شهر غرق در تبلیغات ، دیگر کمتر فضایی را می توان یافت که از گزند تبلیغات در امان مانده باشد.سرویس های بهداشتی، ایستگاه های اتوبوس، جدول های خیابان و غیره همه گرفتار بیماری واگیر داری بنام تبلیغات شده اند و مسئولین نیز در راه ابتکار و پیدا کردن فضای جدید برای تبلیغات از یکدیگر سبقت می گیرند و نگاهشان به شهر همانند قلکی برای درآمد است در صورتیکه اگر به شهرهای بزرگ دیگر کشورها بنگریم می بینیم تبلیغات قوانین و اصول خاص خود را دارد و قرار نیست تمام شهرشان را به خاطر سلایق شخصی، دست تبلیغات چیان به آسانی بسپارند بگذریم که بسیاری از تبلیغات موجود در شهرها در شان یک شهر و استان نیست.
بشنوید داستان یک روز زندگی در شهری از ایران را:
صبح شده است و اگر دیر بجنبم خیلی زود دیر می شود این را ساعت کوک شده اتاقم مدام گوشزد می کند، از رختخواب برخواسته و در اولین قدم تلفن همراهم را روشن می کنم و طبق عادت، تبلیغات به زور چاپانده شده در گوشیم را مرور می کنم، امروز سوغات گوشی برایم تبلیغ کاشت مو با ضمانت نامه کتبی بدون برگشت با رشد عالی است،.با خود می گویم موهای موجود بر سرم را به زور شانه می کنم حال موی ضمانت دار را کجای سرم بگذارم، آنرا از روی گوشی پاک می کنم و بعد از خوردن صبحانه و دیدن چند تبلیغات رسانه ملی برای رفتن آماده می شوم،همسرم قبض هایی را برای پرداخت به دستم می دهد که نیمی از آن قبض و نیم دیگرش تبلیغ است ، تبلیغ اینترنت با سرعت خدا کیلومتر، قبض ها را چهار تا کرده و در جیبم می گذارم درب خانه را که باز میکنم طبق سنوات گذشته چند تبلیغ ریز و درشت به داخل خانه پرتاب می شوند،یکی تخلیه چاه است و دیگری شستن قالی به صورت شرعی،آن ها را نیز مثل گذشته به سه گوش دیوار راهرو خانه هدایت می کنم، همانجا که نیم متری کاغذ تبلیغات انتظار دورگرد محل را برای فروش می کشند.سوار خودرو می شوم زیر برف پاکن یک تبلیغ کارواش جا خوش کرده است،دارد دیر می شود پس خواندنش را به وقت دیگر موکول می کنم.
قبلا تبلیغات چیان مهربانتر بوده و حداقل نیمی از کاغذ را برای استفاده بهینه همچون حساب کتاب سفید می گذاشتند، حالا که دیگر نقطه ای از کاغذ نیز حتی خالی نیست.به سر کوچه که می رسم می بینم همسایه بیچاره مان در حال کندن تبلیغات چسبانده شده بر در و دیوار خانه اش هست ،او هر از گاهی کارش صبح ها همین است ،با خود می گویم شانس آوردم خانه مان آخر کوچه هست و سر خیابان نیست وگرنه روزگار من نیز همچون همسایه گاهی اینگونه می شد.در خیابان اصلی یک اتوبوس خط واحد تقریبا تمام خیابان را مسدود کرده است، پشت شیشه اتوبوس تبلیغ کرم ضد آفتاب نصب شده و اطرافش نیز پر از تبلیغات رنگارنگ است، وقتی به زور از او سبقت می گیرم، به چهار راه و چراغ قرمز بر می خورم در اوج تبلیغات به زور چراغ قرمز را می توان پیدا کرد ، تا می ایستم چند نفر تراکت به دست تبلیغات خود را بدون اجازه به داخل خودرو پرتاب می کنند و دست فروشانی هم که به جای تبلیغ خود جنس را آورده اند گل،آدامس یا دعا خود را برای فروش عرضه می نمایند.روبروی چهار راه تبلیغات گردشی چند تبلیغ را چرخش می دهد، در گوشه سمت راست چهار راه بیلبورد بزرگی کالایی غیر ایرانی را ترویج می کند و سمت چپ چهار راه تابلوهای کوچکتر شهرداری تبلیغات دیگری را نشانمان می دهد ، با سبز شدن چراغ بوق ماشین های پشت سر مرا از خواندن دیگر تبلیغات محروم می سازد،کاش لااقل زمان چراغ دقایقی ادامه داشت تا تمام تبلیغاتی که با زحمت فراوان و تنها جهت رفاه حال مردم در میدان ها نصب شده اند را می خواندم اما چاره ای نیست باید حرکت کنم وگرنه ماشین های پشت سر حرکتم خواهند داد از چهار راه به یک بلوار می رسم بلواری که در آن دو پل بنام عابر پیاده و بکام تبلیغاتچیان (بیلبورد پله ای)وجود دارد ، انگار از زمین و آسمان تبلیغ می بارد،وارد میدان می شوم گرداگرد ان پر است از بیلبوردهای بزرگ تبلیغاتی،در کنار چهار تابلوی بزرگ، شش تابلوی کوچک نیز خود نمایی می کنند،و تابلوهای فصلی نیز که با داربست گاهی برای مراسمات خاص برپا می شوند امروز مهمان میدان شده اند.
اینها تنها گوشه کوچکی از حجم بالای تبلیغات در شهر هاست که اگر بخواهم تمامش را بگویم هزاران نمونه دیگر نیز برای گفتن هست اما چرا از هیچ کجای شهر نگذشته ایم و همه جا را حتی ایستگاه اتوبوس،خود اتوبوس،تیرهای چراغ برق،چهار راه ها و در و دیوار شهر را در تبلیغات غرق کرده ایم و خود نیز در میان آنها در حال خفه شدن هستیم در کنار اینهمه تبلیغات شهری گم شده ایم و دیگر مثل گذشته نمی توانیم همدیگر را به راحتی در شهر پیدا کنیم،مهمانان ناخوانده ای به نام تبلیغات تمام حواسمان را به خود مشغول کرده اند و اگر برایش فکری نکنیم خود نیز فردا جزئی از آن خواهیم شد و روی کیف ،کفش ،لباس و صورتمان نیز تبلیغات می چسبانند تا باور کنیم مردم در خدمت تبلیغات هستند نه تبلیغات در خدمت آنها،تا ثابت شود در بخش تبلیغات افراط سر لوحه کار برخی مدیران است و هر مسئول مرتبط می تواند هر جا که فکر و سلیقه اش خواست تبلیغات کند و اگر جای بیشتری جهت تبلیغات در شهر برای اجاره پیدا کند او مدیری موفق تر است،.به نظر می رسد اگر به جای اینهمه هجمه بالای تبلیغات،درخت و فضای سبز ساخته بودیم، روزگار و شهرمان اینگونه نبود،هوای شهرمان آلوده نبود و زمینمان نیز به آلودگی رنگها دچار نمی شد اما افسوس که مدیریت کلان در کشور ما بسیاری مواقع رویایی دست نیافتنی است که برخی تنها ادایش را در می آورند و در عمل همه راه ها به پول و درآمد ختم می شود.
ناگفته نماند تبلیغات در جای خود با ارزش و مورد استفاده است چرا که تمام کشورها از آن استفاده می کنند اما تبلیغات نادرست و فله ای بلایی است که شهر را نابود می سازد فقط برای یک لحظه به چهره شهر نگاه کنید.نمی توانید آنها را نبینید.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 21,ژانویه,2025