یزدفردا : صدرالدین دهقان:خانم فاطمه کرمانشاهی ،همسر شهید محراب آیت الله صدوقی است که درمرداد ماه سال 1387ه.ق ،پس از یک قرن زندگی با افتخار به رحمت ایزدی پیوست .

یزدفردا : صدرالدین دهقان:خانم فاطمه کرمانشاهی ،همسر شهید محراب آیت الله صدوقی است که درمرداد ماه سال 1387ه.ق ،پس از یک قرن زندگی با افتخار به رحمت ایزدی پیوست .

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در پیام تسلیت خود ،از آن مرحومه، با عنوان "بانوی صبور و با ایمان"تجلیل نمودند .وی درطول سا ل های مجاهدت ومبارزه ی شهید محراب همواره یار ومددکار ایشان بوده است .

این همسر فداکار و متقی در قبل ازپیروزی انقلاب ودر همان اوایل شروع نهضت امام  خمینی (ره)ودر زمانی که در قم اقامت داشتند در کنار شهید صدوقی منزل خود را مامن وپناهگاه آزادیخواهان وپذیرای مبارزانی چون شهیدان  نواب صفوی و واحدی قرار داده ودر برابر هجوم مامورین ستم شاهی  به حریم منزل ، حاضر به تسلیم مهمانان انقلابی و مبارز خود نشدند.

این بانوی شجاع در فراز ونشیب های قبل و بعد از پیروزی  انقلاب با کوله باری از خاطرات نا گفته همراه بوده است که متاسفانه انچنان که شایسته بوده خاطرات ایشان جمع آوری و ثبت نگردیده است.


*بنده فاطمه کرمانشاهی همسر شهید آیت الله صدوقی هستم . ایشان در دوران کودکی ، در 7سالگی پدر و در 9 سالگی مادر خود را از دست داده بودند وبه همین جهت همراه با برادرشان که 3سال از ایشان کوچکتر بود، تحت سرپرستی  مرحوم  میرزا محمد کرمانشاهی عموزاده خود وپدر اینجانب بودند.چون در خانه‌ي ما بزرگ شدند ما مثل خواهر و برادر بوديم. حاج آقا صدوقي 3 سال از من بزرگتر بودند.

موقع ازدواج من پانزده ساله و ایت ا... صدوقی 18 ساله بودند. ازدواج ما بسیار ساده بود و ایشان می خواستند برای هزینه های عروسی ، ملکی را که از پدرشان مرحوم آقا میرزا ابوطا لب به ارث رسیده بود،  بفروشند ولی من موافق نبودم وبا رضایت خودم و در نهایت سادگی ازدواج ما انجام گرفت .

ایشان در آن موقع  20 سالش بود- سال1308 ه .ش- هنگام ازدواج وضعيت مالي خوبي نداشتند. ما در ابتداي زندگي به قم رفتيم ونزدیک به 21 سال دراین شهر اقامت داشتیم .

در دوره ی ستم وسخت گیری  رضا خان با روحانیت  و زمانی که مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری موسس ومدیر حوزه علمیه ی قم بودند که حاج آقا صدوقي  را مورد لطف و توجه خاص خودشون قرار دادند .

یادم هست در آن زمان شهريه ماهيانه هر خانواده طلبه 3 تومان بود و موقعي كه در زمان حاج شيخ عبدالكريم مسوول شهريه ی حوزه علميه قم به خانه‌ي ما مي‌آمد، به شوخي به حاج آقا مي‌گفت: بايد به شما 6 تومان شهريه داد.
 تقریباٌ مسئولیت  خانه بعهده من بود.

در كار توليد و كشاورزي و دامپروري هم فعال بودند. چون سعي داشتند از وجوهات شرعي استفاده نكنند .ايشان در عباس آباد در نزديكي دليجان، زميني را اجاره كرده بودند و در نزديكي هاي قم هم كشاورزي و دامپروري مي كردند وخود من نیز به این کارها علاقه مند بودم و ایشان نیز مرا در این گونه کارها ازاد گذاشته  بود .

از همان آغاز زندگی مشترک با وجودی که وضع مالی ایشان چندان خوب نبود ولی همیشه خانه ما پر از مهمان بود و پا توق دوستان و افراد آشنا و غریبه بود. حاج آقا آنقدر مهمان‌دوست بودند كه خانه‌ي ما را با فرش ساده ، ميزکوچک  و شربت براي حضور مهمانان آماده مي‌كردند.
افراد مبارزی مثل شهید نواب صفوی ، مدتها در خانه ما مهمان بودند. بسیار دست و دل باز بودند و با اين‌ كه طلبه بودند و تملك مالي نداشتند، اما براي مهمان سنگ تمام مي‌گذاشتند و حتي گاهي اموال خود را مي‌فروختند و خرج مي‌كردند و هرگز اهل تظاهرنبودند
منزل ما پناهگاه همه مردم بود.حتی زمانی که شهیدان نواب صفوی و  -سید محمد- واحدی تحت تعقیب بودند در منزل ما مخفی بودند و ما موران علیرغم هجوم به منزل نتوانستند آنها را پیدا و دستگیر کنند. 

از همان اوایلی که ما به قم رفته بودیم دوستی حاج آقا با حضرت امام خمینی(ره)  شروع شد وکم کم بالا گرفت  بطوری که بیشتر شب ها و روزها در کنار هم بودند وایت ا... صدوقی همچون مریدی در مقابل مراد خود، گوش به فرمان بود. اطلاعیه های امام در منزل ما چاپ و تکثیر می شد.

وبه سرا سر ایران ارسال می شد . حتی هنگامی که دختر بزرگ ما که بسیار مورد علاقه پدرشان بود، در سال 1356فوت کرد، کوچکترین تزلزل وخللی در فعالیت ها و مبارزات ایشان ایجاد نکرد. یک  شب در اوج دستگیر ی ها گفتند که مقداری از وسائل و لباس های من را آماده کنید چون ممکن است من را به زندان یا تبعید ببرند.

ایشان چنان با متانت و  ارامش این موضوع را  عنوان کردند که گویی می خواهند به مهمانی و ضیافت  بروند.با این رفتار واعمال  عادی ایشان ،ما ارامش پیدا کردیم و در واقع به اين وضعيت عادت كرده بوديم .

بازر ترین خصلت ایشان اخلاص و عبادت  بود .همیشه با وضو بود . مانوس با قران بود .در تمام طول زندگیم حتی یک مرتبه هم بیاد ندارم که نماز شب ایشان ترک شده باشد.
در موردشیخ محمد علی ،ایشان اولاد هفتم خانواده و آخرين فرزند و تنها پسر خانواده است که در قم به دنیا آمد و قبل از ایشان ما یک پسر 6 ساله داشتیم که در همان قم  به رحمت ایزدی پیوست  و فقدان او برای همه ما بسیار سخت بود ولی خداوند نعمت پسر دیگری را به ما اعطاء کرد.

طبیعی است که توجه پدر نسبت به ایشان مضاعف باشد .اما تبعیض قائل نمی شد. حاج محمد علی نیز بسیار مواظب بودند که رضایت پدر را جلب کنند و این علاقه و محبت دو طرفه بود.

در خصوص شهادت ایشان  من همان روز خوابی را که دیده بودم ، قبل از رفتن  به نماز،برای ایشان تعریف کردم ،در حالی که رضایت داشتند ولبخند می زدند گفتند : تعبیرش این است که انشا الله من شهید می شوم .

در همان ساعت های اولیه انفجار، بوسیله دخترم که در نماز جمعه حضور داشت از شهادت حاج آقا مطلع شدم.

هر چند که  بسیار ناراحت شدم ولی چون خود شان بارها گفته بودند وتهدید شده بودند و اماده شهادت بودند برای ما زیاد غیر منتظره نبود.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا