دومین ضمیمه آزاد مجله سوره اندیشه موسوم به «اسماء» با موضوع سینما و فیلم ایرانی چندی پیش همزمان با اختتامیه جشنواره فیلم فجر، با مطالب مختلف و متنوعی در حوزههای آسیبشناسی فیلم و سینمای ایران و جشنوارههای فیلم در کشور منتشر شده است.
سرمقاله دومین ضمیمه آزاد مجله «سوره اندیشه» موسوم به «اسماء» به نوشتاری از یوسفعلی میرشکاک با عنوان «تصویر و امر مقدس» اختصاص یافته است. میرشکاک در نوشتار خود آورده است: «فیلم» از حیث ظاهر، صورت تکاملیافته «عکس» است و دوربین فیلمبرداری، وجه غیابی دوربین عکاسی. آیا باطناً چنین نیست و نمیتوان فیلم را به «تصویر» تحویل کرد؟ تصویر چه در نقاشی و چه در عکاسی، در دسترس ماست و ما را برمیانگیزد تا به امری که در ماورای تصویر است بیندیشیم؛ اما در نفس و عقل ما تصرف نمیکند و اگر برانگیختگی را نیز نحوی تصرف به حساب بیاوریم، حدود آن را نفس و عقل ما معلوم میکند.
مسلماً نسبتی که ما با یک تابلوی نقاشی برقرار میکنیم، قابل قیاس با یک عکس نیست. فیالمثل فرد منتشر در برابر یک عکس واکنشی نشان میدهد که غالباً به وجه صوری عکس راجع است و از پسندیدن و نپسندیدن فراتر نمیرود، اما بعید است که آثار ونگوگ یا سزان و گوگن و ماتیس را بپسندد. تفاوت هنر و تکنیک در چنین جایی معلوم میشود.
البته بسیاری از عکاسان کوشیدهاند و میکوشند تا از وضع «تکنیک» فراتر بروند و تصاویری ارائه کنند که در زمرهی آثار هنری شمرده شود. اگر فیلم و بهویژه فیلم سینمایی بتواند هنر شمرده شود، چرا عکس را نتوان هنر به شمار آورد؟ آیا هنر شمرده شدن عکس و فیلم تأثیری در نسبت ما با آنها دارد؟
سالهاست که سینما را هنر هفتم عنوان میکنند و معدودی از عکاسان بزرگ را هنرمند به حساب میآورند. اما همچنان نسبت سینما با صورت غالب مردم، نسبت تصرف و غلبه است. این تصرف و غلبه در رسانههای فراگیر دیداری همچون تلویزیون و ماهواره به نهایت شدت رسیده و آدمی را از هرگونه هویت قومی و دینی منفصل کرده و به معافیت دائم از تفکر رسانده است.
سینما به معنای وسیع و فراگیر کلمه، هنر نیست
بیگمان، برخی فیلمها را میتوان هنر به حساب آورد، اما سینما به معنای وسیع و فراگیر کلمه، هنر نیست؛ حتی اگر بتوان یکایک فیلمها را هنر شمرد. فیلم در نسبت با کلیتی به عنوان سینما، مسئلهای گذرا است، اکران میشود و پس از مدتی کاملاً از یاد میرود یا به صورت دیسک در آرشیوها، جا میگیرد؛ اما فیلم بعدی آماده اکران است و این تسلسل که بهظاهر پایانناپذیر مینماید، نشاندهنده قدرت تکنولوژیک سینماست؛ قدرتی که در عرض یک قرن، تمام تمدنهای ماقبل مدرنیته را یکسره محو کرده و قدرت دین را به مبارزه طلبیده و در اغلب نقاط جهان، مآثر مذهبی و معنوی را از متن به حاشیه رانده و صورت غالب آدمیان را از مبدأ و معاد منفصل کرده است.
سینما و توابع آن بزرگترین دستاورد بشر فاوستی است
سینما و توابع آن (تلویزیون و ماهواره و اینترنت و...)، بزرگترین دستاورد بشر فاوستی است و تا همتراز کردن تمام مردم و تمام فرهنگها، جولان خواهد داد و از تصرف در نفوس و عقول منصرف نخواهد شد. عالم سینما «تسویل» است و هر اندازه ما بکوشیم که آن را به «تأویل» ببریم، پردهای دیگر آشکار میکند و «تأویل» ما را به «فیلم» ـ و نه سینماـ محدود کرده و به آن، صورت تقویمی خواهد داد.
فیالمثل ما میتوانیم برگمان یا فورد را هنرمند بشمریم و آثار آنها را بهعنوان هنر در سینمای خانگی (ویدئو) یا سالن یک دانشکده هنری به نمایش بگذاریم و کلیت و اجزای هر فیلم را بر اساس اسطورهشناسی، روانشناسی و... تأویل کنیم، اما سینما اعتنایی به فهم و تأویل ما ندارد و همچنان با دگرگون کردن سرشت تمام بشریت به پیش میتازد.
حتی اگر بتوانیم تمام متفکران جهان کنونی را فراهم آورده و از آنها بخواهیم در باب فرجام سینما به ما پاسخ بدهند و بگویند که تصرف سینما در نفوس و عقول به زوال بشریت خواهد انجامید یا فرهنگی خاص ایجاد خواهد کرد؛ باز هم تأثیری در سیر سرسامآور سینما و رسانههای سینماوار نخواهد داشت. پس چگونه میتوانیم تصویر را به معنایی خاص تحویل کرده و سینما را به قبول آن وادار کنیم؟
مسلماً صورت اشیا در عالم واقع، تداعیکننده مفهومی خاص است و میتوان در بعضی فیلمها از نیروی این تداعی برای القاء مفاهیمی ویژه استفاده کرد ـ فیالمثل پارهشدن نایلون محتوی گوجهسبزها در فیلم «آواز گنجشکان». اما سینما صرفاً از اینگونه تصاویر پدید نمیآید و اینگونه مساعی، حتی در دایره سینمای خود ما، همچون قطرهای است در یک دریا، تا چه رسد به سینمای فراگیر و جهانی، که نهتنها اینگونه تلقیها را از یادها میبرد، بلکه بهسادگی، خلاف آنها را در ذهن و ضمیر انسانها رسوخ میدهد.
سینما از انسان چیزی جز فرد منتشر باقی نگذاشته است
اینکه ما گمان میبریم با انتزاع تصویر از سینما و با تحمیل تصاویر انتزاعی بر سینما، خواهیم توانست در برابر تصرف و تأثیر اهریمنی آن مقاومت کنیم یا راهی نو در عالم سینما بگشاییم، از آن روست که اولاً تکنولوژی را نشناختهایم و از نحوه استقرار آن در زندگی انسان فلکزده کنونی بیخبریم، ثانیاًَ از نسبت سینما و تکنولوژی پرسش نمیکنیم. شاید هم به چنین نسبتی قائل نیستیم و نمیتوانیم ببینیم که سینما سرشت بشر را دگرگون کرده و از انسان چیزی جز فرد منتشر باقی نگذاشته است.
تصویر را به هر وجهی که تأویل کنیم، سینما از آن عبور میکند؛ زیرا نه به عهدی خاص متعهد است و نه جز نیستانگاری غایتی میشناسد. مسلماً میتوان فیلم ایدئولوژیک و حتی فیلم دینی ساخت، اما در حاشیهی سینمای فراگیر. آنکه مؤمن است برای حفظ ایمان خود نیازی به توسل و تمسک به سینما نمیبیند و آنکه مستغرق در نیستانگاری است با سینمای دینی، متدین نمیشود و حتی با دیدن عمیقترین فیلمهای ملتزم به دیانت و اخلاق، از عالم بیعالمی خود دست برنمیدارد.
ملزم کردن سینما به ایدئولوژی نیز کاری از پیش نمیبرد، نهتنها از آن رو که عصر ایدئولوژیها به پایان رسیده است، بل از آنرو که سینما بهعنوان مظهر تمدن تکنولوژیک حد و مرز نمیشناسد و حتی احکام خودبنیادانهی بشری را برنمیتابد (کشتی سینمای ایدئولوژیک سالها پیش در اروپای غربی و کشورهای بلوک شرق به گِل نشست و به سرنوشت رئالیسم سوسیالیستی در ادبیات دچار شد).
سینما را نشناختهایم، زیرا از ماهیت مدرنیته بیخبریم
ما سینما را نشناختهایم، زیرا از ماهیت مدرنیته بیخبریم. ما نمیدانیم که مدرنیته حوالتی مقاومتناپذیر است و تا محو تمام تعلقات مذموم و ممدوح و عام و خاص و فردی و جمعی و قومی و دینی و عقلی و عاطفی پیش میرود و تا انسان را به اسفل سافلین در نیندازد ـالّا ما رحم ربّیـ از بسط و گسترش باز نخواهد ماند.
کدام تصویر و در کدام یک از هنرها صورت ثابت و لایتغیّر دارد تا بتوانیم صناعت فیلم را به تصاویر خاص تحویل کنیم؟ تا انسان دگرگون نشده بود، میشد او را به قبول تصاویر ثابت ملزم کرد. در غرب از رنسانس یا لااقل از عصر روشنگری به این طرف، تصاویر نهتنها معانی خود را از دست دادهاند، بلکه به یکدیگر تبدیل میشوند و هیچ قرار و ثباتی ندارند. در شرق نیز از صد سال پیش، این وضع اندکاندک غلبه کرده و در حال تعدی به حدود تصاویر دینی و مذهبی است.
فراموش نکنیم که آنچه در نزد ما تصویری دینی به شمار میرود ممکن است در نزد دیگران تصویری دنیوی باشد. من از وحشت اینکه مبادا سرود یاد مستان بدهم، جرئت نمیکنم حتی به سادهترین تصاویر دینی و مذهبی خودمان اشاره کنم، زیرا تهور فرد منتشر، حتی در میان قوم ایرانی به جایی رسیده است که از تطبیق این تصاویر بر وجه باژگونه آنها پروایی ندارد.
داعیه «هنر مدرن دینی»، امر مقدس را به تصاویر سینمایی تحویل میکند
البته دین بهعنوان امر مقدس، فراتر از هرگونه تصویر و تصور است، اما داعیه ایجاد «هنر مدرن دینی»، مدام امر مقدس را به تصاویر سینمایی و تلویزیونی تحویل میکند و از آنجا که هنوز پروای امر مقدس وجود دارد، تحویل امر مقدس به تصویر سینمایی و تلویزیونی، گاه نارساست و گاه مضحک. ما پیش از آنکه بتوانیم جامعه را دینی کنیم و «حب دنیا» را که به تعبیر رسولالله (صلواتاللهعلیه) مصدر همه خطاها و گناهان است، در دلها بمیرانیم ـدر حالی که شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و رسانهای و اخلاقی روزبهروز غربیتر میشودـ عَلَم «هنر مدرن دینی» را برافراشتهایم و میخواهیم سینما را دینی کنیم.
حتی اگر سینمای دینی محقق شود، کاری از پیش نخواهد برد
هر سال شعار سال گذشته را سرمیدهیم که سینما باید دینی شود، اما سال به سال دریغ از پارسال. در جامعهای که مبانی تمدن غرب را پذیرفته و رسماً به مصرف و استغراق در «لهو و لعب و زینت و تفاخر و تکاثر» دامن زده میشود، حتی اگر سینمای دینی متحقق شود، کاری از پیش نخواهد برد. اگر ما از «اقامه عدل» اعراض نمیکردیم و به بهانه توسعه سیاسی و خصوصیسازی، اقتصاد سرمایهسالار را باز نمیگرداندیم، نهتنها سینمای دینی شکل میگرفت، بلکه...؛ اما دریغا که در اگر، نتوان نشست.
چرا هنر دینی در حاشیه مانده است؟
به هر حال هنر دینی از نتایج مدینه دینی است و هرگاه مدینه دینی از حدود داعیه و شعار فراتر نرود، هنر دینی علیرغم تکاپوی اهل استعداد، در حاشیه خواهد ماند. از این حرفها که بگذریم پرسش اصلی و اساسی من این است: «دین به سینما نیازمند است یا ما برای پیشبرد کار و کیای خود در پی آنیم که سینما و دیگر مظاهر تمدن تکنیکی را با دین همتافت کنیم؟»
چگونه امر مقدس به ایدئولوژی بدل میشود؟
مسلماً دین به عنوان امر مقدس، به هیچ چیز و هیچ کس نیازمند نیست. این حقیقت اندکاندک در غبار سیاستزدگی و مصلحتاندیشیهای سیاسی مستور شده است و ما که سیوچند سال پیش، رویاروی غرب قد علم کردیم، گرفتار این استدراج شدهایم که میشود هر چیزی را، حتی اگر ماهیتاً منافی دین باشد، به دین نسبت بدهیم و غافلیم که این کار، امر مقدس را به ایدئولوژی بدل خواهد کرد.
هر مکتب و مذهبی که به ایدئولوژی بدل شود، در خدمت اهواء و آراء «ازدحام نفوس» قرار خواهد گرفت و اهل سیاست برای حفظ وضع موجود، مدام در آن تصرف خواهند کرد تا سرانجام چیزی جز مشتی شعار از آن بر جای نماند. ما در اقتصاد و علم و آموزش و شهرسازی و معماری و پوشاک و بسیاری دیگر از مناسبات زندگی از غرب تقلید میکنیم، آیا بر آنیم که العیاذِ بالله با دیانت مقدس اسلام و مذهب برومند تشیع همان کنیم که در اروپا و امریکا با مسیحیت کردهاند؟
از زمانی که «ولایت عشق» پخش شد، عطای این رسانه را به لقایش بخشیدم!
من از همان سالی که سریال «ولایت عشق» از تلویزیون پخش شد، عطای این رسانه را به لقایش بخشیدم؛ زیرا برای نشان دادن چهره حضرت ثامنالحجج علیهالسلام، تمهیدی اندیشیده و تصویری ارائه کرده بودند که باورهای دینی من، نه تنها آن را برنمیتافت و موهن تلقی میکرد، بلکه سرآغاز تحویل ساحت قدس به واقعیت سینمایی (تصویر) میشمرد.
برگرداندن امر مقدس به تصویر سینمایی و تلویزیونی کار دشواری نیست و به همان سادگی صورت میپذیرد که تحویل دین به ایدئولوژی؛ اما در آن صورت، قرار و ثبات از نسبت ما با دین و دیانت رخت برخواهد بست. ما مقهور تقدیر تکنولوژیک شدهایم و چون در خود نیروی رهایی از قهر تکنیک نمیبینیم، گمان میبریم با نسبت دادن مظاهر خرد و کلان تکنولوژی و تمدن تکنولوژیک به امر مقدس، هم دین خود را حفظ کردهایم و هم دنیای خود را از دست ندادهایم؛ اما این وضع فرساینده است و آنچه اندکاندک خواهد فرسود، نسبت ما با امر مقدس است.
بسنده است وضع موسیقی را در اوایل انقلاب به خاطر بیاوریم: تحریم محض. رسانههای فراگیر شنیداری و دیداری نمیتوانستند بدون موسیقی جلوه کنند، بهویژه در ایام دفاع مقدس؛ آرامآرام موسیقی با عنوان سرود انقلابی به رسانهها و فضای جامعه برگشت و امروز صورت غالب آنچه بهعنوان موسیقی پاپ داریم، با موسیقی لسآنجلسی پهلو میزند و گاهی نیز از حیث ابتذال بر آن سبقت میگیرد.
آیا سینمای کنونی ما با سینمای اوایل انقلاب نسبتی دارد؟ فرو ریختن هر بنایی ـهراندازه مستحکم باشدـ اندکاندک و بهآرامی صورت میگیرد. کاش تسلیم شدن ما به اقتضائات مدرنیته، توأم با خودآگاهی و هشیاری باشد تا لااقل خود، صدمه کمتری ببینیم.
تحویل امر مقدس به تصویر یکی از اقتضائات تجددطلبی است
تحویل امر مقدس به تصویر ـ اعم از سینمایی یا ادبیـ یکی از اقتضائات تجددطلبی است که هراندازه با احتیاط و ملایمت و ملاحظه صورت بگیرد، نخواهد توانست از تأویل و تسویل مخاطب در امان بماند و از آنجا که صورت غالب مخاطبان سینما و ادبیات، مصادیق فرد منتشرند، آنچه در نهایت زیان خواهد دید و بیمقدار خواهد شد، تصویر امر مقدس است؛ ورنه امر مقدس فینفسه در دسترسها نیست که زیان ببیند یا العیاذ بالله بیمقدار و خوار شمرده شود.
شاید من در آستانه پیری و فرسودگی، محتاط و ترسو شدهام که به خود اجازه نمیدهم از مصادیق تصویر امر مقدس سخن به میان بیاورم. اما کلام حضرت ختمی مرتبت (صلواتاللهعلیه) را به خاطر میآورم که فرمود: «بداء الاسلام غریبا و یسعود غریبا و طوبی للغربا» و بر خود میلرزم که علاوه بر کبایر و صغایری که در نامه سیاه اعمال خود سراغ دارم، در ایدئولوژیک شدن امر مقدس نیز شریک شوم.
بهراستی اگر قرار باشد میان سینما ـحتی سینمای دینیـ یا دین یکی را انتخاب کنیم، کدامیک را انتخاب خواهیم کرد؟ ای کاش قبل از جُربزه به خرج دادن و با تهور به سراغ ایجاد نسبت میان امر مقدس و مظاهر تمدن تکنولوژیک رفتن، به اخبار و احادیث ائمهی اطهار (ارواحنا لهم الفدا) رجوع میکردیم و حال و مآل خود را از ثقلین میپرسیدیم. ای دل بیا که تا به پناه خدا رویم.
سینما و توابع آن، بزرگترین دستاورد بشر فاوستی است و تا همتراز کردن تمام مردم و تمام فرهنگها، جولان خواهد داد و از تصرف در نفوس و عقول منصرف نخواهد شد. عالم سینما «تسویل» است و هر اندازه ما بکوشیم که آن را به «تأویل» ببریم، پردهای دیگر آشکار میکند و «تأویل» ما را به «فیلم» ـو نه سینماـ محدود کرده و به آن، صورت تقویمی خواهد داد.
سینما جز نیستانگاری غایتی نمیشناسد
سینما نه به عهدی خاص متعهد است و نه جز نیستانگاری غایتی میشناسد. مسلماً میتوان فیلم ایدئولوژیک و حتی فیلم دینی ساخت، اما در حاشیهی سینمای فراگیر. آنکه مؤمن است برای حفظ ایمان خود نیازی به توسل و تمسک به سینما نمیبیند و آنکه مستغرق در نیستانگاری است با سینمای دینی، متدین نمیشود.
مسلماً دین به عنوان امر مقدس، به هیچ چیز و هیچ کس نیازمند نیست. این حقیقت اندکاندک در غبار سیاستزدگی و مصلحتاندیشیهای سیاسی مستور شده است و ما که سیوچند سال پیش، رویاروی غرب قد علم کردیم، گرفتار این استدراج شدهایم که میشود هر چیزی را، حتی اگر ماهیتاً منافی دین باشد، به دین نسبت بدهیم و غافلیم که این کار، امر مقدس را به ایدئولوژی بدل خواهد کرد.منبع: تسنیم
دست نوشته منتشر نشده «میرشکاک» برای شهید آوینی + عکس
یوسفعلی میرشکاک به مناسبت برگزاری بزرگداشت خود در مراسم شب شاعر، دستنوشتهای خطاب به شهید سید مرتضی آوینی ارائه کرد که گویای احوالات امروزی این شاعر انقلاب است.
در بخشی از این دستنوشته آمده است: «مرتضی! پراکندگی دلها و دستها و قلمهای ما را چه کسی به یگانگی بدل خواهد کرد؟ از ما به تو راهی نیست، اما تو بر ما خاکیان مشرفی، پیکی بفرست! پیغامی روانه کن! چراغی فراروی ما برافروز!... مرتضی ما را فراموش مکن!»
گفتنی است سومین آیین شب شاعر، امروز دوشنبه 25 دی ماه از نماز مغرب و عشا به پاسداشت یوسفعلی میرشکاک خواهد پرداخت. این مراسم در کافه نخلستان اوج به نشانی خیابان آیت الله طالقانی، روبروی سینما فلسطین، خیابان برادران مظفر شمالی، پلاک98 برگزار میشود.منبع: خبرگزاری فارس
میر شکاک: اسلام هنر ویژه ای ندارد و آنچه می بینیم هنر مسلمانان است
اولین نشست هنر متعهد با هدف بررسی هنر انقلاب اسلامی از منظر شهید آوینی در سازمان هنری رسانه ای اوج با حضور یوسفعلی میرشکاک برگزار شد.
میرشکاک در این سخنرانی به ساحتهای هنر و تجلیات آن در تاریخ پرداخت.
متن این سخنان به این شرح است:
قراربود در ابتدا هنر دینی را بگویم سپس گفتند هنر از منظر شهید آوینی را بگویم ولی خیلی دیر به من این مطلب را گفتند. بحث هنر دینی چه از منظر شهید آوینی و از منظرهای دیگر با یکی دو جلسه حل نمیشود، زیرا اول باید ببینیم هنر چیست.
هیچ موقع به تعریف جامع از هنر نمیرسیم زیرا هنر امری است بدیهی اما از منظر تأویل میشود به هنر پرداخت و نسبت با هنر را تعریف کرد از جهت دیگر میتوان این امر را بیان کرد که هنر، هنرمند را به وجود میآورد یا هنرمند هنر را.
یک مثال میزنم؛ یک خبر میشنوید که یک بقال مرد اما شما نمیپرسید کدام بقال مُرد یا مثلا در تصادف اتومبیلی 10 نفر مُردند کدام یک از شما میپرسید این مسافران چه کسانی بودند اما اگر بشنوید یک شاعر مُرد بلافاصله میپرسید کدام شاعر مُرد.
ما یک حضور داریم که حضور تقویمی است شما در یک تقویم یک مطلب مینویسید که سال بعد به کار شما نمیآید اما حافظ، سعدی و آوینی با شما معاصر هستند زیرا آنها تاریخیاند.
هنرمند تقویمی است اما با هنر تاریخی میشود. تقویمیها میمیرند اما تاریخیها میماندند. مثلا در زمان سعدی افراد زیادی زندگی میکردند اما از میان آنها سعدی بود که تاریخی شد.
یک چیز دیگری هم هست که از تاریخ بالاتر است و آن سرمد است در همان زمان سعدی نیز یک نفر بوده که از او بالاتر باشد او در میان ما شناخته شده نیست اما در آسمانها او را بیش از سعدی میشناسند.
تمدن همواره میان تقویم و سرمد است و از روزگار گذرای تقویمی آغاز میشود.
باطل تقویمی است و مانایی ندارد از آنطرف سرمد ورای حضور و درک ما در تاریخ است فردوسی کاری میکند که زبان فارسی در تاریخ بماند پس با این کار به ما هویت میدهد زبان دوگونه است یک نوع تصویری مانند نقاشی و یک نوع هم مکتوب است هر قومی که راه میان تقویم و سرمد را قویتر داشته باشد مانایی بیشتری دارد پس هنر اصلی را انبیاء کردهاند و کار اصلی با انبیاء بوده است این کار از هر کسی ساخته نیست. هر کس نمیتواند فیالنفسه پیامبر شود اما کسانی که میخواهند در این کلاسها شرکت کنند پرسش شان از هنر و شهید آوینی چیست؟
نخست ببینیم بین تقویم و سرمد که تاریخ است و قلمرو هنرمندان است، با چه ساحاتی طرف است تاریخ با سه ساحت ارتباط و نسبت دارد. دین هنر و علم؛ انسان در این سه نسبت موقعیت خود را در زمین مشخص میکند.
