیقه ای بعد با عذر خواهی به کنار او بر می گر دم . ایشان می گوید من از شما نپرسیدم که هستید !!!
اما بعد از این همه سوالات شما یک سوال دارم . میگویم با جان و دل پاسخگویم . میگوید کار به شغل و مقام شما ندارم . اما اگر روزی خدای ناکرده مجبور باشید در کنار این کوچه جنب موزه یک کارتن خالی بگذارید و فقط به سیگار فروشی بپردازید فکر میکنید درآمد شما کمتر از پدرم ومن که دارنده و وارث این ثروت معنوی و مادی هستیم خواهید بود؟؟؟!!!! . با حسابی در یک آن میگویم با اینکه بنده در هیچ جا مسئول نیستم با این حال مرا معذور دارید از پاسخگوئی . چون آن یکی بسی سود آور تر است!!!!!!!!!!!!!!. متاسفانه به خاطر نبود فهم ودرک از سوی........... .میپرسم جناب بااین غنا و این وزانت که در سطح کشور بی رقیب هستید وبا جسارت و با علم به اینکه موزه خانوادگی شما تخصصی ترین وکاملترین موزه " حد اقل در سراسر ایران "نه جهان چه خصوصی و چه ملی و دولتی می باشد آیا ریاست کل سازمان ایران در حال حاظر آقای اسفندیار مشائی از این موزه دیداری داشته اند؟ می گوید نه!! . ایشان فکر می کنم بیشتر به هتل سازی و ییلاق طزرجان و باغات مهریز و جلب توریست به سبک سوئیس در دامنه کوه برف خانه طزرجان همچون دامنه آلپ عشق و علاقه بیشتری دارند . فکر میکنم همچون{ ب. حق..} تحصیل کرده زوریخ ویا یکی از شهر های رویایی سوئیس می باشند . شاید اگر ایشان ریاست یا وزارت جلب توریست در اماکن شکار و طبیعت را بر میگزیدند بسی موفق و موید تر بوده و بسی افتخار برای خود و کشور به ارمغان می آوردند!!!!!!. در آخر می گویم آقای مهندس ناصر حیدرزاده در آخر این کلام با این وصف و اوضاع و این حال و اوضاع با این در آمد باید گفت وای بر پدر و مادرت و صد ها وای بر وای بر خودت و همسرت وخواهرانت و وای  به فرزندان تو و فرزندان خواهرانت .!!!!!!!!!!!. از آقای مهندس حیدرزاده فرزند پرفسور حیدرزاده که از علمای با تجربه و مجرب در تشخیص اشیا و مسکوکات اصل ازتقلبی و استاد اعلم در علم سکه شناسی از ازمنه تاریخ ایران تا حال..ازاو می خواهم که اگر بر فرض من رساننده پیغام شما به عالی رتبه ترین مقام مسئول در این رابطه باشم !! پیغام شما به آن مسئول اول چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و او با صراحت بی هیچ مکثی و لکنتی می گوید به آن مسئول ارشد پیغامم این است با صراحت خجالت ......... خجالت...... خجالت......... که بزر گترین سرمایه دار ایران و معظم ترین سرمایه گزار در امور فرهنگی ومیراثی ایران زمین و سجل کننده دوران اسلامی به عدل و حساب اگر به عدل و حق و بر تراز و ترازوی عدل قرار دهیم می بینید که این خانواده با این رسم و از خود گذشتگی هزاران مرتبه در زیر خط فقر قرار دارند !!!!!!!!!!!!!!!!! . شرم بر شما جناب که بنده نتوانم با این ثروت بیشمار و از حد بیرون و غیر قابل قیمت گذاری نتوانم یک خانواده 4نفری را اداره کنم . !!!!!!!!!!! ........که من مجرد مانده در این حیص و بیص نتوانم قبوض آب و برق وتلفن و چندین قبوض تازه کشف شده را بپردازم.!!!!!!!!!!. پس بیچاره کارگر این مملکت که تنش خیس از عرق غیرت است!!!!!!!!
 
 
نامه وارده - یزد فردا
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا