حسین معلّم معلّم و نویسنده

 

چکیده:

طنز، بخشِ جذّاب، شیرین، فاخر و ارزشمند ادبیّات است که  قادر است به «درس» تبدیل شود و آموزش  دهد... .

از الزامات  درس این است که؛ قابلیتِ اندیشه ورزی، استدلال و استنتاج داشته باشد. اتّفاقاً یکی از ویژگی های  طنز نیز همین قابلیتِ اندیشه ورزی، استدلال و استنتاج است. و چون با عنصر خنده همراه است، می تواند امر مقدّس یاددهی ـ یادگیری را تسهیل کند، عمق بخشد و پایدار نماید.

 کلیدواژه ها:طنز، درس (تعلیم و تربیت)، تبسّم، تفکّر، خلّاقیّت (قدرت کشف)، سازندگی، فرزانگی

 برای هرکه می کشید کم است

کودکی بر مادر برآشفته و به هنگام شام به قهر خفته بود. مادر غذا را در ظرفی می کشید تا مگر بامداد بخواهد بخورد.

کودک که از زیر چشم می‌دید، گفت: «مادر! من که نمی‌خورم، امّا برای هر که می‌کشید کم است!»                                                                                                    

                                                                                    امثالُ حِكَم/ علّامه دهخدا/جلد4/صفحه1747

گاهی شاعر یا نویسنده، شعر یا نوشته ی خود را با شوخی و خوشمزگی همراه می کند که به آن «طنز» گفته         می شود.طنز تعاریف دیگری هم دارد که شاید یکی از ساده ترین آن ها این باشد: «طنز مطلبی است جدّی که به شوخی بیان می شود.»

عنصر اصلی در طنز خنده است. به همین دلیل خیلی زود مخاطب را جذب می کند و تحت تأثیر قرار می دهد. زیرا انسان ذاتاً دردگریز و شادی طلب است. و همین میل به شادی و نشاط، او را وا می دارد تا طنز را بخواند، بشنود و ببیند. امّا نکته ی مهم این است که خنده ی طنز، براي تفريح و سرگرمي نيست. خنده ي طنز، در واقع انتقاد و پوزخند است براي سرزنش رفتارهاي نادرست فردي و اجتماعي. به همین دلیل است که طنز، سازنده است، نه تخدير كننده[2] و مخرّب. اگر كسي طنز را صرفاً شوخي و برای خنده تلقّي كند و به ابعاد ديگرش ـ به ويژه بُعد انتقاد و هشدارِ آن  توجّه نداشته باشد ـ طنز را نشناخته است. به عبارت ساده تر؛ خنده ی طنز  از سر دلسوزي و علاقه است که مخاطب را به ژَرف انديشي و عبرت گرفتن و درس آموختن می کشاند. بنابراین خندة طنز نمی تواند خنده ی بلند (قهقهه) باشد. به عبارت باز هم ساده تر؛ خنده ی طنز، لبخند و تبسّم است که با تفکّر عجین شده است.

خمره

گاوي، سر به درون خمره برد و بيرون كردن نتوانست.

مردمان در كار او فرو ماندند. و بر حسب عادت و رسم به كدخداي خود توسّل جستند.

كد خدا گفت: «سر گاو ببُريد!»

سر به ميان خمره افتاد.

گفت: «اكنون خمره نيز بشكنيد!»

                                                                          امثالُ حِكَم/ علّامه دهخدا/جلد2/صفحه967

لبخند، جزءِ جدا نشدني طنز است. لبخندي كه در بسياری از مواقع غصّه را از انسان دور مي كند و شادي را جايگزين آن مي سازد. لبخندِ طنز انسان را شاداب و فعّال مي كند تا به عنصري سازنده براي خود و جامعه تبديل شود. بنابر این اگر طنز نباشد، آگاهي، سازندگي و شادابي نخواهد بود.  جايي كه آگاهي، سازندگي و شادابي نباشد، روح و روان آدمي رنجور مي شود و عقل و خردش زايل مي گردد.

