حجتالاسلام علی عسکری در وبلاگ خود نوشت:
نیکی و بدی که در نهاد بشر است است شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
انسان موجودی است اجتماعی و انتخابگری است آزاد و در این بین سرنوشت هر یک از ما انسانها چه سرانجامی پیدا میکند بسیار جای بحث دارد و فقط باید گفت: از انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ – از این فسانه هزاران هزار دارد یاد
با این حال برای بعضی از اتفاقهای پیش آمده باید گفت: چه فکر میکردیم و چه شد!؟ ما طلبهها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آرزو داشتیم چند جوان کنار هم باشند و ما به رسم وظیفه دینی و تبلیغی آنها را ارشاد کنیم و احکام نورانی دین را برایشان بازگو کنیم ولی چنین اتفاق نادری کم پیش میآمد. پس از پیروزی انقلاب به برکت خون شهیدان و رهبری داهیانه امام راحل (ره) سیل جوانان در خدمت دین و روحانیت قرار گرفتند. فراموش نمیکنم در روزهای اول انقلاب این جوانان عزیز برای انقلاب فرهنگی در دانشگاه، راهی مرکز ثقل روحانیت شهر خون و قیام، قم شدند و شعار میدادند قم، قم فانذر – دانشگاه فطهّر. در مشهد و دیگر کلان شهرهای مذهبی هم وضعیت همین بود.
مع هذا گاهی در سالهای اخیر انسان از همین جوانان و اخبار مربوط به آنها چیزهایی میشنود که بسیار نگران کننده است. باعث این نوع از نگرانیها در اکثر موارد خود آن جوانان نیستند بلکه بزرگترهایی هستند که نتوانستهاند با جوانان به درستی کنار بیایند و دلیل آن هم این است که از درک درست روانشناسی جوانان عاجزند و کارشان نتیجه عکس داده است. به عنوان نمونه فراموش نمیکنم که سالها پیش از این درس 3 واحدی مدیریت اسلامی را در دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه آزاد اسلامی مشهد تدریس میکردم روزهای بسیار خوبی را داشتم از نظر نشاط دینی سپری میکردم بویژه موقعی که عناوین مربوط به این درس را به خوبی برای جوانان دانشجو تبیین مینمودم. مباحث بیشتر به اصولی مختص شده بود که ریشه در مبانی معرفتی اسلامی داشت از قبیل: خدامحوری، هماهنگی و وحدت حول محور ولایت، برنامهریزی برای آخرت و غیره.
در آغازین روزهای حضور در کلاس مربوط به این درس سعی کردم روش دیالیکتیک را مبنای نظر قرار بدهم و به گفتگو با دانشجویان همت گمارم. هدف این بود بحثها از یک نواختی خارج شود و جذابیت داشته باشد. این روش خیلی زود مطلوب جوانان قرار گرفت و هماندیشی دینی را باعث گشت.
در بین دانشجویان فرزند ارشد یکی از روحانیون شناخته شده مشهد حضور داشت که بیش از جوانان دیگر با من در مباحث مربوط به درس مدیریت اسلامی مشارکت میکرد. چون پدرش را میشناختم که از مقدسین شهر بود، بنده هم با ایشان از روی ادب و احترام برخورد میکردم و او خوشحال بود که این درس را با بنده انتخاب واحد کرده است. شروع ترم تحصیلی بود و تازه داشتیم با یکدیگر مباحث طلبگی را شروع کرده بودیم و مأنوس میشدیم که در یکی از روزهای درسی پدرش وارد دانشگاه شد در حالیکه فرزندش در کلاس درس همراه همکلاسیها به انتظار نشسته بود.
در حال ورود من به کلاس پدر روحانی و مقدس مشهدی او به من گفت: شما استاد پسر من هستید؟ گفتم افتخار دارم در خدمت ایشان باشم. آن آقا که سن و سالی هم از او گذشته بود و من نمیخواهم نامش را ببرم شروع به سخن کرد و درحالیکه پسرش حرفهای او را میشنید گفت: من از چنین فرزندی بیزارم چون او تارکالصلاة، ریش تراش، دختر باز فاسد و لوده است ... در این حال بود که دیدم فرزندش از درب آخر کلاس اقدام به فرار کرد و برای همیشه رفت.
از آن زمان تا بحال، قریب به بیست سال گذشته است. امسال در ایام اربعین بر حسب اتفاق در مشهد پایتخت معنوی ایران یکی از همکلاسیهای آن روحانیزاده را دیدم. بیدرنگ از آن دانشجوی جوان و فراری سوال کردم با کمال تأسف گفت: او بیاعتقاد به خدا و همه چیز گشته و در سلک بهائیان قرار گرفته است.
و من وقتی فهمیدم بهائی شده چرائی این مطلب را از وی سوال کردم که در پاسخ گفت آن آقازاده میگفت: از دست پدرم عاصی شدم و دینش را ترک گفتم و در ادامه با حرارت و از روی تنفر و انزجار اظهار میکرد: من از دینی که مدام متولیان آن بر دهان دیگران مشت میکوبند و اجازه فکر کردن و سخن گفتن به کسی نمیدهند و هر لحظه حکم کفر و ارتداد برای دیگر همنوعان خودشان صادر میکنند بیزارم و ... پس از جدا شدن از آن آقای دانشجوی اسبق خودم به فکر فرو رفتم. با خود میگفتم خدایا چرا بعضی از همصنفان ما قدر نعمت را نمیدانند و با جوانان و حتی فرزندان خودشان اینگونه رفتار میکنند؟
چرا در جوار قبر امام رئوف حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثناء مواظبت در رفتارشان ندارند؟
چرا دگماندیشی؟ چرا تحکم بر دیگران؟ چرا عدم رعایت حال همسر و فرزندان؟ چرا به مکارم اخلاق مورد نظر پیامبر (ص) که رحمت برای عالمیان بود پایبندی نداریم؟ چرا روشهای درست تبلیغ دینی را رعایت نمیکنیم و با کوچکترین خطا از یک جوان او را مرتد و بیدینی معرفی کرده و باعث بیزاری او میشویم؟ آیت ا... العظمی مرعشی نجفی برای جوان عرقخور مست و مزاحم خودش بنا به تقاضای او در وسط خیابان آن هم در شب تاریک روضه امام حسین (ع) میخواند. اما ما چرا اینگونه هستیم؟
آیا نقش اخلاق در احکام را فراموش کردهایم؟ چرا ناخواسته آب به آسیاب دشمن میریزیم. و در پازل مورد نظر او گام برمیداریم؟
مگر غیر از این است که خدا و خالق هستی فیاض علیالاطلاق است و فیض رحمتش در دنیا بر همگان شمول دارد و حتی فیض خود را از کافران دریغ نمیکند.
مگر غیر از این است که خدا رحمتش بر غضبش غلبه دارد.
مگر غیر از این است که زمان فتح مکه پیامبر (ص) اعلام کرد: (الیوم یوم المرحمه)
امروز روز مرحمت و گذشت است. براستی بعضی از ما روحانیون، بویژه مقدسهای بزرگترمان طلب چه کسی را از این مردم و جوانان میخواهیم باز بستانیم؟ چرا اینگونه هستیم؟
آیا نمیشود در مواجهه با دیگران بویژه جوانان تفسیر درست و رحمانی از دین و خدا ارائه کنیم؟
این همه تفسیر و سخنان خشن، عصبانی و نفرت برانگیز از دین، ما و جامعه را میخواهد به چه سرانجامی برساند؟ چرا برای دیگران حرمت قائل نیستیم؟ آیا دردآور نیست که یک جوان تولد یافته در یک خانواده روحانی و مقدس، بهائی شود؟ زرتشتی و مسیحی که جای خود دارد.
به نظر میرسد افراد و تقدسگرایی بیش از حد باعث رخدادهای اسفبار درمیان جوانان شده است تا آنجا که در مقاطعی کیان و هویت اسلامی آنها را هدف قرار داده و وضع رقتباری را باعث گشته است.
آمریکا و اسرائیل خطر بوده و هستند ولی بهتر این است که از خطر کاهنده و تخدیر کننده افراط و تقدس زیاده از حد معمول بعضی غافل نباشیم خطری که درون کشور وجود دارد و کمتر از خطر بیرونی نیست.
مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 22,ژانویه,2025