هنر نسبت خود را با دین مشخص میکند. گاهی خادم است یا گاهی مخدوم این سه ساحت به اندازه همه نفوس بشر وسعت دارد ممکن است یک پیرزن در یک روستا تاقچهای بسازد از این حد هنر شروع میشود تا به مسجد شیخ لطفالله میرسد.همه این ساحات را ما معماری میدانیم.
امروز هر سفالی که از خاک بیرون بیاورند آن را در موزه میگذارند اما کوزهگری که آن را ساخته چنین چیزی مد نظر نداشته است این کوزه به موزه ها سپرده میشود به این دلیل که این کارها ابداع بوده است. هنر اگر از قلمرو تاریخ به قلمرو تقویم برود، فن و صنعت میشود. همه میتوانند این کارها را انجام دهند. مثلا یک زمانی، آشپزی هنر بوده است اما در حال حاضر تبدیل به فن و تکنیک شده است این ساختمانی که در آن نشستهایم شمایلی از هنر است اما هنر نیست تنها سعی کرده اند با نقش و نگارها به آن روح بدهند اما در هر حال هنر نیست.
همه مردم یک یا دوبیت با وزن یا بی وزن سرودهاند اما این شروع هنر است اگر این فرد استادی پیدا کند و این هنر خود را شکوفا کند تبدیل به شاعر میشود. به همه انسانها جوهره هنر برابر اعطا شده است اما خیلیها پیگیر نیستند و فرو میمیرد اما برخی پیگیر هستند و سر برمیآورند.
برخی هنرها هستند که الهام میشوند در برخی هنرها مانند نویسندگی وجه اکتسابی بودنشان بیشتر است.
اسلام هیچ هنر ویژهای نداشته و ندارد. اینکه میشنویم هنر اسلامی از سر شرقشناسان است. آن چیزی را که هنر اسلامی مینامیدند، هنر مسلمانان بوده است. از طرفی دیگر معماری اسلامی نداریم، مثلا در مساجد چیزهایی میبینیم که میگویند هنر اسلامی در حالی که هنر اسلامی نیست اینها هنر ایرانیاند. هنر ریشهاش مستقیم در نفس انسان است.
فلسفه و علم بین نفس و عقل است دین از ورای نفس یعنی از عالم روح میآید این است که این دو گاهی در کنار هم اند و گاهی در مقابل هم قرار میگیرند. دین نمیگوید این هنر باشد یا آن هنر نباشد، میگوید همه هنرها باشد به شرطی که حرمت دین را نشکند.
اینکه میگویند مثلا معماری اسلامی داریم مستلزم این است که مسجدی که پیامبر ساخته را دیده باشیم در حالی که اصلا چنین چیزهایی نداریم.
هنر ایرانی به گونهای است که میتواند مدرن و پستمدرن را هم مصادره کند این از پرسش برمیآید آدمهای بزرگ مثل هایدگر که غرب را تکان دادند پرسش داشتند ما اگر پرسش داشته باشیم میتوانیم عالم را تکان دهیم.
اگر از میان نسل بعد از ما یک نفر آدم باشد که راهی برای هنر معاصر بسازد مثلا به هنر معماری به وجه خوب و درست آن بپردازد، همه چیز را تکان میدهد. یونانیها به هنر تکنیک میگفتند یعنی مجسمه از منظر یونانیها هنر است ساختمانهای آن دوره نیز هنر است این قوطی کبریتهایی که الان ساخته میشود و اسم ساختمان روی آن میگذارند نیز هنر است.
هنر و تفکر مثل دین به شکل مدام مهاجرند اسلام اساس اش در مکه وم دینه ظهور کرد اما در این دو شهر الان وهابیت است.
عرفان اسلامی کجا شکفته میشود؟ در ایران و حلب بزرگترین عارف اسلامی در آندلوس به وجود میآید که ابنعربی بود. خود ما که فارابی و فلاسفه دیگر را داشتهایم نمیتوانیم با آن فلسفه تمدن بسازیم اما همین فسلفه از طریق ابن رشد به اروپا میرسد و تمدن میسازد.
هنر حیطهای سیال دارد. اگر شیوع پیداکرد، میشود فن و تکنیک مثل مجسمهسازی مدرن. در حال حاضر سینما نیز یک هنر است که اساسش تکنیک میشود.
اصل بیان این است که ما نمیدانیم هنر چه ابداعات دیگری دارد. عصر ما عصری است که به تعبیر پیامبر مومن صبح از خواب بیدار میشود، شب کافر میشود یا برعکس. ما نمیتوانیم به علت سختی از این امتحان فرارکنیم ما اغلب صدمه ای که میبینیم به ویژه به فرهنگ ما به علت جهان سومی بودن مان است جهان سوم جهان تفرق هاست.
سینما یک هنر است ولی هنری تکنیکی است برای همین شهید آوینی از سینمای داستانی رویگردان بود ضرری که در سینما هست در شعر نداریم زیرا اگر یک شاعر بلغزد، هیچ اتفاقی نمیافتد اما اگر یک سینماگر بلغزد جماعتی را با خود میکشد ما یک هنر داریم که میگویند هنر سنتی. این هنر سنتی در بسیاری از شئون تصرف ندارد مثلا کاشی مربوط به هنر اسلامی است کاشی و معرق و ... ازعالم خود خارج شده دعوت کننده به ورای خود نیستند الان همه حافظ دارند اما اگر حالت حافظ عوض شود به چه درد ما میخورد هنر به مثابه درآمد شده است.
من به شما یک توصیه میکنم که خواهش می کنم این توصیه را عمل کنید در نسبت به عالم هنر به افراط و تفریط نروید زیرا اول از همه شما را زمین میزند زیرا شما را به ایدئولوژی میکشاند.
یکی از راههای غلبه اهریمنی ایدئولوژی زدگی است سیاستزدگی یکی از نتایج ایدئولوژیزدگی است بنا بر این همان طور که قبلا گفتم بنای هنر و تکنیک دو تا نیست. هنر شیوع که پیدا کرد میشود تکنیک این اطلاع میشود کسی که نتواند آن هنر را بشناسد نیاز روانی پیدا میکند. این نیاز روانشناسانه در جهان سوم غالبا ست مردم این نیاز را با خرید یا مصرف ارضا میکنند. این را بدانید که باید به مقامی دست یابید که متزلزل نباشید و ایدئولوژیهای گوناگون نتوانند شما را به سمت خود بکشانند.
چگونه میتوان به جوهر هنر رخنه کرد؟ رخنه در تکنیک و رخنه در هنر جزو کارهایی است که در دوران ما محال است مگر کسی به ولایت برسد اما برخی هنرها الهامی هستند یعنی از همان اول کودکی احساس میکنند که میتوانند شعر بگویند.
یک نسبت جمعی با هنر داریم که میگویم هنر انقلابی یا هنر انقلاب صورت هنر انقلاب را میتوان تعلیم داد یا حتی سفارش داد همانگونه که در حال حاضر نیز زیاد است اما «آن» در این هنرها کجاست؟
سینما هنر فرد منتشر است. در گذشته هنر قائم به فرد بود. یعنی یک نفر خودش مینشست و شعر میگفت. اما الان افراد گوناگون باید جمع شوند تا یک فیلم ساخته شود.
یک مثال بیاورم: در ورزشگاه که مثلا بازی استقلال و پیروزی باشد 50 هزار نفر قرمز هستند و 50 هزار نفر آبی اما در این ورزشگاه چند نفر حضور دارند تنها دو نفر تمام این جمع یک فرد منتشر است هنر مدرن نیز قائل به فرد منتشر است به همین دلیل است که سینما بیش از دیگر هنرها درمیان مردم جای میگیرد.
بحث کلاس مان در همین هنر منتشر بماند جلسه آینده این مبحث را ادامه خواهیم داد...
لازم به ذکر است کلاسهای هنر متعهد با حضور یوسفعلی میرشکاک هر هفته سهشنبه ساعت16 در سازمان هنری رسانه ای اوج برگزار میشود.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 11,ژانویه,2025