این فیلم روایت همبازی شدن افسونها و اسطورهها برای به بازی گرفتن مفاهیمی چون مرگ و مسئولیت است، چیزی که ممکن است به راحتی از دید و ذهن مخاطب پنهان باقی بماند؛ اما همهی فیلم به همینجا ختم نمیشود، ساختار فیلم به ویژه در پایانبندی آن نور امید را در دل مخاطب زنده میکند، در حالی که کارگردانْ نشانگان و جزئیات زیادی را برای مخاطب حرفهایتر به کار گرفته است تا شاید با روایت و پایانبندی دیگری مواجه شود.
«برسد به دست پری» داستان مردی است که با هدفی معین و از پیش تعیین شده دست به خودکشی میزند، آن هم خودکشی که قرار نیست توت و طعم گیلاس هم بتواند راهکار نجاتش باشد، زیرا مرد همه را از پیش در سطل آشغال ریخته است.
فرآیند خودکشی قرار است منظم و بدون هیچ مداخلهای انجام شود تا به همآغوشی مرگ در اتاق خواب ختم شود که ناگهان پری زودتر از مرگ و پریوار از در وارد میشود و همهی نقشهها و برنامهها را به هم میزند تا شخصیت را به تزلزل و شّک در میانهی آماده سازی همآغوشی با مرگ بکشاند، و اندکی از صلابت و قدرتش را در رویارویی با مرگ بکاهد. فیلم در این ساحت به میدان بازی سه طرفهی مرگ، مرد و پری تبدیل میشود که به واسطهی آخرین مفاهیم باقی ماندهی انسانی در جهان مدرن همانند «مسئولیت و امید» همه چیز را به کشمکش میان این سه تبدیل میکند.
امیر جلالی به واسطهی طراحی فضای بصری و حرکات دوربین حساب شدهای در ساحت امر نمادین، پس از مقدمهسازی و نشان دادن چگونگی تصمیم و میزان مصمم بودن شخصیت اصلی برای فراخواندن مرگ، بدون هیچگونه شتابزدگی تصمیم میگیرد تا با حرکت ثابت دوربین ما را به مدت نزدیک به سه دقیقه به تماشای یک خودکشی بنشاند، جایی که بیشترین فشار را به مخاطب تحمیل میکند، چون مخاطب از این میزان آرامش و قطعیت شخصیت اصلی برای مُردن تا بدینجا به سطوح آمده است.
شخصیت اصلی بر خلاف تصور رایج و کلیشهای از فردی که خودکشی میکند نه مضطرب و نه آشفته است، و حرکاتش آنقدر آرام و حساب شده است که انگار رقصندهای میخواهد خود را در حال رقص و در ملاء عام ذبخ کند.
فضای بصری فیلم نیز از هرگونه کلیشهی داستانی دور است و شخصیت اصلی نه در فقر و بدبختی و تسلسل، و نه در زیر پله و انباری و پستوخانه، بلکه در میانهی رنگ و نور، آن هم در بستری روشن، قصد همآغوشی با مرگ را دارد که ناگهان توپی رها میشود، شیشهای میشکند و شخصیت را آگاه میکند که در میانهی چه مسیری قرار گرفته است. شخصیت در اینجا از امر واقع آگاه میشود اما مردد نه، تا اینکه پری وارد میشود.
پری در اساطیر ایرانی مخصوصاً در کتاب «اوستا» موجودی کوچک و باهوش اما اهریمنی قلمداد میشود. این موجود از گیج و سردرگم کردن انسانها و امید واهی دادن به آنها لذت میبرد. در اوستا آمده است که «پریان با جلب توجه مردان آنها را به دنبال خود میکشند و از مسیر و هدف اصلی خود دور میکنند» و این همان فرایندی است که در فیلم نیز شاهدش هستیم.
مردی که قرار بود در روز سه شنبه و ۱۳ ماه خود را به همآغوشی با مرگ بسپارد، ظاهراً به نحسی آن گرفتار شده و به پری مشغول میشود تا هدف خود را از یاد ببرد.
زن همسایهای که از قضا باردار است، میآید و به اجبار کلیدی را به مرد میدهد تا آن کلید را برساند به دست پری ای که بازیاش گرفته و انگار قصد ندارد هیچگاه بیاید.
شخصیت اصلی سعی میکند خودش را برهاند و باز هم به ادامهی مسیر و هدف خود بپردازد اما دیگر دیر است، زیرا افسون پری همچون اساطیر، مرد را در نوردیده است و نمیتواند از فکرش خارج شود و هرچیزی از صدای بچهها تا زمانْ درگیر پری میشود، حتی لحظات و دقایق آخر و نزدیک به ملاقات پری که کارگردان با اسلوموشن یک اینسرت ساعت آنرا به تصویر کشیده است همچون زمانهای طولانی مدتِ عذاب آور کش میآیند و تمام نمیشوند.
در یک پلان از فیلم که همه چیز به صورت تار دیده میشود، از منظر نگارنده مرد به طورکلی از هدف خود دور مانده است، پری کار خود را به درستی انجام داده و شخصیتی که باید اکنون به همآغوشی با مرگ مشغول میبود را به دنبال خود ویلان و سرگردان و آواره کرده است تا مسئولیت خود را به پایان برساند یا حتی در آن میزان عزم و قدرت مرد برای همآغوشی با مرگ خدشهای وارد کند، که چنین نیز میکند، از آن پس مرد میخواهد فردا توپ را بدهد، تلاش میکند تا قرصها را بالا بیاورد، سعی میکند تا با قهوه اثر مرگ را کم کند، حتی به زندگی و مادرش میاندیشد، اما برای همهی اینها بیش از اندازه دیر است، مرگ آماده و منتظر مرد را شکست خورده، ترسان، و بدون هیچ صلابت و قدرت در مییابد، قهوه سر میرود، گاز خاموش میشود، و مرگ به آهستگی مشغول خوردن
مرد میشود، زیرا همچون اساطیر کهن، زمانی که مرگ را آگاهانه فراخواندی، مرگ نیز تو را در خواهد نوردید.
در نظر مخاطب عام شکسته شدن پنجره و بادی که در پلان آخر میوزد همان امید به ادامهی زندگی دوبارهی شخصیت اصلی است، چیزی که در ساحت امر خیالین باقی میماند زیرا از منظر نگارنده، این موضوع همانقدر خیالین و گمراه کننده است که فردی فکر میکند میتواند بدون هیچگونه واهمهای با مرگ رو در رو شود و با او همبستر گردد.
در اینجا پری قصد دارد تا پریوار ما را نیز فریب دهد که امر واقع همان نیست که رقم میخورد و به واسطهی امری نمادینی سعی دارد تا مخاطب را در شور و شعف امید باقی بگذارد تا مخاطب از آخرین مفاهیم باقی مانده در ساحت انسان مدرن نیز دست نشوید، این همان آخرین دست آویز پری و مرگ است تا آدمی همچنان صلابتش را برای امید به زندگی و فردا پایدار باقی نگه دارد.
پینوشت: بر همگان پوشیده نیست که این تحلیل و بررسی بر اساس نشانگان بصری و مفهومی اثر به تحلیل میپردازد و ممکن است با نظر دیگر مخاطبین و تحلیلگران و منتقدان حتی خود کارگردان و عوامل متفاوت باشد.
ارادتمند
خلیل پورخاتمی ۸ اسفندماه ۱۴۰۳
- نویسنده : خلیل پورخاتمی
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 01,مارس,2025