یادداشت امروز روزنامه کیهان،به مطلبی از سعدالله زارعی با  عنوان«عقربه‌های مقاومت شتاب گرفته‌اند» اختصاص یافت:


ضربه سنگین ارتش لبنان به تکفیری‌های وابسته به قطر و رژیم صهیونیستی در شهر «صیدا» و از هم پاشیده شدن گروهی جنایتکار که حدود دو سال برای آنان سرمایه‌گذاری شده بود، یک موفقیت بزرگ میدانی برای مردم منطقه به حساب می‌آید و متقابلا یک شکست جدید میدانی برای تروریزم غربی-عربی محسوب می‌شود و می‌تواند پیامدهای جدی بر جای بگذارد کمااینکه دردناک بودن این شکست، جبهه تروریزم را واداشت که دست به اقدام دیوانه‌واری در مصر بزند.

قتل فجیع عالم برجسته شیعی «حسن شهاته» و سه تن از برادرانش و یکی از شیعیان دیگر در روستای «زاویه ابومسلم» در 15 کیلومتری قاهره در روز میلاد حضرت بقیهًْ‌الله الاعظم- عجل‌الله‌تعالی فرجه- بدون تردید در واکنش به این شکست صورت گرفته است.

صیدا طی دو سال اخیر یکی از نقاط تحریک غربی-عربی علیه مقاومت به حساب آمده است اما واقعیت این است که مردم سنی صیدا به دلیل وجود علمای برجسته و واقع‌بینی نظیر شیخ قبلان و شیخ ماهر حمود امام‌جمعه مسجدقدس صیدا، همواره رابطه مناسبی با مقاومت و شیعیان داشته‌اند بگونه‌ای که در جریان جنگ 33 روزه تعداد زیادی از آوارگان شهر شیعه‌نشین «صور» را برادرانه در میان خود جای دادند و در جریان این جنگ کاروانهای انسانی و تسلیحاتی حزب‌الله بدون مانع از این مناطق عبور کرده‌اند. از سوی دیگر مردم صیدا در مقایسه با سنی‌های دیگر، از جمله مردم «طرابلس» روشنتر دیده شده‌اند. براین اساس می‌توان گفت آنچه طی دو سال اخیر توسط یک گروه کوچک در این شهر مهم لبنان انجام شده تناسبی با بافت‌اجتماعی و فرهنگی آن ندارد.

صیدا بعنوان زادگاه «رفیق حریری»- نخست‌وزیر قدرتمند لبنان که در بهمن‌ماه سال 1383 در بیروت ترور شد- و محل زندگی خاندان حریری یک پایگاه برای جریان سنی المستقبل به حساب آمده ولی از آنجا که به جز «سعد»، بقیه اعضای خانواده حریری به میانه‌روی شهرت دارند، نفوذ این خانواده و حزب‌المستقبل به خودی خود نمی‌تواند زمینه‌ساز اصلی نزاع مذهبی در این شهر باشد.

 کمااینکه استراتژی المستقبل هم در ایجاد درگیری در مناطق سنی‌نشین بویژه شهر صیدا که برای اهل‌سنت و بخصوص خانواده حریری الهام‌بخش به حساب آمده، نبوده است. گفتنی است که صیدا در میانه دو منطقه شیعی‌نشین صور در جنوب و بیروت در شمال قرار دارد و درگیری در صیدا قاعدتا به پراکنده شدن اهل سنت این شهر و ضربه خوردن شهری که سمبل اهل سنت لبنان محسوب شده، می‌باشد. هر کس از بیروت به صور برود موقعیت بسیار ممتاز عمرانی و اقتصادی صیدا را تصدیق می‌کند.

از حدود دو سال پیش وضعیت آرام صیدا دگرگون شد. یک گروه تحت امر افرادی که درس ناخوانده صاحب فتوا معرفی می‌شدند! به مرور بر این شهر مسلط گردیدند و نام یکی از این افراد در رسانه‌های مجازی به سرعت بعنوان رهبر روحانی صیدا مطرح گردید؛ «احمد اسیر»! وی پیش از تحولات اخیر سوریه یک دکان ساده عطاری در صیدا داشته و در زمستان 1390 چند هفته به قطر رفته و پس از بازگشت به صیدا، لباس روحانیت پوشیده و مدعی دفاع از اهل‌سنت در برابر شیعیان شده است! از این پس وی گروهی از جوانان را دور خود جمع کرده و به آموزش نظامی آنان پرداخته و یک سازمان شبه نظامی را راه‌اندازی کرده است.

وی در این مدت سخنرانی‌های آتشینی علیه سیدحسن نصراله، جبهه مقاومت، شیعیان و ایران ایراد کرده و هر از گاهی به همراه گروهی از اعضای همین سازمان شبه نظامی خود به پایتخت لبنان آمده و در سخنرانی‌هایی که در میدان اصلی بیروت ارائه کرده، با اهانت سخیف علیه سیدحسن نصراله و جامعه شیعه لبنان سعی کرده شیعیان را وادار به ورود به صحنه نماید که البته موفق نشده است. با توجه به رابطه قدیمی سازمان اطلاعات قطر با سازمانهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و پروژه‌های مشترکی که بین این دو رژیم به اجرا گذاشته شده، کمتر تحلیل‌گری در مشترک بودن پروژه صیدا بین اسرائیل و قطر تردید دارد.

رژیم صهیونیستی همواره در صدد بوده تا راههای اصلی ارتباطی لبنان را برای حزب‌الله ناامن نماید و بخصوص روی جاده شمال جنوب که از لاذقیه در شمال سوریه شروع شده و پس از عبور از طرطوس، طرابلس، بیروت و صیدا به صور در جنوب لبنان می‌رسد، حساسیت زیادی داشته است.

اسرائیل این مسیر را مسیر انسانی و تسلیحاتی برای حزب‌الله می‌شناسد و برای قطع آن برنامه‌ریزی کرده است. پرواضح است که چنین کاری بطور مستقیم از توان رژیم تل‌آویو خارج است و بدون ایجاد یک ساز و کار داخلی و محوریت یک کشور عربی امکانپذیر نمی‌باشد. می‌توان گفت آنچه طی حدود یک سال اخیر در صیدا اتفاق افتاده و یک محیط امن اقتصادی را به یک محیط پرتلاطم امنیتی تبدیل کرده،‌مثلثی است که اضلاع آن را پول و تسلیحات قطر،‌اطلاعات و مدیریت رژیم صهیونیستی و نیروی میدانی که علی‌الظاهر لبنانی هستند، تشکیل می‌دهند.

باید گفت برخلاف تصور اولیه،‌این جریان از پشتوانه قوی داخلی در لبنان برخوردار نیست و حتی جریان المستقبل هم علناً از آن حمایت نمی‌کند و از این رو دیدیم در ایامی که ارتش با این جریان درگیر شد شخصیت‌های المستقبل از جمله فؤاد سینیوره هم درنهایت از ارتش حمایت کردند.

گروه تکفیری تحت امر «احمدالاسیر» طی حدود یک سال گذشته عملاً بر صیدا مسلط شده بودند و علیرغم شرارت‌هایی که انجام می‌دادند، با مانعی مواجه نبودند نه ارتش و نه حزب‌الله لبنان که بیش از همه در معرض دشمنی این گروه قرار می‌گرفت، به کار آنها کاری نداشت. بعد از عملیات موفق ارتش سوریه در منطقه کوچک ولی استراتژیک القصیر که استان حساس حمص را به تندروهای وهابی در طرابلس لبنان وصل می‌کرد، بخش عمده‌ای از این تروریست‌ها به دو منطقه طرابلس و صیدا هجوم آورده و در صدد برآمدند تا با توسعه درگیری در لبنان انتقام شکست در القصیر را بگیرند.

 آنان ابتدا از طرابلس شروع کردند. درگیری علیه مناطقی از استان هرمل که اکثریت آنان را «علوی‌ها» تشکیل می‌دادند، قبل از شکست نهایی در القصیر آغاز گردید و پس از آنکه این درگیری توسط ارتش مهار شد، تروریست‌ها تحرک خود را در صیدا شروع کردند که البته این اشتباه استراتژیک آنان بود چرا که برخلاف القصیر و طرابلس،‌صیدا در میانه دو قطعه شیعه‌نشین قرار داشت. تروریست‌های تحت امر احمد اسیر کار خود را با حمله به ارتش در روز جمعه گذشته شروع کردند.

آنان با حمله به یگانهای ارتش، 22 نفر را به شهادت رساندند که این تعداد در تاریخ ارتش لبنان بسیار کم سابقه بود. ارتش متقابلا در مقابل این جریان قرار گرفت و پس از آن که حدود 32 نفر از آنان را به هلاکت رسانده و حدود 100 نفر دیگر از آنها را مجروح نمود، شهر از وجود تروریست‌ها پاکسازی گردید.

حمله به ارتش، یک خطای بزرگ راهبردی برای مثلث اسرائیل، قطر و تکفیری‌ها به حساب می‌آید چرا که برخلاف سایر کشورهای عربی، در لبنان اصولا ارتش در دفاع از یک مذهب و علیه مذهب دیگر عملیات نمی‌کند و نوعا بیطرف می‌ماند و در نهایت در زمانی که راه‌حل‌های سیاسی به بن‌بست می‌رسد، فرماندهی ارتش به عنوان یک گزینه وارد صحنه سیاسی می‌شود، و اختلافات را به نفع آرامش و ثبات راهبری می‌نماید. همین الان ریاست جمهوری ژنرال «میشل سلیمان» فرمانده سابق ارتش، محصول عدم توافق در فضای سیاسی است. در اجلاس دوحه- اردیبهشت 87- خود سران گروه‌ها وقتی نتوانستند روی یکی از کاندیداهای خود به توافق برسند، به ریاست جمهوری فرمانده کل وقت ارتش تن دادند.

در لبنان حمله به ارتش توسط هیچ گروهی حمایت نمی‌شود و از این رو دفاع ارتش لبنان وقتی مورد حمله قرار گرفت، از مشروعیت بالایی برخوردار شد و همه لبنان به طور یکپارچه از پاکسازی استان صیدا به دست ارتش حمایت کردند و ارتش با بهره‌گیری از این مشروعیت بالا، در سه روز توانست کاملا بر صیدا مسلط گردد. با شکست تروریست‌ها و مثلث اسرائیل، قطر، تکفیری‌ها در صیدا، در واقع این پدیده در لبنان شکست خورده و حالا دیگر تهدید کردن شیعیان و حزب‌الله به اینکه اگر دست از حمایت دولت سوریه برندارید، زمین لبنان را زیر پای شما به لرزه درمی‌آوریم، بی نتیجه است.

تروریزم در سوریه نیز در شرایط بسیار دشواری قرار گرفته و تقریبا در همه جا در محاصره ارتش و نیروهای جوان «دفاع وطنی» قرار دارد. امروز پایتخت تا حد زیادی از تیررس تروریست‌ها خارج شده است. عملیات روزهای اخیر ارتش در جنوب شرق و شمال غرب دمشق، مرکز حکومت را ایمن کرد و عملیات اخیر ارتش در «تلکلخ»- منطقه‌ای که طرطوس را به حمص و هرمل و طرابلس وصل می‌کند- استان حساس حمص- که مرزهای اردن و عراق را به مرزهای لبنان پیوند می‌دهد- را از تعرض احتمالی تروریست‌ها دور کرد و دست ارتش را در عملیات پاکسازی استان پهناور و حساس «حلب» باز کرد.

با عملیات دو ماه اخیر ارتش سوریه، امکان ارسال تسلیحات حساس از مرزهای ترکیه تا حد زیادی از بین رفته است و قطع ارتباط دیرالزور از رقه و نفوذ جدی ارتش سوریه در اطراف شهر حلب، ارتباط تروریست‌ها را در رقه و حلب تا حد زیادی قطع کرده و در صورت آزادسازی کامل حلب، تروریست‌ها باید از همه خاک سوریه بگریزند و این موضوعی است که غرب، رژیم صهیونیستی و رژیم‌های وابسته عربی را به شدت نگران کرده و به دست و پا انداخته است.

در این روزها آمریکایی‌ها که از روز اول بحران از هیچ کمکی به تروریست‌ها دریغ نکرده‌اند، در بالاترین سطح دیپلماسی- اظهارات وزیر خارجه- اعلام کردند که روند ارسال تسلیحات را سرعت می‌بخشند و وزیر خارجه عربستان سکوت چند ماه اخیر را شکست و از روند اوضاع سوریه ابراز نگرانی کرد و به ایران و حزب‌الله لبنان هشدار داد اما واقعیت این است که امروز کمک رساندن به تروریست‌های سوریه از هر زمان دیگر سخت‌تر شده است. در عمل امکان ارسال حجم سنگین تسلیحات از مرزهای لبنان، ترکیه، عراق، اردن و رژیم صهیونیستی وجود ندارد و همانطور که محافل آمریکایی پیش‌بینی کرده‌اند، بحران سوریه به کنترل دولت و ارتش این کشور درآمده است.

ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای  از مهدی یاراحمدی خراسانی با عنوان««طرح فونیکس» و واکاوی فاجعه هفتم تیر»اختصاص یافت:

با گسترش انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بلوک غرب و در رأس آن ایالات متحده که شاهد از دست رفتن منافع قابل توجه خود در منطقه حساس خاورمیانه بود تلاش فراوانی را به منظور براندازی نظام نوپای ایران اسلامی آغاز نمود. ایجاد اختلاف های قومی و قبیله ای، گسترش فعالیت های جاسوسی، ایجاد بی ثباتی و ناامنی، تشویش اذهان مردم و گسترش تحریم های بین المللی از مهمترین این تلاش هاست.

در این میان سازمان جاسوسی آمریکا(سیا) نیز اقدام به طراحی نقشه ای جامع با عنوان «طرح فونیکس» کرد که بر اساس آن سران انقلاب اسلامی به تدریج از میان برداشته می شدند و بدین ترتیب انقلاب نوپای ایران که رهبران خود را از دست می داد با چالش های فراوان فکری و مدیریتی مواجه و دچار فروپاشی تدریجی می گردید.

دشمن که به خوبی جریان ایدئولوژیکی و مدیریتی کشور را می شناخت در راستای تحقق طرح شیطانی و غیرانسانی "فونیکس" در ششم تیرماه سال 60 آیت ا... خامنه ای را ترور کرد. سپس در هفتم تیرماه همان سال دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر نمود که طی آن دکتربهشتی دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و رئیس شورای عالی قضایی کشور به همراه هفتاد و دو نفر از اعضای حزب به شهادت رسیدند. همچنین انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر در هشتم شهریور 60 از دیگر عملیات های آن ها بود.

واکاوی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی

برای یافتن چرایی فاجعه هفتم تیرماه نیازمند کاوش دقیق در تاریخ انقلاب اسلامی هستیم. حادثه هفت تیر در سال های ابتدایی پیروزی انقلاب رخ داد؛ همان گونه که الان هم در دنیا شاهد هستیم هر انقلابی که ایجاد شود(خصوصاً اگر مردمی باشد) طبعاً برخی طرفداران حکومت سابق و دشمنان خارجی، با این انقلاب به مبارزه برمی خیزند. یک هفته بعد از پیروزی انقلابِ مردمیِ ایران حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد.

فعالیت های یاران امام در حزب جمهوری اسلامی به گونه ای بود که از ابتدا عده ای منافق یا جاهل خصوصاً بنی صدر آن را مخالف منافع خود می دیدند. لذا کارشکنی و دشمنی با اعضای حزب را در دستور کار خود قرار دادند. ترورها، تبلیغات منفی، شایعات وشعارهای بی اساس و... که در تاریخ انقلاب اسلامی نگاشته شده است سند معتبری بر این کارشکنی هاست. حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه سال 60 میزبان جمعی از مسئولان بلند پایه نظام و یاران نزدیک امام امت بود.

در این جلسه علاوه بر آیت ا... بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، سی تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، چهار تن از وزرا و دوازده نفر ازمعاونین وزیران حضور داشتند که این زمان موقعیت مناسبی برای منافقین بود تا امت مسلمان را از مردی به بزرگی یک ملت محروم سازند. محمد رضا کلاهی دانشجوی دانشگاه علم و صنعت عامل انفجار بود. وی بعد از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوست و بعد پاسدار کمیته انقلاب شد.

سپس به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد و مسئول حفاظت حزب و مسئول دعوت ها برای کنفرانس ها و جلسات شد. او بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان مجاهدین مخفی شد و در نهایت از طریق مرزهای غربی کشور به عراق گریخت.

دلایل فاجعه هفتم تیر

هرچند اتفاقات بعد از فاجعه هفتم تیر از یک منظر و آن هم اثبات حقانیت شهید بهشتی و پیروان واقعی خط امام حائز اهمیت بود لکن ضایعه از دست دادن مغز متفکر و مجاهد بزرگ آیت ا... بهشتی برای مردم دردی جانکاه بود. شهادت بهشتی برای او مبارک بود که به دیدار معبود شتافت و حقانیت او را به اثبات رساند و برای ملت چهره واقعی عده ای مزور را نمایان کرد. بعد از تدوین قانون اساسی، شکل گیری مجلس، قدرت یافتن ارتش و سپاه و حضور فعال حزب جمهوری اسلامی پایه های اساسی نظام به دست نیروهای انقلابی و متدین افتاد.

در این زمان گروهک های داخلی که از سوی مردم و مسئولین رانده شده بودند همه دشمنی و بغض خود را متوجه حزب جمهوری اسلامی و دبیر کل آن آیت ا... بهشتی کردند. بنابراین اجرای برنامه های مختلف تبلیغاتی و ترور شخصیتی برای حذف ایشان و دیگر اعضای حزب در دستور کار منافقین قرار گرفت تا درنهایت واقعه هفت تیر به وقوع پیوست. موارد زیر را می توان به عنوان مهمترین دلایل فاجعه هفتم تیر ذکر کرد:

- موفقیت های نیروهای انقلابی و خط امام در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور
- برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری و همچنین پیروزی های نظامی کشور در جنگ تحمیلی
- سازش ناپذیری و صراحت نیروهای اصیل خط امام
- حرکت مسلحانه منافقین و نفوذ آنان در نهادها و ارگان های انقلابی و عدم رعایت اصول حفاظت از مسئولین و شخصیت های نظام
مردی به بزرگی یک ملت

شهید بهشتی دارای شخصیتی جامع بود؛ از یک طرف یک فیلسوف و درعین حال عارف اجتماعی و از سوی دیگر یک کارشناس اقتصادی و صاحب نظر در این عرصه. قاعدتاً این گونه آدم های تأثیرگذار و هوشمند همواره دشمنان زیادی دارند. در این میان ائتلاف غرب زده ها، شرق زده ها، مارکسیستها و برخی از روحانیون در جهت دشمنی با شهید بهشتی، این نکته را به خوبی نشان می دهد که جریانات مخالف حکومت اسلامی او را بسیار تهدید کننده یافته بود، به خصوص این که بعد از شهادت آیت ا... مطهری کسی بهتر از شهید بهشتی توان تحلیل و خط دادن به نیروهای انقلابی را نداشت. دشمن می دانست امام از چنان جایگاه مقدسی برخوردارند که آنها کوچک ترین حرفی نمی توانند علیه ایشان بزنند، لذا تیرهای اتهام را به سوی شهید بهشتی روانه می ساختند.

در چنین وضعیتی دکتر بهشتی به جای تمام نیروهای وفادار به انقلاب، کل روحانیت و حتی خود امام خمینی(ره) سیبل دشمن شده بود؛ تحلیل های درون گروهی ضد انقلاب، این بود که تنها فردی که می تواند بیشترین تأثیر را روی جریان انقلاب داشته باشد آیت ا... شهید بهشتی بود، و به همین دلیل هم آماج حملات خود را به سوی ایشان می بردند. هرچند بداندیشان توانستند با شانتاژ خبری و بمباران تخریب تا حدودی شخصیت شهید بهشتی را در ذهن برخی از مردم خدشه دار کنند، اما هرگز نتوانستند از میزان تأثیرگذاری وی چیزی بکاهند لذا به ترور فیزیکی و حذف ایشان روی آوردند.

و چه زیبا امام خمینی(ره) بهشتی را تفسیر می کند: "بهشتی، مظلوم زیست و مظلوم مُرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود. بهشتی، یک ملت بود.من بیشتر از بیست سال ایشان را می شناختم و برخلاف آن چه این بی انصافها در سراسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، مدیر، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم."

محسن غرویان(استاد حوزه علمیه قم)در مقاله ای با عنوان « درس خرداد 92 و جامعه روحانیت»برای ستون سرمقاله امروز روزنامه آرمان این طور نوشت:

مبارک‌ترین اتفاق ممکنی که پس از انتخابات رخ داد، وفاقی بود که منطبق با رهنمودها و توصیه‌های مقام معظم رهبری بین رقبای سیاسی شکل گرفت. این بی‌شک نعمت سیاسی بزرگی است که باید قدردان و حافظ آن باشیم. اکنون بعد از چند سال بازهم دلسوزان نظام و کشور فارغ از گرایشات اصلاح‌طلبانه یا اصولگرایانه می‌توانند کنار هم بنشینند و برای رفع دغدغه‌های خویش چاره‌اندیشی کنند.

جدای از این فضای ایجادشده بازخوانی مناسبات شکل‌گرفته در جریان رقابت‌های انتخاباتی و پس از آن از اهمیت قابل‌توجهی برخوردار است. این مناسبات واقعیت ساخت قدرت و کارآمدی نظام را تعیین می‌کنند، چراکه درحقیقت نظام سیاسی ایران همچون هر نظام سیاسی دیگری در دنیا شکل گرفته و قوام‌یافته از همین واحدهای کوچک‌تر سیاسی است که در قالب طیف‌ها و تشکل‌های مختلف سیاسی با نفوذ و گسترده‌ای متفاوت وجود دارند. اکنون کشور در انتظار آغاز به کار رئیس‌جمهوری است که تشکل متبوع او در این انتخابات از رقیب وی حمایت می‌کرد و از به قدرت رسیدن وی در اندیشه بود.

جامعه روحانیت مبارز درحالی قرار است به دیدار عضو دیرین خود برود که در یک دهه اخیر با او و برخی دیگر از پرنفوذترین چهره‌های خود نظیر آیت‌ا...‌هاشمی‌رفسنجانی و حجت‌الاسلام ناطق‌نوری زاویه پیدا کرد. شکی نیست که مجموعه جامعتین از این پس از رفقای دولت یازدهم خواهند بود اما مهم این است که دریابیم چرا مجموعه‌ای ریشه‌دار و قدرتمند همچون جامعه روحانیت اکنون در چنین وضعیتی سیر می‌کند و نه‌تنها در رئیس‌جمهور شدن یک عضو دیرین خود نقشی نتوانسته بازی کند بلکه در مقام رقیب و ترمز وی نیز ظاهر شده است؟ بر این مساله باید اضافه کرد میزان رای نامزد مورد حمایت این مجموعه بزرگ اصولگرا را.

 این در حقیقت فاش شدن این واقعیت است که این مجموعه نتوانسته سیاستی کارآمد و مطلوب را در سال‌های اخیر پیش ببرد. مهم‌ترین مساله این است که شخصیت‌های روحانی و جلیل‌القدری که در مجموعه‌هایی چون جامعتین حضور دارند به‌واقع نباید اعتبار خود را خرج مصادیق سیاسی کنند. این مساله در عدم توفیق انتخاباتی به شکلی ناگزیر باعث خدشه به جایگاه این دست مجموعه‌ها خواهد شد.

کارکرد نهاد روحانیت نیز همواره در طول تاریخ ما چیزی فراتر از این بوده است. شاید بهتر باشد که مجموعه‌هایی چون جامعتین از این پس با طرح رهنمودها و روشنگری‌های کلی به حرکت جامعه جهت دهند. علاوه بر این ناکامی‌های سیاسی اخیر این دست مجموعه‌ها گواه روشنی بر این موضوع مهم است که باید این تشکل‌های سیاسی بیش از پیش بر واقعیت‌های ساری و جاری در متن جامعه و خواسته‌ها و مطالبات عمومی اشراف پیدا کنند و فرآیندهای تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری را از پشت درهای بسته جلسات خصوصی به عرصه‌ای روشن‌تر منتقل کنند.

اکنون پرواضح است که برداشت‌هایی انتزاعی از این تشکل‌ها شکل گرفته که همین مساله آنها را به سمت اتخاذ سیاست‌های نامنطبق سوق داده است. واقعیت این است که فضای سیاسی ایران و حتی اصلاح‌طلبان به مجموعه‌ای چون جامعتین نیاز مبرم دارند تا با حضور آنها فضای سیاسی به تعادل برسد. تضعیف این دست مجموعه‌ها حاصلی جز تقویت تندروی در جامعه ندارد و پیش از همگان خود اعضای آنها هستند که باید در یک بازخوانی دقیق، واقعی و انتقادی به تقویت خویش با رعایت همه جوانب کمر همت ببندند.

حجت‌الاسلام سیدرضا تقوی(رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور)در مقاله ای با عنوان «رفتاری که باید نهادینه شود»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:

بیانات رهبر معظم انقلاب در تجلیل از رفتار نامزدهای انتخابات که بلافاصله به نامزد پیروز تبریک گفتند و با او دیدار کردند، الگویی است که امیدواریم همانگونه که رهبر معظم انقلاب هم تاکید کردند در هر انتخاباتی تبلور پیدا کند تا راه برای تحکیم قانون و سنت شدن احترام به قانون ولو اینکه پیروز انتخابات هم نباشیم، باز شود.

اهمیت این موضوع از آنجاست که بعضا در گذشته رفتار برخی رقبا در حوزه سیاسی رفتارهای نامناسبی بود چرا که رقبا اختلاف نظرها و درگیری‌های زمان انتخابات خودرا به بعد از انتخابات هم می‌کشاندند و هواداران آنها هم به همین منوال ازآن تبعیت می‌کردند و این داستان تا بعد از اعلام نتایج نهایی و حتی بعدتر ازآن ادامه می‌یافت.آنچه ذکر شد برای جامعه‌ای مثل ایران که دارای سابقه خوب فرهنگی بوده و هست رفتار خوشایندی تلقی نمی‌شود.