چو شادي بكاهد، بكاهد روان                                            خِرد گردد اندر ميان نا توان

                                                                                                                          شاهنامه فردوسي

البتّه گاهی ممكن است خنده ي طنز، خنده ي تلخ و تأسّف  باشد و انسان را از نادانی یا ظلم و ستم انسانی دیگر محزون كند و حتّی اشك در چشم بنشاند! با این وجود، روح و روان انسان را تلطيف و پالايش مي كند تا تدبیر و اندیشیدن را از ياد نبرد و تحرّك و سازندگي را پيشه ي خود سازد.

حقّ مأمور حکومت

نیمه‌شب زمستان، در حالی که برف و بوران شدید بود، طبیبی را از دهی برای معالجه نزد حاکم بردند.

چون معالجت به اِتمام رسید، هیچ مزدی به او ندادند!

طبیب در گاهِ بازگشتن بود که مأمور حاکم از او انِعام خواست!

طبیب، نزد حاکم رفت و قصّه بازگفت.

حاکم گفت: «مأمور حکومت است، حقَّش را باید داد!»

                                                                                                                                                                                                                            امثالُ حِكَم/ علّامه دهخدا/جلد3/صفحه1393

خنده ي طنز خنده ي سطحي و زود گذر نيست، خنده اي است عميق، براي جلب توجّه، براي هشدار، و برای آگاهي و اصلاح. خنده ای است در راستای تفکّر برای بسامان کردنِ نابسامانی ها. خنده ی طنز در واقع پوزخند و ریشخند است به آن ها که رسالت انسانی خود را فراموش کرده اند و احساس مسؤولیت ندارند و به جای  دغدغه ی انسان بودن، بی تفاوتی پیشه کرده اند.

جشن روز معلّم                                              

دفتر مدرسه مملو از معلماني بود كه بعد از صدای زنگ تفریح از كلاس بيرون آمده بودند تا اندكي استراحت كنند، چاي بخورند و دوباره به كلاس بروند.

مدير مدرسه کنار میزش ایستاده بود و به تلفن های ثابت و موبایلش ـ که دائم زنگ می خورد ـ جواب می داد.

 ناگهان دانش‌آموزي درِ دفتر  را باز كرد، سراسيمه داخل آمد، دو انگشت دست راستش را به  علامت اجازه بالا آورد و خطاب به  مديرـ كه تازه از شرّ تلفن ها خلاص شده بود ـ گفت: «آقا مدير! اجازه؟ جشن نمي گيريد...؟!»

مدير سرخ شد و داد زد: «پسرجان! گوشت كيلويي  بیست و پنج تومان، شده بیست و پنج هزار تومان، ديگه جشن گرفتن داره؟!  برو بیرون...!؟»

دانش آموزدستش را پایین آورد و در حالی که عقب عقب می رفت، گفت: «چشم آقا مدير! ببخشيد، معذرت

 مي خوام، خداحافظ...!»

                                                                                                                                  حسین معلّم

کارکرد اصلی طنز این است که؛ اَعمال زشت و ناپسند را به باد تمسخر مي گيرد و آن قدر به آن پوزخند

مي زند تا كسي كه مرتكب آن زشتي شده است متوجّه و متنبّه شود، شرم کند و شرمنده شود و درصدد برآيد كه خود را اصلاح كند. درسِ «اصلاح» یکی از ضروری ترین درس ها برای بشریت  است. درسی که به آدمی هشدار  دهد که کاری دور از شأن انسانی  مرتکب نشود. طنز در ذات خود این رسالت را دارد که درس اصلاح دهد و با لطافت، نرمی و شیرینی به آدمی آگاهی بخشد.

پرواز کن!

  كلاغي به جوجه ي خود گفت: « هرگاه يكي از آدميان را ديدي كه خَم شده است، بي درنگ پروازكن، زيرا يَحتَمِل خم شده است تا سنگ بردارد  بر تو زند!»

جوجه گفت: «هرگاه يكي از آدميان را ببينم- حتّي اگر خم نشده باشد- بي درنگ پرواز مي كنم، زيرا يحتمل سنگ در آستين نهان كرده است تا بر من زند!»

                                                               امثالُ حِكَم/ علّامه دهخدا/جلد3/صفحه1223

 

طنز هنر است. و طنزپرداز هنرمند. هنرمندي كه خوبي ها و بدي ها را درست و دقیق مي بيند، آن گاه از خوبي ها ستايش  مي كند و از بدي ها گِله و شكايت. امّا گله و شكايتش را با لحن و زبان جِدّ  اظهار نمي كند، بلكه با مزاح و ریشخند همراه مي كند تا در مخاطبش زودتر و بهتر اثر كند.

 

از کجا فهمیدی غریبم؟!

غریبی، کوری را در شهرِ {؟!} یک گِرده نان داد.کور دعایش کرد که خدا از غربت نجاتت دهد!

غریب گفت: «از کجا فهمیدی که من غریبم؟!»

نابینا گفت: «از آن جا که سی سال است در {این شهر} کسی یک گرده نان درست به من نداده است!»

                                                         لطایف/ ابوحیّان توحیدی/ صفحه 14

 

           طنزها ويژگي ها و برجستگي هاي خاص خود را دارند. مانند استدلال، انتقاد، ایهام، تفكّر برانگیزی، حاضر جوابي، حکمت، سرزنش، فرح بخشي،  لبخند، منطق، هشدار...، امّا به طور کلی مي توان براي تمام طنز هاي فاخر و مستحكم  سه ويژگي اصلي را در نظر گرفت:

 خنده بر لب. انديشه در ذهن.  و گاهي غصّه بر دل!

خداوند به ما خری داده

مردی نعلی یافته بود. و به زن می گفت: «خدا به ما خری داده است.»

زن پرسید: «در کجاست ؟»

گفت: «اینک یک نعل آن را یافته ام و تنها خر و سه نعل دیگر می باید!؟»

                                                                                                                                 زهرالرّبیع/سیّد نعمت الله جزایری/صفحه119

 

لبخند شیرین طنز به تعلیم و تربیت

          همان طور كه اشاره شد طنز انتقاد و نکته جوییِ زیرکانه ای است که با مزاح و شوخی بیان می شود. مطلبي است كه مي خنداند، امّا در وراي خنده به انديشه وا  مي دارد. اندیشه ای درست و سالم که لازمه ی یادگیری و پیشرفت است. به همین دلیل است که طنز، درس است.  و به معنی واقعی کلمه؛ تعلیم و تربیت است. به عبارت ساده تر؛ لبخند شیرین طنز به تعلیم و تربیت، چون با اندیشه ورزی و تفکّر همراه است، در راستای «آموزش» و «پرورش» و ارتقای انسان ها، سازنده و زندگی ساز است و نقش و تأثیر آن انکارناپذیر است.

پس، ببخش!

محمّد بن شبیب ـ غلام نظام ـ گفت: «به بصره رسیدم و به خانه ی امیر بصره رفتم. خواستم بر درِ خانه، افسارِ خر را ببندم که کودکی، خر را به بازی کردن گرفت .

 گفتم: «رهایش کن!»

 گفت : «برای تو نگاهش می دارم .»

 گفتم : «نمی خواهم نگاهش داری .»

 گفت : «از دستت می رود.»

 گفتم : «باکی نیست که از دستم برود .»

 گفت : «حال که چنین است، آن را به من ببخش!»

 ...و من در برابر سخن او  بی جواب ماندم!؟»

                                           کشکول شیخ بهایی/ صفحه369

قابلیت استدلال و استنتاج

طنز، بخشِ جذّاب، شیرین، فاخر و ارزشمند ادبیّات است که به موازات خنده و اندیشه، آرام آرام آموزش

 می دهد تا مخاطب به بهترین شکل ممکن بیاموزد و از ناراستی ها و نادرستی ها و بی ادبی ها، به راستی، درستی، ادب و آگاهی برسد. این مهم وقتی میسّر می شود که با استدلال و استنتاج منطقی همراه باشد و جنبه ی تحکّم و اجبار به خود نگیرد، بلکه با تفکّر و تبسّم همراه و آمیخته باشد.

پس از كجا دانستي!؟

فاضلي به يكي از دوستان صاحب رازِ خود نامه مي نوشت. شخصي پهلوي او نشسته بود و به گوشه‌ي چشم نوشته‌ي او را  مي خواند. بر وي دشوار آمد، بنوشت: «اگر در پهلوي من دزدي ننشسته نبودي و نوشته‌ي مرا

نمي خواندي، همه‌ي اَسرار خود بنوشتمي.»

آن شخص گفت: «والله مولانا! من نامه‌ي تو را نمي خواندم.»

گفت: «اي نادان! پس از كجا دانستي كه ياد تو در نامه است؟!»

                                                                          بهارستان/ عبدالرّحمان جامی/صفحه101

طنز بر خلاف ظاهرش كه لباس شوخي به تن دارد، اتّفاقاً   جدّي است و قصد اصلاح و درمان دارد، امّا  نه با تیغ تیز سلّاخی (که خود، درد است...) بلکه با تیغ جرّاحی که دردستان و درمانگر  است. و نه با زبان پرخاش و حُزن، که با زبان نرم و شیرینِ طعنه و سُخره و متلک.

برتر از رسول خدا!

«ابوالعیناء» به «صاعدبن مخلّد» گفت: «ای بزرگ! تو از رسول خدا هم برتری!»

 صاعد بن مخلد برافروخته شد و گفت: «وای بر تو...!  وای بر تو...!  من از رسول خدا هم برترم ؟!»

ابوالعنیا گفت : «آری! زیرا خدای عزّ وجل به پیامبرش ـ با آن همه عظمت و شکوه ـ فرمود: «اگر تندخو و سنگ دل بودی، همه از گِردَت پراکنده می شدند...،[3]حال آن که تو تندخو و سنگ دلی، امّا ما از گِردَت پراکنده

نشده ایم !»[4]

                                        مکارم الاخلاق/رضی الدّین ابونصرالحسن/صفحه116

 زبان طنز، زبان پوزخند، ریشخند، نوشخند و البتّه گاهی نیشخند و زهرخند است.

حافظ حدیث

اشعب طمّاع را گفتند: « بدین سن و سال رسیدی و حدیثی از بر نداری!؟»

 گفت: «چرا به خدا! هیچ کس همچون من از «عکرمه» نشنیده است.»

گفتند: «بگوی! »

گفت: «از عکرمه شنیدم که از ابن عباس روایت کرد که رسول خدا گفت؛ دو صفت است که در کسی جز مؤمن دیده نشود. یکی از آن دو را، عکرمه فراموش کرد و دیگری را من از یاد بُردم!»

                                                                           کلیات شیخ بهایی/ صفحه419

 

        بنابر آن چه گفته شد هر طنزی می تواند علاوه بر ويژگي  و برجستگيِ خاصِ خود (مانند انتقاد و سرزنش و هشدار...) بسیار فرح بخش و شادی آفرین باشد، یا بسیار تلخ و تند و گزنده.

 

نمی توانم

«عثمان بن رواح» با يكي همسفر شد.

روزي [همسفر] به او گفت:«برو گوشتي از بازار بخر و بياور.»

 عثمان گفت:«نمي توانم»

 خودش رفت، گوشت خريد و آورد. و به عثمان گفت:« آبگوشت بپز»

گفت:«نمي توانم»

آبگوشت را پخت. و به عثمان گفت:«نان را تريد كن»

 گفت:«نمي توانم»

نان را تريدكرد و گفت:«پس پاشو بخور!»

 عثمان گفت:«به خدا از بس گفتم نمي توانم شرمنده‌ام. اين يكي را به چشم!»

                                                         لطایف/ ابوحیّان توحیدی/ صفحه 31

ما صلح طلبیم    

همسایه ها بیخ در بیخ روی حیاط کوچک خانه ی ما نشسته بودند. پدربزرگ خاطرات تلخ آوارگی و اِشغال را می گفت. ناگهان «یاسین»[5]با عصایی که از قدِّ خودش بلندتر بود، لنگ لنگان وارد حیاط شد و نفس زنان و بریده بریده گفت: «سربازهای اسراییلی... اردوگاه را... اشغال کردند...!»

سربازهای اسراییلی که بعد از گرد و خاک ماشین هایشان نمایان شدند، جلو آمدند و گفتند: «هرچه در

خانه هایتان دارید بردارید و زود بیرون بیایید، می خواهیم خراب کنیم!»

اشک از چشمان زن ها بیرون زد و کودکان و پیرمردها مات ایستادند.

کمی بعد زن ها و بچه ها در حالی که آرام می گریستند تند به طرف خانه ها رفتند و مرغ ها و خروس ها و پرنده هایی که در قفس های پشت بام خانه ها بود برداشتند و بیرون آمدند.

اندکی بعد با لُدر و بلدوزر و انفجارهای پیاپی همه جا با خاک یکسان شد!

شب، رییس جمهور و نخست وزیر اسراییل در سخنرانی هایشان گفتند: «ما صلح طلبیم!»

                                                                                                               حسین معلّم

طنز  می تواند به طور غیر مستقیم ـ و حتّی مستقیم ـ والاترین ارزش های انسانی و آموزه های دینی یا ضروری ترین بایدها و نبایدهای زندگی روزمرّه را به خُرد و کلان آموزش دهد.

عیب جویان بیشتر گم کرده راه

چهار هندو[6] برای نماز خواندن به مسجد رفتند. چون نماز بستند، یکی از آن ها حرفی زد و نمازش باطل شد.

هندوی دیگر گفت: «ای رفیق! چون سخن گفتی، نمازت باطل گشت!»

سومی گفت: «ای عمو! چگونه بر او طعنه می زنی، حال آن که نماز خودت نیز باطل شد!»

چهارمی گفت: «الحمدلله که من حرفی نزدم و نمازم باطل نشد!»

چار هندو در یکی مسجد شدند                    بهر طاعت راکع و ساجد شدند

هریکی بر نیّتی تکبیر کرد                           در نماز آمد به مسکینیّ و درد

مؤذن آمد زان یکی لفظی بجَست                 کای مؤذّن بانگ کردی وقت هست؟!

گفت آن هندوی دیگر از نیاز                          هی! سخن گفتی و باطل شد نماز

آن سوم گفت آن دوم را ای عمو!                     چه زنی طعنه بر او خود را بگو

آن چهارم گفت حمد لله که من                         در نیفتادم به چَه چون این سه تن

پس نماز هر چهاران شد تباه                            عیب گویان بیشتر گم کرده راه

                                                                     مثنوی(دفتر دوم)/مولوی/صفحه407

طنز علاوه بر آموزشِ راهکارهای درست زندگیِ روزمره، می تواند افق دید آدمی را آن قدر گسترش دهد که دائم در خود به خلّاقیت و قدرت کشف برسد و استعدادهای نهفته ی خود را شکوفا  نماید و از ورای حوادث و اتّفاقات کوچک و خنده دار، درس های بزرگ و حیات بخش بگیرد.

مردی درون چاه

شخصی در چاهی کم عمق افتاد. بعد از  ناله و فریاد، عدّه ای صدایش را شنیدند و  سر چاه آمدند تا نجاتش دهند.

پس خطاب به او گفتند: «آماده باش! طنابی را پایین می کنیم، به خودت ببند تا تو را بالا بکشیم .»

گفت: «آماده ام، طناب را پایین کنید.»

طناب را پایین کردند و او به خودش بست.

وقتی او را بالا کشیدند، دیدند خفه شده است !؟

                                                                   حسین معلّم

طنز و فرزانگي

طنز قادر است انسان ها و جوامع را آن قدر بزرگ، فاضل، فرهيخته و توانمندكند كه به آرامش حقيقي و  شادي عميق برسند، به شرط آن که انسان ها طنز و کارکردهای آن را بشناسند و تشابه و تفاوت آن با هزل و هجو ـ و نیز شوخي، شوخ طبعي، فكاهي، لطيفه، لودگي، مزاح، مطايبه... و حتّی«جوک jok » ـ را بدانند و صرفاً به خندیدن اکتفا نکنند.

§         تشابه و تفاوت طنز با هزل و هجو:

عامّه ي مردم طنز را بيشتر با وي‍ژگي خنده ي آن مي شناسند كه همين ويژگي، گاهي باعث مي شودكه «طنز» با «هزل» و حتّي با «هجو» اشتباه گرفته شود.

دستار

اعرابی ئی به حج رفت. در طواف، دستارش را  بربودند.

گفت: «خدایا! یک بار که به خانه ی تو آمدم فرمودی  دستارم  بربودند، اگر یک بار دیگر مرا این جا ببینی بفرمای تا گردنم بشکنند!»

                                                   کلّیات عبید زاکانی/صفحه416

 درِ خانه ی جحی

درِ خانه جحي بدزديدند. او برفت و درِ مسجد بركند و به خانه مي برد.

گفتند: «چرا درِ مسجد بركنده‌اي؟»

گفت: «درِ خانه ی من دزديده‌اند. خداوند اين در، دزد را مي شناسد. او دزد  را به من سپارد و درِ خانه ی خود بازستاند!»                                                             کلّیات عبید زاکانی/صفحه184

 

شباهتِ آشكار و عنصر مشترک  طنز، هزل و هجو، «خنده» است. امّا براي شناخت تفاوت آن ها ـ که چندان هم آسان نیست ـ بايد در معاني و تعاريف هركدام دقّت شود و مصداق ها و نمونه ها ارائه گردد تا مرزها و کارکردهای هرکدام مشخّص شود، ولی به طور كلّي  مي توان تفاوت آن ها را اين گونه خلاصه كرد:

 طنز با ارزش ترين نوع نوشته است.

هزل كم ارزش ترين نوع نوشته است.

وهجو بي ارزش ترين نوع نوشته است.

                 *****

طنز مانند تیغ جرّاحی است.

هزل مانند کبریت بی خطر است.

وهجو مانند تیغ سلّاخی است... .[7] 

 

 طنز و کلاس های درس مدرسه و دانشگاه

من که حداقل سی سال معلّمی کرده ام و سی سال هم  با طنز سر و کار داشته ام (در تدارک تهیه و تدوین دایره المعارف طنز بوده ام) خوب متوجه شده ام که طنز  به معنی واقعی کلمه  درس است. آموزنده است. تعلیم و تربیت است. و آدمی را به بهترین شکل ممکن ارتقا می دهد. زیرا در ذاتِ خود  با التذاذ سالم همراه است  و قادر است یادگیری را تسهیل نماید، عمق بخشد،  بفهماند![8] و پایدار نماید.

 بنابراین شایسته است کلیه ی اصحاب تعلیم و تربیت و دست اندرکاران آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور  (به ویژه مؤلّفان کتاب های درسی) بیش از پیش به طنز توجّه نمایند. و علاوه بر مصداق ها و نمونه های طنز ـ که به صورت جسته و گریخته از دیرباز در کتاب های درسی آمده است ـ کتاب های مستقل طنز برای مقاطع مختلف تحصیلی به ویژه دوره های متوسطه و آموزش عالی تدارک ببینند تا آینده سازان این مرز و بوم به جای خواندن برخی از درس هایی که سال هاست تاریخ مصرفشان گذشته است (مانند مطالب حفظی که نه به درد دنیا می خورد، نه به درد آخرت!) طنز را بشناسند و ابعاد متعدّد[9] آن را دریابند که اتّفاقاً هم به درد دنیا

می خورد، هم به درد آخرت).

متأسّفانه جایگاه طنز، شادی و فرح بخشی در کتاب های درسی مدارس و واحدهای درسی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی، سال هاست که مورد غفلت قرار گرفته است. و جای  شگفتی است که چرا مسئولان، از این عنصر سازنده و آموزنده، آن طور که باید و شاید استفاده نکرده اند؟![10] جای  شگفتی است که چرا هنوز در دانشگاه ها رشته ی طنز ـ و یا دست کم واحد درسی طنز ـ وجود ندارد؟!

جمع بندی و نتیجه گیری

...به امید آن که روزی واحدهای درسی  طنز و حتّی رشته ی مستقل طنز در دانشگاه های سراسر جهان به ویژه مراکز آموزشی فارسی زبان ایجاد شود و معلّمان و مدرّسان از قدرت سحرآمیز  طنز برای بهتر آموختن بهره گیرند (مشروط بر آن که به مخاطبان خود، طنز واقعی و فاخر را بشناسانند تا فرایند امر مقدّس یاددهی، یادگیری تسهیل و تلطیف شود و حرمت و دوستی معلّم و دانش آموز ـ استاد و دانشجو ـ نهادینه شود، نه این که  ساحت مقدّس طنز و کلاس درس با هزل و هجو اشتباه گرفته شود  و حرمت کلاس با لودگی خدشه دار گردد). 

    تناول خرما

پيامبر[ص] و امام علی[ع] كنار هم نشسته بودند و خر ما تناول مي كردند.

پيامبر، هسته هاي خرمايي كه تناول مي كرد جلوي خودش مي گذاشت. امام علي‌هم هسته هاي خرمايي كه ميل مي كرد روبروي پيامبر مي گذاشت!

پس از آن كه خرما تمام شد و همة هسته هاي آن روبروي پيامبر انباشته شد، مرتضي علي به مزاح و طعنه به پيامبر گفت: «اي رسول خدا! تو چقدر پرخور هستي كه اين همه هسته ی خرما را جلوي خود انباشته‌اي!»

پيامبر فرمود: «اي علي! تو پرخورتر هستي كه حتّي هسته هاي خرما را نيز خورده‌اي!»

                                                                                   لطایف الطّوایف/ فخرالدّین علی صفّی/صفحه11

ختم کلام:

...من خیلی تلاش کردم که انسان ها بفهمند، امّا خندیدند!؟                                    

                                                         چارلز چارلی چاپلین[11]

 

 

پی نوشت:

1-      درس= مطلبی که آموزگار از روی کتاب به شاگرد یاد بدهد، هر جزء و قسمت از کتاب که در یک نوبت آموخته شود (و نیز به معنیِ راهِ پنهان)/ فرهنگ فارسی عمید

2-     تخدیر= سست کننده (تخدیرکننده و مخرّب= سست کننده و ویرانگر)/ فرهنگ فارسی عمید

3-     اشاره به آیه ی 195 سوره ی آل عمران

4-     معادن الجواهر و نزهه الخواطر/جلد2/صفحه 230 . و مکالمه ی قرآنی/جلد1/صفحه 33 . و هزار و یک حکایت/صفحه367 (این گونه حکایت ها از مصادیق « ذمّ و نکوهش شبیه به مدح و ستایش است» که به زبان عامیانه به آن طعنه و متلک می گویند. در برخی منابع(مانند مکالمه قرآنی) آمده است؛ صاعدبن مخلد بعد از شنیدن این متلک، بسیار خندید و قول داد تلاش کند تا پیامبر  را الگوی خود قرار دهد و مهربانی پیشه کند. و  به قولش وفا کرد،  آن گونه که در پایان عمر یکی از صبورترین و خوش اخلاق ترین مردان عرب محسوب

می شد) 

5-   یاسین= یاسین نام یکی از سوره های قرآن است. و گفته اند؛ «یا» حرف ندا  و «سین» مختصر کلمه ی «سیّد» و خطاب به رسول است. و بعضی گفته اند؛ «یاسین» تصغیر (کوچک شده ی) انسان و به معنیِ «یا انسان!» است...» /فرهنگ فارسی عمید

6-     هندو= هندوستانی (در این جا) و طایفه ای از مردم هند که مذهب مخصوصی دارند/فرهنگ فارسی عمید

7-     با توجّه به این که در این مقاله  مجالی برای پرداختن به «هزل» و «هجو» نبود، به ناگزیر فقط اشاره ای به این دو مقوله شده است

8-    خدا رحمت کند پدربزرگم را که روز اوّل معلمی ام همراه من به کلاس درس آمد و یکی از نکته های مهمّی که یادم داد این بود: «آن چه آدمی را آدم می کند خواندن نیست! حتّی یادگرفتن نیست! فهمیدن است. و طنز به طرز باورنکردنی می فهماند و آدمی را ارتقا می دهد.

9-     برخی ابعاد و ویژگی های طنز عبارت است از: آموزش، آگاهی بخشی، ابلهی ستیزی، انتقاد، پندواندرز، تأسّف، تبسّم، تدبیر، تذکّر، تشویق، تعجّب  و... که در انواع قالب های طنز دیده می شود و هرکدام به نوعی می تواند درس و عبرت آموز  باشد.

10-    خودِ من هم وقتی در گروه مولّفان کتاب های درسی بودم خیلی تلاش کردم که به سهم خود  بر کیفیت و کمیت طنزهای کتب درسی بیفزایم ولی متأسفانه تلاشم به جایی نرسید!

11-    هنرپیشه، کارگردان و نویسنده ی طنزپرداز انگلیسی

 

منابع و مآخذ:

1-      امثال و حکم/علّامه علی اکبر دهخدا/انشارات امیرکبیر/چاپ ششم/تهران/1363 خورشیدی

2-     بهارستان/عبدالرحمان جامی/انشارات گوتنبرگ/چاپ اول/مشهد/1377

3-     حکایت نامه/حسین معلّم/انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان/چاپ چهارم/1378تهران/ خورشیدی

4-     دایره المعارف طنز/ حسین معلّم (در حال تدوین...)

5-     زهرالرّبیع/نعمت الله جزایری/مطبعه تبریز/1401 قمری

6-     شاهنامه/فردوسی/انتشارات امیرکبیر/چاپ پنجم/تهران/1356 خورشیدی

7-     کلیات/ شیخ بهاء الدین عاملی/انتشارات اسلامیه

8-    کلیات/ عبید زاکانی/ انشارات گوتنبرگ/چاپ چهارم/مشهد/1381

9-     فرهنگ فارسی عمید/انشارت امیرکبیر/چاپ نهم/تهران/1372 خورشیدی

10-    لطایف/ابوحیّان توحیدی/مطبعه تبریز/1331-

11-    مثنوی/مولوی/انتشارات طلایه/چاپ اول/تهران 1382 خورشیدی

12-   مکارم الاخلاق/رضی الدّین ابونصرالحسن/مؤسسه ی الاعلمی للمطبوعات/چاپ ششم/بیروت/1392 قمری

13-  لطایف الطّوایف/ فخرالدّین علی صفّی/انشارات اقبال و شرکاء/تهران/1336 خورشیدی

 

 



[1] درس= مطلبی که آموزگار از روی کتاب به شاگرد یاد بدهد، هر جزء و قسمت از کتاب که در یک نوبت آموخته شود (و نیز به معنیِ راهِ پنهان)/

فرهنگ فارسی عمید

[2] تخدیر= سست کننده (تخدیرکننده و مخرّب= سست کننده و ویرانگر)

[3] اشاره به آیه ی 195 سوره ی آل عمران

[4] معادن الجواهر و نزهه الخواطر/جلد2/صفحه 230 . و مکالمه ی قرآنی/جلد1/صفحه 33 . و هزار و یک حکایت/صفحه367 (این گونه حکایت ها از مصادیق « ذمّ و نکوهش شبیه به مدح و ستایش است» که به زبان عامیانه به آن طعنه و متلک می گویند. در برخی منابع (مانند مکالمه قرآنی) آمده است؛ صاعدبن مخلد بعد از شنیدن این متلک، بسیار خندید و قول داد تلاش کند تا پیامبر  را الگوی خود قرار دهد و مهربانی پیشه کند. و  به قولش وفا کرد،  آن گونه که در پایان عمر یکی از صبورترین و خوش اخلاق ترین مردان عرب محسوب می شد) 

[5] یاسین= یاسین نام یکی از سوره های قرآن است. و گفته اند؛ «یا» حرف ندا  و «سین» مختصر کلمه ی «سیّد» و خطاب به رسول است. و بعضی گفته اند؛ «یاسین» تصغیر (کوچک شده ی) انسان و به معنیِ «یا انسان!» است...»

 [6] هندو= هندوستانی(در این جا) و طایفه ای از مردم هند که مذهب مخصوصی دارند

[7] با توجّه به این که در این مقاله  مجالی برای پرداختن به «هزل» و «هجو» نبود، به ناگزیر فقط اشاره ای به این دو مقوله شده است

[8] خدا رحمت کند پدربزرگم را که روز اوّل معلمی ام همراه من به کلاس درس آمد و یکی از نکته های مهمّی که یادم داد این بود: «آن چه آدمی را آدم می کند خواندن نیست! حتّی یادگرفتن نیست! فهمیدن است. و طنز به طرز باورنکردنی می فهماند و آدمی را ارتقا می دهد.

[9] برخی ابعاد و ویژگی های طنز عبارت است از: آموزش، آگاهی بخشی، ابلهی ستیزی، انتقاد، پندواندرز، تأسّف، تبسّم، تدبیر، تذکّر، تشویق، تعجّب و... که در انواع قالب های طنز دیده می شود و هرکدام به نوعی می تواند درس و عبرت آموز  باشد.

[10] خود من هم وقتی در گروه مولّفان کتاب های درسی بودم خیلی تلاش کردم که به سهم خود بر کیفیت و کمیت طنزهای کتب درسی بیفزایم ولی متأسفانه تلاشم به جایی نرسید!

[11] هنرپیشه، کارگردان و نویسنده ی طنزپرداز انگلیسی

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا