فکر کنید دختری را به فرزند خواندگی برده اید ، بزرگش کرده اید ، بارها شب ها در کنار بسترش زانو زده پیشانیش را بوسیده اید . تب داشته پاشوره اش کرده اید ، بدنش را عریان نموده پمادی بر زخم او نهاده اید . در آغوشش کشیده به او شب به خیر گفته اید اما حال این دختر میفهمد که میتوان با اور ابطه جنسی هم داشت میتوان او را مایه کامجوئی هم قرار داد اگر ساعت دو بعد از نیمه شب در خانه خودت درب اتاقش را کوبیدی دلش فرو میریزد که این مرد این موقع شب چه کاری دارد . چرا میخواهد وارد اتاق شود . تمام احساس انسانیش نابود میشود ، هر چه درباره ی محبت پدری آموخته بود به لجن کشیده میشود ، میترسد . در حد مرگ میترسد و آن وقت باید پدرانه گفت : دخترم نترس ، تو دختر منی .

مرد ایرانی مرد است . به پیمان تا سر حد جان احترام میگذارد و با تو پیمان پدر فرزندی بسته است . مرد ایرانی پیرو علی است ، خون سیاوش در رگهایش جاری است . سیاووشی که برای وفای به عهد جلوی پادشاه روزگار پدرش می ایستد تا وفای به عهد کند . مرد ایرانی آنقدر زبون نیست ، مرد ایرانی شیطان در وجودش لانه نکرده ، قولش قول است ، داش آکل است ، سبیلش را در گروی قولش نهاده است  تورا روزی که کوچک بودی دخترم خطاب کرده تا به خانه ات آورده و تا زمانی که مرگ او را دریابد به قولش پایبند است . حال اگر صد ها قانون و ماده و تبصره تو را به کالائی تبدیل کند . پس عزیزم ، دخترم ، نترس . تو دختر منی و من میخواستم ببینم در اطاقت آسوده خفته ای یا نه . به راستی آیا مرد ایرانی اینقدر زبون است ، اینقدر در برابر شهوت ناتوان است که برای چنین امر پیش پا افتاده ای نیز قانون وارد عمل میشود و حدود و صقور کار را تعیین میکند ؟ من به عزیزان در مجلس پیشنهاد میدهم فیلمی امریکایی را با نام پزشک دهکده ببینند . فیلمی نه در زمان حال که اثری است از زمانی که هنوز مردمی وحشی و هفت تیر به دست بوده اند . پوست سر سرخپوستان را غلفتی میکنده اند . مادری در هنگام مرگ فرزندانش را به پزشک معالجش میسپارد و میمیرد . ببینید این زن چگونه برای این بچه ها مادری میکند . ببینید شوهر آینده اش چگونه برای آنان پدری میکند . همان جائی که بی بند و باری در اوج است ، روابط جنسی برایشان مشکلی نیست . آنگونه نویسنده داستان انسانی با این موضوع برخورد میکند که اشک در دیدگانتان جمع میشود . حال شما میخواهید به مرد ایرانی ، به اسوه های وفای به عهد چه چیزی را بیاموزید ؟ مردانی که لوطی محله ، عرق خور محله اش با یک نخ سبیل زن و دختر کسانی را که قصد زیارت داشته اند تحویل میگرفته و بعد از شش ماه و یا یکسال بدون کوچکترین خیانتی در امانت تحویل میداده است . به خدا این سطور را با اشک نوشته ام یعنی من ، مرد ، انسان ، اشرف مخلوقات اینقدر ضعیف النفس هستم ؟

این تحقیر ، این بی حرمتی را چگونه تحمل کنم ؟ چگونه به آن طفل ثابت کنم که نگاهم از سر شهوت نیست ؟ چگونه او را راضی کنم که فشردنش در آغوش نه از سر شهوت است ؟ چگونه وفای به عهد را بیاموزم اگر خود چنین عهدی را پایبند نباشم ؟

مجلس عصاره ی ملت است و کسانی که بر صندلی های آن تکیه میزنند از اقوام مختلف با آداب و رسوم مختلف این سرزمین در یک جا جمع شده اند . اما از هر نقطه ای از این خاک که باشند ایرانیند . راد مردی و جوانمردی را درک میکنند . درباره ی آن داستان ها شنیده اند ؛ یعنی یک نفر نبود که بلند شده بگوید طرح این مسئله تحقیر کردن مرد ایرانیست ؟ گفتن این مسئله کشتن روح جوانمردیست. حتی طرح چنین گفته ای لطمه ای جبران ناپذیر به خصلت مردان است . ایکاش به گونه ای بود که هر نماینده در پایان دوره ی نمایندگی برایند کاری چند ساله اش را به ملت ارائه میکرد . مجلس آرا مثبت و منفی او را به تصویب قوانین در دیدگاه مردم میگذاشت تا مردم ببینند و بدانند چه کسی را با چه طرز تفکری به مجلس فرستاده اند . بدانند این نماینده در تصویب چه قوانینی و رد کدام قانون تاثیر داشته است تا در دوره ی بعد او را رد یا انتخاب کنند . ایکاش مجلس در پایان هر دوره مدت سخن گفتن ، دفاعیات نمایندگان از حقوق ملت ، زمان دفاع طریقه دفاع هر نماینده را منتشر مینمود تا موکلان بدانند وکیلشان چند مرده حلاج بوده است . ایکاش مردان این سرزمین چنین بدام مصلحت اندیشی گرفتار نیامده بودند اینقدر سر در لاک زندگی نمیکردند ، اینقدر بی تفاوت نبودند که چنین توهینی بدانان گردیده و ساکت بنشینند . مردمی با این همه مردان نیک و نیکو صفت که یک نخ سبیلشان حکم چک و سفته و هزاران بار ارزشمند تر از قولنامه امضا شده را داشته است . براستی چگونه و به چه مجوزی شما اینگونه مردان این سرزمین را تحقیر نموده و اینگونه ضعیف قلمداد میکنید . در هر موضوعی استثنا وجود دارد شاید دیوی در لباس آدمی خطائی نیز مرتکب شود . شاید کسی این پیمان زیبای انسانی را نیز نقض نماید . شاید کودکی در خانه ای نیز آزرده شود اما چنین اشخاصی را نام آدمیت لقب انسان برازنده نیست . اگر مردی دختری یا پسری را به فرزند خواندگی میبرد . بزرگش میکند . در تمام ناملایمات پشت و پناهش هست و او را حمایت میکند . در قاموس انسانی به جز رابطه پدر و فرزندی هیچ رابطه ای دیگر را نباید در نظر داشته باشد . به جز این باشد انسانیت از آن مرد رخت بربسته است و آن کسی که چشمان هیزش در خیابان به دنبال ناموس مردم است صد شرف دارد به چنین هرزه ای که بره ای را از چنگال گرگ روزگار و حوادث به در می آورد تا به موقع خود به دریدنش بپردازد .

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا