یزدفردا"سيد محمد جواد ميرخليلي – دانشجوي دكتراي جامعه شناسي سياسي:يكي بود يكي نبود، زير گنبد كبود، غير از خدا هيچ كس نبود. روستايي بود كه بهش مي گفتند زردين. روستايي با مردماني پاك و بي آلايش، با كوه هايي سترگ و دشت هايي بزرگ. با جويباراني زلال كه مردمانش روزيشان را با كد يمين و عرق جبين با آميختن هنرمندانه آب و باد و خاك و آفتاب باز مييافتند. حكايت قصه روستاي ما ، حكايت داستان آب و آينه و آفتاب بود. حكايت مردماني كه طنيني در گوششان نبود جز طنين طرب انگيز طبيعت، طنين دست نوازش باد بر گندمزارها ،طنين نجواي آب بر سنگفرش جويبارها، طنين اذان خروس سحري بر بلنداي بامها ، طنين موزون زنگوله هاي گله هاي شتابان گوسفند به سمت مظهر قناتها و طنين جدال بيل و كلنگ براي بيرون كشيدن لقمهاي نان حلال از دل سنگ.
من از سرزميني برايتان مي نويسم كه اركستر طبيعت با ساز مردمش مي نواخت و در ناي ني و تار چنگش جز نواي دلنواز قدسي مردماني از جنس آينه نبود. من از سرزميني برايتان مي نويسم كه مردمانش قنات و قنوت و قناعت را نه در قاب قافهاي مسجع آن، كه در پيوند وثيق كار و عبادت و بسندگي به لقمه اي نان حلال بازمينماياندند. من از مردمان ساده دلي برايتان مي نويسم كه از همه حق و حقوق و ثروت ملي اين سرزمين، تنها به مشتي خاك و روزنهاي كوچك از روشنايي آب دل بسته اند. آنهم آبي كه بابتش بهايي گزاف به «زمين» پرداخته اند. چه اينكه رشيدترين مردان و جوانانشان را دل نگران از بازگشتشان، رهسپار راهروهاي پيچدرپيچ قنواتي طويل ساختند و چه بسيار از آنان كه تنها سنگ نبشته اي سپيد بر صحن قبرستان ، يادآور شكوه جانفشانيشان براي جرعه اي آب است و همه سهمشان از قنات، پيمانه آبي است كه مردمان قدرشناس اين سامان ، شبهاي جمعه بر مزارشان مي پاشند.
آري مردمان سرزمين من، آب را از زمين خريدند ، آنهم نه به ثمني بخس ، بلكه قطره قطره آن را با خون برومندترين مردانشان معاوضت كرده اند. صداي نجواي آب در مظهر قنات، براي اين مردمان تجلي واگويه هاي مردانيست كه دليرانه در ته روزنه تنگ قنات ها جان دادند تا افقي وسيع را پيش پاي فرزندانشان بگشايند. غريبانه و مظلومانه در عمق تاريك قنات ها جان سپردند تا در روشنايي فردا ، آباديشان جان گيرد. مرداني پاك كه بي هيچ چشمداشت مادي ، بي هيچگونه ابزار و آلتي ، بي هيچگونه مساعدت دولتي، با سرپنجه هاي زخمي خود خاك را خراشيدند تا زندگي امتداد يابد و خود از پاي افتادند تا زندگي پا بگيرد.
قنات براي مردمان سرزمين من ، هويتي دارد به عظمت هويت تاريخ اين مرزوبوم. شجره نامه قنات كمتر از شجره نامه مردمان اين زيست بوم نيست. چه اينكه اولين مردماني كه در ديار من كنلگ آباداني بر زمين كوبيده اند، كلنگشان جز براي احداث قنوات در اين سرزمين لم يزرع نبوده است و پا به پاي آنان، نسل اندر نسل، قنات ها عمق و امتداد بيشتري يافتند. در هر حلقه چاه قنات مي توان رگه هاي حيات نسلي از گذشته هاي دور را ديد. هر روزنه اي از قنات، خود روزنه اي است رو به تاريخ گذشته اين سرزمين. كاش درختان كهنسال سرزمينم كه در عصر من نفس هايشان به شماره افتاده است، زبان مي گشودند تا راوي حماسه سازي هاي نياكانم براي زنده نگهداشتن يك بوته گل سرخ باشند.
افسوس و دوصد افسوس بر نسل من . وقتي به امتداد ميله هاي چاه قنات نظر ميافكنم، عرق شرم مي ريزم. چه اينكه هر نسلي از آنان چاهي بر قنات افزود و اما نسل من به مانند يك روبات به مدد قدرت مسخكننده تكنولوژي، چاهي كنده به عظمت طول قنات. راهي كه نياكانمان با قنات افقي پيموده بودند تا به نسل ما برسند ، ما همه عمودي پيموديم تا به قلب زمين برسيم و جان زمين را از آن بستانيم. نسل من با دشنه تكنولوژي ، عميق ترين زخم را بر پيكره زمين نواخت. همه سرمايه اي كه نسلدرپينسل آبا و اجدادمان برايمان اندوخته بودند ، در بن اين چاه عميق دفن كرديم، بي آنكه نگران حيات نسل هاي پس از خود باشيم. گويي پسِ امروز نبوَد فردايي و ما، خود آخرالزماني هستيم.
روي سخن من با مسئولين آب منطقه اي است، نه اينكه من خود شاكي باشم، نه!!! اين ابر و باد و مه و خورشيد و فلك هستند، كه شكايت دارند. هماناني كه در كارند تا ناني به كف دهقان و برزگر زحمتكش روستا بگذارند و لوله هاي برآمده از بن چاههاي بنيانبرافكن مسئولان آب منطقه اي ، چوبي شده است لاي چرخشان و گردش اين منظومه طبيعت را از كار انداخته.
كاش مسئولان آب منطقه اي، تدبيري مي انديشيدند تا مركز بين المللي قنات از يزد به استاني ديگر منتقل شود، تا استانم به جاي مركز بين المللي قنات، مركز بين المللي شرمندگي نباشد.
كاش مسئولان آب منطقه اي، حداقل به احترام ريش سفيد پيرمقنيان اين مرزوبوم، لختي پاي صحبت آنان مينشستند تا بدانند كه با حفر چاه عميق و فروكش كردن سطح آبهاي زير زميني ، روزنه هاي قنات براي هميشه كور خواهد شد و اگر ساليان سال هم باران به كوهستان ببارد ، جرعه اي آب از مظهر قنات ها تراوش نخواهد شد و قنات ها نيز مانند مقنيانش ديگر با تنفس مصنوعي احيا نخواهند شد.
اگر حرمتي براي ريش سفيد در اين زمانه باقي نمانده، كاش لختي به آمار و ارقام مي نگريستند تا ببينند 127 چشمه و قنات دهستان زردين خشكيده است و «زردين» مي رود كه نباشد. مشفقانه مسئولين را برحذر مي داريم كه اين چاه هاي عميق حفرشدهاشان، همانطوري كه به زردين و قناتهايش وفا نكردند ،ديري نمي گذرد كه سرمايه هنگفت انتقال آب مسئولين را در خود فرو خواهند برد و نَمي پس نخواهند داد.
سخن من با مسئولان آب منطقه اي اين است كه همه استان بحران كم آبي دارد، ليك راه حل بحران يك منطقه، تشديد بحران در منطقه اي ديگر نيست. اگر بنادكوك كمبود آب دارد، راهكارش بستن دريچه بخشش زمين بر مردمان در ساماني ديگر نيست.
كاش نگاه محدود و متصلب منطقهمحور و فرهنگ قوميتگراي عشيره اي، براي هميشه از ذهنها، زدوده ميشد و مسئولان آب منطقه اي!!! مسئول آب ميبودند تا مسئول منطقه اشان.
این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
مخاطبان آن لاین یزدفردا -فرداییان همیشه همراه یزدفردا در سراسر جهان |
> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید |
||||||||
|
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 20,ژانویه,2025