گفتگو با عجمین، مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد
(قسمت اول)
دیدگاه آیت الله مصباح و دیدگاه حضرت امام هیچ تفاوتی با هم ندارد!
آقای عجمین! شما مدیر کل عاصی و صفار هرندی هستید؟ یا مدیرکل کلانتری و مسجد جامعی؟
مدیر کل نظام جمهوری اسلامی!
نظام جمهوری اسلامی که درست. شکی در این نیست، کما اینکه دیگر مدیرانی هم که تا به امروزکار کرده اند، متعلق به نظام اسلامی بوده اند. اما ما جنگ احزاب را داریم! جنگ گروهها را داریم! جنگ جناح ها را داریم! پس اینکه اینقدر بر روی مسائل گذشته، و بخصوص مسائل گذشته فرهنگی سوال طرح می کنند! زیر سوال می برند! این ناهنجاری های اجتماعی، پدیده چه کسانی است؟
خیلی ها در صحبت های مختلف، در سخنرانی های مختلف، بخصوص دوران اصلاحات را زیر سوال می برند. آیا شما در برنامه کاری خود، ادامه دهنده راه اصلاحات و اصلاح طلبان می باشید؟ نماینده همان احزاب هستید؟ یا چیزی تغییر کرده است؟
آن چیزی که درنظام اسلامی عنوان می شود، عمل به مبانی اسلامی و احکام اسلامی است. اگر ما حکومت را حکومت اسلامی تلقی می کنیم، زمانی است که حاکم اسلامی به احکام اسلامی عمل می کند.
یعنی شخص ولی فقیه، وقتی ولایتش به معنای ولایت شرعی و اسلامی محقق می شود، که متعهد باشد به مبانی و احکام اسلامی، و بقیه احزاب و کادر نظام اسلامی هم دقیقا بهمین ویژه گی شناخته می شوند؛ در غیر اینصورت، به تعبیر امام راحل، اگر فقیه دیکتاتوری بکند، از ولایت ساقط می شود. اگر فقیهی به آن مبانی دینی و آن احکام الهی توجه نکند، از ولایت ساقط می شود. بنابراین ..
ببخشید! شما چند بار در میان صحبت هایتان، به حکومت اسلامی اشاره کردید. حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی؟ کدامیک؟
ببینید! وقتی ما می گوییم حکومت اسلامی،(منظورمان حکومتی است که برآمده ازشعارهای مردم در قبل ازپیروزی انقلاب می باشد) در ابتدای انقلاب هم اگر خاطرتان باشد،مردم همین شعار استقلال، آزادی، حکومت اسلامی را می دادند. بعد امام راحل در صحبت هایی که فرمودند، نظام را بعنوان نظام جمهوری اسلامی اعلام کردند، و شعار مردم هم، به معنای استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تغییر پیدا کرد.
اساسا در حکومت اسلامی، حضور مردم و نقش مردم، یک نقش بسیار تعیین کننده ای است، و لذا نمی توانیم بگوییم که حکومت اسلامی، با جمهوری اسلامی تفاوت دارد. همان معناست! آن چیزی که امام راحل مطرح کردند، و اتفاقا ازمتن دین هم گرفته شده، همان حکومت اسلامی، و همان جمهوری اسلامی، ازیک محفل و ازیک نظر است. این بحث هایی که مطرح می شود، بیشتر جنبه های سیاسی دارد، و جنبه واقعی و علمی ندارد. تلقی ما بیشتر اینست که یک عده ای مایل هستند، این گونه بحث ها را مطرح کنند، تا بتوانند از فضایی که ایجاد می شود، به اغراض سیاسی خود دست پیدا کنند
اما جناب آقای عجمین! در معنا بین این دو کلمه تفاوت بسیار است. بین حکومت با جمهوریت، فاصله خیلی بسیار است. نمی شود گفت که این جنگ احزاب است. یک طرز تفکر در ایران است که با توجه به صحبت های آیت الله مصباح، ایشان کلمه حکومت اسلامی را بکار می برند، که در مقابل، جناح مقابل نیز، کلمه جمهوریت را بکار می برد. جمهوری با حکومت در معنا خیلی با هم تفاوت دارد.
دیدگاه آیت الله مصباح و دیدگاه حضرت امام هیچ تفاوتی با هم ندارد. بنده آنچه که در محضر ایشان دیدم و برداشت هایی که از درس های ایشان داشتیم، دقیقا همان دیدگاه امام راحل و دیدگاه مقام معظم رهبری در رابطه با بحث نظام اسلامی است، و اتفاقا ایشان این بحث ها را بصورت علمی نیز، هم قبل از انقلاب داشته اند، و هم در بعد از انقلاب، در خطبه های نماز جمعه، بصورت روشن و شفاف ارائه کرده اند. ولی خب! عده ای دوست دارند که این فضا را به گونه ای طراحی کنند، که یک نوعی تقابل بین جمهوریت با اسلامیت ایجاد شود.
فرض کنید عده ای قائلند به جمهوریت، و عده ای قائل به جمهوریت نیستند. در حالیکه جمهوری شکل نظام ماست، و محتوای نظام ما اسلامیست؛ و این شکل، شکلی است که الان در دنیای امروزما پذیرفته شده، و ما هم با همین عنوان، و به همین لفظ جمهوری از آن یاد می کنیم.
اما اگر بخواهیم برگردیم به گذشته، و از تعبیر امام راحل استفاده کنیم، همان بحث دموکراسی را امام راحل اینگونه می فرمایند، که در خود متن دین ما پیشرفته تر ازاین واژه دموکراسی که الان استفاده میشود وجود دارد. چه بحث آزادی اندیشه! که بحث بسیار مهمی است. و ما می بینیم که فضای پرسمان را اسلام به گونه ای طراحی می کند، که حتی در فضای جنگ هم، اگر کسی در سپاه دشمن سوالی دارد، صراحت آیه قرآن است، که اجازه بدهید سوالش را بپرسد و در یک آزادی خاصی بتواند سوالش را مطرح کند. و بعد اگر قانع نشد برگردد. یعنی اینکه ما نمی گوییم اگر قانع نشد می کشیم. نه دوباره برگردد، و به جنگش ادامه بدهد.
شما اشاره کردید به نظام اسلامی، در نظام اسلامی شک نداریم، اما آیا جامعه این نظام اسلامی هم، اسلامی است؟
ببینید ما نظام را در بحث حاکمیت مطرح می کنیم . جامعه می شود اعم ازحاکمیت و مردم. اگر حاکمیت ما و کسانی که دست اندرکار امور اجرائی کشور هستند. سعی کنند مقید باشند به رعایت احکام اسلامی، و مبانی اعتقادی دینی. یک آثار و تبعات بسیار خوبی خواهد داشت، در اینکه شکل نظام و حاکمیت و حکومت را اسلامی می کند؛ و بطور طبیعی، زمینه اجتماعی را هم به گونه ای فراهم می کند، که مردم هم می توانند اسلامی باشند. یعنی جامعه هم می تواند مقید باشد. خودش را و عامه مردم هم به همان مبانی حکومتی پایدار باشند و معتقد باشند، ولی یک چیز جالب توجه اینجا هست، که مردم ما خودشان در واقع شکل دهنده حتی حکومت و در حقیقت این انقلاب و این حکومت و این نظام ، چه در ایجادش، چه در استمرارش هستند.
خود مردم ما اساسا یک مردم به شدت معتقد به مبانی دینی و احکام اسلامی هستند، و در این زمینه، ازمسئولین ما، حالا نمی خواهم بگویم ازهمه مسئولین، ولی ازبسیاری ازمسئولین ما جلوتر هستند. و اتفاقا آنان از مسئولین ما طلبکارند، که چرا شما آنطور که باید و شاید، نسبت به اجرای مبانی دینی و احکام اسلامی اقدام نمی کنید، و بنوعی طلبکاری دارند و در انتخابات نهم هم این طلبکاری خودشان را خیلی روشن نشان دادند.
پس بازمی گردیم به سوال اول، در انتخابات نهم مردم توقع و خواست خودشان را با رای و انتخاب نشان دادند، و در بین دو جریان یک جریان را انتخاب کردند. دو جریان دو شعار مخالف هم داشت و مردم آمدند و یکی ازدو جریان را انتخاب کردند. و انتخابی هم که مردم در سوم تیر داشتند تفسیرش تغییر بود. یعنی اینکه مردم در انتظار یک تغییر بودند. و متاسفانه ما در ارشاد یزد، این تغییر را حس نمی کنیم. پس برمی گردیم به سوال اول که شما مدیر کل ارشاد مسجد جامعی هستید یا صفار هرندی؟ و بعبارتی شما اینک با ابزارهای گذشته دارید کار انجام می دهید.
البته من می خواهم یک مقدمه ای را عرض کنم در بحث تغییر. ما در انقلاب اسلامیمان دو نوع تغییر را شاهد بودیم. یک تغییر، تغییر در ساختار حکومت و شکل حکومت و افراد حکومت بود، که رژیم شاهنشاهی تمام و کمال منقرض شد. خیلی وقت ها ممکن بود مثلا یک انقلابی اتفاق بیفتد، و بخشی ازحکومت باقی بماند. کما اینکه انتظاری که در زمان دوره مصدق مطرح بود، این بود که شاه سلطنت بکند نه حکومت، یعنی شاه را بعنوان نظام سلطنتی و قانون اساسی که در آن نظام سلطنتی وجود داشت پذیرفته بودند، ولی در انقلاب اسلامی سال 57 اتفاقی که افتاد این بود که کل نظام شاهنشاهی دگرگون شد، و ازبین رفت، و یک نظامی کاملا جدید روی کار آمد. این یک تغییر بود...
ببخشید کلامتان را قطع می کنم! اگر ما بپذیریم که با وقوع انقلاب اسلامی کل آن سیستم نظام شاهنشاهی از بین رفت، پس الان، این ناهنجاریهای اجتماعی که وجود دارد را چه کسی پدید آورده؟
اجازه بدهید! عرض می کنم. این تغییری بود که در ساختار سیستم یک نظام و یک رژیم اتفاق افتاد. اما تغییر دومی که انتظار می رفت، و من معتقدم که هنوزآن تغییر، آن گونه که شایسته انقلاب اسلامی است اتفاق نیفتاده، تغییر در محتوای حاکمیت است. یعنی درسته که اون شاخصه های حکومت طاغوتی و شاهنشاهی دیگر در کشور ما ازجهت قانون، و ازجهت مسائل قوای سه گانه کشور، ازخیلی جهاتی که مربوط به ساختار و شکل نظام می باشد وجود ندارد، و این خیلی مهم است. یعنی واقعا انقلاب اسلامی ازاین جهت یک معجزه تاریخی بود. به جهت اینکه تغییر این چنین ساختاری که با حمایت شدید و غریبی که ازطرف آمریکا نسبت به همین ساختار می شد، چیزی شبیه به معجزه تاریخی بود. که آنان حتی اصرار داشتند که این ساختار حداقل اگر بشود، بخشی ازآن را حفظ کنند. و در این انقلاب با توجه به اینکه کاملا مردمی بود و به هیچ قدرت جهانی وابسته نبود، این نوع تغییر واقعا چیزی شبیه به اعجازو معجزه بود و بعد حفظ شد. توجه دارید که عواملی که در حکومت شاهنشاهی بودند، بالاخره عوامل قدرتمندی بودند. حتی در داخل کشور، و حتی در صنف مذهبی هم بودند. کسانی را داشتیم که مایل بودند همان قانون اساسی زمان شاه حفظ بشود. آن زمان امام راحل با آن قاطعیت و حرکت انقلابیشان اجازه ندادند که اینگونه تفکرات بیاید در رهبری انقلاب دخالت کند و لذا واقعا تغییری که در سطح ساختاری نظام و رژیم صورت گرفت. یک تغییر کاملا انقلابی و عمیق بود، و لذا ساختار به کلی تغییر یافت. و یادتون هست، حتی یک مدتی آرم شاهنشاهی هنوز بر سربرگ ها بود، و امام با چه قاطعیتی برخورد کردند، حتی مثلا ارتش با وجودی که یک ارتش کاملا تشکیلاتی از طریق امریکا طراحی شده بود، و حمایت و هدایت می شد، و حتی بسیاری از فرماندهان، اساسا نوع آموزش هایشان در آنجا بود، ولی واقعا در درون ارتش هم یک انقلابی صورت گرفت، وهمان مردمی بودن انقلاب باعث شد، تا در سطح ارتش هم تحولاتی صورت گیرد، بالاخره ارتش هم بچه های همین مردم بودن، که آمادگی پیدا کردن، تا این انقلاب را بپذیرند، و ساختار، در درون ارتش هم تغییر کرد.
شعارهای احمدی نژاد در انتخابات، همان شعارهای اوایل انقلاب بود. فقط فاصله زمانی 27 ساله داشت، یعنی مردم همان خواست و شعارهای که 27 سال پیش داشته اند را دوباره تکرار کردند درسته؟
بله! خیلی خوب گفتید! یعنی در واقع آن چیزی را که من می خواستم عرض کنم، شما یک پلی به آن زدید و باعث شد که مقدمه من کوتاهتر شود. ببینید این بازگشتی بود که مردم به شعارهای اوایل انقلاب داشتند. و دقیقا مردم خواستند، که آن تغییر دوم، یعنی تغییر در محتوای نظام و حاکمیت هم اتفاق بیافتد. یعنی 27 سال نظام جمهوری اسلامی، تمام تلاش خودش را کرد، تا از نظر ساختاری و شکل بتواند خودش را تثبیت کند، و بتواند خودش را در مقابل قدرت های جهانی که می خواستند این نظام را تغییر بدهند ثابت و پابرجا نگهدارد.
شما می دانید، تمام جنگ ما در 8 سال دفاع مقدس، برای این بود که در ساختار حکومت و شکل حکومت تغییر ایجاد نشود.
تثبیت نظام ولایت فقیه. تثبیت ارکان و تشکیلات جمهوری اسلامی، در بحبوحه ای که ابرقدرت ها اختلافات خود را کنار گذاشته و برای مبارزه با جمهوری اسلامی یکی شده بودن، خیلی کار مشکلی بود.
اما تغییر دوم! نمی خواهم بگویم اساسا اینجور تغییری صورت نگرفته! ما در طول 27 سال فراز و نشیب هایی داشته ایم، در 8 سال دفاع مقدس، واقعا فرهنگ بسیجی توانست تحولی را در کل جامعه ایجاد کند، منتها این تحول، دوباره بعد از بحث سازندگی کشور دچار مشکل شد.
خوب همه حرف ما هم در اینجاست، بحث سازندگی کشور که پیش آمد، فرهنگ بسیجی ، قربانی شد. ما در جنگ پیروز شدیم، خودتان اشاره کردید. اما فرهنگ بسیجی ما پس از پایان جنگ کجا رفت؟
حالا یک بخشش را به افراد نسبت دادند ولی واقعیت این است که ...
سوالم را تغییرش می دهم جنگ را این فرهنگ بسیجی به پیروزی رساند، یعنی فرهنگی بود بنام فرهنگ بسیجی، که تمام آن پیش فرض ها و نقشه های کشورهای غربی را به هم ریخت. چون بسیجی غیر قابل قابل پیش بینی بود. آن فرهنگ بسیجی موفق شد که جنگ را به نقطه ای برساند که آبرومندانه تمام شود، و یک نوع پیروزی صورت گیرد. الان آن فرهنگ را از دست داده ایم، و اما بجای آن فرهنگ، در دوران سازندگی و اصلاحات، چه فرهنگی را جایگزین کرده ایم؟
البته اگر ما این فرهنگ را از دست داده بودیم، حادثه سوم تیر اتفاق نمی افتاد. دلیل انتخاب دولت نهم، بیشتر وفاداری مردم به اررزشها و شعارهای انقلاب بود. من می خواهم در همینجا نکته ای را عرض کنم، مردم ما به انقلاب سال 1357 کاملا وفادار مانده اند، و در این هیچکس شک و تردیدی وجود ندارد. تمام احزاب و گروهها بر این باور هستند .
و اگر به نیازهای مردم که با رایشان بدون فریاد در انتخابات آمدند و خواسته هایشان را اعلام کردند، اگر به آن خواسته ها و نیازها پاسخ داده نشود، فکر می کنید که مردم چه کاری انجام خواهند داد ؟ و این زنگ خطر نیست؟
قبلا هم این سوال که می فرمایید، بارها مطرح شده است. ببینید مردم ما در سال 57 به انقلاب رای دادند .خواسته های اصلی مردم چه بود؟ مردم ما در مقایسه با بسیاری از ملت ها...
البته اینها را باید اشخاصی بگویند که رشته اصلی آنها جامعه شناسی و یا مردم شناسی باشد. حالا شاید ما هم با این بحث ها بیگانه نباشیم.
آن چیزی که ما می فهمیم، و کسانی که تا حدودی کار کرده باشند، این است که اساسا مردم ما، نسبت به دین، یک حساسیت فوق العاده ای دارند. این باورها و ارزشهای دینی، برایشان یک اصل اساسی است، یعنی اگر زندگیشان اعم از مال ، فرزند و هرچه که دارند همه در یک طرف قرار گرفت، و آن چیزی را که بعنوان ارزشها و باورهای دینی قائل هستند و پذیرفتند در یک طرف دیگر قرار بگیرد، تمام آن زندگی و خصوصیت ها را آماده اند، تا فدای این ارزشها و باورهایشان کنند
این یک چیز کلی است که چند درصد از مردم دارند!
حرف من اینست که آن اکثریتی که تاثیر گذار هستند و در حوزه سیاسی می توانند نقش آفرینی کنند، اینها هستند. به قول یکی از عناصر لیبرال، که گفته بود« ما اگر حاضر بودیم برای فکرمان هزینه کنیم، زندان برویم و کشته هم بشویم، اتفاق دیگری مثلا می توانست بیافتد، ولی ما حاضر نیستیم» بالاخره کسانی که نقش آفرین هستند، یعنی بدنه مردم، آن عامه جامعه، آنهایی که در راهپیمایی ها شرکت کرده و جنگ را اداره کردند. آنهایی که از سال 57 آمدند در خیابان ها و همین مسجد حظیره را پر کردند، منظورم همین مردم هست.
بله یک قشری را ما در جامعه داریم که بی تفاوت هستند، و یا ساز مخالف می زنند؛ یعنی در هر صورت مخالف هستند، و در هر شرایطی، خودشان را در یک زاویه قرار می دهند، و شروع به مخالفت می کنند. بعضی ها هم هستند که آمادگی حضور در میدان خطر را ندارند. بالاخره همه جامعه که نمی شود مخاطب ما باشند. من ان کسانی را عرض می کنم که تا الان نقش آفرین بوده اند، این یک اجتماع بزرگ ، این جامعه بسیار قوی، اینها در طول 27 سال با انقلاب بوده اند. و می خواهم بگویم حتی از قبل از پیروزی انقلاب!
یعنی مبدا انقلاب ما سال 57 نیست. مبدا انقلاب ما در سال 42 است. یعنی حرکتی که امام شروع کردند، از همان سال، تعبیر امام (ره) تعبیر لطیفی است، که می فرمایند «اگر آن روز همراهی علما و خواص جامعه بود، من همان سال شاه را بیرون می کردم» بلی! عامه مردم در سال 42 این آمادگی را داشتند که شاه برود، خواص جامعه امادگی پذیرش آن را نداشتند، یعنی از سال 42 مردم ما پای کار ایستاده بودند و هنوز هم ایستاده اند، و اتفاقا همین مردم، به شدت مطالبه و خواستشان، مسئله ارزشها و باورهایشان است.
بحث ما نیزهمین است! باز به سوال اول بر می گردیم، که مردم خواسته هایشان را اعلام کرده اند، حرفشان را زده اند، رایشان را داده اند، و در مقابل، مسئولین چه کرده اند؟
من دارم نزدیک می شوم به پاسخ شما، و آن عرضی که داشتم به عنوان مدیرکل نظام جمهوری اسلامی!
می خواهم این را مقدمه جواب قرار بدهم. خب! ما گفتیم بخشی از مسئولین در این زمینه همراه با مردم نبودند. چه اول انقلاب، و چه الان! و این هشداری که در سوم تیر توسط مردم به مسئولین نظام داده شد، یک هشدار جدی بود، و پیام بسیار مهمی داشت، که حالا نیز هنوز یک عده ای آن پیام را هم نگرفتند.
حالا می رسیم به اینکه بنده، به عنوان یکی از مسئولین استان در این قضیه، به این تغییر قائل هستم یا نیستم؟ یعنی این چیزی که مردم الان مطالبه می کنند.
اعتقادم اینست که آن لوازم کار و شرایط که برای این تغییرو تحول باید ایجاد شود، در آن حرکت کرده ایم، و داریم به این سمت پیش می رویم، ابزار و امکانات لازم این کار را داریم فراهم می کنیم، از نظر کارهای اداری و تشکیلاتی، مجموعه دارد آرام و منطقی آرایش و آرامش خود را پیدا می کند، و یک سازماندهی جدید، در وزارت کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، از نظر نیروی انسانی دارد اتفاق می افتد. البته زمان می برد! خب! اگر ما بخواهیم این تغییر را که یک تغییر منطقی و با آرامش خاص خودش باید باشد انجام دهیم. طبیعی است که باید زمان را در آن لحاظ کنیم، و به نظر من، از نظر زمان، منطقی داریم جلو می رویم، ولی اتفاق دیگری که در مورد محتوا باید صورت گیرد، من فکر می کنم بیشتر هم زمان می برد. تشکیلاتی و نفراتی!
برای تحول محتوایی، بحث و برنامه ای تهیه دیده ایم. الان آن چیزی که به طرف آن حرکت می کنیم، بحث فرهنگ دارالعباده است، یعنی الان! ما دقیقا آن را به عنوان خواسته مردم تلقی می کنیم.
در این مدت با خواص و عوام جامعه برخوردهای خاصی داشته ام، مثل جلسه ای که من الان با شما دارم، با خیلی از افراد در سطوح مختلف داشته ام، هم اصحاب فرهنگ و هنر! هم آدم های نخبه جامعه! و هم عامه مردم! یعنی کسانی که شاید کسی آنها را به حساب هم نیاورد، و اتفاقا من دیدم حرفی که آنها (عامه مردم ) می زنند، خیلی شبیه به حرفهای نخبگان خیلی سطح بالای جامعه است. آدم هایی که هیچ وقت فکرش هم نمی کنیم که اینقدر به عمق ماجرا توجه دارند.
آن چیزی که معلوم است، مطالبه مردم یزد، رسیدن به همان وضعیت دارالعباده ای است، که خودشان داشته اند. نه چیزی که حکومت به آنها اهدا کرده است؛ یعنی مردم یزد، به واسطه نظام خانوادگی بسیار قوی که داشتند، که این نظام خانواده را در همین معماریشان هم می شود دید. تمام حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست را به نحوی تنظیم می کردند، که آقای دبیران بعنوان استاندار می آید و نقش آفرینی می کند. استاندار زمان شاه است، ولی می آید در حاکمیت درون یزد قرار می گیرد، و آن تاثیرات خاص خودش را دارد. یا فرض کنید مرحوم وزیری می آید نقش جایگاه خاص خودش را در دارالعباده ایفاء می کند. یا شهید صدوقی دقیقا جایگاهی که دارد، یک جایگاهی است که مربوط به قبل از انقلاب می شود، یعنی ما هنوز انقلاب اسلامی نداریم، هنوز نظام ولایت فقیه در کشور سایه پهن نکرده است، اما در عین حال ارزشهای مردم در آن زمان، بصورت خاصی پاسداری می شده است، که این را ما دوباره باید احیاء کنیم.
اما الان یک چیزی که بعد از انقلاب اتفاق افتاده، اینست که یزد مهاجر پذیر شده ، الان ما در جامعه مردمی را که می بینیم، نمی توانیم بگوییم مردم یزد هستند، یا مردمی هستند که از دیگر شهرها آمدند! خود دانشگاه یا همان مهاجرت افاغنه به یزد، یا دیگر کسانی که از شهرهای مختلف به یزد آمدند. الان فرهنگ حاکم در یزد، فرهنگ یزدیها نیست. این مسئله در لهجه ها و وپوشش ها کاملا مشهود است. الان چند درصد از مردم یزد، یزدی هستند؟ و چند درصد غیر یزدی؟ ممکن است یزدیهایی که در یزد هستند، آن دارالعباده را خواسته باشند؛ اما غیر یزدیهایی که در یزد هستند، چیز دیگری خواسته باشند، چطور ما اینها را تفکیک کنیم؟
این یکی از مشکلات جدی در بحث دارالعباده است. همین بحث اختلاط فرهنگی، که بعد از آمدن دانشگاهها و توسعه صنعتی استان داشتیم، که این کار را واقعا برای مسئولین و خود مردم مشکل کرده است.
حالا باید راهکار بدهیم. یعنی این بحثی که شما مطرح می کنید، ما آن را به عنوان اصلی ترین کار خود تلقی کرده ایم، اگر خاطرتان باشد! در بحث روز معارفه هم، بحث اینکه برنامه های دراز مدت باید داشته باشیم، مطرح بود. بحث دراز مدت ما، بحث پژوهشی است. یعنی بحث آسیب شناسی! یعنی بحثی که مشکلات را باید دقیقا درک کرد و شناخت، و بعد راهکار پیدا کرد. ما گاهی وقت ها، همین سطح روی کار را می بینیم. مثل کسی که دچار سر درد شده، می رود داروخانه، قرص سر درد می گیرد می خورد و آن درد ممکن است تسکین پیدا کند. اما این سرد درد، ممکن است، یک غده سرطانی باشد، که باید برود برای برداشتن غده، زود هم اقدام کند، تا کار پیچیده تر نشود. یعنی هر دردی، نشان یک درد سطحی نیست، نیاز به آزمایش دارد.
بحث شما صحیح است. ولی وقتی این مریض رابه یک پزشک نشان می دهیم. مریض بد حالی که حتی نیاز به عمل جراحی و مشکل دارد. پزشک در مرحله اول، به او یک مسکن یا آمپول مسکن تزریق می کند، تا با تسکین درد، او را برای عمل جراحی آماده کند. در اینکه عمل جراحی لازم است، شکی نیست. اما چه مسکنی شما الان به جامعه تزریق می کنید، تا این درد را تسکین بدهد؟ ما در این مسکن ها مانده ایم!
ما الان کار مسکنی کم نکرده ایم! در این شش ماه، همین برگزاری خیلی از نمایشکاهها! شب شعر ها! جلسات سخنرانی ها! کارهای قابل توجه ای شده، که من فکر می کنم، در مقایسه با شش ماه اول سال های گذشته، در این زمینه یک رشدی هم داشته! اینها واقعا هر کدام، یک مسکن است
ما حتی این ها را مسکن هم احساس نمی کنیم! برگزاری نمایشگاهها و سخنرانی ها و شب شعرها، توانسته روی چند درصد از مردم جامعه تاثیر بگذارد؟
ببیند ما هنوز داریم شعار می دهیم! یک سری حرکات تبلیغاتی! که باز هم، من بحث را منحرف می کنم به مطبوعات محلی، اصلا هدف از ایجاد مطبوعات محلی چه بوده است؟
یکی از ابزارهایی که شما و تمام مسئولین استان نیازدارند، همان رسانه است، که ما می آییم روی مطبوعات بحث می کنیم.
فلسفه ایجاد یک روزنامه یا هفته نامه محلی چه چیز بوده است؟ این فلسفه رعایت نمی شود. چرا گفته اند روزنامه محلی یا هفته نامه محلی؟
هم اکنون به مطبوعات محلی که نگاه می کنیم، می بینیم بیشترین بار خبریشان، اخبار کشوری و سراسری است! در حالی که فلسفه ایجاد روزنامه محلی در کشورهای دیگر،چیز دیگریست! حتی یک روستا هم در بسیاری از کشورهای پیشرفته روزنامه دارد، و آنها می آیند مشکلات شهر و روستای خود را در همان محدود و منطقه عنوان می کنند.
زمانی که ما می خواهیم در یزد مطبوعات محلی داشته باشیم، رسانه داشته باشیم، آن طرف قضیه، ارشاد به عنوان یک ناظر، که نظارت قانونی هم دارد، چه ابزارهایی برای اینکار دارد؟
آیا کارشناس دارد؟ کارشناس مطبوعاتی، کارشناس فرهنگی دارد؟ آیا کسی هست که مطبوعات را بشناسد؟ و اگر این کارشناس را نداشته باشد، چگونه می خواهد به مطبوعات خط بدهد؟ واگر داشته است. همین خطی که اینک مطبوعات محلی دارند، خطی است، که ان کارشناس به آنها داده است؛ بحث ما بر سر کارشناسی است، شما برای آنکه بتوانید الگویی ارائه کنید، باید کارشناسی داشته باشید، تا خط بدهد. ارشاد کند. و اگر اشتباهی صورت گرفت، اخطار بدهد .
من الان چیزهایی که عرض کردم، بحث کلی کار بود. من الان دو بحث مطرح کردم. یک بحث در رابطه با شرح وظایف و برنامه های روزمره و مسائل خاص خودمان، که بیشتر گذران وضع موجود را دارد، اما ما کاری را به صورت اساسی شروع کرده ایم در رابطه با وضعیت مطبوع استان، که همان بحث احیای دارالعباده است.از این رو ما باید با زمانبندی خاص، و با بروژه های خاص به آن سو حرکت کنیم. و از دوستانی که ایده هایی دارند، خواهش کردیم همکاری کنند، و در همینجا هم از همه افراد درخواست داریم...
اما ما باز سوال را تکرا می کنیم! احیای دارالعباده یک وعده است، معلوم نیست که این امر و این دارالعباده چه زمانی ایجاد شود!
اگر ما بخواهیم مثلا یک ساختمانی را بسازیم، و گفتیم ما یک ساختمانی را می خواهیم بسازیم، اما هنوز زمینی را برای آن در نظر نگرفته ایم، مصالح ان را تهیه نکرده ایم، و نقشه ای برای آن کشیده نشده، و پیمانکاری برای آن در نظر گرفته نشده، این یک شعار است.
و این ساختمانی که شما می خواهید بسازید، مثل قضیه ساختمان کتابخانه مرکزی یزد نشود، که وقتی اسکلت فلزی آن بالا رفت، آن وقت بگویند به اشکال برخورده ایم؟
الان عمده جلسات ما، جلسات طراحی این بحثی که شما گفتید هست، که بعد از شروع برنگردیم به مشکلاتی از قبیل ساختمان کتابخانه مرکزی . این فکرها را باید از قبل نشست و پیش بینی کرد.
اصلا یزد با توجه به وجود مجتمع جنوبشرق، نیازی به کتابخانه مرکزی دارد؟
قضیه کتابخانه مرکزی در سال 72 و 73 آن وقت که معاون ارشاد بودم مطرح بود، و یادم هست که طرح جنوب شرق هم در دست اقدام بود.
من به مسئولین هم عرض کردم، باید یزد را به عنوان استانی در نظر بگیریم که در منطقه جنوب شرق کشور، یک جایگاه تلقی شود.
خیلی از سرمایه گذاری ها، جنبه ملی دارد. مثلا می آیند می گویند ما در 5 استان کشور کتابخانه مرکزی ایجاد می کنیم، این کتابخانه مرکزی به معنی این نیست که فقط مختص به استان یزد باشد. نه! این خودش مرکزیت دارد و یک منطقه گسترده ای را مثلا جنوب شرق کشور را خدمات می دهد. حالا مجتمع هم همینطور! خیلی از طرح های پژوهشی، اساسا به استان یزد داده می شود، بخاطر وجود کتابخانه مرکزی...
ما کتابخانه داریم. کتاب هم داریم. اما کتاب خوان نداریم. یعنی مشکل ما این است که قبل از ایجاد کتابخانه و چاپ کتاب، باید کتاب خوان تربیت کنیم
اینها باید همراه هم باشد. عین این می ماند که شما اگر می خواهید برای فرزند تازه به دنیا آمده خود شیر کمکی هم بدهید، باید یک چیزی باشد، تا اینکار انجام بشود. این یک چیز هم زمان است
بعضی ها قبل از ازدواج و بچه دارشدن، سیسمونی برای نوزادی که هنوز قرار است بعد از ازدواج به دنیا بیاید، تهیه می کنند. بچه ای که هنوز به دنیا نیامده، و هنوز معلوم نیست که به دنیا بیاید، چرا باید برای او به فرض! سیسمونی تهیه کرد؟
این طراحی اشکالی ندارد، ولی اقدامات بعدی اشکال دارد؛ و جای بحث است که واقعا اگر استان یزد را بعنوان یک استان مهم در حوزه جغرافیایی ، سیاسی و فرهنگی بدانیم، هیچ اشکال ندارد...
ادامه دارد
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 18,دسامبر,2024