ايران قلب سياسى امت اسلام
شايد بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى اين باشد كه توانسته زندگى سياسى امت اسلام را به يك مركز توجه نوين و دائمى مبدل سازد. اكنون عقربه قطبنماى سياسى اسلام دائماً ايران را نشان مىدهد. هر مسلمان زندهاى در هر كجاى اين جهان كه باشد، مجبور است موضع خود ت به انقلاب اسلامى را بيان نمايد، هيچ بخشى از امت اسلام در خارج از طيف نفوذ انقلاب اسلامى و حكومت اسلامى قرار ندارد. اكنون ايران به صورت آهنرباى افكار سياسى و جهانبينى تمامى مسلمانان قلمداد مىگردد. البته حقيقت دارد كه برخى از قبال آن از خود مقاومت نشان مىدهند. اما هيچ فردى در خارج از مغناطيس سياسى ايران قرار نمىگيرد. ايران تأثير مشابهى بر جهان غيرمسلمان (جهان كفر) نيز داشته است. جهان كفر از لحاظ سرزمين وسيع بوده و مراكز عمده پرجمعيتى را تحت كنترل خود دارد. آنها تحت لواى كفر چند « ايدئولوژى » و « مذهب» هم دارند كه با هم در رقابت هستند. دو « ايدئولوژى» بزرگ و رقيب جهان كفر هم عبارتند از: « كاپيتاليزم» و « كمونيسم» كه هركدام «دموكراسى» نوع خود را دارند. يك ايدئولوژى « جهان سوم» هم وجود دارد كه سردمداران آن اشخاصى چون فرانس فانون و فيلسوف فرانسوى ژانپل سارتر هستند. اين مبين تركيبى عجيب از « الهيات رهائىبخش» و « سوسياليزم» است. اين عقايد هنوز نتوانستهاند حتى يك انقلاب نتيجهدار بوجود آورند. ايدئولوژى « جهان سوم » سعى دارد به آنچه كه اصولاً يك سيستم استثمارى جهانيست، وجههاى انسانى دهد. يك شاخه از اين جنبش « جهان » متشكل از دانشمندان و تكنولوژيستهاى كشورهاى فقير است. اين دانشمندان كه عمدتاً توسط دانشگاهها و مؤسسات تحقيقاتى تحت حمايت مالى دولتهاى غربى دوره مىبينند، براى وابسته نگهداشتن « جهان سوم » در امور علمى و تكنولوژى در خدمت هستند. ما جمع موارد فوق را ترب مىناميم.
تأثير انقلاب اسلامى بر تركيب در كليت مشاركتآميز كفر، موجب گرديده كه آنها دست بدست يكديگر داده و سعى نمودند اسلام را در ايران شكست دهند. آنها مىدانند كه اگر اجازه دهند ايران جان سالم بدر ببرد، اسلام براه خود ادامه داده، ابتدا امت مسلمان تحت كنترل آن و سپس مابقى جهان را آزاد خواهند نمود. جنگ تحميلى كه در ماه اوت 1988 (مرداد 1367) پايان يافت، براى انهدام حكومت اسلامى طراحى شده بود. در اين هدف آنها ناكام ماندند. اما منظور پليدتر آنها از تحميل جنگ، عبارت بود از اينكه اعتماد مردم ايران نسبت به رهبرى و سيستم سياسى تأسيس شده پس از انقلاب اسلامى را از بين ببرند. هدف ديگر آنها انهدام اتحاد مردم ايران بود كه به نيروئى مقتدر تبديل شده بود. تركيب رهبرى و حمايت عام مردم از آن، قادر بود تمامى اقدامات ابرقدرتها و همپيمانان آنها را خنثى كند. اكنون، پس از جنگ، بذرهاى شك و ترديد پاشيده شدهاند. كسانى وجود دارند كه معتقدند همه آن « ايرانىهاى خوب» ، دانشمندان، فلاسفه، روشنفكران و تجارى كه پس از انقلاب اسلامى از ايران خارج شدند، بايد براى كمك در بازسازى ايران دعوت به بازگشت به كشور شوند. اين وعيت كه اين « ايرانىهاى خوب» از ايران فرار نكرده، بلكه از اسلام گريختند مورد بىتوجهى قرار گرفته است .
خط جنگ تبليغاتى مكارانه ديگرى كه اكنون در داخل ايران و در محافل ايرانىهاى مقيم اروپا و آمريكا دنبال مىشود، اينگونه القاء مىكند كه « روحانيت» همهچيز را بهم ريختهاند. و رسانههاى جمعى غرب هم به تبليغات روزهاى اول انقلاب اسلامى بازگشته و روزانه صنعت اطلاعاتى كفر هر روز گزارشى از «اعدامهاى دستهجمعى» در ايران عرضه مىكنند. منبع اين اخبار غالباً « نيكوزيا و بغداد» يا سردبيران خاورميانهاى كه در لندن و نيويورك اقامت دارند، مىباشد. آنها معتقدند كه جنگ موضع ايران را نرم كرده و جنگ تبليغاتي سفارتهاى كشورهاى غربى در تهران و پيشنهادهاى وام و تجارت بار ديگر دالانهاى قدرت در ايران را به روى كسانى كه با غرب همآوا هستند باز خواهد نمود . يكى از نتايج جنگ اين بوده است كه موجب گرديده كل منابع اقتصادى كشور شديداً كاهش يابد. يكى از اقداماتى كه هر سيستم سياسى بايد تحت چنين شرايطى انجام دهد، اين است كه اولويتبندى تخصيص منابع را مورد تجديدنظر قرار دهد و چنين چيزى هرگز در دورهاى كه بايد اقدامات شديد صرفهجويانه انجام پذيرند، از مقبوليت عام برخوردار نيست. هر كسى فكر مىكند از او انتظار ايثار بيشترى از همسايهاش دارند. غوغا و ولولهاى براى ايجاد تغييرات در رده بالاى حكومت برپا مىشود. بويژه از سوى كسانى كه فكر مىكنند، يا اميدوارند، كه اگر همه مناصب كليدى حكومت دراختيارشان باشد، اوضاع بهتر خواهد شد. حرفهاى، تجار، روشنفكران و ديگر گروههاى حسابگر فكر مىكنند كه تغيير و تحول موجب خواهد شد كه بخش بزرگترى از منابع نصيبشان شود. در هر صورت تغيير چهرهها فرصت جديدى را براى « بالارفتن » در اختيار كسانى مىگذارد كه در دوره قبل بازنده بودند و يا فكر مىكردند بازنده بودند و هرگز تعداد افرادى كه فكر مىكنند اگر آنها مناصب كليدى را در دست داشتند و صدايشان شنيده مىشد، بهتر كار مىكردند كم نخواهد بود.
وجود نظرات، آراء، سياستها و افراد رقيب در شرايط عادى دال بر سلامت جامعه است و هيچكس نمىگويد كه ايران، جامعهاى سالم و سلامت نيست. اما امروزه ايران در موضعى منحصربه فرد هم قرار دارد. هيچ چيزى نبايد در ايران رخ بدهد كه به موجب آن دشمنانش به هر دليل خشنود و راضى شوند. آنچه كه دشمنان ايران مىخواهند، تغييرى كلى و اساسى در رهبرى آن و ايجاد درگيرى داخلى و كشمكش قدرت در بين شخصيتهائى كه مسئوليت هدايت جنگ را داشتند، است. آنها بدنبال مدركى مىگردند كه ثابت كنند مردم ايران اعتماد خود به رهبرى اسلامى را ازدست داده و يا در « دولت اسلامى» فساد وجود داشته است. آنها مىخواهند كه دوستانشان در ايران و يا كسانى كه آنها فكر مىكنند كاركردن با ايشان آسانتر است در ايران سربرآورده و كنترل حكومتى « سرمايهدارانهتر»، دستراستى و ملىگرايانه بر ايران پس از جنگ را بدست گيرند.
درگيرىهاى اجتماعى بر سر منابع كمياب در جامعهاى كه اخيراً جنگى ويرانگر را تجربه نموده، غالباً شديد است. اين نوع درگيرىها عموماً در مورد زمان آتشبس آغاز مىشوند. سؤال مىشود پس چرا دو سال پيش آتشبس پذيرفته نشد؟
اين نوع درگيرىهاى داخلى، اغلب با شوخطبعى و حتى بدون منظور انجام مىگيرند. اما واقعيت اين است كه روى هم انباشتهشدن اين نوع درگيرىهاى سطح پائين مىتواند صدمات بسيار شديدى را درپى داشته باشد و تأثير آن بر روحيه جمعى جامعه نيز تضعيف كننده و سستي آفرين است. از همين بحثهاى بىمنظور و سادهلوحانه، غوغا و ولولهاى درجهت ايجاد تغييرات بپا خواهد خاست و درپى آن ظن و ترديد ريشه خواهد دواند كه آيا بازارىها درصدد دستكارى در امور دولت هستند؟ آيا ليبرالها سعى دارند از در پشت به درون بخزند؟ آيا منافقين سوءاستفاده خواهند نمود؟ آيا آمريكا هنوز طرفدارانى در ايران دارد و اين طرفداران تا چه حدى فعالاند؟ چه كسى دارد با خارجىها معامله مىكند و چگونه؟ چه كسانى از جنگ، سودهاى بادآورده بدست آوردند؟
اين نوع درگيرىها و مشابه آن، رقابتها، سؤالات و سوءظنها، مىتواند هر جامعهاى را منهدم نمايد. يك جامعه اسلامى زمانى منهدم خواهد شد كه تقواى جمعى آن كه اساس آن را تشكيل مىدهد، شكسته شود. سيستمهاى سياسى لائيك معمولاً با بيشترين تعداد آرائى كه مي توانند بدست آورند، حكومت مىكنند. حال چه اين آراء واقعى باشند چه نباشند. اما دوام و بقاء يك جامعه اسلامى و سيستم سياسى آن مبتنى بر نوعى آراء عمومى است كه بر تقوى بنيانگذارده مىشود. درگيرىهاى اجتماعى كه اين بنيان را منهدم مىكنند، ضدارزش است .
ايران يك جامعه اسلامى است كه هنوز روابط اجتماعى و اقتصادىاش را دقيقاً تعيين ننموده است. اين جامعه، محتاج استمرار رهبرى است. گنج اين جامعه كه همانا امام امت است، هنوز با ماست، اما امام به تنهائى نمىتوانند مشكلات را حل و فصل نموده يا به توافق آراء در بين گروههاى رقيب و «ايدئولوژىهاى» داخل ايران دست يابند. براى حل و فصل چنين مسائلى بيست و شش سال با اين همه بحران مدت خيلي زيادي نيست، بويژه كه هشت سال آن در جنگى ويرانگر كه توسط اتحاد جهانى دشمنان تحميل شده بود گذشته باشد. آنچه كه ايران در اين برهه حساس از تاريخش به آن احتياج دارد، ثبات و استمرار است. بگذاريد دشمنان ايران درك كنند كه آنها اراده آهنين ملت ايران را نشكسته و يا آن را عليه رهبرانش نشوراندهاند. زمانى كه دشمنان به اين درك رسيدند، آنگاه وقت بسيار براى بحثهاى باز، تغييرات و تجربه و آزمايش وجود خواهد داشت. تمامى امت اسلام مىخواهند كه عليرغم فشارهاى عظيم وارده از سوى كفر جهانى بر آن، شاهد ايران باثبات و مستحكم در اين برهه از زمان باشند. هرگونه شكاف واقعى يا خيالى در استحكام سيستم سياسى ايران نامطلوب است. همچنين اصول و ارزشهاى انقلاب اسلامى بايد سازشناپذير جلوه كنند.
نتيجهگيرى
حقيقت هرچه بزرگتر باشد، تبليغ آن آسانتر است. « حقيقت» در اسلام، كميت ثابتى ندارد. يعنى صرفاً از يك سرى اعتقادات و تعصبات تشكيل نشده است. انديشه اسلامى در هر برهه بايد موقعيت و شرايط تاريخى را ملحوظ نظر نمايد. بخشهاى آشكار اسلام، البته، براى همه زمانها معتبر است. اما اعمال آن در وراى تاريخ و حركت و جهت آن قرار ندارد. انديشه اسلامى بايد قادر باشد كه شرايط تاريخى را به نحوى مستمر و تقريباً روزمره، تعريف نمايد. اسلام تنها تا موقعى كه پيامش در ارتباط مستقيم با مشكلات و مسائل معاصر بشريت قرار داشته و براى آنها پاسخ داشته باشد، قابل تبليغ است. هر سيستمى از اعتقادات و تفكرات كه در شرايط موجود مطلب معنادارى نداشته باشد، بزودى موضوعيت و جذابيت خود را از دست خواهد داد.بنابراين زمينه تاريخى، بحثى اساسى از تبليغ است و تاريخ به كسانى كه اهرمهاى لازم براى ايجاد تغييرات تاريخى را در دست ندارند، پاسخ نمىدهد و چنين اهرمهائى يعنى قدرت. معناى قدرت آنگونه كه در هر برهه از زمان در مورد شرايط تاريخى بكار برده شده در قرآن كراراً مشخص و روشن شده است (براى مثال به آيات 71-78 سوره نساء رجوع شود). اين تعريف عملاً تمامى سيره محمدبن عبدالله(ص) را توصيف مىنمايد. پيامبر اسلام از روزهاى اوليه رسا لتش در مكه شرايط تاريخى لازم را به وجود آورد تا اهرمهاى ضرورى جهت ايجاد تغييرات مهم را بدست آورد. دستيابى به كنترل و تسلط بر موقعيت تاريخى موجود جوهر اساسى اسلام بوده و پيام اسلام بدون اين بعد تاريخساز موجوديت نخواهد يافت. حقيقت اسلام تنها به اعتقادات و تعصباتش منحصر نبوده بلكه در حاكميتش بر تاريخ نيز متجلى است خواهد داد.
اگر آنچه كه در بالا ذكر شد حقيقت داشته باشد البته مشكل بتوان تصور نمود كسى بهصورت جدى با آن مخالفت ورزد، آنگاه مىتوان نتيجه گرفت كه موفقيت يا عدم موفقيت تبليغ دين اسلام، تقريباً به صورتى كامل بستگى به محتوا و روش تبليغ درارتباط مستقيم با موقعيت تاريخ موجود دارد.
براى مثال، تا قبل از اينكه انقلاب اسلامى در ايران شرايط تاريخى را تغيير دهد، تبليغ اسلام تقريباً بهصورت انحصارى بر مبناى اعتقاد و تعصب و اجراى مناسك و اعمال مبتنى بر عبادات شخصى انجام مىگرفت. تا آن زمان نيروهاى لائيك در تاريخ به تسلطى تقريباً لرزش پذير بر روند تاريخ، دست يافته بودند، اين نيروها كه نماينده تمدن غرب بودند، موفق شده بودند كه همه اديان را با برچسب جهل و خرافه ناشى از اعصار تاريك بشريت به ريشخند گيرند. مسلمانان بسيارى نيز به چنين اعتقادى باور داشتند، آنها نيز اسلام را بهعنوان متاعى براي گذشتگان و دينى براى تقواگرايى شخصى و نه چيزى بيشتر مىانگاشتند. بنابه نظر چنين مسلمانانى ايجاد حكومت اسلامى نه تنها ناممكن بود بلكه مطلوب نيز نبود. اين همان نظريه بهاصطلاح « اسلامى» است كه سعودىها به توسط شبكه وسيعى از مؤسسات و گروههاى خود از جمله ائمه جمعه و جماعات در سراسر جهان اشاعه مىدهند.
انقلاب اسلامى در ايران بار ديگر كنترل اسلام بر تاريخ، يا حداقل بر بخشى از آن را استقرار بخشيده است. جهانبينى انقلاب اسلامى، آنگونه كه به توسط نوشتهها، سخنان، و پيامهاى امامخمينى بيان شده است روشنترين تبيين شرايط تاريخى معاصر و نحوه ايجاد تغييرآن مىباشد. اما ما هنوز رسانهاى براى رساندن پيام امام به تمامى بخشهاى امت اسلامى ايجاد ننمودهايم، چنين چيزى صرفاً به معناى ايجاد فرمولى جادويى براى روزنامهنگارى اسلامى نيست، اگرچه ايجاد رسانه بخشى از مسأله است. اما بهترين نحوه رساندن پيام اسلام از يك جنبش جهانى اسلامى كه تمامى نظم طاغوتى حاكم را در هر قدم به مبارزه مىطلبد انجامپذير است. به بيان ديگر، آنچه ما احتياج داريم، اين است كه بگذاريم قدرت حكومت اسلامى در همهجا حس شود. چنين چيزى تا حدى و براى مدت كوتاهى در لبنان بدست آمد، زيرا حزبالله با حمايت معنوي ايران، نيروهاى اشغالگر آمريكا، انگلستان و فرانسه و نهايتاً ارتش اسرائيل را شكست داد. اما ضعف حزبالله لبنان در برخى از مناطق كليدى اين كشور آنها را از بدستآوردن كنترل كامل بر لبنان و اعلام حكومت اسلامى در آن بازداشته است. در افغانستان نيز مجاهدين دشمن بزرگى را شكست دادند، اما در آنجا نيز ضعفهاى مشابه در ساختار مبارزه، بويژه در امور مربوط به رهبرى و سازماندهى يكنواخت، احتمالاً پيروزى كامل اسلام را به تأخير خواهد افكند.
بنابراين من نتيجه مىگيرم كه كاملنبودن تمامى پيروزىهاى ما به دليل ضعفمان در تسلط بر شرايط تاريخى بوده است. اسلام عناصر ناسيوناليست و تنگنظرهاى مانعتراش يا مذاهب فرقهگرا را تحمل نمىكند. اگر ما در برنامه بسيج تمامى امت با قدرت اسلام عليه دشمن داشته باشيم، آنگاه ديگر در تبليغاتمان جايى براى غرور ملى يا فرقهگرايى وجود نخواهد داشت. ما نيازمند اين هستيم كه تجمعى از علماء همه مذاهب اسلام را در اجراء يك جنبش جهانى اسلام گرد هم آوريم. تمامى مذاهب واقعى اسلام به تساوى حقيقت و اعتبار برخوردارند، و در اين شكى نيست.
از هماكنون عناصر لازم جهت ايجاد يك جنبش حزبالله در تمامى جهان وجود دارد. اغراق نيست كه بگوئيم موجوديت جنبش حزباللهى جهانى مديون نفوذ انقلاب اسلامى ايران است. اين جنبش حزباللهى از « احزاب اسلامى» كه در دوره تسلط استعمار بوجود آمده بودند، متفاوت با شند، چرا كه اين جنبش حزباللهى، انقلابى سازشناپذير است.
اكنون نوبت حكومت اسلامى ايران است كه تا به بخشى مؤثر از اين جنبش جديد حزباللهى تبديل شده و رهبرى آن را بدست گيرد. تاكنون ايران بنحوى انحصارى به صورت حكومتى محدود در منطقه خاكى خاصى عمل نموده است. البته ايران داراى سرزمين و خاك بوده و بايد از آن دفاع نمايد و از منافع معينى كه انحصاراً ماهيتى ايرانى دارد، مراقبت بعمل آورد. اما در سطحى ديگر، ايران و رهبرىاش به عنوان حكومتى حزباللهى وظايف و تكاليفى نسبت به همه مسلمانان دارند، درست همانگونه كه درواقع تمامى مسلمانان داراى وظايف و تكاليفى نسبت به ايران باشند. در چنين چارچوبى ايران از هماكنون يك حكومت جهانى است و اگر بتواند حتى بخش كوچكى از امت را با خود حركت دهد ايران مبدل به بيش از يك «ابرقدرت» با منافعى در سراسر جهان خواهد شد، كه هيچ حكومتى در تاريخ به چنين قدرتى دست نيافته است. اين، آن مبارزهطلبى ر ا كه حكومت اسلامى ايران بايد در دومين دهه تاريخش پس از انقلاب اسلامى آن را بپذيرد.حسن زاده بافقي
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 05,دسامبر,2024