تش جنگ، همچنان ادامه دارد (1)
خبر و نتیجه گیری برره ای
مسئول دفتر مهندس سفید در مجتمع غیر انتفاعی جواد الاائمه و سردبیر غیر یزدی روزنامه اجاره ای خاتم یزد، که عجیب اصرار دارد تا در راستای کسب نان و شهرت و مطرح شدن، با بزرگان و اندیشمندان استان در بیفتد، و اسم در کند، باز تحت تاثیر سیاست موسسه ای که در آن کار می کند، سوژه ای برای حمله به یزد و یزدیها پیدا کرده و ناجوانمردانه، بدون تحقیق و بررسی و ریشه یابی قضیه، در وبلاگی، اینگونه خبری را که از آن اطلاع درستی نداشته را منعکس نموده است.
یک خبر درباره مهربانی علیه زنان!
در اثر مهربانی بیش از حد یک مرد علیه دو زن در آزادشهر یزد، این مرد محترم تصمیم می گیرد اندکی این زنان قابل ترحم را نوازش کند، بدین سبب آنها را به زیر زمین منزلش می برد و با ریختن نفت بر روی سر و کله آنها، این دو زن را به آتش می کشد. بر اساس گزارشهای واصله، حال این دو زن کاملا خوب است، چون هر دو نفر مرده اند.
لازم به ذکر است که چون آزادشهر در چند هزار کیلومتری یزد، و در همسایگی بالابرره قرار دارد، تاکنون رسانه های غیر برره ای از انعکاس آن خودداری ورزیده اند. راستی فراموش کردم بگویم این دو زن، همسر و مادر زن آن مرد محترم بوده اند. در تلاش هستیم از این اقدام بسیار انسانی گزارشی( برای خاتم یزد) تهیه کنیم. و اگر بشود، عکس این مرد نازنین را برای الگودهی به سایرین ( در خاتم یزد) منتشر کنیم. شاید این تلاش، شوقی در دل ما برانگیزد، ( تیراژ خاتم را بالا ببرد) و فردای یزد را سرشار از عشق و عطوفت نماید.
ما نمی دانیم مردان یزدی، با این تازه از راه رسیده چه کرده و چه هیزم تری به او فروخته اند، که اینجور با یزدیها بد است.
خبر آتش زدن و آتش گرفتن، خبر ساده ای نیست. ریشه و زمینه دارد، و باید در جستجوی ریشه و علت آن برآمد.
آیا براستی، این آتش سپید نیست، که اینگونه در خاموشی، جانها را پس از اندیشه ها می سوزاند؟ ریشه این آتش، روبروی چشمهای بسته، در بسیاری از زمینه ها و خانه ها موجود است، برویم تحقیق کنیم، ببینیم جرقه این آتش از کجا ریشه گرفته و شروع شده، و مانع از شعله ور شدن آتش نفاق و فتنه گردیم، نه اینکه خود با خود بینی و خود خواهی، آتشی برافروزیم.
جنون حالات مختلفی دارد، گاهی جنون باعث می شود تا آدم قلم در دست بگیرد و آتش بجان اذهان و جامعه بیندازد، گاه باعث می شود تا کسی از پدر زنش پول قرض کند و روزنامه چاپ کند، گاه باعث می شود پدری دخترش را به همسری مرد مجنونی دربیاورد، و گاه باعث می شود، که مردی، زن و مادر زن خود را آتش زند.
بیاییم و بر هیچ مرگی نخندیم، و آتشی که خانه و خانمانی را سوزانده، مسخره و طنز نکنیم، و باور کنیم، که این آتش، درون خانه خود ما نیز هست.
برای تمام زنان و مردانی که بی فریاد در آتش می سوزند، مرثیه ای خواهم نوشت، اما اینک هنوز در بهت این حادثه ام، که چرا؟
محمد رضا شوق الشعراء
مطالب ديگر سايت تحليلي شوق دات كام:
تصویرهای شکسته!
نگاهي به نقض حقوق بشر در آمريكا
در گردهمائی سراسری ائمه جمعه کشور، از امام جمعه یزد تجلیل شد
مدیر مسئول خاتم، چه نقشی در روزنامه خاتم یزد دارد؟!
واکنش تند و سریع و اخطار فرهنگ و ارشاد اسلامی به روزنامه خاتم یزد
نخستین جلسه کاری رئیس جمهور با استانداران
خاتم یزد به بی بی سی می رسد، سفید به ماهی!
جوابیه روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد
دانستن و فهمیدن و آگاهی و اندیشیدن، حق مردم است
بنیاد ریحانه الرسول(س) و کاظمینی!
میرزا محمد کاظمینی، نواده حاج شیخ غلامرضا فقیه، بنیانگزار بنیاد ریحانه الرسول(س) مدیر کل جنجالی سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد، برگزار کننده کنگره های شهید صدوقی(ره) و رشیدالدین میبدی، که بدلیل حواشی جشنواره فیلم حقیقت و اختلاف نظر با استاندار سابق، مجبور به استعفاء گردید، همزمان با زیر چاپ رفتن دانشنامه ائمه جمعه کشور، با برگزاری نمایشگاه اختصاصی بنیاد فرهنگی، پژوهشی ریحانه الرسول(س) در محل حسینیه قلعه کهنه( که احمدی نژاد قبل از ریاست جمهوری در آن با مردم یزد دیدار و گفتگو کرد) و ارائه کتب منتشره بنیاد و اهداء بن کتاب و چاپ ویژه نامه یزد امروز، که وابسته به بنیاد می باشد، در شروع به کار استاندار جدید یزد، ظریفانه و در راستای یک هدف مشخص، عملکرد چندساله و کارنامه فرهنگی بنیاد و خود را در مقابل کارنامه و عملکرد اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد گذاشته، و آن را با قدرت به رخ مدیران فرهنگی و سیاسی می کشد.
بنیاد فرهنگی، پژوهشی ریحانه الرسول(س) امروز، شش سال پس از تاسیس، واحد انتشارات، سایت خبری، کتابفروشی، روابط عمومی فعال، پژوهشکده، کتابخانه تخصصی، گنجینیه اسناد و نسخ خطی، هفته نامه، گنجینه تمبر، نگارخانه در حال تاسیس، همکاری نزدیک با سید محمد کاظم مدرسی و بسیاری از اهل تحقیق و پژوهش، و برنامه ای دراز مدت برای سیاست و فرهنگ و هنر یزد دارد.
کاظمینی که این روزها همزمان با تغییر اوضاع سیاسی، و شروع تغییر و تحول مدیریتی در استان یزد، از او با توجه به سابقه فعالیت در آموزش و پرورش، و مدیریت چند ساله در اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، بعنوان گزینه ای برای آموزش و پرورش استان نام برده می شود، بسیار سعی دارد تا خود را غیر سیاسی بنامد و نشان دهد، اما او خود نیز خوب می داند، که درج خبر دستگیری یک عضو سابق فرهنگی یزد در غرب کشور، در روزنامه ارگان جوادالائمه و موسسه جواد، و پخش گسترده آن در جشنواره خوشنویس رضوی، که در مجتمع فرهنگی جنوبشرق برگزار شد، چه ربطی به سیاست و فرهنگ دارد.
کاظمینی که مورد حمایت بسیاری از چهره های مذهبی و اصحاب مطبوعات استان می باشد، و کتاب قطور و سه جلدی دانشنامه مشاهیرش واکنشهای مختلف و تندی را در پی داشت و دارد، با تعمق و خونسردی و قبول نظر منتقدین، دانشنامه مشاهیر دامغان را در کنار دانشنامه ائمه جمعه کشور و تندیس پارسایی حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی به زیر چاپ برد، تا در عمل ثابت کند، حتی دور از ارشاد نیز، در جایگاه مدیریت فرهنگی جدید، به فرهنگ و ارشاد فکر می کند.
کاظمینی مدیر کل فعال و خبر ساز میرسلیم و مهاجرانی و مسجد جامعی، که یکروز مخالفت جریان هوادار عاصی و خواست استاندار سابق یزد، در شرایط و موقعیت خاصی، باعث گرفتار در بین دو سنگ آسیاب و جدا شدنش از اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد گشت، با توجه به رابطه نزدیکی که با بسیاری از نمایندگان مردم استان یزد در مجلس دارد، اینک با برگزاری نمایشگاه کتاب و گذاردن کتابهای بنیاد ریحانه الرسول(س) در کنار کتابهای محمد رضا حکیمی، خود را برای ورود به آزمونی دوباره، در میدانی دوباره، به گونه ای دیگر مطرح کرده و نشان می دهد.
کاظمینی و تفکر و شیوه مدیریت و سیاست کاظمینی، هنوز در یزد موجودیت و عینیت دارد، حال خوب یا بد؟ واقعیتی تلخ یا شیرین؟ فقط خدا می داند، و این نکته ای است که عاصی، نباید از آن غافل شود. 19/8/84
حقیقت چیست؟!
خسارت 1 میلیارد تومانی حسین گلاب به شهرداری یزد
اصلانی دعوت را تکذیب می کند!
گلاب، برای شکستن سکوت و پاسخ به افکار عمومی، اعلام آمادگی کرد!
بخاطر خدا، بخاطر حرمت قلم، بیاییم رسالت قلم را که صداقت است، پاس بداریم، عوامانه نیندیشیم، عوام فریبی نکنیم، و به فردای ایران بیندیشیم!19/8/84 ادامه...
شک نکنید. گلاب بیگناه هست!!!
بر خلاف خبر و نظر سایت هایی که با جنجال و هیاهو، سعی در گناهکار قلمداد کردن و رشوه گیر نامیدن عضو معروف شورای اسلامی، شهر دارالعباده یزد دارند. حاج حسین گلاب، مداح خیر اهل بیت و عضو شورای اسلامی شهر و مسئول موسسه قرآن و عترت، و مدافع سرسخت مجتمع تجاری ستاره یزد، که پس از دستگیری و بازداشت، با قرار وثیقه و به علت بیماری! تا اعلام نظر نهایی کارشناسان دادگستری از زندان آزاد شده بود، و با گرفتن مرخصی در جلسات شورای شهر شرکت نمی کرد؛ پس از حضور مفتخرانه در مراسم معارفه استاندار جدید و نشستن در ردیف سوم، و گل گفتن و گل شنیدن با اطرافیان، صاحب منصب و نام؛ با حضور ناگهانی و بی مقدمه در نشست فوق العاده شورای شهر، و نشستن در کنار دیگر اعضای شورای شهر، قاطعانه ثابت و اعلام کرد، که بیگناه و مبرا از اتهام بوده، و تبرئه شده، و محکوم نشده است!19/8/84
حقیقت دارد؟
بخشی از سوابق دلالی یکی از وزرای پیشنهادی
سوابق یکی از وزرای پیشنهادی احمدی نژاد به مجلس شورای اسلامی، نشان می دهد که وی از نظر توانایی مدیریتی و اداره مجموعه های کلان، ظاهرا از کارآمدی بالایی برخوردار است، ولیکن در حوزه مسائل شخصی، کارهای اقتصادی کلانی در زمینه دلالی ماشین، مسکن، زمین و... انجام داده است.
قطار می آید یا مینی بوس؟
تغییرات مدیریتی استان یزد، چگونه آغاز خواهد شد؟
بلاتکلیفی بسیاری از مدیرانی که بوی تغییر را در بعد از سوم تیر حس کرده اند، باعث شده تا پس از تعیین استاندار جدید یزد، جو بی تفاوتی حاکم در بسیاری از ادارات استان تشدید شود.
عدم اظهار نظر قاطع و شفاف استاندار جدید، موجب گمانه زنی های بسیار و پدید آمدن برزخ مدیریتی گشته، و در این میان، بدلیل مشخص نبودن نوع وسیله تغییر، فرصتها براحتی تبدیل به تهدیدها می گردد.
با توجه به سکوت محافل سیاسی و اجتماعی و خبری، انگار که اصول گرایان نتوانسته اند بدلیل عدم هم گرایی، و نداشتن طرح و برنامه، از فضای پس از سوم تیر استفاده نموده، ظرفیت قطار تغییر را تکمیل کرده و قطار را با تمام نیرو به حرکت درآورند، قطار تغییرات، اینک به فاصله چند روز پس از روشن شدن، تبدیل به مینی بوس پنچر و کند رویی گشته، که بسیاری از صندلیهای آن شکسته و خالی است، و اما عدم حرکت این مینی بوس نیمه خالی نیز، در بردارنده آفتی برای سازمانها و ادارات استان می باشد.
عاصی دوازده روز بعد از شروع کار رسمی، حتی گروه مشاورین خود را معرفی نکرده، و مشخص نبودن مشاوران، ترویج شایعات و تحلیلهای مختلف را در پی داشته است.
تا تکلیف و وضعیت معاونت سیاسی و امنیتی استانداری مشخص نشود، تکلیف فرمانداران مشخص نخواهد شد، و تا تکلیف فرمانداران مشخص نشود، فضای مدیریتی شهرستانها از بلاتکلیفی و بی تفاوتی بیرون نخواهد آمد.
بلاتکلیف و در برزخ بودن روابط عمومی استانداری، و عدم شروع بکار رسمی رئیس دفتر استاندار، مشخص می سازد که فعلا، به حرکت و تغییر و تحول اصولی و منطقی، نمی توان زیاد دلخوش بود و امید داشت.
عاصی باید خودش باشد، همان که یک عمر بوده است، و بدون درنظر گرفتن مصالح و منافع گروهها و باندهای سیاسی و اقتصادی، قاطعانه و شفاف تصمیم بگیرد، و با توکل به خدا، برای خدمت به مردم، حرکت و تغییر را در راستای ایجاد تحول و تحقق عدالت اجتماعی شروع کند.
کارنامه عملکرد بسیاری از مدیران حزبی و باندی و رابطه ای، مشخص و عیان است، و با اندکی تعمق و دقت، می توان براحتی فرصت طلبان و منفعت گرایان و خدمتگزاران را شناخت و شناسایی کرد، پس چرا عاصی تصمیم نمی گیرد و شروع نمی کند، تنها دلیلش، نداشتن و نبود نیروهای جایگزین در دایره بسته می باشد، عاصی برای حرکت، تنها کافیست پایش را یک قدم از دایره بسته بیرون بگذارد، و آنوقت بجای مینی بوس نیمه خالی، قطار سریع السیر تکمیل تغییر، با شتاب و قدرت براه خواهد افتاد.
در شرایط فعلی، با توجه به جو حاکم، برای اداره استان صنعتی و فرهنگی یزد، و مبارزه با تارها و باندهای قدرت و ثروت، شیوه مدیریت«مرتاضی» کارساز و مورد نیاز است، و این شیوه مدیریتی را براحتی و بدون قاطعیت نمی توان در محیطی که بر خلاف « مدیریت مرتاضی» تشکیل گشته و قوام گرفته، اجرا و پیاده کرد.
هر چه روند تغییر بیشتر به طول بیانجامد، مقاومت و قدرت مقاومت جریانات مخالف و غیر همسو بیشتر خواهد شد، بازی با قدرت شروع شده، مهره های سپید در تمام خانه های صفحه شطرنج حضور دارند، و عاصی که شطرنج باز نیست، نمی داند که حرکت را با کدام مهره و برای کنار زدن کدام مهره شروع کند.
مهره های سپید در حالت کیش با تفکر و صبر و برنامه به بازی ادامه می دهند، اما مشخص نیست که در پایان بازی، چه کسی مات خواهد شد.
ما شیوه بازی «مرتاضی» را برای شروع حرکت به عاصی پیشنهاد می کنیم، این شیوه مدیریتی، تابحال فقط در دو نقطه از استان یزد اجرا شده است، آیا عاصی قادر خواهد بود تا با شکستن بسیاری از قالب ها و بنیانها و رابطه ها، این شیوه را پیاده نماید؟ هر چند که تنها راه برای موفق شدن و مات نشدن، اجرای این شیوه مدیریتی می باشد. 16/8/84
به بهانه سفر احمدی نژاد به مشهد مقدس
در ادامه کمک هفتاد میلیارد تومانی خاتمی به بافت قدیم شهر یزد، احمدی نژاد رئیس جمهور کابینه میثاق، چهار شنبه گذشته در سفری ناگهانی و غیر رسمی، بجای زاهدان و یاسوج و خرم آباد و سنندج و اهواز و شیرازو بوشهرو سمنان، برای دومین بار بعد از انتخابات ریاست جمهوری، در راستای عدالت گستری و تعبیر عدالت، با هواپیمای مسافربری عمومی و گرفتن جای مسافران عادی مشتاق زیارت امام رضا(ع) ، به مشهد مقدس رفت، و پس از زیارت حرم مقدس امام هشتم و دیدار با استاندار خراسان رضوی و نمایندگان مردم استان در مجلس، بدون توجه به منابع مالی عظیم آستان قدس رضوی و درآمد هنگفت شهرداری شهر زیارتی و سیاحتی مشهد، و وجود کارتن خوابها در پایتخت ایران اسلامی، مبلغ هزار میلیارد ریال( یکصد میلیارد تومان) اعتبار برای پیشرفت طرح های عمرانی بافت فرسوده اطراف حرم مطهر رضوی اختصاص داد. تا ثابت کند که او نیز بنوعی، راه رفته دیگران را می رود.
استان خراسان رضوی یک استان از سی استان ایران اسلامی است، که بدلیل وجود بارگاه مقدس امام هشتم در مرکز استان، مورد توجه عموم مردم ایران می باشد، و اما توجه بیش از حد به یک استان و عدم توجه به دیگر استانها از جانب رئیس جمهوری که دم از عدالت می زند، می تواند شبهات و تبعات مختلفی در بر داشته باشد.
مردم محروم شهرهای بی امکاناتی که افتخار هم جواری با امام رضا(ع) را ندارند، شاید بیشتر از مردم مشهد به کمک و توجه و اعتبار نیاز داشته باشند؛ مشهد و خراسان رضوی، آستان قدس رضوی را دارند، و آستان قدس رضوی به اعتبار امام رضا (ع) کارخانه ها و زمینها و موقوفات و درآمدهای بسیاری دارد، که می تواند با یک برنامه ریزی اصولی، خراسان رضوی و مشهد مقدس را آبادترین و زیباتری استان و شهر ایران بنماید؛ و اما اختصاص اعتبارات دولتی به شهر و استانی که آستان قدس رضوی و سالیانه بیش از یک میلیون زایر را دارد، آیا نوعی وسیله برای جذب و جلب عوام نیست؟
قبل از ترمیم بافت فرسوده شهرها و بهسازی خیابانها و میادین، و ایجاد نیروگاههای هسته ای، ایران، امروز به پالایشگاه نفت و گاز نیاز دارد، تا بتواند از خروج ارز برای واردات بنزین جلوگیری کند.
هنوز روزانه دهها و صدها دختر و زن ایرانی بنا بدلایل فرهنگی و اقتصادی به شیخ نشینهای عربی می روند، و هزینه کردن درست و با برنامه این میلیاردها می تواند که مانع از پیش آمدن بسیاری از وضعیتهای ناهنجار گردد.
مشهد مقدس برای تمام ایرانیان مقدس است، اما مشهد همه ایران نیست، یکی از شهرهای ایران اسلامی است، و مطمئنا امام رضا(ع) با توجه به تفکرات امامان شیعه و دیدگاه آنان در رابطه با عدالت، راضی نیست که حق شهرهای دیگر به مشهد داده شود، و رئیس جمهور بجای سفر به دیگر شهرها مدام به مشهد مقدس سفر کند.
احمدی نژاد می تواند در همان تهران و از دفتر ریاست جمهوری، با پیروی از سیره و رفتار امامان شیعه، خیلی ساده و راحت، به تمام ائمه در تمام نقاط سلام و عرض ارادت کند، و بجای دیدار با امام رضا(ع) در مشهد، به دیدار رضاهایی برود که نان شب برای خوردن و جایی برای خوابیدن و کاری برای انجام دادن و دلیلی برای زنده ماندن ندارند.
شیعه همیشه عاشق و منتظر است، و به امامان و امام زادگان ارادت خاص دارد، رئیس جمهور ایران اسلامی، یک فرد شیعه است، که با رای مردم برگزیده شده، تا بدون شعار با عمل، عدالت را اجرا کند و برای تحقق عدالت اجتماعی بکوشد.
شیعه علی(ع) شیعه حسین (ع) شیعه امام موعود، رئیس جمهور زائر نمی خواهد که خود همیشه زائر حرم است، بلکه رئیس جمهورعدالت اندیش و عملگرایی می خواهد که فساد و فحشاء را در تنها کشور شیعه جهان از بین ببرد.
آیا این خواست ناحقی است؟ 16/8/84
ملا عمر در پاکستان
به گزارش سایت«خدمت» ملا عمر سرکرده طالبان پس از چهار سال اختفای کامل و عدم حضور در هر گونه جلسه عمومی طالبان، چندی پیش به همراه ایمن الظواهری در نشست بزرگ و مخفیانه سران گروه ارتجاعی طالبان در منطقه باجور پاکستان حاضر شد، و در میان ابراز احساسات شدید حضار اظهار داشت...15/8/84
حمله به امام جمعه یزد، از کجا طراحی و برنامه ریزی شده است؟
حمله به امام جمعه یزد، از کجا طراحی و برنامه ریزی شده است؟
وسیله هدف را توجیه می کند؟
هفته نامه پرتو سخن وابسته به موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) که بردارنده دیدگاههای آیت ا... مصباح یزدی می باشد، در آخرین شماره خود، بدون توجه به مسائل و موقعیت و شرایط استان یزد و باب شدن دخالت افراد در انتخاب نمایندگان ولی فقیه، با مردمی نامیدن حرکت های فردی، از تغییر نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد حمایت کرد، تا قضیه تومار نویسی بر علیه فرزند سومین شهید محراب، در فضای پس از سوم تیر، و انتصاب استاندار جدید یزد، رنگ دیگری بخود بگیرد.
پرتو سخن در صفحه 2 آخرین شماره خود(11 آبان) شتابزده و ناشیانه می نویسد:
برخورد قهری وابستگان امام جمعه یزد با یک حرکت مردمی در شهر یزد
مردم شهر یزد(!) از متن تومار توزیع شده در بین راهپیمایان و نمازگزاران روز قدس به خوبی استقبال کردند(!). در این تومار که جهت ارائه به مقام معظم رهبری تنظیم شده بود،(!) پیشنهادی مبنی بر تعویض(!) امام جمعه یزد قید شده بود که مردم نمازگزار با تائید این پیشنهاد(!) به امضای تومار پرداختند(!) ولی در این میان چهار نفر که از ماموران اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی و از وابستگان به امام جمعه بودند، با این جریان مردمی(!) برخوردی نامناسب و قهری داشتند.
اقدام ضد مردمی(!) افرادی چون رئیس دفتر و همچنین همسر امام جمعه با این حرکت مردمی(!) به توقیف سیصد برگ متن تومار(!) و پاره شدن تومار امضاء شده خواهران نماز گزار انجامید. گفتنی است امام جمعه یزد در پاسخ به این اقدام ها، اظهار بی اطلاعی کرد و گفت: این برخوردها به وی ربطی ندارد.
فرمانده نیروی انتظامی استان با اعتراض به برخورد خود سرانه برخی از ماموران نیروی انتظامی در توقیف اتومبیل حامل تومار امضاء شده مردم، یادآور شد، نباید برای فرماندهی کل قوا تعیین تکلیف کرد(!)
براستی چه شرحی بر این خبر می توان نوشت؟ چگونه می توانند چهار نفر با مردم مقابله کرده و تومار را پاره کنند؟ تومار سیصد برگی چه نوع توماری می باشد؟ متن نامه توزیع شده، تعیین تکلیف برای مقام معظم رهبری نمی باشد؟ نشریه پرتو سخن با دامن زدن به آتش اختلاف، چه چیز را جستجو می کند؟
پرتو سخن و جریان فکری و سیاسی حاکم بر نشریه پرتو سخن، متن نامه توزیع شده را تائید می کنند؟ در شرایطی که عده ای جرات می کنند تا با آزادی بر علیه نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد نامه توزیع کرده و تومار بنویسند، آیا کسی جرات می کند تا بر علیه نشریه پرتو سخن و آیت ا... مصباح یزدی حرفی بزند و تومار تهیه کند؟
متن نامه توزیع شده
بسمعه تعالی
محضر مبارک ولی امر مسلمین حضرت آیت ا... العظمی خامنه ای دام عزه
سلام علیکم
با احترام با توجه به رویکرد جدید در کشور و روی کار آمدن دولت عدالت محور توسط مردم؛ به منظور دسترسی به هدف والای عدالت گستری؛ هماهنگی فکری و عملی بین مسئولین ارشد استانی ضرورتی انکار ناپذیر می باشد؛ کسانی که این سالها فریاد اصلاح طلبی سر داده و به نام مردم خرابیهای فراوانی بوجود آوردند؛ امروز ملت از آنها روی گردان شده و ما امیدواریم که با تغییراتی اساسی نفسی تازه بر کالبد نظام اسلامی دمیده شود. بدیهی است نقش ائمه جمعه بویژه امامت جمعه مرکز استان در این شادابی کاملا تعین کننده است. ما امضاء کنندگان ضمن احترام به کرامت و ارزش والای انسانی فرد فرد جامعه؛ خواستار این هستیم که صلاح نظام اسلامی بر جایگاه و موقعیت افرادی خاص ترجیح داده شده و احساس می کنیم باید برای یزد، امام جمعه ای متناسب با نیاز حقیقی تعیین گردد.
ما از رهبر عزیز و فرزانه مان استدعا داریم عنایت فرموده و در صورت امکان فردی از سادات را به انتخاب خود به امامت جمعه یزد منصوب فرمایند و ما را بیش از پیش شرمنده الطاف خود سازند.
والامر الیکم
والسلام علیکم
ضمنا علاوه بر مشورتها، استخاره ای در این باره گرفته شد که پاسخش این بود« بجای آور و ترکش منم، چرا که در آن پیروزی و چشم روشنی است»
نامه فوق که به نام جمعی از نمازگزاران تهیه و چاپ و پخش شده،دربردارنده نکات قابل توجه و تعابیر مهم و مختلفی می باشد، و اما جریانی که برای رسیدن به هدف، با وسیله کردن قرآن و تومار و مردم، و به استناد استخاره ، می خواهد برای مقام معظم رهبری تعیین تکلیف، و امام جمعه ای از سلسله سادات را برای یزد تعیین کند، برای امامت جمعه یزد، چه کسی را در نظر گرفته است؟
پرتو سخن در همان آخرین شماره جواب به سوالی می دهد که قابل تعمق و توجه می باشد
نامه وارده
نظر اسلام در باره عملیات شهادت طلبانه چیست؟
با عرض سلام و تبریک حلول ماه مبارک رمضان خدمت استاد بزرگوار حضرت آیت ا... مصباح یزدی و دست اندرکاران نشریه وزین پرتو سخن.
سوالی که مدتی است ذهن بنده را مشغول کرده در مورد عملیات شهادت طلبانه است. سوال این است که دین اسلام مخالف ایده ماکیاولیستی« هدف وسیله را توجیه می کند» می باشد و به نظر من عملیات شهادت طلبانه دقیقا مثال روشنی از این ایده است، یعنی ما برای یک هدف مقدس( حفظ دین) از هر وسیله ای حتی جان خود هم باید مایه بگذاریم. و در جایی خواندم یکی از روحانیون برجسته شیعه لبنان هم عملیات شهادت طلبانه را خودکشی می داند. لطفا این مساله را برای من روشن کنید: آیا اسلام عملیات شهادت طلبانه را قبول دارد یا نه؟
با سپاس فراوان
عبادی
پرتو: باید به اطلاع شما دوست گرامی برسانیم که در اسلام هیچ هدفی وسیله را توجیه نمی کند و لذا برای رسیدن به اهداف عالی هرگز نمی توان از وسایل غیر شرعی بهره برد، اما در خصوص عملیات شهادت طلبانه، ظاهرا به نظر می رسد شما خواننده محترم ضمن مغروض دانستن غیر شرعی بودن این اقدام سوال می کنید چرا باید از این وسیله برای هدف مقدس حفظ دین اسلام استفاده کرد. لکن باید نظر شما را به این نکته جلب نمود که « گذشتن از جان» اقدامی فی نفسه مذموم و حرام نیست. بلکه در مواردی انجام آن لازم و چه بسا واجب است، همچنانکه سیدالشهداء به رغم اطلاع از شهادت خویش و خاندان بزرگوارش در راه خدا و حفظ دین اسلام از جان خود گذشت و به استقبال شهادت رفت. شهادت در راه خدا بالاترین و بهترین وسیله قرب الهی است و هرگز با خودکشی مذموم که فردی برای فرار از مشکلات زندگی به سراغ آن می رود قابل مقایسه نیست. بر این اساس عملیات شهادت طلبانه اگر واقعا مصداق کشته شدن در راه خدا باشد نه تنها وسیله ای مذموم نیست که از بهترین و خالص ترین وسایل برای هدف مقدس « حفظ دین اسلام» است.
ایرانی، ایران صدايت می کند!
ایرانی های فراری از ایران، با خرید ویلاهای تجملاتی و ایجاد فروشگاههای زنجیره ای و تاسیس شرکت های مختلف و 200 میلیارد دلار سرمایه گذاری، نقش بسیار مهمی در آباد کردن ریگزارهای گرم و خشک امارات متحده عربی داشته اند، و اما آیا دوبی و ابوظبی، هیچگاه برای آنان وطن خواهد شد، و هویت خواهد ساخت؟
در سالهای قبل از انقلاب و حتی بعد از انقلاب، بنابدلایل مختلف و شرایط اقتصادی کشور، بسیاری از ایرانی ها برای کار و کسب درآمد، به کویت و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس می رفتند، و در نهایت، درآمد خود را به ایران می فرستادند، و در ایران سرمایه گذاری می کردند؛ و هیچگاه قصد و اندیشه سرمایه از ایران بیرون بردن و در کشورهای عربی سرمایه گذاری کردن را نداشتند.
ایرانیان مهاجر، در هر حال، ایرانی بودن و به ایرانی بودن خود افتخار می کردند، و اما وقتی عده ای توانستند به دلیل ضعف و سوء مدیریت و شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور، با ترفندهایی از راههای غیرقانونی و نادرست، ثروتهای هنگفت و بادآورده ای را کسب کنند، برای حفظ سرمایه کثیف و غیرقانونی خود، راهی جز سرمایه گذاری در دیگر کشورها پیدا نکردند.
آنچه که امروز بنام سرمایه گذاری ایرانیان در امارات متحده عربی از آن یاد می شود، سرمایه بری و خون دل محرومین ایرانی می باشد، که بسیاری از مفسدین اقتصادی، بدون توجه به منافع ملت و مصالح کشور، در دبی و ابوظبی، با افتخارو به قیمت ذلت ایران، تبدیل به فروشگاه و ویلا و شرکت کرده اند.
ایرانی با غیرت و وطن پرست، هیچگاه به هیچ قیمت و در هیچ شرایطی، پول و سرمایه ایران را در امارات متحده عربی سرمایه گذاری نمی کند.
آنها که امروز با چشم بستن بر روی حقایق، دور از درد و رنج مردم ایران، برای اغواء جوانان ایرانی و ترغیب مردم ایران به سفر و خرید از فروشگاههای زنجیره ای دوبی، به تفاله های هنری رانده شده و شبکه های خود فروش ماهواره ای پول تزریق می کنند، و هرزه های بدنام و دوره گرد را لباس ایرانی می پوشانند تا از دوبی بخوانند و از دبی و امارات متحده عربی تعریف و تبلیغ کنند، ایرانی نیستند. ایرانی نبوده اند؛ و ایرانی نخواهند شد.
ایرانی! با توجه به سابقه و هویت، فرهنگ و تاریخی که با آن دنیا آمده و رشد کرده است، هیچگاه در هیج کجای دنیا، بجز ایران و ایرانی نمی اندیشد، قلبش در هر حال برای ایران می طپد، و اصول ملت و ارزشهای مقدس وطنش را با پول و شهرت معاوضه نمی کند.
ایرانی با سرمایه ایرانی در امارات متحده عربی، برای عربها سرمایه گذاری نمی کند. ایرانی اگر هم بهر دلیل از سیاست و مسئولان سیاسی کشور فرار کند، با ایران و ایرانی قهر نمی کند، و منافع و مصالح کشورش را به زیر پای نمی گذارد.
ایرانی به شبهای دبی، به شبهای نیویورک، به شبهای شارجه، به شبهای لوس آنجلس، به شبهای تورنتو نگاه نمی کند و دل نمی بندد، که در حین محرومیت و ناتوانی و فقر و درد، با عشق و امید، به شبهای کارون، به شبهای زاینده رود، به شبهای کویر، به شبهای خزر، به شبهای تهران و ایران نگاه می کند.
دختر جوان و زیبای ایرانی، فریب نیرنگ هیچ دلال وطن فروشی را نمی خورد، به امارات متحده عربی نمی رود. در کنسرتهای بی هویت نمی رقصد. با عربها همنشین نمی شود، و غرق شدن در محرومیت را به غوطه ور شدن در فساد و تباهی عربی ترجیح می دهد.
آن دخترانی که بی محابا و بدون شرم، وجودشان را به درهم و دینار می فروشند، در هتلهای ابوظبی و دبی می رقصند و به آغوش مردان و شیوخ عرب می خزند، ایرانی نیستند. ایرانی فکر نمی کنند، ایرانی زندگی نمی کنند، ایران و ایرانی را نمی شناسند، غریبه ها و مهاجمان فریب خورده ای هستند، که چند صباحی در ایران سکنی گزیده، و نام و شناسنامه ایرانی را دزدیده اند.
