آقای احمدینژاد! پس 22 خرداد 88 کجا بودید؟
صادق زیباکلام طی یادداشتی به بررسی اظهارات روز گذشته محمود احمدی نژاد پرداخته است.
به گزارش انتخاب ، او می نویسد: آیا واقعا آقای احمدینژاد دچار یک تحول روحی و معرفتی شده؟ آیا این همان احمدینژاد است که 13 میلیون اقشار و لایههای تحصیلکرده جامعه را مشتی خس و خاشاک خواند؟ یا اینکه ایشان در همان 22 خرداد 88 هم به همین ارزشها و اعتقادات پایبند بود؟ من قبلا هم این بحث را مطرح کردهام که به راستی با مواضع دموکراسیخواهی، مردمگرایانه و اصرار بر به رسمیت شناختن حقوق شهروندی انسانها را چگونه باید تبیین و تفسیر کنیم؟
او اضافه می کند: اینها را از ایشان قبول کنیم و نپرسیم که پس شما 22 خرداد 88 کجا بودید؟اینها را از ایشان نپذیریم و بگوییم که از دید ما شما همان احمدینژاد قبل از اردیبهشت 90 هستید که حالا به دلیل تضاد منافعتان با شرکای اصولگرایانتان در قدرت، دموکراسیخواه شدهاید؟ پاسخ من همان است که در جریان تقاضای رفتن ایشان به زندان اوین نوشتم.
متن کامل یادداشت او در اعتماد در پی می آید:
«یکی از دوستان میگفت که اسم رییسجمهور را در پای مصوبه مجلس بنویسید و خیال مردم را راحت کنید.»
«انتخابات آزاد حق مردم است و اینکه برخلاف قانون اساسی صلاحیت بالاترین مقام اجرایی کشور به نظر عدهیی که ملت هیچ رایی به آنها نداده است بند شود درست نیست.»
«مجموعه نمایندگان مجلس، نماینده اقلیتی از مردم هستند». «بعضیها فکر میکنند زمان قاجار است و تمام حقوق مردم در مجلس است.» «در جایجای قانون اساسی بحثهای فراوانی در خصوص آزادی، از جمله آزادی مطبوعات، آزادی انتخابات و آزادی انسانها انجام شده است.»
اینها بخشی از سخنان آقای احمدینژاد در همایش ملی جایگاه قوه مجریه در حقوق اساسی جمهوری اسلام ایران که صبح دیروز در دانشگاه شهید بهشت برگزار شد، است. البته این نه بار اولی است که ایشان چنین سخنان و نظراتی ابراز میدارند و نه علیالظاهر آخرین بار خواهد بود. اصل حرف ایشان کاملا درست است. میماند اینکه انگیزه ایشان برای بیان این نظرات چیست؟ بگذارید با بخش اول شروع کنیم.
رییسجمهور میگوید مجلس نمایندگی اقلیتی از رایدهندگان را بیشتر ندارد. بنابراین این اقلیت 30 درصدی نمیتواند برای نامزد ریاست جمهوری که قرار است نمایندگی قاطبه ملت را دربر داشته باشد، تصمیمگیری نماید. بگذارید استدلال ایشان را با اعداد و ارقام واقعی نشان دهیم. بسیاری از نمایندگان اصولگرای مجلس نهم که از حوزه انتخابیه تهران انتخاب شدهاند، با کمتر از 300 هزار رای به مجلس راه یافتهاند. یعنی در تهران (شامل شهرری، اسلامشهر و شمیرانات) که دستکم شش میلیون واجدین شرایط دارد بسیاری از نمایندگان تهران با 300 هزار رای به مجلس رفتهاند. این یعنی کمتر از پنج درصد واجدین شرایط به آنها رای دادهاند و آنان نمایندگی 95 درصد مردم تهران را ندارند. حال نمایندگانی که فقط پنج یا 10 درصد مردم به آنها رای دادهاند قرار است که پای نامزدهای رییسجمهور را هم امضا کنند.
البته آقای احمدینژاد وارد بحث شورای نگهبان نمیشوند. اما آن هم یک داستان غمانگیز و تکراری است. اساسا نفس اینکه یک نهادی بیاید به مردم بگوید که چه کسانی صلاحیت دارند و چه کسانی ندارند، در حقیقت مغایر با اصل و اساس دموکراسی است. احمدینژاد درست میگوید که اساس دموکراسی بر روی این اصل استوار شده که مردم باید خودشان و با رای مستقیمشان حکومت را برگزینند. اینکه شورای نگهبان به مردم بگوید که چه کسی صلاحیت دارد و چه کسی صلاحیت ندارد، در حقیقت به معنای آن است که خود مردم قادر به تشخیص نیستند و شورای نگهبان به مثابه قیم، بزرگتر، ولی و سرپرست آنان این وظیفه را برعهده دارد. درست مثل یک طفل صغیر یا یک فرد کبیر اما عقبافتاده از نظر فکری که برای آنان قیم و سرپرست تعیین میکنیم. بنیان دموکراسی روی این اصل ساده قرار گرفته که مردم هر کسی، حتی اگر خواستند یک فرد عامی و بیسواد را میتوانند برای ریاست و نمایندگی خود برگزینند. تجربه بشری نشان داده که همه آنان که مدعی هدایت مردمند، در وهله نخست به فکر مصالح و منافع خودشان هستند. در عمل هم شورای نگهبان خیل عظیمی از نامزدها را «ردصلاحیت» کنار گذاشته و هر قدر هم ردصلاحیت شدهها اصرار کردهاند که آن شورا دلیل یا دلایل ردصلاحیتشان را اعلام کند، شورای نگهبان خودداری کرده است.
بنابراین احمدینژاد درست میگوید و به عنوان یک قاعده کلی نهادهای انتصابی که در عین حال پاسخگو هم نیستند نمیتوانند نامزدهای نهادهای انتخابی را تعیین کنند. به بیان دیگر، دموکراسی را هر طور که تعریف کنیم، «نظارت استصوابی» در تضادی آشکار با اساس و بنیان دموکراسی قرار میگیرد.
هر قدر که صحت نظر احمدینژاد را میتوان به آسانی نشان داد، اینکه انگیزه یا انگیزههای ایشان برای این مسائل چه میباشد، دشوار و پیچیده است. آیا واقعا آقای احمدینژاد دچار یک تحول روحی و معرفتی شده؟ آیا این همان احمدینژاد است که 13 میلیون اقشار و لایههای تحصیلکرده جامعه را مشتی خس و خاشاک خواند؟ یا اینکه ایشان در همان 22 خرداد 88 هم به همین ارزشها و اعتقادات پایبند بود؟ من قبلا هم این بحث را مطرح کردهام که به راستی با مواضع دموکراسیخواهی، مردمگرایانه و اصرار بر به رسمیت شناختن حقوق شهروندی انسانها را چگونه باید تبیین و تفسیر کنیم؟ اینها را از ایشان قبول کنیم و نپرسیم که پس شما 22 خرداد 88 کجا بودید؟اینها را از ایشان نپذیریم و بگوییم که از دید ما شما همان احمدینژاد قبل از اردیبهشت 90 هستید که حالا به دلیل تضاد منافعتان با شرکای اصولگرایانتان در قدرت، دموکراسیخواه شدهاید؟ پاسخ من همان است که در جریان تقاضای رفتن ایشان به زندان اوین نوشتم.
ما باید احمدینژاد جدید را بپذیریم یا درستتر گفته باشیم، اینقدر کدر، بدبینانه، سیاه و منفی به انسانها نگاه نکنیم. یک احتمال ضعیف و خیلی ضعیف بدهیم که واقعا ممکن است احمدینژاد به روایت ناصرالملک معتقد بود، در عصر مشروطه «اصالتا و نه سیاستا» طرفدار مردم است، اصالتا به فکر دفاع از حقوق ملت افتاده باشد. اینکه گذشته را هی علم کنیم و بر سر وی بکوبیم یک واکنش در قبال احمدینژاد جدید است. یک واکنش دیگر آن است که به وی خوشامد بگوییم و به وی یادآوری کنیم که یک گام برداشته و حالا منتظریم که گامهای بلندتری در جهت تحقق دموکراسی در کشور بردارد. به هر حال اگر او «سیاستا» طرفدار حقوق مردم شده باشد، خیلی طول نخواهد کشید که بر جامعه این امر مکشوف خواهد شد به تعبیر قدیمیها: ماه همیشه زیر ابر پنهان نمیماند.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 24,دسامبر,2024