انصاف حکم می‌کند که در مواجهه با نامزدهای رقیب آدمی از مدار عدالت خارج نگردد. بالاخص هواداران نامزدها، برای اثبات تفوق گزینه مورد علاقه خود آنقدر دچار افراط می‌گردند که هیچ نقطه منفی را در کاندیدای خود نمی‌بینند و در عوض چهره نامزدهای رقیب را کاملا سیاه تصور می‌کنند! این وضعیت موجب به حاشیه راندن عقلانیت و اخلاق می‌شود. توجه به همین مسائل است که می‌تواند نویدبخش شکل‌گیری انتخاباتی منصفانه‌ای گردد که حاصل آن آرامش فضای انتخاباتی و پرهیز از بداخلاقی‌ها و ناآرامی‌هاست.

 در این دوره از انتخابات رقبا با متانت با نتیجه برخورد کردند و این رفتار منصفانه در دید مقام معظم رهبری بسیار پسندیده آمد و باعث شد این نکته را برزبان آورند که رفتار نامزدهای انتخابات یعنی پیام تبریک فرستادن و به دیدار منتخب مردم رفتن رفتار پسندیده ای است که باید نهادینه شود. چنین رفتار قانونمندی،چند پیام دارد.

اول اینکه ما به قانون احترام می‌گذاریم و دوم اینکه رای اکثریت جامعه برای ما محترم است و در درجه سوم اگر نیاز به کمک باشد ما امکان کمک و همکاری خودمان را اعلام می‌کنیم. در این خصوص می‌توان اذعان داشت که انتخابات اخلاقی صورت پذیرفته حتی اگر فرد برنده با معیارها و موازین دیگر افراد و جناح‌ها دارای وجوه مشترک نباشد.

زمانی‌که تمامی افراد و جناح‌ها می‌پذیرند در حوزه اخلاق به یکدیگر احترام گذاشته و فرد برنده را مسئول قانونی اداره کشور بدانند زمینه پیشرفت سیاسی کشور هم فراهم می‌شود. باید توجه داشت رفتار رقبا بر طرفدارانشان تاثیر می‌گذارد و مردم به تبعیت از زعمای خود،قهرمانان خود و شخصیت‌های پیشتاز جامعه واکنش نشان داده و از آنها تبعیت می‌کنند. آنچه این روزها اتفاق افتاده است علامت خوبی محسوب می‌شود به این معنا که اخلاق‌مداری رشد کرده است.ما نمی‌توانیم سیاست را از اخلاق جدا کنیم چراکه در این صورت ما سیاستی خواهیم داشت که اسلامی و انسانی نیست و اگر مبنای رفتارمان انسانی و اسلامی نباشد هرگز به هدف مطلوب نخواهیم رسید.

سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشته محمد کاظم انبارلویی را با عنوان«مظلوم زیست و مظلوم مرد» می خوانید:

"بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان انقلاب و اسلام بود." این بیانی کوتاه از تاثر و تاسف عمیق امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی در شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران باوفای انقلاب بود که در رکاب او علیه تبهکاری‌های جریان لیبرالیسم و اتحاد شوم کفر، نفاق و الحاد مبارزه می‌کردند.

شهید بهشتی در سپهر سیاست انقلاب و نظام دیر درخشید اما این خورشید درخشان به واسطه شرارت استکبار جهانی زود غروب کرد. او در عمر کوتاه خود خدمات عظیمی به انقلاب اسلامی کرد. او یک فقیه اهل بیت بود و اندیشه فقهی او در محضر بزرگانی چون حضرات آیات بروجردی، محمدتقی خوانساری، حجت کوه‌کمره‌ای، محقق داماد و از همه مهمتر امام خمینی (ره) شکل گرفته بود. او یک فیلسوف و عارف مبارز بود. اندیشه فلسفی او در نزد کسانی چون آیت‌الله سید محمدحسین طباطبایی جان گرفته بود.

او با شروع مبارزات در دهه 30 در اوج نهضت ملی در متن مبارزات سیاسی قرار گرفت و اندیشه نقادش در سیاست در همین دهه شکل گرفت. با ظهور امام خمینی (ره) و شکل‌گیری نهضت اسلامی در متن مبارزات انقلابی قرار داشت و به عنوان فردی موثر در شورای فقهای هیئت‌های موتلفه‌ اسلامی در کنار شهید مطهری، انواری و مولایی در دهه 40 نقش‌آ‌فرین بود.

پس از اعدام انقلابی منصور مراجع عظام تقلید او را راهی مسجد هامبورگ در آلمان کردند. او در آلمان به دانش فلسفی و سیاسی خود افزود و در متن مبارزات دانشجویی در خارج از کشور قرار گرفت. همچنین با ارتباط گرفتن با امام موسی صدر در جریان مبارزات شیعیان جنوب لبنان در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی بود.

او در سال 49 به ایران بازگشت و برای ساماندهی روحانیت مبارز زحمت‌ها کشید. همین سامانه در جریان مبارزات ملت ایران در سال 56 و 57 حلقه اتصال با امام (ره) و اوج‌گیری انقلاب اسلامی و نهایتا پیروزی ملت شد.شهید بهشتی در آستانه پیروزی انقلاب و پس ازآن 4 کار بزرگ و ماندگار کرد: 1- شکل‌گیری شورای انقلاب که موثرترین و تعیین‌کننده‌ترین فرد در این شورا بود.

2- تشکیل حزب جمهوری اسلامی به منظور متشکل‌ کردن جوانان و نخبگان کشور در یک حزب فراگیر و سراسری
3- تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان که او نقش کلیدی در مدیریت خبرگان داشت.
4- تاسیس دستگاه قضائی کشور براساس فقه اسلامی که اوج این تلاش را در ارائه لایحه قصاص به خوبی می‌شود دید.
اما کار بزرگ و اساسی او صیانت از گفتمان امام خمینی (ره) و گفتمان انقلاب اسلامی تا لحظه شهادت بود.
پس از پیروزی انقلاب جبهه کفر و نفاق و الحاد در یک اتحاد نامقدس علیه انقلاب با هدایت آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیس خبیث متشکل شدند.

کسی که مردانه در برابر این جبهه ایستاد و سینه خود را سپر کرد تا تیرهای زهرآگین دشمن به امام (ره) اصابت نکند آیت‌الله بهشتی بود. او در حزب جمهوری اسلامی تمام جبهه انقلاب را یکپارچه در برابر پدیده نفاق قرار داد و چهره کریه لیبرالیسم را برای مردم افشاء کرد. شهادت او نشان داد زیر چهره به ظاهر زیبای لیبرالیسم، تروریسم قرار دارد و پیام اصلی آنها خشونت و بی‌رحمی است. او با شهادت مظلومانه خود و یاران خود چهره دروغ و نفاق دشمن را در شفاف‌ترین شکل ممکن به نمایش گذاشت.

پس از شهادت او بود که مردم به اصالت و رسالت روحانیت مبارز و صداقت آنها در پاسداری از اسلام و انقلاب پی بردند. او سبکبال و مظلومانه چون جدش امام حسین (ع) به ندای ارجعی الی ربک راضیه و مرضیه پاسخ داد و راه را برای عارفان وعاشقان دیگر هموار کرد.
جبهه کفر و نفاق تن‌های رنجور شهدای محراب همانند حضرات آیات قاضی طباطبایی، مدنی، اشرفی‌اصفهانی،‌صدوقی، دستغیب و ... را با بمب آلود، و با شهادت آنها عطر ایثار، فداکاری و جانبازی در راه انقلاب در سراسر کشور منتشر و استشمام شد.

شهید بهشتی با شهادت خود و یارانش آخرین میخ را بر تابوت لیبرالیسم در ایران کوبید.امروز ملت ایران نگاه خود را به حوزه‌های علمیه دوخته است. 32 سال پیش که ملت شهدای هفتم تیر را با شکوهی وصف‌ناپذیر تشییع می‌کرد فریاد می‌زد: دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه. مردم از حوزه علمیه قم و حوزه‌های علمیه در سراسر کشور انتظار دارند تا هزاران بهشتی با فضل و کمالات و اندیشه‌های مترقی او را به جامعه دینی ما تقدیم کند.

 نسل سوم حوزه باید از این حضور رونمایی کند. نسلی که جلوی بازتولید اندیشه منحط لیبرالیسم در ایران را بگیرد. نسلی که با هوشمندی چون سدی در برابر سازماندهی مجدد کفر، الحاد و نفاق و همگرایی آنان بایستد.و بالاخره نسلی که پاسدار گفتمان امام (ره) و رهبری معظم انقلاب باشد و چهره زیبای شهید بهشتی را در دهه چهارم انقلاب به نسل جدید نشان دهد.

روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به تحلیل سیاسی هفته گذشته اختصاص داد:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

هفته جاری با شور و شعف سپری گشت و مردم ایران، میلاد خجسته مهرفروزان آفرینش، ولی‌الله الاعظم، حضرت مهدی موعود(عج) را گرامی داشتند. شهرها و خیابانها آذین بسته شد و جهانیان متوجه بیقراری دل‌ها و چشم به راهی ملتی شدند که با برپایی جشن میلاد ذخیره الهی، منتظر روزگارانی هستند که سرانجام به اذن الهی از راه خواهد رسید و تمام دل‌خستگی‌ها و زخم‌های کهنه بشریت را درمان خواهد کرد.

هر چند ایام میلاد در نیمه شعبان بسر رسیده ولی آیا مفهوم انتظار و وظایف منتظران نیز به پایان رسیده است؟ آیا صرفاً برگزاری مراسم در این روز، تنها وظیفه‌ای است که ما شیعیان نسبت به امام زمان خویش و استقرار حکومت عدل جهانی و اقامه کمالات دینی و اخلاقی داریم؟ طبعاً این حرکتهای مقطعی، از سر شور و دلدادگی، نخستین و کمترین اقدامی است که می‌توان در جهت توجه عمومی به این اصل بنیادین داشت ولی اگر قرار باشد که فقط به یک روز از سال، در حد مختصر و گذرا اکتفا کرد، باید گفت که ما نیز در صف "غافلین" قرار گرفته و نتوانسته‌ایم تفکر بنیادین مهدویت را در دل و جان و خویش نهادینه کنیم.

طبعاً در چنین مسیری، رسالت روحانیت و اندیشه‌ورزان فرهیخته ایجاب می‌کند موضوع انتظار، مهدویت و وظایف منتظران را در دستور کار برنامه‌های فرهنگی و تبلیغی قرار داده، توجه لازم و همیشگی را به جامعه منتقل نموده و غبار مهجوریت را از چهره آن برگیرند. در چنین صورتی می‌توان امیدوار بود که جامعه از برکات حرکت آفرین انتظار، به نحو مناسب بهره خواهد گرفت.

از مناسبت‌های تاریخ انقلاب در این هفته، سالگرد فاجعه هولناک و غم انگیز شهادت شهدای هفتم تیر بود. سی و دو سال پیش در چنین ایامی، شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی که در آن زمان ریاست قوه قضائیه را نیز برعهده داشت به همراه 72 تن از یاران با وفای نظام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در آتش جنایت منافقین ضدخلق و رجاله‌های دغل باز به شهادت رسیدند و سندی از حقانیت انقلاب اسلامی و ملت ایران را از خود به یادگار گذاشتند.

در حادثه هفتم تیر سال 60 که در حقیقت، نقطه اوج تقابل ضدانقلاب و منافقین معاند با نظام بود، مظلومیت و عظمت شهدای این حادثه به کمک انقلاب آمد و باعث بیمه شدن نظام در عنفوان تأسیس و در حساس‌ترین مقاطع تاریخ کشور شد. در این حادثه همچنین عمق کینه توزی استکبار جهانی و ایادی مزدور داخلی آنان آشکار گردید که چگونه برای نابودی نظامی و حذف مدیران لایق توطئه چینی کرده بودند.

حادثه هفتم تیر گرچه فاجعه‌ای غم انگیز برای ملت ایران بود، چرا که در آن، فردی فقیه، مدیر،‌ مدبر، متعهد، مؤمن، مردمی، فداکار، مظلوم، انقلابی و بی‌ادعا مثل آیت‌الله بهشتی و 72 تن از نیروهای نخبه و سرمایه‌های انسانی کارآمد و مؤثر کشور را از دست داد ولی خون آنان باعث باروری نهال انقلاب و رسوایی منافقین و سرخوردگی دشمنان شد. به همین مناسبت هفته جاری مسئولین قوه قضائیه به دیدار رهبری رفتند.

در این دیدار که در آستانه سالگرد حادثه هفتم تیر 1360 و شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران انقلاب برگزار شد، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تجلیل از شخصیت برجسته و نورانی آیت‌الله بهشتی افزودند: "در آن جنایت خبیثانه، شخصیتهای برجسته، علمای بزرگ و خدمتگزاران صادق به شهادت رسیدند اما چهره پلید منافقین و حامیان مستکبر آنها نیز برای ملت افشا شد و این دستاورد بزرگی بود که عملاً امکان حیات منافقین را در کشور از بین برد و برای جمهوری اسلامی سرنوشت ساز شد."

ایشان "سلامت" و "کارآمدی" قوه قضاییه را دو هدف راهبردی و همیشگی دستگاه قضا خوانده و تأکید کردند: "این دو هدف عالی، باید در تمام برنامه‌ها و اقدامات مورد توجه کامل قرار داشته باشد تا دستگاه قضایی به مجموعه‌ای کاملاً کارآمد و سالم تبدیل شود." رهبر معظم انقلاب اسلامی مراقبت دائم و پیگیری مستمر را زمینه ساز تحقق اهداف قضایی خواندند و خاطرنشان کردند باید با صیانت و هوشیاری، فاصله فعلی تا قوه قضاییه مطلوب اسلامی را پر کرد.

ایشان سپس حماسه عظیم و حقیقی ملت بصیر و هوشمند ایران را در انتخابات 24 خرداد، کاری کارستان خواندند و با تأکید بر ضرورت کمک به رئیس‌جمهور منتخب افزودند: شکست همه جانبه برنامه‌ها و اهداف دشمنان، تجلی اعتماد عمومی ملت به نظام اسلامی و مجریان و ناظران انتخابات، وجود امنیت پایدار به عنوان زیرساخت پیشرفت و آبادانی، نجابت و قانون پذیری نامزدهای دیگر در قبال رئیس‌جمهور منتخب، و استحکام و اقتدار جمهوری اسلامی در دفاع از منافع ملت از نکات مهم انتخابات اخیر بود.

در صحنه بین المللی، این هفته شاهد حوادث جدید و مهمی بودیم که اوج آنها در خاورمیانه بود. فاجعه کشتار شیعیان در مصر، فتنه سلفی‌ها در لبنان و جابجایی قدرت در قطر وقایعی بودند که بخش اعظم مطالب رسانه‌ها را به خود اختصاص دادند.

قتل فجیع پنج نفر از شیعیان به دست عناصر تکفیری در مصر حادثه‌ای بود که با خشم و انزجار گسترده‌ای در سطح بین‌المللی مواجه شد. روز یکشنبه گذشته گروهی از شیعیان روستای "زاویه ابومسلم" در استان "الجیزه" که برای برگزاری مراسم نیمه شعبان و گرامیداشت ولادت حضرت مهدی(عج) گرد آمده بودند هدف حمله وحشیانه تعدادی از سلفی‌های تندرو قرار گرفتند که در جریان این اقدام وحشیانه، "شیخ حسن شحاته" یکی از رهبران شیعه به همراه 4 نفر دیگر به طرز فجیعی به شهادت رسیدند.

مهاجمان به این نیز بسنده نکردند بلکه ساختمان را نیز به آتش کشیدند و کل لوازم خانه را تخریب کردند. گرچه علمای افراطی که با تبلیغات خصمانه علیه شیعیان زمینه بروز چنین فجایعی را ایجاد می‌کنند مجرمان اصلی این جنایت هستند، ولی دولت مصر و شخص مرسی، رئیس‌جمهور این کشور نیز در این جنایت متهم هستند چرا که صیانت از اقلیت و دفاع از حقوق آنها در هر کشوری برعهده حاکم آن کشور است. در این جا نباید از کوتاهی و تقصیر علمای اهل تسنن به ویژه علمای الأزهر گذشت که با سکوت خود در بروز چنین فضایی مسئول هستند.

این هفته لبنان نیز صحنه فتنه گری گروهی دیگر از عناصر تکفیری و افراطیون سلفی بود که این فتنه نیز به کشته شدن دهها نفر منجر شد. گروهی از طرفداران یک شیخ سلفی به نام "احمد الاسیر" که با گروه تروریستی "جبهه النصره" سوریه مرتبط است درگیری‌های را در شهر صیدا به راه انداختند که در جریان آن شمار زیادی کشته شدند.

به دنبال این آشوب‌گری، ارتش لبنان وارد عمل شد و در جریان یک درگیری 48 ساعته خونین با این گروه تروریستی، موفق شد مقر فرماندهی "احمدالاسیر" را به کنترل درآورد. در جریان این نبرد، 20 نفر از افسران و سربازان ارتش لبنان کشته شدند و 50 نفر از عناصر سلفی نیز به هلاکت رسیدند.

اکنون به نظر می‌رسد پرونده مجموعه مسلح "شیخ احمدالاسیر" بسته شده است. احمدالاسیر مصداق بارز شکل گیری فتنه جنگ فرقه‌ای در لبنان بود. مواضع و سخنان ویرانگرانه وی آنقدر وحشت آور بود که همه علمای اهل سنت و جامعه سنی لبنان از وی تبری جستند. وی 300 تا 400 نیروی مسلح فراهم کرده بود و اکنون این سؤال مطرح است که چه عامل یا عواملی هزینه برنامه‌های وی را تأمین می‌کرده‌اند؟ با توجه به شواهد موجود، بدون تردید همان دولتهایی که فتنه سوریه را کارگردانی می‌کنند پشت سر فتنه اخیر لبنان می‌باشند و پشتیبان مالی و لجستیکی احمدالاسیر و امثال وی هستند.

این هفته، قطر شاهد تحول مهمی بود و امیر این کشور در یک اقدام تأمل برانگیز قدرت را به پسرش واگذار کرد. اگرچه پیشتر اعلام شده بود که وی قصد دارد قدرت را منتقل کند ولی این اعلام، چیزی از غیرمنتظره بودن اقدام حاکم قطر کم نمی‌کند. علیرغم تحلیل‌های مختلفی که وجود دارد ولی کناره گیری امیر قطر همچنان در هاله ابهام قرار دارد.

شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی 18 سال قبل در اقدامی کودتاگونه، پدرش را کنار زد و خود بر مسند قدرت نشست. وی در طول 18 سال حکومتش، با تکیه بر دلارهای نفتی و حمایت آمریکا تلاش کرد نقش محوری در تحولات منطقه ایفا کند. وی از متحدین اصلی و یا بهتر گفته شود، اصلی‌ترین متحد آمریکا در خلیج فارس به شمار می‌رفت، چرا که علاوه بر روابط بسیار نزدیک با غرب و واشنگتن، بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه را در کشورش جا داد.

با توجه به اینکه وی وابستگی بسیار محکمی با آمریکا داشت بعید به نظر می‌رسد که تحولات اخیر داخلی این کشور بدون مشورت با آمریکایی‌ها صورت گرفته باشد و مناسب‌تر این که گفته شود وی مجری طرحی است که واشنگتن آنرا ترسیم کرده است با توجه به این واقعیات،‌ دولت "شیخ تمیم بن حمد"، پسر حاکم کنار رفته، اگر وابسته‌تر از پدرش به غرب نباشد قطعاً دست‌کمی از وی نخواهد داشت.