پسر جوان و اندیشمند ایرانی، برای تفریح و سفر و عیاشی و خرید به امارات متحده عربی نمی رود، پول ایران را در سرزمینهای عربی خرج و هزینه نمی کند. بلیط کنسرت خوانندگان بی وطن لوس آنجلسی را نمی خرد. در هتلهای گرانقیمت و مجلل دبی اقامت نمی کند، و با تمام وجود، به ایران سرافراز پرافتخار می اندیشد.
راه فردای ایران آباد و آزاد، از امارات و کشورهای عربی نمی گذرد، راه فردای ایران را ایرانی، امروز با عشق و حربه عدالت، در درون ایران می سازد.
ایرانی هنوز زنده است. هنوز با تمام وجود در هنگامه جدال جناح ها و گروهها، از اعماق نفس می کشد، هنوز وجود و هویت و تاریخ و اندیشه و امید دارد، و بخاطر ضعف مدیران لایق و ناشایسته و وجود محرومیت و بی عدالتی و تبعیض، ایران و ایرانی را رها نمی کند، و به کشورهای عربی و دشمنان ایران پناه نمی برد.
ایرانی در هر شرایطی، رنجها و دردها و کمبودها و فشارها را تحمل می کند، در ایران می ماند و ایران را برای ایران و ایرانی می سازد.
ایرانی وطن فروش نیست. ایرانی خائن و خیانتکار نیست. ایرانی بی وطن نیست. ایرانی برده و سر سپرده نیست. ایرانی بی هویت و بی اندیشه نیست. ایرانی خواب و بی ریشه نیست. ایرانی، هنوز ایرانی است.
ایرانی مهاجر، پرنده عشق و محبت، اگر از ایران دور هستی، اگر از خاک ایران دور مانده ای، برای دفاع از حرمت نام ایران و ایرانی، خودت را از غریبه هایی که نام و شناسنامه و هویت ایرانی را سرقت کرده اند، جدا کن؛ از آنان دور شو، و به صدای ایران گوش کن. ایران صدایت می کند.
بلند شو، کوله بارت را ببند، به ایران برگرد. ایرانی در ایران و بخاطر ایران باید بمیرد. 21/7/84
به بهانه شکست تیم فوتبال شهید قندی از برق شیراز
این تیم با این وضع نمی برد!
تیم فوتبال شهید قندی در ادامه سریالهای باخت بی وفقه خود، به تیم آخر جدول رده بندی گل نمی زند و و یک گل می خورد و می بازد، تا ثابت کند که قاطعانه و بی دغدغه، با برنامه های گده و پور حیدری، به قعر جدول و اول از آخر شدن می اندیشد.14/8/84
داستانی از دیگران، برای دیگران
حکایت در باره کوهنورد تنها و مغرور خودخواه و فرصت طلبی است، که تصمیم داشت تا از بلندترین کوهها و صخره ها بالا رود و قله های بلند جهان را یک به یک فتح کند، او بسیاری از کوههای کوچک و بزرگی را که دیده بود و می شناخت زیر پا گذاشت، و پس از سالها تمرین و تلاش و فراهم ساختن شرایط صعود، در حضور تماشاگرانی که هزینه صعود او را تامین کرده بودند، تلاش خود را برای فتح بلندترین قله ای که دیده بود، آغاز کرد.
او تنها بود و می خواست که به تنهایی، برای کسب افتخار و قدرت و ثروت، به جایی برسد که دیگران نرسیده بودند، می خواست کاری را بکند، که دیگران نکرده بودند. می خواست راهی را برود که دیگران نرفته بودند. می خواست قله ای را فتح کند، که دیگران فتح نکرده بودند.
فتح قله و افتخار و پیروزی را به تنهایی برای خود می خواست، و نمی خواست که در این مسیر، افتخار این پیروزی و صعود را با کسی تقسیم کند.
تمام چیزهایی را که فکر می کرد در این صعود، به آن نیاز دارد با خود برداشت، طنابهای محکم مختلف، غذاهای مقوی و کم حجم، چادر و پوتین و پرچم و کلنگ و میخهای آهنین ، و آنوقت تنهای تنها، بسوی قله حرکت کرد.
تخته سنگهای بزرگ را پشت سر گذاشت، از صخره های کوچک بسادگی عبور کرد، تنهای تنها در میان همهمه و غوغای جمعیت، بالا و بالا و بالاتر رفت و از چشم مردم دور گشت و به قله نزدیک و نزدیک و نزدیکتر شد.
در پای آخرین و بزرگترین صخره که قبل از قله بود ایستاد، دیگر خورشید و آسمان را نمی دید، ابرهای سیاه، بر جای خورشید و آسمان قرار گرفته بودند. بدون آنکه نگاهی به پشت سر بیاندازد، به انتهای صخره که قله بود نگاه کرد، میخ و طناب و صخره و قله، اینک او بود و یک طناب و یک صخره و یک قله، آرام و با سختی، آویزان از طناب، به قله نزدیک می شد، بین او و قله تنها یک گام دیگر بود، به پائین کوه نگاهی انداخت، نقطه های ریز و سیاهی را دید، مردم در پائین کوه، کوچک و کوچک و کوچکتر شده بودند، لبخندی زد و با خود گفت این نقطه های سیاه کوچک اینک همه در کف یک دست من قرار می گیرند، و هیچکدام ازین کوچک ها نمی توانند بسوی این قله ای که من فتح خواهم کرد بیایند، ابرها قله کوه را احاطه کردند، او در یک لحظه، قله ای شده بود سخت و سیاه، که ابرها در او می باریدند، او با قله و اوج و فتح، فقط یک حرکت دست فاصله داشت، دستش را بالا برد، دستش سنگ سرد قله را لمس کرد، سر از پا نمی شناخت، او پیروز شده بود، خود را بزرگتر از کوه و صخره ها می دید، و ناگهان زیر پایش خالی شد، یکدفعه سقوط کرد، راهی را که با سختی آمده بود با سرعت باز می گشت، نیروی ناپیدای جاذبه، او را بخود می کشید، سخت ترسیده بود، از وحشت مرگ و سقوط بخود می لرزید، تنها و ناامید ناگهان با تمام توان فریاد زد: خدایا! خدایا!
و ناگهان صدایی همه کوه را در خود پیچید: چی از من می خواهی؟!
او با ترس و بهت و بیم، با آخرین رمق فریاد زد: نجاتم بده!
فکر می کنی می توانم؟
آری! آری می توانی. باور دارم
پس طناب را رها کن! طناب را پاره کن!
و کوهنورد تنها، برخود لرزید و محکم با تمام توان طناب را در آغوش گرفت.
ابرها باریدند و رفتند. توفان آمد و رفت، مردم در دامنه کوه، ساعتی در انتظار بازگشت کوهنورد ماندند و بعد بدنبال کار و زندگی و گرفتاریهای خود رفتند، و کوه و کوهنورد را فراموش کردند، و مدتی بعد، گروه کوهنوردی که آرام و بی شتاب، بسوی قله کوه می رفتند، در راه قله، به کوهنورد سقوط کرده رسیدند، کوهنورد تنها، با کوله باری مملو از آذوقه، طناب را محکم در دست گرفته و یخ زده بود، کوهنوردان با حیرت و بهت، به کوهنورد و طناب و زمین نگاه کردند، از جایی که کوهنورد بر روی طناب یخزده و جان باخته بود، تا زمین نیم متر بیشتر فاصله نبود. و آنها نفهمیدند که چرا کوهنورد، برای رهایی از مرگ، طناب را رها نکرده است؟!
کوهنوردان به طنابها ی محکمی که با خود آورده بودند و به قله کوه نگاه کردند، و...
تو اگر بجای آن کوهنورد بودی چه می کردی؟!
مطمئنی؟!
پس طنابهایت را بدون درنگ پاره کن... 13/8/84
نخبگان اجتماعی و فرهنگی، متحد می شوند!
در صبحی که پس از رفتن رمضان و آمدن شوال، تعدادی از نویسندگان و خبرنگاران و اصحاب مطبوعات، و پزشگان و تنی چند از اعضای شورای اسلامی شهر و جمعی از فرهنگیان شهرستان یزد همراه با مدیر کل آموزش و پرورش، بمناسبت عید سعید فطر با نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد دیدار کرده، و در رابطه با مسائل اخیر اعلام موضع نمودند؛ مهندس اعلائی شهردار سابق یزد، مشاهیری رئیس سابق آموزش و پرورش و بنیاد شهید یزد، دکتر حاجب مرتاض، دکتر سادات رئیس ستاد انتخاباتی خاتمی ( که بعد از انتخاب خاتمی استاندار نشد) سلطانزاده رئیس مجتمع غیر انتفاعی امام حسن مجتبی(ع) و محسن ابوترابی عضو شورای اسلامی شهر نیز آمده بودند.
اطلاعیه مجمع فرهنگیان ایثارگر یزد در حمایت از نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد
بسمعه تعالی
یک ماه گذشت، یک ماه تمام با آن روزهای پر از پاکی و صداقت و شبهای دعا و مناجات، از یک سو پایان ماه رمضان مومنین را غمگین می سازد و از سویی دیگر رسیدن به عید فطر یک دنیا شادی به همراه می آورد.
بدینوسیله مجمع فرهنگیان ایثارگر ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات بندگان خدا و تبریک عید سعید فطر و قدردانی از مردم فرهیخته و شهید پرور یزد بخاطر حضور فعال در تمام صحنه های سیاسی اجتماعی و فرهنگی، حرکت نسنجیده و ناشایست جمعه گذشته مبنی بر اظهار نظر در مورد نمایندگی ولی فقیه را یک سلیقه شخصی دانسته و اعلام می نماید، امامت جمعه و نمایندگی ولی فقیه از جایگاه ویژه ای برخوردار است، و چیزی نیست که دستخوش اظهار نظر فرد یا گروه خاصی قرار گیرد، بلکه عزل و نصب آن از اختیارات رهبری انقلاب و تصمیم گیری در این خصوص تنها در شان والای مقام ولایت فقیه است، به ویژه در شرایطی که جامعه ما بیش از هر زمان نیازمند آرامش می باشد تا به حرکت پرشتاب خود در راستای تحقق اهداف متعالی انقلاب اسلامی ادامه دهد، و رایحه خوش خدمتگزاری صادقانه را احساس نماید؛ اینگونه اعمال موجب تشطط (تشتت) و اختلاف در جامعه می شود. لذا انتظار هوشمندی از همه دلسوزان نظام و انقلاب داریم تا با حفظ وحدت و یکپارچگی به عنوان یکی از ارکان موفقیت نظام اسلامی راه هر گونه سوء استفاده را بر دشمنان ببندند.
به امد آنکه خدای مهربان توفیق پاسداری از راه و رسم شهیدان والا مقام به همه ما عنایت و ما را تا ظهور دولت حق، بصیر و بینا در مسیر انقلاب حفظ فرماید.
حمله و نفاق آغاز می شود!
حمله و نفاق آغاز می شود!
در مراسم راه پیمایی روز قدس، و در روزی که قرار بود با حضور وزیر کشور، معارفه استاندار جدید یزد صورت گیرد، در حرکتی دور از منطق و نفاق آمیز، که بوقوع پیوستن شایعات قدرت خواهی جریان حامی عاصی را نوید می داد، بدون آنکه به موردی خاص اشاره گردد، نامه ای شانزده سطری، با ادبیات خاص و مشخص سیاسی و جناحی، و به امضاء مجعول جمعی از نمازگزاران شهر دارالعباده یزد، ( با استناد به استخاره) بطور گسترده، در بین نمازگزاران توضیح گردید، که در آن از نمازگزاران درخواست شده بود، تا همزمان با شروع کار عاصی، طوماری را جهت تغییر امام جمعه استان امضاء نمایند.
راهی که امروز،عده ای نا آگاهانه و ناخود آگاه، در راستای خواست و برنامه منافقان و دشمنان اتحاد مردم ایران، با حربه مذهب و عدالت، برای تغییر و تعویض نماینده ولی فقیه و امام جمعه پیدا کرده اند، راه بسیار خطرناک و بحران زایی می باشد. چرا که شکستن قداست نماینده ولی فقیه و شخصیت امام جمعه یزد، در محل نماز جمعه، آغازی برای یک ترورو حمله بزرگتر، در آینده می باشد.
حادثه و اتفاق مهم پاره کردن عکس و تصویر روحانیون کاندیدای ریاست جمهوری در قبل از دوم خرداد، که به نوعی با شدت و تخریب بیشتر در انتخابات اخیر ریاست جمهوری تکرار، و باعث رئیس جمهور گشتن یک غیر روحانی گردید، اینک به سمت و سوی نمایندگان ولی فقیه و ائمه جماعت استانها برده شده است.
آنها که می خواهند به نام دفاع از مردم، در شرایط حساس امروز ایران، با شعار و شبنامه و اطلاعیه و طومار، فردی از سادات را که وابسته به جریان خاصی می باشد، بجای فرزند سومین شهید محراب قرار دهند، با عام کردن قضیه، و عدالت را روبروی اصلاحات قرار دادن، بازی مبهم و خطر سازی را شروع کرده اند، یک بازی پربرخورد، که نتیجه آن در نهایت، به نفع دشمنان نظام ، و ضرر مردم ایران خواهد بود.
لازمه رسیدن به عدالت، اتحاد و هم اندیشی و همراهی نخبگان اجتماعی و گروههای سیاسی مختلف و انجام اصلاحات اصولی و رشد آگاهی و مطالعه مردم می باشد، و سپردن پرچم عدالت و آزادی، بدست متعصبان و گروههای فشارو فرصت طلبان، باعث نابودی اصلاحات و عدالت خواهد شد.
استان صنعتی یزد، بعد از انتخابات ریاست جمهوری، اینک در لحظه شروع یک راه تازه است، راهی که اگر نفاق و جدال و تعصب و خودخواهی و سهم طلبی و رابطه گرایی نباشد، به توسعه و تحول و ایجاد عدالت اجتماعی و از بین رفتن تبعیض و نابرابری منجر خواهد شد.
باشد که مسئولین مذهبی و سیاسی و فرهنگی استان، در این شرایط حساس، بدون توجه به مصالح سیاسی و جناحی، با چشمی باز، به عمق مسائل خوب نگاه کنند. انشاا... 7/8/84
جمعی از هنرمندان، نویسندگان، شاعران، پژوهشگران و اصحاب مطبوعات استان یزد،
در واکنش و اعتراض به پخش اطلاعیه های توهین آمیز بر علیه نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد، بیانیه ای امضاء نموده، و از عملکرد صدوقی، دفاع و حمایت کردند... 11/8/84
سکوت عاصی و شورای هماهنگی، چه معنایی دارد؟!
در روز معارفه استاندار جدید یزد، در اتفاقی نادر و مشکوک، جریانی با سوء استفاده از راه پیمایی روز قدس، قصد داشتند تا در راستای تعیین امام جمعه ای دلخواه، و تغییر امام جمعه یزد، طوماری را بر علیه نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد به امضاء مردم برسانند، و اما...
دنیای مجازی، قدرت و قاعده خود را دارد
دنیای مجازی، قدرت و قاعده خود را دارد
در عصر موج سوم و رایانه و ماهواره و اینترنت و ارتباطات و با توجه به نقش و نفوذ و قدرت و حاکمیت رسانه ها، وجود مدیران و کارگزارانی که توانایی استفاده از این گسترده ترین شبکه اطلاع رسانی جهانی را داشته باشند، می تواند به توسعه و تحول استان بسیار کمک نماید...
دنیای رسانه و اینترنت می تواند در بسیاری از مواقع، سفرهای پرهزینه خارجی را حذف نماید، و با یک کلیک، مجموع اطلاعات لازم در رابطه با هر کشور، به آسانی و با کمترین هزینه و در کوتاه زمان در دسترس قرار گیرد.
دنیا و دولتها و تجارت و فرهنگها بسرعت بسوی الکترونیکی شدن پیش می روند، و برای عقب نماندن از شتاب اطلاعاتی جهان موجود، باید همراه و همگام جهانیان شد.
وزارتخانه ها، و ادارات و سازمانهای مختلف شهرها و استانهای کشور سایت های اطلاع رسانی دارند، و برقراری ارتباط الکترونیکی می تواند خیلی ساده و راحت باعث مبادله اطلاعات و اخبار گردد.
مطمئن هستیم که مدیران جدید یزد، مدیرانی هستند که می توانند با رایانه و اینترنت کار کنند، و با ورود به دنیای مجازی با مسائل و مشکلات جامعه آشنا گردند.
اینترنت، اینک پل ارتباطی نخبگان اجتماعی با نخبگان و مدیران سیاسی می باشد، و این دو گروه می بایست که با رعایت اخلاق و قاعده، همزیستی مسالمت آمیزی را با بر روی این پل هم شروع سازند.
ریاست جمهوری و مجلس و قوه قضائیه و تمام وزارتخانه سایت اختصاصی دارند، و اما مدیری که نتواند از سایت مجموعه وزارتخانه خود استفاده کند، در عصر رسانه و اطلاعات، لیاقت و شایستگی مدیریت و خدمت به مردم را نمی تواند داشته باشد.
روابط عمومی ها اینک باید مدام با سایت ها در رابطه باشند، در عصر اطلاعات و رسانه ها، اخبار و اطلاعات، در هر ثانیه و دقیقه به نوعی تغییر می کنند.
استاندار را میهمان دنیای مجازی می کنیم، و با او، امروز، برای فردا،
اولین مصاحبه اینترنتی و سایتی را انجام می دهیم.
آقای عاصی:
1- بیش از یک دهه است که بافت مدیریتی استان تغییر خاصی نکرده، و انتخاب احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور عدالت محور، در مردم توقعاتی را ایجاد کرده است، حال با توجه به شرایط خاص استان صنعتی یزد، بعنوان دهمین استاندار، چه تغییراتی را می خواهید و می توانید در استان ایجاد نمایید؟
2- نیروهای جایگزین را برای تغییر از کجا و چگونه و با کدام معیار انتخاب خواهید کرد؟
3- آیا مجموعه استان، با موج برآمده از دانشگاه آزاد اسلامی و پیام نور روبرو خواهد شد؟
4- برنامه و عملکرد شورای شهر و شهرداری یزد، که با جریان سیاسی و فکری حامی شما و احمدی نژاد نزدیکی مشخصی دارند، چه تاثیری بر برنامه و عملکرد شما در استانداری خواهد داشت؟
5- با تارهای پیدا و نهان مدیران سابق چه می کنید؟
6- فعالیت های اجرائی و مطالعاتی گذشته، امروز چه نقشی می توانند در برنامه های استانداری شما داشته باشند؟
7- استان یزد یکی از معدود استانهای ایران است که بخش خصوصی بیش از بخش دولتی در آن سرمایه گذاری کلان کرده است، بزرگترین شرکت های صنعتی و بیمارستانها و مدارس و مساجد و حسینیه ها و کتابخانه یزد متعلق به بخش خصوصی می باشد، پارک های هفتم تیر و غدیر و آزادگان باغهای بخش خصوصی سابق است، و بدون سرمایه گزاری بخش خصوصی، دانشگاههای یزد نمی توانستند اینگونه رشد چشمگیرکمیتی داشته باشند، و حال شما برای تقویت بخش خصوصی سرمایه گزار، و رشد کیفیت ها چه برنامه ای دارید؟
8- با توجه به جریانات و دیدگاههای متفاوت سیاسی در استان، چگونه می توانید در عمل به موفقیت دست یافته و بدون در نظر گرفتن خواست گروهها و جریانات سیاسی برای مردم کار انجام دهید؟
9- مجموعه زنجیره ای «آنی ها» چه نقش و سهمی در اقتصاد و فرهنگ و سیاست امروز یزد دارند؟
10- دلیل پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری چه بود؟ آیا گروههای سیاسی نقشی در این پیروزی داشتند؟
11- عملکرد شانزده ساله مدیران استان را چگونه ارزیابی می کنید؟
12- عدالت را چگونه تعبیر می کنید؟
13- قانون یا عدالت؟ کدام برای شما مهمتر می باشد؟
14- منتقدین و مخالفین در استانداری و نزد شما چه جایگاهی دارند؟
15- دیدگاه شما نسبت به مدارس طبقاتی غیر انتفاعی چیست؟
16- یزدی را که می شناسید، دارالعباده است؟
17- به نظر شما استان یزد چه کمبودهایی دارد؟
18- برنامه شما برای آینده استان چیست؟
19- فعالیت در کدام محورها برای شما ارجیحت دارد؟
20- طراحان و متفکران می توانند مجریان موفقی باشند؟
21- احمدی نژاد برای اجرای برنامه های خود به چه استانداران و مدیرانی نیاز دارد؟
22- آیا فکر می کنید که می توانید مدیر و استاندار خوب و موفقی برای مردم استان و احمدی نژاد باشید؟
23- نیاز و خواست مردم استان یزد چیست؟
24- جدایی حوزه انتخابیه میبد از اردکان و الحاق شهرستان طبس به استان یزد را چگونه ارزیابی می کنید؟
25- با مدیران نا لایق و ناتوان و بی تجربه و ضعیف چه برخوردی باید کرد؟
26- فاصله و شکاف طبقاتی در یزد نسبت به دیگر شهرها و استانهای کشور بسیار زیاد است، برای از بین بردن و کم کردن این فاصله و شکاف عمیق چه طرح و برنامه ای دارید؟
27- در جهان امروز، دیدگاه و اندیشه های سلمانها و ابوذرها چه جایگاهی دارد؟
28- از سیمان بوهرک و شرکت سنگ آهن بافق و چادرملو و شرکت های اقماری چه اطلاعاتی دارید؟
29- ملاک شما برای انتخاب معاونین و مشاوران و مدیران چیست؟
30- مهاجران افغانی و غیر بومی فرصت های شغلی بسیاری را از جوانان یزدی گرفته اند، و کوره داران بدون توجه به محیط زیست و منابع طبیعی، با پرداخت کمترین عوارض و مالیات، بیشترین سود را کسب نموده اند، برای این دو پدیده و معضل متصل به هم چه برنامه ای دارید؟
31- مدیران و افراد حزبی و جناحی و رابطه ای در سیستم اجرائی شما چه جایگاهی خواهند داشت؟
32- دیدگاه شما در رابطه با فرهنگ و هنر و مطبوعات و سایت ها چیست؟
33- گناه جوانانی که قبل از قبول مسئولیت شما، معتاد گشته و به فساد رو آورده اند، به گردن شما نیست، اما برای اینکه جوانان به اعتیاد و فساد رو نیاورند، شما چه برنامه ای دارید؟
34- آیا مجتمع تجاری ستاره یزد می تواند باعث رونق تجاری و اقتصادی منطقه شود؟
35- تعامل شما با نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد که قبل از شما پنج استاندار با وی کار کرده اند چگونه خواهد بود؟
36- با توجه به اولین سخنرانی شما بعنوان استاندار یزد در مراسم معارفه، بستر و زمینه ظهور را چگونه می توان فراهم آورد و ساخت؟
37- راه حل اجرایی آن چیست؟
38- به عنوان دهمین استاندار بعد از انقلاب یزد، در چه شرایط و موقعیتی، استان یزد را تحویل گرفتید؟
39- آیا باز شاهد چاپ و نشر ویژه نامه های سفارشی و بولتنهای تبلیغاتی و برگزاری همایش و سمینار و جشنواره های مختلف به بهانه های گوناگون و با صرف هزینه های کلان خواهیم بود؟
40- سوال آخر اینکه، اگر موفق نشده و یا بنا بر دلایلی در عمل شکست خوردید، چه خواهید کرد و جواب خدا و مردم و وزیر کشور و احمدی نژاد را چه خواهید داد؟!
چه به این سوالات پاسخ بدهید و چه پاسخ ندهید، این سوالات و دیگر سوالات عنوان نشده، روبروی شما می باشد، بسیاری از جوابها را بسیاری از مردم و نخبگان اجتماعی و سیاسی می دانند، اما آنچه که در این برهه مهم است، جواب استاندار است که با جواب دیگران چه تفاوتی دارد! و اما سوالات اصلی، باشد. شاید وقتی دیگر...
اولین اشتباه، اولین نکته!
چگونه باید زمینه و بستر حضور را فراهم ساخت؟
عاصی استاندار جدید یزد، در اولین سخن خود در مراسم معارفه و در حضور بسیاری از شخصیتهای مذهبی و سیاسی و کارگزاران دولتی و وزیر کشور، بدون اشاره به نیاز و خواست مردم و عوامل و شرایطی که باعث انتخاب احمدی نژاد و انتصاب او به استانداری یزد گشته است، کوتاه و گذرا، از تحویل گرفتن پست در بهترین شرایط ، و تلاش برای فراهم کردن زمینه و بستر ظهور می گوید، تا ثابت کند که به مشکلات کار و ناهمواری راه زیاد آشنا نیست.
عاصی با اظهار اینکه شرایط او در شروع، حتی از شرایط شروع بکار کلانتری نیز بهتر است، بهترین دفاع را از عملکرد مدیران و استانداران سابق انجام می دهد، و اما آیا براستی عاصی نمی داند که در چه شرایطی و با چه وضعیتی، مدیریت اجرائی استان را بعهده گرفته است؟
آیا شرایط و موقعیت، برای شروع کار و انجام فعالیت ایده آل و آماده است؟ نمایندگان مجلس و نخبگان فرهنگی و اجتماعی، دانشجویان و مطبوعات و کارمندان و مدیران و توده مردم، با او همراه و هم قدم هستند؟ بی عدالتی و تبعیض و نابرابری و ناهنچاریهای اجتماعی و فرهنگی؛ فقر و محرومیت و فاصله عمیق طبقاتی؛ بیکاری و اعتیاد و فساد و فحشاء و رابطه گرایی و باند بازی ؛ در جامعه نمود و عینیت ندارد؟ اگر شرایط استان بهترین شرایط است، در این شرایط خوب، تغییر استاندار چه معنا و مفهومی دارد، و می تواند داشته باشد؟
متاسفانه عاصی، مراسم معارفه در سالن شلوغ و بسته تربیت معلم را با کلاس درس معارف دانشگاه آزاد اشتباه می گیرد، و اولین اشتباه را با اولین سخنرانی، در اولین جلسه شورای اداری و مراسم تودیع و معارفه انجام می دهد، تا نکته بینان و منتقدین دست خالی از سالن بیرون نروند.
عاصی بنا به گفته خود، در بهترین شرایط کار را شروع می کند، و ما در بدترین شرایط ، پس از یک روز سکوت می نویسیم، چرا که واکنش و عکس العمل بعضی از طرفداران متعصب و سرسخت او قابل پیش بینی نیست...
امید داریم استاندار مردمی جدید یزد، برای شبهات پیش آمده، پاسخی داشته باشد، و مواظب باشد، که سوژه بدست منتقدین، و مخالفین ندهد.
نیمی از تولید سنگ آهن بافق صادر می شود!! نیمی از تولید سنگ آهن بافق صادر می شود!! (تولید با استخراج، سنگ آهن با فولاد، چه تفاوتی دارد؟!) محمود دهستانی بافقی، یکی از افرادی که مدتها نامش جهت استانداری یزد مطرح شده بود، در گفتگو با ایسنا گفت: میزان تولید(!) سنگ آهن در این شرکت از ابتدای سال تاکنون حدود 10درصد نسبت به برنامه ریزی انجام شده و حدود بیست درصد به مدت مشابه سال قبل رشد داشته است. میزان تولید(!) سنگ آهن از ابتدای سال جاری حدود دو میلیون تن بوده، و پیش بینی می شود این رقم تا پایان سال به حدود سه میلیون و 600 هزار تن افزایش یابد. وی با بیان اینکه طی سال گذشته یک میلیون تن از سنگ آهن تولید(!) شده در سنگ آهن مرکزی صادر شده است ( بدون اشاره به هزینه استخراج و حمل و نقل و استهلاک ماشین آلات و سرمایه گزاری انجام شده) گفت: طی هفت ماه نخست امسال حدود 900 هزار تن سنگ آهن به ارزش 30 میلیون دلار صادر کردیم ( به کجا؟) و پیش بینی می شود این رقم تا پایان سال به یک و نیم میلیون تن برسد. وی( بدون تفکیک) میزان نیاز و تولید(!) سالانه سنگ آهن را در کشور حدود 12 میلیون تن عنوان کرد و گفت حدود 30 درصد از این رقم توسط شرکت سنگ آهن مرکزی تولید (!) می شود.( اگر میزان نیاز و تولید برابر است، صادرات از کدام محل انجام می شود؟) او ( بدون توجه و اشاره به قیمت جهانی و داخلی فولاد) با بیان اینکه قیمت جهانی سنگ آهن نسبت به سال گذشته میلادی 70 درصد افزایش یافته است گفت: در حال حاضر سنگ آهن تولید(!) شده در کشور با قیمتی پایین تر از قیمت های جهانی فروخته می شود، که البته اگر این محصول در داخل فروخته نشود، برای صادرات آن با مشکل حمل و نقل روبرو خواهیم شد( تابحال برای حمل و نقل و صادرات مشکلی نبوده است؟) وی اختلاف بین قیمت داخلی سنگ آهن و قیمت جهانی را حدود 50 درصد عنوان کرد و گفت: در حال حاضر سنگ آهن استخراج شده از معادن کشور با نصف قیمت جهانی فروخته می شود. ما درخواست اصلاح قیمت های داخلی سنگ آهن را به سازمان مدیریت و برنامه ریزی ارائه داده ایم، ولی باید دید آیا فولاد سازان امکان خرید سنگ آهن با قیمتی بالاتر را دارند یا خیر؟( فولاد سازان چه می گویند؟) |
شهید قندی، به قعر جدول نزدیک می شود! شهید قندی یزد ( 1 ) ذوب آهن اصفهان ( 5 ) شهید قندی، به قعر جدول نزدیک می شود!
کم کم تیم فوتبال شهید قندی یزد، تنها سهمیه فوتبال استان در لیگ برتر، در میان بهت و حیرت و ناباوری تماشاگران و هواداران یزدی، بنا بدلایل پنهان نگاه داشته شده، به باختن و نبردن، گل خوردن و گل نزدن، عادت می کند؛ چرا که این تیم، با تمام هزینه های انجام شده، برای بردن و نباختن، ساخته و چیده نشده، و نبود طرحی برای دفاع و حمله، یکی از مشخص ترین برنامه های تیم می باشد. شهید قندی بدون طباطبائی، خوب بازی می کند، اما بد نتیجه می گیرد، و نقش مدافعان و دروازه بان شهیدی قندی در گل های خورده، بمراتب بیش از مهاجمان تیم های حریف می باشد. تیم فوتبال شهید قندی، تیم گده و پور حیدری و دستا و جناحهای سیاسی نیست، تیم جوانان یزد است، جوانان محروم نقاط کم امکاناتی که محرومیت و کمبودهای خود را با پیروزی و تشویق تیم، جبران و فراموش می کنند. شهید قندی تیم مردم استان یزد است، هر چند که با توجه به قومیت و لهجه بازیکنان و مربیان تیم، اینک بوی اندکی از یزد می دهد. شهید قندی، خیلی ساده و راحت، به تیم های اصفهانی می بازد. به فولاد خوزستان می بازد. به پاس می بازد، به پرسپولیس می بازد. تا ثابت کند که لیگ برتر، تیم برتر می خواهد؛ و تیم برتر، مربی و بازیکنان برتر و انگیزه و عشق و تعصب می خواهد. برزیلی های تیم فوتبال شهید قندی، که با پول به شهید قندی و یزد جذب شده اند، بنا بدلایل مادی و بافت فرهنگی و اقلیمی یزد، انگیزه و تعصبی برای بازی کردن ندارند، و تیم شهید قندی، در هنگامه ای که تیمهای لیگ، با چنگ و دندان و تمام نیرو و توان، سعی در نجات خود از قعر جدول دارند، با بی تفاوتی، به قعر جدول نزدیک می شود، تا جای پای خود را در قعر جدول خوب محکم سازد. تیمی که در هوای خوب و زمین خوب و خانه خود، خوب بازی می کند و بد نتیجه می گیرد، بیمار است، و این بیمار در وضعیت و شرایط فعلی، نه به جراحی، که به مسکن و آرام بخش نیاز دارد. هنوز به شهید قندی می توان امید داشت، این بیمار می تواند با شناخت و مداوای درد، به روزهای اوج خود نزدیک شود، اگر که بتواند بخواهد. مشکلات درونی و پنهان تیم، در زمین نمود پیدا می کند، تیم مسئله و مشکل دارد، و تکذیب و پنهان کردن و وارونه وانمود کردن قضایا، و دهن کجی به منتقدان و خبرنگاران، نمی تواند مشکلی از تیم را حل کند. تیم فوتبال شهید قندی یزد، به وجود تماشاگران خونگرم زنده است، لیدرها، با عشق و تعصب، تماشاگران را راهبری می کنند، و اما سایه بعضی از نامها، هنوز بر ساق پای بسیاری از پاها سنگینی می کند. شهید قندی همچنان بدون هادی طباطبائی، با گده و پورحیدری روزهای سختی را دنبال می کند، و بازیهای بعدی ثابت خواهد کرد،که تفکرات پور حیدری، در فوتبال امروز،دیگر برد و تاثیر چندانی ندارد. فوتبال، امروز یک علم است، و تاکتیک است که تکنیک را راه می برد، و مربیان مشهورتیم، با نوع مهره چینی و تعویض های خود ثابت می کنند، که توانایی استفاده از تکنیک را در تاکتیک ندارند. شهید قندی برای باختن و پنج گل در یک بازی خوردن، احتیاجی به مربیان صاحب نام و بازیکنان گرانقیمت و هزینه های کلان ندارد، با مربیان گمنام و بازیکنان غیر حرفه ای نیز می توان اینگونه نتیجه گرفت، و گل خورد، و باخت! خبرنگاران و منتقدان یزدی، با مربیان تیم یزدی نمی توانند راحت و بدون مانع ارتباط برقرار کنند، و بازیکنانی که بر حسب حادثه و اتفاق حرفه ای شده اند، و از حرفه ای گری، تنها پول و درآمد و ادا و اطوار آن را می شناسند، و یاد گرفته اند؛ اینک در میدان بزرگ عمل، هنر و توانمندی خود را بخوبی نشان می دهند. شهید قندی در خانه پنج گل از ذوب آهن اصفهان خورد، تا ثابت کند که پنج گل خوردن از راه آهن، در لیگ دسته اول اتفاقی نبوده است! شهید قندی نمی برد، چرا که بردن، بر خلاف باختن، قاعده دارد. شهید قندی شکست می خورد، چون توان و لیاقت پیروزی ندارد. کربکندی ـــ بیست آفرین پورحیدری ــ صفر آفرین شهید قندی به لیگ دسته اول می اندیشد! 7/8/84 |
نکته ها و گفته ها، از تودیع کلانتری و معارفه عاصی! نکته ها و گفته ها، از تودیع کلانتری و معارفه عاصی! بسیاری از اقشار مختلف جامعه و مدیران و کارگزاران و مسئولین استان، برای مراسم خودمانی و بی تشریفات تودیع و بدرقه کلانتری و معارفه و خوشآمد عاصی به سالن کم امکانات و غیر استاندارد و قدیمی تربیت معلم شهید پاک نژاد یزد آمده بودند، تا ایستاده و نشسته، در یک فضا و هوای دم کرده، تماشاگر و شنونده برنامه شعر و مدح شورای اداری استان باشند. در سالنی که بیانگر و نشان دهنده پیشرفت و توسعه استان صنعتی و فرهنگی یزد بعد از هشت سال بود، نه تنها جایی برای نشستن، که جایی برای ایستادن هم نبود. عده ای از مدیران و حتی سرپرست دانشگاه یزد و مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر کتابخانه وزیری، در جایی، که محلی برای نشستن بانوان تعیین نشده بود، نیز ایستاده مراسم را دنبال می کردند. در آغاز مراسم، سرود مقدس جمهوری اسلامی، بسیار بد و ناشیانه توسط گروه نوازندگان نظامی نواخته شد، انگار گروه نوازنده، آهنگ را تمرین می کرد، و یا اینکه نوازندگان ،برای اولین بار آن را بدون هماهنگی، در حضور وزیر کشور می نواختند. اتومبیل های مدل بالای بسیاری که بیانگر آهنگ رشد و توسعه استان در دوران اصلاحات بود، با کمال تعجب، بر خلاف قانون راهنمایی و رانندگی، و فرهنگ پاک و نظمی که شعار و برنامه کلانتری بود، در پیاده رو بلوار دانشجو پارک شده بود، و از تشریفات و اسراف و بریز و بپاش و بولتن و رنگین نامه و پارچه نوشته های مختلف، در برگزاری مراسم، برخلاف گذشته اثری نبود. در شبی که با حضور وزیر کشور و شخصیت های مذهبی و سیاسی استان، کلانتری می رفت و عاصی می آمد، دکتر پاک نژاد نماینده مردم یزد در مجلس حضور نداشت، و نماینده مردم بافق و مهریز، گلایه گونه، سربسته و با کنایه، از بی میلی نمایندگان و خواست رئیس جمهور برای تعیین و انتخاب عاصی سخن گفت. دو گروه مشخص و متمایز، در مراسمی که هیچکس به هیچکس نبود، حضور یافته بودند، موبایل داران و بی موبایلها، اتومبیل داران و موتور دارها، خاکی ها و اتو کشیده ها، یقه بسته ها و یقه نبسته ها، ظاهر و قیافه و نوع برخورد و نگاه، دو گروه را بخوبی نشان می داد و از هم مشخص می کرد، و بیشترین ایستاده ها و روی زمین نشسته ها، کسانی بودند، که اتومبیل و موبایل و ادعا نداشتند، و طرفدار سرسخت احمدی نژاد و عاصی بودند. فرد شاعری که بعنوان نماینده جامعه هنری استان، بدعوت مجری و شاعر و مشاور هنری استاندار، بر روی صحنه حضور یافت و شعر بهم بافت و مدح سرائید، و از استاندار جدید یزد، تعمیر قبر شاعری یزدی را در کرمان خواستار شد، نه تنها نماینده جامعه هنری استان نبود، که بنا به گفته یکی ازشاعران جوان و مطرح استان، نماینده شاعران نیز نبود. حال چرا در مراسمی که اقشار مختلف نماینده داشتند، و اصحاب مطبوعات و نویسندگان و منتقدین نماینده ای نداشتند، این فرد با جعل عنوان، نماینده جامعه هنری شده بود، سوالیست که جوابش را برنامه ریزان و طرفداران کلانتری و مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی می دانند. زیباترین و جالبترین قسمت برنامه، سخنرانی وزیر کشور بود، که از توسعه و عدالت و شیوه اجرای عدالت و توسعه، و ظرفیتها و توانمند یهای استان گفت، انگار وزیر کشور، یزد را بهتر از یزدیها و مدیران یزدی می شناخت. صلوات فرستادن جمعیت و کف نزدن جمعیت، تغییر سریع فضا و خط بندی جدید را بخوبی نشان می داد، و ادامه دادن و یافتن این مسئله، پیامدهای بسیاری در آینده خواهد داشت، اصلاحات و عدالت را نباید در تابلو و قالب و قاب دست زدن و صلوات فرستادن آورد و نشان داد، اصلاحات و عدالت توام با هم هستند، تشویق و تمجید، دست زدن می طلبد و تائید، صلوات فرستادن، رفتارهای متعصبانه دسته ای قلیل، از گروه های مختلف، می تواند باعث تصادم و برخورد گروه ها گردد، و این مهمترین نکته ای می باشد که باید عاصی در انتخاب و انتصابات مورد نظر داشته باشد، برای رسیدن به عدالت، در بسیاری از مواقع، باید از راه اعتدال عبور کرد. در پایان مراسم، وزیر کشور ایستاده به سوالات خبرنگاران پاسخ داد و در جواب سوال خبرنگار شوق دات کام که از تفاوت وضعیت امروز استان با هشت سال پیش سوال کرد، به گفتن یک کلمه اکتفا کرد: هیچ!7/8/1384 |
آغازی بر یک پایان. کلانتری می رود، عاصی می آید!
آغازی بر یک پایان. کلانتری می رود، عاصی می آید!
کلانتری بدلیل عدم شناخت و یا ناتوانی، نخواست و یا نتوانست که در طول مدت فعالیت، از تمام ظرفیتها و نیروهای شایسته استفاده کرده، و تغییرات گسترده و اصولی را در راستای یک تحول عمیق در استان یزد ایجاد کند، او که سخنران و ایده پرداز بسیار خوبی بود و هست، می توانست استاندار بسیار موفقی باشد، اگر که توانسته بود حرفهایش را عملی کند. کلانتری آمد و سفید نرفت، و این آغازی برای شکست کلانتری بود، چرا که در مجموعه استانداری، این تنها استاندار بود که تغییر کرده بود، و وقتی رئیس دفتر استاندار سابق، مسئول روابط عمومی استاندار جدید گشت، راه ارتباط با نخبگان اجتماعی و نیروهای مخالف، و منتقد برنامه های گذشته بسته گردید، راهی که سالها طول کشید، تا در اواخر دوره، و بعد از انتخابات ریاست جمهوری با انتخابی دیگر باز شد، و با یک اشتباه غیر قابل توجیه دیگر، مسئولیت مهم و حساس کانون پرورش و فکری کودکان، بدون درنظر گرفتن لیاقت و شایستگی و توانایی، به مسئول راه بندان روابط عمومی استانداری، و برادر سه مدیر کل دیگر استان سپرده شود. کلانتری که با تابلوی مشارکت، از سازمان جنگلها به یزد آمده بود، نیروهای موفقی را که نمی بایست تغییر می داد تغییر داد، و نیروهایی که می بایست تغییر کنند، تغییر نداد، اشتباه بزرگ کلانتری در نشناختن نیروها و استفاده بدون شناخت از نیروها بود، و در عمل ثابت کرد، که جز اجرا کردن طرح و ایده های استاندار سابق و ادامه دادن برنامه های او عملکرد دیگری نداشته است. کلانتری می توانست، استاندار واقعی یزد باشد، اگر که می توانست با قدرت پنهان حاکم، مافیای سپید، مبارزه کند، و یا حداقل قدرت و وسعت، قدرت پنهان در سایه را تقویت نکند، اما او تا آخرین لحظات ناخواسته و یا ناآگاهانه در زیر سایه قدرت پنهان حرکت کرد و راه رفت، و هیچگاه نتوانست که از بند تارها رهایی یابد، که خود نیز تاری از تارها شد. کلانتری را بعنوان یک فرد نویسنده و اندیشمند و متفکر و صادق دوست داشتیم و به شخصیت و طرحهای او احترام می گذاشتیم، اما او اجرای تفکرات و اندیشه هایش را بدست جریان و افراد کوچک اندیش و وابسته ای سپرد، که هدفی جز خراب کردن، و به منفعت و مصلحت اندیشیدن، نداشتن. کلانتری صادقانه، باز خیلی ساده و راحت، در پایان بازی ، ناغافل در تله تارها می افتد، و با روزنامه ای که تابحال کوچکترین انتقادی از عملکرد استانداری و مدیران استان نداشته، و وابستگی آن به جریان قدرت پنهان حاکم عیان است، به گفتگو می نشیند، تا هدف تیر خلاص منتقدین قرار گیرد، از او در وقت اضافه بازی، سیاست مدارانه و طی یک برنامه از پیش تعیین شده، برای تطهیر جریانی استفاده می گردد، و او باز نیز متوجه نمی گردد، که برای دفاع، از چه تریبونی استفاده کرده است. کلانتری به همان اندازه که خوب و روان و منطقی از اصلاحات و آزادی و خاتمی می گفت، می توانست و می تواند که از عدالت و مهر و احمدی نژاد بگوید، او پلی بود بین اندیشه خاتمی و عمل احمدی نژاد، اما او بدشانس ترین استاندار یزد بود، چرا که با آمدنش به استانداری یزد، استاندار سابق نرفت، و نیروهای وفادار به استاندار سابق، با حفظ قدرت و پست، در کنار کلانتری ماندند. سالهای سال بیشترین انتقادات را برای عملکرد و سفرهای کلانتری نوشتیم، انتقاداتی که هیچگاه پاسخ نداشت، او به مطبوعات و خبرنگاران کمک های بسیاری داشت، اما بین آنچه که او می خواست و آنچه که بود، تفاوت بسیار بود. و او که به وجود بیش از پنجاه هفته نامه و ماهنامه و روزنامه در استان یزد افتخار می کند، برای دومین بار با روزنامه ای به مصاحبه و گفتگو می نشیند، که دارای خط مشی سیاسی و دیدگاههای خاصی می باشد، بهترین راه برای نقد کلانتری و عملکرد کلانتری، مراجعه به مصاحبه او خواهد بود، کارنامه عملکرد استان بارها و بارها با شیوه های مختلف و پرهزینه چاپ و عنوان شده است، از ویژه نامه آفتاب یزد گرفته تا رنگین نامه ارمغان توسعه، و اینک ویژه نامه خاتم، با اعلام آخرین گفته ها، راه دفاع از ناگفته ها را می بندد، و حیف است که کلانتری، اینگونه به تلخی و سختی، خراب و فدا و قربانی شود. در آنچه که انجام شده و نشده است، کلانتری به تنهایی مقصر نیست، او به توسعه و پیشرفت استان می اندیشید، اما نتوانست به این مهم دست پیدا کند. او هیچگاه متوجه نشد، که راه توسعه و پیشرفت، از تغییر و تحول می گذرد، و نخواست و نتوانست که در کنار بنیانهای کهنه، بنیانهایی نو بسازد. کلانتری شکست خورد، چون وسیله و قدرت پیروزی نداشت. او در سفرهای پر هزینه خارجی، در جستجوی راهی برای توسعه و پیشرفت بود، اما فراموش کرد و ندید و متوجه نشد، که راه توسعه و پیشرفت استان، با توجه به گذشته و فرهنگ یزد، از درون یزد و تفکر و اندیشه و خلاقیت یزدی می گذرد. کلانتری تحت تاثیر القائات دیگران، با نادیده گرفتن اصول اولیه سرمایه گذاری جهانی و فراموش کردن نیازهای صنعتی استان، سرمایه بری مجتمع تجاری ستاره یزد را سرمایه گذاری می داند، و هیچگاه از کارشناسان اقتصادی سوال نمی کند و نمی پرسد، که دست اندرکاران مجتمع، چقدر سرمایه به یزد آورده اند و چقدر می برند، و نقش مغازه های تشریفاتی مجتمع، در توسعه اقتصادی استان چه اندازه است؟ پارک سیمانی و تبلیغاتی کوهستان، سنگستان مدیریت استان بود، و غرفه های تجاری و برنامه های آینده، این نکته را در درازمدت بخوبی ثابت خواهد کرد. پارک کوستان با بودجه استان برای منفعت و مصلحت جریانی ایجاد گشت، و سود افزایش نرخ زمینهای تفت و قاسم آباد و پیرامون آن، در بردارنده نکات مهم پنهانی می باشد. کلانتری نامی است که بزودی در یزد فراموش می شود، و این بخاطر عملکردهای اوست، کارخانه های تعطیل شده، کارگر های بیکار شده، همایش و سمینار و کنفرانس های برگزار شده، کتابهای تبلیغاتی با «خاتم عشق» و «ارمغان توسعه» و بولتن سفارشی «همکاران»، بازسازی دور از منطق میدان میرچقماق، مجتمع تجاری ستاره، گسترش فضای زندان یزد، واگذاری شرکت های دولتی به بخش خصوصی، آباد کردن دخمه و ساخت محل نگهبانی در ورودی استانداری، خبرگزاری جوان و روزنامه خاتم، آپارتمانهای ساخته شده و فاصله عمیق طبقاتی ایجاد شده، یادگارها و یادبودهای کلانتری می باشد، یادبودی برای تمام لحظه ها! یادبودهایی که باید مدتها تلاش شود، تا یاد و اثرات آن بر روح و پیکر جامعه پاک شود. کلانتری می رود بدون آنکه کسی از رفتنش دلگیر و ناراحت شود، و حتی میرزا بنویس استانداری نیز، آنقدر شهامت و جرات نخواهد داشت، تا از کلانتری بنویسد، چرا که عاصی می آید، و فردا روزی دیگر است! کلانتری می رود،عاصی می آید. عاصی می رود و دیگری می آید، و اما آنچه که می ماند و ماندگارست، ایران و نام نیک و حقیقت است... 4/8/84 |
احمدی نژاد، محکوم به شکست است؟! آقای وزیر کشور! احمدی نژاد، محکوم به شکست است؟! ایران امروز، برای رسیدن به عدالت، و فردای پرافتخار، وزیر کشوری با شهامت و شجاع و قدرتمند و توانمند و عملگرا می خواهد، که بتواند بدون در نظر گرفتن منافع و مصالح و مقاصد و اهداف گروه ها و جناح های سیاسی، به فردای ایران و امروز ملت ایران و حاکمیت قانون بیندیشد، و برای اجرا و تحقق عدالت و برنامه های احمدی نژاد، استاندارانی از جنس عدالت انتخاب کند، که همچون سلمان و مالک اشتر بیندیشند، و همچون ابوذر، حرکت کنند. آقای وزیر کشور! امروز و در شرایطی که احمدی نژاد با کمترین تبلیغات و امکانات و هزینه، بر خلاف روند قاعده حاکم، رئیس جمهور شده است، و سعی دارد تا در راستای تحقق عدالت اجتماعی حرکت کند، بسیاری ازکسانی که سالهای سال، با اتکا به رابطه و پیوند قومی و حزبی، برمسند امور بوده، و بدون مواجه شدن با هیچ سوال و مشکلی به کار خود در پست های مختلف ادامه می داده، و از رانت و بودجه های دولتی استفاده می کرده اند، برای حفظ وضع موجود، با حربه های گوناگون، حملات خود را به نیروهای مورد اعتماد و وزیران و استانداران احمدی نژاد شروع کرده اند. آقای وزیر کشور! بدلیل سیستم و قاعده حاکم و وجود باندهای ریشه دار ثروت و قدرت، احمدی نژاد در ادامه حرکت و مبارزه با فساد اقتصادی و رابطه سالاری، با کوچکترین غفلت و اشتباه وزیر کشور، به سختی شکست خواهد خورد، و مجلس بر خلاف پندارعمومی و تحلیل های سیاسی، پس از استیضاح وزرای کابینه، عدم کفایت سیاسی او را صادر خواهد کرد. پس شجاعانه حرکت کنید و از استیضاح نترسید. آقای وزیر کشور! در شرایطی که برخلاف قاعده، مخالفین احمدی نژاد، پست های مهم و حساسی را خارج از دایره دولت، در اختیار گرفته، و احزاب و جریانات مخالف و غوغا سالار، قدرت و تشکیلات خود را حفظ کرده و گسترش داده اند، اگر وزارت کشور بایستد و بترسد و تحول ایجاد نکند، احمدی نژاد محکوم به شکست است، چرا که می خواهد در هنگامه بی عدالتی و قانون شکنی، از عدالت و قانون بگوید،عدالت و قانون را اجراء کند، و انجام این امر، بدون وزارت کشوری تحول گرا و قانونمند و با قدرت، غیر ممکن است. آقای وزیر کشور! مردم سرخورده از شعارها و آزرده از تبعیض و بی عدالتی و فساد، برای تغییر وضع موجود، در سوم تیر، به احمدی نژاد رای دادن، اما احمدی نژاد بخاطر شرایط وضع موجود، بدون شکستن قالبها و بنیانها و همگامی وزارت کشور، قادر به انجام هیچ تغییری نخواهد بود، و اجازه و فرصت هیچ تغییرو تحول عمیقی را نخواهد داشت، ضعف و مسائل پنهان گذشته، با برنامه ای گام به گام، کم کم در حال نشان دادن تصاویر خود هستند، او باید که بیش ازین باید شتاب کند، و اگرنه، سخت شکست خواهد خورد. آقای وزیر کشور! اتفاقی که در شروع برای کابینه ناتمام احمدی نژاد پیش آمد، هشدار نبود، اخطار بود. چرا که این اتفاق، با این وسعت و شدت، قبل از او برای هیچ رئیس جمهوری پیش نیامده بوده است. مجلس پنجم برخلاف پندار و سیاست حاکم بعد از دوم خرداد، تمام وزرای کابینه را تائید و نمایندگان آن مجلس، و جریانات حزبی و سیاسی، با هیچکدام از استانداران و مدیران انتخابی او مخالفت نکردند، چرا که خاتمی و وزیر کشور او، از اصلاحات می گفتند، نه از تغییرات. آقای وزیر کشور! درخت پر برگ و شاخه ای که در زمینه رابطه و شعار، سالهای سال رشد کرده و در بهترین هوا و با مساعدترین وضع ریشه دوانده و سایه گسترانده است را بسادگی و با یک ضربه نمی توان قطع کرد، و بر روی ریشه های عمیق آن، درخت دیگری نشاند. ریشه عدالت را نمی توان بر ریشه بی عدالتی و تبعیض پیوند زد؛ همچنانکه در شوره زار دروغ و ریا، قلمه و نهال حقیقت و راستی جان نخواهد گرفت. آقای وزیر کشور! مقاومت و مبارزه و بازی، قبل از ورود احمدی نژاد به میدان شروع شده است، و حال این رئیس جمهوراست و این میدان مبارزه و بازی بی قاعده؛ فرهنگ و هنر و سیاست و اقتصاد، ابزار بازی و مبارزه بوده، و محتاج بازسازی و تغییر و تحولند. رئیس جمهورو وزیر کشور، حرکت را از کدام محور و با کدام قاعده و توان و نیرو آغاز خواهند کرد؟ آقای وزیر کشور! فاصله عمیق طبقاتی و تضاد شدید اجتماعی و نابرابری و فساد و فقر و فحشاء و بیکاری و اعتیاد و نا امیدی و بی هویتی، و شوراهای اقلیتی و شهروندان ناراضی و شهرداران ضعیف، و مطبوعات وابسته و مافیاهای قدرت و ثروت، تابلوهایی با قاب و بی قاب، در قاب آئینه روبرو هستند. آقای وزیر کشور! کارگران قراردادی، امنیت شغلی. فارغ التحصیلان بیکار،کار و درآمد.محرومان و فقیران، برابری و عدالت.نویسندگان و هنرمندان، آزادی و فضای باز. جوانان و نوجوانان، امید و برنامه. بیماران و معتادان، درمان و دارو.حقوق بگیران، ارزانی و رفاه. کارخانه ها و کارگاهها، تولید و صادرات. دختران فراری، سرپناه و خانه امن. مستاجران، مسکن. دانش آموزان، مدارس غیرطبقاتی. دانشجویان، فرصت اندیشیدن. نخبگان، شایسته سالاری.معلمین و اساتید، شخصیت اجتماعی.ناشایستگانی که سالها خورده اند و برده اند، تثبیت وضع موجود. رای دهندگان به احمدی نژاد، تغییر وضع موجود. ورشکستگان سیاسی، قدرت دوباره. مردم گرایان و ایران دوستان، ایرانی آباد و آزاد و استانداران و مدیرانی لایق و شایسته و کاردان می خواهند. و ایران، وزیر کشور قانونمند و نقد پذیر! آقای وزیر کشور! احمدی نژاد هنوز ناخواسته درگیر قضیه هسته ای و پیامدهای انتخابات و سهم خواهی گروهها و احزاب است، و با انجام هر عملی، بنوعی با پیش داوری القاء شده، محکوم و مورد انتقاد واقع می شود، و فرصت بسادگی، به نفع مخالفان و به ضرر او در حال از دست رفتن است. احمدی نژاد با مردم و بخاطر مردم آمد، اما نمی تواند که بدون وزارت کشوری مردمی و همراه مردم، با مردم و بخاطر مردم بماند و برای مردم کار انجام دهد، مخالفین او بیش از آنچه که فکر می کند، ثروت و قدرت و حربه و سیاست دارند، او محکوم به شکست است، و نمی تواند که به قدرتها و دولت های در سایه و قلب فساد حمله کند، بازار به سهولت هرگاه اراده کند، با قدرت پول و سرمایه و ایجاد کمبود و افزایش قیمت، مردم را در روبروی او قرار خواهد داد. او قادر نیست بدون برخورد و بحران، نفوذ مدیران برکنار شده را در ادارات و سازمانها از بین ببرد، مگر آنکه از انقلابی دوباره بگوید. و وزیر کشوری انقلابی و قاطع و از خود گذشته داشته باشد. آقای وزیر کشور گروهها و احزاب و بازندگان انتخابات و مدیران ناشایسته وفرصت طلبی که باعث شکست خاتمی و اصلاحات، و سقوط هاشمی شدن،از قاعده می گویند،اما خود قاعده را رعایت نمی کنند، و از مواردی انتقاد می کنند، که خود در عمل آن را حسن و ویژگی می دانستند، تئوریسینهای سیاسی و حزبی، هنوز قادر به تحلیل سوم تیر و شناخت مردم نیستند، و آن را با سفسطه، پیروزی دوباره سیاست تفسیر می کنند. آقای وزیر کشور! احمدی نژاد و وزیر کشور او، چه دولت وکشوری را تحویل گرفته اند؟ چهار میلیون معتاد. ده میلیون بیکار. چهار میلیون تحت پوشش کمیته امداد. میلیونها دلال و قاچاقچی و واسطه و دزد. میلیونها جوان ناامید و افسرده ، هزاران هزار زندانی بدهکار و دختر فراری و زن خیابانی و کودکان طلاق و زنان مطلقه، و هزاران دختر و زن ایرانی، که بنا بدلایل گوناگون اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، برای کار و کسب درآمد، به کشورهای عربی رفته اند... آقای وزیر کشور! انقلابیون و رزمندگان و دلیرانی که برای آزادی و استقلال کشور و عزت ایران جنگیدند، کجا رفته اند؟ آزادگان و جانبازان و اندیشمندان دلسوز وطن پرست، چه می کنند و در چه موقعیتی قرار گرفته اند؟ آقای وزیر کشور! حمله آمریکا از پایان جنگ تحمیلی، در جبهه ای دیگر شروع شده،و تلفات این جنگ پنهان، بسیار بیشتر از تلفات جنگ پیدای عراق بوده است.هزاران هزار جوان ایرانی را گلوله مخدر با خفت به خاک انداخته، و خمپاره های فساد و فحشاء،بسیاری از دختران و پسران ایرانی را نابوده کرده است، تفکرات آمریکایی، در قالب بمبهای فرهنگی ، قدرت مقاومت و مبارزه را از جامعه گرفته است، در یک جنگ نابرابر فرهنگی، ما سخت شکست خورده ایم، و بدون قبول شکست، نمی توانیم مبارزه را ادامه دهیم. آقای وزیر کشور! پنهان کردن آمار و مسائل و قدرت و توانایی مهاجمان، شکست مدافعان را سخت تر می کند، چرا که مدافعان نمی دانند با چه قدرتی روبرو هستند. اگر امروز بمبهایی که در عراق منفجر می شود در ایران منفجر نمی شود،و موشک هایی که به افغانستان اصابت می کند به ایران اصابت نمی کند،تنها دلیلش در لازم نبودنش می باشد، ما با تمام قدرت در بهترین شرایط جنگ را باخته ایم، و آنها با کمترین قدرت در بدترین شرایط، هنوز به مبارزه ادامه می دهند. فساد و فحشاء و اعتیادی که امروز در جامعه از اصلاحات و سازندگی گذشته ایرانی وجود دارد، هنوز به جامعه به اصلاحات و سازندگی نرسیده افغانی و عراقی سرایت نکرده است. آقای وزیر کشور! اگر احمدی نژاد به کمک وزارت کشور،موفق به تغییر و تحول عمیق و اساسی در لایحه های مختلف مدیریتی نشود، و نتواند برنامه های اعلام شده اش را اجراء کند، و شکست بخورد، باور کنید که توفان شدید و زلزله سختی در راه خواهد بود. این آخرین راه و آخرین آزمون است، مستضعفان و محرومان و ستمدیگان خاموش و ساکت جامعه، برای رسیدن به ارزشهای از دست رفته و برابری و عدالت فریاد خواهند زند. احمدی نژاد، آخرین شانس است. آقای وزیر کشور! بهت و بی تفاوتی و سکوت جامعه امروز، در ذهن انقلابیون دیروز چه چیز را تداعی می کند؟ انقلابیون دیروز باید امروز از زندانهای سکوت خود ساخته بیرون بیایند، و با شجاعت و بدون مصلحت، از اصول و ارزشها و انقلاب بگویند. جوانان معتاد امروز، جوانان پاک و صادق و توانمندی بودند، که می توانستند پشت هر دشمنی را به خاک بمالند، انقلابیون دیروز، امروز سربازی ندارند، و برای همیشه و تا به ابد، وضع موجود، نمی تواند ادامه داشته باشد. بی هویتی و ناامیدی، جامعه را بسوی بیگانگان می کشاند. آقای وزیر کشور! برای آنکه پول نفت به سر سفره ایرانی بیاید، باید سفره های گسترده قبلی جمع گردد، و سفره داران و غارتگران اقتصادی و رانت خوران و دلالان و ناشایستگانی که با رابطه بر سر سفره نشسته اند، از سفره دست بردارند و از صحنه و سر سفره کنار روند. گرانی های اخیر برنامه سفره داران است تا توده را به ستیز وادارند، سفره داران آنقدر ذخیره کرده اند، که بتوانند برای نگه داشتن سفره ها هزینه کنند، توده محروم جامعه باید مواظب باشد، و باور کند که وزیر کشور احمدی نژاد هنوز حرکتی را آغاز نکرده است. آقای وزیر کشور! استان صنعتی و فرهنگی و ثروتمند یزد، یکی از استانهای ایران است با دردها و مسائل و مشکلات مشترک، و استاندار احمدی نژاد می آید تا همراه و همگام با نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد، تغییر و تحولی عمیق و گسترده ایجاد کند، آسوده باشید و با خیال راحت از یزد بروید، اگر استاندار احمدی نژاد، پایش را کج بگذارد، اگر مدیران نالایق و ناشایسته بر سر کار بگمارد، اگر با رابطه انتخاب کند و به عدالت نیندیشد. اگر به سفرهای بی مورد خارجی و داخلی برود. اگر به مطبوعات و جریانات و افراد خاصی کمک کند. اگر با هزینه بیت المال، رنگین نامه های تبلیغاتی چاپ کند و با ویژه نامه های سفارشی مصاحبه نماید. اگر در دایره بسته بماند و از تمام ظرفیتها استفاده نکند. اگر پاسخگو نباشد و از مردم فاصله بگیرد. اگر با صاحبان قدرت و ثروت و مافیاهای پنهان مبارزه نکند. اگر مانع از اسراف و افراط و تشریفات و بریز و بپاشها نگردد. اگر به منافع و مصالح حزبی و جناحی بیندیشد. اگر به باغ پزشکان معروف در ده بالا برود و بر سر سفره ثروتمندان بنشیند. اگر برای توسعه و پیشرفت استان، عمل و حرکت نکند. اگر شب سیر و آسوده بخوابد. اگر در مقابل بی عدالتی و تبعیض سکوت کند، اگر از علی(ع) بگوید و چون علی نرود. با تیغ تند و تیز قلم، در روبروی او خواهیم ایستاد و برای شما خواهیم نوشت: آقای وزیر کشور: 3/8/84 |
اختاپوس سپید، تارهایش را باز می کند اختاپوس سپید، تارهایش را باز می کند روزنامه خاتم یزد که در بدو شروع بکار، بخاطر حمایت پنهان تارها، و لطف اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان از سهمیه کاغذ تشویقی و دیگر امکانات حمایتی برخوردار شد، و ... |
مبادا علی(ع) بشنود! محرمانه است. فقط ، مسئولین بخوانند. مبادا علی(ع) بشنود!
محرمانه است. فقط مسئولین بخوانند
اگر علی بشنود، در روزی از روزهای ماه مبارک رمضان، در کوچه و خیابانی از کوچه و خیابانهای پایتخت تنها کشور شیعه جهان، روز روشن، مقابل دهها و صدها چشم، دو نفر با تهدید چاقو، بزور قصد تجاوز به دختری جوان را داشته اند. به مردانی که دیدند و ایستادند، به رئیس قوه قضائیه، به رئیس جمهور، به وزیر کشور، به شهردار تهران، به نمایندگان مجلس، به فرمانده نیروی انتظامی، به علمای شیعه و روحانیون، به مردمانی که از ترس ضربات چاقو، در خانه را بر روی دختر مورد حمله واقع شده نگشودند، و به او پناه ندادند و از او در مقابل مهاجمان دفاع نکردند، چه خواهد گفت!؟ مواظب باشید! مبادا علی بشنود، مبادا علی بفهمد، که مردانی نامرد، با وقاحت و بیشرمی، می خواستند، در کوچه، با زورو تهدید، لباس از تن دختری جوان بیرون بیاورند و به او ... مواظب باشید! علی نشنود، که پس از دستگیری این اوباش شرور، دادگستری جمهوری اسلامی، با آنان چه برخوردی کرد؟ و چه مجازاتی برای توهین این افراد به جامعه شیعه و ملت ایران، تعیین خواهد کرد؟ مواظب باشید! مبادا علی بشنود، و اگر نه به تمام مردان شیعه خواهد گفت، که پس از شنیدن این خبر، بروید... شیعیان علی، روزه داران ایرانی، سعی کنید این خبر را ( که در روزنامه آفتاب یزد 2/6/84 به نقل از ایسنا چاپ شده) نخوانید، و اگر خواندید، سعی کنید که باور نکنید، و اگر باور کردید، خود دانید و علی! نقشه شوم چند شرور برای تعرض به دختری جوان در روز روشن دو تن از سه شرور منطقه«خاوران» که به اتهام شرارت، قصد تعرض و شرکت در آدم ربایی و.. دستگیر شده بودند، در مناطق وقوع جرم گردانده شدند. به گزارش ایسنا، صبح چهارشنبه گذشته، زنی پس از تماس با مرکز فوریت های پلیس 110 آنها را در جریان یک مورد مزاحمت خیابانی توسط سه جوان در حوالی خیابان خاوران قرار داد، به دنبال این اطلاع، بلافاصله ماموران کلانتری 114 غیاثی در موقعیت مورد نظر حضور یافته، و یکی از متهمان به نام«حسین» 20 ساله در حالی که در خیابان طیب قرار داشت را دستگیر کردند، اما دو جوان دیگر با مشاهده پلیس سریعا از محل متواری شدند. تحقیقات ماموران از شاکی پرونده به نام«مهناز» 22 ساله مشخص کرد: حدود ساعت 7 صبح چهارشنبه سه جوان با مراجعه به درب منزل وی در خیابان«حافظ» قصد ایجاد مزاحمت داشتند، که با تماس یکی از ساکنین محل با کلانتری، این افراد سریعا متواری شدند، اما پس از گذشت دقایقی از این حادثه، زمانیکه«مهناز» پس از خروج از منزل با رفتن به ایستگاه اتوبوس، قصد سوار شدن به آن را داشت، ناگهان با حمله این سه جوان مواجه شد، که با تهدید چاقو از سوی یکی از متهمان به نام «مجید» 22 ساله او را تحت تعقیب قرار دادند. در این میان دختر جوان که به شدت دچار هراس شده بود، با رفتن به باجه بلیت فروشی از فروشنده تقاضای کمک کرد، اما «مجید» با گرفتن چاقو زیر گلوی فروشنده پس از تهدید به قتل، او را مجبور به خارج کردن دختر جوان از داخل باجه بلیت فروشی کرد. بدین ترتیب تعقیب و گریز با رفتن بداخل کوچه های تنگ و تاریک خیابان طیب ادامه یافت، تا اینکه«مجید» متهم اصلی این پرونده، با اعمال زور و تهدید چاقو، « مهناز» را به داخل بن بست«سمندرک» کشانده و قصد تعرض به وی را داشت، در حالیکه «حسین» و «مجید» 19 ساله نیز با قرار گرفتن در سر کوچه نگهبانی می دادند. در این میان دختر جوان با کوبیدن بر درب منازل از آنها تقاضای کمک کرد، اما ساکنین محل با مشاهده چاقو و قمه در دست متهم و اظهارات وی مبنی بر اینکه این دختر جوان خواهر وی است، از پناه دادن به او خود داری کردند. براین اساس، تحقیقات پلیس برای دستگیری«مجید» به عنوان متهم اصلی پرونده ادامه یافت، تا اینکه در نهایت حدود ساعت 15 بعد از ظهر همان روز ماموران موفق شدند او را در منزل مسکونی اش واقع در خیابان «طیب» شناسایی و دستگیر کنند. در بازجویی های بعمل آمده از«مجید» و تحقیقات پلیس مشخص شد: این شخص همان روز با کشاندن دختر جوان به کوچه بن بست، قصد تعرض به دختر جوان را داشته، و پیش از این نیز سوابقی در زمینه شرارت، مزاحمت برای نوامیس، شرب خمر و تعرض به پسران نوجوان(لواط) را داشته که بر اساس آن سه بار روانه زندان شده است..... 2/8/84 |
استعفاء پایان راه، تغییر، تحول نیست! استعفاء پایان راه، تغییر، تحول نیست!
اتفاقی که می بایست و قرار بود طبق قاعده، پس از دوم خرداد در استان یزد بیفتد، پس از سالها تاخیر در حال پیش آمدن می باشد، طیف مدیران و مسئولینی که از سالهای قبل از دوم خرداد تا بعد از سوم تیر بر مصدر امور بوده اند، در آستانه کنار رفتن و استعفاء دادن اجباری می باشند، و این آغازی برای یک تغییر، و شروعی برای یک تحول است. بسیاری از مدیران و مسئولینی که می دانند، بدلیل نوع عملکرد و شیوه ورود به صحنه، آمدن عاصی و گروه همراه، یعنی رفتن آنان با گروه همراه، استعفاء می دهند، و با حفظ قدرت به سایه می روند. آنها دورپیشی با دور اندیشی، فکر امروز و این لحظه را کرده بوده اند. «بنیادی» برای همبستگی یاران در راه هست، تارها ازهم نمی گسلند،شرکت ها و موسسات و مجتمع های گوناگونی با برنامه های پنهان و آشکار، اینک آماده پذیرش دست اندرکاران سابق استان می باشند، و موانع احتمالی و مخالفت ها و انتقادات و تخریب، تولید گسترده و پربار این «بنیاد نو» خواهد بود. تارها، تمام وسایل را برای وجود داشتن و ادامه حرکت ازمدتها پیش مهیا و فراهم کرده اند؛ و پادوهای فرهنگی و هنری و حزبی، با تلاشی مضاعف، مانع از هم پاشیدن بندهای اختاپوس سپید خواهند شد. یکروز کلانتری آمد، اما سفید نرفت، و امروز عاصی می آید، و کلانتری می رود، اما حکایت همچنان باقی است. عاصی بجای آنان که می روند، و برکنار می شوند، چه کسانی را خواهد آورد؟! تغییرات،حزبی و باندی وسلیقه ای خواهد بود؟ و یا اینکه معیار، شایستگی و توانمندی و تجربه و تخصص و تعهد می باشد؟ ضعیف را بر جای ضعیف گذاشتن، نا کارآمد را بر جای نا کارآمد قرار دادن، افراطی را با افراطی عوض کردن، نیروی وابسته به آن حزب و جریان را به جای این حزب و جریان گذاردن، تغییر هست، اما تحول نیست. عملکرد کسانی که بعد از سوم تیر، سوم تیری شدن، همچون عملکرد آنانی خواهد بود که بعد از دوم خرداد، دوم خردادی شدن، و اگر در روند مدیریت و حاکمیت، شورای هماهنگی جای مشارکت را بگیرد، با کمال تاسف، قضیه گذشته باز بنوعی تکرار خواهد شد. رئیس ستاد انتخاباتی احمدی نژاد در یزد، خود بیشتر از هر کس در جریان است وخوب می داند، که مردم استان، همچون ملت ایران، بدون توجه و نگاه به خواست جریانات و گروهها و جناح های سیاسی و تبلیغات، به احمدی نژاد رای دادن، و هیچ گروه و باند و دسته ای حق ندارد که برای رای مردم را به نفع خود مصادره نماید. احمدی نژاد منتخب مردم محروم و عدالت خواه ایران است، و عاصی استاندارمردم استان، و در این شهر و استان،بجز دانشگاه آزاد و دایره بسته شورای هماهنگی، جاهای دیگری نیز برای انتخاب مدیران هست. استان صنعتی یزد، فرد عملگرا و توانمند می خواهد، و جنسیت و مدرک و نوع وابستگی و نام فامیل، هیچگاه نمی تواند که تضمین کننده عمل باشد؛ در قاعده عدالت، توانمندی و شایستگی و کاردانی را به عمل می سنجند و وزن می کنند، نه به جنسیت و نام، و قاب و نوع و اندازه مدارک ! عاصی که شکستن قاعده او را استاندار کرده،باید با قدرت و بدون مصلحت،قاعده حاکم را بشکند، و برای اجرا و معنی عدالت، خود با تمام توان، خوب جستجو و بررسی کند، و بدون توجه به ظاهر و صحبت افراد و نظر گروهها، لایق ترین و شایسته ترین و کاردان ترین را برای خدمت به مردم انتخاب نماید. عاصی در اولین پیام خود به مردم یزد با افتادگی ومتانت وصداقت،اظهار داشته است،که لایق ترین نبوده، اما گوینده این کلام می تواند، که با دید و فکر باز و صبر و تحمل، لایق ترین را در کنار خود بنشاند. عاصی می تواند، اگر که بخواهد... 1/8/84 و علی هنوز هم تنهاست! علی یعنی تنهایی.
علی(ع) در میدان مبارزه و مقابله، با فساد و بی عدالتی و اختاپوسها و غولهای تنومند اقتصادی تنهاست، اختاپوس ها، تاربافان و شمشیر سازان مصلحت پوشی هستند که با قدرتی پنهان، تا اعماق جامعه ریشه دوانده و تار تنیده اند. اختاپوسها در زیر تن پوش مذهب و اخلاق و پیشرفت و توسعه، با حربه غوغاسالاری و آزادی و تبلیغات،عدالت را به مسلخ بی عدالتی می برند، و حقیقت را قربانی دروغ و مصلحت می کنند. و علی این فریاد بلند عدالت و حقیقت، این دشمن سازش ناپذیر دروغ و مصلحت، در مسلخ بی عدالتی و قربانگاه مصلحت تنهاست. علی در مسلخ بی عدالتی، روبروی چشمان بسته جامعه ای که عدالت را جستجو می کند، تصویر عدالت را نشان می دهد، و در قربانگاه مصلحت، برای گوشهای بسته ای که منتظر شنیدن صدای حقیقتند، فریاد می زند. علی در تنهایی، در زندان سکوت، در پشت پرده تاریک شب، خدا را می جوید، صدا می زند، و سخت و بی واهمه، برای چشمها و گوشهای بسته و خفتگان و شب زدگان، گریه می کند. علی تنهاست، علی با تمام شجاعت و شهامت و صلابت و قدرت و آگاهی، در مقابله با جامعه خواب و نا آگاهی که گرفتار فقر و فساد و فحشاء و بی تفاوتی گشته است، پیروز نمی شود. و در مبارزه با زر کاخ سازان، و زور کوخ پروران، و تزویر کاخ نشینان، و دروغ قدرتمندان، و تار تاربافان، و فساد مفسدان، و منفعت طلبی رانت خواهان، و خود خواهی رابطه گرایان، و غرور قوم سالاران، و بند اختاپوسها، و قاعده دلالان، و بازی سیاست بازان، و دسیسه گروه ها، و برنامه احزاب، و دنیا خواهی مدیران، و سهم خواهی فرصت طلبان؛ شکست می خورد، تخریب و توهین و آزار و زخمی می شود. اما تسلیم نمی شود، نمی افتد. نمی شکند، و از حربه دروغ و مصلحت و شعار، برای رسیدن به پیروزی استفاده نمی کند، و یک صدا، در تمام لحظه ها، بدون ترس و بیم و واهمه، برای مردم، از حق و عدالت و عشق می گوید. علی تنهاست. علی در طول تاریخ تنهاست. علی همیشه تنها است. علی یعنی تنهایی. علی یعنی عدالت. علی یعنی قانون. علی یعنی عشق. علی یعنی حقیقت. علی یعنی شهامت. علی یعنی قدرت. علی یعنی صبر. علی یعنی بیداری. علی یعنی آگاهی. علی یعنی فریاد. علی یعنی تنهایی! علی یعنی به خدا و مردم و عدالت و آزادی و حقیقت اندیشیدن. علی را می شناسی؟! 1/8/84
|
مرگ برای همسایه حق است؟ امروز نماینده مجلسی از استاندار جدید یزد، بدلیل نداشتن تخصص و سابقه انتقاد می کند، و وزیر کشور و رئیس جمهور را بزیر سوال می برد، که با شکستن قاعده حوزه انتخابیه به مجلس راه یافته، و هیچگاه از عملکرد ضعیف استاندار خاتمی انتقاد نکرده است؟!1/8/84
و سرانجام عاصی، استاندار یزد شد و سرانجام عاصی، استاندار یزد شد
بعد از مدتها بحث و گمانه زنی های مختلف و مطرح شدن اسامی بسیارو تحلیل و تفسیرهای گوناگون در سایت ها و مطبوعات، سرانجام عاصی صادق و مردمی، رئیس ستاد انتخاباتی احمدی نژاد در یزد، تسلیم جریانات سیاسی گشت و برخلاف میل و خواست باطنی خود، استاندار یزد صنعتی شد، تا بعنوان نماینده و آئینه احمدی نژاد،آغازگر تحول و تغییری عمیق و ریشه دار در استان یزد گردد. و اما آیا عاصی خواهد توانست، که با تکیه بر اصول عدالت و صداقت و بندهای میثاق نامه احمدی نژاد، خارج از دایره بسته، تصمیم بگیرد و حرکت کند و بدون ایجاد تارهای نو، تارهای تنیده ثروت و قدرت را پاره نماید؟ عاصی برگزیده و منتخب گروه ها و احزاب اصول گرای یزد هست، اما نماینده و مدافع منافع آنان نیست، که خود اصول گرایی است که با شایسته سالاری و نفی رابطه گرایی و خدمتگزاری مردم، اصول گرایی را دوباره باز معنا خواهد کرد. عاصی در این شرایط و هنگامه ای که مردم محروم و گروههای سیاسی و باندهای اقتصادی، خواست و توقعات متضاد و گوناگون بسیاری دارند، ناخواسته و به اجبار، راه خطرناک و سخت و پرفراز و نشیبی را شروع کرده است، راهی که با کوچکترین خطا و لغزش و غفلت، موجب سقوط و شکست، تباهی دنیا و آخرتش خواهد گشت، و گروهای سیاسی تند رو و اصول گرا را برای همیشه از صحنه استان خارج خواهد کرد. عاصی از دانشگاه و کلاس درس، از مسجد و حسینیه، از میان توده مردم و دانشجویان، به کاخ سپید تو در توی استانداری یزد آمده است، و حال می خواهد تا بدون تخصص و تجربه کار اجرائی، با صداقت و پاکی و تعهد، در راه تحقق عدالت اجتماعی و از بین بردن تبعیض و فاصله طبقاتی، گام بردارد، او در این راه بسیار بیش از آنچه که فکر می کند تنها است، و این نکته مهم را بسیار زود خواهد فهمید. درخت پر برگ و شاخه ای که در زمینه رابطه و شعار، سالهای سال رشد کرده و در بهترین هوا و با مساعدترین وضع ریشه دوانده و سایه گسترانده است را بسادگی و با یک ضربه نمی توان قطع کرد، و بر روی ریشه های عمیق آن، درخت دیگری نشاند. ریشه عدالت را نمی توان بر ریشه بی عدالتی و تبعیض پیوند زد. همچنانکه در شوره زار دروغ و ریا، قلمه و نهال حقیقت و راستی جان نخواهد گرفت. مقاومت و مبارزه و بازی، قبول از ورود عاصی به میدان شروع شده است، و حال این عاصی است و این میدان مبارزه و بازی بی قاعده؛ فرهنگ وهنر و سیاست و اقتصاد و صنعت، ابزار بازی و مبارزه بوده، و محتاج بازسازی و تغییر و تحولند. عاصی، حرکت را از کدام محور و با کدام قاعده آغاز خواهد کرد؟ فاصله عمیق طبقاتی و تضاد شدید اجتماعی و نابرابری و فساد و فقر و بیکاری و اعتیاد و نا امیدی و بی هویتی، تابلوهایی با قاب و بی قاب در قاب آئینه روبرو هستند. کارگران موقت قراردادی، تامین شغل و آتیه. فارغ التحصیلان بیکار، کار و درآمد. محرومان و فقیران، برابری و عدالت. ثروتمندان و مرفهان، آزادی و امنیت. جوانان و نوجوانان، امید و برنامه. بیماران و معتادان، درمان و دارو. دختران و پسران مجرد، شغل و خانه و همسر. کارمندان و کارگران حقوق بگیر، ارزانی و رفاه. کارخانه ها و کارگاهها، تولید و صادرات. مستاجران، مسکن ارزان، دانش آموزان و محصلین، مدراس غیرطبقاتی و با امکانات، مردم نقاط محروم شهر و استان، ورزشگاه و فرهنگسرا. ناشایستگانی که سالها خورده اند و برده اند، تثبیت وضع موجود. رای دهندگان به احمدی نژاد، تغییر وضع موجود. ورشکستگان سیاسی، قدرت دوباره. مردم گرایان و دوستان احمدی نژاد، استانداری پایبند به میثاق، و عده ای از همراهان و فرصت طلبان و متملقان، بر مبنای رابطه، پست و مقام می خواهند. دو استاندار سابق، با تمام ادعا و تخصص و تجربه و سفرهایی که به خارج انجام داده و همایش و کنفرانس و سمینارهایی که برپا کرده و رنگین نامه هایی که چاپ و نشر نموده اند، نتوانسته اند سیمان یزد را از مرحله ساخت و شعار، به مرحله تولید و عمل برسانند و بخش خصوص را تقویت و ترغیب به سرمایه گذاری در صنایع پایه و اشتغالزا کنند. سنگ آهن معادن بافق، بدون قاعده و منطق و برنامه صادر می شود. کارخانجات نساجی اقبال و سعادت و جنوب و هراتی تعطیل، و کارگران آن بیکار شده اند. پارک پر هزینه کوهستان، تبدیل به بازار کوهستان شده است. مناطق محروم و دور از دسترس بهاباد و خاتم و ساغند و عقداء، فراموش شده اند. مدارس و مجتمع های طبقاتی غیر انتفاعی رشد کرده، و پایگاه قدرت نمایی مدیران سابق استان شده اند. شرکت های زنجیره ای رابطه ای با هیئت مدیره های مشترک به راه خود می روند. مهاجران افغانی و غیر بومی، فرصت های شغلی را از جوانان یزدی گرفته اند. شرکت های خدماتی و آپارتمان سازان و زمین بازان و وابستگان حزبی و دلالان، به ثروتهای بادآورده و افسانه ای دست یافته اند. و حال عاصی فاقد تجربه کار اجرائی و تخصص، می خواهد بدون وابستگی و در نظر گرفتن خواست و منافع گروهها و جریانات، در استان رابطه ها، کاری کارستان انجام دهد، و به سلامت ازین گذرگاه تاریک و وحشتناک بگذرد. عاصی در گذر مملو از سنگلاخ این گذرگاه تنها است، و تنها خدا است، که می تواند به او کمک کند.عاصی در این راه اگر حتی برای یک لحظه چشم از خدا بردارد، و یا خداوند قادر یک آن او را بحال خود وابگذارد، بازنده است. عاصی نهمین استاندار بعد از انقلاب یزد است، استان یزد، دهمین استاندار نیز خواهد داشت، و این مهمترین نکته ای است که عاصی هیچگاه نباید فراموش کند. در عصر ارتباطات و دوران رایانه و ماهواره، دولت ها بسرعت بسوی الکترونیکی شدن پیش می روند، و استفاده از مدیرانی که با رایانه و فضا و برنامه های مجازی و سایت ها آشنایی ندارند، نقطه ضعف مهمی خواهد بود. اینکه عاصی می خواسته یا نمی خواسته استاندار شود، و برخلاف میل باطنی و با تکلیف استاندار شده مهم نیست، مهم اینست حال که استاندار شده، باید پاسخگو و انتقاد پذیر و صبور و اهل تعامل باشد، عاصی مردمداری که در انتخابات مجلس از افتخار نوکری برای مردم می گفت، می بایست خارج از سیستم بوروکراسی اداری، پلی برای ارتباط با مردم ایجاد نماید، و مطبوعات و سایت ها می توانند که در این رابطه نقش بسیار موثری داشته باشند، نکته مهم، انتخاب پل است. عاصی که تا دیروز در دسترس نبود، اینک در دسترس است، برویم رسم رفاقت و دوستی و همفکری را بجا آوریم و بدون حب و بغض، او را تیز و تند نقد کنیم. منتظر حرکتیم،مواظب باشد اشتباه نکنید! نمی شود از علی(ع) گفت، و چون (علی) نرفت و نیندیشید و با بی عدالتی مبارزه نکرد. 28/7/84 |
بازدید استاندار از ستاره تجاری یزد، حرکتی تبلیغاتی است بازدید استاندار از ستاره تجاری یزد، حرکتی تبلیغاتی است در یک حرکت تبلیغاتی و غیر قابل توجیه و باور، استاندارمردمدار و تحول گرای استان آرام و ساکت و بی مسئله و مشکل یزد، در بازدید از مجتمع تجاری نیمه ساز ستاره یزد، که از سیمای تابان یزد نیزپخش شد، بدون توجه به مسائل اقتصادی کلان و نقش تولید و صادرات در ایجاد تحرک اقتصادی و تجاری، از تحرک اقتصادی که ستاره تجاری یزد ایجاد خواهد کرد سخن گفت، اما فراموش کرد که بگوید و توضیح دهد، که این تحرک و تحول چگونه با مغازه های لوکس و تشریفاتی صورت خواهد گرفت؟ 27/7/84
تحلیلی بر کتاب خاطرات شازده حمام
سالها بود که می خواستم تا در رابطه با گذشته نه خیلی دور شهری که در آن دنیا آمده و بزرگ شده بودم، بسیاری از چیزها را بدانم، تاریخ پیدایش و رشد یزد دیروز و امروز، در کتابهای مختلف بنوعی تکرار شده بود، و اما چگونگی گذر یزد از دوران سنت به مدرنیته، برایم بسیار گنگ و مبهم و مهم بود، یک کسی می بایست تا عریان و بی مصلحت از گذشته بنویسد و نقاط تاریک دیروز را روشن کند، کسی که ثروت و فقر را با هم دیده و لمس کرده باشد، و سرانجام دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با کتاب خاطرات شازده حمام، به چیزهایی اشاره کرد، که تابحال در جایی بطور رسمی اعلام و عنوان نشده بود. شازده حمام، گذشته و آدمها را بد جوری نقد و رسوا می کند، و از حمام و آب و جوی، ملا و مکتب و مدرسه و حسینیه، سر کار رفتن و با فقر زندگی و مبارزه کردن. از استعدادهای سوخته، از اندیشه های له شده، از دورویی و نفاق و شکست و پیروزی می گوید، و در تمام سطر نوشته ها، هنوز بخوبی، درد و حسرت و کینه نهفته ای پنهان است. پاپلی از درد و رنج و فقر می گوید، و یکطرفه محاکمه و قضاوت می کند، کسی که بی عدالتی را لمس کرده و با فقر و کمبود بزرگ شده، شاید که می توانست به گونه ای دیگر محاکمه و قضاوت کند. اگر در یک زمانی نه خیلی دور، در درون یک مدرسه و درون یک کلاس، سیستم طبقاتی موجود بود و به چشم می خورد، امروز مرز بندی بمراتب فراتر از مدرسه و کلاس رفته است، بی عدالتی و فاصله ای که دیروز مشخص و قابل لمس و انتقاد بوده است، امروز بدلیل تبلیغات و از هم پاشیده شدن سیستم تربیتی و آموزشی، بخوبی برای خیلی از افراد قابل رویت نیست. آینده به دانش آموزان مدارس غیر انتفاعی سپرده شده، و دیگر ممکن نیست که دانش آموزی بتواند از درون مدارس معمولی، به مدارج بالا برسد، تا بتواند از گذشته بگوید و بنویسد، و اگر هم این اتفاق برحسب تصادف بیفتد، نویسنده تنها یک سوی قضیه را دیده، و ثروت را در کنار فقر لمس نکرده است. حکایت خرید و خوردن شلاق مبصر درسخوان و یتیم کلاس دوم، از شاگرد تاجر زاده تنبل و مشق ننوشته،اتفاقی نیست که دیگر بدین صورت تکرار شود، چرا که دیگر بچه های فقیر بی بضاعت در کنار تاجرزاده ها و ثروتمندان اینگونه قرار نمی گیرند، و ناظم ها مدتهاست که در مدارس غیرانتفاعی، شلاقشان را به کنار گذارده اند. مگر می شود دانش آموزی که والدینش سالیانه بیش از چهارصد هزارتومان هزینه تحصیل او می کنند را شلاق زد؟ شازده حمام در رابطه با سال دوم دبستان می نویسد: اگر بچه ها مشقهایشان را نمی نوشتند، معلم آنها را با مبصر پیش ناظم روانه می کرد، و ناظم به هر نفر حداقل شش ضربه شلاق می زد، یک روز 5 تا از بچه ها مشقهایشان را ننوشته بودند، معلم آنها را همراه مبصر پیش ناظم فرستاد، توی راه اکبر آقا(که تاجر زاده و تنبل بود) به عباس که (فقیر و درسخوان و یتیم و) مبصر بود، می گوید شلاقهایم را می خرم، 4 ریال به تو می دهم و تو به جای من کتک بخور، عباس می گوید شش ریال، اکبرآقا قبول می کند، عباس پول را می گیرد و می رود توی صف و اکبرآقا(با شش ریال) می شود مبصر. به محض اینکه جلوی دفتر می رسند، آقای ناظم به همه جز مبصر نفری شش ضربه شلاق می زند. در برگشت به کلاس، رجب که بخاطر خبرکشی به رجب کلاغ معروف بود،جلو همه بلند گفت آقا معلم: عباس مبصر، شش ریال از اکبر آقا گرفت و بجای او کتک خورد. معلم که همیشه آرام بود، از شنیدن این خبر عصبانی شد و فریاد زد: بچه پولکی، پول گرفتی کتک خوردی؟ از حالا دیگه مبصر نیستی. یالا پولها را پس بده، آقا معلم عباس را که پولها را محکم در دست گرفته بود، زیر مشت و لگد گرفت، عباس که سینه اش به خس خس افتاده بود جلوی پای معلم به زمین افتاد و گفت: آقا معلم ما پولکی نیستیم. معلم با عصبانیت داد زد: پس چرا پول گرفتی و کتک خوردی؟ یا راستش را بگو، یا از مدرسه اخراجت می کنم. عباس با ترس گفت: اگر راستش را بگویم، می گذارید پولها مال خودم باشد؟ معلم گفت: اگر راستش را گفتی، بله! بگو میخواهی با پولها چکار کنی؟ عباس جواب داد: آقا می خواهم برای مادرم که مریض است گوشت بخرم. سال 1335 بود و با 6 ریال می شد 5/2 سیر گوشت گوسفند خرید. معلم گفت: بابات چکاره است؟ دوتا از بچه های ته کلاس گفتند آقا باباش مرده است، بابا ندارد. در ادامه معلم از علت مرگ پدر و بیماری مادر و وضعیت خانوادگی عباس سوال می کند، و پس از پی بردن به وضعیت زندگی و مشکلات عباس و مادرعباس، با ناراحتی به او می گوید پولها ما خودت و برو بنشین. پاپلی هیچ اشاره ای به امروز نمی کند، که چه بسیاری از مادرها بخاطر چشم و همچشمی و حسادت، از خورد و خوراک خانه کم می کنند و وام و قرض می گیرند، تا کودکانشان به مدارس غیر انتفاعی بروند، و برای عقب نماندن از دیگران، با خود کیک و پیتزا به مدرسه ببرند. پاپلی از ناراحتی و درد و رنج معلم می گوید، اما معلم را دنبال نمی کند تا ببیند که این معلم دلسوز و با توجه، برای عباس و مادر عباس چه کاری انجام می دهد. پاپلی یکبار دیگر و در جای دیگری در کتاب، در کلاس انشاء سال چهارم دبستان، از عباس مبصر نام می برد. آنجا که عباس، در رابط با موضوع انشاء از فواید گاو می گوید: ما گاو نداریم که بدانیم گاو چه فایده ای دارد. ولی گاو خیلی فایده دارد. هفته پیش که هوا خیلی سرد بود، ما پیش آقای شیری رفتیم و گفتیم هوا خیلی سرد است و خواهر کوچولویم خیلی سرمایش است. آقا شیری به من و برادرم اجازه داد که مقداری از تپاله های خشک شده گاوش را به خانه ببریم. ما آنها را در منقل ریختیم و روشن کردیم تا صبح هوای اتاق ما گرم بود و همه ما گرم شدیم. آقا شیری مرد خیلی خیلی خوبی است، گفت هر وقت سرمایتان می شود بیایید و تپاله ببرید. او از ما پول نگرفت، ولی برادرم به او کمک کرد تا به گاوش آب و علف بدهد. پس تپاله گاو ما را از سرما نجات می دهد. گاو شیرهم می دهد، ولی شیرش گران است. مادرم که مریض بود باید هر روز شیر می خورد، ولی ما پول نداشتیم. مادرم هفته ای یکبار هم شیر نخورد. اگر شیر گاو برای مریض ها مجانی بود خیلی خوب بود. اگر مادرم هر روز شیر گاو خرده بود، شاید که نمی مرد و ما بی مادر نمی شدیم. گاو حیوان پر فایده ای است. از پوستش کفش درست می کنند، ولی کفشها هم گران است. من همیشه گیوه بپا می کنم، چون کفش چرمی گران است. گاو حیوان نفهمی است، ولی گاو آقای شیری با همه نفهمی می فهمد که اصقر بی دست، دست ندارد. گاو حیوان نفهمی است، ولی فهم و شعورش از آقای جلیلی معلم کلاس اول که نفهمید اصقر دست ندارد و او را کتک زد که چرا با دست چپ می نویسد بیشتر است. معلم نعره ای زد: گاو... کره خر ولدزنا به معلم، آنهم معلم نازنینی مثل آقای جلیلی توهین می کنی؟ چنگ زد دفتر انشاء عباس را قاپید. گوشش را گرفت و از کلاس بیرونش کشید و کشان کشان او را به دفتر مدرسه پیش ناظم برد. عباس از خط قرمز طبقات اجتماعی گذشته بود. او که از قشر فقیر و بی چیز محله بود، پا توی کفش وابستگان بزرگترین خانواده یزد کرده بود. باید جدی تنبیه می شد( و شد) وگرنه فردا هر کس، هر چه می خواست می گفت و هر کار که می خواست می کرد. و عباس شاگرد بسیار خوب کلاس، که همیشه نمره هایش 20 می شد و سه سال پشت سر هم مبصر کلاس بود، از مدرسه اخراج شد. پاپلی در صفحات آغازین کتاب موضوع کتک به ناحق خوردن اصقر بی دست را شرح داده است، و البته باز با یک نگاه و کینه خاص به اصقر بی دست و معلم کلاس اول اشاره کرده است. معلمین دیروز را بخاطر شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم، امروز نمی توان محاکمه و مجازات و نقد کرد، و پاپلی که در آن شرایط زندگی می کرده و درس می خوانده است، می بایست که برای نتیجه بهتر بسراغ معلمین نیز می رفت، که نرفته، و هیچگاه بخاطر رعایت مسائل از آنان سوالی نکرده است. پاپلی در کلاس جای عباس را می گیرد و در نهایت دکتر پاپلی می شود، و هیچوقت از خود نمی پرسد: که اگر عباس اخراج نشده بود، آیا او دکتر پاپلی می شد؟ عباس می توانست رشد کند و با شکوفا شدن استعدادش به جامعه خدمت کند، اما هیچگاه نباید فراموش کنیم، که عباس ها منتقدینی هستند، که برای رشد دیگران فدا می شوند. انشاء و اخراج عباس، برای دیگر دانش آموزان درسی بوده است، و این موضوعی است که پاپلی در طول نوشته هایش ناخودآگاه به آن اشاره می کند. عدم مبارزه و فرار از تصادم. پاپلی ها که می بینند و حس می کنند و معترض نمی شوند، می مانند و مبصر می شوند و رشد می کنند، و عباس ها که حس می کنند در صورت عدم اعتراض و انتقاد، از رشد باز می مانند، شجاعانه از خطوط تعیین شده عبور کرده و با زبان حقیقت، دیگران را رسوا می کنند. معلمین و مدیران و ناظمین بسیاری در آن سالها موضوع انشاء و اخراج عباس را فهمیده اند، و بعد با آگاهی بیشتر، با دانش آموزان برخورد کرده اند. آموزش و پرورش نوپا و تازه تاسیس برای ساختن پایه های آموزش و تربیت، از خیلی مصالح استفاده کرد، و اگرنه ،اگر عباس ها و اصقر بی دستها فدا و اخراج نمی شدند، این پایه ها باعث دکتر و مهندس شدن بسیاری از افراد نمی گشت. سالیان سال بعد پاپلی و عباس مبصر باز در کوچه پس کوچه های شهر یزد به هم می رسند، عباس همچون گذشته فقیر و با ناداری در یک اتاق کوچک زندگی می کند. او خوب می داند که می توانست وضعش بدینگونه نباشد، و خوب می فهمد، که می توانست شرایطش بدتر ازین نیز باشد. عباس در گپی دوستانه با پاپلی از اصقر بی دست که موضوع کتک خوردنش باعث اخراج او از مدرسه شد می گوید: اصقر در کرج یک بنگاه املاک و یک بنگاه اتومبیل دارد، وضعش خیلی خیلی خوب است، دخترم را برای پسرش گرفته، تمام جهیزیه را هم خودش تهیه کرد، دخترم خوشبخت شده و اصقر، گاه گاهی هم به من کمک می کند. و عباس که نمی خواهد و نمی تواند بین درآمد دلالی با درآمد حلال خودش مقایسه ای انجام دهد، بدون در نظر گرفتن بسیاری از دلایل دیگر، به یک موضوع اشاره می کند: هر کس حرکت کرد. هر کس از این محله و شهر کند، و به شهرهای دیگر رفت، زندگیش خوب شد. من و خواهر و برادرهایم بی پدر و مادر بودیم، مجبور شدیم در همین کوچه ها و زاغه ها زندگی کنیم، بی حرکتی ما را که فقیر بودیم زمین گیر کرد. عباس اگر فقیر است ولی خوشبخت است، اما این موضوع را درک نمی کند، و نویسنده شازده حمام نیز خیلی ساده و راحت با تائید موضع عباس، از این مسئله گذر می کند. پاپلی که در شروع کتاب، اساسنامه انتشارات پاپلی را تبلیغ و تعریف می کند، در نگاه و قضاوت و تحلیل، مواد اساسنامه را براحتی فراموش می کند. پاپلی در شازده حمام، با نگارشی که ویرایش دوباره ای را می طلبد، ساده و شتابزده، از ساخته شدن سینما سهیل و کارخانه اقبال، سینما رفتن حاج آقای ابریشمی( که طنز تلخ و روشنگرایانه ای دارد) خست حاج مندلی، عشق و مبارزه یک دختریزدی، کتابخانه رفتن و کتاب خواندن، و از زری سلطان می گوید. و اما داستان زری سلطان، اوج بدبینی و بی عدالتی، اصل و همه کتاب است، که اگر پاپلی تنها در کتاب به این موضوع می پرداخت، چیزی از ارزش کتاب کاسته نمی شد. داستان زری سلطان حکایت کهنه نیست. حکایت هر روز جامعه است، که بنوعی در صورتهای مختلف تکرار می شود. از زری سلطانها، از خود ساختگانی که با نیروی عشق و ایمان از هیچ همه چیز می سازند، و در اوج ناامیدی و بدبختی و زجر و شکنجه، خدا را فراموش نمی کنند و به حقیقت می اندیشند، و به پیروزی می رسند، بسیار بیش ازین باید گفت. امروز زری سلطان در ایران و یزد نیست، و این تلخترین حقیقت کتاب شازده حمام است. زری سلطان قهرمان رویا و قلم منست، و اما او تمام تصویرهای ساخته شده در ذهن مرا بسادگی با هجرتش می شکند. زری سلطان برای اینکه دیگر حکایت زجر زری سلطانها تکرار نشود، باید به ایران و یزد بازگردد و خود از روزگار گذشته بگوید. من در درون سطرهای کتاب شازده حمام، همچنان بدنبال تفکر و بینش، زری سلطان دکتر ساز زینب، مادر بزرگ زری سلطان می گردم، قبر او می تواند زیارتگاه بسیاری از عاشقان تحول و اندیشه باشد، که او درعین بیسوادی، با حربه فهم و فرهنگ و آگاهی، با تعصب و جهالت مبارزه کرده، و نتیجه مبارزه اش پزشکی شده است، که متاسفانه، هیچگاه با تمام تحصیلات و ثروتش، اندیشه و تفکر مادربزرگ بی سوادش را درک نکرده است. حس می کنم که مادر بزرگ زری سلطان در گور ناراحت و نگران است، او املاکش را در اردکان نفروخت که زری سلطان دور از مردم ایران، در خارج از کشور، به آمریکایی ها خدمت کند. او از زری سلطان با تمام وجود حمایت نکرد، که او با افتخار بسیاری از اقوامش را به خارج کشور ببرد. به زری سلطان کتاب شازده حمام احترام می گذارم، او برایم مقدس است، اما آن زری سلطانی که با شوهر آمریکائیش به آمریکا رفته برای من هیچ ارزشی ندارد. او بیگانه ای است که مدتی در یزد و ایران زندگی کرده است، باشد که زری سلطان کتاب شازده حمام که امروز نامش زری سلطان نیست، این نوشته را بخواند، و از خاطراتش بگوید، تا شاید که چراغی روشن شود. منتظر چاپ و نشر دیگر جلدهای خاطرات پاپلی می مانیم، اما می دانیم، که جلدهای بعدی، هیچکدام جلد اول نمی شوند، چرا که پاپلی امروز، با نگاه امروز، می خواهد از دیروز بگوید، و همان بهتر که شازده حمام، دوباره ویرایش و بازنگری و بازنویسی شود، و جلدهای بعدی چاپ و منتشر نگردد. جوانان امروز یزد، باید خاطرات شازده حمام را با تعمق مطالعه کنند، این خاطرات درس و نکته های فراوانی دارد، و مطمئن هستیم، که هیچکس از خواندن این خاطرات پشیمان نمی گردد. به امید آنکه دیگران نیز که اینگونه از گذشته آمده اند، قبل از رسیدن پیک اجل، خاطرات خود را بنویسند. 24/7/84 دولت پاسخگو، سخنگو؛ کابینه عدالت، حرکت می خواهد دولتی که پاسخی برای مردم و جامعه داشته باشد، سخنگو دارد، و اما وقتی پاسخی در کار نیست، لزوم وجود سخنگو در چیست؟ |
سفر استاندار یزد به غنا، ارمغان توسعه یزد است!
