میراث فرهنگی، اندیشه است. نه خشت خام!
میراث فرهنگی، خشت و خانه و ساختمان و دیوار و کوچه نیست؛ میراث فرهنگی، فکر و اندیشه ای است، که دروغ و ریا و ربا و اسراف و احجاف و ظلم و تنبلی را گناه می دانسته، با ابتکار و خلاقیت، بناهای خشتی قدیم را ساخته، با پشتکار و تلاش، کویر را رام، با انديشه و همت، قنات حفرکرده، با صبر و آب کم و معرفت، درخت کاشته، و آنچه را که نداشته، با صبر و قناعت و تلاش، بدست می آورده است.
میراث فرهنگی ما، اندیشه آدمهاست، نه خشت و دیوارها.
خشت و دیوارها، محکم بر جای خود مانده اند، اندیشه های محکمی که محکم می ساختند، کجا رفته اند؟ ساختمانهای کهنه و قدیمی،کوچه های تنگ و باریک و تاریک، میراث تاریخی هستند، نه میراث فرهنگی!
در شرایطی که مردم بسیاری از نقاط محروم، بیکار و بدهکار، فقیر و گرسنه، گرفتار و دردمند؛ دارای کمترین امکانات تفریحی و رفاهی و زندگی هستند، بسیاری از کودکان و نوجوانان، مملو از عقده و کمبود، بجای استخر، در جوی آب شنا، و در زمینهای خاکی بازی می کنند، اختصاص 67 میلیارد تومان بودجه برای احیای بافت مرده قدیم، چه پیامد و نتایجی در بر خواهد داشت؟
بافت قدیم مرده و از بین رفته را مگر می شود زنده کرد؟
بافت مرده را در شرایطی، بنا بدلایلی، تا یک مدت زمان خاصی، فقط می شود حفظ کرد.
امروز با پیشرفت علم و تکنولوژی، در عصر ارتباطات و الکترونیک، با کشک مال کشک نمی سابند و با طناب پوسیده داخل چاه نمی روند، کتابهای خطی به موزه رفته اند، خشت خام در آتش کوره پخته شده، ترازوی دیجیتال، قپان را از دور خارج کرده، بلند گو جای موذن را بر بالای مناره های مسجد گرفته، و سرنوشت جهان، در اتاق های روشن قدرت، به رایانه وصل شده است.
پس ما امروز، در بافت قدیم و خانه های خشتی دیروز، چی را برای چی و کی و چرا می خواهیم حفظ کنیم و نگه داریم؟
در فضای موج سوم و در عصر کامپیوتر و اینترنت و ماهواره، برای رسیدن به آزاد راه فردای بهتر، باید با منطق و بولدزر، اندیشه و فکر نو، خانه های خشتی پوسیده، و کوچه های بن بست و باریک کهنه دیروز را خراب کرده، بافت قدیم مرده را در تاریخ دفن کنیم.
کویر و آفتاب یزد، مسجد جامع مسلمانان و آتشکده زرتشتیان، باغ دولت آباد حکومتی و آب انبار شش باد گیری مردمی، نارین قلعه میبد، مسجد جامع فهرج و سرو ابرکوه، برای نشان دادن سابقه تاریخی و بزرگ اندیشی مردمی که بدون توجه و نگاه به حکومتها، با فرهنگ عدالت و تسامح در کنار هم می زیستند، به جهانگردان کافی است.
ظاهر سازی سطحی غیر اصولی، و مرمت غیر منطقی بناهای متعلق به گذشته ای که با مصالح و نیروی انسانی امروز، بدون توجه به زیر ساختها و پیامدهای زلزله ساخته می شود، چه توجیه و ارزشی دارد؟
خانه و بافت قدیم شهر، متعلق به آدمهای قدیمی بوده است، آدمهایی که در یک زمانی، بدون امکانات امروز، بنا به شرایط، با صداقت و سادگی، در فضای دیروز، با وسایل و قانون و نیاز دیروز، در جامعه توسعه نیافته دیروز زندگی می کردند.
استعمار و خواست غرب، با حرکت های فریبنده، به کمک استثمار داخلی و برنامه و نیاز حکومتهای غیر مردمی، در یک تهاجم فرهنگی حساب شده، فرهنگ و هویت ارزشمند تمدن های گذشته را گرفته، برج شیشه و بتون، زیبا و مقاوم در برابر زلزله و بلایای طبیعی ایجاده کرده، و ذهن و فکر ملتهای فرهنگ مدار باستانی را با تبلیغات و تشویق ریا کارانه، به خشت پوسیده گذشته، و عظمت از دست رفته، بند و سرگرم کرده است.
هاید پارک و هاروارد، دموکراسی و قانون، عدالت و تسامح، نظم و امنیت، برج ایفل و مجسمه آزادی، با ساختار نوین و آهنی، جاذبه های جدید غرب، در برابر ساخته های خشتی و کهنه شرق است.
چی داشته ایم مهم نیست. چی داریم اصل است.
هویت تاریخ ایران، در ویرانه های تخت جمشید و پاسارگارد و بیستون، میراث فرهنگ ایران، در جشن نوروز و سده، حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی و عطار و خیام، میراث اندیشه ایران، در زرتشت و مزدک و مانی و ملاصدرا و ابن سینا و غزالی، هنر مردم ایران، در خط و فرش و موسیقی، زندگی و آزادی در استبداد است، و ما هنوز، به خاطر دیدگاه و خواست دولتمردان و برنامه ریزانی که بدون توجه به مردم و آینده، به سیاست و منافع خود فکر می کنند، با اندیشه ای خام، به فکر خشت خام هستیم.
تنها یک زلزله کوچک کافی است، تا با هزاران هزار کشته، بافت قدیم یزد را همچون ارگ بم از بین ببرد، آیا منطق امروز جهان حکم و قبول می کند، پول نفتی که می شد با آن صنایع مادر و اشتغالزا، کارگاههای تولیدی و خانه های محکم امروزی برای جوانان ساخت، صرف بازسازی و نوسازی ساخته های خشتی در بافت قدیم شود؟
ویرانه های زلزله بم، فرار مغزها و هجرت نخبگان، نشان می دهد و ثابت می کند، که امروز، در امروز باید زندگی کرد، که در فضای مرده سابق و عظمت گذشته زیستن، راه رسیدن به فردا نیست.
ایرانی ها، با خروج ارز فراوان و اشتیاق زیاد، بدون توجه و نگاه به داشته های موجود، برای چی به خارج از کشور می روند؟
جوانان ایرانی، در شبهای روشن شهریور گرم دبی، جایی که تا چند دهه پیش، ریگستان خشک و داغستان مملو از مار و مارمولک بوده، در برج و هتل و بازار و تالارهای زیبا و مدرن، به قیمت از دست دادن بسیاری از چیزها و داشته ها، چه چیز را جستجو می کنند؟
دریا و کوه و جنگل و کویر و برف و آفتاب و غار و چشمه و رود و آبشار داریم، ناشیانه و بد و بی برنامه نشان می دهیم و تبلیغ می کنیم، که جهانگردان نمی آیند، و ایرانیان، راه ایرانگردی را گم می کنند.
نفت و گاز و معدن، آب و خاک و هوا، اندیشه و همت و ابتکار داریم، شایسته سالاری، نخبه پروری، روحیه نقد پذیری، سیاست و برنامه اصولی نداریم، در گذشته مانده، حسرت می خوریم، حرف می زنیم و عمل نمی کنیم، شعار می دهیــم و می ایستیم، که رشد نکرده، توسعه نیافته ایم.
9 میلیارد تومان بودجه ای که بر خلاف خواست و نیاز مردم، در کمال ناباوری،برای تحقیق و مطالعه در بافت قدیم اختصاص یافته، طی چه مدت زمانی، چگونه، و توسط چه کسانی، هزینه و صرف خوهد شد؟
بخشی از این بودجه،اگر با منطق و برنامه و اندیشه غیر سیاسی و انتخاباتی، صرف تحقیق و مطالعه در مسائل روز جامعه،ریشه یابی آسیبهای اجتماعی،بررسی علل توسعه نیافتگی،شناخت و پرورش استعدادها، رشد فرهنگ مطالعه، و ترویج تفکر می گشت، بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای موجود حل می شد.
اصلاحات و توسعه سیاسی، مردم سالاری و فردای بهتر، در نهایت، پس از این همه بحث و حدیث، و طی اینهمه راه، به اصلاح و ترمیم بناهای گذشته ختم شده است؟
محمد رضا شوق الشعراء
شهریور 83 یزد
يزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 29,دسامبر,2024