سرمقاله دنیای اقتصاد را با عنوان «دو صورت مساله متفاوت برای داستان نقدینگی» که به  قلم  دکتر رضا بوستانی نگارش شده است را از نظر می گذرانید :

اخیرا این سوال در ذهن برخی مقامات اقتصادی مطرح شده که چرا با وجود اینکه حجم نقدینگی در اقتصاد به شدت بالا رفته است، ولی همچنان بسیاری از بنگاه‌های تولیدی کوچک و بزرگ کمبود نقدینگی را به عنوان مشکل اصلی خود مطرح می‌کنند. به عبارت دیگر چرا در عین حال که اقتصاد ملی از مازاد نقدینگی و تورم رنج می‌برد، بخش‌های تولیدی اقتصاد از کمبود نقدینگی شکایت دارند.

پاسخ‌های متفاوت به این سوال منجر به سیاست‌های اقتصادی متفاوت می‌شود. به‌طور مثال، اگر بپذیریم که نقدینگی در بخش‌های غیر‌تولیدی انباشت و باعث شده بخش‌های تولیدی با کمبود نقدینگی مواجه شوند، آنگاه سیاستی مورد نیاز است که نقدینگی را به سمت بخش‌های تولیدی هدایت کند و اگر این مهم محقق شود نه تنها مشکل نقدینگی بنگاه‌ها حل می‌شود، بلکه اثرات تورم‌زای نقدینگی نیز به واسطه افزایش تولید کمرنگ می‌شود.

اما سوال فوق را می‌توان از زاویه‌ای دیگر بررسی کرد. در این دیدگاه بر تفاوت نقدینگی در سطح کلان و در سطح خرد تاکید می‌شود. در سطح اقتصاد کلان، از تعریف گسترده پول با عنوان نقدینگی یاد می‌شود. در نیم قرن گذشته نیز این اجماع در بین اقتصاددانان به وجود آمده است که افزایش نقدینگی عامل اصلی بروز تورم در دوره‌های بلند‌مدت است. در ایران نیز این اجماع شکل گرفته که افزایش نقدینگی ناشی از سیاست‌های دولت و بانک مرکزی افزایش تورم را همراه داشته است. این سیاست‌ها به واسطه اجرای طرح‌هایی مانند قانون هدفمندی یارانه‌ها و مسکن مهر در دستور کار قرار گرفته و منجر به افزایش نقدینگی شده است.

در سطح خرد، از شاخص سرمایه در گردش برای سنجش نقدینگی بنگاه استفاده می‌شود. مشکل نقدینگی در واحدهای تولیدی از عدم‌تناسب سررسید درآمدها و هزینه‌ها به‌وجود می‌آید. اگر واحد تولیدی به خوبی کار کند، این انتظار وجود دارد که درآمد واحدهای تولیدی هزینه‌هایشان را پوشش دهد. البته میان تحقق درآمدها و هزینه‌ها وقفه معناداری وجود دارد.

این وقفه از آنجا به‌وجود می‌آید که ابتدا واحد تولیدی باید هزینه‌های تولید - دستمزد کارگران، خرید مواد اولیه، هزینه اجاره سرمایه و ...- را پرداخت کند، و پس از تولید محصول و فروش آن درآمد محقق می‌شود؛ بنابراین در ابتدای فعالیت، بنگاه نیازمند کمک مالی است تا بتواند وقفه در تحقق درآمدها و هزینه‌ها را پوشش دهد. اگر بنگاه نتواند جریان‌های درآمد و هزینه را هماهنگ کند به اصطلاح گفته می‌شود بنگاه با مشکل نقدینگی مواجه شده است.

در شرایطی که تنها نقدینگی در اقتصاد در حال افزایش است و به واسطه آن قیمت‌ها افزایش می‌یابد، انتظار می‌رود که بنگاه‌ها تنها در کوتاه‌مدت با مشکل نقدینگی مواجه شوند، زیرا تورم هزینه‌های بنگاه را افزایش می‌دهد و بنگاه در تامین مالی هزینه‌ها دچار مشکل می‌شود، اما در بلندمدت و با افزایش قیمت، محصول درآمدهای واحد تولیدی نیز افزایش می‌یابد و بنگاه می‌تواند بر مشکل نقدینگی غلبه کند. در این شرایط فراهم کردن تسهیلات برای واحد تولیدی باعث می‌شود بنگاه بتواند فرآیند تولید را کامل کند و پس از فروش محصول نسبت به بازپرداخت تسهیلات اقدام کند و به این صورت بر مشکل نقدینگی در کوتاه‌مدت غلبه کند.

اما در شرایطی که اقتصاد با مشکل رکود تورمی مواجه است، مشکل نقدینگی بنگاه‌ها پیچیده‌تر می‌شود؛ چراکه از یک طرف هزینه‌های تولید افزایش می‌یابد و از طرف دیگر تولید بنگاه کاهش می‌یابد. کاهش تولید بنگاه کاهش درآمدهای بنگاه را نیز به همراه دارد. در این حالت مشکل نقدینگی بنگاه دیگر پدیده‌ای کوتاه‌مدت نیست و حتی در بلندمدت نیز ادامه خواهد داشت.

در این حالت اعطای تسهیلات به بنگاه تولیدی مشکل بنگاه را حل نخواهد کرد، بلکه حتی به مشکل بنگاه خواهد افزود، زیرا در آینده بازپرداخت تسهیلات نیز به مشکلات بنگاه اضافه می‌شود. در این حالت بنگاه باید سازمان‌دهی خود را با توجه به شرایط جدید تعدیل کند. به‌طور مثال اندازه خود را تغییر دهد یا از فناوری‌هایی بهره‌ گیرد که هزینه‌ تولید را کاهش دهد.

با توجه به وجود پدیده رکود تورمی در اقتصاد ایران، مشکل نقدینگی بنگاه‌های تولیدی پدیده‌ای بلند‌مدت است که با تزریق وجوه به این شرکت‌ها در قالب ارائه تسهیلات حل نخواهد شد. به‌طور مثال به واسطه تحریم‌های اعمال شده بر اقتصاد، ظرفیت تولیدی برخی بنگاه‌ها که پیش‌تر بر پایه تجارت خارجی بنا شده بود، از بین رفته و استفاده از آن با هزینه‌ بیشتری همراه است؛ بنابراین شرکت‌هایی که ظرفیت تولیدی خود را از دست داده‌اند و با مشکل نقدینگی مواجهند در صورت دستیابی به نقدینگی لازم باز هم با مشکل روبه‌رو خواهند شد.

با توجه به مطالب مطرح شده، به نظر می‌رسد نقدینگی در سطح کلان (تعریف پول) و آنچه تحت عنوان مشکل نقدینگی در واحدهای تولیدی وجود دارند از دو جنس متفاوت هستند و وجود همزمان آنها در اقتصاد نه تنها پدیده‌ای معماگونه نیست، بلکه می‌تواند ناشی از شرایط رکود تورمی باشد.
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا