پوران درخشنده کارگردانی است که نامش با سوژههای اجتماعی گره خورده است و بیشک فیلمهایش صدایی است که درد زنان و کودکان و اقشار آسیبپذیر را خیلی خوب به جامعه منتقل میکند.
او این بار با جسارت مثالزدنی دست روی موضوعی گذاشته است که از دردهای پنهان جامعه محسوب میشود. از آن زخمهای کهنه و عمیقی که به خاطر حفظ آنچه با عنوان اخلاقیات و یا آبرو تلقی میشود رازی مگو مانده است. در این فیلم درخشنده تجاوز، متجاوز، جامعه، حد حفظ آبرو، اخلاقیات، بیاخلاقیها، سکوت بیجا و برخورد نسلها در مواجه با یک مشکل را به چالش میکشد. به گزارش اعتدال ، قانون در ادامه نوشت: در گفتوگویی که در دفتر کار خانم درخشنده با او داشتیم بیشتر در باب "موضوع فیلم" سخن گفتیم تا ساختارهای فیلم سازی اش.
پوران درخشنده به عنوان کارگردانی شناخته میشود که فیلمهای اجتماعی ساخته است و اغلب دست روی سوژههایی میگذارد که با فضای حال جامعهاش همگونی دارد.اما در فیلم 'هیس… دخترها فریاد نمیزند' دست روی سوژهای میگذارد که نه تنها برای نظام فرهنگی بلکه برای بیش تر مردم نیز تابو تلقی میشود. شجاعت و جسارت پرداختن به این موضوع قدیمی از کجا آمد؟ چه شد که فکر کردید جامعه پذیرای رودرویی با این مشکل است؟
من فکر کردم که این درد خیلی فراگیر شده است و دارد یک وجود را نابود میکند و به مردم کشورم آسیب روحی روانی میرساند، بنابر احساس وظیفه و حس تکلیفی که داشتم کار روی این موضوع را شروع کردم و حتی با عدم وجود شرایط لازم سکوت نکردم و پای ممیزیها و توقیف فیلم ایستادم، سرمایه خودم را به خطر انداختم تا این فیلم را جلو ببرم. در واقع تهیه و کارگردانی این فیلم را وظیفه دانستم.
این احساس وظیفه با وجود قدیمی بودن این معضل چرا الان به سراغتان آمد؟
دغدغه این فیلم از سال ۶۸ با رسیدن سرگذشتی از آن سالها که درباره موضوع تجاوز به دستم رسید و در ادامه با شنیدن داستانهای زندگی افرادی که میخواستند سرگذشتشان را به فیلم تبدیل کنم تا مردم با دردشان آشنا شوند به سراغم آمد، اما به دلیل فراهم نبودن شرایط لازم این موضوع سالها در گوشه ذهن من ماند و به ساختن فیلمهای دیگری پرداختم تا جایی که احساس کردم زمان ساخت فیلم رسیده و در آن موقع تحقیقاتم را گسترش دادم و گستردگی تحقیقاتم به جایی رسید تا مطمئن شدم که قطعا به هر قیمتی میخواهم این فیلم را بسازم. حتی اصلاحاتی به فیلمنامه خورد. اما در مجموع من با تمام سعی و کوشش خواستم که از کنار خط قرمزها عبور کنم و فیلمی را بسازم که با کمترین آسیب ممکن آدمهایی را که در درون ضجه میزنند و درد روح و روان -که نمود بیرونی ندارد- نابودشان کرده است به دیگر انسانهایی که آنها را ندیدند و نشنیدند نشان بدهم.
این فیلم به جز گوشزد کردن معضل تجاوز راهکاری را هم ارائه داده است؟
من فقط خواستم که عمق فاجعه را نشان دهم. راهکار را باید کسانی که مسئولیت دارند پیدا کنند. همین که بدانیم فاجعهای در کار است مثل زمانی که میدانیم وقوع زلزله نزدیک است و در نقاطی که گسل وجود دارد نباید ساخت و ساز الکی صورت بگیرد. کسانی که مجوز میدهند باید دستور ساخت خانههای محکمتری بدهند. وقتی که نشان میدهیم و کارشناسی میکنیم که این فاجعه وجود دارد و عمق را نشان بدهیم از آن به بعد هر کاری که بخواهند انجام دهند با یک نظارت جامع باید انجانم بدهند.وظیفه هنرمند این نیست که راه کار ارائه بدهد. وظیفهاش این است که درد را نشان بدهد و راه کار حل این مشکل دست کسان دیگر است.
آیا پس از اکران فیلم از طرف نهادهای مدنی و مددکاران اجتماعی بازخوردی گرفتهاید؟
با ایمیلها و یاددداشتهایی که از دیگران به من رسیده احساس میکنم که مردم به خودشان آمدهاند و حس میکنند که وقت آن رسیده که کاری انجام بدهند. تحت تاثیر این فیلم به نقطهای رسیدهاند که بخواهند ترس از آبرو را جور دیگری تعبیر کنند. ببینند ترس از آبرو چیست و کجا باید تعریفش کرد و کجا باید قدم دیگری برداشت. این دردیست که در همه جوامع وجود دارد اما جامعه ما اخلاقمدار است و کمک به این موضوع را مورد توجه قرار میدهد. این همه مسائلی ست که زیر پوست شهر جریان دارد و به شدت رشد میکند ولی عمق فاجعه را نمیدانیم.
از دید منتقدان جدی سینما عواملی که میشد رعایت بشود تا فیلم خوش ساختتر از آب در بیاد نادیده گرفته شده است مثل فلاشبکها و دکور مدرنی که در فضای گذشته توی ذوق میخورد. چرا ؟
من خیلی وفادار نبودم که قدمتی را نشان داده بدهم .گرچه قدمتی وجود داشت اما این موضوع زمان و مکان ندارد که بخواهیم با حساسیت زیاد روی آن موضوع زمانی را برایش مشخص کنیم.کم نیستند آدمهای متجاوزی که به چندین تجاوزشان در گذشته اعتراف میکنند و اعدام هم میشوند اما من میخواهم بگویم دغدغه اصلی من موضوع فیلم بود.
نشان دادن درد در تمام فیلم جریان دارد و مخاطبان تحتتاثیر تمام صحنههای فیلم قرار میگیرند با این وجود پایان غمانگیز فیلم چه لزومی داشت ؟
این قصاص قربانیست که خانواده باید آن را متحمل شود و قصاص اجتماعی در واقع همین است. این دختر قربانی میشود و جانش را از دست میدهد تا بقیه دخترها در سلامت و در آرامش بمانند. شیرین با فریاد خودش فضا را برای بهتر زیستن باقی دخترها آماده میکند. او میخواهد بقیه را متوجه کند که داستان تمام نمیشود بلکه زنگ خطری به صدا درآمده است که همه باید به آن توجه کنیم.
منتقدان ابراز میکنند که حضور کوتاه چهرههای شناخته شده و استفاده از بازیگران نامآشنا برخلاف فیلمهای سابق شما در این اثر اتفاق افتاده است. آیا این یک تغییر رویه در فیلمسازی شما خواهد بود؟
دلیل این انتخابها این بود که با استفاده از بازیگران محبوب بهتر پیام فیلم را منتقل کنیم . برای من مهم بود که شهاب حسینی در نقش بازپرس بازی کند و مهم بود که بابک حمیدیان نقش متجاوز را ایفا کند. در مورد مریلا زارعی و سایر بازیگران هم به همین صورت بود. بنابراین اهمیت بالایی داشت که چهرههای شناخته شده در کنار این مظلومیت قرار بگیرند تا فریاد فیلم به گوش مخاطبان برسد. با این وجود طول ایفای نقش اهمیت چندانی ندارد. همه افرادی که در فیلم بازی کردند چه یک پلان و یا بیشتر هیچ کدام تیپ نبودند و شخصیتهای واقعی جامعه را بازی میکردند.
مقابلهای در فیلم بین نقشهای نیما صفایی و امیر آقایی انجام شده است. هر دو نقش در برابر موضوع فیلم در ابتدا گارد میگیرند. اما در ادامه نیما که نماینده نسل جدید است از غرور خود میگذرد و این اتفاق از نماینده نسل قبل سر نمیزند. این پیام مهمی در فیلم بود که به گفته منتقدان به خوبی پرداخت نشده است تا برای مخاطب عام قابل فهم باشد.
نظر من عکس این است. جوانی که در یک دوره جبهه میگیرد ولی در مواجهه با مظلومیت شیرین به یکباره تغییر موضع میدهد و در ادامه به دنبال حق این دختر میرود نماینده نسل حاضر است . جوان امروز بسیار آگاه است و با پوست و رگ و خون درد را احساس میکند و نگاه عرفی غلط گذشته را ندارد. مردهای متفاوتی در این قصه هستند. آنهایی که میخواهند به هر قیمتی آبروی خودشان را حفظ کنند یک گروه هستند و در مقابل گروهی هستند که در مواجهه با این مشکل به دنبال راه چاره هستند و در فکر پذیرفتن انسانهای آسیب دیده میباشند. نگاه به جوانها و مردهای جامعه در حال حاضر باید ارزشمندتر این باشد. دیدگاهی که در حال حاضر وجود دارد بسیار مثبت است.
شما فریاد اول را زدید. با توجه به تغییرات احتمالی در ساختار وزارت ارشاد و معاونت سینمایی فکر میکند تا چه اندازه کارگردانها به سمت تولید این دست فیلمهای اجتماعی میروند ؟ آیا اصلا موقعیتی برای ساخت مجدد چنین آثاری وجود دارد؟
من خیلی امیدوارم که فضا باز بشود. به بعضی از وزرای پیشنهادی امید زیادی میرود. برای مثال "محمد علی نجفی" که برای آموزش و پرورش معرفی شده گزینه مناسبی است. ایشان با بلندنظری حتما فضای بهتری را ایجاد میکند. امید من این است که دردها و دملهای چرکین جامعه که موضوع فیلم یکی از آنهاست از طرف همه ما اجازه رشد پیدا نکنند. باید با کار فرهنگی و همچنین ابزار قدرتمند سینما به طرف آگاهی مردم حرکت کنیم تا با بلند شدن قامت فکر و اندیشه دیگر جنسیت افراد ملاک اهمیت نباشد. در واقع عرصه اندیشه جنسیت نمی شناسد بنابراین ارزش واقعی معنای انسان بودن است.
انتخاب بابک حمیدیان چگونه صورت گرفت و چه ملاکی باعث انتخاب ایشان شد؟ با بازیگران دیگری هم در مورد نقش صحبت شده بود؟ چه کسانی نقش را نپذیرفتند ؟
اهمیت چندانی ندارد که چه کسانی نقش را نپذیرفتند . این که چه کسی نقش را پذیرفته مهم است . به هر حال تفکراتی که در جامعه ما هست حتما در میان بازیگران هم وجود دارد. هنرمند کسی است که فرزند زمانه خودش باشد و دغدغه داشته باشد. هنرمند باید دردهای درونی جامعهاش را احساس کند و به عنوان شخصی که شناخته شده هست در سطح اجتماع به طرح پرسش بپردازد. هنرمند باید در رنج بشر سهیم باشد و بابک حمیدیان به عنوان یک هنرمند خلاق و توانمند آمد و به درخواست ما برای ایفای این نقش جواب مثبت داد و به زیباترین و هنرمندانهترین شکل به این نقش جان بخشید. حمیدیان با هنرمندی خودش باوری صحیح از شخصیت "مراد" به وجود آورد و همذات پنداری مناسبی را در مخاطبان ایجاد کرد.
بر میگردیم به موضوع فیلم. حساسیتها در مورد موضوع "هیس" حتما از طرف مردم و هم از طرف مسئولان وجود داشته است. چطور از سد این حساسیتها و فشارهای احتمالی آن گذشتید؟
با توکل بر خدا. من فقط از خدا خواستم که به من کمک کند و در این مسیر مرا تنها نگذارد. اتفاقا خدا در تمام طول این مسیر مرا همراهی و هدایت کرد و تنهایم نگذاشت. بعد از آن هم استقبال مردم لطف خدا بود. مردم چیزی را دیدند که مدتها بود میخواستند فریادش بزنند و این اعتمادی که بین مردم و فیلم به وجود آمد لطف خدا بود. مردم احساس وظیفه کردند و متوجه شدند در هر جایگاهی که هستند به عنوان همسر یا پدر و مادر باید نقش خودشان را برای بهبود اوضاع جامعه ایفا کنند.
واکنش نهادهایی که در طول فیلم با شما همکاری میکردند مثل قوه قضاییه یا نیروی انتظامی بعد از خواندن فیلم نامه چه بود؟
به نظرم رسید که آنها هم به نوعی میخواستند مسئولانه برخورد کنند اما در هر صورت معذوریتهایی داشتند و خیلی با فیلمنامه و موضوع آن کلنجار رفتند. من هم به دلیل این که میخواستم این فیلم ساخته بشود به خیلی حرفها گوش دادم خیلی از فشارها را تحمل کردم تا توانستم از کنار حرفها بگذرم و البته خدا هم خیلی کمک کرد.
در طول جشنواره و با حذف فیلم از بخش داوری گفتید که «هیس… حالا موقع حرف زدن نیست» حالا با توجه به بازخوردی که از مخاطبان گرفتید آیا فکر نمی کنید که موقع حرف زدن است ؟
چیزی که میخواستم بگویم این است که آنچه جایگاه آدم را مشخص میکند تعالی اندیشه اوست و جنسیت اهمیت ندارد. وقتی که خدا انسان را خلق میکند اندیشه مردانه و زنانه در کسی قرار نمیدهد. اما برتری اندیشه را در وجود کسی قرار میدهد که انسان برتری است و اندیشه برتری کسب کرده است. وقتی که جنسیتی ظلمی را به جنس مخالف میکند و از این حربه استفاده میکند که زن نمیتواند حرف بزند و آبرویش در خطر است من آمدم تا بگویم که مرد باید دیدگاهش را نسبت به این موضوع تغییر دهد. این فیلم به شأن انسان پرداخته است . یک انسان باید خیلی پست و حقیر باشد که از ضعف کسی استفاده کند و به ظلم هایش ادامه بدهد. وقتی که گفتم هیس اینجا جایش نیست میخواستم بگویم که فیلم این حرفها را برای گفتن دارد. حالا هم به مردم میگویم که آنها باید درد را ببینند و اگر کسی درد را ببیند و روی آن سرپوش بگذارد فردا باید جواب پس بدهد. ما میخواهیم در برابر ظلم قرار بگیریم نه اینکه خودمان به عنوان ظالم شناخته شویم.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 24,دسامبر,2024