مصائب العيد
ماه اسفند است و بوي عيد مي آيد زِدور همسرم بهر خريد عيد خواهد پول زور
ليست ها دارد زِكفش و البسه ، آجيل عيد فندق و پسته، وَگردو ، اَندكي بادام شور
هر چه گويم آخر اِي زن اَندكي آهسته تر گويد اين پيراهنم سِت نيست با اين موي بور
رنگ مبل و فرش و پشتي هست ضِد با رنگ سال گويم آخر زن كجا باشد رواكه خرج فيل و دخل مور
گويم آخر اين حقوق ، پول نان است و بهاي اين قبوض گويد اين مشكل نباشد بَهر من ، چشم تو كور
آخر اين عيد است ، يا جشن براَندازي من حال مي فهمم چرا رنگ عمو نوروز شد خالي زِ نور
گَر كه زن با من مداراتَر كُني در بذل پول جان خود سال دِگر جبران كنم،حتي اگر باشم به گور
اِي عزيزم،حتم دارم كه موافق گشته اي با عرض من بابت اين همدلي و همنوايي مي دهم جانانه سور
همسرم لبخند زد ، اَما ندارم حس خوب چون كه كفگير و ملاقه پرت شد از راه دور
اي عمو نوروز مي آيي شتابان خُب بيا،اَما بدان دست خالي گربيايي زير پاي همسرم له مي شوي مانند مور
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 22,نوامبر,2024