|
آقای شهردار، شما می توانید!
|
سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، با کتابخانه مرکزی یزد چه خواهد کرد؟ سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، با کتابخانه مرکزی یزد چه خواهد کرد؟ بدون آنکه خبرنگاران مطبوعات و منتقدین در جریان قرار بگیرند، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور به یزد سفر کرد... |
سخنی بی پرده با وزیر کشور کابینه میثاق
|
در شرکت سنگ آهن بافق، چی گمشده است؟
|
عاصی استاندار یزد صنعتی، نخواهد شد! عاصی استاندار یزد صنعتی، نخواهد شد! رئیس فعال ستاد انتخاباتی احمدی نژاد در یزد، که یکی از چهره های ارزشی و دانشگاهی و مردمی و معتقد می باشد، فریب بسیاری از کسانی که منافع خود را در استاندار شدن او جستجو می کنند نخواهد خورد، و با توجه به حقایق و نیاز جامعه، استاندار معرفی خواهد کرد و استاندار نخواهد شد، چرا که او برای خدمت بیشتر و بهتر به مردم و کابینه احمدی نژاد، نماینده مردم یزد، در مجلس شورای اسلامی می گردد. عاصی که سابقه و تجربه فعالیت اجرایی در سیستم وزارت کشور را ندارد، صدای مردم و همراه مردم است، و خود خوب می داند که مصلحت گرایی وشکست در کار اجرایی، چه عواقبی برای اصول گرایان و کابینه احمدی نژاد در برخواهد داشت. عاصی بدلیل دوری از کار اجرایی و با مردم بودن، مسائل استان و مشکلات مردم را خوب می داند، و متوجه هست که چه قدرت پنهانی با چه سیاستی بر یزد احاطه دارد، و بهمین دلیل نه به مدیریت استان، که به تغییر ومجلس و عدالت و کسوت نمایندگی مردم می اندیشد. هدف و سیاست و برنامه گروههای سیاسی و مدیران مخالف احمدی نژاد، استاندار شدن چهره هایی همچون عاصی است، تا با درگیر کردن نخبگان اجتماعی در فعالیت های سیاسی و اجرایی، تبعات مشکلاتی را که پایه ریزی کرده اند، به گردن آنان بگذارند. عاصی ساده زیست و پاک و سالم است، و اما توانایی و ارزش و خلاقیت او در سیستم اجرایی وزارت کشور و مدیریت حساس استان، بسادگی از دست خواهد رفت. همراهی عاصی با احمدی نژاد، بر خلاف آنچه که تاکنون مرسوم بوده است، برای گرفتن پست و مقام نبوده، و باور داریم که او، صداقت و هدف مقدس خود را برای دنیا ی دیگران، به پست و مقام نخواهد فروخت. اصول گرایان با تمام صداقت و تلاش، بنا بدلایل گوناگون، در شهرداری و شورای شهر یزد موفق نبوده اند، و ریشه یابی دلایل شکست و عدم موفقیت آنان در اجرای برنامه های مورد نیاز و خواست مردم، باید مورد توجه عاصی قرار گیرد. عاصی در دانشگاه و کلاس موفق است. در مجلس موفق خواهد شد. و در استانداری شکست خواهد خورد، و این حقیقتی است، که عاصی و همفکران او باید به آن خوب توجه کنند. استاندار احمدی نژاد شدن مهم نیست، استاندار مردم و احمدی نژاد ماندن مهم است. به عدالت فکر کردن، با عدالت اجرا کردن، بسیار متفاوت است؛ و عاصی متفکر وعدالت خواه، تنها جایی که می تواند تفکر عدالت را اجرا کند، مجلس است. مردم در استان به همراهی عاصی ، و احمدی نژاد به اندیشه عاصی در مجلس نیاز دارد، و این مسئله مهم را عاصی، هیچگاه فراموش نخواهد کرد. در شرایطی که بسیاری بنا بر اهدافی، با حمایت پنهان جریانات خاصی، سنگر استانداری یزد را نشانه رفته اند،اصول گرایان و طرفداران و همفکران احمدی نژاد در یزد، بدون حب و بغض و کینه و مصلحت گرایی و سیاست زدگی، برای تحقق عدالت و انجام تحول و توسعه، استاندار شایسته و کاردانی را که آئینه احمدی نژاد و خادم مردم باشد، پیدا و معرفی می کنند، تا به رابطه گرایان و قدرت طلبان گذشته نزدیک ثابت کنند، که شیفته خدمتند، نه تشنه قدرت! 4/7/84 |
رنگین نامه« ارمغان توسعه» استانداری یزد، مدح نامه ای كهنه است!
|
آقای وزیر کشور! یزد یکی از استانهای ایران است آقای وزیر کشور! یزد یکی از استانهای ایران است رای بالای مردم استان یزد در دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری به احمدی نژاد، جدا از مفهوم تغییر، معنای دیگری نیز در بر دارد. معنایی که هیچکس سعی در تعبیر و تفسیر آن نکرده است... |
درس اول خبرنگاری، اخلاق و صداقت است! چه جریانی، و بنا به چه اهداف و مقصودی، سعی دارد تا با جعل خبر و خبرسازی و از کاه، کوه سازی، در خبرگزاری جمهوری اسلامی منطقه یزد، اختلاف و تنش ایجاد نماید؟... مدیران شهر و استان، و سایت های استان! قابل توجه مدیران! این یک نظر سنجی است مدیران شهر و استان، و سایت های استان! با توجه به امکانات و کامپیوترهای فراوان و مختلفی که در ادارات و سازمانهای شهر و استان وجود دارد، در عصر موج سوم و اطلاعات، و دوران رایانه و اینترنت، چند درصد از مدیران و مسئولین شهر و استان، با اصول کار با رایانه آشنایی داشته، به اینترنت مراجعه، و از سایت ها استفاده می کنند؟ دهها و صدها کامپیوتر مدل بالا و مانیتورهای گوناگون گرانقیمت، با میز و صندلی های زیبای کامپیوتر، که با بودجه دولتی خریداری شده، در بعضی از ادارات و سازمانها بی استفاده مانده، و گاه تنها از صندلی آن برای نشستن استفاده می شود. طرح شعار دولت و مدیریت الکترونیکی، و لزوم همراهی و همکاری با دهکده جهانی و جهان الکترونیکی، در بردارنده اینست که مدیران و کارمندان دولتی، با چگونگی کار رایانه و اینترنت آشنایی داشته، و قادر باشند که حداقل، همچون تلفن همراه، از پست الکترونیکی استفاده نمایند. امروز دنیای گسترده و پهناور اینترنت، دنیای اطلاعات و کتابخانه و علم و دانش و فرهنگ است، و هر ملت و جامعه ای که بتواند، با حربه آگاهی و دانایی، ازین فضاهای مجازی، بهتر و بیشتر استفاده کند، می تواند حاکمیت و قدرت و توانمندی خود را در جهان به اثبات برساند. اینک درعصر موج سوم وهنگامه جنگ ستارگان، گفتگو و اتفاق تمدنها، بدون دانستن زبان مشترک کامپیوتر ممکن نیست، و برای اینکه نسیم ملایم آبادگر و قابل کنترل موج سوم، به توفان ویرانگر غیر قابل کنترل و جبران تبدیل نگردد، می بایست که با موج سوم همراه گشته، و با کوله بار آگاهی و دانایی پیش برویم. موج سوم، یک انقلاب شگرف نرم افزاری غیر قابل پیش بینی بوده است، که از بطن سخت ابزاری دوران کشاورزی و صنعتی رشد کرده، و اگر هم قدرت با موج پیش نرویم، این موج بلند ما را با خود خواهد برد. میلیونها وبلاگ و سایت با موضوعات مختلف در جهان اینترنت وجود دارد، که سهم شهر و استان از دهها فزونتر نگشته است، اینکه معدود سایت های خبری تحلیلی استان دارای چه هویت و انگیزه و هدفی هستند و با چه آشنایی و شناختی از فرهنگ و سیاست و جامعه، وارد این عرصه بزرگ گشته اند، نکته ای است، که مدیران و مسئولین استان، می بایست که به آن بپردازند، و با نصایح و حمایت و آموزش، فرهنگ نو دنیای جدید را با معیارهای اسلامی رشد دهند و ترویج کنند، و ما منتظریم که با ثبت و اعلام ایمیلهای مدیران و مسئولین استان، ضمن گرفتن آمار درصد استفاده مدیران و روسای بخش دولتی و خصوصی از اینترنت و رایانه، بخود بیاییم و رشد کنیم و بزرگ و متحول شویم. مدیران تحول گرایی که از سایت های محلی خبر نداشته باشند، نمی توانند دنیای دیگری بسازنند. و ما بسیار خوشبین هستیم، که بسیاری از مدیران و مسئولین استان این مطلب را مرور کرده، و در این نظرسنجی اینترنتی، بدون در نظر گرفتن مسائل سیاسی و حزبی و جناحی شرکت می کنند. این مطلب جهت نتیجه بهتر جهت لینک به سایت های مختلف استان ارسال می شود، تا از هر راهی این نظر سنجی، برای نتیجه گیری تکمیل گردد. 22/6/84 |
گلاب گناهکارست یا بیگناه؟! گلاب گناهکارست یا بیگناه؟! سایت یزد فردا خبر داد: حاج حسین گلاب عضو شورای شهر یزد که بیش از یکماه در بازداشت بسرمی برد آزاد شد، و تا اتهام نامبرده در دادگاه تائید نگردد وی مجرم نیست و عضو شورای شهر خواهد بود و در این مدت نیز رسیدگی به پرونده ادامه داشته و باید منتظر تشکیل دادگاه بود و اما... آیا بهتر نبود که با توجه به اتهام و شایعات و شواهد و مدارک، بخاطر احترام به افکار عمومی، تا پایان برگزاری دادگاه و اعلام رای، عضویت ایشان در شورای اسلامی شهر بحالت تعلیق در می آمد؟ اگر خدای ناکرده جرم ایشان ثابت و در دادگاه محکوم شود، جوابگوی عملکرد این مدت ایشان چه کسی خواهد بود؟ و اگر تبرئه و بیگناه شناخته شود، قضیه بازداشت بی مورد و آبروی رفته به کجا ختم خواهد شد؟ بین شک تا یقین مرزی است که برزخ نام دارد، گلاب نه تبرئه شده است و نه محکوم، و اما مردم با کدام دیدگاه باید به او و شورای شهر نگاه کنند؟ در مدتی که یک عضو شورای شهر در بازداشت موقت بسر می برده، جلسات شورا چگونه برگزار می شده است؟ آیا نمی شد که جلسات، بدون حضور آن عضوهمچنان ادامه می یافت؟ پرونده گلاب بخاطر مداح و عضو شورای شهر و مدیر یک موسسه مذهبی و وابسته به یک مجتمع بودن ایشان، یکی از حساسترین و جنجالی ترین پرونده های سوء استفاده مالی سالهای اخیر می باشد، که بخاطر حساسیت موضوع بهتر بود، دادگستری یزد خارج از نوبت به این پرونده رسیدگی کرده و با انجام بررسی، برای رفع شبهه، رای نهایی خود را صادر می کرد. با توجه به نبود شاکی خصوصی و وابستگی جناحی و جریانات سیاسی، جناحی و سیاسی شدن قضیه در شرایطی که شعار عدالت محوری سر لوحه دولت احمدی نژاد قرار گرفته است، ممکن است ناخود آگاه تبعات گوناگونی در جامعه داشته باشد. تا مشخص و محرز شدن جرم، عضو شورای شهر نمی بایست بازداشت می شد، و حال که بازداشت شد، نمی بایست که اینگونه آزاد می گشت. آبروی افراد در هر حال محترم است، و تبعات این آبرو ریزی و رسوایی که خبر آن را نیز سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد، تا سالیان سال گریبانگیر متهم و خانواده متهم و اعضای شورای شهرخواهد بود. مردم باید به قوه قضائیه و شورای شهر و شهردار و مدیران اعتماد داشته باشند، و هر گونه غیر شفاف عمل کردن و حرف زدن، باعث بی اعتمادی و دلسردی مردم خواهد شد. گلاب که بعنوان یک چهره مذهبی، در رابطه با موسسه قرآن و عترت فعالیت انجام می داده؛ دو دوره با رای پائین، عضو شورای شهر؛ عضو و نماینده شورای شهر در کمیسونهای مختلف؛ مداح مجتمع غیرانتفاعی وموسسه جواد؛ مدافع سرسخت احداث مجتمع تجاری ستاره؛ و مورد تائید یک جریان مذهبی سیاسی بوده است. و حال متهم است که... گلاب بیگناه است یا گناهکار؟ خدا عالم است. اما اگر گناه او ثابت شد، شورای شهر به مردم چه جوابی خواهد داد؟ و اگر نشد، افترا و تهمت زدگان، به خدا چه پاسخی خواهند داد؟ در عصر اطلاعات، گلاب بعنوان نماینده مردم در شورای شهر و برای رفع شک از مردم، باید مصاحبه کند و سکوت را بشکند، چرا که گناه شک مردم، به گردن ایجاد کننده شک می باشد. باشد که خداوند قادر و توانا، هیچگاه حتی برای یک لحظه ما را بحال خود وانگذارد، و ما را از شر وسوسه های شیطان دور نگهدارد. آمین |
انارستان مهریز کجا، پارک کوهستان کجا؟ انارستان مهریز کجا، پارک کوهستان کجا؟ در خبرها آمده بود که انارستان مهریز با دویست هزار اصله درخت و هزینه 12 میلیارد ریال بدون تبلیغات و تشریفات و غوغا سالاری، به بهره برداری رسیده است. و اما در چندمین مراسمی که با کلی هزینه و تشریفات برای تقدیر از دست اندرکاران پارک کوهستان به دعوت استاندار در پارک کوهستان برگزار شد، رئیس شورای شهر یزد، بدون آنکه یادی از مداحی عضو زندانی شورای شهر در اولین افتتاح رسمی پارک کوهستان داشته باشد و بی اعتنا به درختان انارستان مهریز گفت: فضل الهی! و فکر و نیت خیر استاندار یزد موجب اجرای این پروژه جذاب با بیست و هشت میلیارد ریال هزینه شده است. نماینده مردم شهر در شورای شهر یزد که هیچگاه در رابطه با احداث قفس توپ کودکان پارک هفتم تیر و بازارچه میوه بلوار دانشجو و وضعیت پارک شادی و طرحهای نیمه تمام عمرانی شهرداری و دلایل عدم افتتاح پارک بزرگ شهر اظهار نظری نکرده است، بدون ارائه آمارو دلیل، از عملکرد نماینده دولت در استان دفاع کرد و نگفت که این بیست و هشتاد میلیارد ریال در پارک کوهستان هزینه چی شده؟ و سهم شهرداری در تامین بودجه چقدر بوده است؟ اگر مردم غریبه نیستند، مسئولین پارک کوهستان، ریز هزینه ها را شفاف اعلام کنند، و اگرنه پارک موجود و بیست و هشتاد میلیارد ریال، بسیار از هم دور می باشند. رئیس شورای شهر یزد نه از تریبون استانداری، که از تریبون شورای شهر باید با ذکر شمارگان درختان پارک کوهستان، و مقایسه آماری جمعیت استفاده کننده از میدان نماز و پارک کوهستان در طول ایام هفته، گزارش مستند اعلام کرده، و فضل الهی و جذابیت را دوباره معنا کند. سخنان اصلانی در مراسم تقدیر پارک کوهستان، دیدگاه شورای شهر بوده است یا رئیس شورای شهر؟! استاندار یزد در مراسم تقدیر پارک کوهستان ادعا کرد که احداث پارک کوهستان از جمله خدمات دولت آقای خاتمی بوده است، و بدون توجه به نتیجه انتخابات، اظهار امید واری کرد که دولت آقای احمدی نژاد در راستای خشنودی مردم، پیشرفت کشور و تعالی ارزشها گامهای مکملی در مسیر دولت های قبلی! جمهوری اسلامی بردارد. پارک کوهستان، پارک اصلاحات و کلانتری است، و عملکرد غوغا سالارانه اصلاح طلبان در سیمان کردن دامنه و بستر سنگی کوه بخوبی پیدا می باشد. پارک کوهستان با توجه به بودجه و تبلیغات، در مقابل انارستان مهریز هیچ است، و ای کاش که استاندار یزد، آنقدر شهامت داشت، که بدون توجه به مسائل سیاسی و جناحی، سید محمد خاتمی را بجای بازدید پارک کوهستان، به انارستان افتخار آمیز مهریز می برد. انارستان مهریز، نگین سبز کویر است، که بدون واهمه از توفانهای سیاسی، ماندگار می ماند؛ و افتتاح پارک بزرگ شهر و آب نمای زیبای آن، غوغای پارک کوهستان را با یک نسیم، در اذهان محو خواهد کرد. پارک کوهستان، پارک دولت، و پارک بزرگ شهر پارک ملت است، پس حاشیه نباید که مهمتر از متن باشد. |
صدوقی بهانه است، مسئله چیز دیگریست! شهریور84 صدوقی بهانه است، مسئله چیز دیگریست! واکنش توام با متانت صدوقی به اخبار و شایعاتی که در رابطه با بعضی از مدیران دولتی، بدون منبع و مدرک در یکی از سایت های به اصطلاح خبری حاشیه پرداز درج می شود، بیانگر نکات ظریفی می باشد که نمی توان براحتی از آن چشم پوشید. چرا که صدوقی بعنوان یک چهره و شخصیت بزرگ سیاسی و فرهنگی، حتی در پایان دوران خاتمی نیز قصد ندارد، تا وارد بازی بازیگران کوچک صحنه سیاست استان گردد. بازی بی قاعده و منطقی که هدف بازیچه های کوچک آن، در راستای کسب شهرت و مطرح شدن، دعوا و بازی با بزرگان است. این بازی کودکانه، با هدف و برنامه ای مشخص و در راستای خدمت به قدرت پنهان مافیای مشهور و ورشکستگان سیاسی، از روزنامه ای پر ادعا شروع شده، و اینک در ادامه ، به یک سایت پر مدعا ختم شده است. کمک های بی منت و توقع نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد به مطبوعات، بر خلاف مسئولین و مدیران دولتی، هیچگاه در راستای تبلیغات و از منابع دولتی و به شخص و جریان خاصی نبوده، بلکه این کمک ها در راستای هدفمند کردن هدایا و همسو کردن جامعه مطبوعاتی یزد، به صندوق قرض الحسنه اصحاب مطبوعات و خانه مطبوعات بوده است. و اما سنت و جریان و عادت قلمداد کردن این کمک از جانب بعضی از جریانات تخریبی و سیاسی نورس، توهین به مطبوعات و خبرنگاران و نویسندگان آگاه و بیدار می باشد. حال چرا جامعه مطبوعات استان نسبت به این خبر توهین آمیز واکنش نشان نداد، سوالیست که جوابش را باید در عملکرد خانه مطبوعات و کمیته برگزار کننده مراسم روز خبرنگار جستجو کرد. مسائل و حاشیه های شام آخر استاندار با خبرنگاران مشخص می کند که چرا صدوقی امسال بمناسبت روز خبرنگار با اصحاب مطبوعات ننشست. در هنگامه تغییر مدیریتی کشور، حرکت های حساب شده بعضی از پایگاههای خبری و اینترنتی در ترویج شایعه و خبرسازی و جعل خبر که با یک تکذبیه و جوابیه سر هم بندی می شود، در راستای ایجاد موج مخالف و تخریب و تعطیلی بسیاری از سایت ها و پایگاههای خبری می باشد. البته از سایت بدون شناسنامه ای که با اعلام عدم وابستگی، هیچگاه سعی در پنهان کردن دم خروس نداشته و بدون درج شماره بازدید کنندگان، ادعای پر بینده ترین سایت استان بودن را دارد، و یکروز می گوید آقای استاندار خداحافظ! و یک روز بهمان استاندار می گوید آقای استاندار سلام! نمی توان توقع دیگری جز آنکه می کند و می گوید داشت. راه ماندگاری، برای ماندگار شدن، راه دیگریست. هفتم شهریور ماه هشتادو چهار |
شهر در پارک کوهستان، زیر پای من است! شهر در پارک کوهستان، زیر پای من است! تبدیل پارک کوهستان به بازارچه کوهستان و پارک شادی کوهستان و قهوه خانه کوهستان، نمی تواند افتخار ماندگاری برای پارک کوهستان سازان کسب کند. کافی شاپ دود و بو گرفته ...! با نرخهای سرسام آور و بدون کنترل و تائید امور صنفی، در زیر پله های بلند آبشار، لذت ورزش و پله نوردی را برتن جوانان زهر، و بد سلیقگی طراحان پارک را ثابت می کند. جای قلیان خانه و کافی شاپ، کنار ورودی و خروجی پله های آبشار است؟! در طی چند سال گذشته، مسئولین شهر و استان، با همدلی و هم سویی بی سابقه، هنر و عرضه و توانایی انجام کار را در پارک کوهستان ثابت کرده اند؛ و اما آنچه که در کنار فعالیتهای عمرانی فراموش شده و از یاد رفته است، حرکت ها و فعالیت های فرهنگی می باشد. آبشارهای متعدد مصنوعی، آب را از بالای کوه، از طریق نهرهای سنگی مصنوی، به داخل دریاچه مصنوعی و حوضهای سیمانی پارک سرازیر می کند؛ و در این میان، جای فواره های بلندی که آب را به پهنای آسمان پخش کند خالی می باشد. با توجه به نوع آب و هوای منطقه و بافت فرهنگی شهر، پارک کوهستان، پارک شب است، و بهترین موقع استفاده از پارک کوهستان زمانی است، که خورشید در آسمان نیست؛ و اما شب پارک کوهستان، محتاج بازنگری دوباره در خیلی از بخش ها و قسمتها می باشد. در بسیاری از قسمتهای سنگی پارک کوهستان، جای خالی درختان ریشه کن و خشک شده، وصله های ناهنجاری گشته اند، که چشم را آزار می دهند، و استفاده از اقاقیاهای چتری پیوندی، با توجه به رشد کند آنان، انتظار پدید و وجود آمدن سایه را بسیار طولانی می کند. پارک شب کویر، بوی وجود محبوب شب را در کنار زیبایی گلهای لاله عباسی کم دارد. لاله عباسی گل شوی کویر است، و محبوب شب، گل خوشبوی شب کویر. با توجه به محل قرار گرفتن پارک کوهستان و فاصله آن با نقاط مختلف شهر، اینک تنها قشر متوسط جامعه، بیشتر از این فضای نزدیک در دسترس استفاده می کنند، و برقراری سرویس مرتب و ارزان حمل و نقل از نقاط مختلف شهر، می تواند که قشر محروم را نیز از وجود این پارک سهیم سازد. ترن شهری و اتوبوس برقی، جدا از جاذبه هایی که می توانند ایجاد کنند، نقش مهمی در کاستن ترافیک و تصادف و استفاده بیشتر مردم شهر از این محل را می تواند داشته باشد. فلسفه ایجاد پارک کوهستان و یا بعبارتی پارک شب کویر در شهر خشک و کم آب و کم درخت یزد چه بوده است؟ ایجاد کوهستان جنگلی و تفرجگاهی برای عموم و فضای دنج خانواده ها در خارج از شهر؟ یا مکانی برای کسب درآمد و کسب و کار؟ اینک بیش از آنکه به درخت و درختان و جایگاه درختان در پارک توجه شود، بدون توجه و نگاه به مسائل فرهنگی، به سازه های سنگی و سیمانی و تشریفاتی توجه شده است. دریاچه مصنوعی و زیبای پارک کوهستان، بجای قایقهای پدالی و موتوری، ماهی و قلاب ماهیگیری و ماهیگیر می خواهد، چرا که در پارک شادی از یاد رفته شهر نیز می توان براحتی سوار قایق شد، و خیلی ارزانتر از پارک کوهستان، قایق سواری کرد. پیتزا و بستنی خرید. بازی پلی استیشن بازی کرد. قلیان کشید و چایی خورد. امروز بخش خصوصی در راستای منافع و مصالح خود، بدون توجه به اقشار مختلف جامعه، پارک کوهستان را نشانه گرفته است، و در آینده با این برنامه و وضعیت مشخص، پارک کوهستان تبدیل به بازار بزرگ مکاره ای خواهد شد، که در آن فرهنگ و درخت، جای و جایگاهی نخواهد داشت. پارک کوهستان،بجای غرفه های بازی و فروش تنقلات گوناگون، محلهایی برای ورزشهای سبک، جاده های سلامتی، مسیر دوچرخه، نمایش کوهستانی، و آلاچیق هایی برای استراحت و نشستن خانواده ها می خواهد. جوانان بسیاری بنا بدلایل مختلف، بجای جولان دادن در خیابان و رفتن به میادین و پارکهای درون شهر، با موتور سیکلت و دیگر وسیله ها، به پارک کوهستان می آیند، بسیاری برای تفریح و ورزش، بدون توجه به نکات ایمنی، از پله های لیز سنگی بالا می روند و پائین می آیند، و درهیچ قسمت از پارک بزرگ کوهستان، بخش و قسمتی که به مقوله فرهنگ و آموزش، توجه و نگاه کرده باشد، به چشم نمی خورد. خانواده های بسیاری، بدون توجه به فضا و محیط ، برای استفاده از تفریح ارزان، با گاز پیک نیک و قابلمه، چمن های پارک را اشغال می کنند، و صدای شرشر طبیعی و دلنواز آب، در میان آوای موسیقی مصنوعی بدون دقت انتخاب شده، از بین می رود. پرنده ها، هنوز به پارک کوهستان نیامده اند، و تنها چند خفاش کوچک سرگردان، در آسمان شب پارک کوهستان، بسرعت پرواز می کنند و جولان می دهند. جاذبه های پارک کوهستان مصنوعی است، و از صداقت و سادگی و صمیمیت کویر در این پارک اثری نیست که نیست. آب خوری پارک بدون توجه به بافت شهر سقاخانه ها طراحی و اجرا شده، و قسمتهای زیبای بالای پارک، بر خلاف قاعده، هنوز از جمعیت خالی می باشد. مرغان عشق و کبوتران و قناریها را به پارک کوهستان باید آورد، و اگر قرار است موسیقی در پارک کوهستان پخش شود، این موسیقی باید زنده و طبیعی باشد. شب و مهتاب و کوهستان، دو تار و سه تار و نوای عشق و عرفان می خواهد، زنده ها باید با چشمی باز، در مقابل ساخته های خدا، به ساخته های پوشالی خود بیندیشند. کوه کم ارتفاع پارک کوهستان در بسیاری از شبها می تواند بسیاری از جوانان را به خدا نزدیک کند، از بالای کوه پارک کوهستان همه شهر پیداست، شهری بزرگ، با آدمهای بزرگ، که ناگهان کوچک می شود. نور مصنوعی و نورباران مصنوعی، که بدون تفکر و منطق طراحی و اجرا شده، به پارک زیبایی دروغین هدیه می دهد، و آنچه که در این میان به پارک و آینده پارک صدمه می زند، افتتاح زودهنگام پارک، قبل از بزرگ شدن درختان پارک بوده است. پارک کوهستان، بدون درخت، پارک سنگ است و صخره، پارک سیمان است و خاک، نهال های کوچک را گامهای شتابان جمعیت از بین می برد، و درختان بدون سایه، زیر آفتاب تند کویر، از مردمان سخت کوش شهر آفتاب، خجالت می کشند، و زرد می شوند. اینک در اوج استفاده مردم از پارک کوهستان، حداکثر دو درصد مردم شهرستان و یک درصد مردم استان، از فضای این پارک استفاده می کنند، و درصد زیادی از آن نود وهشت، و نود و نه درصد، محلهای دیگری را برای تفریح و تفرج و استراحت، انتخاب و پیدا می کنند. تفکر ایجاد پارک کوهستان در کویر، ارزشمند، و آینده و دورنمای پارک کوهستان، روشن و زیباست، پارک کوهستان می تواند به پارک شب کویر، به معجزه و هنر کویریان، به یادگار ارزشمند کلانتری تبدیل شود، اگر که اندکی با دقت به فردا اندیشیده شود. امروز و دیروز، تنها می بایست بجای صرف هزینه و سیمان کردن بی قاعده سنگهای کوه، با قاعده درخت کاشت و درخت کاشت، تا در یک فردا ی نه خیلی نزدیک، درختان، بزرگ و سایه گستر شوند. پارک کوهستان، با فاصله از تفکر اولیه و برنامه ریزی فعلی، با همت و تلاش بخش خصوصی، بسرعت در حال تبدیل به بازار شب شدن است، و با تمام هزینه های انجام شده، نهایتی جز بازار روز و پارک شادی شهر پیدا نخواهد کرد. محل خاکی بازی کودکان، در هنگامه شعار فرهنگ پاک، به کودکان درس بدون رعایت بهداشت بازی کردن را می آموزد، و گرد و خاک و غبار و دود اتومبیلها، ستاره های روشن آسمان را در خود گم می کند. می خواهم همراه با مردم خوب و صبور کویر، در طبیعت زنده، کنار نهر پرآب به ستارههای آسمان صاف شهرم نگاه کنم. می خواهم با بوی اطلسی و محبوب شب، مست شوم و در کنار دریاچه کوچک کویر، خواب روم و خواب صبح ببینم. فضای سبز و درخت برای یزد، یک نیاز حیاتی و واجب است، یک نیازی همچون بیمارستان و مدرسه و مسجد و دانشگاه و کارخانه، و هر چه که در این رابطه کار انجام شود، بدلیل عدم کار و توجه در گذشته کم است، و هنوز نیازها، چشمگیر و عیان و موجود است. با توجه به وضع موجود، فعالیت عمرانی انجام گرفته در پارک کوهستان کافی است، حال وقت فعالیت فرهنگی و درخت کاری و مردمداری می باشد. پارک کوهستان برای عده ای خاص است، و لزومی ندارد که همه مردم بخواهند که ازین فضای خاص استفاده کنند. پارک کوهستان می تواند اردوگاهی برای دانش آموزان سراسر استان و استراحتگاه مسافرین و محل پذیرایی از میهمانان شهر باشد، و این پارک، نه مغازه می خواهد، نه مسجد، نه کافی شاپ و نه بازیهای فریبنده. در زیر آسمان پاک و بر روی زمین پاک خدا، انسانهای پاک، می توانند با دیدن زیبائیهای آفرینش، و توجه به قدرت خالق، بدون احتیاج به سقف و زیرانداز، با عشق، نماز عشق بخوانند. در پارک کوهستان می شود بادبادک هوا کرد و جشنواره بادبادکها برگزار کرد. می شود کبوتر خانه ساخت و کودکان را به میهمانی کبوترها برد. می شود غار ایجاد کرد و خلوت ساخت. می شود کوه را تراشید و تصویر ساخت. می شود والیبال و فوتبال ساحلی برگزار کرد، و می شود که ازامکانات موجود، با توانایی موجود استفاده کرد، و پارک شب کویر را خلق کرد. ساختمانهایی بسیاری در شهر و استان ساخته شده اند و می شوند، با پول و سیمان و آجر بر روی زمین ساختمان ساختن هنر نیست. در پارک کوهستان، درخت کاشتن و بزرگ کردن هنر است. شهر، کافه و رستوران و کافی شاپ و قهوه خانه و کبابی و رستوران و مسجد و کتابخانه و بستنی فروشی زیاد دارد، و دلیل آمدن مردم به پارک کوهستان و استفاده مردم از پارک کوهستان، این جاذبه ها نیست که در شهر فراوان است. پارک کوهستان، یک جلو گاه و عنصری است و باید باشد، که در جاهای دیگر نیست. با ورود قدرتمند بخش خصوصی به پارک کوهستان، تفکر نخبگان و استاندار از پارک کوهستان خارج، و نیاز و خواست اصلی مردم، زیر صخره های پارک کوهستان دفن می شود، پس این بر مسئولین شهر و استان است که نیاز و خواست مردم شهر را به هیچ قیمت، به سرمایه بخش خصوصی نفروشند. استان و شهر کم آب و کویری یزد، دهها و صدها پارک و پارک کوهستان می خواهد، و این پارک ها قبل از هر چیز، درخت و آب و باغبان می خواهند. شهر صنعتی یزد، شهر دود و کوره و صنعت، شهر سکته و سرطان و آسم، شهر بادگیر و دوچرخه و سقاخانه، برای نفس کشیدن، برای زنده ماندن، درخت می خواهد. و در کویر، درخت یعنی زندگی. یعنی آب. یعنی عشق. یعنی حیات. در یک گوشه استان، پیر چک چک از گذشته به امروز رسیده، و در یک گوشه استان، پیر آبشار، باید از امروز بسوی فردا برود. اگر به درختان و انسانها در پارک کوهستان نیندیشیم، یادگار کلانتری خیلی زود از یادها خواهد رفت، و سرنوشت سازه های سنگی پارک کوهستان، به سرنوشت جاده های سلامتی و پارکهای محله ای فرشی دچار خواهد شد. جاده های سلامتی و فضاهایی که یکی از شهرداران سابق ساخت، با تمام هزینه های انجام شده از بین رفت، و امروز نه اثری از آن هزینه ها بجا مانده، نه آثاری از ساخته ها. و نه یادی از سازنده ها. پارک کوهستان، برای بودن و درست ماندن، مدیر و متولی می خواهد، شهرداران و استانداران می روند و می آیند، و اما متولی و مدیر پارک کوهستان، می بایست که جدا از تفکرات حاکم بر شهرداری و استانداری، تنها به زنده ماندن درختان پارک کوهستان و خواست مردم بیندیشد. چمن پارک کوهستان زیر پاها لگد می شود و از بین می رود، و اما این درخت است که اگر شاخ و بر گسترد، بر سر پاها سایه می افکند. امروز استاندار یزد، با غرور و افتخار، در پارک کوهستان بهمراه مردم قدم می زند و می خندد. این شادی صادقانه، زیباست، اما رویاست. کلانتری هیچگاه حقیقت پارک کوهستان را نمی بیند، نوزاد کلانتری، برای رسیدن به صبح، راه درازی در پیش دارد. راهی مملو از هزاران اما و اگر! عاقبت کلانتری می رود، و بعد از رفتن او، نهال های کوچک پارک کوهستان، پیش مرگ چمن ها می شوند. او می رود و دیگر کسی چون او به پارک کوهستان سر نمی زند. او می رود و دیگر کسی چون او به این پارک نگاه نمی کند. او می رود و پارک کوهستان، در آئینه یزد، به سرنوشت ایستگاههای مطبوعات دچار خواهد شد، چرا که او غافل است که در این شهر و کشور، طرحها به وجود مجریان زنده اند. پارک بزرگ شهر بسرعت در حال آماده شدن است. پارک هفتم تیر با شتاب بسوی دامان بخش خصوصی و نابودی می رود. پارک دانشجو به بازار دست فروشها تبدیل شده است. آب نمای بزرگ و زیبای میدان نماز، همچون میادین امام حسین و آیت ا.. خاتمی و همافر و دروازه قرآن، شبها، بسیاری از خانواده ها را بخود جلب می کند. میدان طلائیه در قلب حسن آباد محروم، پاتوق جوانان بد راه شده است. و هنوز بسیاری از مسئولان که روزهای تعطیل را بهمراه مرفهان جامعه در ییلاقات خوش آب و هوا سر می کنند، نمی دانند که مردم چه می خواهند. آقای کلانتری! خسته نباشید. زحمت کشیدید. تلاش کردید. اما، با تعمق، به آنچه که کردید و نکردید بیندیشید. سنگستان را تنها عشق می تواند ماندگار و زنده کند. این عشق است که بیستون را می کند. فرهاد بهانه است. ششم شهریور هشتاد و چهار |
هشدار فرمانده نیروی انتظامی را جدی بگیرید! هشدار فرمانده نیروی انتظامی را جدی بگیرید! فرار شصت دختر یزدی از خانه در سال گذشته، با توجه به بافت فرهنگی و جمعیتی استان یزد، زنگ خطری برای بسیاری از خانواده ها و مسئولین فرهنگی و سیاسی استان می باشد. امروز بجای مسئولین فرهنگی و سیاسی و بهزیستی استان، فرمانده نیروی انتظامی، با یک دلسوزی خاص، بدون باز کردن عمق فاجعه، هشدار می دهد. اخطار و هشداری که بسیاری هنوز بخاطر حفظ آبروی شهر و استان، سعی در جدی گرفتن و باور آن ندارند. اگر باور بداریم که نهایت فرار دختران از خانه و خانواده، به خیابانی شدن و گرفتار باندهای فساد گشتن اکثریت آنان منجر می گردد، عمق فاجعه برای دارالعباده یزد، بخوبی مشخص می گردد. شک نکنیم که آمار رسمی با آمار حقیقی، بسیار تفاوت دارد، چرا که بسیاری از خانواده ها، بخاطر عدم آبرو ریزی بیشتر و حفظ آبرو، از اعلام فرار دختران خود داری کرده، و خود سعی می کنند تا به نحوی بدون گزارش به نیروی انتظامی، آنان را بیابند و یا از یاد ببرند. اگر آمار دختران فراری را در کنار آمار طلاق و زنان معتاد و زندانی و خیابانی و دختران ولگرد قرار دهیم، آنگاه متوجه می شویم، که در کمال ناباوری، جامعه انسانی و اسلامی ما در آستانه کدام بحران و چه مرزی قرار گرفته است. فرمانده نیروی انتظامی آمار داده، و گزارش نداده، که دلیل و عامل فرار چه بوده؟ فرار دختران یزدی، بیشتر از کدام قسمت و بخش های استان بوده است؟ چند درصد دختران به خانه بازگشته، و چند درصد سر از ناکجا آباد درآورده اند. آیا دلالها و باندهای فساد، نقشی در این فرارها داشته اند؟ امور اجتماعی بانوان استانداری یزد، که بیشتر بخاطر مسائل حزبی، درگیر سیاسی کاری و کارهای سیاسی است، اگر بجای شرکت در مراسم انتخاباتی و برپایی مراسم تشریفاتی بدرقه دوست و صرف هزینه گزاف تبلیغات و چاپ ویژه نامه بدرقه دوست، به آسیبهایی که زنان و دختران یزدی را تهدید می کند، می پرداخت و توجه می کرد، آنگاه شاید که ما شاهد رشد ناهنجاریهای اجتماعی در جامعه نبودیم. چشمانمان را بر روی حقیقت نبندیم. خود را به واقعیتها سرگرم نکنیم، و هشدار فرمانده نیروی انتظامی را جدی بگیریم. بسیاری از برنامه های تولیدی سیما، فیلمها و تصاویر ماهواره ای، فاصله شدید طبقاتی و تبعیض اجتماعی، بی عدالتی و نابرابری، تشریفات و تجملات، فرزند سالاری ، فاصله والدین و فرزندان، عشقهای خیابانی و عقده های جنسی، دوستان ناباب و اطرافیان نادان، بی فرهنگی و ناآگاهی، از عواملی هستند که پنهان و آشکار، به فرار دختران و اعتیاد جوانان نقش می دهند. توجیه و تکذیب، مشکل وجود مسئله را حل نمی کند. خانواده ها باید خوب آگاه و بهوش باشند، و در شرایط بحرانی امروز جامعه، با چشمان باز و بیدار، رفتار و اعمال جوانان خود را کنترل و با دقت نظارت کنند. اعتیاد و فحشاء و فساد، با قدرت و هیبت، در پشت در خانه ها، تنها منتظر وجود روزنه ای برای ورود هستند. با خوش خیالی فکر نکنیم، که خانه ما ازین آسیب در امان خواهد بود. آنچه که امروز بر همسایه رفته است، همانست که فردا بر سر ما می آید. شک نکنید. |
نصب علمک گاز حسن آباد، در هاله ای از ابهام |
نصب علمک گاز حسن آباد، در هاله ای از ابهام جابجایی ایستگاه راه آهن یزد، یک نیاز است آرشیو در یزدفردا -نهم مردادماه 84 پس از سالها انتظار، در زمانی که هواپیماهای مسافربری، بدلیل سرعت و کم کردن فاصله زمانی، نقش مهمی در حمل و نقل جهانی دارند، با به حرکت درآمدن اولین قطار مسافربری یزد- بافق – مشهد، آرزوی دیرین مردم استان کویری یزد، جامه عمل بخود پوشید، و راه زائرین حرم دوست، برای رسیدن به مشهد مقدس، از طریق راه آهن، شش ساعت نسبت به مسیر قبلی، کاهش یافت.
افتتاح راه آهن بافق مشهد و حرکت قطار مسافری یزد مشهد یک اتفاق مهم است، اما اصل مهمتر، چگونگی سرویس دهی و وضعیت رفاهی واگنهای مسافربری می باشد.
ریلهای نو و راههای جدید، لکوموتیو و واگن و تفکر و مدیریت نو و جدید می خواهد.
راه طولانی مشهد مقدس را، که از کویر داغ و خشک می گذرد، تهویه مناسب و سرویس دهی مطلوب، و لکوموتیوهای مدرن بی صدا، بسیار نزدیک خواهد کرد.
توجه به این نکته، که چه کسانی و به چه دلیل از قطار برای مسافرت استفاده می کنند، بیانگر بسیاری از مسائل می باشد.
کسانی که بنا بدلایل مادی و اقتصادی و روانی، قادر به استفاده از هواپیما و اتومبیل شخصی نمی باشند، بخاطر امنیت و رفاه بیشتر، قطار را به اتوبوس ترجیح داده، و ازین وسیله برای سفر استفاده می کنند.
البته در کشورهای پیشرفته صنعتی، وضعیت و سرعت مطلوب ترن های مسافربری و لکوموتیوها ی مدرن و کم صدا، و امکانات ایده آل واگن ها، دلیل انتخاب اقشار مختلف جامعه ، ازین وسیله کم خطر و ارزان مسافرتی می باشد.
سرعت و زمان در جهان امروز حرف اول را می زند، و در این میان، رفاه و امنیت نیز نقش مهمی را دارا می باشد.
تاخیر و عدم حرکت قطار در ساعت مقرر، برخورد نامناسب مدیریت و کارکنان با مسافرین، عدم تهویه مناسب، واگن های کهنه و لکوموتیو پر صدا، و بسیاری از مسائل دیگر، می تواند مردم را از مسافرت با این وسیله راحت و امن و اقتصادی منصرف کند.
اینکه بنا بدلایلی، با توجه به کمبود قطار، مردم استقبال زیادی به مسافرت با این وسیله نشان می دهند، دلیل نمی شود که مسئولین راه آهن وظیفه اصلی خویش را که ارائه امکانات بیشتر و بهتر می باشد، فراموش نمایند.
سالها پیش در رژیم گذشته، وقتی بدون در نظر گرفتن مسائل اقتصادی و اقلیمی، بخاطر منافع و مقاصد شوروی سابق، راه آهن بافق – ذوب آهن اصفهان طراحی، و ایستگاه راه آهن یزد در محل موجود ایجـاد می گشت، در ذهن برنامه ریزان هیچگاه خطور نمی کرد، که شهر یزد بر خلاف پندار و قاعده، ازین سو رشد کند، و بهمین دلیل، اینک ایستگاه موجود راه آهن یزد، نا خود آگاه شهر را به دو قسمت تقسیم کرده، و در میان بافت جمعیتی شهر قرار گرفته است.
وجود ریلهای قطار در سطح شهر باعث پیامدهای ترافیکی و اقتصادی بسیاری گشته است، که جابجایی ایستگاه راه آهن نقش مهمی در کاستن آثار سوء بسیاری از مسائل خواهد داشت.
ریلهای موجود و مسیر فعلی حرکت قطار در شهر، شهر و شهرداری را بخاطر صرف هزینه های حفظ مسیر راه آهن و ایجاد پل و خیابان قفل کرده است.
اگر ایستگاه راه آهن از محل موجود به نقطه مقابل در آنسوی شهر منتقل شود، گذشته از رفع آلودگی صوتی و زیست محیطی، شهرداری نیز بجای صرف زمان و هزینه های بی مورد برای ایجاد پل و زیر گذر، به کارهای مهمتر رفاهی خواهد پرداخت.
با توجه به قرار گرفتن مسیر راه آهن در نقاط گران قیمت شهر، فروش زمینهای مسیر، هزینه جابجایی ایستگاه و ایجاد ریل جدید را بخوبی تامین خواهد نمود.
ساختمان زیبا و مستحکم ایستگاه فعلی راه آهن، می تواند تبدیل به فرهنگسرای شهرداری و کتابخانه و نمایشگاه دائمی کتاب شهر شود، و در این راستا، شورا شهر و شهرداری یزد می توانند، که با تقبل کامل هزینه، این جابجایی مهم را در راستای خدمت بیشتر و بهتر به مردم انجام دهند.
حال که وزارت راه و ترابری توانسته با ایجاد هزاران کیلومتر ریل و دهها ایستگاه و صرف میلیاردها هزینه، با کم کردن فاصله، هدیه مناسبی به مردم صبور استان یزد بدهد، خوب است که کار و تلاش خوب خود را با تغییر محل ایستگاه و تغییر مسیری شهری تکمیل کرده، و در این راه بر مسئولین شهر و استان و نمایندگان مردم در مجلس می باشد، که کمال همکاری و همراهی لازم را انجام دهند.
صدا و دود لکوموتیوهای باری و مسافربری، در شب و روز آرامش را از مردم ساکن مناطق مسیرگرفته است. و امروز مردم یزد، چوب برنامه ریزی غلط گذشته ای را می خورند، که در آن نقشی نداشته اند.
هیچ متخصص و کاردانی، با توجه به شیوه شهر سازی و وضعیت موجود شهر، محل ایستگاه راه آهن موجود را تائید نمی کند، و قبل از آنکه بسیار دیر شود و یا حادثه ای مشابه راه آهن نیشابور پیش بیاید، باید با یک برنامه ریزی اصولی، که به نفع راه آهن و مردم و شهر و شهرداری می باشد، محل ایستگاه و مسیر ریل شهری تغییر کند.
مردمی که ناخواسته به طریق مختلف، هزینه انتقال آب از زاینده رود به یزد را پرداخت کرده اند، در این رابطه نیز کوتاهی نخواهند کرد! هر چند که جابجایی ایستگاه و مسیر ریل، گذشته از تامین هزینه، سود بسیاری نیز برای راه آهن خواهد داشت.
امید است که استاندار خاتمی، قبل از آمدن استاندار احمدی نژاد، طرحی در این رابطه ارائه نماید.
تغییرو جابجایی ایستگاه راه آهن، برای شهر دود گرفته یزد، یک نیاز است. و مردم یزد، اینک در آستانه شروع تغییر وضع موجود و جابجایی مدیران استان، چشمشان به نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد، آقای صدوقی است، که در این رابطه کاری انجام دهد.
باشد آنان که آب را از زاینده رود به یزد آوردن و راه آهن را از بافق به مشهد بردن، توانایی تغییر محل ایستگاه راه آهن را نیز داشته باشند.
محمد رضا شوق الشعراء - نهم مرداد هشتاد و چهار
|
اکبر گنجی، عدالت، و احمدی نژاد!
دوران قهرمانان به پایان رسیده است
آقای گنجی! در فرصتی که اینک درون زندان پیدا کرده اید، تاریخ ایران را یکبار دیگر با دقت بخوانید. قهرمانان مرده، هیچگاه نتوانسته اند که جامعه و توده را به آگاهی و بیداری برسانند.
مشکل بزرگ امروز ما( همانگونه که در کتاب توقیف شده نامه ای برای امشب! به آن اشاره شده) عدم مطالعه و ناآگاهی درصد مهمی از جامعه ما می باشد، و دلیل این عدم آگاهی چیزی نیست جز قصور و بی خبری نویسندگان و روشنفکرانی که به همه جریانات، تنها از دریچه ذهن خود نگاه می کنند.
امروز گنجی در زندان، بدون آنکه بتواند یک لحظه به زندانیان خارج از زندان بیندیشد، برای آزادی خود اعتصاب غذا کرده است. می خواهد برای رسیدن به آزادی بمیرد. می خواهد از جان خود با تحمل مرارت و سختی مایه بگذارد، تا از سلول زندان بیاید. و اما، مرگ گنجی، و آزادی گنجی از زندان، چه چیز را در جامعه تغییر خواهد داد؟
امروز گنجی با خود خواهی و خود بینی تنها به خود و آزادی خویش می اندیشد؛ و این نکته ای است که از چشم تیزبین بسیاری در جامعه پنهان نمانده است.
گنجی می خواهد در پایان عصر کهنه و شروع عصر نو، قهرمان نسلی شود، که قراراست، به قهرمانان فکر نکند.
جامعه ای که با جمعیت هفتاد میلیون، تیراژ کتاب در آن یک رقمی است و تیراژ جراید آن به دومیلیون نسخه در روز نمی رسد. گنجی و گنجی ها را نمی شناسد و نیازی برای شناختن افرادی که جامعه و درد جامعه را نشناخته اند ندارد. توده در خیلی و بسیاری از مواقع در روند زندگی و تلاش برای زنده ماندن، به آخرین چیزی که فکر می کند، آزادی است؛ و این نکته و موضوعی است که روشنفکران و نخبگان مرفه جامعه، هیچگاه به آن فکر و توجه نکرده اند.
وقتی اکثریت مهم جامعه، بنا بدلایل مختلف، مطالعه نمی کنند و کتاب نمی خوانند، و نویسندگان و خبرنگاران و روزنامه نگاران برای تامین هزینه زندگی مجبور به انتخاب و داشتن شغل دوم می باشند، نویسندگان برای چه می نویسند و برای چه باید بنویسند؟
امروز بر خلاف بسیاری از تبلیغات، بسیاری از اندیشه ها و انتقادها در قالب کتابهای مختلف چاپ و پخش می شود، که هیچ تاثیر مهمی بر آحاد جامعه و هیچ نقش و سهمی در تغییر وضع موجود ندارد. مردمی که می خواهیم برایشان و در باره شان بنویسیم، نوشته های ما را نمی خوانند و نمی خواهند که بخوانند.
امروز گنجی قبل از اعتصاب غذا؛ قبل از مرگ؛ و قبل از آزادی از زندان، باید به یک موضوع مهم فراموش شده بیندیشد. که چرا و برای کی باید نوشت؟
راه اصلاحات و بیداری و آگاهی جامعه، از بالا عبور می کند یا پائین؟ مشکل جامعه، ضعف مسئولین و دولتمردان هست، یا غفلت توده و قصور نخبگان؟ بدون تغییر فرهنگ مردم و تغییر نگرش نخبگان،هیچ چیز در هیچ کجا تغییر نخواهد کرد.
مردم بر خلاف نظر و خواست سیاست زدگان و احزاب و گروهها و دولت، در انتخابات اخیر راه خود را بدون توجه به شایعات و تبلیغات، خود انتخاب کردند. مردم از بین دو گزینه آزادی و عدالت، بسوی عدالت رفتند، و این مهمترین موضوعی است که در نوشته های نویسندگان سیاسی جامعه فراموش شده است.
نویسندگان سیاسی و سیاسی کاران روشنفکر،نه تنها هیچگاه باعث بیداری و آگاهی جامعه نگشته اند، که گاه بدلیل سیاست زدگی و سیاسی نویسی و تفکرات سیاسی، باعث توقف نویسندگان بیدارگراجتماعی نیزشده اند.
درد و معضل بزرگ امروز جامعه، دوری و قهر نخبگان با توده مردم است؛ و صدها سال است که این فاصله، بهر حیله و روش حفظ شده است. توده در بسیاری از مواقع، بدلیل نا آگاهی و بی خبری و اعتماد بی اساس، بسادگی فریب خورده، براحتی قربانی گشته، و تنها وسیله ای برای رسیدن به هدف نخبگان سیاسی شده است؛ که همیشه نیز در اولین فرصت، با زیرکی و هوشیاری، بر خلاف بسیاری از پندارها، بسختی ازین فریب انتقام گرفته است.
آقای گنجی! شما امروز گرفتار توهمات، قدر خوشبختی و آزادی را که دارید نمی دانید. چرا که مغرورید، و مغرورانه می خواهید راهی را بروید، که به انتهای آن توجه نکرده اید. امروز در فضا و جامعه ای که گنجی و گنجی ها با آزادی می نویسند، و از نبود آزادی در آن می گویند، بسیاری از نویسندگان غیر وابسته به جریانات سیاسی وجود دارند، که خودشان آزادند و کتابهایشان زندانی، و شما که کتاب هایتان آزادست، بدون نگاه و توجه به دیگران، تنها از زندانی بودن خود سخن می گویید.
نامه ای برای امشب! پس از نه ماه دوندگی مجوز می گیرد، و پس از شش روز مجوز آن، توسط کسانی که شعار آزادی قلم و اندیشه سر می دادند، لغو می گردد، و تمام جریاناتی که از آزادی شما دفاع می کردند و می کنند، بدلیل عدم نفع سیاسی، هیچگاه یک کلام از نامه ای برای امشب! و نویسنده آن نمی گویند.
روزنامه ها و جرایدی که بنا بدلایل سیاسی و تبلیغاتی، مدام از گنجی و دادگاه و زندان و اعتصاب غذای گنجی نوشته اند و می نویسند، هیچگاه سطری از نامه های اعتراض آمیز نویسنده نامه ای برای امشب! را به چاپ نرسانند و بچاپ نیز نخواهند رساند. چرا که نامه ای برای امشب! نوشته اجتماعی است، نه سیاسی. نوشته یک منتقد است نه یک مخالف! نوشته یک غیر وابسته است، نه یک وابسته حزبی و سیاسی. و اما ما مجبوریم تا بدون چشمداشت یاری و کمک از مسئولین و نخبگان داشتن، وقتی که هیچکس و هیچ جریانی از ما دفاع نمی کند، خود با آخرین توان از خود دفاع کنیم.
آقای گنجی! بسیاری از روزها و شبها، خارج از زندان، در سلول تنهایی، رنجی را که می برید، و دردی را که می کشید، می بریم و می کشیم، با آن تنهایی کشنده و عذاب همراه می شویم و گریه می کنیم، اما این درد و رنج مشترک، دلیل مشترک ندارد.
در جامعه ای که میلیونها جوان معتاد و هزاران دختر فراری و خیابانی و میلیونها رنج کشیده گرسنه دارد. در جامعه ای که گروهها و احزابش بدون قسط و قرض و با داشتن امکانات بسیار تنها به منافع و مصالح خویش می اندیشند؛ در جامعه ای که فردی میلیاردها هزینه تبلیغات می کند، تا پس از رسیدن به قدرت، ماهیانه پنجاه هزار تومان به مردم اعانه بدهد. در جامعه ای که بدلیل فقر شدید فرهنگی و مادی، پنج میلیون رای پنجاه هزار تومانی دارد.در جامعه ای که فساد و رشوه تا اعماق بسیاری نفوذ کرده است. درجامعه ای که هزاران دختر ایرانی شوهر افغانی دارند، و هزاران دختر و زن ایرانی، در کشورهای عربی بکار مشغول می باشند. در جامعه ای که روزانه دهها نفر بخاطر فقر و بدبختی و عدم توان و مقابله با فشارهای زندگی خود کشی می کنند. در جامعه طبقاتی که نابرابری و بی عدالتی در پیش چشم بسیاری از سیاسی نویسان موجودیت عینی دارد. در جامعه ای که هزاران فرزند طلاق، بدون راهنما بسوی آینده می روند. و در شرایطی که آمریکا و کشورهای اروپایی، در روند استعمار جدید، منافع و مصالح خود را در ایران و عراق و افغانستان جستجو می کنند.در زندان خود خواسته و سلول کوچک تنهایی، من نه به رنج و درد خود، و اکبر گنجی، که به درد بزرگتری نگاه و فکر می کنم؛ درد جهالت و ناآگاهی و بی خبری و خواب زدگی!
آقای گنجی! چشمانتان را بر روی حقیقت نبندید، به واقعیت و سیاست فکر نکنید. دلیل درد و رنجی که امروز جامعه می کشد را در نوشته های خود و همفکران و سیاست احزاب پیدا کنید.
اعتصاب غذا کنید. بمیرید. اما نه برای آزادی خود؛ که برای آزادی مردم از درد و رنج ناخواسته. که برای عدالت و حقیقت و ایران. آزادی را خود، به خود هدیه دهید، چرا که این تنها چیزیست که نمی تواند کسی به کسی هدیه دهد و ببخشد.
آقای گنجی! زندان و حبسی که شما تحمل کرده اید و می کنید، در مقابل زندان و حبسی که بسیاری از نویسندگان ایرانی و دیگر کشورها، برای آزادی مردم و عدالت تحمل کرده اند چیزی نیست. نوشته های شما سیاسی است. زندان رفتنتان سیاسی است. اعتصاب غذایتان سیاسی است. تبلیغات و تفکرتان سیاسی است. و اما مشکل مردم و جامعه سیاست نیست. این موضوع را با دقت بررسی و نگاه کنید.
امشب! ایران برای رسیدن به افتخار و توسعه، بیدارگر اجتماعی می خواهد، نه سیاسی گر حزبی.
امید داریم که حرفها و شعارها و نوشته ها و حرکتهای شما در راستای سیاست و ایجاد بند برای آزادی نباشد، و عملکردهای سیاسی و خودخواهانه شما بهانه ای برای ایجاد اختناق و بردن آبروی ایران و ایرانیان نگردد. بوشی که با دروغ و نیرنگ و سیاست و تبلیغات،عراق و افغانستان را به بند و آتش و خون کشیده، و بسیاری از زنان و مردان مخالف را بدون توجه به قانون و افکار عمومی جهان، در زندانهای غیر قانونی، به زیر شکنجه های وحشیانه فرستاده، چرا و به چه دلیل از آزادی گنجی دفاع می کند؟
آقای گنجی! اگر اعتصاب غذای شما به مرگ بیانجامد، تنها قلیلی و بنا به مقاصد و منافع سیاسی و به مدت زمان کوتاهی، بر مزار شما گرد هم خواهند آمد، و پس از گذشت مدت اندکی، دیگر نوشته های شما را نیز کسی نخواهد خواند و از یاد خواهد رفت.
امشب! به زندگی، به درد مردم، به نوشتن، به حقیقت و عدالت و ایران بیندیشید، از راه رفته بازگردید و با نگاه و بینش و قلم نو، برای ایران بنویسید. ایران هنوز محتاج اندیشمندان و قلمزنانی می باشد، که با سحر و جوهر قلم، بیداری را به جامعه هدیه دهند، نه اینکه با نوع نگارش و نوشتن و نگرش، جامعه را بسوی اختناق و دیکتاتوری سوق دهند.
شرمنده و متاسفم که اختیار کتاب نامه ای برای امشب! را که با قرض و بدهی و مجوز ارشاد چاپ کرده ام ندارم، تا یک نسخه از آن را بشما هدیه دهم. نامه ای برای امشب! شاید که روزنه ای کوچک از سلول کوچک زندان به دنیای بزرگ حقیقت را بتواند باز کند. و اما هزاران افسوس، که مدافعان آزادی، با قدرت و آزادی، بنا بدلایل سیاسی و حزبی و برای حفظ قدرتی که موفق به حفظ آن نگشتند، از نشر نامه ای برای امشب! جلوگیری کردند، و ما این درد بزرگ را بر خود تحمل می کنیم، و برای هم بندی که بندش را با بند ما هزاران فرق است، چیزی را می گوییم که شاید او بتواند تفسیرش کند.
آقای گنجی! با امید به آن روز که هیچ نویسنده ای بجرم نوشتن و اندیشیدن در هیچ کجای جهان در زندان نباشد. و با آرزوی از بین رفتن نابرابری و بی عدالتی در جهان، از زندانی بزرگ به زندانی کوچک نامه می فرستم.
نامه ای که با توجه به شرایط و وضعیت سیاسی موجود و وجود روزنامه ها و افکار خطی، بعید می دانم که چاپ شود یا بدست شما برسد.
ببینید نوشتن برای عده ای که بدون وابستگی و خط سیاسی می نویسند، چقدر سخت و مشکل است، شما از زندان به بیرون نامه می نویسید و به مقصد می رسد، و ما از بیرون به زندان نامه می نویسیم و می فرستیم و نمی دانیم که می رسد یا نمی رسد.
آقای گنجی! شما در سلول زندان آزادید و ما در خارج زندان زندانی. چرا نمی خواهید این موضوع مهم را باور کنید؟ یک زندانی به یک زندانی چه می تواند بگوید و برای او چه می تواند انجام دهد؟
آقای گنجی! اگر به آزادی و قانون و حقیقت و عدالت ایمان دارید. اگر خدا را باور دارید. اگر ایران و ایرانی را دوست دارید. پس سعی کنید که زنده بمانید و در سکوت فریاد بزنید.
قبل از شما، بسیاری افراد بزرگتر از شما، این راه را بدون هیاهو و در نظر گرفتن منافع و مصالح خود رفته اند. و اما فراموش نکنید، که در عصر اینترنت و رایانه و حاکمیت موج سوم، عمر قهرمانان به پایان رسیده، و عصر آنان بسر آمده است، قهرمانان امروز جامعه، زندگانی هستند که در میان آلوده گی و کثافت، پاک و سالم زندگی می کنند و می میرند. آگاهانی هستند که با گمنامی، بدون ادعا و غوغاسالاری، برای رشد فرهنگ جامعه تلاش می کنند و می مانند و میله های قفس زندان را بال پرواز می کنند.
سیاست را به سیاست مداران بسپارید، و بخاطر نویسندگان و اهل قلم راهی را نروید که باعث بسته شدن بسیاری از روزنه و دریچه ها گردد. که اینبار تاریخ جور دیگری در رابطه با شما قضاوت خواهد کرد.
آقای گنجی! گاه تسلیم شدن پیروزی است و مبارزه شکست. موقعیت میدان مبارزه را در نظر بگیرید و سعی کنید که با انتخاب شیوه درست، از شکست پیروزی بسازید. منتظر می مانیم تا روزی خارج از زندان و جو و فضای سیاسی ایجاد شده با شما بنشینیم و بی پرده از درد دیشب و امشب بگوییم و نامه ای برای امشب! را با هم بخوانیم.
امید داریم احمدی نژاد که خود را بجای رئیس جمهور خادم مردم می داند، در شروع راه عدالت گستری و مهرورزی و خدمت، با اتکاء به پشتوانه رای و خواست مردم، آزادی را به گنجی و گنجی ها هدیه دهد، تا ثابت کند که راه آزادی از جاده عدالت می گذرد.
اگر گنجی و گنجی ها در فرهنگ و اجتماع و تاریخ و سیاست سهم و نقشی داشتند، هیچگاه احمدی نژاد رئیس جمهور نمی شد، پیروزی احمدی نژاد شکست نگرش احزاب و گروهها و شخصیت های سیاسی بود، و بهمین دلیل احمدی نژاد برای اثبات قدرت شعار و برنامه های خود، با آزاد کردن گنجی وگنجی ها باید ثابت کند، که این نگرشهای گاه خصمانه، هیچ تاثیری بر جامعه نداشته و هیچ ضربه مهمی به قدرت وارد نمی سازد.
گنجی به تاریخ پیوست. چه بمیرد، چه آزاد شود. عصر جدیدی در تاریخ ایران شروع شده، و این عصر، قلمهای نو و افکار جدید و نگرشهای نوین می خواهد. پس برویم تا گنجی و گنجی ها، خاتمی و خاتمی ها، شعر و شعارها را فراموش کنیم. ایران فردا را ایرانیان عمل گرا، امروز باید بسازند؛ و در این راه، احزاب و گروهها و جناحها و جریانات سیاسی هیچ نقش مهمی، جز بازدارندگی و مانع تراشی نمی توانند داشته باشند.
بيست و يكم مرداد هشتاد و چهار
یا فاطمه! بگو به او چه بگویم؟
در تنها کشور شیعه جهان، که روز میلادت را برای پاسداشت مقام مادر و ارج گذاری منزلت و حرمت زن، روز مادر و زن، معرفی و اعلام کرده اند، از زنها و مادرانی برای دل شکسته تو می گویم، که نباید بگویم.
دختران فراری و زنان خیابانی و مادران فرزند کش، در جامعه ای که از فاطمه، همسر علی، مادر حسن و حسین و زینب می گوید، چه جایگاهی دارند و باید داشته باشند؟
یا فاطمه!
در روز زن، هیچکس، حتی آنان که با شیوه رفتار و کردار و برخورد، باعث خیابانی شدن زنان گشته اند، از زنان فراموش شده جامعه یاد نمی کند. زنان خیابانی محکومان وامانده ای هستند، که با داغ پیشانی در جامعه رها شده اند.
یا فاطمه!
جامعه شیعه، جامعه حسینی، جامعه ای که از پاکی فاطمه می گوید، در روبرو شدن با فساد زنان خیابانی، باید خون گریه کند. و اگر خون گریه نکند؟! اگر چشمانش را ببند و بی تفاوت عبور کند؟
یا فاطمه!
مگر می توان شیعه بود و در مقابل فساد و فحشاء سکوت کرد؟
بدون وجود مردان فاسد و هوسباز و خیانتکار نامرد، آیا امکان خیابانی شدن زنان محتاج و درمانده وجود داشت؟ چرا بجای طرح سوال چرا خیابانی هستی؟ سوال چرا خیابانی شدی؟ مطرح نمی شود؟
آیا جرم مردانی که با استفاده از رانت و رابطه، یکشبه دارای ثروتهای افسانه ای می شوند، و با تکیه بر ثروت باد آورده، در جامعه طبقاتی، دختران بیگناه ایرانی را به شب نشینی و فساد دعوت می کنند، از گناه دخترانی که بدلیل بی عدالتی موجود، با حسرت تور سپید، زن خیابانی می شوند، کمتر است؟
یا فاطمه!
نباید بگویم و بنویسم. ولی می گویم.
بسیاری از دختران نوجوان و جوان زیبای ایرانی، بنابدلایل مختلف فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، در تفریحگاههای کشورهای عربی، وجود خود را به عرب هایی می فروشند، که با از تو و فرزندانت گفتن، مخالفند.
یا فاطمه!
مگر می شود ایرانی بود و بخاطر آنچه که با دختران ایرانی با زبان صلح و فریب، در شیخ نشینها و خرابات می شود، در خود نشکست و نمرد؟
یا فاطمه!
از مادربیکار مستاجری که اسیر شوهر معتاد زندانی، در جامعه ای که گرگان مرد نما، بدون رحم و مروت، با چشمان هیز و دریده اشان هر وجودی را می درند، برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندان و تامین خرج زندگی، دست به هر کاری می زند، چه کسی تقدیر می کند؟ از کدامین دست کادو می گیرد؟
آنچه که باعث فساد و فحشاء می شود، تبعیض و بی عدالتی است، نه فقرو بیچاره گی!
با فقر، در فقر می شود، بسادگی، آبرومندانه زندگی کرد، اما در تبعیض، با بی عدالتی نمی شود براحتی، شرافتمندانه حرکت کرد.
یا فاطمه!
در جامعه ای که بخاطر بعضی از شرایط و فقر فرهنگی و اعتقادی، هست زنی که دور از چشمان شوهرش، به ایمانش خیانت کند. هست مادری که بخاطر هوس و احتیاج عاطفه اش را بفروشد. و هست پدری که اسیر تنگنا، عصمتش را بکشد. به آنهایی که خدا و وجدان و عشق و محبت و ترا از یاد برده اند، چه بگویم؟
یا فاطمه!
ای کاش بسیاری از چشمانی که فقط به حجاب تو نگاه می کنند. به پاکی و صداقت و زندگی و مرام و منش و وقار و عشق و محبت و توجه تو نگاه می کردند.
یا فاطمه!
وقتی بسیاری از انسانها با بی اعتنایی و چشم حقارت به وازدگان فراری و خیابانی نگاه می کنند. در روز مقدس میلادت، با نسیم مهر و محبت، تو به این رانده شدگان، نگاهی از محبت و عشق بینداز. آری بسیاری از وجودها در جامعه، منتظر یک نگاه کوچک تو هستند.
یا فاطمه!
دل شکسته عاشقانت را نمی شود کنار پهلوی شکسته تو گذاشت. پهلوی شکسته ات را کنار دل شکسته دل شکستگان بگذار! و بگو از علی و گریه های علی!
یا فاطمه!
ببخش که با قلم شکسته و دل شکسته و لب بسته، با تو از چیزهایی می گویم که دلت را بدرد می آورد. اما اگر در این روز میلاد، به تو نگویم. به کی بگویم؟
یا فاطمه! یا فاطمه! یا فاطمه! پنجم مرداد هشتاد و چهار
شنبه هشتم مرداد
در راستای اهدافی که برای طراحی و ایجاد پایگاه نقد شوق دات کام در نظر گرفته بودیم، تصمیم داریم تا با دوری از مناقشات و مسائل سیاسی و حزبی و باندی، با اضافه کردن ستون شنیده ها، هر روز سرمقاله ای را بعنوان سخن روز به نگارش درآورده، در رابطه با موضوعات روز جامعه مصاحبه انجام داده، و گزارش هفته را به مسائل اجتماعی و فرهنگی اختصاص دهیم.
مسائل شهری همراه با دیدگاه اعضای شورای شهر و مسئولین شهرداری در ستون و صفحه شورا و شهرداری عنوان خواهد شد، و همه اینها برای آنست که بتوانیم در حد مقدورو توانایی ، با دوستان و یاران و مخالفان ارتباط مناسبی داشته باشیم.
سر لوحه شوق دات کام، نقد منصفانه و انتقاد بی واهمه می باشد. البته با حفظ این اصل، که هیچگاه، بنا به هیچ مصلحت و منفعتی، دروغ نگوییم و دروغ ننویسیم.
عوام فریبی و غوغا سالاری و تحریف و بزرگ کردن خبرهای کوچک در راستای اهداف فرهنگی ما نبوده و نمی باشد، چرا که ما برای کسب نام و نان، دکان چند نبش و چند خط باز نکرده ایم.
با عشقی که سالها در خود داشته، و در دنباله آنچه که سالها برای حقیقت و عدالت نوشته ایم، ما با مخاطب آشنا، مردم خوب و مهربان، آزاد اندیشان عدالت خواه، و وجدانهای بیدار، همراه و هم گام و هم نوا هستیم.
تا آنزمان که مسئولین به حق و نا حق منعمان نکرده، و دستور ننوشتن برایمان صادر نکنند، می آییم و با یاد و بنام حق می نویسیم. هدف ما خوشنودی خالق بی همتا و رضایت مردم است. حال هر کس که می خواهد؛ بدش بیایید. هر کس که می خواهد؛ خوشش بیاید.
وظیفه ما یاد آوری بعضی از نکات به مدیران و مسئولانی می باشد، که بنابدلایلی، وظیفه و مسئولیت خطیر خویش را از یاد برده و فراموش کرده اند.
منتقد هستیم. هیچگاه مخالفمان نخوانید.
دوست هستیم. پس دشمنمان نبینید.
به امید آنروز، که هر ایرانی، با دستیابی به عدالت و رفاه و آزادی، در خانه خود، بی دغدغه، هر هفته یک کتاب بخواند.
و اما!
آیا بدون مطالعه و آگاهی و بیداری، می توان به عدالت و رفاه و آزادی رسید؟
یکبار برای همیشه...(1)
ورشکستگان سیاسی و وابستگان و مزد بگیران و پادوهای مافیاهای سپید و سیاه، در مقابله با حقیقت، و برای پوشاندن نقطه ضعف های پیدا و نا پیدای خود، جز ساخت و ترویج شایعه و تخریب چه می توانند بکنند؟
دوران تهمت و افتراء و شایعه و تخریب و چماق بسر آمده، و آنها که سالهاست خود را بخواب زده و تنها به منافع و مصالح خویش می اندیشند، هیچگاه سعی در باور این موضوع نداشته و نکرده اند.
امروز آنهایی که هیچگاه نتوانسته اند جوابی قانع کننده و مستند برای مقالات و انتقادات و نامه های ما داشته باشند، تنها راه چاره را در منطق تهمت و افترا یافته و بکار برده اند. و اینک یکبار برای همیشه، نه به مافیاهای قدرت و ثروت و ورشکستگان سیاسی و فرهنگی و پادوها، که به مردم و نخبگان فرهنگی گزارش می دهیم. تا خود هر آنگونه که می خواهند در رابطه با قلم و اندیشه و زندگی کسی که بدون وابستگی و رابطه و تکیه بر تبار، رشد کرده و در دانشگاه اجتماع پرورش یافته است، قضاوت نمایند.
تا به این لحظه از هیچ ارگان و نهاد و اداره و سازمان دولتی و غیر دولتی به ما کمک نشده، و در دوران اصلاحات، بر خلاف بسیاری که دوچرخه و موتورسیکلتشان را پراید و پژو کردن، ما با پا فشاری بر عقیده، پرایدمان را به موتورسیکلت تبدیل کردیم.
با یک کامپیوتر بدون اسکنر قسطی، که قسط ماهیانه بیست و شش هزار تومانی آن تا چهارده ماه دیگر ادامه دارد، نامه هایمان را می نویسیم و با همان کامپیوتر قسطی سایت شوق دات کام را طراحی کرده، و تنها با مبلغی اندک، فضای یکساله را از یکی شرکت های کامپیوتری اجاره کرده ایم.
هنگامیکه در خرداد 76 سید! میلیونها دل عاشق حسین از تو حمایت می کنند را در حمایت از خاتمی نوشتیم، طراح و مجری ایستگاههای مطبوعات بودیم، ایستگاههایی که هیچگاه نشد قبل از اتمام کار هزینه آنرا دریافت داریم، و زمانیکه در خرداد 82 آقای رئیس جمهور! شب بخیر را نوشتیم در مغازه کتاب و فلافل فروشی اجاره ای خود در حسن آباد محروم یزد، بدون هیچ توقعی کار فرهنگی انجام می دادیم، و گاه با وانتی که از تبدیل پراید حاصلمان گشته بود، یواشکی کار می کردیم.
حواشی و گرفتاریهای نامه آقای رئیس جمهور شب بخیر باعث تعطیلی مغازه و ورشکستگی ما گردید که در این راه وانتمان فدا و خرج کاغذ و شکم شد.
نگارش کتاب نامه ای برای امشب! در خرداد 83 و پیگیری و تلاش برای کسب مجوز و چاپ آن اشتباه دیگر ما بود که منجر به توقیف کتاب، پس از کسب مجوز و چاپ در اسفند 83 گردید.
در این سالها، نیم بیشتری از کتابهای کتابخانه ما بفروش رفته است، و نتیجه کار روزانه ما هزینه کاغذ و تلفن و پست شده است، و در نهایت اینکه آنچه در پایان دوران اصلاحات برای ما باقی مانده است، بدهی های مختلفی می باشد که هیچگاه منجر به تسلیم و باج و رشوه گرفتن ما نگشته است.
آنها که قلم می فروشند و باج و رشوه می گیرند حداقل دیگر طلبکار و چک برگشتی ندارند.
بعلت مشکلات مادی و بدهی های مختلف، در خرداد 83 با حمایت و معرفی و ضمانت یکی از دوستان گرانقدر، وام قرض الحسنه ای دریافت کرده ایم، که با شرمندگی اقساط بلند مدت آنرا نتوانسته ایم پرداخت کنیم. و اینک چکهای برگشتی در راه دادگاه هست.
و اما! آنها که بدون در نظر گرفتن خدا و وجدان و منطق بعد از نوشتن و چاپ مقاله مافیای سپید عنوان کرده اند ما وام و پول و کار و کمک از یک موسسه غیرانتفاعی و یک فرد حزبی می خواستیم، اگر یک ذره تعقل و تعمق می کردند، آنگاه شاید متوجه می شدند، که برای گرفتن باج و کمک، کسی اینگونه انتقاد نمی کند و نقد نمی نویسد. و البته ما بسیار قبل از نوشتن و چاپ مقاله فوق، وام از جای دیگر گرفته بودیم و احتیاج به کمک و مساعدت بوقلمون صفتان نداشتیم.
در موقعیتی که نامه آقای رئیس جمهور شب بخیر! بحث انگیز شده بود، و عده ای سعی در جذب و جلب ما برای نگارش نامه ای در رد شب بخیر داشتند. پدرخوانده جریانی که با از یاد بردن اخلاق، تنها به مصلحت و منفعت می اندیشند، می خواست بنا بدلایل سیاسی و در روند برنامه های حزب متبوع، با ترفندهایی و گرفتن ایده و طرح، ما را وارد بازی بزرگان بنماید، که برای خلاصی از بندی که از آن می ترسیدیم، و تعهدی که بعد از اجرای طرح ایستگاههای مطبوعات برای عدم فعالیت در این دیار بخود داده بودیم؛ پیشنهاد فروش طرحی را بدون تعهد اجرا و دخالت دادیم. طرح تشکیل و ایجاد موسسه خصوصی روابط عمومی! و حال پشنهادی داده اند و پیشنهادی داده ایم ما تبدیل به سوژه ای برای پادوهایی شده است، که با تاسی از اربابان، به همه چیز و همه کس، از دریچه ذهن خود نگاه می کنند. طرح فروختن، با قلم فروختن، بسیار تفاوت دارد.
ارتباط ما با بنیاد ریحانه و مدیر آن برخلاف آنچه که بنا بدلایل سیاسی و دیگرچیزها عنوان می شود، در حد رفت و آمدیست که در بسیاری از جاها و مکانها داشته ایم و داریم. دفتر خبرگزاریها و روزنامه ها و خانه مطبوعات و پارک و شهرداری و استانداری و فرمانداری و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و خانه نمایش می رویم و از هیچ کجا حقوقی دریافت نکرده و نمی کنیم.
انتقادهای ما از مدیر کل سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی بارها در مطبوعات چاپ شده است، و نقد ما بر مشاهیر یزد را روزنامه ها چاپ نکردند، و اما ما تصحیحی بر مشاهیر نیز با صرف وقت انجام دادیم که بکار گرفته نشد، البته اگر تصحیح و نظر ما در رابطه با مشاهیر یزد انجام می شد، از سه جلد مشاهیر، نیم جلد بیشتر باقی نمی ماند.
سالهای سال است که با شنیدن و تحمل بسیاری از حرفها و نیش ها و متلک ها، آزادی مرام و اندیشه خود را حفظ کرده، و بجز از خدا، از هیچ کس و هیچ چیز بیم نداریم، که می دانیم بیماری ارثی و مصرف زیاد سیگار ، به ما فرصت و مجال چندانی برای زندگی کردن نخواهند داد. در یکی از همین شبها عاقبت قلم ما بهمراه قلبمان پشت شیشه مانیتور دستگاه رایانه قسطی خواهد ایستاد، و ما بجایی خواهیم رفت که دیگران نیز بعد از ما به آنجا خواهند آمد، پس این دنیای فانی و زود گذر ارزش آنرا ندارد که انسان بخاطر آن خیلی چیزها را فنا کند و بفروشد.
آنچه که تا به امروز باعث عقب ماندگی مادی و بدهی ما گشته است، پیامدهای نامه آقای رئیس جمهور شب بخیر! و کتاب نامه ای برای امشب! بوده است.
در اسفند ماه 83 زمانی که مجوز چاپ کتاب نامه ای برای امشب را دریافت کردیم، شتاب در چاپ کتاب تا قبل از پشیمانی مسئولین و درخواست پول کاغذ چاپخانه باعث شد، تا ما به بسیاری از افرادی که فکر می کردیم شب عید، پولی در بساط دارند، رو بزنیم و درخواست قرض کوتاه مدت داشته باشیم. به بسیاری از کسانیکه داعیه کمک و فرهنگی بودن و ادعا آزاداندیشی داشتند و دارند( بدون در نظر گرفتن وابستگی حزبی و سیاسی و نوع تفکرتشان) رو زده و درخواست قرض کوتاه مدت برای تامین هزینه چاپ کتاب کردیم، که بجز سه نفر که در مجموع دویست و شصت هزار تومان به ما قرض دادند، مابقی به ما یک نه بزرگ و تو بمیری نداریم تحویل دادند.
در خرداد 84 بنا به عقیده و برای اثبات پیش بینی های نامه ای برای امشب! ایرانی، امشب به فردای ایران بیندیش! و ایران امشب برای فردا ترا انتخاب کرد را در حمایت از احمدی نژاد نوشتیم، که عده ای با کمال بی شرمی به ما تهمت پول گرفتن و نوشتن را دادند. تهمت به این بزرگی را چگونه می شود زد؟ آخر هیچکس نیست که به این آقایان حزبی بگوید، که عزیزان! آدمی که می خواست برای پول بنویسد، می رفت سراغ احمدی نژاد و ستاد او؟! ستادی که سفره رنگینشان نان و پنیر بود و شام شبشان دعا و نماز، برای نوشتن پول به کسی می دادند؟
در تیر ماه 84 برای تامین اندکی از بدهی کتاب نامه ای برای امشب! از سازمانی که کمک های مختلف و به بهانه های مختلف به اصحاب قلم و مطبوعات کرده است و می کند، ششصد هزار تومان وام هیجده ماهه در قبال چک و ضمانت گرفتیم، و خوشحالیم که تا به این لحظه حتی برای یک لحظه فکر فروش قلم و نوشتن مدح و تمجید پولی به ذهن ما خطور نکرده است.
نه وقتی سید میلیونها دل عاشق حسین از تو حمایت می کنند را نوشتیم پول گرفتیم و درخواست کمک داشتیم، نه هنگامیکه امشب ایران برای فردا ترا انتخاب کرد! نوشتیم، چنین تصویری در ذهن ما بود.
سالهای سال است که با قلمی که هدیه خداوند است،بخاطر اندیشه و عقیده مان می نویسیم و حرکت می کنیم، و سالهاست که در انتظار کسی هستیم، که ما را منع نوشتن کند، تا در قبال قلم و حق مسئولیتی نداشته باشیم. از کودکی بهر بهانه و با هر نیرنگ و بهر وسیله مطالعه کرده ایم، و اما تحصیل کلاسیک نکرده، دانشگاه نرفته و هیچگونه مدرک تحصیلی برای ارائه کسب نکرده و نداریم، و این تنها نیرویی در وجود ما است که می نویسد و قلم را بروی کاغذ می لغزاند.
پدر بزرگ مرحوم ما بدبختانه شاعر بوده است، در حین کفشدوزی شعرمی سراییده، و این ژن ویرانگر ناعلاج، متاسفانه یا خوشبختانه به ما منتقل گردیده، و ما سالهاست که با چشم باز، در راه فرهنگی گام بر می داریم که ف آن فلاکت است. ر آن رسوایی. ه آن هلاکت. نون آن ندامت است، و گاف آن گدایی.
تا به این لحظه عمر تنها هفت روز برای کسی در قبال گرفتن مزد کار کرده ایم، که این نیز مربوط به چهارده سالگی ما می باشد که مزد کار آن هفت روز را نیز بدلایلی دریافت نکردیم.
اینک شوق دات کام بعنوان پایگاه رسمی اندیشه و تفکر و قلم و نقد محمد رضا شوق الشعراء فرزند عباس- متولد 1340 یزد- در حالی به فعالیت ادامه می دهد، که امکانات اولیه سایت و تجهیزات لازم را دراختیار نداشته و از هیچکس نیز تقاضا و درخواستی نداریم، چرا که بهر صورت در آینده ای نزدیک، اگر بتوانیم و بگذارند که بمانیم، با جذب آگهی ( البته نه از هر کس و بهر قیمت) کمبودها را رفع خواهیم کرد، و در این را محتاج گرفتن کمک از هیچ بنده ای از بندگان و غیر بندگان خدا نمی باشیم.
قسم به حق، قسم به قلم، که تا به امروز حقیقت را فدای مصلحت و قلم را وسیله کسب نام و نان نکرده و نخواهم کرد. خدایا تو شاهد باش! بیست و ششم مرداد هشتاو چهار
مطالب منتشر شده درمطبوعات استان یزد قبل از راه اندازی شوق دات کام و وبلاک توفان توسط محمد رضا شوق الشعراء
آقای استاندار! خدا حافظ !
رای بالای مردم استان یزد به احمدی نژاد، یکی از دلایلی است که اثبات می کند، شما نیز همچون بسیاری از استانداران و مدیران خاتمی، در تحقق عدالت اجتماعی و کاستن فاصله طبقاتی موفق نبوده، و با عملکردهای سطحی و بی برنامه، در رشد تضاد و ناهنجاریهای اجتماعی سهم داشته اید.
آنچه که احمدی نژاد را بعنوان رئیس جمهور برگزید، سطحی نگری، شتاب زدگی، تشریفات پروری، بی اعتنایی به شایسته سالاری، و حزب گرایی مسئولین و مدیران خاتمی بود.
هم سویی و هم نوایی نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی با بسیاری از مدیران، در راستای تبلیغات و تلاش برای پیروزی تفکر مقابل نیز نتوانست، مانع پیروزی مردم و احمدی نژاد گردد.
نه رای دهندگان به دکتر پاک نژاد، در قضیه انتخابات، به خواست دکتر که خواست مردم را فراموش کرده بود، توجه کردند، و نه هواداران تابش در اردکان، مصلحت نماینده خود را در نظر گرفتن.
نمایندگان مردم استان یزد در مجلس شورای اسلامی، هیچگاه نخواستند و نتوانستند که نظر مردم و نخبگان را در باره عملکرد استاندار بدانند، و با انتقاد و سوال، مانع از حرکتهای اشتباه گردند.
سفرهای بی مورد و بی نتیجه استاندار و همراهان به کشورهای خارج، در انتخابات ریاست جمهوری نتیجه داد، و شعاری که باعث توجه مردم شد، حذف سفرهای خارج مدیران در دولت آینده بود.
یزد یکی از استانهای کشور ایران اسلامی می باشد، و آنچه که در دیگر استانها نیز گذشته، بیانگر تشابه وضعیت مدیریتی استانها می باشد.
اگر وزرا و استانداران خاتمی به گونه ای دیگر عمل کرده بودند، و اینگونه با سکوت و بی تفاوتی، در مقابل انتقادات روبرو نشده، و با مردم فاصله نگرفته بودند، نیاز به عدالت، خواست اکثریت مردم نمی گشت.
اینک شوک حاصل از انتخاب احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور، بسیاری از مدیران و مسئولین را به کما سیاسی فرو برده است. آنها براحتی باور نمی کنند، چیزی را که باید باور کنند.
خاتمی با افسوس به سوی تاریخ می رود. ماندگاری در تاریخ اینک تنها یک خواب و رویا ست.
نمایندگانی که در انتخابات ریاست جمهوری، با در نظر گرفتن منفعت و مصلحت خود، بر خلاف خواست و نظر مردم حرکت کردند، نقشی در مجلس آینده نخواهند داشت.
متاسفانه باعث تخریب و بداخلاقی سیاسی در انتخابات اخیر عملکرد خودخواهانه و منفعت طلبانه جریانی بود، که برای رسیدن به اهداف خود از هر وسیله ای استفاده می کرد.
آنها که مانع از حضور هاشمی در مجلس پنجم گشتند، با هواداری شتابزده خود مانع از پیروزی هاشمی گردیدند. هاشمی را جز دوستان کسی خراب و تخریب نکرد، و این تخریب با دفاع ناشیانه از هاشمی و حمله شتاب زده به احمدی نژاد همچنان ادامه دارد.
اینک یزد، همچون ایران، در آستانه تغییرات گسترده است، و شاید بدلیل عدم تغییرات گذشته، یزد شاهد گسترده ترین تغییر باشد. مدیریت یکنواخت سالیان گذشته، یکشبه تغییر خواهد کرد، و کسی به هیچ قیمت، پستی را بدون داشتن شایستگی، حفظ نخواهد کرد.
با نگاه دقیق به عملکرد گذشته مدیران، جایی را نمی توان پیدا کرد که بی نیاز از تغییر باشد، و این می رساند که در این سالها و در دوران خاتمی، چه بر مردم یزد گذشته است.
و اما آیا مدیران بعدی، با توجه به اصول و قانون، هیچ سوالی را برای مدیران سابق مطرح نخواهند کرد؟
آیا انقلاب اداری، بدون مجازات و محاکمه به پایان خواهد رسید؟ آیا آنان که باعث رشد فاصله طبقاتی و بی عدالتی و فساد گشته اند، همانجور ساده به امان خدا رها خواهند شد؟
برای عملکرد ادارات و سازمانهای مختلف باید جداگانه پرونده ای باز کرد. اداره و سازمانی نیست که بتواند خود را از همراهی با استانداری و احزاب حاکم تبرئه کند. و البته که نمی توان مقصر تمام مسائل را استاندار سه ساله فعلی یزد قلمداد کرد. ریشه بسیاری از مسائل به استاندار گذشته نیز باز می گردد.
استاندار خاتمی، هیچگاه نخواست و نتوانست که تغییری عمیق و به موقع در مدیران استاندار سابق پدید آورد. و اینک وقت، وقت پاسخ به مردم و انقلاب و روسای جمهور سابق و آینده است.
این عدالت نیست که خاتمی، به تنهایی پاسخگوی تاریخ باشد. هر چند که بیشترین بار مسئولیت به عهده او می باشد. بهر حال بسیاری از مدیران را خاتمی خود انتخاب کرده است.
شاید برای بسیاری عذابی سهمگین تر از ترک پست و میز و مقام نباشد. دلبستگان قدرت و ثروت، در برزخی که خود ساخته اند، با دیدن تصویر عدالت بر خود می لرزند و در خود می سوزند. و این شاید که درس دوباره تاریخ باشد، به آنهایی که تاریخ را نخوانده و یا از یاد برده اند.
بسیاری از رانندگان مدیران، تابحال دهها مدیر را بمقصد رسانده اند، و اما تغییرات اینبار با تغییرات گذشته بسیار تفاوت خواهد داشت، چرا که هیچ مدیری بعد از تغییر،دوباره پست مدیریت در هیچ کجا نخواهد گرفت.
بسیاری از مدیران با آینده نگری و توجه به بخش خصوصی، برای آینده خود فکری کرده اند، و اما برنامه احمدی نژاد، براحتی و بسادگی، خواب این دسته از مدیران را با یک سوال ساده آشفته خواهد کرد.
از کجا و به چه دلیل آورده ای؟
آقای استاندار! بسیار با سادگی و خوش خیالی، از عملکرد شما و استانداری و مدیران استان انتقاد کردیم. انتقاداتی که هیچ کدام هیچگاه پاسخ نداشت. و اما بد بود که در این آخرین روزها، با استانداری که بیشترین انتقاد را از او داشته، و حتی بخاطر عملکردهای او به رئیس جمهور شب بخیر گفته ایم، خدا حافظی نکرده و بی بدرقه او را به تاریخ بسپاریم. بزودی عکس شما نیز در کنار تصویر دیگر استانداران، در سالن استانداری نصب، و مدح نامه بی نام نصب شده در دفتر شما به بایگانی سپرده خواهد شد. درختی نکاشته اید که زیر سایه آن به یاد شما بیافتیم، و چمن های پارک کوهستان نیز با قطع چند روزه آب خشک خواهد شد.
کلانتری بدون بدرقه مردم محروم همچون خاتمی می رود. و اشکی اگر که در این رفتن بر گونه ای بلغزد، اشک شوق و امید مردم محروم است.
ای کاش زمان به عقب بر می گشت، و خاتمی و استانداران او، به گونه ای دیگر راه می رفتند، و حرکت می کردند، و افسوس که با تمام ممکن کردنهای غیر ممکن، این غیر ممکن را ممکن کردن محال است.
فردا وقتی برای رئیس جمهور و استاندار بعدی می نویسیم، شاید که یاد خاتمی و شما بیافتیم، اما هیچ معلوم نیست که آنزمان چگونه ازین گذشته یاد کنیم. هر چند که وضعیت ازین خرابتر دیگر ممکن نیست.
پس آقای استاندار خداحافظ! وعده ما شما فردا! انتقادات تمام شد، اما حرفها هنوز ادامه دارد.
بعد ازین هیچگاه در رابطه با دیروز و دیشب استان چیزی نخواهیم نوشت، چرا که رسم و مرام ما انتقاد از قدرت داران است نه از بازندگان.
می رویم بسوی صبح، سرشار از عشق نوشتن، برای آمدن استاندار بعدی لحظه شماری می کنیم. هنوز بسیار باید بنویسیم. فقط منتظر خواننده دلسوخته می باشیم. استاندار بعدی فقط باید کارهایی را انجام بدهد که شما انجام نداده اید. مثل رئیس جمهور! چهاردهم تیرماه هشتاد و چهار
عشق! هر گز نمی میرد.
امشب! در تنهایی و سکوت، میان بهت و حیرت، عشق و غرور من، ایران سراسر اتفاق و پر حادثه ای است، که در روند لحظه های تاریک تاریخ، بارها و بارها شکسته، زخم خورده، بغض کرده، لرزیده ، سوخته، گریسته، اما از پای نیفتاده.
عشق! و رنج و درد عشق، هدیه خدای بی همتای خرد و عدالت است، و ایران مملو از درد و رنج، زائیده عشق است و زاینده عشق!
در بازی های تلخ و شیرین، تاریخ و سرنوشت، در اوج توفانهای ریشه برانداز سهمگین،در بستر زلزله های مخرب و ویرانگر، در هیاهوی بی گریز سیلهای بنیان برافکن، ایران مانده است و می ماند، چون عشق زنده است. چون ایرانی، ایرانی است.
ایران! یعنی عشق سرخ. عشق! یعنی ایران سبز.
ایران را از گزند شوم حوادث، و آسیب تلخ اتفاق. نه شمشیر تاریخ سازان، که قلم عشق عشق داران، و اندیشه مهر ورزان، حفظ کرده است.
ایران من! ایران فردوسی است و حماسه. ایران حافظ است و عشق. ایران مولوی است و معرفت. ایران عطار است و عدالت. ایران خیام است وصداقت. ایران فرغانی است و حقیقت. ایران فرخی است و آزادی .
ایران بابک است و قیام. ایران افشین است و عصیان. ایران مازیار است و طغیان. ایران مزدک است و جسارت. ایران کاوه است و شورش. ایران آرش است و رهایی. ایران دار است و سربداران. ایران خمینی است و انقلاب. ایران مقاومت است و شهادت.
ایران من! نگاه کن! بلند شو! گریه نکن.
تو دردها و رنجها را بارها و بارها دیده ای. تو آمدن و رفتن بیگانگان را بارها و بارها حس کرده ای. تو تیمور و اسکندر و چنگیز را با صبر و شهامت از خود رانده ای. تو با سوز و زخم، با ظلم و ستم. با خون و فریب. با بحران و جنگ، بیگانه نیستی!
چشمهایت را نبند. در خود نشکن. بخند و بمان. چون! عشق هرگز نمی میرد. باور کن! عشق مردنی نیست. عشق رفتنی نیست.
خسته و ناامید، تنها و غمگین، در پای ریشه تشنه و سرشار از عطشت، با فریاد، می میریم. زیر سایه های مهربارت، بی فریاد، دفن می شویم. با تو تا صبح بی اندوه، آن روز موعود.همراه می گردیم.
خاک می شویم. باد می شویم. آتش می شویم.
اما آنچه نمی میرد و با تو تا ابد می ماند، عشق است.
امشب! هنوز نیز در هنگامه سکوت، با اشک و سربلندی، در اوج درد، به تو افتخار می کنم. هنوز نیز نیمه های شب، دور از هیاهوی وحشت قفس سازان و دشمنان عشق و صلح، با دست و پای لرزان، درکنار تـو می نشینم. تو را نگاه می کنم. با تو حرف می زنم. با تو عاشقانه از عشق می گویم. با تو از مرگ ایمان، رفتن امید، سوختن آرزو، سکوت اندیشه، شکست صداقت، اسارت آزادی، با تو صادقانه از خدای خالق عشق می گویم. من خدا را، عشق را، آزادی را، مهر را، صلح و دوستی را، در درون تو می جویم.
ایران من! بپا خیز! سر بلند کن، دستم را بگیر، به چشمانم نگاه کن. و با من از عشق بگو!
بگو که عشق را با ضربت کدام شمشیر و صفیر کدامین گلوله می توان از بین برد؟ بگو که عشق را با کدامین قدرت می توان در بند کرد؟ بگو که عشق را چگونه می شود شکست؟
بگو که عشق، عشق است و ایران، ایران.
عشق من، ایران من! ای البرزسپید، ای خزرسبز، ای سبلان شیرین، ای خلیج آبی فارس، ای شیر کوه استوار، ای سفید رود پر نفس، ای بیستون عشق. ای ایران ماندگار، در تمام دنیا، در هر وضع و حال، تو هویت و افتخار منی! تو غرور و عشق منی! تو ایران منی! بیست و چهارم اردیبهشت هشتاد و چهار
حاکمیت قانون، نیاز امشب !
بسیاری ازافراد جامعه، بدلیل عدم آموزش اصولی وتربیت غلط ، به قانون شکنی و بی نظمی عادت کرده، و ترک این عادت زشت و مخرب، برایشان سخت و غیر ممکن می باشد.
آنچه که امشب! در کمال ناباوری، بیش از فحشاء و اعتیاد به مواد افیونی و مخدر، جامعه را بشدت تهدید کرده؛ و بسوی سقوط و ناهنجاری پیش می برد؛ اعتیاد به قانون گریزی، و دروغ می باشد.
در تفکر بسیاری ازافراد جامعه؛ قانون، برای شکستن؛ و نظم، برای از بین بردن؛ تدوین، و ایجاد شده است.
تسلیم و شکسته شدن قانون، در مقابل تصمیم و عملکرد قانون شکنان، فاجعه تلخ غیر قابل تحمل و باوری می باشد؛ که عواقب غیر قابل جبران آن، در آینده، نمود بیشتری پیدا خواهد کرد.
مسلمانی! که دروغ بگوید و تظاهر بکند؛ و مظلومی! که بدون اعتراض، ظلم را تحمل بکند؛ قانون اسلام را شکسته است!
مدیری! که بدون داشتن صلاحیت، و تخصص، و تجربه، و شایستگی مدیر شود؛ قانون مدیریت را شکسته است!
مسئولی! که با روش و عملکرد خود، باعث بروز بی عدالتی و ایجاد فاصله طبقاتی گردد؛ قانون اساسی را شکسته است!
راننده ای! که از چراغ قرمز می گذرد؛ در محل غیر مجاز توقف می کند؛ و شب هنگام بوق می زند؛ قانون راهنمایی و رانندگی را شکسته است!
سرمایه داری! که تولید نمی کند؛ تاجری! که ربا می گیرد؛ و كاسبي! که كم و گران می فروشد؛ قانون تجارت را شکسته است!
دزدی! که می دزدد؛ قاتلی! که می کشد؛ حقه بازی! کـه فریب می دهد؛ و لمپنـی! کـه نعره می کشد؛ قانون مدنی را شکسته است!
کارگـری! که با وجـدان و دقت، برای کیفیت و رشد تولید کار نمی کند؛ قانون کار را شکسته است!
مادری! که شیر و مهر مادری را از فرزندش دریغ کند؛ و پدری! که نتواند؛ محیط مناسب و رفاه نسبی برای خانواده فراهم کند؛ قانون خانواده را شکسته است!
کارمندی!که دیرمی آید و زود می رود؛ وبدون رشوه و رابطه، برای کسی کار انجام نمی دهد؛ قانون اداری را شکسته است!
دولتی! که نتواند؛ حقوق کارمندانش را برای رسیدن به حداقل خواست و نیازها، تامین کند؛ قانون حکومت را شکسته است!
نویسنده؛ روزنامه نگار؛ و خبرنگاری! که بخاطر منفعت و شهرت، دروغ بنویسد؛ و اسیر مصلحت، حقیقت را ننویسد؛ حرمت قلم؛ و قانون مطبوعات را شکسته است!
انسانی! که نتواند اصول انسانیت را پاس بدارد؛ و با محبت، به انسانها عشق نورزد؛ قانون انسانیت را شکسته است!
و اینهمه قانون شکنی و قانون گریزی؛ و به سخره گرفتن حرمت قانون؛ نتیجه بی اعتنایی و بی توجهی جامعه، به قانونی می باشد؛ که نبود و اجرا نشدن آن؛ آرامش و توسعه و امنیت را از زندگی و جامعه و کشور می گیرد.
قانون شکنان! تا آن زمان که بر علیه مصلحت، و خلاف میل و منفعتشان، قانونی شکسته نشود؛ با بی اعتنایی، به قانون، با دیدگاه شکستن نگاه می کنند؛ و قانونی را می خواهند؛ و می شناسند؛ که به نفع و برعلیه زیان خود، و بر ضد سود دشمن و مخالفشان بکاررود.
آزادی وعـدالت؛ تنها در قالب نظـم و قانـون، معنا و مفهوم پیدا می کند؛ و بدون وجود و حاکمیت قاطع و مطلق قانـون،هرج و مرج؛ تبعیض و بی عدالتی؛ و ظلم و ستم؛ جای آزادی، وعدالت، وعشق، و محبت، رامیگیرد
داد گستری و نیروی انتظامی،با تمام نیرو و امکانات؛ بدون وجود قضات زبده قانون شناس؛ و ماموران نخبه قانون گرا؛ توجه و تاکید سازمانهای فرهنگی و آموزشی، به قانون پروری و قانون گرایی و آموزش قانون ونظم، نمی توانند؛حرکت اساسی و اصولی در راستای ایجاد عدالت؛ نظم، و ترویج قانون گرایی؛ در جامعه ایجاد کنند.
وقتی درکمال ناباوری، پول ورابطـه، ضابطـه و قانـون جامعه می شود؛ این قانون پرورده افکار خود محور، و خود خواه، و خودبین، و خود پرست؛ در انحصار منفعت و زیادت طلبی ناشایستگانی در می آید؛ که قانون نا نوشته، و با کاربرد؛ خـود را می بینند؛ و دیکته، و اجرا می کنند.
امشب! جامعه پول محور و رابطه گرا؛ در هر قدم، و با هرنگاه، بنوعی شاهد قانون شکنی؛ قانون گریزی؛ قانون ستیزی؛ و بی حرمتی قانون می باشد؛ و بدون اعتراض و تعمق، با بی تفاوتی و بی خیالی،در قبال قانون شکنی و قانون گریزی، فقط سکوت می کند.
فرارازقانون، وعدم توجه و احترام به قانون، شکستن قانون است؛ و این برای انسانهایی که بدلیل شیوه تربیت و آموزش،قانون گریزی را قانون شکنی و خطا و گناه نمی دانند؛ غیر قابل قبول و باور است.
جامعه اسلامی؛ جامعه انسانی؛ جامعه مدنی و مردم سالار! جامعه رها؛ قدرت سالار و بی بند و بار نیست؛ جامعه قانون و نظم است.
و قدرت و آزادی و عدالت، تنها در سایه فرهنگ و محور تربیت و پناه قانون است؛ که معنا و مفهوم پیدا می کند.
شهروندی! که با خود خواهی و غرور، بدون توجه به مردم، کوچه و خیابان شهر را کثیف می کند؛ و به زیبایی و پاکی و بهداشت نمی اندیشد. قانون شکن است !
شهرداری!که با توجه به نیاز جامعه، خیابان، و پارکینگ، و پارک، و محل مطالعه، و خانه سبز نمی سازد. قانون شکن است!
معلمی! که اسیر فقـرو جهـل، خوب آموزش نمی دهد؛بد پرورش میدهد؛ و به اخلاق و اصلاح و تربیت، درکنار آمـوزش نمی اندیشد. دانش آموزی! کـه بـه آمـوزش معلــم توجـه نمی کند؛ نمی خواند؛ نمی پرسد؛ و در امتحان تقلب می کند. قانون شکن است!
دانشجویی! که تحقیق و مطالعه نمی کند؛ و با جزوه و سیاست، تنها درجستجوی کسب مدرک و یافتن شغل است.قانون شکن است! ماموری! که با اهمال و قصور و بی توجهی، چشم بر خطا و خلاف و گناه می بندد. قانون شکن است!
رئیسی! که اقوام و آشنایان خود را بدون ضابطه و رعایت اصول شایسته سالاری؛ به کار می گمارد. قانون شکن است!
وزیری! که نمی تواند؛ و نمی خواهد؛ قانون را در وزارتخانه و زیر مجموعه اجرا کند. قانون شکن است!
نماینده ای! که نمی تواند؛ به خواست مردم بیاندیشد؛ و قانونی برای اجرای قانون، وضع و تصویب کند. قانون شکن است!
استانداری! که نمی تواند؛ و بدلیل عدم شناخت قادر نیست؛ مدیران قانون گرا را انتخاب، و به کار بگمارد. قانون شکن است!
فرمانداری! که به خواست حزب می اندیشد؛ و به خواست مردم و سلامت انتخابات، توجه نمی کند. قانون شکن است!
کارخانه داری! که مالیات نمی پردازد؛ تاجری! که ریا معامله می کند؛ دلالی! که دروغ می فروشد؛ پزشکـی! که با دقت و حوصله، بیماررا معاینه و درمان نمی کند؛ جراحی! که زیر میزی می گیرد؛ پرستاری! که به بیمار توجه نمی کند. قانون شکن است!
پیشنمازی! که در نماز، به غیر خدا می اندیشد؛ زائری! که در سفر حج، به بازارمی نگرد. قانون شکن است!
ربـا خوری! کـه ربا؛ زور گیـری! کـه باج؛ ناظـری! کـه رشوه می گیرد. قانون شکن است!
مردی! که بخاطرپول؛ پادو و بنده، چاکر و نوکر می شود؛ زنی! که برای هوس، خود فروش و هرجائی می گردد؛ و قضاوتگری! که بدون شناخت جرم و علت؛ با معلول برخورد، ومجرم را مجازات می کند. قانون شکن است!
عدالت، عدالت است؛ هر چند که نباشد؛ و قانون، قانـون است؛ هر چند که اجرا نشود.
برای حاکمیت قانون؛باید نخبگان جامعه،با شناخت کامل وآگاهانه از قانون؛ و آموزش اصولی و درآمد کافی و رفاه نسبی و دیدگاه، قانون برای همه؛ همه برای قانون؛ مامور و مجری قانون شوند.
استفاده موقت از سربازان وظیفه در نیروی انتظامی ودادگستری، نمی تواند؛ افتخارقانون، و وسیله مطمئنی برای اجرای درست و قانونی، قانون باشد.
سرباز، باید نگهبان قانون باشد؛ نه وسیله و مجری قانون.
سرباز وظیفه، برای مبارزه و جنگیدن با دشمن وحفظ وطن از هجوم و گزند بیگانه آموزش می بیند؛ و گماردن این سرباز در متن جامعه، و رو در روی مردم، با آن دیدگاه واصولی که آموزش دیده، نمی تواند؛ باعث ترویج قانون گرایی، و مانع قانون گریزی گردد.
برای ایجاد جامعه پاک و قانونمند؛ بهتر است که درصد مهمی از نیرو و بودجه و امکانات دولت و سازمانها؛ بجای هزینه شدن در سفرهای بی نتیجه؛ وتبلیغات بی فایده؛ و اجرای برنامه های تشریفاتی؛ وبرگزاری همایشهای مختلف پرهزینه؛ با دقت و برنامه ریزی صحیح و اصولی؛ درتغییر فضا وسیستم آموزش وپرورش؛ فرهنگ و ارشاد؛ و نیروی انتظامی هزینه و صرف شود.
تا یا فرهنگیان و معلمین و هنرمندان مامور شوند؛ یا مامورین، فرهنگی و معلم و هنرمند!
قبل از مهار آبهای سرگردان و سد سازی برای دربند کشیدن آب؛ باید سدی در مقابل تهاجم فرهنگی و سرگردانی نسل جوان، و قانون شکنی موجود در جامعه ایجاد شود.
سرداران و معماران و مهندسین و کارگزاران سیاسی و فرهنگی، باید در فکر نقشه و ساخت بنیاد و بنیانهای فرهنگی باشند؛ که بتواند؛ بیش و بهتر از نفت و گاز و معدن و بمب هسته ای، برای جامعه و کشور؛ مفید و کارساز و راهبرباشد.
امشب! جامعه قبل از نان و آب و برق و گاز و تلفن و شغل ومسکن و آزادی و عدالت، به قانون نیاز دارد؛ چرا که قانون؛ برای جامعه، بطور منطقی و اصولی، همه چیز خواهد ساخت.
اگر قانون حاکم باشد! فقر و بی عدالتی؛ تبعیض و رابطه؛ گرانی و بیکاری، نیز از بین خواهد رفت؛ اعتیاد و فحشاء و خلاف، محدود و محصور خواهد شد؛ کاخها، درمقابل کوخها، ساخته نخواهد شد؛ و نادارها، جایگاهی شایسته شان و منزلت خود پیدا خواهند کرد.
آقازاده ها به تولد و تبار؛ داراها به زندگی؛ چاپلوسان به بندگی؛ و فریبکاران، به آنچه که دارند؛ افتخار نخواهند کرد.
درمان و آموزش، رایگان وهمگانی خواهد بود؛ ومدارس طبقاتی، در جامعه جایگاهی نداشته؛رانت و سود و ثروتهای باد آورده یکشبه، معنا پیدا نخواهد کرد. دولت برای مردم، و در خدمت مردم؛ و مردم برای دولت، و در خدمت دولت؛ خواهند بود.
فاصله بین دولت و ملت؛ اینک رواج بی قانونی و قانون گریزی می باشد؛ و این فاصله، باید، با حاکمیت قانون؛ از بین برود.
راه وفاق و همدلی و همراهی در جامعه، از قانون می گذرد؛ باشد؛ که خدا و قانون؛ حق و حقیقت؛ بر ما حکومت کند؛ و این بدون قانون گرایی مردم، و مسئولین ممکن نیست. خدا.قانون.ایران.
به بهانه روز قلم!
قلم در بند و با بند، قلم نیست!
رسالت قلم، روشن کردن زوایای تاریک و تزریق خون آگاهی و دانایی به جامعه است. قلم تفنگی است که هدف نشانه گلوله آن را اندیشه صاحب قلم مشخص می کند.
قلمی که خداوند به آن قسم یاد کرده است، تقدس و حرمت دارد. و حرمت قلم را بیش از هر کس، اهل قلم باید که نگه دارد.
قلم اگر وسیله نام و نان شد، و اگر حقیقت را قربانی منفعت و مصلحت کرد، دیگر نه ارزشی دارد و نه حرمتی.
روزنامه های موجود با توجه به جو سیاسی حاکم، یا سفید هستند یا سیاه، و بهر حال قلمزنان وابسته به خط روزنامه، در راستای سیاست و برنامه روزنامه و احزاب حامی می نویسند. آیا می شود با حفظ وابستگی، حرمت قلم را حفظ کرد و رسالت قلم را پاس داشت؟
تیراژ پائین جراید و کتاب، گذشته از زمینه هایی که در این رابطه نقش داشته است، بیانگر فاصله عمیق نویسندگان و اندیشه اهل قلم با مردم می باشد.
اگر مردم و جوانان، روزنامه و کتاب نمی خوانند، مقصر نویسندگان و قلم بدستانی هستند که نتوانسته اند با شناخت نیاز و خواست مردم حرکت کنند و راه بروند.
سانسور و ممیزی، همچون جناح نویسی، آفت رسالت قلم و شکننده حرمت قلم است. قلمی که با ترس و مصلحت، و بخاطر منفعت بنویسد، حرمت ندارد. و قلم بی حرمت، نمی تواند نقشی در اصلاح و اصلاحات و روشنگری داشته باشد.
متاسفانه یا خوشبختانه! قلم دارای متولیان گوناگونی می باشد، که متولی بودن را با قیومیت اشتباه گرفته اند.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یکی از متولیان میدان داری است، که برای حفظ حرمت قلم و قلم داران، همچون گذشته، وظیفه سانسور و ممیزی و اعطای مجوز قلم را بعهده دارد.
هیچ نوشته ای بدون نظارت و دخالت آن وزارت خانه مجاز به نشر نیست. و متاسفانه خط فرهنگ حاکم را سیاست و برنامه کابینه و رئیس جمهور تعیین می کند.
کتاب چهل و هشت صفحه ای نامه ای برای امشب! که در پاسخ به نامه ای برای فردا آقای رئیس جمهور نوشته شده، نه ماه پس از نگارش، با یک اشتباه مجوز چاپ می گیرد و پس از شش روز مجوز آن بطور صحیح لغو می شود. مجموعه نامه هایی که در رابطه با کتاب نوشته و ارسال گردیده بیش از شصت و چهار صفحه شده، و هنوز پس از یکصد و ده روز، کتاب و نامه ای که به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته شده، با شماره نامه های بسیار در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سرگردان می باشد.
اگر در دیدگاه متولیان فرهنگ، قلم و اندیشه حرمت داشت، آیا بدین گونه با یک کتاب و یک منتقد نویسنده برخورد می شد؟ حرمت نویسنده هیچ، حرمت قلم کجا رفته است؟
روز قلم نیز چون بسیاری از روزهای دیگر سال می آید و می رود. مراسم گوناگونی به نام قلم، برای کام مسئولین فرهنگ و مدیران اندیشه برگزار می شود. جملات قشنگ نگارش و چاپ، شعار و حرفهای زیبا گفته می شود، اما هنوز در این روز، در یک گوشه، نویسنده ای زندانی است و کتابهایش آزاد، و در یک گوشه، کتابی زندانی است و نویسنده اش آزاد. قلم در بند و با بند قلم نیست.
روز قلم نیز روزی از روزهای خدا است، که خورشید از همان جای همیشگی طلوع می کند و در همان جای همیشگی غروب. روز قلم، نه به قلم حرمت شکنان حرمت می دهد، و نه حرمت قلم حرمت داران را از بین می برد.
قلم! معلم ساز و پرستار و پزشک و دانشجو و دانش آموز و مادر و پدر و کودک پرور است. قلم! معدن و صنعت و درخت و دریا و کوه و جنگل و کویر است. قلم، دل است و تمام روزهای خدا، روز قلم است. قلم هوای اجتماع است، و اگر هوای اجتماع مسموم است و تازه نیست. عیب از قلم نیست، که مشکل در جای دیگریست.
روز قلم را پاس می داریم و در شب قلم می نویسیم. شب در کنار ستاره ها، بهتر از روز می شود نوشت. و افسوس! که نوشته های شب قلم، در روز قلم، چاپ و خوانده نمی شود. عیب از شب است یا قلم؟
سیزده تیر ماه هشتاد و چهار
کثیف کردن هنر نیست! تمیز کردن هنر است.
پاکی و تمیزی؛ نظم و نظافت؛ آراستگی و پیراستگی؛ پاک بودن و ماندن؛ خوب بودن و خوب زیستن؛ درست رفتن و عمل کردن؛ هنر مقدس، جذاب و ارزشمندی است؛ که متاسفانه، بدلیل عدم توجه فرهنگی، و رشد فقر فکری و آموزشی، درصحنه پیچیده مسائل اجتماعی، پنهان مانده است.
شهرداری و سازمانهای خدمات شهری، بدون برنامه ریزی اصولی، ساماندهی منطقی، و توجه به فرهنگ و تربیت، بودجه و زمان و امکانات زیادی را در طول سال، صرف جمع آوری زباله وپاکسازی شهر می کنند؛ که در نهایت، با توجه به وضعیت موجود، نه مسئولین از وضعیت خوشنود هستند، نه مردم راضی.
در عصر ارتباطات، و دوران حاکمیت رایانه و ماهواره و اینترنت، با کمال تاسف، امروز هنوز یکی از بزرگترین معضلات شهری، در بسیاری از شهرهای کشور اسلامی و تاریخی ما، و بخصوص شهرستان مذهبی یزد،که با تفکر کهنه و قدیمی، به زباله و نظافت نگاه می شود؛مسئله زباله و پاکسازی محیط می باشد.
شهرداران و مدیرانی، که نتوانند، و نمی توانند؛ در امر ساده و مهم نظافت شهری موفق باشند، و شوند؛ چگونه می خواهند، و می توانند؛ در دیگر امور و قسمت ها موق شوند؟
براستی! چرا شرکت های خدمات خصوصی و سازمانهای دولتی، نتوانسته اند، با تمام بودجه و امکانات، آنجور که باید و شاید، در امر نظافت شهری و زیباسازی محیط موفق باشند؟
اشکال کار در کجاست؟ مردم مقصرند یا مدیران؟
پوشش جامعه اسلامی، پاکی و نظافت، سلامت وعدالت است.
مهمترین نکته ای که تا به امروز،از دید عوامل دست اندر کار بخش خدمات شهری پنهان مانده، و یا به آن توجه لازم نشده، مسئله فرهنگ و هنرو تربیت، و نیروی انسانی مورد نیاز خدمات شهری می باشد.
افرادی که با فقر فرهنگی و اقتصادی، از سر ناچاری و به اجبار، وظیفه رفتگری و زباله جمع کنی را با خجالت و شرمندگی، در یک سیستم غلط ، با تفکری اشتباه، بعنوان شغل و کسب درآمد انتخاب می کنند، چگونه می توانند، در کار خود، و بهسازی محیط موفق باشند؟
یک شخص کثیف و نامرتب، با لباس ژولیده و قیافه عبوس، چگونه می تواند با موفقیت، کثافت و آشغال جمع کند؟ یک بی فرهنگ، چگونه می تواند با بی فرهنگ ها و بی فرهنگی ها مبارزه کند؟
مگر یک پزشک برای تشخیص و درمان بیماری یک بیمار، و یک پرستار برای نگهداری یک بیمار، باید خود مریض و بیمار باشند؟ فرق یک پزشک و پرستارانسان، با یک انسان رفتگر چیست؟
مگر یک مامور، برای دستگیری یک خطا کار و گناهگار، و یک قاضی، برای محاکمه و مجازات خلاف کار و بزهکار،خود باید خطاکار و گناهکار باشد؟ فرق یک مامور شهربانی و قاضی دادگستری، با یک مامور شهرداری و مسئول خدمات شهری چیست؟شهر بانی مهمتر است یا شهر داری؟نگهبانی یا نگهداری؟
آیا ارزش و شخصیت یک مامورومسئول پاکسازی و نظافت،با یک پزشک و مامورانتظامی قابل قیاس است؟
شهر بدون وجود مامور شهربانی امنیت ندارد، بدون قاضی عدالت ندارد، بدون پزشک سلامت ندارد، و بدون مامور نظافت، بهداشت؛ و متاسفانه در شرایط امروز جامعه، در هنگامه جدال قدرت جناحها و گروههای سیاسی، کمتر کسی به این نکته مهم و اساس توجه می کند؛ که راه امنیت و سلامت از بهداشت می گذرد؛ راه بهداشت از فرهنگ؛ راه فرهنگ از تربیت؛ راه تربیت از اندیشه؛ و راه اندیشه از تفکر و مطالعه.
جامعه ای که در بی تفاوتی، یک فرد بیگانه و افغانی و بی سواد را بعنوان مامور شهربانی و پزشگ و قاضی، براحتی و سادگی قبول و تائید نمی کند؛ چگونه در امر بهداشت و نظافت، قبول و تحمل می کند؟
تنها راه برای موفقیت در امر پاکسازی و نظافت محیط شهری، استفاده صحیح و درست از افرادی می باشد،
که در کمال تمیزی و پاکی، تمیز بودن و تمیز کردن را هنر و افتخار بدانند.
وقتی میهمان داری و پذیرایی، سفره آرایی و آشپزی، دارای مدرک تخصصی و تحصیلی می شود، چرا نباید رفتگری نیز تحت نام پاک ساز و بهساز و هنرگر قرار گرفته، و دارای مدرک تحصیلی و تخصصی شود؟
جامعه ای که نتواند آشغال خود را جمع کرده، بازیافت کند؛ چگونه می خواهد و می تواند؛ به رشد و توسعه، تحول و اصلاحات، مردم سالاری و آزادی برسد؟
مدیریت خدمات شهری، مدیریت فرهنگی است. و مهمترین عامل برای نظافت شهر و داشتن شهر پاک؛ مطالعه و آگاهی، فرهنگ و تربیت داشتن، آشغال نریختن و کثیف نکردن است، که هزینه و انجام آن، بمراتب کمترو بهتر از آشغال و زباله جمع کردن و تمیز کردن است.
درصدی از بودجه خدمات شهری، می بایست با یک برنامه ریزی صحیح و اصولی، صرف فرهنگ سازی و احیاء فرهنگی شود؛ تا اینگونه مسئله ترافیک و نظافت شهری، معضل غیر قابل حل شهری نشود.
امروز، با شیوه و تفکرات گذشته، نمی شود شهر های امروز را اداره کرد. شهرهای امروز، جامعه امروز، مدیریت امروز؛ شیوه و تفکرات امروز می خواهد.
بسیاری از دانش آموزان و دانشجوبان، برای زندگی و ادامه تحصیل، مشکل مادی دارند،و بسیاری از جوانان تحصیلکرده بیکار،مشکل اشتغال. جوانانی که هیچگاه، دستفروشی و دلالی و مسافر کشی و بیکاری و پادویی را ننگ و عار نمی دانند؛ و رفتگری را عار و ننگ می دانند.
اگر مسئولین آموزش و پرورش، بهمراه خانواده ها، در این زمینه خوب و درست عمل کرده بودند، اینک براحتی می شد، که برای امر مهم نظافت شهری، بجای استفاده از نیروهای بیگانه و کم سواد، ازاین نیروهای جوان و مستعد، بدرستی و در راه صحیح استفاده کرد.
وقتی مدارس، فراش و مامور نظافت دارند؛ و دانش آموزان با این فرهنگ پرورش می یابند،و رشد می کنند؛ که کثیف کنند تا دیگری تمیز کند؛ و نام رفتگر و تمیز کار، آشغالی می باشد؛ اینست که امروز، سازمانهای خدماتی، برای جذب و جلب نیروی انسانی و آگاه و فهمیده مشکل دارند.
تا وقتی مردم، بی قاعده آشغال تولید کنند؛ و با بی مبالاتی آشغال بریزند، و با غرور و خود خواهی و افتخار، بدون توجه به دیگران،کوچه و خیابان شهر را کثیف کنند؛مشکل نظافت شهری و جامعه آلوده،حل نخواهد شد.
تا وقتی ادارات و سازمانهای دولتی و مراکز فرهنگی و آموزشی، مسئول نظافت، آبدارچی و پادو داشته باشند؛ و مسئولان و وزیران و استانداران و فرمانداران و شهرداران ومدیران و رئیسان و کارمندان، محل کار روزانه خود را خود تمیز نکنند؛ و تمیز نگه ندارند؛ و با افتخار روی میز کار خود را، خود دستمال نکشند، و سطل زباله اتاق کار خود را خود به محل مخصوص زباله نبرند؛ و مـن، مـا نشود؛ نمی توان فرهنگ پاک را در جامعه رشد داد و ترویج کرد؛ و جامعه پاک و سالم داشت.
آنهایی که دست و صورتشان را خود می شویند؛ دندانشان را خود مسواک می زنند؛ شیشه عینکشان را خود تمیز می کنند؛ چرا محل زندگی و کار خود را خود تمیز نمی کنند؟
براستی! کسی که زباله جمع می کند بی فرهنگ است؟ یا کسی که در خیابان زباله می ریزد؟ کسی که آشغال می برد ، بی شخصیت و کم ارزش است؟ یا کسی که آشغال می ریزد؟ کسی که آشغال می ریزد، آشغالی است؟ یا کسی که آشغال می برد؟
اگر شهر در امر نظافت و زیبایی مشکل دارد، فقط بخاطر اینست که ما خودمان مشکل داریم.
آدمهای پاک و سالم، شهر پاک و سالم دارند؛ و شهرهای پاک و سالم، مدیران پاک و سالم.
صادقانه یک لحظه به خود و خانه و شهر خود نگاه کنید. شهر من. شهر تو. شهر ما. چه شهری است؟
بیست و هشتم بهمن هشتاد و سه
میراث فرهنگی، اندیشه است. نه خشت خام!
میراث فرهنگی، خشت و خانه و ساختمان و دیوار و کوچه نیست، میراث فرهنگی، فکر و اندیشه ای است، که دروغ و ریا و ربا و اسراف و احجاف و ظلم و تنبلی را گناه می دانسته، با ابتکار و خلاقیت، بناهای خشتی قدیم را ساخته، با پشتکار و تلاش، کویر را رام، با انديشه و همت، قنات حفرکرده، با صبر و آب کم و معرفت، درخت کاشته، و آنچه را که نداشته، با صبر و قناعت و تلاش، بدست می آورده است.
میراث فرهنگی ما، اندیشه آدمهاست، نه خشت و دیوارها.
خشت و دیوارها، محکم بر جای خود مانده اند، اندیشه های محکمی که محکم می ساختند، کجا رفته اند؟
ساختمانهای کهنه و قدیمی، کوچه های تنگ و باریک و تاریک، میراث تاریخی هستند، نه میراث فرهنگی!
در شرایطی که مردم بسیاری از نقاط محروم، بیکار و بدهکار، فقیر و گرسنه، گرفتار و دردمند، دارای کمترین امکانات تفریحی و رفاهی و زندگی هستند، بسیاری از کودکان و نوجوانان، مملو از عقده و کمبود، بجای استخر، در جوی آب شنا، و در زمینهای خاکی بازی می کنند، اختصاص 67 میلیارد تومان بودجه برای احیای بافت مرده قدیم، چه پیامد و نتایجی در بر خواهد داشت؟
بافت قدیم مرده و از بین رفته را مگر می شود زنده کرد؟
بافت مرده را در شرایطی، بنا بدلایلی، تا یک مدت زمان خاصی، فقط می شود حفظ کرد.
امروز با پیشرفت علم و تکنولوژی، در عصر ارتباطات و الکترونیک، با کشک مال کشک نمی سابند و با طناب پوسیده داخل چاه نمی روند، کتابهای خطی به موزه رفته اند، خشت خام در آتش کوره پخته شده، ترازوی دیجیتال، قپان را از دور خارج کرده، بلند گو جای موذن را بر بالای مناره های مسجد گرفته، و سرنوشت جهان، در اتاق های روشن قدرت، به رایانه وصل شده است.
پس ما امروز، در بافت قدیم و خانه های خشتی دیروز، چی را برای چی و کی و چرا می خواهیم حفظ کنیم و نگه داریم؟
در فضای موج سوم و در عصر کامپیوتر و اینترنت و ماهواره، برای رسیدن به آزاد راه فردای بهتر، باید با منطق و بولدزر، اندیشه و فکر نو،خانه های خشتی پوسیده، و کوچه های بن بست و باریک کهنه دیروز را خراب کرده، بافت قدیم مرده را در تاریخ دفن کنیم.
کویر و آفتاب یزد، مسجد جامع مسلمانان و آتشکده زرتشتیان، باغ دولت آباد حکومتی و آب انبار شش باد گیری مردمی، نارین قلعه میبد، مسجد جامع فهرج و سرو ابرکوه، برای نشان دادن سابقه تاریخی و بزرگ اندیشی مردمی که بدون توجه و نگاه به حکومتها، با فرهنگ عدالت و تسامح در کنار هم می زیستند، به جهانگردان کافی است.
ظاهر سازی سطحی غیر اصولی، و مرمت غیر منطقی بناهای متعلق به گذشته ای که با مصالح و نیروی انسانی امروز، بدون توجه به زیر ساختها و پیامدهای زلزله ساخته می شود، چه توجیه و ارزشی دارد؟
خانه و بافت قدیم شهر، متعلق به آدمهای قدیمی بوده است، آدمهایی که در یک زمانی، بدون امکانات امروز، بنا به شرایط، با صداقت و سادگی، در فضای دیروز، با وسایل و قانون و نیاز دیروز، در جامعه توسعه نیافته دیروز زندگی می کردند.
استعمار و خواست غرب، با حرکت های فریبنده، به کمک استثمار داخلی و برنامه و نیاز حکومتهای غیر مردمی، در یک تهاجم فرهنگی حساب شده، فرهنگ و هویت ارزشمند تمدن های گذشته را گرفته، برج شیشه و بتون، زیبا و مقاوم در برابر زلزله و بلایای طبیعی ایجاده کرده، و ذهن و فکر ملتهای فرهنگ مدار باستانی را با تبلیغات و تشویق ریا کارانه، به خشت پوسیده گذشته، و عظمت از دست رفته، بند و سرگرم کرده است.
چی داشته ایم مهم نیست. چی داریم اصل است.
هویت تاریخ ایران، در ویرانه های تخت جمشید و پاسارگارد و بیستون، میراث فرهنگ ایران، در جشن نوروز و سده، حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی و عطار و خیام، میراث اندیشه ایران، در زرتشت و مزدک و مانی و ملاصدرا و ابن سینا و غزالی، هنر مردم ایران، در خط و فرش و موسیقی، زندگی و آزادی در استبداد است، و ما هنوز، به خاطر دیدگاه و خواست دولتمردان و برنامه ریزانی که بدون توجه به مردم و آینده، به سیاست و منافع خود فکر می کنند، با اندیشه ای خام، به فکر خشت خام هستیم.
تنها یک زلزله کوچک کافی است، تا با هزاران هزار کشته، بافت قدیم یزد را همچون ارگ بم از بین ببرد، آیا منطق امروز جهان حکم و قبول می کند، پول نفتی که می شد با آن صنایع مادر و اشتغالزا، کارگاههای تولیدی و خانه های محکم امروزی برای جوانان ساخت، صرف بازسازی و نوسازی ساخته های خشتی در بافت قدیم شود؟
ویرانه های زلزله بم، فرار مغزها و هجرت نخبگان، نشان می دهد و ثابت می کند، که امروز، در امروز باید زندگی کرد، که در فضای مرده سابق و عظمت گذشته زیستن، راه رسیدن به فردا نیست.
ایرانی ها، با خروج ارز فراوان و اشتیاق زیاد، بدون توجه و نگاه به داشته های موجود، برای چی به خارج از کشور می روند؟
جوانان ایرانی، در شبهای روشن شهریور گرم دبی، جایی که تا چند دهه پیش، ریگستان خشک و داغستان مملو از مار و مارمولک بوده، در برج و هتل و بازار و تالارهای زیبا و مدرن، به قیمت از دست دادن بسیاری از چیزها و داشته ها، چه چیز را جستجو می کنند؟
دریا و کوه و جنگل و کویر و برف و آفتاب و غار و چشمه و رود و آبشار داریم، ناشیانه و بد و بی برنامه نشان می دهیم و تبلیغ می کنیم، که جهانگردان نمی آیند، و ایرانیان، راه ایرانگردی را گم می کنند.
نفت و گاز و معدن، آب و خاک و هوا، اندیشه و همت و ابتکار داریم، شایسته سالاری، نخبه پروری، روحیه نقد پذیری، سیاست و برنامه اصولی نداریم، در گذشته مانده، حسرت می خوریم، حرف می زنیم و عمل نمی کنیم، شعار می دهیــم و می ایستیم، که رشد نکرده، توسعه نیافته ایم.
9 میلیارد تومان بودجه ای که بر خلاف خواست و نیاز مردم، در کمال ناباوری، برای تحقیق و مطالعه در بافت قدیم اختصاص یافته، طی چه مدت زمانی، چگونه، و توسط چه کسانی، هزینه و صرف خواهد شد؟ بخشی از این بودجه، اگر با منطق و برنامه و اندیشه غیر سیاسی و انتخاباتی، صرف تحقیق و مطالعه در مسائل روز جامعه، ریشه یابی آسیبهای اجتماعی، بررسی علل توسعه نیافتگی، شناخت و پرورش استعدادها، رشد فرهنگ مطالعه، و ترویج تفکر می گشت، بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای موجود حل می شد.
اصلاحات و توسعه سیاسی، مردم سالاری و فردای بهتر، در نهایت، پس از این همه بحث و حدیث، و طی اینهمه راه، به اصلاح و ترمیم بناهای گذشته ختم شده است؟ شهریور هشتاد و سه
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 30,نوامبر,2024