؛
سیاست تحریم ادامه پیدا می کند/ در رابطه با ایران، کنگره آمریکا حرف اول را می زند؛ نه دولت/ مذاکره باید عمیق تر بررسی شود تا به ما آسیب نزند
باران: تاثیر انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکا موضوع مورد بحث نشست شصت و دوم بنیاد باران بود.
به گزارش باران، در شصت و دومین نشست ماهانه بنیاد باران که با حضور اعضای بنیاد برگزار شد، آقایان دکتر ابراهیم متقی و دکتر فؤاد ایزدی اساتید علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه تهران با موضوع "انتخاب آمریکا و تاثیر آن در مناسبات و روابط ایران و آمریکا" سخن گفتند.
در بخش اول این نشست دکتر متقی سخنانی را در خصوص گزینه های مختلف پیش روی امریکا برای برخورد با ایران ایراد کرد که مشروح آن در پی می آید:
بحث ما در این خصوص است که اوباما چه الگویی را در رابطه با ایران و کشورهای خاورمیانه بکار خواهد گرفت. خیلی ها بر این امر واقف هستند که اگر تحریم در دستور کار دولت آمریکا قرار نمی گرفت، فضای اقتصادی و اجتماعی ایران به این اندازه ملتهب نبود. واقعیت این است که در فضای فعلی جلوه هایی از "دیپلماسی اجبار" در دستگاه سیاست خارجی آمریکا در ارتباط با ایران شکل گرفته و ادامه پیدا کرده است. دیپلماسی اجبار مربوط به رئیس جمهوری از حزب دموکرات است و رویکردش ریشه در رهیافاتهای نئولیبرالی دارد؛ به عبارت دیگر تلاش دارد که از قدرت نرم و نشانه های آن، در سیاست خارحی و امنیت ملی آمریکا استفاده کند.
تمایزات اوباما چه با مک کیت و چه رامنی و بسیاری از کاندیداهای بالقوه جمهوریخواه را ما شاهد بودیم؛ نگاه اوباما مبتنی بر اجتناب از درگیری بود و سیاست تغییر او در ارتباط با ایران را باید نه در فضای بازسازی روابط، بلکه در فضای کنترل الگوهای تهاجمی دانست؛ یعنی الگوهایی که در دوران جورج بوش توسط افرادی چون دیک چنی، کارل رو(مشاور مطبوعاتی بوش) و رامسفلد پیگیری می شد. آنها بکارگیری روش های نظامی را نشانه قدرت می دانستند. بحثهایی که اوباما در دوراه اول ریاست جمهوری دنبال می کرد، مبتنی بر اجتناب از سیاستهای تهاجمی و کاربرد واژه های تند و افراطی و از طرف دیگر سوق دادن و جهت دادن روابط آمریکا و ایران و نگاه آمریکایی به ایران از طریق نهادهای بین المللی بود.
شاید در آن چهار سال گذشته بخش قابل توجهی از سیاستهای امنیتی آمریکا در رابطه با ایران به حوزه اجرا رسید. در همان سال اول این سوال مطرح شده بود که چه گزینه هایی در برخورد امریکا و ایران وجود دارد. موسسه بروکینگز که کارشناسان زیادی در آن فعالیت دارد، در پاسخ به این سوال 9 گزینه را مورد بررسی قرار دادند و هرکدام مورد بررسی جداگانه قرار گرفت. گزینه اول حمله نطامی توسط آمریکا، گزینه دوم حمله نظامی توسط آمریکا-اسرائیل-برخی کشورهای منطقه، گزینه نظامی حمله نظامی توسط اسرائیل، گزینه چهارم گسترش ارتباط، گزینه پنجم آشوبهای سیاسی و اجتماعی، گزینه ششم مهر بود. در نهایت جمع بندی ای که داشتند، بخصوص پس از فضای سیاسی سال 88 این بود که فشارها را باید به گونه مرحله، غیر مستقیم و در فضای قالبهایی که در ادبیات ایرانی "جنگ نرم" نامیده می شود اعمال کنند.
جنگ نرم با توجه به سه نکته ای که عرض می کنم، یک واقعیت در برخورد ایران با امریکاست:
1- فعال سازی گروههای اپوزوسیون، فعال سازی آنها، حمایت از آنها، سازمان ایجاد کردن برای آنها و بکارگیری در قالب سیاست های فراگیری که آمریکا در رابطه با ایران دنبال می کند، برای مشروعیت زدایی از جمهوری اسلامی. موسساتی مانند امریکن اینترپرابز بیش از دیگران روی این موضوع کار می کردند. اکثر آقایانی که در سالهای اخیر به آمریکا رفته اند یا از قبل رفته بودند هم در این گونه مراکزی سمتهایی پیدا کرده اند و این نوع برخورد تصاعد یافته است؛ نشانه آن هم خارج کردن منافقین از لیست گروههای تروریستی بود. در حالی که در سال 1993 طی مصوبه ای که توسط مک کین تنظیم کرده بود در لیست گروههای تروریستی قرار گرفته بودند و تا سپتامبر گذشته در زمره گروههای تروریستی بود که توسط وزارت خارجه آمریکا فعالیتهای آن و نگرانی آمریکا در خصوص آن اعلام می شد. اما از دوسال پیش فرایند خارج سازی این گروه از لیست گروههای تروریستی آغاز شد، برخی مجموعه ها کار حقوقی کردند و فردی به نام "سید المحدثین" کارهای مربوط به سیاست خارجی آن را انجام داد. بالاخره آمریکا نام این گروه را از لیست گروههای تروریستی خارج کرد و این اقدام به معنای امکان مذاکره، وقت ملاقات گرفتن و تخصیص یافتن اعتبارات در بودجه بود. قبل از آن هم آنها با امریکا ارتباط داشتند، اما ردیف بودجه آنها جزو اعتبارات سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بود که محرمانه می ماند.
2- اقدامات در حوزه سایبرنتیک؛ در نوامبر 2010 در وزارت دفاع آمریکا معاونت سایبری تشکیل شد که کار آن انجام اقدامت سایبری بود. ویروس استاکس نت و دو ویروس دیگر، خرابکاری در تاسیسات نظامی و... هم در راستای همین فعالیتها.
3- تحریم های اقتصادی؛ این تحریم ها معادله ای در فضای تفکرات نئولیبرالی است که از طریق محدوسازی قابلیت های اقتصادی زمینه های کاهش قابلیت های ساختاری بوجود می آید. این الگوها را آمریکایی ها قبلا به نوعی در ارتباط با شوروری و عراق مورد استفاده قرار داده بودند. بحث تحریم ها جزء سوم مهار ایران محسوب می شود.
هر کدام از این سه جزء تصاعد پیدا می کرد و طبعا فشار بر ایران افزایش می یافت. مثلا تحریم ها از قطعنامه 1737 تا 1929 را که ببینیم قطعنامه آخر از همه تحریم های قبلی قابلیت بیشتری در کاهش قابلیتهای ایران را داشت و از همه مهمتر اینکه این قطعنامه آخر را آنها تصویب کردند تا روسیه و چین هم رای مثبت دهند و بعد هم خودشان مصوباتی مبتنی بر قوانین داخلی خودشان بود. یعنی تحریم ها را از حوزه چندجانبه بین المللی به حوزه یکجانبه گرایی منتقل کردند. نام آن را هم "تحریم های فلج کننده" گذاشتند. واقعیت این است که از روز اعمال تحریم ها توسط اتحادیه اروپا، بازار ارز دچار شوک شد که همین شوک زندگی اقتصادی ایرانیان را و سپس تفکر و ادراک جامعه ایرانی را در رابطه با کارآمدی اقتصاد دولتی تحت تاثیر قرار داده است.
اوباما در دوره دوم وقتی کاندیدا شد نگاههای متفاوتی در جامعه ایران وجود دارد؛ اینکه دوست داریم کدامیک برنده نشود. من در محیط های مختلف این موضوع را تست کردl و نتیجه این بود که بیش از 70 درصد جامعه نخبه ایرانی به اوباما گرایش دارد و هنگام بررسی نتایج نظرسنجی در سایر کشورها هم نتیجه مشابه وجود داشت. فقط در پاکستان مردم علاقه داشتند میت رامنی برنده شود و آن هم به خاطر سیاست نظامی اوباما بود که در رابطه با پاکستان به کار گرفته بود. من در سمینارهای بین المللی هم می دیدم که آنها موضع منفی نسبت به دولت اوباما دارند و دلیل هم این بود که روزانه هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا بالای سر آنها به پرواز در می آیند و در 80 درصد موارد مناطق مسکونی را هدف قرار می دهند. یعنی امروز تکنولوژی های فوق مدرن یک بازتاب مشروعیت زدایی ایجاد کرده است. اما وقتی این تکنولوژی ها در وزارت دفاع آمریکا سفارش داده می شود، باید مصرف شود تا اشکالات آن دیده شود و سفارشات بعدی داده شود. فضای راهبردی آمریکا عمدتا در دست وزارت دفاع است که ارتباطی چند جانبه میان مراکز تحقیقاتی، صاحبان صنایع و نظامیان ایجاد می کند. به همین دلیل هم هست که در سنت های آمریکا تا جایی که به یاد دارم وزیر دفاع نظامی نداشته اند. مثلا برای دور دوم اوباما جان کری مطرح است؛ اما او 20 سال است که لباس نظامی را کنار گذاشته است و از دیسیپلین نظامی خارج شده است. در دور اول اوباما هر دو وزیر دفاع، با نمایندگان کنگره که طرفدار برخورد نظامی در ایران بودند موافق نبودند، زیرا آمریکا درگیر افغانستان است و نیز جمعیت جوان زیاد ایران می تواند منجر به ایجاد حلقه های نظامی شود که موجب شورش و برخوردهای منطقه ای شود.
نگاهی که اوباما امروز در مورد ایران دارد دقیقا ادامه نگاههای گذشته است. البته در ماههای اول آن نگاه هیجانی امنیتی اندکی تعدیل می شود که نشانه های آن را می بینیم. برکناری خانم هیلاری کلینتون یک نقطه مثبت برای جمهوری اسلامی است که در سیاست خارجی آمریکا ایجاد می شود. سوزان رایس و دنیس رایس هم به عنوان گزینه های جایگزین مطرح هستند که احتمال گزینه اول بیشتر است.
در این فضا نگاه آمریکا به ایران در یک موقعیت تعدیل قرار می گیرد. هیلاری کلینتون که در سال 2008 رقیب اوباما درون حزب بود، از جانب عربستان سعودی کمک مالی هنگفتی گرفت که آن زمان در فضای آمریکا جنجال زیادی ایجاد کرد، اما چون بعدا با اوباما ائتلاف کرد ادامه نیافت؛ همانطور که بحث های مربوط به دیوید پترائوس در زمان انتخابات اخیر برجسته نشد و برای عدم تاثیرگذاری روی رقابتها آن را مطرح نکردند و یمنه برای استعفای پترائوس فراهم شد. هنوز هم مشخص نشد که آیا همه مسائل مربوط به خانم پائولوست یا اینکه موضوعات دیگری هم مطرح است؟ زیرا برخی رسانه ها آن را به گروههای ذی نفوذ مربوط می دانند و نقش اسرائیل را هم مهم می دانند، زیرا سیاستهای تعدیلی داشت، احتمال کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری یا معاونت ریاست جمهوری دور آینده وجود داشت، کتب او در آکادمی های آمریکا تدریس می شد، صاحب سبک بود، تئوری ضد گفتمان داشت و کتابی به عنوان "زبان، گفتمان، هویت و جنگ ضد شورش" داشت. در آن کتاب فضای خاورمیانه و فضای هویت گرایی در آن را توضیح می دهد و بر اساس آنها می گوید که چه باید کرد؟ توصیه پترائوس این بود که موازنه منظقه ای ایران و عربستان از طریق موازنه نیروهای هویتی حاصل شود و برای جلوگیری از گسترش گفتمان ایران در خاورمیانه باید یک ضدگفتمان در خاورمیانه برای کنترل گفتمان ایران بوجود آید. البته بحث رایس تحت عنوان "گفتمان رایس" هم یک موازنه منطقه ای است، اما در فضای موازنه منطقه ای جایگاه چندانی برای عربستان قائل نیست و معتقد است عربستان در موقعیتی قرار می گیرد که توازن منظقه ای را از بین می برد.
البته نگاه آمریکایی ها از سالهای 1992-93 مبتنی بر توازن ضعف بود؛ زمانی بحث توازن بحث را در قالب مهار دو جانبه بررسی کردند و نکته جالب توجه این است که این رویکرد را هم ادامه دادند که حتی در زمان دوت آقای خاتمی شاهد آن بودیم؛ موضوع عبور از خاتمی و برجسته کردن موضوع تضاد(حاکمیت دوگانه) که برخی دوستان در داخل هم به آن استناد می کردند از جمله موارد آن است. یعنی آنها می خواستند ببینند که نیروهایی که می خواهند روی آنها سرمایه گذاری کنند چقدر روی استراتژی ها اثرگذار هستند.به هر ترتیب در فضای جدید، رئیس سیا، وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و وزیر خزانه داری که در اعمال محدودیتها علیه ایران اثر زیادی داشتند، تغییر می کنند.
بنابراین با توجه به فضای موجود سیاست تحریم به نوعی ادامه پیدا می کند، سیاست مهار ایران یک موضوع در برابر دو گزینه دیگر(مذاکره و برخورد نظامی)بسیار جدی خواهد بود. امروز شرایط برای مذاکره و حمله نظامی بسیار ضعیف است. البته بحث هایی در مورد مذاکره این روزها شنیده می شود؛ یکی از نشانه های آن خانم و آقای "لورت" است که یک سایت اینترنتی هم دارند و مقالاتی را در نشریات مختلف منتشر می کنند؛ آنها ظاهرا یهودی هستند و می دانیم که یهودی ها مسائل ایران را به دقت مشاهده می کنند و الگوهای متفاوتی را در پیش می گیرند. بنابراین بحث های غیر رسمی هم وجود دارد که اخیرا روسیه روی آن تاکید کرده و گفته است که عبور از بحران بدون مذاکره مستقیم امکانپذیر نیست. اما برنامه ریزی های جدید برای مذاکره ایران با 5+1 احتمالا به ژانویه 2013 موکول می شود و قبل از آن مذاکره ای متصور نیست. ما یک مانور نظامی آمریکا را هم در پیش داریم که در چارچوب سیاست بازدارندگی است. شلیک ایران به پهپاد آمریکا هم یک سیاست جدید در حوزه خلیج فارس است؛ زیرا فضای تردد در حوزه خلیج فارس بسیار در هم تنیده است و هر هوپیما ممکن است وارد حریم کشور دیگری شود. اقدام ایران هم یک واکنش به ساقط کردن پهپاد ایرانی بود. در هر صورت اسرائیل در شرایط موجود، در منطقه یک بازیگر هیجانی تندورست و صرفا رئیس ستاد ارتش آن(اشکنازی) یک نگاه تعدیلی دارد و وزیر دفاع و نخست وزیر تگاه تهاجمی دارد.
خاورمیانه امروز در فضای تحول بسیار جدی قرار دارد؛ تکلیف قدرت و حکومت سوریه هم به احتمال بسیار زیاد تا فوریه و حداکثر مارس سال آینده مشخص می شود. البته جابجایی حکومت در آنجا ابهام را برطرف نمی کند؛ زیرا سوری ها بشدت متکثر و متنوع و ضد هم هستند. تا امروز یک بشار اسد بود و همه در کنار هم بودند اما در آینده اینگونه نخواهد بود. تغییرات در سوریه روی سرنوشت ایران اثرگذار خواهد بود.
فعلا "مهار" سیاست رسمی آمریکا خواهد بود و فکر نمی کنم که اوباما بخواهد در دور دوم در آن تغییری ایجاد کند. اما طرح دیگری به نام "بازی بزرگ" یا "طرح جامع" هم مطرح است که هدف آن حل جامعه مسائل ایران و آمریکاست که تحقق آن امکانپذیر نیست. این مدل در رابطه با چین انچام شد، اما مربوط به زمانی بود که آمریکا می خواست در اردوگاه سوسیالیسم شکاف ایجاد کند؛ البته در زمان اجرای این طرح، از قبل تغییرات در چین شکل گرفته بود اما در ایران تغییرات در جهت معکوس شکل گرفته است. به هر ترتیب فضای 1-2 ماه آینده فضای تغییر خواهد بود وشکل بندی ژئوپلیتیک خارمیانه طی دو سال آبنده رقم خواهد خورد، اما معلوم نیست که در این مدت چه فرایندی در ارتباط با شکل خواهد گرفت؛ اما برخی نخبگان آمریکایی مانند بروس ریدل، سوزان مالونی و کنت پولاک که قبلا در سرویس های امنیتی آمریکا فعالیت می کرده اند و اکنون در موسسات مطالعاتی هستند، بر ضرورت اجتناب از برخورد نظامی تاکید می کنند.
در ادامه نیز دکتر فؤاد ایزدی به بررسی ساختار قدرت در آمریکا پرداخت و تحلیلی را در خصوص دو نگاه موجود در جریان حاکم بر دولت آمریکا در قبال ایران، ارائه داد:
نکاتی را که امروز خدمت شما عرض می کنم عمدتا به رابطه ایران و آمریکا برمی گردد. اما پیش از آن سه ابهام موجود در این زمینه را مطرح می کنم تا پس از آن وارد بحث اصلی شویم:
1-معمولا در داخل کشور ما زمانی که در مورد رابطه با آمریکا صحبت می کنند، روی قوه مجریه آمریکا تمرکز می کنند. یعنی مثلا وقتی اوباما به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شود روی وی و کابینه اش به عنوان عامل موثر در رابطه توجه می شود؛ در حالی که این تمرکز ما را گمراه می کند. زیرا در بخش سیاست خارجی و به خصوص رابطه با ایران، کنگره آمریکا حرف اول را می زند و در طول 34 گذشته هرگاه قوه مجریه آمریکا می خواست سیاست خود در قبال ایران را تعدیل کند، افرادی را در کنگره یا سنا می دیدیم که فعالیت می کردند تا جلوی این کار را بگیرند و در آخرین مورد، حدود 2 ماه پیش در کنگره قانونی تصویب شد که به موجب آن هر مقام دولتی که بخواهد با یک مقام ایرانی ارتباط بگیرد دو هفته قبل از انجام باید موضوع را به اطلاع کنگره برساند.
از این جهت توجه به افرادی که در کنگره هستند و کسانی که رئیس کمیسیون ها می شوند، اهمیت کمتری از وزرای کابینه ندارد. ما در دوره آقای اوباما شاهد چالش هایی میان دولت و کنگره بودیم؛ مثلا هنگام طرح موضوع تحریم بانک مرکز ایران توسط کنگره، اوباما از طریق آقای تیموتی گایتنر وزیر دارایی نامه ای را به سنا نوشت و از سناتورها خواست تا بحث تحریم بانک مرکزی ایران را پیگیری نکند و اشاره شده بود که در چند سال وضع تحریم علیه ایران موفق بوده ایم و این تحریم در نهایت ممکن است به ضرر ما باشد، زیرا ما با برخی کشورها که تاکنون ایران را با هم تحریم کرده بودیم ارتباط داریم و این تحریم ممکن است رابطه ما با آنها را بر هم بزند. دلیل این مخالفت این بود که اگر یک بانک خارجی با بانک مرکزی ایران ارتباط داشته باشد، در آمریکا نمی تواند فعالیت کند. چند روز بعد از این نامه در خصوص تحریم بانک مرکزی رای گیری شد و با وجود اکثریت داشتن دموکراتها در سنا، این تحریم با 100 رای تصویب شد؛ یعنی حتی یک نماینده حاضر نشد به نامه رئیس جمهور اعتنا کند. در حالی که اوباما در همان زمان در حال رقابتهای انتخاباتی بود، اما آنها حاضر به همصدا شدن با اوباما نشدند. این امر نشان دهنده قدرت لابی اسرائیل است؛ البته در پایان ذکر می کنم که لابی اسرائیل با وجود قدرتمند بودن اینگونه نیست که همه چیز را در اختیار داشته باشد و حرف آخر را بزند.
در دوره جدید هم که مردم مجلس نمایندگان و یک سوم سنا را انتخاب کردند، همان ترکیب قبلی انتخاب شد؛ بر خلاف ایران که معمولا نمایندگان مجلس در هر دوره تغییر زیادی می یابند. اما امروز مانند قبل کنگره آمریکا در اختیار جمهوریخواهان و سنا در دست دموکراتهاست. یعنی 7 هزار میلیون دلار هزینه انتخلاباتی تغییر زیادی در ترکیب قدرت ایجاد نکرد. اما ما در داخل کشور به این نقش کنگره توجه نمی کنیم ودر نوع سیاستگذاری ما و تامل در آینده مشکل ایجاد می کند.
البته این مشکل صرفا مربوط به ایران هم نمی شود؛ شما به عنوان مثال موضوع سفر مک فارلین و الیور نورث به ایران (ایران گیت) در دهه 60 را ببینید؛ هدف آن سفر فروش سلاح بود. ابران هزینه آن سلاحها را پرداخت کرد که بخشی از آن برای کنتراهای نیکاراگوئه(مخالفان اورتگا) ارسال شد. چرا از طریق فروش سلاح به ایران این کار را کردند؟ زیرا کنگره، مخالف سیاست ریگان در حمایت از کنتراها بود و چون تأمین بودجه هم در دست کنگره بود و تصمیم به توقف تخصیص بودجه برای کنتراها بود؛ اما چون ریگان و الیور نورث علاقه داشتند که از کنتراها حمایت کنند از این روش(فروش سلاح به ایران) خواستند برای تامین پول لازم اقدام کنند. در آمریکا نظارت بر قوه مجریه خیلی بیشتر از ایران است؛ مثلا در وزارت خارجه، حتی معاونان و سفرا هم با رای کنگره انتخاب می شوند؛ لذا نقش کنگره آمریکا، بازیگران حاضر در آن و نگاه آن به رابطه با ایران که اکنون منفی است، در رابطه آن کشور با ایران نباید نادیده گرفته شود.
2-ما آمریکا را با پیچیدگی های موجود و لایه ها و جناح های مختلفی که در حاکمیت و نهادهای سیاسی آن حضور دارند، نمی بینیم. مثلا الان در درون دولت اوباما دو جناح در رابطه با ایران فعالیت می کنند؛ بک جناح معتقد است که تا پایان سال 2013 تکلیف ایران باید روشن شود؛ یعنی ایران یا در موضوع هسته ای تسلیم می شود و یا اینکه باید حمله نظامی انجام شود. بر همین اساس آقای دنیس راس دو روز پس از پیروزی در انتخابات اخیر اعلام کرد که این جناح اول پیروز شده و اوباما از این جناح حمایت می کند. اگر این ادعای راس درست باشد، کشور با مشکلات جدی مواجه خواهد شد و در نهایت اتفاقی که خواهد افتاد، اتفاقی نیست که ما به آن عادت داشته باشیم؛ زیرا در طول 34 سال گذشته رابطه دو کشور "کجدارو مریز" بوده و همدیگر را مدیریت کرده اند. اما به نظر می رسد این رابطه در حال تغییر است و قرار است اتفاقاتی بیفتد؛ بحث حمله نظامی چیزی است که گروه اول در تیم اوباما به آن معتقد است. نماینده این گروه هم افرادی مانند همین دنیس راس است که تا چند ماه پیش پرونده ایران در دست او بود.
اما گروه دوم کسانی هستند که معتقد به "محدود کردن" ایران هستند و این برخلاف گروه اول است که می گویند ما نمی توانیم بگذاریم ایران هسته ای شود. بلکه گروه دوم معتقد است رابطه آمریکا و شوروی با وجود برخورداری از سلاح هسته به مدت چند دهه مدیریت شد و همین سیاست را در قبال ایران هم می توان پیش گرفت. در حالی که ایران حتی سلاح هسته ای هم ندارد و اگر هم داشته باشد، قابل مدیریت است.
در این زمینه مناظره پل رایان و جو بایدن نامزدان معاونت رئیس جمهور آمریکا مناظره بسیار مهمی بود، اما رسانه های ما پوشش مناسبی به آن ندادند و فقط ما در دانشکده خودمان آن را ترجمه کردیم. در آن مناطره رایان نکاتی را که مطرح می کرد، حمله به بایدن بود و می گفت در دوره شما ایران قوی تر شده است، تعداد سانتریفیوژ ها زیاده شده و ... . بایدن در پاسخ او مطالبی را گفت که هیچ گاه مطرح نکرده بود؛ زیرا در مناظره ها معمولا با جوی که ایجاد می شود طرفین حرفهای متفاوتی را می زنند؛ بخصوص آنکه مخاطبان هم زیاد هستند. او گفت که اولا غنی سازی ایران در حد 20 درصد است و در حد بالا این کار را انجام نمی دهد. دوم اینکه ایران اصلا سلاح ندارد که اورانیوم را بخواهد در آن استفاده کند. یعنی حتی اگر ایران غنی سازی 95 درصد انجام دهد، فناوری بمب را ندارد که بخواهد از آن استفاده کند. نکته سوم اینکه اگر ایران به بمب هم دست پیدا کند ما زودتر به آن دست پیدا می کنیم. او می گوید که این نتیجه تحقیق نهاد های اطلاعاتی ما و اسرائیل است. بایدن که به صراحت لهجه مشهور است، سخنان رایان را "حرف مفت"، "حرف بی اساس" و "هیاهو" دانست. بایدن در واقع یکی از افراد گروه دوم است که معتقدند نباید به سمت جنگ با ایران رفت. متقابلا جمهوریخواهان (رامنی) هم برای اولین بار پس از شصت سال در رقابتهای انتخاباتی خود از واژه "جنگ" استفاده نکردند؛ زیرا مردم آمریکا هم دیگر آمادگی پذیرش جنگ را ندارند.
پس ما در ایران، در شناخت جناح های مختلف آمریکا مشکل داریم و تشخیص نمی دهیم که برخی افراد در مجموعه حاکمیت آمریکا ممکن است به نفع ما باشد. با توجه به رقابت این دو گروه در ایران، این دو ماه برای ما بسیار حساس است؛ زیرا پست ها در حال تقسیم شدن است و اگر ادعای دنیس راس درست باشد، افرادی که این پستها را می گیرند می توانند در تحقق این مساله کمک کنند. مثلا اگر تندروهایی مثل دنیس راس وزیر خارجه شوند برای ما خیلی بد خواهد بود، اما اگر جان کری وزیر خارجه شود برای ما بهتر است؛ لذا اینکه چه کسانی در دور دوم دولت اوباما انتخاب شوند، برای ایران بسیار مهم است. زیرا جنگ یک پروسه ای دارد که اگر آغاز شود نمی توان جلوی تداوم آن را گرفت.
3- متاسفانه بحث مذاکره در کشور ما تبدیل به امری ایدئولوژیک شده است. مذاکره یک ابزار در سیاست خارجی است و نمی توان با آن برخورد ایدئولوژیک برخورد کرد. ما مذاکره خوب داریم و مذاکره بد؛ مذاکره خوب در حال حاضر این است که جمهوری اسلامی با افراد شاخص گروه دوم(که در بالا ذکر شد و معتقد به محدودیت هستند) در زمینه مذاکره به تعاملاتی برسد و این گروه را تقویت کند. یعنی با توجه به شرایط اقتصادی ایران و بحرانی شدن روابط باید گروه دوم را تقویت کرد؛ حال این افراد چه کسانی هستند؟ سناتور بازنشسته و رئیس شورای آتلانتیک فردی است که در سال 2007 یک سخنرانی معقول داشت که ضمن اشاره به قدرت و نفوذ آمریکا ادامه تنش با ایران را به نفع آمریکا ندانست. امروز نام وی برای وزارت دفاع مطرح است، اما بدلیل رویکرد که در قبال ایران دارد بعید است که وزیر شود. فرد دیگر آقای "توماس پکلینگ" سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل است که بازنشسته شده است و پس از قضایای بنغازی لیبی اوباما خواستار تحقیق وی در خصوص این تحولات شد. وی در خصوص ایران بسیار معقول صحبت کرده است. با این چهره ها باید تعامل و ارتباط برقرار شود تا تقویت شوند و پیروزی شان به نفع ماست.
اما مذاکره بد چیست؟ مثلا دنیس راس که طرفدار "مذاکره بد" است و اخیرا هم یک سخنرانی داشت، در سال 2008 طی مقاله ای این سیاست جورج بوش را که توقف غنی سازی را پیش شرط مذاکره با ایران عنوان کرده بود، نقد کرد و با آن مخالفت کرده بود، بلکه می گفت مذاکره را باید به عنوان ابزاری قرار دهیم که به اروپا، چین و روسیه بگوییم ما می خواستیم مذاکره کنیم اما ایرانیها خودشان نخواستند؛ یعنی توپ را به زمین ما بیندازند و بگویند خودتان خواستید! او اخیرا در یک سخنرانی گفته است که بحث مذاکره فراهم شود، اما این بار برای جنگ! یعنی قبل از ورود به جنگ بگوییم ما می خواستیم مذاکره کنیم، اما طرف مقابل(ایران) نخواستم. ما(ایران) نباید چنین فضایی را در اختیار آمریکا قرار دهیم؛ یعنی وقتی می بینیم آنها می خواهند برای کار ظاهری مذاکره کنند اجازه ندهیم.
در نهایت علاقه ای که آن گروه اول به مذاکره با ایران دارد، برای رسیدن به همان کاری است که با یاسر عرفات کردند؛ می دانید که جنبش فتح یک جنبش انقلابی با سابقه دهها سال مذاکره با اسرائیل بود که به آن گفتند حالا که پیروز نشدید، مذاکره کنید. کار به جایی رسید که فتح به جای آنکه اسلحه اش به سمت اسرائیل باشد به سمت مردم خودش باشد. لذا از سال 1992 که عرفات به مادرید رفت چیزی عایدشان نشده است و مذاکرات فرسایشی ادامه دارد. در واقع کار به سمتی برده شد که آنها از هم فروبپاشند.
یعنی موضوع مذاکره باید عمیق تر بررسی شود تا این اتفاقات نیفتد و مبادا به ما آسیب بزند. متاسفانه در طول 34 سال گذشته تحلیل غلطی در بخشی از نخبگان آمریکایی وجود داشته است که هرگاه لحن ایران نرم تر شده است، به این معناست که فشارهایشان اثر گذاشته است. اما با خودشان نمی گویند که چون فشارها اثر گذاشته است، پس ما هم لحن خود را نرم تر کنیم، بلکه فشارها را بیشتر می کنند تا به قول خودشان کار را تمام کنند.
بر اساس این بحثی که داشتیم ممکن است تا یک سال دیگر جنگ اتفاق بیفتد؛ حال چه کار کنیم که جنگ نشود؟ باید همان کارهای کوتاه مدتی که گفته شد انجام شود؛ یعنی با شناسایی افرادی از گروه دوم که ذکر شد، با آنها ارتباط گرفته شود، حتی به ایران سفر کنند و با آنها مذاکره شود.
به گزارش رسانه های اسرائیلی خانمی به نام "والری جرت" (Valerie Jarrett)چند روز پیش به بحرین آمده و خواهان مذاکره با ایران است؛ با او باید صحبت شود؛ وی کسی است که اولین شغل را به همسر اوباما(در دوران دانشجویی) داد و او بود که این زوج جوان را به نخبگان جوان شیکاگو معرفی کرد. وی نفوذ زیادی در خانواده اوباما دارد و اعتماد بسیار زیادی به وی دارد؛ ضمنا متولد شیراز هم هست و پدر و مادر او جزو اولین سیاه پوستانی بودند که در دانشگاههای آمریکا(دهه 1950) مدرک پزشکی گرفتند؛ در حالی که در آن زمان هنوز محدودیتهای زیادی برای سیاه پوستان وجود داشت. لذا تصمیم گرفتند به شیراز بیایند و فرزنشان هم تا 5 سالگی در این شهر زندگی کرد و هنوز هم مقداری فارسی بلد است؟ اگر خبر رسانه های اسرائیلی صحیح باشد باید با وی صحبت شود که این امر به معنای مذاکره نیست، بلکه به معنای تقویت گروه دوم است.
در میان مدت و دراز مدت هم کارهایی را 30 سال پیش باید شروع می کردیم که متاسفانه این کار را نکردیم. ما در دیپلماسی عمومی(تاثیرگذاری بر افکار عمومی مردم آمریکا) بسیار ضعیف هستیم؛ در حالی که آنها از طریق رسانه هایشان این تاثیرگذاری را دارند. حتی شبکه پرس تی وی ایران در سیستم تلویزیون کابلی آمریکا پذیرفته نشده است! در تاریخ آمریکا-یعنی از 70 سال پیش که نظرسنجی علمی انجام می شود- سابقه نداشته است که آمریکا وارد یک جنگ شود، اما افکار عمومی مخالف جنگ بوده باشد. امروز افکار عمومی در آمریکا در مورد ایران چگونه فکر می کند؟ طبق نظرسنجی چند ماه پیش موسسه گالوپ 72 درصد مردم آمریکا معتقدند که ایران "الان" سلاح هسته ای دارد؛ 56 درصد فکر می کنند اگر ایران به سلاح هسته ای دست یافت باید به آن حمله کرد. البته آمریکا حالت حمله ندارد، اما اگر زمانی بخوهد حمله کند افکار عمومی را آماده کرده است. ما در حوزه تعامل با نخبگان و دانشگاهیان و افراد همفکر که منتقد سیاست خارجی آمریکا هستند، جمعیت یک میلیون نفره شیعیان و... ارتباط نداریم. یعنی در کشور ما نسبت به ساختار آمریکا آگاهی و اشراف لازم وجود ندارد. در حالی که در این حوزه ها باید کار لازم صورت گیرد؛ ولی ما حتی زبان خود را هم تقویت نکرده ایم. لذا باید به سمت اشراف به آمریکا برویم و در غیر این صورت هیچ کاری در قبال این کشور نمی توان انجام داد.
در نهایت، پیش بینی من این است که اوباما طی چند ماه آینده بسته ای را به ایران پیشنهاد خواهد کرد. محتوای این بسته به این امر بستگی دارد که کدام یک از دو گروه برنده شود؛ گروه اول تمایل دارد بسته ای ارائه دهد که ایران نتواند آن را قبول کند و "بسته تسلیم" باشد. اما گروه دوم می گویند باید بسته ای به ایران داد که آبرویش حفظ شود و بتواند از این معصل خارج شود. ما محتوای این بسته ها را نمی دانیم، اما در هر صورت وجود خوهد داشت. جمهوری اسلامی هم باید در جهت تقویت گروه دوم گام برداشت.
چند موضوع مهم دیگر هم وجود دارد؛ یکی اینکه انتخابات ژانویه در اسرائیل بسیار مهم است. نکته دیگر اینکه آمریکایی ها زمان را به ضرر ایران می دانند و لذا موضوع هسته ای را طول می دهند. نکته آخر هم اینکه معتقدند شکاف های داخلی در ایران درست شدنی نیست. آمریکایی ها در برخورد با ما به این نگاه نمی کنند که کدام گروه چه تفکری دارد، بلکه همه را به یک چشم نگاه می کنند و در این تفکر اتفاق نظر دارند.
در پایان باید اشاره کنم که مجموعه باران، مجموعه بسیار خوبی است و آقای خاتمی هم یک چهره بین المللی دارد. لذا ایشان می تواند از طریق سایت همین بنیاد نظرات خود را در قبال تحریم ها بطور شفاف بیان کنند تا هم جلوی برخی فرصت طلبی ها گرفته شود و هم اینکه برای کشور مفید خواهد بود.
در پایان این نشست نیز سخنرانان به پرسشهای حضار پاسخ دادند
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 25,دسامبر,2024