زندگی را بغض در گلوست وخوناب جگر در سبو
دریغا فردا زمین ازآن کسانی است که امروز در فراخنای خاک ،
در تنگنای آشیانه ای از زیستن محرومند
شرحه شرحه زخمهای زمین تازه میشود
وگرانی دردهای من افزون.
حیران از صبوری خاکم که از هم نمی پاشد
بودا کجایی؟
که هشت راه سلوک به "نیروانا"ی تو ازخون مظلومان میانمار توفانی است
وهشت کوچه ی این وادی از دود آهِ سوختگان شعله ور است
واز باران اشک ،گلگون!وویران
نیروانا درحسرت ِفرزانه های ِرهیده ازخشم وشهوت ،شرمگین است
جغدی دراین ویرانه هم منزل ندارد
تو میگفتی :هرنوع حیات مقدس است
اما ارادتمندان دروغین که از مجسمه ی تو سنگدلی آموخته اند
وبه شکستن بال کبوتران لبخند میزنند!
به مسلمینِ راخین، آتشِ مرگ هدیه میکنند
وحقوق شهروندی زنان وکودکان را به آوارگی وخشونت وفقر حواله میدهند
در حیرتم که درندگان، طعمه را برای خویش می خواهند و
تین سین های جیره خوار برای استمرار رذالتِ پست ترین ها.
انسانها را به قربانگاه میبرند تا شیاطین از چشم زخم روزگار برهند.
بلندای عروج شاهدان را شنیده بودم
اما از بیکرانگی انحطاط آدمیان تا بدین ژرفنا در لجن سرگیجه گرفته ام
همانهایی که اگر نامشان ببرم استفراغ میکنم
وحشیان گرگ سیرتِ دروغ ودریغ.
بودا !
سنگ رادریچه برای نگریستن به ننگها تنگ است
از نیروانای سنگ بیرون آی
که خون آشامی ِ پیروانت درمیانمار تماشایی است
آدمی دق میکند زین ننگ
سنگ بودن به که بیداری به که دل در سنگ بسپاری
سنگ باید بود سنگ ،آری.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 23,دسامبر,2024