دکتر مصدق در بستر مرگ/عکس
بعد از کودتای ۲۸ مرداد و محکومیت مصدق به ۳سال زندان، دوران تبعید او شروع شد. مصدق به زادگاهش، احمد آباد رفت و تا آخر عمر همانجا تحت نظارت نیروهای نظامی ماند. تا وقتی که سرطان او را از پا درآورد و علی رغم وصیتش برای دفن شدن در کنار کشتهشدگان ۳۰ تیر در «آرامگاه ابنبابویه»، پیکرش در یکی از اتاق های خانه او به خاک سپرده شد.
رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران
دکتر مصدق در خاک خود غریب است
گفتوگویی با دکتر محمود مصدق، نواده رییس دولت ملی ایران
تا آنجا که به یاد دارم بیمارستان نجمیه اصلا در محاصره کامل ماموران امنیتی بود، وقتی که ایشان مرحوم شد، وصیت کرده بود که در میان شهدای ۳۰ تیر قبرستان ابنبابویه باشد که داماد ایشان، آقای متیندفتری نزد شاه رفتند و گفتند که ایشان چنین چیزی را خواستهاند که شاه گفته بود اجازه نمیدهیم و ببرید همان احمدآباد دفنش کنید، که جنازه را بردند آنجا و عدهای از جمله مرحوم آیتالله زنجانی هم برایشان نماز میت خواندند. ...آقای دکتر سحابی همانجا در حیاط کنار نهر آب، ایشان را شستند و قبر و کفن نیز در همان ناهارخوری ایشان که الان هم همانجا هست انجام شد.
***
آقای دکتر مصدق اگر ممکن است نخست اطلاعاتی در مورد خاندان پدربزرگتان - مرحوم دکتر مصدق - بفرمایید؟
با توجه به اطلاعاتی که من از دوران طفولیتم دارم ایشان زندگی فوقالعاده سادهای داشتند و اهل تجملات نبودند. من دو یا سه سالی با دکتر زندگی کردم و میدیدم که ایشان همپای مستخدمان منزل زندگی میکردند و تجملاتی در زندگی شخصی نداشتند. خاطرم هست زمانی که ایشان به احمدآباد تبعید شدند من پنج یا شش ساله بودم که به همراه پرستار به دیدن ایشان میرفتم، آنجا کشاورزی و زراعت انجام میدادند و حدود ۳۷ نفر نیز برایشان کار میکردند و حدود پنج مشاور کشاورزی داشتند که به مزرعه سرکشی میکردند و گزارشات کاری را به دکتر مصدق ارایه میکردند.
خود دکتر نیز هر روز صبح به مزرعه سری میزدند و من نیز گاهی ایشان را همراهی میکردم. او علاقه زیادی هم به شکار داشت. آن روزها در احمدآباد خانه دکتر، دو ساختمان کنار هم بود؛ ساختمان اصلی که دکتر در آن زندگی میکرد و ساختمان جانبی که محل اسکان مستخدمان بود. من هنوز هم مراقب ساختمان دکتر هستم و در میراث فرهنگی نیز به ثبت رسیده و البته با کمک متولیان محل یک کتابخانه و یک موزه هم در آنجا در حال احداث است. احمدآباد سه قنات داشت که دکتر معمولا از محل درآمد کشاورزی خود، هزینه تعمیر آن را میداد.
خود شما متولد چه سالی هستید؟
من متولد سال ۱۳۱۳ هستم. آن روزها من مدرسه نمیرفتم و ماهها نزد دکتر در احمدآباد میماندم. برخلاف من که کاملا زندگی درهم و بینظمی دارم زندگی دکتر خیلی ساده و مرتب بود. غذای ایشان خیلی ساده بود، ما دو آشپزخانه داشتیم، یک آشپزخانه برای اندرونی بود، یک آشپزخانه برای بیرونی که آشپزی که برای ایشان غذا درست میکردند تا پارسال در قید حیات بودند و پارسال فوت کردند. آشپزی هم که برای مستخدمها بود هنوز در قید حیات هستند و در احمدآباد زندگی میکنند و هنوز هم هر کسی که آنجا میرود خاطراتش را تعریف میکند.
میتوان ایشان را دید؟
بله، آقایی به نام آقای تک روستا، اتفاقا دختر و داماد ایشان الان سرایدار احمدآباد هستند که از من حقوق میگیرند.
برای این، آنجا سرایدار گذاشتهایم که در به روی همه باز باشد و هرکس که میخواهد، برود آنجا و محل زندگی دکتر را ببیند. حالا فاتحهای هم خواستند بخوانند و از این رو در همیشه باز است و دسته دسته از تمام نقاط ایران برای بازدید میآیند و ادای احترام میکنند.
تا اینجا قسمت اول زندگی ما بود. قسمت دوم متعلق به زمانی است که بنده سال دوم، سوم تحصیلات متوسطه بودم. آن زمان در تهران زندگی میکردم. در تهران، شماره ۱۰۹ خیابان کاخ، به دلیل اینکه پدرم منزلش در شمیران بود، صبح میرفتم شمیران و از آنجا که طی فاصله بین دو منطقه بهراحتی امروز نبود، من گاهی به مدرسه هم نمیرسیدم و مجبور بودم منزل پدربزرگم زندگی کنم و شبهای جمعه میرفتم خانه خودمان شمیران. من دو سال هم با ایشان در شماره ۱۰۹ زندگی کردم؛ دو سال به صورت کامل و زیر یک سقف و کاملا با روحیه ایشان و برنامه ایشان آشنا بودم. خب این موقعی بود که ایشان وکیل مجلس دورههای سیزدهم و چهاردهم بودند.
شما نوه دکتر مصدق بودید و در زمره نزدیکترین کسان به ایشان. از زندگی با پدربزرگی که نامش بر تارک تاریخ معاصر ایران میدرخشد چه خاطراتی دارید؟
ایشان دو ساختمان داشتند که یک قسمت اندرونی بود و بیرون آن به سبک قدیم ساخته شده بود که اتاق ایشان حد فاصل این دو ساختمان به هم متصل میشد، یک در به طرف بیرون و یک در هم به طرف داخل. ایشان تمام دوران نخستوزیری را همانجا بودند. بعدا هم در ۲۸ مرداد آنجا تخریب شد و آتشش زدند که اکنون چنین ساختمانی وجود ندارد. چند بار هم بعد از انقلاب آمدند و گفتند که ما ساختمان را پیدا کردیم در صورتی که ساختمانی وجود ندارد، تخریب شده بود و به جایش یک ساختمان چند طبقه آپارتمانی ساخته شده است با آجرهای سه سانتی واقع در خیابان کاخ، خیابان فلسطین جنوبی، ۱۰۹ کاخ سابق.
این ساختمان اکنون وجود دارد؟
پلاکش هست، اما آن ساختمان نیست، آن منزل دیگر تخریب شد. ۲۸ مرداد که آنجا را آتش زدند و خراب کردند، مرحوم عموی من مهندس احمد مصدق آنجا را تعمیر کرد. پدربزرگم نیز آنجا را به ایشان داد که او نیز پس از تعمیر و بازسازی آنجا را به هنرستان موسیقی اجاره داد. چند سال آنجا هنرستان موسیقی بود که بعد از فوت عموی من، از آنجا که ایشان فرزندی نداشت به مرحوم برادر من فروخته شد و ساختمانی جدیدی جایش ساختند که اکنون وجود ندارد ولی پلاکش فکر میکنم همان ۱۰۹ باشد.
البته، دو تا ساختمان کنار هم بود. من دو سال در آن ساختمانها زندگی کردم. مرحوم مادر من، خانم زهرا امامی دختر امام جمعه بودند که آنجا زندگی میکردند. مادربزرگ من نوه دختری ناصرالدین شاه بود و خود دکتر مصدق هم مادر و پدرشان قاجاری بودند. یادگاری که مادرشان از خودشان به جای گذاشتند، بیمارستان نجمیه بود که الان هم هست، به همراه مقداری موقوفات که برای درمان بیماران بیبضاعت، وقف کرده بودند که الان هم بنده متولی آنجا هستم. الان ۲۰ سال است که بنده متولی این موقوفات هستم.
گویا سال ۷۵ اجارهنامهشان تمام شد ولی هنوز در اجاره مانده است؟
به عبارتی در تصرف آنها است. بارها مذاکره کردهایم که اجاره به ما بپردازند که هنوز موفق نشدیم. ما موقوفات و وقفنامه خیلی کاملی داریم که اینجا تعدادی بیمار رایگان باید بستری شوند و معالجه شوند، زمانی که مرحوم دکتر مصدق خودش متولی بودند، خیلی به این بیمارستان علاقه داشتند چرا که یادگار مادرشان بود و فوقالعاده هم به مادرشان علاقهمند بودند. مدتی که در احمدآباد تبعید بود، از آنجا از فاصله صد کیلومتری با دقت فراوان به این مساله رسیدگی میکردند.
در تبعید اول یا دوم؟
در تبعید دوم. البته در تبعید اول هم همینطور بود، برای اینکه ایشان سالها متولی بودند، مقداری هم از اموال خودشان را وقف بیمارستان کردند، که الان هم هست. فوقالعاده روی این دقت داشتند و یکی از عللی که من خودم طب خواندم به همین علت بود که ایشان علاقهمند بود و اصرار داشتند که یکی از نوههایشان در کار پزشکی باشند که بتوانند بیمارستان را اداره کنند. خلاصه که مرحوم پدربزرگم خیلی روی تحصیل من علاقه و اصرار داشتند به عبارت بهتر برای همه نوههایشان چنین اصراری داشتند.
ایشان چند فرزند و نوه داشتند؟
پنج تا فرزند داشتند، دو پسر و سه دختر. خانم ضیاءاشرف که با آقای عزتالله بیات ازدواج کردند، که بعد از انقلاب حدود ۲۰ سال پیش فوت کردند.
اولین فرزند دختر بودند؟
بله، دومین فرزند پسر که عموی من بود، به نام آقای احمد مصدق، که ایشان فرزندی نداشتند. ایشان قبل از عمهام فوت کردند و پدر من در سال ۶۹ فوت شد، ایشان استاد دانشگاه بودند و سالیان دراز از بنیانگذاران جراحی زنان در ایران بود. بعد خانم معصومه متیندفتری بود که شوهرشان آقای احمد متیندفتری بود، نخستوزیر زمان رضاشاه و از جوانترین نخستوزیرهای ایران.
و فرزند پنجم؟
فرزند آخر دختر بود، خدیجه مصدق.
ایشان هم فوت کردهاند؟
بله، در سال ۸۰.
ایشان ظاهرا سالها در بیمارستان روانی بودند. چرا؟
زمان رضاشاه بود، تقریبا سال ۱۳۱۷ که من چهار سال بیشتر نداشتم. خاطرم هست باغی در تجریش داشتیم که به آن باغ فردوس میگفتند. تابستانها برای ییلاق آنجا میرفتیم. یک روز عمهام بعدازظهری نزد ما آمد که همان روز نظمیهچیها ریختند توی باغ که مرحوم دکتر مصدق را با خود ببرند. آن موقع عمه من سال آخر متوسطه، یعنی کلاس ۱۱ بود و چون فرزند آخر بود، پدربزرگ به او خیلی علاقه داشت و عمه هم خیلی به پدرشان علاقه داشتند. وقتی آمدند پدربزرگم را آنجا بازداشت کردند و بردند، یک شوک عصبی شدید به ایشان وارد شد و اختلال حواس پیدا کرد و تا آخر عمر در بیمارستان روانی بود، چه در ایران و چه در واپسین روزهای عمرش در سوییس که برای معالجه به آنجا رفته بود.
البته دکتر مصدق دو تا پسر دیگر هم داشتند که در طفولیت فوت شدند، یکیشان در نوشاتل تحصیل میکردند و آنجا مرحوم شدند، یکی دیگر هم در تهران مرحوم شدند، که اینها را من اصلا ندیدم و خاطرهای از ایشان ندارم.
خب آقای دکتر بگذارید کمی مشخصا به زندگی دکتر مصدق بپردازیم. از دوران سفر دکتر مصدق در سال ۱۲۸۸ هـ. ش، سه سال بعد از انقلاب مشروطیت که برای ادامه تحصیل به اروپا و بعد روسیه رفتند چه اطلاعاتی دارید؟
ایشان اول به پاریس برای تحصیل در علوم سیاسی اقدام کرد و بعد به تهران آمد. آنجا حالشان بد شد، ناراحتی مزاجی داشت و آبوهوای آنجا سازگار با ایشان نبود، پس به تهران برگشت و بعد مجددا به سوییس رفت و سپس برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به نوشاتل عزیمت کرد و دکترای حقوق را در آنجا گرفت. پدربزرگم اولین ایرانی بود که دکترای حقوق گرفت و تزشان را هم راجع به وصیت در اسلام نوشتند.
وصیت در فقه اسلامی و تشیع؟
بله.
قدری از تحصیلات دکتر مصدق بگویید...
دکتر مصدق تا متوسطه را البته آنچه که متوسطه ما هست، در مدارس قدیمی ایران خوانده بود، یعنی تا سن ۱۵، ۱۶ سالگی در منزل به رسم اعیان آن موقع به اصطلاح معلم سرخونه داشتند و حساب و زبان فرانسه و عربی و ادبیات فارسی و گلستان و اینها را با ایشان کار میکردند و بعد که پدرشان فوت میکنند و یک چند صباحی منصب دیوانی داشتند، در واقع محاسب خراسان بودند، انقلاب مشروطه که میشود و محیط برای کارهای دولتی به سبک قدیم فراهم نبوده و بعد هم استبداد صغیر شروع میشود، ایشان برای ادامه تحصیل به اروپا میروند و در مدرسه علوم سیاسی پاریس در سن بالای ۲۰ یعنی زمانی که زن و بچه داشتند، مشغول میشوند.
آن موقع مدرسه آزاد علوم سیاسی بوده و الان هم جزو مدارس درجه یک فرانسه است، در واقع تمام نخبههای سیاست فرانسه تحصیلکردههای آنجا هستند. ایشان آنجا درس مالیه عمومی را نیز میخوانند. در همان دوران دچار بیماری میشوند، در واقع مجبور میشود وسط کار تحصیل را رها کند و بیاید ایران و مجدد این بار با شناخت بیشتری که به زبان فرانسه و فرهنگ و تمدن اروپا داشته میرود به سوییس و در دانشگاه نوشاتل در رشته حقوق نامنویسی میکند و اول لیسانس میگیرد، آن موقع فوقلیسانس نبوده، لیسانس بوده و دکترا، بعد از طی مرحله لیسانس، پایاننامهای هم در مورد منع استرداد رژیم سیاسی مینویسد.
او بیشتر معتقد بود رژیم سیاسی نباید مسترد شود و تزی که برای دکترا نوشتهاند در باب وصیت و فقه شیعه است که در پاریس چاپ میشود که بعدا هم در تهران دو بار ترجمه شد؛ یکبار همان اوایل سالهای ۱۳۰۰ توسط دکتر محمد متیندفتری که آن موقع هنوز دکتریشان را نگرفته بودند، که توسط نصرالله انتظام و علی معتمدی به فارسی ترجمه میشود. فکر میکنم زمان قاجار بود، حتی رضاشاه آن موقع شاه نشده بود، قبل از ۱۳۰۴ بود. یکبار دیگر هم در سال ۱۳۷۸ آقایی این را به فارسی ترجمه کرد و کتاب حقوقی آن را در باب حقوق خصوصی برگرداند که در واقع تحصیلات حقوقی دکتر مصدق بود. پدربزرگم یک مدت هم در مدرسه علوم سیاسی درس داده است.
دانشگاه علوم سیاسی چه زمانی؟
زمانی که مرحوم دهخدا رییساش بودند.
یک عده میگویند آقای محمدعلی فروغی هم از ایشان خواهش میکند که در آن مدرسه درس بدهند.
دکتر ولیالله خان نصر و بدیعالزمان فروزانفر از دکتر خواهش میکنند و از آنجایی که دکتر ولیالله خان نصر و مرحوم دهخدا هر دو رابطه صمیمی با دکتر مصدق داشتند از ایشان خواسته بودند که بیاید و درس بدهید، که دکتر هم یک ترم میروند و درس مدنی را ارایه میدهند و آن کتاب دستور در محاکم حقوقی، جزو اولین کتابهای آیین دادرسی مدنی ایران است. باز فروغی و یک عده دیگری همچون مرحوم آقای داور و نصرتالدوله و تعداد دیگری مجلهای را در میآوردند به نام مجله علمی که چند شمارهای هم در میآید که ایشان مطالب حقوقی در آن مینوشته است.
در کدام دولت؟
در زمان دولت مشیرالدوله بود که ایشان در آن دولت وزیر امور خارجه بودند. دکتر مصدق در کابینه قبلی گویا قرار بود وزیر دادگستری شود که حکمران فارس میشود. در دولت بعدی مشیرالدوله که یک مقدار قبل از تغییر سلطنت قاجار و پهلوی هم بود، ایشان وزیر خارجه بود که با ادعای انگلیسها مخالفت میکند.
در مساله جزیره ابوموسی؟
بله. آنها میخواستند جزیره ابوموسی و شیخ شعیب را جزو قلمرو انگلستان قلمداد کنند که دکتر مصدق در نامهای جواب خیلی تندی به آنها مینویسد و میگوید با استنادات تاریخی (در خاطراتشان البته این هست)، اینجا اصلا متعلق به ایران است و این ادعای دولت انگلیس بیهوده است. آن موقع کاپیتولاسیون تازه ملغی شده بود، ایشان رسالهای هم در باب کاپیتولاسیون نوشته بودند. یعنی یکی از پیشگامان مبارزه با کاپیتولاسیون هم شخص دکتر مصدق بوده است. ایشان میگفتند که ما به اصطلاح مردم وحشیای نیستیم که بیایند در مملکت ما و قضاوت کنسولی راه بیندازند، کنسول روسیه بیاید و بشود قاضی. این خلاف اقتدار ایران است، در رساله کاپیتولاسیون میگوید ما باید یک قانون مجازاتی را تصویب کنیم که طبق آن، آن انگلیسی یا آن روسی یا آمریکایی و فرانسوی هم تبعهاش را بدهد دست ما تا ما اینجا محاکمهاش کنیم، نه اینکه طرف یکی را اینجا بکشد و بعد بفرستندش کشور دیگری که آنها محاکمه کنند. دکتر مصدق جزو کسانی بود که باعث تصویب قانون مجازات عمومی به مثابه اولین قانون مجازات ایران در شکل مدرن شد. ایشان مدتی هم در کمیسیون تدوین قانون مدنی ایران بودند. در مجلس پنجم و ششم هم در واقع از اعضای حقوقی مجلس بودند.
چه خاطراتی از دوران نخستوزیری ایشان دارید؟
در دوران نخستوزیری ایشان من در ایران نبودم. البته وقتی هم که در خارج درس میخواندیم، پدربزرگم خیلی اصرار داشتند که ما زبان فارسی را فراموش نکنیم و به این علت اصرار داشت و پول بلیت هواپیمای ما را شخصا میپرداختند که ما تابستانها به تهران بیاییم و برای ما معلم فارسی و عربی در تهران میگرفت.
عربی چرا؟
عربی و فارسی، که دستور زبان فارسیمان قوی شود و از این رو هر سال تابستان به تهران میآمدیم. خاطرم هست که یکبار آمدنم به ایران مصادف شد با ورود گروه آقای هریمن به ایران که برای وساطت تمدید قرارداد نفت آمده بودند. خوب به یاد دارم آن روزی را که هریمن به دیدار پدربزرگم آمده بود، مترجم هریمن آن روز نیامده بود. خود او نشسته بود در آن ایوان بالا همان شماره ۱۰۹، من رفتم دیدن پدربزرگم که دیدم این آقا هم آنجا نشسته و اینها با هم نمیتوانند خوب صحبت کنند، پدربزرگ فرانسوی میدانست و آن آقا هم فرانسه نمیدانست، من شدم مترجم، آن وسط یک مدتی صحبت کردند و من ترجمه کردم.
از روز ۲۸ مرداد و وقوع کودتا چه چیزی به یاد دارید؟
۲۸ مرداد بنده در آمریکا بودم و هیچ تماسی با ایران نداشتم. آن موقع انگلیسها در آنجا شایع کرده بودند که دکتر مصدق کمونیست شده و باید برداشته شود و تبلیغات زیادی روی این موضوع میکردند، من یکی، دو مصاحبه در بوستون انجام دادم که در روزنامهها چاپ شد و در ایران نوشتند که آقایی پیدا شده به نام محمود مصدق که در آمریکا ادعا میکند نوه دکتر مصدق است. و اینطور گفته، گفتم شما خودتان میگویید مالک و زمیندار، چطور میشود که مالکی کمونیست شود، این اصلا بر خلاف منافع شخصیاش است، اگر شما اینطوری فکر کنید، اصلا ایشان کمونیست نیست، ایشان یک ناسیونالیست است، قهرمان ملی و وطنپرست است و کاری به کمونیسم ندارد. مدارکی که بعد از این همه سال پیدا شده جملگی میگویند از روزی که مصدق نخستوزیری را قبول کرد، دولت انگلستان دستاندرکار ساقط کردن ایشان بوده است.
آقای دکتر شما بعد از کودتا به ایران آمدید. آن وقت مرحوم دکتر مصدق در احمدآباد بودند. چه خاطرهای از روزهای تلخ تبعید دکتر مصدق در احمدآباد دارید؟
من سال سوم دانشکده علوم سیاسی بودم که برای دیدن پدربزرگ به ایران آمدم و با مرخصیای که پدر از زندان گرفتند ما برای دیدن پدربزرگ به احمدآباد رفتیم. خاطرم هست ساعت دو بعدازظهر رسیدیم به آنجا، ناهاری درست کردند و ما سر ناهار نشسته بودیم که از بیرون قلعه صداهایی آمد، از آنجایی که زندان ایشان تمام شده بود و هیچ محدودیتی برای زندگیایشان نبود، صدای هیاهویی میآمد، دیدیم که دو، سه اتوبوس از اراذل و اوباش آمدند و شعار میدادند که ما خون کشتگانمان را میخواهیم و پول کشتگانمان را میخواهیم و همینطور بیرون قلعه شعار میدادند. من آن موقع یادم هست که دیوارهای احمدآباد خیلی بلند بود، من رفتم و آنها متفرق شدند، ۱۰ دقیقه بعد دو سرهنگ ساواک آمدند و گفتند که ما شنیدیم چنین اتفاقاتی افتاده، شما برای امنیت خودتان نامه بنویسید و از دولت بخواهید که برای حفظ جان شما اینجا مامور بگذارند. پدربزرگ دستخطی نوشتند و دادند من خواندمش و من هم اصلاحاتی به نظرم رسید که به ایشان گفتم و نامه را نوشتند و دادند به این آقایان، بعد از آن بود که چهار نفر از طرف ساواک آمدند و آنجا مستقر شدند که ایشان کمکم دچار محدودیت حرکت شد و دیگر از قلعه بیرون نمیرفتند، به عبارتی داخل قلعه تا آخر عمرشان حبس بودند.
از میان شخصیتهای سیاسی و اجتماعی آیا فردی به دیدن و عیادت دکتر مصدق در احمدآباد میآمد؟
آنجا ایستگاه پست کنترل داخل قلعه بود، دست راست دستگاه فرستنده و بیسیم داشتند. اصلا آنجا کسی را راه نمیدادند، فقط خانواده نزدیک. اگر ماشینی میخواست به داخل برود ماشین را نگه میداشتند و داخلش را بازرسی میکردند و بعد ما را راه میدادند که برویم داخل، من همیشه به آنجا که میرسیدم پا را روی گاز میگذاشتم و با سرعت رد میشدم و متوقف نمیشدم. آن روز هم که به عیادت رفتم، خواهر همسرم هم آمده بود که پدربزرگ را ببیند و ما بدون توقف به داخل رفته بودیم. در حیاط نشسته بودیم که دیدیم این مامورها یک نامه به نام من به پدربزرگ دادند که ایشان گفتند محمود این چیست؟ که گفتم والا این آقا میپرسند که نفر سوم در ماشین شما کی بوده؟ در صورتی که من توقف هم نکردم و به سرعت از مقابل آنها عبور کرده بودم. پدربزرگ گفتند که تو امسال به اینها عیدی دادی؟ گفتم نه من هیچ وقت به اینها عیدی نمیدهم، یک سری بدوبیراه هم میگویم بعد ایشان گفتند که نه، مستخدم را صدا کرد و یک نیم پهلوی بین آن کاغذی که آورده بود گذاشت داخل نعلبکی و فرستاد برای ماموران و رو به ما گفت اینها این را میخواهند.
چه خاطرهای از مراسم تدفین و ختم دکتر مصدق و پس از آن در ذهن دارید؟ درخصوص حضور چهرهها یا افراد سیاسی حاضر در ختم و...
تا آنجا که به یاد دارم بیمارستان نجمیه اصلا در محاصره کامل ماموران امنیتی بود، وقتی که ایشان مرحوم شد، وصیت کرده بود که در میان شهدای ۳۰ تیر قبرستان ابنبابویه باشد که داماد ایشان، آقای متیندفتری نزد شاه رفتند و گفتند که ایشان چنین چیزی را خواستهاند که شاه گفته بود اجازه نمیدهیم و ببرید همان احمدآباد دفنش کنید، که جنازه را بردند آنجا و عدهای از جمله مرحوم آیتالله زنجانی هم برایشان نماز میت خواندند.
غسلشان چطور انجام شد؟
آقای دکتر سحابی همانجا در حیاط کنار نهر آب، ایشان را شستند و قبر و کفن نیز در همان ناهارخوری ایشان که الان هم همانجا هست انجام شد.
دفن موقتی بود؟
به طور موقت، داخل تابوت چوبی گذاشتند و دفن کردند. مرحوم دکتر سحابی سالها بعد، با امام که صحبت میکرد اصرار عجیبی داشتند که ایشان حتما باید به صورت شرعی و دایمی دفن شود و این یک چیز موقت است که بعدها نیز وضعیت ایجاب نکرد و ما این کار را نکردیم.
یعنی هنوز دایمی دفن نشدهاند؟
خیر، اگر چیزی هم بعد از ۴۵ سال باقی مانده، نمیدانم (میخندد) هنوز آنجا موقت دفن شده است. یعنی هنوز هم به وصیت ایشان عمل نشده است.
مراسمی برای ایشان نگرفتید؟
ما اجازه هیچ مراسمی را نداشتیم.
یعنی تا انقلاب هیچ اجازهای به شما داده نشد؟
بعد از انقلاب ۱۴ اسفند۵۷، آیتالله طالقانی در احمدآباد یک سخنرانی طولانی کردند - مصدق هماورد استعمار - که یک میلیون نفر هم حضور داشتند ولی کماکان امکان جابهجایی جنازه به وجود نیامد.منبع: شرق
دکتر مصدق چگونه نفت را ملی کرد؟
مروری گذرا بر تاریخچه ملی شدن صنعت نفت
زمانی که اولین چاه نفت در ایران در بیش از یکصد سال قبل در منطقه مسجد سلیمان در استان خوزستان توسط یک شرکت انگلیسی کشف شد ، دولت وقت ایران هیچ آگاهی و درکی از این اتفاق مهم نداشت. اما کاشفان آن به خوبی میدانستند به چه ثروتی در ایران دست یافتهاند و پایههای استعمار خود در ایران را با قراردادهای استثماری استخراج، تولید و فروش نفت خام ایران بنا نهادند.
شرکت های خارجی سال ها سرمایه مردم ایران را به تاراج بردند و دولت های وقت ایران هیچ گونه تلاش و توجهی برای احقاق حقوق مردم انجام ندادند.
دکتر 'محمد مصدق ' بزرگمرد تاریج سیاسی و اقتصادی ایران حرکت بزرگی را در کشور آغاز کرد که سنگ بنای تفکر اقتصاد 'بدون نفت' بود.
شرایط بین المللی در این دوره، به نحوی بود که کشورهای مختلف به ویژه روسیه، انگلیس و آمریکا با پیشنهادهایی به دولت ایران، خواستار کسب امتیاز نفتی بودند و از آنجا که انگلیس، امتیاز بهره برداری از منابع نفت جنوب کشور را در اختیار داشت، روسها درصدد کسب امتیاز منابع نفتی شمال و آمریکایی ها نیز به دنبال امتیاز نفت، در ایران بودند.
دکتر مصدق که رهبری گروهی متشکل از 16تن از نمایندگان مجلس چهاردهم را برعهده داشت، در خصوص واگذاری امتیاز نفت به خارجی ها گفت: 'به بهانه اینکه به یک کشور نفت داده شده است، نباید به هیچ کشور دیگری امتیاز داد چرا که این دور باطل تمامی نخواهد داشت.'
مصدق در دوارن مبارزات خود برای ملی کردن صنعت نفت، بارها بر این نکته تاکید داشت که ایرانیان باید خود منابع نفتی کشورشان را اداره و بهره برداری کنند.
دکتر مصدق برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، قانونی را در این دوره مجلس به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند، منع میشد.
حرکت ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شکل گرفت که ایران بزرگترین تولیدکننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریکا، ونزوئلا و شوروی سابق؛ چهارمین تولیدکننده معتبر نفت خام دنیا محسوب می شد. در آن دوران، کل تولید نفت خام ایران، 32میلیون تن در سال معادل بیش از یک سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه ( 90میلیون تن در سال ) بود. از سوی دیگر، ایران 90درصد نفت خام مورد نیاز اروپای غربی را در آن دوران تامین می کرد.
لذا، نارضایتی انگلیس از حرکت ملی شدن صنعت نفت و تلاش برای برهم زدن این حق خواهی ملت ایران، امری کاملا طبیعی بود. شرکت نفت انگلیس که به دلیل تاراج منابع نفتی ایران، دارای سرمایه هنگفتی شده بود اکنون منافع خود را در خطر می دید.
گسترش فعالیتهای سیاسی پس از شهریور 1320 سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت میکرد.
در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، مصدق در دور دوم انتخابات، به مجلس راه یافت و در این دوره طرح 'ملی شدن صنعت نفت' به رهبری وی در مجلس تصویب شد.
قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در 17 اسفند 1329 به مجلس ارائه شد.
کمیسیون نفت، کمیسیونی بود که در اول تیرماه 1329 در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان)تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند 1329 به مجلس ارائه داد.
سرانجام با تلاش های دکتر مصدق و همراهان وی ، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز 24 اسفند ماه سال 1329 در مجلس شورای ملی مطرح و در روز 29 اسفندماه همان سال به تصویب رسید.
در متن پیشنهاد تصویب شده ، آمده بود: 'به نام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرارگیرد.'
انگلیس که با تصویب این قانون منافع خود را در خطر می دیدی، برای جلوگیری از به ثمر نشستن حرکت ملی شدن صنعت نفت، از تمامی شگردهای ممکن استفاده کرد و یکی از این شگردها، تحریم نفت ایران درنیمه اول سال 1330 با هدف به خطر انداختن ثبات سیاسی و اقتصادی کشور بود.انگلیس به تمام خریداران نفت خام ایران هشدار داده بود که نفت ایران را خریداری نکنند.
اما دولتمردان وقت ایران در ادامه مبارزات خود با تلاش زیاد توانستند بر این حرکت استعمارگر پیر فائق آیند. دکتر مصدق که در آن زمان نخست وزیر بود، برای خنثی کردن توطئه انگلیس و کسب درآمد برای کشور، ترجیح داد نفت خام را با تخفیف به مشتریان بفروشد.
نکته قابل توجه آن است که درآمدی که دولت مصدق با فروش تخفیفی نفت خام و فرآورده نفتی برای کشور کسب کرد دو برابر رقمی بود که 'شرکت نفت انگلیس و ایران' بابت فروش سالانه 31میلیون تن نفت خام به ایران پرداخت می کرد.
اجرای برنامه ریاضت اقتصادی با محوریت عدم اتکا به درآمدهای نفتی و تلاش برای مصرف نفت خام در داخل کشور، اقدام دیگری بود که دکتر مصدق برای خنثی کردن تحریم نفت از سوی انگلیس انجام داد و موفق شد اقتصاد کشور را در آن دوره، سرپا نگاه دارد.
گرچه حرکت ملی شدن صنعت نفت تاحدودی منافع مردم ایران را در قراردادهای نفتی حفظ کرد، اما تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ، تمام قطعات و تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت از خارج وارد می شد و پایانی برای حضور شرکت های نفتی خارجی در صنعت نفت ایران متصور نبود.
نیروهای مومن و متخصص صنعت نفت ایران در طول سالهای جنگ تحمیلی عراق که تاسیسات نفتی ایران بارها از سوی دشمن بعثی بمباران شد ، نه فقط توانستند با کار شبانه روزی این تاسیسات را سرپا نگاه دارند ، بلکه اجازه ندادند یک روز تولید و صادرات نفت ایران قطع شود.
با پایان جنگ و شروع دوران بازسازی نیز نیروهای توانمند صنعت نفت ایران بودند که تجهیزات آسیب دیده را بازسازی کردند و سبب شدند تولید، فراورش و صادرات نفت خام برای تامین نیازهای مالی کشور جریان داشته باشد.
حضور شرکتهای ایرانی در طرحهای بالادستی و پایین دستی صنعت نفت ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون هرروز پررنگ تر شده است. به طوری که اکنون در شرایط تحریم های غرب ، شرکت های داخلی نه فقط توسعه میدانهای بزرگ نفت وگاز کشور را عهده دار هستند، بلکه بخش عمده تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت را تامین می کنند.
در 29 اسفند 1329 دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ مجلس سنای ایران طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد. ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که ابتدا با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به صحن علنی مجلس ارایه و ۲۴ اسفند تصویب شد و سپس با تایید سنا در روز ۲۹ اسفند به قانون مبدل شد.
در سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ مذاکراتی بین نویل گس، از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس و عباسقلی گلشائیان، وزیر دارائی دولت محمد ساعد انجام شد و حاصل آن قراردادی بود که به قرارداد الحاقی گس- گلشائیان معروف شد. طبق این قرارداد، حق امتیاز ایران از نفت جنوب افزایش مییافت ولی در عین حال قرارداد اصلی یعنی قرارداد ۱۹۳۳ تغییری نمیکرد بلکه بر پایه قانون استواری قرار میگرفت. دکتر محمد مصدق اگرچه در دوره پانزدهم در مجلس حضور نداشت ولی به کمک نمایندگانی از جبهه ملی مثل حسین مکی، مظفر بقائی و ابوالحسن حائریزاده توانست از تصویب آن جلوگیری کند و عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید. شاه در این دوره به مقامات بریتانیا اطمینان میداد که اگر با اصلاحات او و افزایش اختیاراتش موافقت کنند قرارداد الحاقی نیز به تصویب خواهد رسید. او بر اعمال نفوذ دربار و ارتش برای جلوگیری از انتخاب نمایندگان مخالف قرارداد در مجلس شانزدهم حساب میکرد.
با شروع انتخابات و روشن شدن اعمال نفوذهای وسیع در جریان آن، دکتر مصدق با عدهای از همفکرانش در اعتراض به وضع انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه با اکراه آنان را در کاخ پذیرفت ولی اعتراض آنان به انتخابات را قبول نکرد. دکتر مصدق و همراهانش در این تحصن جبهه ملی ایران را پایه گذاشتند که در سالهای بعد نقش موثری در صحنه سیاسی ایران داشت. دکتر مصدق و چند تن دیگر از جبهه ملی در انتخابات مجلس شانزدهم (پس از ابطال صندوقهای تهران و رأیگیری مجدد) به مجلس راه یافتند.
در همین دوره عبدالحسین هژیر که پس از نخستوزیری مدتی عملا و بعد رسما وزیر دربار بود به دست فدائیان اسلام کشته شد و این ضربهای به دربار و شاه بود. مجلس شانزدهم پس از انعقاد به ساعد (که شاه دوباره بدون رای تمایل مجلس او را منصوب کرده بود) رای اعتماد نداد و دوران نخستوزیری او به پایان رسید، بدون اینکه بتواند قرارداد الحاقی را که دربار و دولت بریتانیا به تصویب آن نظر داشتند به تصویب برساند. پس از ساعد، علی منصور با حمایت بریتانیا نخستوزیر شد. بریتانیاییها او را قادر به قبولاندن قرارداد الحاقی به مجلس میدانستند. منصور نیز بدون رای تمایل به نخستوزیری رسید و شاه به این ترتیب میخواست بر اختیارات خود تاکید کند.
در ۴ خرداد ۱۳۲۹ دکتر مصدق در نطقی مجلس مؤسسان را غیرقانونی خواند و به شاه نصیحت کرد که از اقدامات خلاف قانون اساسی مشروطه دوری کند. وی همچنین از دخالتهای دربار و اشرف پهلوی و رییس ستاد ارتش در امور سیاسی کشور انتقاد کرد. او همچنین طرحی را برای تصویب پیشنهاد کرد که تصمیمات مجلس موسسان بیاعتبار شوند ولی این طرح تصویب نشد. احمد قوام نیز با انتشار نامه سرگشادهای به شدت از شاه و تمایل او به کسب اختیارات بیشتر انتقاد کرد. حکیمی که اینک وزیر دربار بود نامه تندی در پاسخ به قوام فرستاد. در واقع دخالتهای شاه و دربار در امور سیاسی ایران و نیز فساد دربار (اعم از مالی و غیره) در جامعه آنان را منفور ساخته بود. شاه به ویژه در این دوره از جبهه ملی بیمناک بود و بر اساس اسناد وزارت خارجه انگلستان بارها به شپرد، سفیر جدید بریتانیا از جبهه ملی بدگویی میکرد. در یک مورد گفته بود که او جبهه ملی را از حزب توده خطرناکتر میداند.
منصور برای جلب نمایندگان به خواستههای جبهه ملی با نظر مساعد برخورد میکرد. همچنین او آیتالله کاشانی را که پس از ترور شاه به لبنان تبعید شده بود به ایران دعوت کرد. بالاخره منصور قرارداد الحاقی را به مجلس تقدیم کرد ولی نظری در موافقت با آن ابراز نکرد و خواست که مجلس قرارداد را بررسی کند. بریتانیا که تردید منصور در دفاع از قرارداد را دید با نظر مثبت به نخستوزیری سرلشگر رزمآرا تمایل نشان داد. منصور در ۵ تیر ۱۳۲۹، به شرط اعزام به رم در سمت سفیر ایران در ایتالیا، استعفا کرد.
رزمآرا که در ارتش به خاطر سختکوشی و مدیریت خود صاحب نامی بود، وارد سیاست شده بود و با ایجاد پیوند با محافل سیاسی امیدوار به نخستوزیری بود. شاه و بریتانیا نیز میخواستند که فرد مؤثری که از اقدامات مختلف نترسد نخستوزیر شود و کار قرارداد الحاقی را تمام کند. دکتر مصدق و جبهه ملی به شدت با رزمآرا مخالفت کردند ولی او توانست رای اعتماد از مجلس را به دست آورد. رزمآرا از مجلس خواستار تصویب قرارداد الحاقی شد ولی مخالفت مصدق و جبهه ملی بجای این کار منجر به مطرح شدن پیشنهاد ملی شدن نفت در سراسر ایران شد.
موضوع منحل کردن مجلس توسط شاه برای باز کردن دست رزمآرا نیز در میان طرفداران بریتانیا مطرح بود ولی شاه که دیگر از قدرت گرفتن رزمآرا و احتمال سرنگونی خود به دست او بیمناک شده بود به مخالفان وی پیوست. رزمآرا که از تصویب قرارداد الحاقی مایوس شده بود بدون اینکه اعلام کند میخواست با پشتیبانی ظاهری از اندیشه ملی شدن نفت قرارداد جدیدی را پیشنهاد کند که عملا حق امتیاز ایران را به ۵۰ درصد میرساند. ولی مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس به شدت با این فکر مخالفت کردند. رزمآرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ به دست یکی از اعضای فدائیان اسلام کشته شد، اگرچه هنوز روشن نیست که چه کسانی واقعا در کشتن او دست داشتند.
پس از کشته شدن رزمآرا، شاه باز هم بدون کسب رأی تمایل مجلس، حسین علاء را به نخستوزیری برگزید. سرانجام پس از ماهها مبارزه مردم ایران با استعمار و رهبریهای دکتر محمد مصدق و آیتالله کاشانی در روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ماده واحده ملی شدن صنعت نفت ایران از تصویب نمایندگان مجلس گذشت.
مضمون ماده واحدهای که به تصویب مجلس رسید این بود که «نظر به اینکه ضمن پیشنهادات واصله به کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آنجا که وقت کافی برای مطالعه در اطراف اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون مخصوص نفت از مجلس شورای ملی تقاضای دو ماه تمدید مینماید. بنابراین ماده واحده ذیل را با قید دو فوریت برای تصویب تقدیم مجلس شورای ملی مینماید. ماده واحده: مجلس شورای ملی تصمیم مورخه هفدهم اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت را تایید و با تمدید مدت موافقت مینماید. تبصره ۱: آقایان حق دارند تا ۱۵ روز بعد از تشکیل کمیسیون حق حضور داشته باشند.»
بر این اساس، کمیسیون نفت در ۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ گزارشی مشتمل بر ۹ ماده به مجلس تقدیم کرد و نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به ثمر نشست. این دوره تقریبا با مطرح شدن خواسته دولت شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال در سال ۱۳۲۲ شروع شد و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹ با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت به اوج رسید.
پس از نخستوزیری مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰، اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت قرار گرفت. با تصویب این قانون شرکت سابق نفت ایران و انگلیس خلع ید و صنعت نفت ایران در عمل ملی اعلام شد.
در 31 تیر 1331 چه اتفاقی افتاد؟
در روز ۳۱ تیر ۱۳۳۱ دادگاه لاهه در جریان اختلاف میان ایران با انگلستان درباره پرونده ملی شدن صنعت نفت، به حقانیت ایران و عدم صلاحیت دادگاه بینالمللی برای بررسی شکایت لندن از تهران رای داد.
روز هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی، طرح ۹ مادهای اجرایی ملی شدن صنعت نفت را به اتفاق آرا تصویب کرد و فرانسیس شپرد (سفیر انگلیس) عصر همان روز در یک کنفرانس مطبوعاتی به این اقدام مجلس اعتراض کرد. روز ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی و سنا، بنا بر ماده اول قانون اجرایی ملی شدن صنعت نفت، نمایندگان خود برای تشکیل هیات مختلط در خلع ید از شرکت نفت سابق را که عبارت بودند از عبدالله معظمی، علی شایگان، اللهیار صالح، حسین مکی و ناصر قلی اردلان (از مجلس شورای ملی)، مرتضی قلی بیات، احمد متین دفتری، محمد سروری، ابوالقاسم نجم و صادق شفق (از مجلس سنا)، محمدعلی وارسته وزیر دارایی و کاظم حسیبی، مشاور نخستوزیر انتخاب کردند. انگلیس که این بار خطر را جدیتر تشخیص داد، دو ماه پس از ملی شدن صنعت نفت به تاریخ ۵ خرداد ۱۳۳۰ با استناد به معاهده ۱۳۱۲ شمسی منعقده میان تهران و لندن، شکایتی علیه ایران تنظیم و به دیوان لاهه ارسال کرد. دیوان لاهه نیز همان روز دادخواست دولت انگلیس را به وزارت خارجه ایران تسلیم کرد. به دنبال طرح این شکایت دولت مصدق اعلام کرد که چون معاهده ۱۳۱۲ یک قرارداد بینالمللی نیست، لغو آن به منزله نقض قوانین بینالمللی به شمار نمیرود و لذا شکایت انگلیس از ایران بیمورد است.
بازرگان در آن زمان ریاست دانشکده فنی تهران را برعهده داشت و به همین خاطر (آشنایی با امور فنی و علمی شرکت نفت) از سوی مهندس کاظم حسیبی به نخستوزیر معرفی شد و این مسوولیت حساس و تاریخی را پذیرفت. در مسئله نفت، زمانی که رویارویی دولت ایران و انگلیس رخ داد، وضعیت انگلیس با دوران گذشته متفاوت بود و به دلیل ظهور قدرتی جدید (آمریکا) پس از جنگ دوم جهانی، مناسبات جهانی دگرگون شده بود و دیگر مجالی برای یکهتازی انگلیسیها باقی نمیماند و مصدق با فهم این فضای جدید، فرصت یافت تا با سیاستورزی و دیپلماسی فعال، در برابر فشارهای همهجانبه انگلیسیها مقاومت کرده و هر یک را در جای مناسب پاسخ دهد و این در به درازا کشیدن مسئله نفت تاثیر فراوانی داشت.
اگر مصدق در گفتوگو با خبرگزاری اینترنشنال نیوز و در پاسخ به سخنان تهدیدآمیز موریسون، وزیر خارجه انگلیس، که در مجلس عوام آن کشور گفته بود ممکن است وضع وخیمی در جنوب ایران پیش آید که مسوولیتش برعهده دولت ایران خواهد بود، ابراز داشت که: «ملت ایران از ملی شدن نفت خود یک هدف عمده دارد و آن این است که دیگران در امور داخلی ما دخالت نکنند»، از واقعیتی تلخ سخن میگفت که در ۹ تیر ۱۳۳۰ و هنگامی که نمایندگان وزارت دادگستری و پلیس، در خانه ریچارد سدان، به انبوهی از اوراق و اسناد محرمانه شرکت نفت دست یافتند (بسیاری از اسناد در آتش سوزانده شد، البته شپرد مدعی است بخش زیادی از اسناد مهم قبل از اشغال سازمان اداری کمپانی در تهران به سفارت بریتانیا منتقل شده بود) که مشخص شد شماری از مقامهای سیاسی و... با شرکت نفت و اداره اطلاعاتش ارتباط داشته و دخالتهایی در اداره کشور میکردهاند، جایی برای چون و چرا باقی نماند. دکتر حسین فاطمی نیز چند روز بعد گزارش ناصر وثوقی، دادیار دادسرای تهران در مورد چگونگی ضبط و رسیدگی به اسناد یافته شده را برای آگاهی نمایندگان به مجلس فرستاد.
در موضوع نفت، پس از شکست مذاکرات هیات جکسون، اعزام هریمن به تهران، بینتیجه ماندن ماموریت استوکس و پافشاری دولت بر حقوق ملت ایران، دیوان لاهه نیز در ۱۳ تیر ۱۳۳۰ از طرفین خواست تا صدور رای نهایی از هرگونه اقدامی که به حقوق طرف دیگر لطمه بزند، پرهیز کنند. در مهر ۱۳۳۰، مصدق به آمریکا سفر کرد و ملاقاتهایی با ترومن (ریاستجمهوری آمریکا)، دین آچسن (وزیر خارجه) و جورج مکگی (معاون وزیر خارجه) داشت تا بلکه مصالحهای عادلانه صورت پذیرد ولی انگلیسیها (به ویژه موریسون) که ارزیابیشان از نقش میانجیگری آمریکا، قوت بخشیدن به موضع ایران تلقی میشد، به این موضوع اعتنای چندانی نکردند.
پس از مذاکرات شورای امنیت و پیشنهاد بانک جهانی که گرهی از مشکل گشوده نشد، انگلیس در چهارم بهمن ۱۳۳۰، شکایت خود مبنی بر مغایرت ملی شدن نفت با قوانین بینالمللی و تقاضای محکومیت ایران، به خاطر اجرای خلع ید را به دیوان دادگستری لاهه تسلیم کرد. دکتر مصدق به حسین نواب وزیر مختار ایران در هلند دستور داد تا مهلت یک ماههای را از دادگاه درخواست کند. حسین نواب همچنین لایحه دفاعی مقدماتی ایران را با کمک پروفسور سل تهیه نمود ولی چون او به علت کسالت از پذیرش مدافعات حضوری امتناع کرد این مسوولیت را پروفسور هنری رولن، استاد حقوق بینالملل در دانشگاه بروکسل و رییس پیشین مجلس سنای بلژیک به عهده گرفت.
۴ خرداد ۱۳۳۱ دکتر مصدق در نامهای به مجلس تصمیم خود را بر عزیمت به لاهه اعلام کرد. همین روز آیتالله کاشانی طی پیامی به ملت ایران نوشت: «جناب آقای دکتر مصدق با تنی خسته و حالتی رنجور به منظور احقاق حق و سربلندی شما ملت شریف عازم سفر و قطع مظالم و دسایس بیگانگان است.»
روز ۷ خرداد دکتر مصدق در رأس هیاتی عازم لاهه شد. روز ۱۹ خرداد در اولین جلسه دادگاه با شرح توطئههای دولت انگلیس گفت: «در نزد ما ایرانیان تشویش جلوگیری از هرگونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد شدیدتر از سایر ملل است.... کشور ما میدان رقابت سیاستهای استعماری بوده و ضمناً پی بردهایم که متأسفانه، علیرغم آن همه امید و آرزو جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانستهاند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در پنجاه سال اخیر مظهر برجسته آن بود خاتمه دهد. ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامات یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد. در آن موقع دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد. چتربازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد.
سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارزهایی که در انگلستان داشتیم عملی سازد. در داخل ایران به کمک عمال و ایادی خود دسایسی بر علیه دولت و نهضت ملی برپا کرد و در امور اقتصادی و مالی کارشکنی را تشویق کرد. در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا در کشورهای دیگر و محافل بینالمللی موجبات بدنامی ما را فراهم سازد. در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجهای به دست نیاورد قیافه مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بینالمللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود.»
در این جلسه بخش اعظم و قریب به اتفاق دفاع از حقوق ایران برعهده پروفسور رولن بود. او در یکی از مدافعاتش گفت: «در درجه اول ما در مسئله صلاحیت ذیعلاقه هستیم. من پیشنهاد مینمایم اصولی که مبنای صلاحیت دادگاه است مورد توجه واقع شود. احساس مینمایم که این امر ممکن است مفید واقع شود، زیرا اینجانب تا حدی با اصولی که نویسندگان دانشمند تذکاریه دولت پادشاهی انگلیس به شما تسلیم نمودهاند مخالف هستم... صلاحیت شما منحصراً منوط به رضایت طرفین بوده و از آن رضایت نمیتواند تجاوز کند... و به مجرد اینکه قبول شد، صلاحیت دیوان متکی بر اساس اختیاری است. چارهای از این نیست که دیوان باید از احراز صلاحیت خودداری نماید زیرا که دلیلی بر قبولی صلاحیت در دست ندارد.
روز ۲ تیر آیتالله کاشانی در پیامی به مناسبت استقبال از دکتر مصدق اعلام کرد: «جناب آقای دکتر مصدق نخستوزیر که با تحمل رنج و شکنجه سفر لاهه را برای دفاع از حقوق ملت ستمدیده خود هموار نمودند وارد مرکز میشود. خاطر وطنخواهان ارجمند را به این وظیفه ملی متوجه میسازم که به پاس خدمات ایشان و تشویق خدمتگزاران به کشور و اثبات حقشناسی و وطن خواهی و نشان دادن احساسات ملی در مقابل بیگانگان و عمال آنها که پیوسته در مقام تخریب امور ملت و مملکت و پیشرفت مقاصد اجانب هستند خیلی به جا و به موقع است که بار دیگر در استقبال معظم له جدیت نموده و در این وظیفه ملی که متضمن خیر و سعادت ملت است با رعایت حفظ انتظامات اقدام و شرکت فرمایند.»
روز سوم تیر دکتر مصدق به تهران مراجعت کرد و دادگاه لاهه پس از دوازده جلسه وارد شور شده و بالاخره در ۳۱ تیرماه ۱۳۳۱ با ۹ رأی مخالف در برابر ۵۶ رأی موافق، حکم خود را مبنی بر عدم صلاحیت دیوان دادگستری بینالمللی در رسیدگی به دادخواست انگلستان صادر کرد. خلاصه رأی دیوان در عباراتی مختصر چنین آمده بود: «... دیوان چنین نتیجه میگیرد که صلاحیت رسیدگی به شکایتی را که دولت انگلیس طرح نموده است ندارد و ورود در مسائل دیگری را هم که در صلاحیت دیوان طرح شده است لازم نمیداند. طی قراری که دیوان در تاریخ ۵ ژوئیه ۱۹۵۱ صادر نمود اعلام گردید که اقدامات تامینه مصرح در قرار مزبور به طور موقت و در انتظار صدور رأی قطعی دیوان تجویز شده است. اینک که رأی دیوان صادر گردیده بدیهی است که قرار موقت مزبور از اعتبار ساقط است و هیچگونه اثری بر آن مترتب نخواهد بود.»
سخنرانی تاریخی دکتر مصدق در دادگاه لاهه/ تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه اراده ی سیاسی یک ملت
سایر مطالب - 19 خرداد 1331 خورشیدی یادآور سخنرانی تاریخی دکتر محمد مصدق در دادگاه لاهه است. دکتر مصدق در این نطق، پرده از جنایات شرکت نفت انگلیس با ایران بر می دارد و از زیان های معنوی و سیاسی و مالی که طی بیش از شصت سال بر ملت ایران وارد شده، سخن می گوید.
بخشی از سخنرانی دکتر مصدق در دادگاه لاهه به شرح زیر است :
" آقای رئیس , آقایان قضات
بشریت مدتی است به فکر افتاده به جای توسل به زور و فشار اختلافات خود را از طریق حق و عدالت حل و فصل کند , . . .
رشد عقلی و فکری بشر حکم میکند که اختلافات خود را منحصرا به وسایل مسالمت آمیز تصفیه نماید . . . در جایی که دول بزرگی چون کشور های متحده آمریکا و فرانسه , احتیاط را به پایه ای برسانند که تعیین حدود صلاحیت ملی را موکول به تشخیص خود کرده باشند , بر ملت ایران چه بحثی خواهد بود اگر صلاحیت دیوان را در حدود منشور ملل متفق و اعلامیه ی خود محدود نموده , اجازه ندهد به هیچ عنوان به آن حدود تخطی شود .
مصدقنباید از آقایان این حقیقت را پنهان کنم که در نزد ما ایرانیان , تشویش جلوگیری از هرگونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد شدید تر از سایر ملل است و علت هم این است که ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی و استثنایی را که صرفا به منظور تامین بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم که کشور ما میدان رقابت سیاست های استعماری بوده و ضمنا پی برده ایم که متاسفانه علی رغم آنهمه امید و آرزو , جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانسته اند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در پنجاه سال اخیر مظهر برجسته آن بود خاتمه دهند . ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه , با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد .
در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجه ای بدست نیاورد , قیافه ای مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود . شاید عدول دولت انگلستان از رویه ی سابق و توسل به موسسات بین المللی به صورت ظاهر پیشرفتی به نظر آید , ولی با سوابق ناگواری که از سیاست انگلیس در ایران وجود داشت , تاثیر این تغییر رویه در اذهان ملت ایران چنین شد که منظور انگلستان از عمل مزبور آنست که با حیله توسل به مراکز قضایی و مسالمت آمیز دوباره همان رقیت سیاسی و اقتصادی را که به آن خاتمه داده بودیم ( ملت ایران ) , بر ما تحمیل کند و حال آنکه ملت ایران به احیای وضع سابق دیگر هرگز تن نمیدهد . . . . تاریخچه ی روابط ایران و انگلیس طولانی تر از آن است که بخواهم در اینجا آنرا به تفضیل بیان کنم . همین قدر باید بگویم که در قرن نوزدهم ایران میدان رقابت روس و انگلیس بود .
چندی بعد دوحریف باهم کنار آمدند و در ۱۹۰۷ کشور مارا به دو منطقه ی نفوذ تقسیم کردند . پس از اینکه روسیه تزاری دچار انقلاب داخلی شد , انگلستان که از میدان جنگ فاتح بیرون آمده و در خاور میانه بی رقیب بود از فرصت استفاده کرد و خواست با عقد قرارداد ۱۹۱۹ که عنان امور کشوری و لشکری را منحصرا به دست افسران و کارشناسان انگلیسی می سپرد , ایران را منحصرا در تحت اختیار و تسلط سیاسی و اقتصادی خود قرار دهد . بالاخره چون این قرارداد هم با مقاومت شدید آزادی خاهان و وطن پرستان مواجه گردید , دیپلماسی انگلیس برای اینکه نیات خود را به صورت دیگری عملی سازد , رژیم دیکتاتوری را که بیست سال از آن حمایت نمود بر سر کار آورد . منظور اقتصادی سیاست انگلیس از تمهید این وسایل این بود که بالانحصار نفت کشور مارا تصاحب نماید .
به این ترتیب آنچه که میبایست موجب ثروت ملی ما بشود منشا بلیّات گوناگون و مصائب طاقت فرسای ما گردید . این سلطه به وسیله ی کمپانی صاحب امتیاز عملی میگردید . یعنی علاوه بر اینکه نفت مارا به سوی انگلستان میکشاند , به زیان ایران فواید مالی بسیار عاید انگلستان میساخت .
ضمنا عملیات خود را در تمام شئون اجتماعی توسعه میداد . مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده و عمال انگلیسی را به دخالت در امور داخلی ایران تشویق میکرد . به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده و دولتی که افراد آنرا نیز خودشان تعیین کرده بودند مقاومتی ببیند , شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود , مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور مارا در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند , گرفتار رقیت و فساد نموده و هیچ اعتنایی به آمال ملت ایران که شیفته ی آزادی است نداشتند . در ۱۹۵۱ با ملی ساختن صنایع نفت یکباره به این وضع اسفناک خاتمه داده شد . . .
امروز میخواهند آن عمل را به قضاوت و بررسی شما واگذار کنند , به چه حق ؟ اصل ملی کردن از حقوق مسلم هر ملتی است که تا کنون بسیاری از ملل شرق و غرب از آن استفاده نموده اند . . . برای من جای تردید نیست که مقصود از مراجعه به شورای امنیت و دیوان بین المللی , آن است که باز از ما تعهدات مشابه تحصیل کنند و حال آنکه یادگار های تلخ و اجحاف امتیاز ۱۹۳۳ هنوز از خاطره ها محو نشده و اگر بنا بود اداره ی صنایع ملی شده را دوباره تسلیم بیگانگان کنیم , اساسا چه حاجتی به ملی کردن صنعت نفت داشتیم ؟ . . . برای من درک این نکته دشوار است که چرا موضوع ادعای اشخاص راجع به خسارات ناشی از ملی شدن صنایع در مورد کشور ایران اینهمه محل گفتگو قرار گرفته و حال آنکه در بسیاری از کشورهای دیگر از جمله انگلستان که صنایع خود را ملی ساخته اند , چنین اشکالی پیش نیامده است . ما اینطور منصفانه عمل کرده ایم , مع ذلک با کمال تاسف ملاحظه میکنیم که تراست های بین المللی مارا مورد حمله و بایکوت قرار داده و از این راه خسارات بزرگی به کشور ما وارد میاورند . . . تصمیم ملی شدن صنعت نفت , نتیجه ی اراده ی سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است.
تمنا دارم به این نکته توجه بفرمایید که درخواست ما از شما این است که به اتکای مقررات منشور ملل متحد , از دخالت در موضوع خودداری فرمایید )). . . عرایض خود را به همین جا خاتمه میدهم و اگر نتوانستم حقانیت و مظلومیت ملت ایران راکاملا به معرض افکار عمومی دنیا بگذارم , امیدوارم که لااقل حقانیت ما به دیوان ثابت شده باشد ."
نهضت ملی شدن صنعت نفت و آیت الله کاشانی
اشاره
تا پیش از آغاز نهضت ملی نفت، کمتر کسی گمان می کرد چپاول آشکار طلای سیاه از سوی قدرت های استعمارگر به ویژه پیر استعمار، روزی به پایان برسد؛ اما این افسانه زوال ناپذیر با حضور مبارزان صنعت نفت و به خصوص روحانیت نستوه، دیری نپایید و چندی بعد این مبارزات به ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست بیگانگان انجامید و ایران، انگلیس را از نفت سرشار خود محروم کرد.
ملی شدن صنعت نفت و روحانیت
ملی شدن صنعت نفت ایران و پیروزی چشم گیر مردم مسلمان ایران در این نهضت عظیم، یکی از برگ های زرین تاریخ کشورمان در مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی است که روحانیت همچون همیشه نقشی مهم در آن داشت. مبارزه روحانیت در عرصة ملی ـ اسلامی از سال ها پیش از مشروطه آغاز شده بود؛ جنبش تحریم تنباکو و دفاع از صنایع داخلی، تأسیس شرکت اسلامیه در اصفهان در دهه پیش از مشروطه و شکل گیری جنبش تحریم اجناس خارجی، مخالفت آیت الله ملاعلی کنیبا اعطای امتیاز به بارون ژولیوس رویترو ...، همه و همه نشان گشودن جبهة مبارزه با موافقان اعطای امتیاز به بیگانگان است. نهضت ملی نفت نیز به دلیل حمایت بخش میانی روحانیت از آن، به ویژه در شهرهای بزرگی مانند اصفهان، انگیزة زنده شدن احساسات مذهبی در عرصه سیاست شد. آیت الله کاشانی بار دیگر با احیایی برخی از اندیشه های آیت الله مدرس، در خصوص یکی بودن دین و سیاست، گام سرنوشت ساز و انکارناپذیری را در گشودن این جبهه بر عهده داشت.
در تمام مراحلی که صنعت نفت برای ملی شدن طی نمود، علما و از جمله آیت الله کاشانی نقش محوری و رهبری داشته اند. حضور علما و به ویژه آیت الله کاشانی در این جریان سبب شد، هم طرفداران مصدق و عامه مردم در ادامه این راه استقامت بورزند و هم مخالفان ملی شدن صنعت نفت (مخالفان داخلی و سفارت های بیگانه) ناخودآگاه به نهضت سمت و سو دهند.
آیت الله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرارداد نفت در مجلس اعلامیه ای خطاب به ملت ایران، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد که در آن آمده بود: ملی شدن صنعت نفت، تنها چاره بیچارگی های ما است؛ زیرا به این وسیله ثروت بیکرانی که خداوند تبارک و تعالی به ملت ایران عطا فرموده، از دست دشمنان بشر که مقصدی جز منفعت طلبی و مکیدن خون ملل ضعیف ندارند، بیرون آمده؛ به صاحبان حقیقی و مستحق آن می رسد... در اینجا بیان می کنم تا به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، همه افراد مملکت بخواهند که صنعت نفت ایران در مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود...
1. کشورهای اسلامی دریافته اند که میراث غرب برای آن ها چیزی جز بی دینی، نفاق، ظلم، فساد، فحشا و ... نبوده است. از این رو، دیگر ادامه سلطه کشورهای غربی از طریق حمایت از خیانت کاران وطن فروش، انتخابات فرمایشی و تحمیلی، حکومت های نظامی و ... بر جهان اسلام ممکن نیست.
2. زعمای دینی به این نتیجه رسیده اند که باید نفت ایران ملی شود تا منافع آن به عموم برسد. ملی کردن منابع، کاری است که خود کشورهای اروپایی، از جمله انگلیس برای بهره برداری بیشتر آن ها به نفع شهروندانشان انجام می دهند.
3. استعمارگران در برابر خواست ملی شدن صنعت نفت ما، هیچ مقاومتی نمی توانند بکنند؛ همچنان که در برابر آزادی طلبی های هندوستان، پاکستان، برمه، مصر، ایرلند و ... دولت جبار انگلیس از ظلم و ستمکاری خود اضطراراً دست برداشته و دریافته است که اگر به مظالم استعماری خود خاتمه ندهد، نتایج وخیم آن مستقیماً عاید خود او خواهد شد.
4. به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به صلح جهانی، همه افراد مملکت بخواهند که صنعت نفت ایران در مناطق کشور، بدون استثنا ملی اعلام شود و از آقایان نمایندگان وطن پرست، جز این انتظاری نیست که در وصول به این مقصود، بذل و جود نمایند.
رزم آرا که همچنان بر تصویب قرارداد الحاقی نفت پافشاری می کرد، گفته بود: ... اگر زیاد پافشاری کنند، مسجد را بر سر کاشانی و مجلس را بر سر مصدق خراب خواهم کرد؛ اما در 16 اسفند 1329 هدف گلوله های آتشین خلیل طهماسبی قرار گرفت و از پای درآمد. آیت الله کاشانی در برداشتن آخرین گام ها برای ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع ثروت ملی و دخالت در امور کشور، هم زمان با تشییع جنازه رزم آرا، دستور داد تظاهرات ملی و همگانی در خیابان های تهران برپا شود. شاه از طریق سرلشکر ضرابی برای آیت الله کاشانی پیامی فرستاد، مبنی بر اینکه مانع تندروی های فدائیان اسلام شود و اجتماعی را که قرار بود در میدان بهارستان برپا شود، متوقف کند؛ اما ایشان نپذیرفت و سرانجام تظاهرات بزرگ 100 هزار نفری در تهران به راه افتاد.
در شهرستان ها، بیشترین حضور علمای شیعه در نهضت ملی شدن صنعت نفت، در بیانیه ها و اعلامیه هایی جلوه می کند که طی آن حضور مردم در صحنه و دفاع از ایده ملی شدن صنعت نفت، تکلیف شرعی دانسته شده است. پس از قتل رزم آرا و نخست وزیری خلیل فهیمی، دیگر هیچ یک از نمایندگان وابسته به انگلیس نتوانستند در مقابل ملی شدن صنعت نفت که خواسته مردم بود، از خود مقاومت نشان دهند. از این رو، گزارش کمیسیون نفت جهت تصویب به مجلس تقدیم گردید. گزارش کمیسیون در 24 اسفند 1329 به تصویب مجلس شورا و در 29 اسفند به تصویب مجلس سنا رسید. همچنین مجلس، در 29 اسفند 1329 گزارش پیشنهادی کمیسیون نفت را به این شرح به تصویب رساند:
به نام سعادت ملت ایران و به منظور تأمین صلح جهانی، (ما) به امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می نماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی شود؛ یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد.
انگلیس که از به غارت بردن نفت و پرداخت بهای ناچیز برای آن به ایران سود کلانی می برد، در مقابل ملی شدن نفت از ابتدا تا حتی پس از تصویب آن، دست از مخالفت برنداشت؛ اما با مقاومت مردم ایران، استعمار گامی به عقب نهاد و سه پیشنهاد به ایران داد:
1. با تشکیل شرکتی جدید، درآمد نفتی ایران به صورت مساوی بین دولت ایران و شرکت سابق انگلیسی تقسیم گردد.
2. پخش نفت در داخل ایران به یک شرکت تمام ایرانی واگذار شود.
3. کارمندان ایرانی، جای کارمندان خارجی را برابر مقرراتی بگیرند.
سپس در هفتم ادریبهشت 1330 به ملی شدن نفت در دادگاه لاهه شکایت کرد و حتی با ارسال رزم ناو های خود به آب های مجاور ایران، تهدید به حمله نمود. این تهدیدات با وجود موقعیت ایران و طرح مسأله جهاد مسلمین مؤثر واقع نشد. سپس انگلیس، آمریکا را واسطه قرار داد و با دولت بعدی که مصدق بود، به مذاکراتی پرداختند؛ اما ملت ایران با وحدت خود اولین گام را که ملی شدن صنعت نفت بود، برداشته بود تا کشور را از چنگال غارت بیگانگان در امان بدارد. آمریکا برای شکستن انحصار انگلیس تا سال 1331 از ملی شدن نفت ایران و دولت مصدق حمایت کرد، ولی با عمق گیری این نهضت به دلیل هراس از سلطه کمونیسم شوروی در ایران، از انگلیس حمایت و با آنان به توافق رسید. حاصل این توافق، کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت مصدق و انعقاد قرارداد کنسرسیوم بود.
اقدامات آیت الله کاشانی پس از ملی شدن صنعت نفت
به یقین اگر فعالیت های آیت الله کاشانی نبود، مصدق و جبهه ملی نمی توانستند در برابر فشارهای انگلیس و مخالفان داخلی ملی شدن صنعت نفت ایستادگی کنند. پیام هایی که ایشان در مقابل تحرکات انگلیس برای خلع ید و کارشکنی در کار کارگران و کارمندان شرکت نفت، خطاب به کارمندان و کارگران شرکت نفت خوزستان صادر می کردند؛ بیانگر آن بود که با حفظ اتحاد، اتفاق و انتظامات از دولت مصدق پشتیبانی کنند و از هر گونه اعتصاب که موجب اغتشاش شود، خودداری و از دسایس و حیله های آنان و سایر مفسدان پیروی نکنند. همچنین وقتی سفیر انگلیس طی بیانیه ای از دکتر مصدق خواست که ایران باید از مخاطرات القای یک طرفه قرارداد پرهیز کند و توجه داشته باشد که حل اختلاف از طریق دوستانه، موجب جلب سرمایه خارجی و ایجاد اعتبار برای کشور خواهد بود؛ آیت الله کاشانی از مردم خواست تا در میدان بهارستان تجمع کنند. آنگاه در این تجمع، ضمن اظهار تنفر از دخالت آمریکا در امور ایران، بر قابل برگشت نبودن عمل خلع ید از شرکت نفت انگلیس تأکید کرد.
اما دولت انگلستان که به هر وسیله ای می کوشید تا بتواند دوباره به منابع سرشار نفت ایران دست یابد، دست به هر اقدامی می زد و از جمله آن ها، آشوب و بلوا و ایجاد زمینه های ناآرامی و نارضایتی در میان مردم بود تا پشتوانه مردمی نهضت را از بین ببرد. آیت الله کاشانی در این زمینه هم با اعتراض هایی که به دولت داشت؛ همچون اعتراضات جمعیت فدائیان اسلام که شامل اجباری شدن نماز جماعت در ادارات و وزارت خانه ها، اجباری شدن حجاب در سراسر کشور، ممنوع شدن مشروبات الکلی و اخراج کارمندان زن از ادارجات، اما باز هم از دولت مصدق حمایت کرد و در پاسخ به خبرنگاری که در مورد اجرای طرح های نواب صفوی سؤال کرده بود، هوشمندانه بدون اینکه منکر آن شود، پاسخ داده بود: فعلاً دفع شر انگلستان مورد نظر است.
مصاحبه و مذاکره با خبرگزاری های خارجی و دیپلمات های سیاسی، از دیگر فعالیت های آیت الله کاشانی پس از ملی کردن صنعت نفت و در حمایت از دولت مصدق بود. هر چند با تمام این حمایت ها که در شرایطی صورت می گرفت که مقتضی عدم حمایت بود و حمایت قاطبه ملت ایران را نیز به دنبال داشت؛ به علت برخی سیاست های غلط و اشتباه مصدق و انتقال قدرت از مردم به احزاب سیاسی، این انقلاب عظیم با کودتای آمریکایی 28 مرداد به شکست انجامید؛ زیرا در مراحل پایانی آن، دین از سیاست و هویت ملی از هویت شیعی جدا شد و این از مهم ترین عوامل شکست آن بود.
نفت ملی شد و مصدق نخستوزیرمیهنپرست؛
محمد مصدق و کودتای خیلی انگلیسی»، بر اساس آخرین یافتهها و اسناد منتشرشده در آرشیوهای دولتی آمریکا، بریتانیا و دیگر کشورها به شرح زندگی سیاسی مصدق میپردازد. هر هفته ترجمه متن کامل این کتاب که به تازگیمنتشر شده را در «تاریخ ایرانی» میخوانید
مرگ رزمآرا، نخستوزیر یک اثر مهم و حیاتی داشت، اینکه نمایندههای طرفدار بریتانیا را متقاعد کرد که نمیتوانند جلوی جریان ملیگرا مقاومت کنند. روز ۲۳ اسفند، هنوز یک هفته هم از قتل رزمآرا نگذشته بود و در شرایطی که حالا حسین علاء نخستوزیر بود، مجلس بهاتفاق آرا به قانون ملی شدن صنعت نفت رأی داد. حتی نمایندههایی که شاه بهشان دستور داده بود کنار بکشند و نگذارند تعداد حاضران در مجلس به حد نصاب لازم برسد، تحت تأثیر جو ارعابی که فراگیر شده بود، در جلسه حاضر شدند و به نفع ملی شدن رأی دادند. تهران و دیگر شهرها از لذت و خوشی خروشیدند. در کشوری فقیر که به خارجیها عضله نشان بدهد، تنها راه نشان دادن اعتقادات این است که از در خانه بیرون بزنی، فریاد بکشی و امیدوار باشی مطبوعات خارجی کارشان را بکنند. اما سر دادن شعار علیه شرکت نفت ایران و انگلیس اصلاً کار سادهای نبود، چون اعتقاد عمومی این بود که ترس از انگلیسیها اغلب باعث میشود آدمها از بیان درونیات خودشان سر باز بزنند و منصرف شوند.
این طرح و تمهیدها البته که از ملی کردن صنعت نفت یک مضحکه میساخت و این امکان را به شرکت میداد که کماکان در ایران نفوذ و تأثیر داشته باشد. مصدق و همپیمانانش سریع عمل کردند. کمیسیون نفت مجلس روز ۵ اردیبهشت با طرحی موافقت کرد که بر اساس آن شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید و شرکتی ایرانی تأسیس میشد که اساسنامهاش را هم مجلس تصویب میکرد. مطابق تصمیم، قرار شد به «شرکت نفت ایران و انگلیس سابق» غرامت پرداخت شود ــ مصدق و دوستانش حالا که شرکت امتیاز انحصاری و اختیاراتش را از دست داده بود، اینطوری خطابش میکردند.
بریتانیا برای نجات از این وضعیت فقط یک راه داشت و آن هم به میدان آوردن دوبارهٔ دشمن قدیمی مصدق بود، سید ضیاء طرفدار انگلیسیها و نخستوزیر کردنش. سید ضیاء به بریتانیاییها گفته بود او قرارداد پنجاه- پنجاه با شرکت نفت ایران و انگلیس را خواهد پذیرفت. سر فرانسیس شپرد و همکارانش نگرانی نداشتند از بدنامی شدید سید ضیاء یا اینکه مشهور است به آلتدست بودن. عزمشان را جزم کرده بودند که شرکت نفت ایران و انگلیس را حفظ کنند.
روز پنجشنبه ۵ اردیبهشت که مصدق طرح خلع ید را به مجلس آورد، خبر داشت که سید ضیاء در آستانهٔ انتصاب به نخستوزیری است و به رفقای نمایندهاش هشدار داد که ممکن است «در آیندهای خیلی نزدیک اتفاقی بیفتد که آنچه را شما انجام دادهاید کاملاً بیاثر کند.» مصدق درخواست کرد مجلس در نخستین فرصت ممکن به طرح رأی بدهد. «نگذارید فداکاریهای مردم و خدماتی که شما کردهاید به هدر برود» اما مجلس بهرغم بیم از نفوذ و ابهت مصدق و هراس از انبوه ملیگراهای توی خیابانها، کلی هم نمایندهٔ طرفدار بریتانیا و سلطنتطلب داشت.
فردای آن روز جمعه بود، روز تعطیلی و استراحت، و رأیگیری طرح خلع ید افتاد به شنبه ۲۷ آوریل. بعد خبر نامنتظر استعفای علاء آمد. علاء از اینکه مصدق او را در جریان هیچچیز نمیگذارد دلخور بود و فکر هم میکرد که از پس اجرای قانون خلع ید برنمیآید. با رفتن علاء دستور جلسهٔ مجلس عوض شد. نمایندهها قبل از رأی دادن به طرح خلع ید، باید نامزدی برای منصب نخستوزیری معرفی میکردند و بهنظر میآمد هیچ بدیلی جز سیدضیاء در چشمانداز نیست که آن موقع دیگر رفته بود به کاخ سلطنتی و منتظر شرفیابی و دستبوسی بود. البته که یک بدیل بود: مصدق. اما مصدق مشهور بود به بیزاری از منصب و مسئولیت.
مصدق میدانست که اگر سید ضیاء به قدرت برسد، قانون ملی کردن صنعت نفت معلق خواهد شد و سرنوشت او و حامیانش هم زندان یا تبعید خواهد بود. از طرف دیگر، اگر طرح خلع ید تصویب میشد مجلس دیگر کارش را کرده بود و از آنجا به بعد به عهدهٔ دولت بود که طرح را اجرا کند. او فرصتی را که امامی نادانسته بهش داده بود، قاپید.
بهعربی گفت «قَبلتُ». این کلمهای است که دامادها در پذیرش پیمان ازدواجشان به زبان میآورند. نمایندهها غریو کشیدند و در رأیگیری مقدماتیای که از پی این قضیه برگزار شد مصدق از ۹۰ نمایندهٔ حاضر، ۷۹ رأی را بهدست آورد. در واقع حمایتها از مصدق در مجلس اصلاً بهقوت آنچه میزان این رأیها میگفت، نبود. همچنان که شپرد نوشت «اعضای مجلس به شدت در مورد عقلانی بودن طرح ملی کردن صنعت نفت تردید داشتند اما بهنظر میآمد با تصویبش سادهترین راه را انتخاب کردند، اینکه به مصدق اعتماد کنند تا خودش مشکلی را که پیش آورده، حل کند.» مصدق اعلام کرد منصب نخستوزیری را خواهد پذیرفت، فقط به این شرط که طرح خلع ید همان روز تصویب شود. امامی که میدید کلکش نتیجهٔ معکوس داده، افتاد به تقلا تا جلوی به رأی گذاشتن طرح خلع ید را بگیرد اما مخالفتهایش با روند پیشرفت طرح را رد کردند و طرح تبدیل شد به قانون.
محمدعلی سفری در «باختر امروز» نوشت جشنی که حامیان مصدق بیرون ساختمان مجلس گرفتند تا ساعت دوی نیمهشب طول کشید. سفری خودش ساعت سهٔ صبح رسید به خانه. «زنده باد خاطرهٔ آن روزهای پُرشکوه.»
در حالی که تمامی کشورهای خاورمیانه به سود ۵۰-۵۰ در توافقات خود قانع شده بودند، ایران ایده رادیکالتری را در ذهن داشت. در همان زمان بحث ملی شدن صنعت نفت در پارلمان ایران مطرح شد و در همین بحبوحه رزمآرا، نخستوزیر که یکی از مخالفان اصلی ملی شدن صنعت نفت در ایران بود، ترور شد (سال ۱۹۵۱) و بلافاصله پس از آن، لایحه ملی شدن صنعت نفت در مجلس ایران به تصویب رسید. بریتیش پترولیوم، تنها شرکت نفتی طرف قرارداد و دارای توافق حق انحصاری استخراج از میادین نفتی ایران بود و ملی شدن صنعت نفت در ایران نیز این شرکت را که در مذاکرات تهران شکست خورده بود، مجبور کرد تا از یک سو برای حفظ منافع مالی خود میزان تولید را در کشورهایی چون عراق و کویت افزایش دهد و از سوی دیگر چشم انتظار کمک دولت بریتانیا باشد تا از منافع این کمپانی در مقابل دولت ایران دفاع کند. این بار هر دو کشور بریتانیا و آمریکا و نه کمپانیهای اصلی وابسته به آنها، تلاشهای بسیار زیادی کردند تا با محمد مصدق، نخستوزیر ایران در آن دوره به گونهای بر سر موضوع نفت کنار بیایند، اما مذاکرات با مصدق فایدهای نداشت و استخراج و صدور نفت به طور کامل متوقف شد .
اقدام مصدق همراه با شکست بود، دو سال ادامه حیات سیاسی ایران بدون درآمد نفتی، تاثیر خود را بر جامعه ایران گذاشت. مصدق به تدریج حامیان خود را نیز از دست داد تا اینکه در نهایت در سال ۱۹۵۳ سازمان جاسوسی ایالات متحده (سیا) با پشتیبانی بریتانیا، کودتایی را ترتیب دادند که به موجب آن شاه ایران بار دیگر به عرصه قدرت بازگشت و پای مصدق به زندان کشیده شد. جنبش ملی شدن نفت در ایران در نهایت با شکست مواجه شد چرا که نتیجهای جز بیثباتی سیاسی و بازگشت به دوران گذشته و امضای مجدد قراردادهای خارجی به همراه نداشت.
پس از سه سال بیثباتی در حکومت و عدم دسترسی به عایدات نفتی، مقامات ایران تصمیم گرفتند تا بار دیگر به همان روند گذشته خود بازگردند. ملی شدن نفت در ایران به ثمره نرسید و همه چیز به روند گذشته خود یعنی همان تعریفی که ونزوئلاییها از توافقات نفتی کرده بودند، بازگشت، اما آنچه که بیش از هر چیز جالب به نظر میرسید، این بود که پس از گذشت این سه سال، بهرهبرداری از منابع نفتی ایران نه تنها برای بریتیش پترولیوم آزاد گردید، بلکه تمامی شرکتهای عمده نفتی که از آنها نام برده شد نیز وارد عرصه انعقاد قراردادهای مختلف نفتی با ایران شدند. تعداد شرکتهای نفتی که بازار نفت ایران را در دست گرفتند افزایش پیدا کرد و در عین حال مذاکرات در زمینه انعقاد قراردادهای نفتی برای حکومت ایران روز به روز پیچیدهتر و سختتر شد.
با تمام این اوصاف این حرکت دولت ایران در راستای ملی شدن صنعت نفت برای همیشه در ذهن دولتهای بریتانیا و آمریکا و تمامی کشورهای تولید کننده نفت بر جای ماند، چنانکه تا پیش از سال ۱۹۵۸ و انقلاب ونزوئلا، هیچ یک از کشورهای تولید کننده نفت سخنی از ملی شدن به میان نیاوردند. آنها شاهد تلاش ایران برای ملی شدن و نتیجه نامطلوب آن بودند. بنابراین گهگاه تنها به اعتراضی برای تهدید بازار و شرکتهای عمده طرف قرارداد بسنده کرده و پا را فراتر از آن نمیگذاشتند.منبع:سایت تاریخ ایرانی
عکسی نادیده از پدر دکتر مصدق
تصویری نادیده از میرزا هدایتالله آشتیانی، پدر دکتر محمد مصدق نخستوزیر دولت ملی و رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت، که از خاندان مشهور مستوفیان آشتیان بود، در دوران ناصری سمت وزیر دفتر ناصرالدین شاه قاجار را برعهده داشت. به گزارش تاریخ ایرانی، این عکس را مرکز اسناد انقلاب اسلامی به تازگی منتشر کرده است.
سند جالب تسلیتمخفیانه یکمرجع برای مصدق
خبرنگار ما به سند جالبی دست یافته که از تسلیت و ترحیم مخفیانه یک مرجع تقلید برای درگذشت دکتر محمد مصدق حکایت دارد
محمد مصدق، نخست وزیر ایران در زمان پهلوی دوم بعد از کودتای 28 مرداد دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه شد. او در دادگاه از اعمال و دیدگاههای خود دفاع کرد. دادگاه هم او را به سه سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد رانده شد و تا پایان زندگی در حصر و انزوا زیر نظارت شدید بود.
در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ دکتر محمد مصدق به دلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت اما جالب این که طبق این سند به دست آمده، آیت الله سید محمدهادی میلانی، یکی از 4 مرجع تقلید برجسته آن عصر، ضمن ارسال پیام تسلیتی به دکتر غلامحسین مصدق، فرزند وی، مجلس ترحیمی در مسجد گوهرشاد میگیرد که البته این اقدام با توجه به فضای آن دوران و تبعید و حصر مصدق با احتیاط کامل صورت گرفته است.
آیت الله العظمی میلانی در نامه ای به آیت الله زنجانی در تهران به این مساله اشاره کرده که عبارات جالبی دارد و متن آن در ادامه می آید:
مرقومه کریمه مورخ 45/12/20 زیارت شد. شرحی که به نحو اختصار راجع به وفات آن شخصیت بزرگ مرحوم دکتر طاب ثراه و اوضاع و احوال رقم شده بود، بسی موجب تأثرم شد و به علاوه سایر جهات متأثر از آنم که این مملکت مذهبی در جنب سایر ممالک در مخاطره آن است که گفته شود باید ولی داشته باشد و در تحت استعمار بماند؛ چون تقدیر از دانشمندان باشخصیت نمی کند و کذا و کذا.
باری دیدم امکان ندارد فاتحه علنی و مجلس ختم متعارفی برقرار گردد، لهذا اکتفا کردم به اجر و ثواب واقعی برای روح آن مرحوم. و شب جمعه گذشته در مسجد گوهرشاد بعد از نماز بلافاصله گفتم منبری صحبتی کند و روضه بخواند و عنوان بالخصوص را نگوید که برایش تبعه پیدا شود. والقبول منه سبحانه و تعالی.
اینک به حضور عالی تسلیت و تعزیت عرض می نمایم و به جناب ماجد محترم آقای دکتر غلامحسین نامه تسلیت چند روز قبل فرستادم و اینک مجددا سلام و تحیت تقدیم می دارم .»
گفتنی است رهبر انقلاب اسلامی، آیت الله خامنهای هم در پیام نوروزی خود در نوروز سال 86 دستیابی به انرژی هسته ای را کاری بزرگتر از ملی شدن نفت دانستند و خاطرنشان کردند: «تعدادی که حرف دشمن را تکرار می کنند امروز در حالیکه از ملی شدن صنعت نفت تمجید می کنند اما همان حرفهایی را می زنند که مخالفان دکتر مصدق و آیت الله کاشانی هنگام ملی شدن صنعت نفت می زدند.»
عکس: مصدق پس از موفقیت در مقابل بریتانیا
دکتر مصدق پس از موفقیت جهانی در مقابل بریتانیا پیرامون ملی شدن صنعت نفت
عکس: نوجوانی دکتر مصدق
عکس: کابینه دکتر مصدق
کابینه دکتر مصدق
نشسته از راست: دکتر اخوی: وزیر اقتصاد، دکتر عالمی: وزیر کار، لطفی: وزیر دادگستری، مهندس سیفالله معظمی: وزیر پست و تلگراف و تلفن، مهندس زنگنه: مدیر عامل سازمان برنامه، دکتر آذر: وزیر فرهنگ ایستاده از راست: دکتر ملکاسماعیلی: معاون نخستوزیر، مهندس حقشناس: وزیر راه، دکتر غلامحسین صدیقی: وزیر کشور و نایبرییس نخستوزیر، دکتر محمد مصدق، نخستوزیر، مهندس طالقانی: وزیر مشاور، دکتر حسین فاطمی: وزیر امور خارجه، دکتر فرمانفرمائیان: وزیر بهداری، سرلشکر مهنا: معاون وزارت دفاع
جنبش غیرمتعهدها میراث ماندگار دکتر مصدق
ا این اوصاف چه زیبا خواهد بود تا در کنفرانس آتی غیرمتعهدها که با حضور بیش از 130 کشور جهان در 9 و 10 شهریور در تهران برپا خواهد شد، به پاس تمامی زحمات، رنجها و مشقاتی که مصدق بزرگ که خون ایرانی در رگهایش جاری بود، برای مبارزه با استعمار و استثمار کشید، تجلیل به جا آورد کما اینکه این مرد بزرگ جزئی از تاریخ سیاسی معاصر ایران بوده و مطمئناً نیز گرامیداشت آن گرامیداشت همه نهضتهایی خواهد بود که از چندی پیش در خاورمیانه و شمال آفریقا برای مبارزه با ظلم و ستم و بیداد شکل گرفته و حیات یافته اند
اعتدال: برگزاری اجلاس بین المللی سران غیرمتعهدها در تهران را باید با توجه به انتقال ریاست این جنبش از مصر به ایران آن هم در مقطع کنونی نظام جهانی و تقارن آن با تحولات منطقه ای و همچنین میزبانی جمهوری اسلامی، اجلاسی حائز اهمیت برای کشور ارزیابی کرد. با توجه به نقش و جایگاه ایران در معادلات منطقهای و مناسبات بین المللی، برپایی این اجلاس در تهران فرصت بزرگی است که باید به خوبی از آن استفاده کرد و آن را مغتنم شمرد. محققاً جنبش غیر متعهدها میراث ماندگاری است که توسط ایرانیان به جامعه جهانی به ارث رسیده است کما اینکه شکل گیری این جنبش و تأسیس آن اساساً ریشه در اندیشههای سیاسی و رفتارها و رویکردهای سیاست خارجی دکتر محمد مصدق که اولین مبتکر سیاست «موازنه منفی» به عنوان رویکردی نوین در جهان سوم و در میان ملل استعمار زده است، داشته و در این راستا از او باید تحت عنوان «پدر معنوی جنبش غیر متعهدها» یاد کرد. بنابراین از این نکته نظر مطالعه و بررسی چگونگی شکل گیری غیر متعهدها بدون توجه به نقش و تأثیرات الهام گونه مصدق در پیدایش آن، امری در نهایت بی انصافی و بی عدالتی خواهد بود.
چرا که از مصدق باید به عنوان پدر جنبشهای ضد استعماری جهان نام برد که نه تنها در ایران بلکه در اقصی نقاط جهان از آسیا گرفته تا آفریقا و اروپا و آمریکا و در بین همه گروهها و مکاتب فکری و سیاسی اعم از چپ و راست از جایگاهی به مراتب بالا، ارزشمند و احترام برانگیز برخودار است که هر انسان مبارز، استکبار ستیز و آزادیخواهی را در مقابل عظمت روح و فکر و اندیشه جسور خویش به تعظیم وا میدارد. آنچه مشخص است این است که جنبش غیر متعهدها که بعد از مجمع عمومی سازمان ملل متحد بزرگترین سازمان بین المللی که دو سوم کشورهای عضو مجمع عمومی سازمان ملل را شامل میشود محسوب میگردد، میراث ماندگاری است که با الهام از تفکرات ضد استعماری مصدق پا به عرصه جهان گذاشته است. در این راستا لازم به توضیح است که با پایان یافتن جنگ دوم جهانی، کشورهای فاتح جنگ بویژه آمریکا و شوروی دچار اختلافات و رقابتهای شدیدی شدند بطوری که این رقابتها باعث بلوک بندی کشورهای جهان در دو بلوک شرق و غرب شد.
بنابراین در اوج جنگ سرد و فضای دو قطبی بین غرب و شرق رهبران چند کشور که خارج از قطب بندی جهانی بودند، با هدف ایجاد وحدت میان کشورهایی که نه در اردوگاه کمونیسم و نه در اردوگاه سرمایهداری (امپریالیسم) قرار داشتند، در سال 1961 میلادی برابر با 1340 خورشیدی جنبش عدم تعهد را پایهگذاری کردند. رهبران مؤسس این جنبش جواهر لعل نهرو (نخست وزیر هند)، مارشال تیتو (رئیس جمهور یوگسلاوی)، احمد سوکارنو (رئیس جمهور اندونزی) و جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) بودند. برخورداری از سوابق طولانی در جهت مبارزات ضد استعماری خصوصیت مشترک این چهار رهبر سیاسی بود. اولین گردهمایی اعضای جنبش عدم تعهد در کنفرانس باندونگ (اندونزی) در 18 آوریل 1955 صورت پذیرفت. در این کنفرانس نطفه جنبش عدم تعهد منعقد شد و دو جبهه متفاوت حاضر در کنفرانس نیز که یکی خواهان مبارزه با استعمار (مانند هند و اندونزی) دیگری مانند مبارزه با کمونیسم (مانند پاکستان و سیلان) بودند، نظرات خود را به یکدیگر نزدیک کردند و در یک گروه فراگیر علیه استعمار و استثمار چه شرقی و چه غربی متحد شدند. احترام متقابل به تمامیت ارضی کشورها؛ عدم تجاوز؛ عدم دخالت کشورها در امور داخلی یکدیگر؛ مساوات کشورها و همزیستی مسالمت آمیز، اصول پنجگانه این جنبش بود که به پیشنهاد جواهر لعل نهرو در اعلامیه نهایی کنفرانس گنجانده شد. برخی بر این باورند که پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، کشورهای عضو جنبش عدم تعهد نیز دچار نوعی بی هویتی شده و دلیل وجود این جنبش که ایجاد موازنه منفی بین دو ابر قدرت دوران جنگ سرد بود از بین رفت. عدهای دیگر را نیز فرض بر این است که جنبش عدم تعهد وارث موازین ضد آمریکایی یا همان ضد امپریالیستی است.
این در حالیست که بسیاری از تحلیلگران سیاسی فلسفه وجودی چنین سازمانی را وابسته به جهان دوقطبی میدانند و دلیلی برای ادامه حضور جنبش در صحنه بین المللی با معیارها و مختصات دوران جنگ سرد نمیبینند. در هر صورت قریب به 120 کشور جهان از جمله ایران که تقریباً بیش از دو سوم اعضای سازمان ملل متحد را تشکیل میدهند، عضو جنبش عدم تعهد هستند. هماکنون کشور مصر ریاست دورهای این جنبش را بر عهده دارد که در اجلاس آتی تهران قرار است ریاست این جنبش برای مدت سه سال متوالی به ایران منتقل شود. گفتنی است که سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد هر 3 سال یکبار در اجلاسی با همین نام گرد هم میآیند.
ایران که به دلیل عضویت در پیمان نظامی مرکزی سنتو که در تضاد با اصلی ترین مبنای فکری شکل دهنده جنبش یعنی بی طرفی و عدم وابستگی به شرق و غرب بود، از عضویت در این جنبش محروم مانده بود، نهایتاً در سال 1979 پس از پیروزی انقلاب به جنبش عدم تعهد پیوست. در سالهای اولیه حیات جنبش، ایرانیان نام آن را به «جنبش ناوابستگان» ترجمه میکردند. اما به دلیل عدم اقبال عمومی نام «غیرمتعهدها» مصطلح گردید. ایران بعد از پیوستن به جنبش در اجلاس سران 1979 درهاوانا و از آن به بعد در همه نشستهای مختلف این جنبش حضور داشتهاست. لغو برگزاری هفتمین اجلاس سران در بغداد به دلیل تجاوز نظامی عراق به ایران و انتقال این اجلاس به دهلی نو از مهمترین رویدادهای جنبش به حساب میآید. اما همانطور که ذکر شد مصدق، گرچه در کنفرانس تشکیل جنبش غیر متعهدها حضور جسمی نداشت ولیکن نقش او را در شکل دهی به فضایی که منتهی به تأسیس جنبش غیر متعهدها شد باید بی بدیل ارزیابی کرد.
مصدق در آن مقطع زمانی دو میراث ماندگار یعنی یکی نهضت ملی شدن صنعت نفت یا همان «نهضت ملی» در سطح داخلی، و دیگری «جنبش غیر متعهدها» در سطح جهانی از خود به یادگار گذاشت.
در این رابطه با توجه به تقدم زمانی نهضت ملی شدن صنعت نفت باید جنبش ملی مصدق را سرآغاز جنبشهای ضد استعماری در کشورهای زیر سلطه در جهان دو قطبی و مبارزه علیه استعمار جدید دانست که بلافاصله در عرصه جهانی در قالب جنبش غیر متعهدها جنبش ملی مصدق چهره جهانی به خود گرفت.
در واقع مصدق اولین کسی بود که در جهان دو قطبی، پای ابرقدرت شرق و استعمار غرب را از کشوری ضعیف و جهان سومی بیرون کرد و درس استقلال کامل را به جهانیان آموخت. به همین دلیل است که او را شخصیتی که خواب راحت را از چشم استعمارگران جهان ربود، میخوانند. چرا که نهضت او درس تجربهای برای همه کشورهای استعمارزده جهان در پی داشته و همه جنبشهای استقلال طلبانه جهان در واقع پس از نهضت ملی ایران و به نحوی با درس گرفتن از آن، پا گرفته و عمل کردند و گرچه در همان مقطع هم به گفته خود دکتر مصدق، ایران جزو بلوک کشورهای آزاد و غرب به شمار میرفت اما در عین حال استقلال ایران هم در داخل کشور تأمین شده و به سالها استعمار غرب (انگلیس) پایان داده شد. سیاست «موازنه منفی» او مبتنی بر اصل بی طرفی یا «ایده عدم تعهد» به عنوان یک راه حل اساسی و استراتژیک برای کشورهای استعمارزده، که مصدق مبدع آن بود، مبنی بر اینکه ملتهای جهان سوم نه نسبت به آمریکا و امپریالیسم غرب و نه نسبت به شوروی و امپریالیسم شرق هیچ گونه تعهد خدمتگزاری ندارند، مورد علاقه بسیاری از رهبران استقلال طلب قرار گرفت که با پیروی از آن توانستند ملتهای خود را از اسارت و بردگی بیگانگان برهاند و به استقلال و سرفرازی برسانند.
به واقع نهضت او سرآغاز جنبش عدم تعهد در جهان شد. این تز نه تنها از سوی کشورهای شرق بلکه حتی توسط برخی اروپائیان هم دنبال شد و در حقیقت مصدق به سرحلقه رندان جهان تبدیل شد. لازم به ذکر است که به پاس حماسه عظیم مصدق در دادگاه بینالمللی که به تمام ملل جهان درس آزادگی داده بود صندلیای که مصدق بر روی آن نشسته بود به احترام او کنار گذاشته شده و هم اکنون پس از گذشت پنجاه سال به عنوان یک جاذبه توریستی به مردم نشان داده میشود و مردمی که به دادگاه لاهه میروند با مشاهده این صندلی که به احترام نماینده ملت ایران، بیش از 50 سال است که کنار گذاشته شده است، متوجه عظمت روحیه ملی گرائی مردم ایران میشوند.
همچنانکه که ذکر شد نخستین کنفرانس کشورهای غیر متعهد در سال 1953 با حضور جواهر لعل نهرو (هند)، جمال عبدالناصر (مصر)، مارشال تیتو (یوگسلاوی) و احمد سوکارنو (از اندونزی) برگزار شد. قرار بود ریاست این کنفرانس با دکتر مصدق باشد اما او در آن هنگام در زندان بود.
ولی باز هم شرکتکنندگان جای او را خالی کردند. دکتر احمد سوکارنو رهبر نامدار، رنجدیده و زندان کشیده مردم اندونزی در مبارزه با استعمارگران هلندی، در سال 1960 در مجمع عمومی سازمان ملل اظهار داشت: مصدق پرچمدار آزادی کشورهای غیر متعهد است. ما در سنگر جنگ و مبارزه با هلند از اعمال و گفتار دکتر مصدق الهام گرفتیم و بر دشمن فائق شدیم. جمال عبدالناصر نیز از برجسته ترین رهبران جهان عرب و «پدر ناسیونالیسم عربی» و از بنیانگذاران جنبش غیر متعهدها بود که در نطقهایش همیشه از تأثیر نهضت مصدق یاد میکرد و بارها اعلام کرده بود که «من شاگرد مکتب ضداستعماری دکتر مصدقم و از مکتب مصدق درس آموخته ام». مارشال تیتو یکی دیگر از بنیانگذاران جنبش غیرمتعهدها و از رهبران سرشناس استعمارستیز و مهین پرست یوگسلاوی نیز تز «عدم تعهد» را به اذعان خود، از مصدق آموخت و در عمل بکار بست.
جواهر لعل نهرو نیز از دیگرپایهگذاران غیرمتعهدها که پس از مهاتما گاندی محبوبترین و نامدارترین رهبر ضد استعماری هند شمرده میشود، وی نیز از پیروان مکتب «عدم تعهد» دکتر مصدق بود که به کرات خدمات دکتر مصدق را به کشورهای غیرمتعهد میستود و او را کراراً پیشگام مبارزه برای غرور ملی و آزادی و شرافت مینامید و همواره میگفت «در قرن ما آسیا سه مرد بزرگ به وجود آورد که در جهان تأثیر نمایان گذاشتند این سه مرد بزرگ یکی گاندی، دومی مائوتسه تونگ و سومی مصدق است». بنابراین مصدق را باید سرآغاز نهضتی در کشورهای جهان سوم دانست که به نام کنفرانس کشورهای غیر متعهد و با بنیانگذاری شاگردان مکتب مصدق یعنی نهرو، جمال عبدالناصر، مارشال تیتو و احمد سوکارنو (از اندونزی) تأسیس شد. با این اوصاف چه زیبا خواهد بود تا در کنفرانس آتی غیرمتعهدها که با حضور بیش از 130 کشور جهان در 9 و 10 شهریور در تهران برپا خواهد شد، به پاس تمامی زحمات، رنجها و مشقاتی که مصدق بزرگ که خون ایرانی در رگهایش جاری بود، برای مبارزه با استعمار و استثمار کشید، تجلیل به جا آورد کما اینکه این مرد بزرگ جزئی از تاریخ سیاسی معاصر ایران بوده و مطمئناً نیز گرامیداشت آن گرامیداشت همه نهضتهایی خواهد بود که از چندی پیش در خاورمیانه و شمال آفریقا برای مبارزه با ظلم و ستم و بیداد شکل گرفته و حیات یافته اند.
منبع: مردمسالاری
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 28,دسامبر,2024