رضا ملاحسینی اردکانی

یزدفردا "رضا ملاحسینی اردکانی؛ دانشجوی دکترای جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی"محله یکی از عناصر شاخص در شهرسازی ایرانی – اسلامی است و محله گرایی یکی از نمودهای تعلقات مکانی و تعصبات محلی است که بخشی از هویت شهری را شکل می دهد. محله گرایی وابسته به عوامل گوناگونی است و غالب پژوهش هایی که تا کنون مورد بررسی قرار گرفته، به بیان ریشه این تعصبات از منظر تفاوت های فرهنگی، مذهبی، نژادی محلات پرداخته اند اما پژوهش حاضر سعی بر آن دارد که به دور از هرگونه حب و بغض و به صورت علمی و منطقی و بی طرفانه به بررسی نقش الگوی شهرسازی در تفاوت های محله گرایی در دو شهر مشابه از نظر فرهنگی، جغرافیایی، مذهبی و نژادی بپردازد. محله گرایی در شهرهای اردکان و میبد در استان یزد که از تجانس فرهنگی و جغرافیایی زیادی برخوردارند و امروزه به یکدیگر پیوسته شده اند، تفاوت های قابل تاملی دارد که بر مبنای فرض این پژوهش، یکی از مهمترین دلایل آن تفاوت الگوی شهرسازی این دو شهر در طول تاریخ و جایگاه محله در آنهاست. بر اساس یافته های این پژوهش توصیفی – تحلیلی که به شیوه مطالعات کتابخانه ای و تحقیقات میدانی و مصاحبه با صاحبنظران به دست آمده، الگوی شهرسازی مجتمع و تک کانونی اردکان و الگوی شهرسازی پراکنده و چند کانونی میبد و همچنین تفاوت در کاربرد سه عنصر اساسی شهرسازی ایرانی – اسلامی یعنی عناصر اعتقادی، اقتصادی و دفاعی و به تبع آن تفاوت نقش محلات در این دو شهر، باعث تفاوت در نوع و تداوم و شدت بروز محله گرایی در این دو شهر شده که نمودهای آن را می توان در طول تاریخ این دو شهر مشاهده نمود.

 مقدمه/حس وابستگی به مکان که از آن به عنوان بار احساسی مکان و یا مهر مکان نام برده می شود، نمودهای متنوعی در مقیاس های مختلف دارد و محله گرایی یکی از نمودهای این تعلق مکانی است که هویت شهری را تحت تاثیر خود قرار می دهد. محله در شهرسازی ایرانی – اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و یکی از عناصری است که در شکل دهی به هویت های جمعی نقشی اساسی ایفا می کند. محلات در طول تاریخ به شکل های گوناگونی در شهرسازی ظهوریافته و محله گرایی نیز وابسته به عوامل متعددی به صورت های مختلف و با شدت های گوناگونی از محله ای به محله دیگر و از شهری به شهر دیگر متفاوت بوده است. در این پژوهش سعی شده به بررسی نقش تفاوت های شهرسازی در تفاوت میزان محله گرایی در دو شهر همجوار اردکان و میبد در استان یزد که از نظر فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی تقریباً همسان می باشند، پرداخته شود. این دو شهر که اکنون به واسطه توسعه کالبدی به یکدیگر چسبیده اند، از نظر الگوی شهرسازی با یکدیگر تفاوت هایی دارند و علی رغم اینکه رقابت مکانی بین این دو سابقه ای طولانی دارد، محله گرایی نیز در این دو شهر به صورتی نسبتاً متفاوت ظاهر شده و هویت واحد شهری این دو نقطه را تحت تاثیر قرار داده است.

اهمیت انجام چنین پژوهشی از آن روست که نشان می دهد در دو جامعه کاملاً یکدست از نظر فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و نژادی، تعصبات محلی و به تبع آن رقابتهای مکانی از چه الگویی پیروی می کنند و جدایی گزینی های محله ای و غیره چگونه می توانند محله گرایی را رشد داده یا تضعیف نمایند. از این رو این پژوهش با این فرض که تفاوت در شیوه و الگوی شهرسازی اردکان و میبد باعث تفاوت در نوع و میزان محله گرایی در این دو شهر شده است، با استفاده از مطالعات کتابخانه ای و بررسی های میدانی به شیوه علمی و تحلیلی در یک بستر تاریخی به دنبال شناسایی و تحلیل علل موثر بر تعلقات مکانی و تعصبات محله ای در جوامع یکسان فرهنگی می باشد.

شهرهای ایرانی – اسلامی در ساختار خود دارای عناصر گوناگونی هستند که هر چند کالبد شهر را شکل می دهند، اما در ورای آن با تکرار نقش آفرینی در زندگی روزمره ساکنان و نقش آفرینی در حافظه جمعی بلند مدت آنان، به عناصری هویت بخش تبدیل می شوند که تغییر و تحول در این ساختارها می تواند تغییراتی اساسی را در بنیان های هویتی یک شهر ایجاد نماید. محله هر چند امروزه دیگر به اهمیت و اعتبار گذشته نیست، اما با توجه به هسته های کهن باقیمانده از محلات قدیمی، همچنان در برخی از مناطق به هویت بخشی خود ادامه می دهد. از همین روست که کوشیده شده تا در این پژوهش تاکید اصلی بر ساختار کهن شهرهای اردکان و میبد و محلات قدیمی و اصیل این دو شهر باشد و نه آنچه امروزه تحت عنوان برنامه ریزی شهری در کالبد این دو جاری می باشد.

شهرهای ایرانی - اسلامی و عناصر آن:

معماری و شهرسازی سنتی ایران با بهره گیری از شرایط و توانایی های محیط طبیعی و فرهنگ خاص هر منطقه جغرافیایی به منظور تامین آسایش جسمی و روحی انسان شکل گرفته است. در گذشته ویژگی های محیط طبیعی و ایدئولوژی حاکم از جمله اعتقادات مذهبی در شکل گیری ساخت، بافت و سیمای شهری نقش به سزایی داشته است(شماعی، 1389: 96). از این منظر است که شهر درگير روند اجتماعي مردمي است كه آن را تشكيل مي دهند و در واقع محصول طبيعت و به ويژه طبيعت بشر است(آتشین بار، 1388: 49). با توجه به خصایص فرهنگی هر منطقه، شهرها نیز بر اساس آن ایدئولوژی ها ویژگی های ظاهری و باطنی مخصوصی به خود می گیرند. از این منظر خصایص شهر اسلامی در سه قلمرو اقتصادی، کالبدی و اجتماعی دسته بندی می شوند که برخی از این خصایص دارای تبلور ظاهری نظیر بازار، ارگ و قلعه هستند و برخی دیگر نیز به شکل سازمانهای اجتماعی نظیر اصناف، اتحاد محله ای، جدایی گزینی مذهبی و قومی، ظاهر می شوند(پوراحمد و موسوی، 1389: 2).

بررسی الگوهای شهرسازی و نظام برنامه ریزی شهری در ایران در طول تاریخ بر ضوابط و قانونمندی های خاصی استوار بوده که مهمترین آنها عبارتند از: ضابطه دفاعی، تامین آب و برخورداری نظام شهرسازی از تفکیک ها و ساختار فضایی متوازن؛ به بیانی دیگر بین کلیه کاربری ها و مناطق و نواحی شهری انسجام لازم وجود داشت(شماعی، 1389: 96). در هر شهری در آغاز مسجد جامع و بازار و برخی از بناهای حکومتی در شهرستان طرح می‏شد و در حومه شهر مزارع و باغات و روستاها بوده است که به آن ربض می‏گفتند؛ شارستان همیشه و ربض غالباً دارای بارو و حصاری عظیم بود(میرمحمدی، 1375: 179). اهلرز مدلی از شهر اسلامی ارائه کرده است که ویژگی های آن عبارتند از:

1-   وجود سلسله مراتبی از کارکردها با مسجد جامع(کارکرد دینی) و بازار(کارکرد اقتصادی) به عنوان هسته مرکزی؛

2-   وجود سلسله مراتب بازرگانی و پیشه وری درون بازار؛

3-   وجود محله های مسکونی درون شهری (کارکرد مسکونی) با جدایی گزینی مناسب و هماهنگ با تفاوت های اجتماعی، قومی یا مذهبی مردم شهر؛

4-   وجود تاسیسات و استحکامات نظامی و دفاعی (کارکرد دفاعی) مانند برج و حصار و دروازه و ...؛

5-   مشخصات خاص دیگری نظیر گورستانها و بازارهای دوره ای بیرون باروی شهر(پوراحمد و موسوی، 1389: 3).

 

محله:

می دانیم که جغرافیدانان در پائین ترین سطح فضایی، به چگونگی تنظیم و ترتیب مرز بخشهای محلی توجه دارند(هاگت، 1382: 407) و یکی از ویژگیهای عمده شهر اسلامی محلاّت مشخص آن است؛ اما نقشي كه محله در شهرهاي سنتي ايفا می كرد، تا حد زيادي متفاوت با نقشي است كه محله هاي كنوني در شهرهاي امروز بر عهده دارند(عبدالهی و دیگران، 1389: 84). محله تعريف مورد توافق دقيقي ندارد؛ اين كلمه هم بر حالت فيزيكي مكان و هم بر گروه افرادي كه در آن مكان زندگي مي كنند، اشاره دارد (قاسمی و نگینی، 1389: 117). محله مفهوم ثابت و ايستايي در مباحث علمی نداشته، به گونه اي كه پيرامون مفهوم و ابعاد آن مباحث فراواني وجود دارد. در واقع در هر يك از حوزه هاي علمي از زاويه ديد خاص آن تعريف شده است که در جدول زیر می توان برخی از آنها را دید:

جدول1. شناخت مفهوم محله بر اساس عناصر و مولفه های اصلی آن در حوزه های علمی مختلف

حوزه های علمی

عناصر و مولفه های اصلی

مضامین مشترک

جامعه شناسی شهری

▪دارا بودن همبستگی و روابط متقابل     ▪محله به عنوان واحد اجتماعی       ▪دارا بودن محدوده و حریم معین

▪دارا بودن محدوده مشخص در شهر

▪حس همبستگی و روابط متقابل بین ساکنان

▪هویت جمعی و اشتراک اهداف بین ساکنان

▪یکپارچگی فضا و فعالیت در محدوده محله

علوم اجتماعی

▪حوزه مسکونی در مقیاس کوچک                                         ▪افراد ساکن در یک حوزه مسکونی

▪روابط میان ساکنان                                                                ▪کیفیت روابط و تعاملات

جغرافیای شهری و اجتماعی

▪محدوده مشخص و معین در بافت شهر                                   ▪رویارویی و برخورد چهره به چهره

▪تشریک مساعی برای مرتفع ساختن مسائل مشترک                 ▪هدفمندی سکونت در موقعیت مکانی معین

برنامه ریزی شهری

▪بخش یا محدوده قابل شناسایی در شهر                                  ▪هویت و موجودیت اقتصادی و اجتماعی پویا

▪توجه به معیارهای کالبدی و اجتماعی به صورت یکپارچه       ▪دارا بودن ترکیب متوازنی از فعالیت ها         ▪دارا بودن مرکز معین                                                             ▪وجود ارتباطات اجتماعی در ظرف مکانی

عبدالهی و دیگران، 1389: 91

 

از نگاه برخی پژوهشگران، محله به مثابه سلول اصلي شهر سنتي در ايران سكونتگاه قوم، نژاد، مذهب يا فرقه اي خاص است که جامعه شهري رنگ گرفته از نظام عشيره اي، در روند شكل گيري خود آن را به وجود آورده(عبدالهی و دیگران، 1389: 96) که از اجزاء اصلی و فرعی تشکیل شده و عوامل فضایی، فرهنگی و اقتصادی در آن دخالت داشته اند(انصاری،1381: 17).  از لحاظ جامعه شناسي شهري، محله هاي شهري به مفهوم واحدهاي اجتماعي حقيقي هستند كه تاحدي به صورت اتفاقي و ناخود آگاه به وجود آمده اند و با گذشت زمان توانسته اند شكل و قالب ثابت و پايداري به خود بگيرند و حريم معيني براي خود تعريف كنند و از این رو محله يك هويت اجتماعي مكاني است؛ قلمروي كه داراي محدوديت هاي مشخص شناخته شده توسط ساكنان آن است. قدرت هر محله نیز تابع تجانس اجتماعي ساكنان آن است؛ تا آنجا که همساني وشباهت در نوع زندگي موجب شناسايي متقابل افراد و احساس تعلق به گروه معيني مي گردد(قاسمی و نگینی، 1389: 118). به هر تقدیر، در پرتو مشترکات درونی مردم محلّه و هماهنگی ایشان در برگزاری آیین های‏ اجتماعی و مذهبی، هم محله‏ای ها، نوعی پیوند نزدیک میان یکدیگر و علاقه خاص نسبت به‏ محله‏شان در خود احساس می‏کنند. بر این اساس است که در شهرهای اسلامی، محله به مثابه خانه خانواده‏ها بود و وابستگی محله‏ای بسیار عمیق می‏نمود و حریم محله محترم شمرده می‏شد(میرمحمدی، 1375: 180). در واقع محلات شهری این امکان را فراهم می کردند تا قشرها و گروههای مختلف در محدوده «خودی شده»، هویت خود را بازیابند(شیخی، 1382: 40). اما بطور کلی در شکل گیری اصلی محله ها در شهرهای اسلامی چند خصوصیت قابل ذکر است:

  1. شکل گیری اولیه محله بر اساس تقسیم بندی های نژادی، قومی، دینی یا خویشاوندی بود و اهالی محله عموماً با یکدیگر احساس همبستگی و به محله احساس تعلق می کردند. رقابت و اختلاف میان محلات که گاه به جنگ و جدال نیز می انجامید، امری رایج بود.
  2. هر محله دارای گروهی از فضاها بود که به آن نوعی استقلال نسبت به محله های دیگر می داد. این فضا عمدتاً شامل همه فضاهای اصلی شهر در ابعادی کوچکتر می شدند. مثل: بازار محلی، مغازه ها، مسجد، حمام، مدرسه و آب انبار.
  3. محله در ساخت خود تاثیرپذیری از عوامل اقلیمی، اقتصادی و سیاسی را نشان می داد.
  4. محله ها عموماً دارای یک ساختار سیاسی مدیریتی بودند که در یک مجموعه ساختاری بزرگتر قرار می گرفت. رئیس محله، یک کدخدا یا یک کلانتر بود که در همکاری با سایر مناصب شهری مثل محتسب، عسس، داروغه و ... و زیر قدرت رئیس یا حاکم شهر فعالیت می کرد.
  5. محله ها از لحاظ حجم و عناصر تشکیل دهنده خود بسیار متفاوت بودند(فکوهی، 1385: 390).

 

محله گرایی و عوامل موثر بر آن:

هویت شهری وجه تمایز یک شهر از شهر دیگر بوده و موجب حس تعلق مکانی شهروندان و مشارکت آنان در توسعه شهر می شود(کیانی و دیگران، 1389: 23). شهر و فضای شهری به تناسب زمان، مکان، ویژگی های انسانی و محیطی و جهانبینی حاکم بر آن، از هویت خاص و متفاوتی برخوردار است و به همین دلیل ضروری است تا هرگونه اقدامی در آن بر پایه شناخت از آنها باشد(یزدانی و دیگران، 1387: 16). احساساتي كه مردم نسبت به شهرهايشان دارند در اثر گذشت تاريخ و تجربه است كه پررنگ مي شود وگرنه كالبد بدون تجربه تاريخ تنها و تنها مي تواند فرم زيبا داشته باشد(آتشین بار، 1388: 50) فضاهای خاص می توانند پیوندهای اجتماعی معینی را تولید کنند؛ پنداره اجتماع در این زمینه هم می تواند اشکال تنوع فضایی را در برگیرد و هم زمینه گروه های نسبتاً متجانس را در طول خطوط طبقه، قوم یا فرهنگ، طرح ریزی کند(تانکیس، 1388: 39-40). از این روست که تفاوت محیط‏هاى کالبدى را ناشى از «تفاوت فرهنگها» مى‏دانند(تولایی، 1382: 118). به واقع هويت هر شهر ارتباط مستقيم با احساس شهروندان نسبت به استمرار حيات رواني خود دارد؛ فرايند تشخيص هويت نیز در واقع نوعي تعيين كيفيت و ارزش گذاري، توسط ساكنان است كه بر اساس ميزان احساس تعلق و وابستگي، خاطره ذهني از كمينه تا بيشينه در حال تغيير است. واكنشهايي مانند انطابق ارزشها، احساس امنيت روحي و رواني، عدم احساس بيگانگي، برداشت مثبت، خاطره انگيزی، احساس تعلق و وابستگي جزء عوامل شكل دهنده فضاهاي جغرافیایی محسوب مي شوند و مي توان آنها را در سطح اوليه كه بيشتر جنبه بصري دارد، و سطح ثانوي كه بيشتر جنبه تداعي دارد و سطح نهايي كه جنبه احساسي و رواني دارد، طبقه بندي كرد. عوامل هويت بخش در سطوح اوليه، معاني خود را از طريق بصري با اندازه، شدت، فراواني، اختلاف و خلاقيت به بيننده منتقل مي كنند و در سطوح ثانوي بيننده از طريق انطباق آن با صورت خياليه، عادات اكتسابي تداعي، حافظه و تجربه كه نقش شرايط محيطي و قوم مداری، شهرت و خاطره نيز بر آن تاثيرگذار است، آن را دريافت و از طريق تدافع ادراكي، حالت انگيزشي، و وضعيت مشاهده، از خود واكنش نشان مي دهد(حبیب و دیگران، 1383: 21). زمانی که یک فضا یا مجموعه شهری به طور مداوم در زندگی افراد به صور مختلف ظاهر شود، فرد با آن به مراوده پرداخته و آن را جزئی از زندگی خود خواهد دانست. زیرا به نظر می رسد یک فضا حاوی یک حافظه جمعی است که هر روزه و به صورت مداوم توسط افراد سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شده است(پاکزاد، 1388: 71). حافظه جمعی حافظه ای است که درون یک گروه اجتماعی نوعی اشتراک ذهنی در پیوند با گذشته به وجود آورده و کمابیش خاص آن گروه است(فکوهی، 1385: 259). اما تصویر ذهنی و درک محیطی هر گروه اجتماعی در مطلوبیت بخشیدن به محیط زیست شهری با دیگر گروههای اجتماعی، تفاوتهایی را نشان می دهد؛ بدین سان که گروههای مختلف اجتماعی، از شهر انتظارات مختلفی دارند و به تقاضاهای مختلفی می اندیشند(شکوئی، 1373: 38)؛از این روست که به اعتقاد برخی هویت همان تفاوتهای کوچک و بزرگی است که باعث بازشناخت یک مکان و خوانایی محیط می شود و حس دلبستگی محیط را بوجود می آورد(مهدوی نژاد و دیگران: 1389: 113). اگر میان خانه ها، کوچه ها و گروه های ساکنانش فقط رابطه ای تصادفی و کوتاه مدت برقرار می بود، انسانها می توانستند خانه ها، محله ها و شهرشان را تخریب کنند و در همان مکان خانه، محله و شهر دیگری طبق نقشه ای متفاوت بسازند؛ اما اگر سنگها را می توان به جایی دیگر برد، به همان آسانی نمی توان رابطه ای را که میان سنگها و انسانها برقرار شده است تغییر داد. وقتی که یک گروه انسانی در محلی زندگی می کند که با عادتهایش سازگار است، نه فقط رفتار بیرونی اش بلکه تفکراتش نیز بر پایه توالی تصویرهای مادی که اشیای خارجی در معرض دیدش قرار می دهند، انتظام می یابد(فیالکوف، 1383: 41).

در گذشته به دلیل نزدیک بودن فضاهای کار و زندگی و تفریح و گذراندن زندگی به صورت جمعی، ساکنین یک محله با یکدیگر احساس خویشاوندی و به محله خود احساس تعلق داشتند و این حس به دلیل داشتن خاطرات مشترک در یک محله بوده است(حبیبی، 1387: 46). «هم محله‌ای» بودن نوعی ارزش محسوب می‌شد و گونه‌ای تعهد برای هر یک از افراد محله، برای حمایت از سایر افراد محله خود در برابر دیگران ایجاد می‌کرد(انصاری، 1381: 20)؛ تعصب محله ای در شهرهای اسلامی از پیوندهای قومی، مذهبی و خاستگاه روستایی ساکنان آن نشات می گرفت و وحدت درونی محله ها کمتر به وحدت در سطح شهر می انجامید و اغلب در هنگام دفاع از شهر، نوعی وحدت بین محله های شهر ایجاد می شد(پوراحمد و موسوی، 1389: 5). در چنين قلمروي است که تقابل رسمي وشناخت همسايگي رخ مي دهد و كاربري روزانه خدمات محله توسط ساكنان وآگاهي آنان در مورد تصوير محله به عنوان بخشي از هويت اجتماعي آنها نيز به وابستگي ميان مكان و فضا اشاره دارد (قاسمی و نگینی، 1389: 121). در واقع محله گرایی تنها به معنای یک حس یا عاطفه با مکانی خاص نیست، بلکه نظام و ساختاری شناختی است که فرد با آن به موضوعات، اشخاص، اشیاء و مفاهیم یک مکان یا محله احساس تعلق می کند(فلاحت، 1385: 61). از این رو برخی معتقدند نداشتن احساس تعلق خاطر به محله مسکونی، یعنی نداشتن صورت آشنا، لاقیدی، یعنی بی تفاوتی به شهر، یعنی دور شدن از دیار آشنا و در یک کلام یعنی کم رنگ شدن هویت(حبیبی، 1387: 46)؛ زیراکه نقش محیط محلی در ساختار بخشیدن به چگونگی رویارویی مردم با مشکلات، نقشی اساسی است(جانستون، 1379: 73).

 توضیح"(متن کامل این مقاله با همکاری دکتر حسین کلانتری خلیل آباددر مجله علمی – پژوهشی شهر ایرانی اسلامی به چاپ رسیده است)8

ادامه دارد

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا