حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد امروز باید مسئولین وقت ما، دولتی‌های محترم ما باید پیش شهیدنواب صفوی زانو بزنند که می‌گوید اگر شده بر پشت بام‌های خانه‌هایتان گندم بکارید، ولی دست در برابر دشمن دراز نکنید.

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد امروز باید مسئولین وقت ما، دولتی‌های محترم ما باید پیش شهیدنواب صفوی زانو بزنند که می‌گوید اگر شده بر پشت بام‌های خانه‌هایتان گندم بکارید، ولی دست در برابر دشمن دراز نکنید.

همزمان با سالروز شهادت شهید نواب صفوی و سه تن از همرزمانش، شهیدان ذوالقدر، واحدی و طهماسبی؛ مراسم هفتگی هیأت انصار ولایت دارالعباده یزد، شنبه 27 دی‌ماه در حسینیه ارگ با یاد و نام این شهیدان والامقام برپا شد.

قرائت آیات نورانی و جان‌بخش قرآن مجید و جمع‌خواني سوره مباركه واقعه آغازی زیبا بر این محفل بود. بیان احکام که دومین برنامه این مراسم بود توسط آقای گلوردی با موضوع «احکام طهارت ظاهری و باطنی» اجرا شد. سپس حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد به ايراد سخنانی ناب، پیرامون شخصيت و زندگي شهید نواب صفوی پرداخت.

مداح اهل‌بیت(ع) محسن محمدی‌پناه نیز سروده زیبای خود را در پاسخ به اقدام قبیح و وقيحانه نشریه فرانسوی و محکوم کردن اهانت به پیامبر گرامی اسلام(ص) به اجرا گذاشت و در منزلت والای رسول خدا(ص) و اهل بیت پاکش(ع) به مدیحه‌سرایی پرداخت. در پایان، فیلم کوتاه «درختان حماسی» از جمله فیلم‌های جشنواره عمار پیرامون شهادت دلیرانه شهید نواب صفوی، برای حاضران به نمایش درآمد.

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد سخنان این شب خود را به بیان ابعاد عجیب و مختلف زندگی شهید نواب صفوی اختصاص داد، شهیدی که با گذشت نیم قرن از رزم و شهادتش در دوران انقلاب همچنان ناشناخته مانده، خلاصه سخنرانی وی به این شرح است:

 

شهدا؛ نشان دهنده قلّه و فاصله ما تا قلّه هستند

گاهی به مناسبت‌هایی توفیق می‌شود یادی از شهدا کنیم و جلسات را به نام شهدا نامگذاری کنیم تا درسی برای همه ما برگرفته از این شعر پر معنا باشد که می‌گوید: ما و مجنون همسفر بودیم در صحرای عشق/ او به منزل‌ها رسید و ما هنوز آواره‌ایم.

شهدا کسانی هستند که در جمع ما، کنار ما و همسایه ما بودند و به منزل رسیدند و ما هنوز آواره‌ایم. گاهی لاز است به زندگی سراسر نور، شور و شعور این شهدا سر بزنیم، خیلی درس‌آموز است. این مردان بزرگ هرکدام الگویی برای ما هستند که باید به آن‌ها بپردازیم. یکی از این شهدا «شهید سید مجتبی میرلوحی» معروف به «نواب‌ صفوی» است. این شهید یک انسان اُعجوبه‌‌، نخبه‌ و فوق‌العاده بوده است. با مطالعه زندگی این شهید مثل خیلی از شهدای دیگر، فاصله خودمان را تا قله حس می‌کنیم. ما که خیالمان راحت است و به خود سخت نمی‌گیریم؛ چون فاصله‌ تا قلّه را حس نمی‌کنیم یا شاید اصلاً قلّه را نمی‌بینیم. این شهدا، هم فاصله ما را تعیین می‌کنند و هم قلّه را به ما نشان می‌دهند.

 

نواب صفوی اولین روحیه انقلابی در وجود رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی)

این شهید عزیز، غیرت، عقلانیت و شعور، حماسه و عرفان انقلابی را برای ما مجسّم کرد. کسی که امام امروز ما؛ مقام معظم رهبری(مدظله) فرمودند: «اولین جرقه‌های روحیه انقلابی در وجود من را نواب صفوی به وجود آورد.»

وی در سال 1303 هجری شمسی در تهران به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را طی ‌کرد، در سنین نوجوانی برای تحصیلات حوزوی به نجف اشرف مشرف شد و چهار سال در حوزه علمیه نجف مشغول تحصیل بود.

علی‌الظاهر ایشان تحصیلات بالای حوزوی نداشته است. ما در طول تاریخ اسلام داشتیم کسانی که مراتب بالای علمی را طی کردند در دریاهای علمی غور کردند ولی علم در آن‌ها وارد نشد. فهمیدن مهم است. ممکن است کسی فقه بخواند، ولی فقیه نشود علی‌الظاهر علم دارد ولی چون عمل نمی‌کند فهم حقیقی ندارد. این شهید بزرگوار، مجتهد نبود ولی فقیه بود. در ابتدای تحصیل با مرحوم علامه امینی(اعلی‌الله مقامة) آشنا شد، رفاقت تنگا‌تنگی با ایشان پیدا کرد در محضر ایشان بود و این مسئله برای او خیلی مهم بود. علامه ایشان را در مسائل و امور اجتماعی و سیاسی راهنمایی می‌کرد تا اینکه به امر مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) که در آن موقع مرجع کل بودند به ایران آمد تا با کج‌روی‌های موجود در ایران مبارزه کند.

 

نواب صفوی نمی‌نشست و بگوید چه بد! بلکه اقدام می‌کرد

ایشان [در آن زمان] با این‌که تازه وارد نجف شده بود و فضای نجف هم فضای تحصیل و دور از مسائل سیاسی بود، اوضاع ایران را رصد می‌کرد. فردی به نام احمد کسروی [در ایران] شروع به نوشتن کتاب علیه قرآن، اسلام و تشیع کرد با موضوعات صوفی‌گری، شیعه‌گری، بهائی‌گری و... و در این کتاب‌ها به روحانیت و علمای اسلام حمله کرده و انحرافات عقیدتی بسياري ترویج کرده بود. این کتاب به دست نواب صفوی رسيد وقتی این کتاب را خواند برآشفته شد و به محضر مراجع رفت. جمیع مراجع حکم مهدورالدم بودن کسروی را اعلام کردند. نواب صفوی نمی‌نشست و بگوید چه بد! بلکه اقدام می‌کرد.

گاهی مؤمنین وقتی حوادث و وقایعی اتفاق می‌افتد باید محضر علما بروند و اطلاع‌رسانی کنند و برای خود و جامعه از علما تعیین تکلیف بخواهند. جای روحیه نواب خالی است!

برخی علما برای او هزینه‌ای در نظر گرفتند که از نجف به ایران بیاید، مرحوم آیت‌الله العظمی خویی(ره) هم مقداری هزینه و تامین اسلحه کردند تا برود و کسروی را اعدام کند.

 

اگر یک نفر مثل نواب داشتیم، در طول یک هفته سلمان رُشدی اعدام می‌شد

وقتی به ایران آمد مستقیم به منزل کسروی رفت و او را نصحیت کرد تا دست از این کارها بردارد که او گوش نداد و بعد در عملیاتی که ایشان و دوستانش انجام دادند کسروی را ترور کردند. آن زمان حکومت دست حاکم ظلم و جور بود. و احکام اسلام رعایت نمی‌شد.

 اسلام اعدام را مطلقاً رد نمی‌کند، بلکه برای اعدام احکامی دارد. وقتی حکومت دست حاکم ظالمی است که اسلام را رعایت نمی‌کند و نمی‌شود از طُرُق قانونی دشمنان جامعه و دین را ساکت و از صحنه خارج کرد؛ با ضوابط شرعی و اذن علما اعدام انجام می‌شود. در صدر اسلام هم همین طور بود. وقتی عده‌ای به قرآن و اسلام و پیامبر(ص) توهین و جسارت می‌کردند، دستور اعدام می‌دادند حتی در جایی هست که پیامبر(ص) فرمودند: «آن‌ها را بکُشید حتی اگر به پرده کعبه آویزان شده باشند.» کعبه‌ای که در آن حیوانات و حشرات در امان هستند!

نواب صفوی همچنین با وزیر عدلیه وقت رضاخان قلدر به خاطر ظلم‌هایی که می‌کرد، در‌گیر شد و این سید تازه‌جوان یک سیلی به گوش وزیر رضاشاه زد که سه سال او را زندانی کردند. حضرت امام‌خمینی(ره) فرمان قتل سلمان رُشدی را دادند اگر یک نفر مثل نواب داشتیم شاید در طول یک هفته سلمان رُشدی اعدام می‌شد. نواب شخصیت بسیار عجیبی بوده است.

 

در حکومت اسلامی مؤمنین مکلف به نهی از منکر لسانی هستند

هرگاه حکومت "اسلامی" شد کسی نمی‌تواند شخصی اقدام کند و هرگونه اقدام عملی و فیزیکی اعم از نهی از منکر یدی یا قتل، از مردم ساقط است و به عهده حکومت اسلامی است و مؤمنین فقط و فقط به نهی از منکر لسانی مکلفند، ولی در حکومت "باطل" آن طور است که ذکر شد. لذا اقدام نواب کاملاً عالمانه و از روی ضوابط شرعی بوده است.

 

با اقدامات نواب صفوی ندای مخالفت با حکومت شاه بلند شد

عده‌ای می‌گویند نواب، کسروی را اعدام کرد آخرش او را هم شهید کردند، چه فایده داشت؟ قیام نواب باعث شد سایه ترس و وحشت روی حکومت بیفتد و کسانی که جرأت مخالف با حکومت را نداشتند جرأت پیدا کنند. یک نمونه آن مجلس بود که داشتند قراردادهایی را علیه منافع ملی امضاء می‌کردند یا در ملی شدن صنعت نفت که مجلس سکوت کرده بود و اقدامات گروه فدائیان اسلام و نواب صفوی باعث شد نداهای مخالفت بلند شود.

رضا خان یک فردی به نام هژبر را آورد و مجلس را تسخیر کرد و به بهانه اینکه آیت‌الله کاشانی می‌خواسته شاه را ترور کند، ایشان را به لبنان تبعید کرد و کاری کرد که هر نوع ندای مخالفت را خفه کند و مخالفین به مجلس وارد نشوند. گروه فدائیان اسلام، هژبر را ترور کردند و با بیانیه‌هایی مصدق و آیت‌الله کاشانی را نماینده و کاندیدای گروه خود اعلام کردند و وارد مجلس شدند و اقلیّت مخالف نفس کشید و در مجموع اقدامات آن‌ها باعث شد، فریادهای مخالفت علیه حکومت شاه بلند شود.

 

نواب صفوی در اندیشه تشکیل حکومت اسلامی

جالب این است که اگر زندگی نواب را مطالعه کنید، متوجه می‌شوید نواب صفوی با ملی‌گرایان مخالف بود. امّا چون مصلحت آن زمان ایران و اسلام، در این بود که از مصدق حمایت کند، پای این حمایت ایستاد. ولی این شخصیت کسی است که وقتی حس می‌کند مصدق در دام استکبار افتاده است، در سال 1332 نامه‌ای به مصدق می‌نویسد و خیلی کوبنده با مصدق حرف می‌زند که وظیفه تو تشکیل حکومت اسلامی است. آن زمان شخصیتی مثل نواب در اندیشه تشکیل حکومت اسلامی بوده. آن زمان که اگر یک فرد مسلمان به مجلس شورا می‌رفت، گویی انقلابی رخ داده بود؛ شهید نواب به فکر تشکیل حکومت بوده! یک نمونه از نگاه عاقلانه و شعور انقلابی او، این فهم مسئله وحدت در حرکت انقلابی وی بود.

 

حمایت نواب از تولیدات ملی زمان خود

گرچه نواب، دوست و شاگرد علامه امینی بود و از نجف آمده بود اما با همه این‌ها به مسجد می‌رفت و مثلا یک چراغ توری در دست می‌گرفت و به مردم معرفی می‌کرد که این یک تولید داخلی است! این نشان می‌دهد که یک طلبه، باید بر فراز منبر برای تولیدات ملی تبلیغ کند. امروزه ما می‌گوییم توسعه تولیدات ملی و آن زمان نواب هم این دغدغه را داشته است.

 

نواب اندیشه جهانی داشت

فعالیت‌های او به کشور خود ما محدود نمی‌شد، بلکه اندیشه ای جهانی داشت. سال 1332 کنفرانسی در فلسطین برگزار شد به نام «معتمر اسلامی» که یک عده از سران ممالک اسلامی برای جریان اشغال فلسطین توسط اسرائیلی‌ها در فلسطین جمع شدند. دعوت‌نامه‌هایی برای بلاد اسلامی از جمله برای قم ارسال شده بود که علمای قم به اتفاق، نواب را برای شرکت در این کنفرانس معرفی می‌کنند و این نشان می دهد چقدر به تسلّط در دین و سخنرانی او اعتماد داشتند که مراجع عظام ایشان را معرفی می‌کنند!

 

اقدام انقلابی شهید نواب صفوی در کنفرانس اسلامی

این نشست در شب معراج نبی اکرم(ص) برگزار شد و سران بیش از70 کشور اسلامی آمده بودند. اکثر افراد در سخنرانی ها به تقبیح کار اسرائیل پرداخته و درباره اینکه در حق اسلام ظلم شده غصه‌سرایی می‌کردند و کسی راهکاری ارائه نمی‌داد. ولی ایشان یک اقدام انقلابی می‌کند، وقتی نوبت ایشان می‌شود دو رکعت نماز می‌خواند و پشت تریبون می‌رود به زبان عربی صحبت می‌کند. یکی از همراهان ایشان که از علمای فعلی است می‌گوید من نمی‌دانم ایشان چهار سال در حوزه بود و دائم درگیر مسائل سیاسی و مبارزات از کجا زبان عربی یاد گرفته بود!

وی در آنجا می‌گوید: «اگر افتخار به عربیّت باشد من فرزند بهترین مرد عرب هستم، اگر پیامبر(ص) را از اعراب جدا کنید، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر(ص) است و من فرزند او هستم و او از جانب خدا فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»[1] با این آیه نواب در چنین کنفرانسی تفرقه‌زدایی می‌کند. بعد می‌فرماید: «حمله اسرائیل حمله به فلسطین نیست حمله به اسلام است. وقت خوردن و خوابیدن به سررسیده باید فداکاری کرد...»

 

70 سال پیش، نواب بذر مقاومت را در فلسطین ‌پاشید

یک سخنرانی داغ و حماسی در میان بزرگان کشورهای اسلامی‌ انجام می‌دهد و همه به وجد می‌آیند، راهکار ارائه می‌دهد. بذر مبارزه و انتفاضه و حرکت و مقاومت علیه اسرائیل را نواب آن زمان می‌پاشد. ببینید چه کسی از کجا بلند می‌شود و کجا می‌رود! 70 سال پیش نواب بذر مقاومت را در فلسطین می‌پاشد. بعد این جماعت بعد از سخنرانی برمی‌خیزند تا در بیت‌المقدس بازدیدی از مناطق فلسطین داشته باشند. نزدیک بیت‌المقدس به یک مسجد که توسط اسرائیلی‌ها مخروبه شده می‌رسند نواب به جماعت بزرگان می‌گوید: «من می‌خواهم نماز جماعت اقامه کنم هر کس آماده شهادت است با من بیاید!» آن‌قدر این سید شجاع بود! وی نماز را می‌خواند و در برابر چشمان حیرت زده صهیونیست ها همه بزرگان به ایشان اقتدا می‌کنند درحالی‌که صهیونیست‌ها در فاصله بسیار کمی آماده شلیک به سمت آنها بودند و بعد به محل کنفرانس برمی‌گردند.

 

می‌خواستم کشته شویم تا مردم دنیا بیدار ‌شوند

یکی از سران اندونزی به سید می‌گوید: «ما با سخنرانی تو داغ شدیم و نفهمیدیم. فکر نکردی اگر آن‌ها شلیک کرده بودند همه بزرگان جهان اسلام کشته می‌شدند؟! این چه کاری بود که کردی؟» نواب با لبخند جواب می‌دهد: «اتفاقاً آرزویم این بود که همه ما در این‌جا شهید شویم چون ما نماینده ملت‌های اسلامی هستیم و مردم مسلمان نمی‌دانند این‌جا دارد چه اتفاقی می‌افتد. با شهادت ما شاید بیدار شوند و علیه اسرائیل قیام کنند!» روحیه و منطق را ببینید، می‌خواهد که کشته شود تا مردم دنیا بیدار شوند.

 

اگر مانند نواب بودیم، کسی جرأت نمی‌کرد به پیامبر خدا توهین کند

ما که بی‌عُرضه هستیم، دشمن حرم را زد، کاریکاتور پیامبر(ص) را هم کشید! چه شد که دشمن تیرهایش را مستقیم به ولی خدا می‌زند؟ درست است که آنها فهمیده‌اند دین اسلام و حجج الهی و قرآن، آن حقیقت نابودکننده استکبار در عالم است ولی این را هم ما بفهمیم که اگر ما عُرضه داشتیم، دشمن تیرهایش را به ما می‌زد، اگر ما در صحنه بودیم و سینه‌مان سپر بود تیرها به ما می‌خورد به آنها نمی‌خورد. اگر مانند نواب بودیم، کسی جرأت نمی‌کرد به پیامبر خدا توهین کند. مسلمان‌ها وقتی متفرق و متشتت و به هم ریخته‌اند، اوضاع جهان اسلام این می‌شود.

 

مسلمان شدن یک خبرنگار مسیحی

نواب در آن اجلاس، یک خبرنگار مسیحی را می‌بیند که آرام نشسته، نزد او می‌رود و سؤال می‌کند که چرا شما آرام نشسته‌ای و سؤال نمی‌کنید؟ خبرنگار می‌گوید من مسیحی هستم. سید خیلی آرام و بامحبت به او می‌گوید چرا مسیحی هستی؟ چرا مسلمان نمی‌شوی؟ خبرنگار با صدای لرزان می‌گوید آقا من باید چکار کنم که مسلمان شوم؟ سید شهادتین را به او یاد می‌دهد و مسلمان می‌شود بعد این خبرنگار در خاطراتش می‌نویسد که من در کنفرانس معتمر اسلامی فقط به خاطر سؤال این سید مسلمان شدم!

 

توصیه شهید نواب صفوی به اخوان‌المسلمین

اخوان‌المسلمین در جریان برگزاری کنفرانس اسلامی، سید را به مصر دعوت می‌کند و علامه امینی پول می‌دهد تا سید به مصر برود و آنها را هدایت کند. اگر می‌بینید اخوان‌المسلمین اهل سنت، دست به قیام زده شما ریشه‌هایش را در اندیشه‌های شخصیتی مثل نواب صفوی جستجو کنید. همسر ایشان نقل می‌کند که نواب به مصر رفت و از توصیه‌های مهم او به اخوان‌المسلمین مبارزه علیه اسرائیل بود.

 

ادبیات این شهید امروز باید الگوی مسئولین ما باشد

در یکی از سفرهایش وقتی ملک حسین؛ شاه اردن را می‌بیند استخاره می‌کند و بعد بلند می‌شود نزد ملک حسین رفته و سخنانی می‌گوید که ما نباید بگذاریم آن بیانات در گذر زمان خاک بخورد. امروز مسئولین کشور ما باید از نواب صفوی الگو بگیرند. برای چه ما سالگرد شهید نواب صفوی می‌گیریم؟ برای علو درجاتش؟ یا فقط بگوییم به‌به چه آدم خوبی بود؟! نه! اندیشه و ادبیات این شهید امروز باید الگوی مسئولین ما باشد.

 

دولتی‌های ما بخوانند

ببینید چگونه با ملک حسین حرف می‌زند. می‌گوید: «تو از سلاله پیغمبری، بنابراین پسرعموی من هستی. من تاکنون با هیچ یک از سلاطین ملاقات نکرده‌ام حالا نیز متأسفم که چرا مجبور شدم با تو ملاقات کنم. به قرآن کریم مراجعه کردم استخاره خوب آمد بنابراین به دیدارت آمدم تا شاید به نفع اسلام باشد. پسرعموی عزیزم خودت و ملتت را خوب نگهداری کن. ای پسر عمو! اگر شده روی پشت بام‌های خانه‌های خودتان گندم بکارید و رفع احتیاج از بیگانه نمایید. باید خودت و دینت را خوب نگهداری نمایی، باید اسلام به مرحله مجد و عظمت ایام جد بزرگوارت؛ محمد(ص) برسد، جز محبت خدا و رسول او محبت کسی در دل تو جا نداشته باشد، تو نباید از احدی بترسی، باید در نجات فلسطین کوشش کنی. آن‌کس که در مقابل تو به تو اندرز می‌گوید دوستت می‌دارد و آن‌که این‌جا تملق تو را می‌گوید در پشت سر به تو کینه می‌ورزد. باید دوستانی راستگو داشته باشی که حق را حق و باطل را در چشم تو باطل جلو دهند.» نواب خطاب به یک سلطان این‌گونه حرف می‌زند! امروز باید مسئولین وقت ما و دولتی‌های محترم ما پیش شهیدنواب صفوی زانو بزنند که می‌گوید اگر شده بر پشت بام‌های خانه‌هایتان گندم بکارید ولی دست در برابر دشمن دراز نکنید.

 

تأثیر سخنان نواب صفوی بر شاه اردن

ملک حسین بسیار تحت تأثیر سخنان نواب صفوی قرار می‌گیرد. روزنامه‌های عرب‌زبان فردای آن روز نوشتند: «ملک حسین به قدری از سخنان سید مجتبی نواب صفوی از ایران تحت تاثیر قرار گرفت که هنگام بازگشت از محل ملاقات، سوار اتومبیل خودش که ساخت انگلیس بود نشد!»

 

غفلت از زندگی شهدا خسارت و ضرر است

خاطرات این شهید بسیار تکان‌دهنده است. کتاب‌هایش را بخوانید. شما که ساعت‌ها عمرتان را در شبکه‌های اجتماعی و اینترنت می‌گذرانید، زندگی این افراد هم در اینترنت هست، بخوانید. اگر نخوانید به خدا قسم خسارت و ضرر است.

 

همسر نواب: راضی بودم من و بچه‌هایم به جای نواب شهید می‌شدیم

همسر ایشان از خانواده مبارز و مجاهد بود. پدر همسر نواب، از مبارزان خراسان بود و روزنامه‌ای تأسیس کرده بود و به خاطر مواضعی که داشت نواب با وی آشنا شد، بعد هم فهمید که یک دختر 14 ساله دارد، خودش خواستگاری کرد و بعد از آشنایی خانواده‌ها با هم ازدواج کردند.

همسر ایشان می‌گوید: «حُجب و حیا، متانت و اخلاق این سید فوق‌العاده بود. در هشت سال دوران زندگی‌ام با نواب هرگز کوچک‌ترین تقاضایی از او نکردم و همیشه به پدرم می‌گفتم مرا به سرباز امام زمان داده‌اید به همین دلیل شما بعضی از کارهای او را انجام دهید و پدرم هم با افتخار انجام می‌داد. پدرم راضی نمی‌شد که به خاطر امورات زندگی روزمره، روحیه نواب کسل شود و از مبارزه باز بماند. در مدت هشت سال زندگی‌ام با او، هیچگاه شاهد عصبانیت او در خانه نبودم و به خاطر مهربانی و رأفت او، من نیز مُجاب می‌شدم به گونه‌ای رفتار کنم که نواب ناراحت نشود. شخصیت و عظمت روح نواب برایم دارای اهمیت بود و راضی بودم که من و بچه‌هایم به جای نواب شهید شویم تا نواب زنده بماند؛ چرا که وجود نواب برای اسلام مفید و سودمند بود.»

 

نصیحت سید مجتبی به همسرش

یک روز احساس کرد من از نبودن او در خانه دلتنگ هستم، گفت: «تو دختر فاطمه زهرا(س) هستی، پدرت علی(ع) است و جد تو پیامبر(ص) است. آنها برای اسلام خیلی زجر و زحمت کشیدند تو هم باید صبر کنی. ما باید راه آن‌ها را ادامه دهیم صبر تو باید مثل مادرت فاطمه باشد باید سختی‌ها را تحمل کنی» احساس کردم کلام سید در اعماق جان من اثر کرد.

 

دعای عجیب یک مادر برای فرزندانش

نواب سه فرزند دختر داشت. همسرش می‌گوید: سعی کردم دخترانم را به سیره و روش نواب تربیت کنم. من همیشه در حضور بچه‌هایم این‌گونه دعا می‌کردم و می‌گفتم: خون پدر شما در راه اسلام ریخته شد، خدایا تو را قسم می‌دهم اگر بچه‌های من بخواهند از مرز الهی خارج شوند و راه غیر تو را بروند، این‌ها را بمیران؛ چرا که مرگ این‌ها برای من آسان‌تر از بی‌دین شدنشان است! و بچه‌های من با دستهای کوچکشان آمین می‌گفتند.

بعضی‌ که امروز به خاطر اینکه روزگاری همسر شهید بودند، از اسم آنان علیه اسلام و انقلاب هزینه می‌کنند، بیایند و یاد بگیرند!

 

خادم بقیع

نواب صفوی را در روز شهادت مادرش حضرت زهرا(س) تیرباران کردند و بعد از شهادت ایشان را شبانه و غریبانه در مسگرآباد تهران دفن کردند. بعدها یک عده رفتند و با اجازه از مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی نبش قبر کردند و جنازه ایشان را دوباره تشییع کردند و در قبرستان وادی‌السلام قم به خاک سپردند. نواب دو تشییع داشت؛ یکی غریبانه مانند مادرش حضرت زهرا(س) و یکی هم بزرگوارانه. خواب ایشان را دیدند از ایشان پرسیدند که جای شما کجا است؟ ایشان گفت: «من خادم بقیع هستم» فکر نکنید این وهابی‌های ملعون خادم بقیع هستند خادم بقیع شهید سیدمجتبی نواب صفوی است. خادم قبر هم نامش امام مجتبی(ع) و مادرش حضرت زهرا(س) است.

 

چرا علیه اهانت به پیامبر(ص)، اقدامی انقلابی نمی‌شود؟

ایامی که توهین کردند به پیامبر(ص) کجاست نواب صفوی؟ چرا کسی حرفی نمی‌زند؟! چرا شعرا شعر نمی‌گویند؟! چرا قانونگذاران قانون وضع نمی‌کنند؟! چرا کار بین‌المللی نمی‌شود؟ قیامت از تک‌تک ما سؤال می‌کنند به پیامبر(ص) توهین کردند تو چه کار کردی؟ از شهید نواب صفوی یاد بگیریم. نواب صفویِ پيامبر(ص)، حمزه سیدالشهدا بود که تا زنده بود کسی جرأت نمی‌کرد به پیامبر(ص) توهین کند.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا