تصويري گويا و منتشر نشده از تجمعات و اعتصابات قبل از انقلاب كه توسط جامعه معلمان يزد برنامهريزي شده بود با حضور صدها نفري دانشآموزان در يكي از موسسات آموزشي يزد كه در رديف اول به ترتيب از سمت راست نفر دوم مديرمسئول آيينه يزد، شهيد والامقام دكتر سيدرضا پاكنژاد، عباس آرايي، حجتالاسلام والمسلمين شيخ محمود كلانتر ديده ميشوند.
انقلابها و تحركات قبل و بعد از آن فراز و فرودها دارد و طلوع و غروبهايي غير از روز و روزگاري عادي، كه البته اين رويدادها لازمه هر انقلاب و دگرگوني اجتماعي است.
آنها كه از وضع زمانه خود روي برميگردانند و تحول خواه ميشوند خود ميدانند كه بايد بهاي تقابل با زورگويان و زورمداران را بپردازند و از همه چيز خود مايه بگذارند تا به اهداف بلندشان برسند و جامعه را برابر آرمانهايشان بسازند.
از مصاديق بارز اين سخن، انقلاب اسلامي ايران بود كه از آغاز تا پيروزي بر طاغوت، مردم اين ديار كهن همگي چون دستي واحد دست از دل و جان شستند و به استقبال وقايع و حوادثي رفتند كه هر يك مقاومتي چون كوه ميطلبيد و گاه تا به خون پاكان رنگي نشد كار بهسامان نرسيد، از جمله روزهاي به ياد ماندني حوادث بعد از پيروزي انقلاب كه طلوعي آرام و بي سروصدا داشت و غروبي آرامتر، اما روز هفتم تيرماه 1360 اين آرامش قبل از طوفان بود و ساعتي پس از اينكه شفق از سرخي افتاد دستهايي ناپاك از آستين جمعي منحرف و زيادهخواه به در آمد و حادثهاي آفريد كه داغ و دردش براي هميشه تاريخ بر جان ملتي ماند كه جرمش تنها حقخواهي و دين سالاري بود به همين جهت كساني كه حقي نه براي ديگران قائل بودند و نه بويي از تعاليم عاليه اسلام برده بودند آتشي برافروختند كه شعلههايش جايجاي ايران اسلامي را در كام خود فرو برد و شهر و دياري نماند كه از آفات و خساراتش در امان مانده باشد.
اما ديار دارالعباده يزد كه در تاريخ پر افتخارش سهمي سازنده در حركتهاي ديني و مردمي داشته در اين عرصه بزرگ شهادت دينش را به انقلاب و اسلام ادا كرد و دو سيد بزرگوار و دو تحصيل كردة متعهد و مجرب را در قتلگاه حزب جمهوري تقديم نظام اسلامي كرد كه هر يك از اين دو برادر بزرگوار اسوه و الگويي در فداكاري براي افكار و انديشههاي بلند جدشان حضرت اباعبدالله الحسين (ع) بودند، دو برادري كه در همه عمر كوشيده بودند در مكتب اسلام بكوشند و ياد بگيرند سپس به دانستههايشان عمل كنند و در نهايت آموزگاراني دلسوز براي آموزش جامعهشان باشند. مردم ايران اسلامي عموماً و ساكنان دارالعباده يزد خصوصاً نيك ميدانند كه شهيد دكتر سيدرضا پاكنژاد هنوز نوجواني نورس بود كه خواب شهادتش در آن شب آنچناني را دهها سال قبل ديده بود و ميدانست چه ميكند، چه ميخواهد، و سرانجام زندگياش به كجا منتهي خواهد شد، به همين جهت هيچ يك از جاذبههاي مادي دنيا پيش چشمش بزرگ نيامد و فريب ظواهر مادي دنيا را نخورد و آهوي جان پاكش سر صحراي ديگري داشت و براي آن آرمان متعالي روز ميشمرد تا به مقام شامخ شهادت كه عمري به هواي درك آن انتظار كشيده بود رسيد.
جالب اينكه اين در شرايطي بود كه برادر ديگرش جناب دكتر سيدعباس پاكنژاد اسير دست دشمني بيرحم بود و او نگران حال عباسشان و پدر و مادر دردمند و چشم به راهشان نيز، با اين همه او تنها به مسلخ عشق نرفت بلكه برادر ديگرش دكتر سيدمحمد را هم با خود برد و او را هم در اين فيض بزرگ شريك و سهيم كرد.
راستي چه دشوارتر از دشوار بود آن شبي كه حاج سيدابوالقاسم پاكنژاد و بيبي زينب مدرسي ضمن بدرقه اين دو ذرية زهراي مرضيه از آنان خواستند شب براي شام به منزل برگردند و در آن سفر، شبي با آن دو باشند اما دست تقدير پايان آن شب را به گونهاي ديگر رقم زده بود واين سيد و سيده كه چشم به راه عباسشان بودند به فراق ابدي سيدرضا و سيدمحمد مبتلا شدند و در همان ساعات اوليه انفجار متوجه شدند حادثه حزب جمهوري چه گوهرهايي را از جمع خانواده پاكنژاد گرفته و چه مردان خالص و خدومي را به كام آتش و خون برده است!
اما آخر آن شب نقطة پايان زندگي شرافتمندانة اين دو مردانه مرد عرصه فداكاري و ايثار و شهادت بود و روح و رضوان حضرت دوست، اما وقتي والدينشان به يزد وارد شدند بار ديگر حضور حضرت زينب سلام الله عليها به مدينه تكرار شد و او كه چون اجداد پاكش با قامتي رسا سربرافراشته بود تا دشمن از ديدنش خوشحال نشود نميدانست او به مردم داغدار يزد تسليت بگويد يا مردم او را به خاطر افتادن دو نخل تناورش دلداري بدهند و راستي كه آن روز و روزها ساعاتي به ياد ماندني بود كه ساكنان ديار دير پاي يزد هرگز آن ساعات و لحظات را فراموش نميكنند.
اما اينكه شهيد بزرگوار آيتا... صدوقي كه يك عمر به دكتر سيدرضا و برادرانش به چشم فرزندي نگاه كرده بود چه حالي داشت خودش ميدانست و خدا. اما مردم با تمام وجود حس كردند كه او چگونه اين درد جانكاه را بر دل خود گذاشت و محكم و استوار ايستاد تا مبادا بزدلان زبوني كه دستشان به اين خونها آغشته بود احساس غرور كنند و اين حركت مذبوحانه را پيروزي براي خود قلمداد كنند و چنين بود تا تير ماه بعد كه دستي ديگر از آستين مزدوري ديگر از آن جمع پراكنده به در آمد و آن عالم بزرگ و روحاني انديشمند را نيز به خيل عظيم «احياء عند ربهم يرزقون» ملحق كرد. گوارا باد شهد شهادت بر آنان و نام و يادشان گرامي باد.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 24,نوامبر,2024