پروژه آخر الزمان سازي
اصول کلي حاکم بر فيلم هاي آخر الزمان هاليوود
اين روزها تبليغات مسلط در اين « جنگل جهاني» - که به اشتباه « دهکده » ناميده اند - در يد صهيونيان مي باشد که در لباس مسيحيت در خدمت يهودند. يهود ماده گرايي که خالق عالم، آنان را شديدترين دشمنان مؤمنين (1) و حريص ترين مردم به زندگي مادي (2) ناميد . مسيحيت صهيونيستي، اکنون بهترين پوشش براي پنهان شدن زرسالاران يهودي و مسيحي دنيا شده تا بتوانند در پوشش دفاع از آينده دين خدا و زمينه سازي ظهور مسيح اهداف مادي و شهواني خود را تعقيب کنند. مسيحياني که انجيل را فقط به قرائت توراتي و تلمودي مي فهمند و به خاطر ظهور مسيح (ع)، به رژيم غاصب اسرائيل ياري مي رسانند تا دولت الهي اسرائيل (!) را در سيزمين شير و عسل حفظ کند و برتري در جنگ آرماگدون را براي ظهور مسيح (ع) سبب شوند .
اشارتي تاريخي
روزگاري، يهوديان از نظر کليساي مسيحي، قاتلان عيسي (ع) شمرده مي شدند و مثلث شيطاني « يهود ، يهودا و شيطان » مورد لعن مسيحيان بود، اما با نفوذ مزورانه و برنامه ريزي مدبرانه يهوديان دنيا طلب، در طي قرون 14- 16، پروتستانيسم يهود گرا در مسيحيت سر بر آورد (3) و در مقابل کليساي رم قد علم کرد و با همياري ثروتمندان منتقد يهودي و خوانين و پادشاهان محلي مسيحي قدرت طلب، عليه کليسا قيام کرد و سپس از دل پروتستانيسم، پيوريتانيسم يهوديزه متولد شد و با توسعه ي فرهنگ آنگلوساکسون در انگلستان و سپس آمريکا، تمدن اومانيستي معاصر توسط « مسيحيت يهود ديزه » رشد و توسعه يافت و نهايتا ليبرال دموکراسي در قله ي آمال خود قرار داد. (4) در دهه دوم قرن بيستم که قدرت تصوير سينمايي، خود را نماياند، شش استوديوي يهودي « برادران وارنر »، « متروگلدن ماير »، « يونيور سال »، « پارامونت »،« کلميبا » و « فوکس قرن بيستم »، هاليوود را در حومه ي شهر لس آنجلس شکل دادند از آن تاريخ تا کنون، سينماي هاليوود، به ابزاري قوي و جهان شمول تبديل شد که با هدايت تهيه کنندگان و برنامه ريزان يهودي، سوژه هاي موردن نظر خود را انتخاب مي کرد و آگاهانه آن ها را بارور کرده و به فيلم تبديل مي کرد و تأثيرات خود را مي گذاشت .
در ايام جنگ جهاني اين مثلث عوض شد و « نازيسم ، فاشيسم و شيطان »اظلاع سه گانه آن را ساختند و پرو پاگانداي سينمايي عليه حکومت رايش سوم شکل گرفت .
در سال هاي جنگ سرد، مثلث شيطاني باز تعريف شد و « چين ، شوروي و شيطان » سه ظلع آن را ساختند و يهود و يهودا از گناه تاريخي خود تبرئه شدند؛ تا اين که روح خدا در کالبد ملت ايران دميد و به رهبري امام و پشتوانه ي حماسه عاشورا ، انقلاب علوي شکل گرفت که عملا ايرانيان را چون مرداني آهنين، به صف منتظران موعود، وارد کرد. ناگهان ديکتا توري سرمايه که با به راه انداختن جنگ تصنعي بين آمريکا و شوروي سود هاي کلاني به جيب زده بود و در سينما « جنگ ستارگان » را به راه انداخته بود تا « مجتمع هاي صنعتي - نظامي » صهيونيستي حداکثر سود را داشته باشند، از خواب خود خواسته پريد و دوباره تعريفي جديد از مثلث شيطاني ارائه داد ؛« روسيه ، مسلمانان و شيطان ». در سينما هم آثاري چون « مردي که فردا راديد » (5) پديد آمد که بر اساس پيشگويي هاي نوستر آداموس توسط يهودياني چون « اورسون ولز » دو سال پس از پيروز ي انقلاب اسلامي (1981) ساخته شد که در آن به همکاري هسته اي مسلمانان و روس ها و ظهور دجال در بين مسلمين پرداخته بود. با فروپاشي بلوک شرق، خطر کمونيسم در سينما کمتر مورد اشاره قرار مي گرفت و اين بار حتي مثلث تبديل به دو ضلعي (؟!) شده بود و يک خط شيطاني در طول تاريخ رسم مي شد که در لباس جديدي، تمدن غرب را نشانه گرفته است؛ شيطان باستاني در قالب اسلام، خود را ظاهر کرده بود و با فريب مسلمانان، زمينه ي سقوط بشريت (بخوانيد غرب ) را فراهم کرده بود . در سناريوي جديد، مسلمين ، ياران شيطان بودن که از زير خاکستر قرون بر آمده بودند و همچون « گودزيلا » حيات انساني را تهديد مي کردند و فقط دايناسورهايي بزرگتر از خود شان چون « يونگاري » (6) حريف آن ها مي شدند و چون «بيگانه» اي بودند که اگر خونش را هم مي ريختي، سرخي خونش هم اثرات مخرب خود را براي تمدن اومانيستي غرب با محوريت آمريکا داشت (7) و باعث ويراني و فساد مي شد؛ لذا ظهور «بيگانه» ها و«وحشي» ها را همسان پايان يافتن زمانه ي انسان به تصوير کشيدند. ديگر اين « جنگ دنيا ها » آنچنان وسيع شده بود که دامنه ي گسترده اش، آن را به خطري براي همه ي بشر تبديل مي کرد و پايان دوران را در صورت تسلط شياطين مخرب، براي بشر به ارمغان مي آورد؛ پس هاليوود در دشمن سازي اش، نياز داشت اوضاع را آخر الزماني به تصوير بکشد و عطش نياز به منجي را چند برابر کند و منجيان و ابر قهرمانان خود را به رخ عالميان کشد اين چنين بود که آخر الزمان و موعود و منجي براي اربابان سينما، موضوعيتي دو چندان يافت . با نزديک شدن سال 1999 و 2000 و عطش هزاره گرايي (8) در بين فرقه هاي مختلف مسيحي و يهودي، منجي گرايي نيز رشد يافت و با سيلي از ظهور قهرمانان قديمي و جديد در هاليوود روبرو بوديم. (9) از طرفي با افول کمونيسم، کارخانه داران تسليحات - که غالبا صهيونيست هستند - به فکر افتادند که بازار يابي سينمايي خودرا باز هم تداوم بخشند و در دوراني که غربيان به شدت از مدرنيسم و ماشينيسم و مکاتب بشر ساخته خسته شده اند، دشمني قوي اسلام را با غرب هرچه افزون تر به تصوير کشند و با نزديک نمايي دوراني که شياطين مسلمان (!) بر جهان مسلط شده اند، آخر الزمان خاص خود را خلق کنند، آخر الزماني که اگر تجهيزات مدرن و تسليحات فوق پيشرفته آمريکايي نباشد، شيطان بر اوضاع مسلط مي شود. همه ي اين عوامل در کنار پيشرفت هاي ايران شيعي و نفوذ تفکرات ناب اسلامي در جهان، باعث شد که بحث آخرالزمان و مسيحي و حکومت پايان روزگار در سينماي غرب و سر آمد آن يعني هاليوود، اصالت پيدا کند و در فاصله ده ساله 1995 تا 2005 از 22 فيلم پر فروش جهان، 19 مورد به نحوي به اين موضوع بپردازد . (10)آثار شاخص و تأثير گذاري چون : ماتريکس ، هري پاتر ، ارباب حلقه ها ، پسر جهنمي ، ترميناتور ، امگا کد ،2 (مگيدو ) و...
اکنون که پروژه ي جهاني سازي تفکرات صهيونيستي يا همان اسطوره هاي صهيون مآب در دستور کار سازمان هاي فرهنگي ، تبليغي ، سياسي غرب خصوصا آمريکا قرار گرفته است .
انواع آخر الزمان در سينما
از جهات مختلفي مي توان انواعي براي پايان دوران در سينماي مرسوم غرب متصور شد . در يک تقسيم بندي مي توان به اين اقسام تصوير کردن آخر الزمان در سينما برسيم: (11)
1- آخر الزمان ديني که در آن پيش گويي هاي کتاب مقدس ( با محوريت تورات ) به تصوير در مي آيند . حتي انجيل هم با نگاه به تورات تصوير مي شود .
2- آخر الزمان تکنولوژيک که حديث چالش وسيع انسان و مصنوعات اوست که بر او برتري يافته اند؛ چه از نوع ماشين هاي قوي يا موجودات زنده اي که با مهندسي ژنتيک تغيير کرده اند .
3- آخر الزمان علمي - تخيلي که در آن جدال گسترده اي بين انسان و موجودات فرا زميني يا بيگانه به تصوير در مي آيد .
4- آخر الزمان اسطوره اي که موجودات و مفاهيمي از اعماق افسانه ها و اساطير به امروز مي آيند و شرايط سخت آخر الزمان را براي بشر ايجاد مي کنند.
5- آخر الزمان طبيعي که بشر با انواع و اقسام بلايا و مصيبت هاي طبيعي مثل سيل ها و زلزله هاي شديد ، امراض فراگير ، آتش فشان هاي بي رحم ، شهاب سنگ هاي بزرگ و حشرات و حيوانات عجيب و غريب عليه سلطه ي افراطي بشر مي شورند و بشر در نبرد با اين بلايا به شرايط صعبي مي رسد که اگر تلاش نکند و در مقابل اين ها مقاومت نکند، آخرين نفس هاي حيات خود را مي زند و به پايان جهان مي رسد .
6- آخر الزمان متافيزيکي- جادويي که ساحران و جادوگران و رمالان امروزي يا ديروزي، براي به دست آوردن قدرت ، عرصه را بر آدمي تنگ کرده و اوضاع را به سمت وحشت و هراس واپسين روزهاي حيات بشري پيش مي برند .
در هر کدام از اين انواع، فيلم هاي زيادي ساخته شده است که در تمام آن ها ، نژاد بخش کره ي زمين بايد از نژاد يهودي يا آنگلو ساکسون باشد واگر منجي يا منجيان غربي نباشند، همه ي افراد بشر در خطر نابودي يا بردگي هميشگي شيطان هستند .
در يک تقسيم بندي ديگر، مي توان دو نوع کلي ازآخر الزمان را در آثار سينمايي برشمرد :
1- آخر الزمان ديني : که در آن عناصري چون مسيح يا مشيا (ماشيحا ) خدا ، فرشتگان و ساير عناصر مسيح - يهودي ، ياريگر انسان در برابر هيولا يا وحش يا مار يا شيطان يا اژدها هستند و بحث هزاره گرايي و درياچه ي آتش و زندان هزار ساله و تخت پادشاهي و حق و باطل و ايمان و کفر مطرح است . البته به دليل نفوذ بسيار بالاي يهوديان و صهيونيست ها در هاليوود، طبيعتا محور اين قبيل آثار پيش گويي هاي تورات خصوصا کتاب هاي دانيال نبي و اشعيا و حزقيال مي باشد و در مواردي که طبق پيش گويي هاي انجيل در کتاب مکاشفات يوحنا، مواردي مطرح شده با قرائت هاي مسيحيت صهيونيستي و با تفلسير يهوديزه از مسيحيت طرف هستيم. در چنين آثاري، بشر در آخرين لحظه هاي غربت و تنهايي جبري و تقديري اش دربرابر سپاهيان شرارت و شيطان مورد حمايت يک نيروي معنوي قدرتمند مسيحيايي قرار مي گيرد . بهترين نمونه از اين دست آثار، قيلم امگا کد 2 ( ميگيدو ) (12)است که ساخته شبکه TBN و صهيونيست هاي مسيحي است .
2- آخر الزمان غير ديني : در اين نوع تصوير آخر الزمان ، کمتر نامي از خدا و مسيح و ( ماشيحا ) برده مي شود و بشر به تنهايي با اراده ي قوي خود جبر تقدير را مي شکند و به تنهايي با تکيه بر تکنولوژي و عقل خود بر دشمن شريرش فائق آمده و برتري انسان بر همه چيز و اومانيسم افراطي را به وضوح به تصوير مي کشد . در اين قبيل آثار به جاي قدرت الهي، در برخي موارد قدرت عشق مطرح مي شود که قهرمان داستان با عشق خالصانه و صد در صد زميني به ستاره مؤنث فيلم، جهان را از شر شياطين مي رهاند ؛ مانند فيلم « پسر جهنمي » (13 )و « ماتريکس » (14)و در برخي موارد نوع دوستي و يا ملي گرايي يا قوم گرايي يا ميراث اجدادي يا خانواده يا سرزمين، بت هايي مي شوند که قهرمان به خاطر آن ها در مقابل ضد قهرمان ايستادگي و مقاومت مي کند ؛ مانند فيلم « هري پاتر » (15)که خانواده و حفظ ميراث اجدادي و سرزمين هاگوارتز در آن اصالت دارد .
نکته ي مهم اين است که اساطير صهيونيستي هم در نوع ديني و هم در نوع غير ديني به شدت يافت مي شوند .
انواعي از آخر الزمان غير ديني آنچنان انحرافي و عجيب هستند که بعضا ضد ديني مي شوند ؛ مانند قسمت چهارم « طالع نحس » (16) که در آن شيطان تمام موانع پيش روي خدا را بر مي دارد و دخترک مورد حمايت خود و برادر کوچک ترش « الکساندر » را محافظت مي کند تا بتوانند حلقه ي شيطان پرستان را تشکيل و گسترش دهند . دخترکي که به شدت از علائم مسيحي و کليسا و کشيش و هر نوع متافيزيکي متنفر است . قابل ذکر است که پس از ساخته شدن قسمت اول طالع نحس، اسرائيل نقش مهمي در توليد قسمت هاي بعدي اين فيلم ايفا کرد .(17)
برخي منتقدين مسيحي ، « هري پاتر » را هم در اين راستا ارزيابي کردند و شيوع خرافه و جادو و کارهاي خلافي چون دزدي، پنهان کاري، جادوگري و قانون شکني توسط قهرمانان داستان را عليه مسيحيت ارزيابي کردند. نکته قابل توجه اين است که در هاليوود ضد ديني، فيلم هميشه ضد مسيحي است و فيلم ضد يهودي واقعي در هاليوود هرگز ساخته نمي شود. (18)
مباني و پيش زمينه هاي آثار آخرالزمان سينماي غرب
پرداختن به اين بحث در سياست هاي استعماري غرب نوين ، قبل از اختراع سينما هم سابقه ديرينه اي داشته است. برخي مباني و پيش زمينه هاي اين قبيل آثار آخرالزماني بدين قرار هستند :
1- کاباليسم ( تصوف يهودي ) : کابالا تلفظ انگليسي کلمه ي « کباله » عبري است. اين کلمه به معني قديمي و کهن است و اصطلاحا به معناي تصوف يهودي به کار مي رود. پيروان آن، اين مکتب را دانش سري و پنهان خاخام هاي يهودي مي خوانند و براي آن پيشينه اي تا حدود قرن دوم ميلادي قائلند؛ اما محققان (19) شروع آن را به قرن سيزدهم ميلادي مي رسانند که با « شيطان شناسي » و « پيام مسيحايي» قوي خود در جنوب فرانسه ، توسط اسحاق کور ( 1160 - 1235 ) پايه گذاري شد . اين دوران مصادف با سبطنت جميز اول ( 1213 - 1276 )، شاه آراگون ( واقع در شمال اسپانيا ) است. جيمز از سال 627 هجري (1229 م. ) به دولت هاي اسلامي اندلس هجوم برد و موجي از جنگ هاي صليبي را عليه اسپانياي اسلامي راه انداخت. همچنين همين ايام بود که جنگ صليبي پنجم در شرق اروپا با جهان اسلام انجام مي شد و سلطنت عباسي بغداد به وسيله ي بودائيان هم پيمان هلاکوخان مغول ( 656 ق / 1285 م. ) در هم شکست و دولت مقتدر مماليک ترک در مصر ايجاد شد و به اصلي ترين رقيب زر سالاران يهودي و صليبيون مسيحي اروپا تبديل شد.(20 )زر سالاران يهودي در اين ايام احساس کردند که به يک حرکت و شور مسيحايي قوي نياز دارند تا توده هاي مسيحي و خواص يهودي را با خود همراه کنند . ايجاد کاباليسم در همين ايام، براي انداختن شور آخر الزماني گسترده اي بين عوام اروپا براي مقابله با مسلمانان بود و از طرفي با اتحاد راهبردي لودائيان و يهوديان و صليبيون اروپا، فشار بر دولت مماليک مصر و عباسياني که مرکز خود را به قاهره منتقل کرده بودند، بيشتر شد و براي زرسالاران جنگ طلب اروپا نياز بود که شيطان و ياران او را در ميان مسلمانان جستجو کنند تا مردم اروپا عليه مسلمانان بسيج شوند و در جنگ هاي صليبي باقي مانده، از جنگ طلبان حمايت کنند.(21 )در کاباليسم، همان اسطوره سياسي يهودي « پادشاهي خاندان داوودي » در آخر الزمان جنبه اي ملکوتي و راز آميز عرفاني مي گيرد و در قالبي جديد چنين طرح مي شود که نخستين تجلي نور در کوه طور بر موسي (ع) بود و سپس داوود (ع) نماد نور الهي و عامل آن در دنياي زميني بدل مي شود و « شخينا »، تجلي روحاني داوود (ع) به حامل آن نور الهي در دنياي ماوراء زميني مبدل مي گردد. اين نور در بين يهوديان مي ماند تا در زمان آخر در سرزمين موعود بر مسيح از نسل داوود (ع)، نازل شود و حکومت جهاني يهود تشکيل گردد. (22) اين مفاحيم که در بين مسيحيان هم به دليل آشنايي با نبي داوود مرسوم بود، به زودي جا افتاد و با چاپ متعدد رساله هاي کابالي ، تا چند قرن، شور مسيحايي و شعف آخر الزماني را در بين مسيحيان اروپا هم راه انداخت و باعث انسجام و اتحاد سربازان اليگارشي زرسالار يهودي - مسيحي اروپا شد . تا اين که در نيمه اول قرن 17 م. آمستردام به کانون فرهنگي فعال اليگارشي يهودي بدل شد و همپاي آن، ترويج آرمان هاي مسيحايي به عنوان ايدئولوژي استعمار زمانه آغاز گشت و همين آرمان هاي آخر الزماني بهانه ي غاصبان آمريکا براي رفتن به « سرزمين جديد » و قتل عام سرخپوشان شد. (23) تکاپوي تبليغاتي و انتشاراتي زرسالاري يهودي هلند در آمستردام، تأثيرات جدي در تکوين انديشه ي استعماري انگليس نيز بر جاي نهاد . (24) مناسک جنسي و جادوگري و سحر و کهانت، بعد ها در کلوپ هاي کاباليتي مرسوم شد و حتي اتهام آشاميدن خون توسط يهوديان و پيوند آنها با شياطين و جادوگران در سده نوزدهم ( خصوصا در روسيه و شرق اروپا ) به وفور بين مردم شايع شد .(25) اين آيين منحرف، بعد ها در تکوين انديشه فراماسونري هم نقش بسزايي بازي کرد که انجمن هاي سري ماسوني را در اختيار استعمارگران انگليسي و آمريکايي قرار داد. (26)
اکنون نيز در هاليوود در سال هاي دهه 1990 و 2000 م . کاباليسم جان تازه اي گرفته است و برخي قوانين سنتي کاباليسم رازير پا گذاشته و با عضويت زنان در اين فرقه موافقت شده است تا از طريق بسط آرمان هاي مسيحايي و آخر الزماني و شيطان شناسي صهيونيستي بتواند انسجام بيشتري در مواجهه با روند روبه رشد اسلام انقلابي داشته باشد .
به نوشته روزنامه ديلي ميل، اکنون رهبر يهودي 75 ساله اين فرقه « فيوال گروبر گر ( فليپ برگ )»، از قدرتمندان پشت پرده هاليوود است و با کمک همسر دومش « کارن » به طور علني « مرکز آموزش کابالا » را تأسيس نموده و بسياري از هنرپيشه هاي معروف و عوامل سينماي هاليوود را به خود جذب کرده است و از طريق اين مزدبگيران اهداف خود را تعقيب مي کنند . افرادي چون «مادونا» ( که نام خود را به استر - ملکه يهودي دربار خشايارشا - تغيير داده است )، « اليزابت تيلور » ، « باربرا استرايسند » ،« ديان کيتن »،« دمي مور » ، « برتيني اسپيرز » ، « وينونا رايدر »، « ميک جاگر» و حتي فوتباليست ها « ديويد بکام » (27) و همسرش « ويکتوريا » و... فساد و هرزگي و متأسفانه شهرت بالاي برخي از افراد شهره ي عام و خاص است . مثلا برتيني اسپيرز در يک مورد يک ازدواج سه ساعته با يک خواننده ديگر داشت و پس از جدايي طي 24 ساعت طلاق گرفت ! و البته همينان الگوي بسياري از جوانان مورد استحمار زرسالاران کاباليست هستند .
فرقه ي فيليپ برگ به ادعاي خودشان، حدود سه ميليون عضو دارد و ثروت فراواني دارد . در سال 2002 حدود 23 ميليون دلار داشت، ولي در سال 2003 فقط در لس آنجلس 26 ميليون دلار ثروت داشت ! اينان روش هاي ظالمانه اي براي ثروت افزايي دارند ؛ مثلا آب معمولي را به نام «آب کابالا » هر بطري 8 دلار مي فروشند! يا کتاب اصلي کاباليسم يعني « ظهر » را که زير يکصد دلار است ، به قيمت 430 دلار مي فروشند . اين اعمال و پيوستن فرد فاسدي چون « مادونا » به اين فرقه ، باعث موضع گيري شديد علماي سنت گراي يهودي چون « ربي ياکوب ايمانوئل » و « خاخام باري مارکوز » و « ربي اسحاق کدوري » خاخام سرشناس بيت المقدس عليه فرقه ي او شده است؛ اما شواهد و دلايل فراواني بر حمايت همه جانبه ي شبکه مقتدر زرسالاران يهودي - صهيونيست هاليوود ، از ترويج کابالا و مناسک جنسي و جادوگري و رمزوارگي و آرمان هاي مسيحايي و شيطان شناسي مدرن آن در دست مي باشد. (28)
طيف مروج کاباليسم و فرقه هاي تابع کاباليسم چون « فرانکيسم » و « دونمه » بسيار وسيع است و شامل ترويج رقص هاي جنسي لمبادا (رقص بره ) که از مناسک جنسي دونمه هاي ترکيه گرفته شده است و توسط مايکل جکسون و ساير مفسدين هاليوود، رواج داده مي شود تا فيلم هايي که به ارزش جادويي اعداد و حروف مربوط مي شود ( خصوصا حروف عبري در دايره هايي که نماد هاي سنتي کاباليسم مي باشند). فيلم هايي مانند «پي » و اسرار حروف » به ترويج اهميت حروف و اعداد عبري مي پردازند و مقدمه سازي مي کنند تا مخاطب به کاباليسم نزديک شود و در فيلم پر هزينه و پر مخاطبي چون « هري پاتر »
( در قسمت هاي متعددش ) به مباحث شيطان شناسي و آخر الزماني و جادوگرايي و سحر وکهانت و سمبل هاي پادشاهي داوودي ( شير غران ايستاده ) (29)که نماد سبط يهودا مي باشد، پرداخته مي شود ؛ سبطي که بر اسباط 12 گانه مسلط شد و يهوديت ماده گرا را به وجود آورد . در اين فيلم، همچنين با اشاره به شجاعت و استعداد و برگزيدکي پيشين هري، مطالب مزبور را کاملا جهت دار به اسم يک فيلم فانتزي يا داستان تخيلي به خورد کودکان معصوم مي دهند؛ (30) البته جداي از اين بحث ها ، آثاري که در هاليوود، تبليغ زيادي روي آن ها مي شود، به وضوح در ارتباط با اهداف اربابان صهيونيست يهودي و مسيحي هاليوود مي باشد و به گفته مصطفي عقاد کارگردان فيلم معروف «الرساله » : « در هاليوود همه کاره تهيه کنندگان و پشتيبانان، صهيونيست هستند ... همه چيز حتي سوژه ها کنترل مي شوند ...» (31)
2- عهد عتيق و تاريخ و عقايد و احکام و اسطوره ها و سمبل هاي يهودي، يکي از مهمترين منابع ومباني فيلم هاي آخر الزمان محسوب مي شود . در عهد عتيق کتاب « دانيال نبي » و « اشعيا » و پيشگويي هاي انبياي اسرائيل، در اين باره بسيار اهميت دارد. انتخاب نماد مار با اژدهاي بالدار به عنوان شيطان در برخي فيلم هاي آخر الزماني از اين قبيل است و همچنين رسيدن بهشت زميني و ايجاد پادشاهي مسيح بن داوود از مهمترين آموزه هاي روزگار پايان در عهد عتيق محسوب مي شود . در فيلم هاي يهودي سمبليک آخر الزماني، نماد شير يا تاج يا قلعه همان « پادشاهي داوودي » مي باشد که بايد در سرزمين شير و عسل ( همان اسرائيل بزرگ از نيل تا فرات ) تشکيل شود و سپس تسلط بر همه ي جهان را براي اعقاب يعقوب، پديد آورد . توجه به حفظ ميراث خانوادگي و سمبل هاي نگهدارنده ي آباء و اجداد ؛ علي الخصوص سمبل « سپر محافظ دودماني » (32)
(Coat of Arms / Heraldry)
نماد هاي جانبي اش چون تک شاخ و اسب و گوزن و مهر گياه و تاج و قلعه و شمعدان هفت شاخه و گرگ و رنگ هاي آبي آسماني و فيروزه اي و قرمز و طلايي که هر کدام نماد يکي از قبايل 12 گانه بني اسرائيل بود، ( 33)
در اين قبيل آثار به وفور ديده شده است .
نژاد پرستي و تأکيد بر اصالت خون و عالي ترين نسب و دودمان نجيب و درجه اول نيز از مشخصات اصلي برخي آثار سينمايي محسوب مي شود . تأکيد بيش از حد روي کلمه ي « مادر » و « ميراث اجدادي » نيز از ديگر نشانه هاي يهودي بودن منشاء اثر مي باشد چرا که نسل و دودمان و اليگارشي دودماني يهودي که در خانواده هايي چون روچيلد در طي 200 سال متجلي شده است، در بين يهوديان بسيار اهميت دارد و در يهوديت است که يکي از اصلي ترين ملاک هاي يهودي بودن، يهوديت مادر فرد است تا آنجا که بسياري از مفسرين قانون در رژيم غاصب فلسطين، يهودي بودن مادر را دليل اصلي يهوديت فرد اسرائيلي مي دانند . اسطوره هايي چون : مظلوميت و تنهايي و آوارگي يهوديان و دوري از سرزمين مادري و سپس بروز استعداد ها با تکيه بر « ياد خانواده » و تداوم « ثروت دودماني » و « شرافت خانوادگي » براي « شکست شياطين جن و انس » رسيدن به سروري ديگران و تشکيل « سلطنت آخر الزماني » در سرزمين وعده داده شده و مقدس؛ در آثار فراواني از هاليوود مطرح شده اند که « هري پاتر » و « ارباب حلقه ها » و « ماتريکس » و « فرار جوجه اي » از آن نمونه اند که همگي اين آثار از مهم ترين فيلم هاي آخر الزماني هم محسوب مي شوند . بحث معاد مادي ورستاخيز مردگان خاص ( يهوديان ) و زندگي آزاد مردگان در بين زندگان و کمک به زنده ها براي ايجاد بهشت زميني نيز از مهمترين عناصر يهوديزه هاليوود هستند که در بسياري از فاخرترين فيلم ها شاهد آن بوده ايم. (34 )
به علت ابتناي بسياري از آينده نگري هاي آخر الزماني هاليوود بر به اصطلاح پيشگويي هاي انبيا و مقدسين بني اسرائيل و انتزاعي و مبهم بودن اکثر آن پيشگويي ها و در نتيجه، آزاد بودن راه براي تعدد تفاسير و تأويلات آخر الزماني، فيلم هاي گوناگون آخر الزماني با عناصر تصويري مختلفي ساخته شده اند و « اژده هاي هفت سر » و « وحش » و مار يا اژدهاي قديم و عناصر شيطاني ديگر به انحناي مختلفي تصوير شده اند .
3- مسيحيت صهيونيستي و يهوديزه و عهد جديد و تفاسير صهيونيستي - توراتي از آن، نيز از مهمترين منابع و مباني فيلم هاي آخر الزماني مي باشد. آنچه به شدت در اين قسم خود نمايي مي کند، کتاب مکاشفات يوحنا، آخرين سفر عهد جديد است . اکثر مسيحيان عهد عتيق راهم معتبر مي دانند ، خصوصا مسيحياني ، که به آراء و انديشه هاي يهودي - توراتي نزديکترند ؛ مانند پروتستان ها و کالوينيست ها و پيورتيانها و مسيحيان صهيونيست. به همين دليل، امروزه تفاسير توراتي از انجيل و مکاشفات يوحنا مبناي بسياري قضاوت هاي آخر الزماني و هنر وسينماي پايان دوران شده است . شايد برخي از عناصر خاص مسيحيت صهيونيستي که در عهد قديم ( تورات ) نيامده است را بتوان به عنوان شاخصه هاي اصلي فيلم هاي صهيونيست مسيحي بدانيم ؛ گرچه يهوديان هم براي جذب مسيحيان و قلوب ديني آنان، از اين عناصر استفاده مي کنند. برخي از مهمترين اين عناصر را در ادامه مي آوريم. بر اساس آموزه ي نجات در مسيحيت و يهوديت و از نظر مسيحيان صهيونيست، در آخر الزمان يهودياني هم که پس از نبرد آرماگدون باقي مي مانند ، مسيحي مي شوند و ياور عيسي (ع) خواهند شد ؛ ولي از منظر يهوديان، نژاد برتر عبرانيان هستند که پس از پيروزي مسيح بن داوود بر شياطين و شروران، بر تمام انسان هاي ديگر که درجه دوم و سوم و حتي در برخي موتون 35 پست تر از حيوانات شمرده اند ، حکومت خواهند کرد .
صهيونيسم مسيحي در باره مشکلاتي که در بابل ( عراق و سوريه و اردن امروز ) پيش مي آيد و حکومت دولت يهودي در فلسطين وظهور مسيحا در زمانه ي واپسين و بلاياي آخر الزماني و ظهور شيطان قدرتمند در آخر الزمان و برخي موارد ديگر با صهيونيسم يهودي اشتراکاتي دارد و اصولا همين اشتراکات بوده است که باعث شده مسيحيان، تحت سلطه ي تفکرات اسطوره اي صهيونيسم قرار بگيرند و فرقه ي مسيحيت صهيونيستي به وجود بيايد . فيلم امگاکد 2 ( ميگيدو ) نمونه کاملي از يک صهيونيست مسيحي است که شبکه T.B.N که در تملک صهيونيست هاي مسيحي آمريکا است ،آن را ساخته است. در اين فيلم سپاهيان شر به رهبري آنتي کرايس ( دجال يا ضد مسيح ) و با حضور اعراب و مسلمانان و ايرانيان و چيني ها ( آسيايي ها ) در صحرايي در شمال بيت المقدس و جنوب شرق حيفا در کنار تپه ي شريفان ( حر مجدون يا آرماگدون ) با سپاهيان خدا به رهبري رئيس جمهور آمريکا درگير مي شوند و شيطان از پوسته ي انساني خود که همان آنتي کرايس است بيرون مي آيد و مانند اژدهايي بالدار نيروهاي سياهي تاريخ را به ياري مي طلبد و سپس موفقيتي نسبي پيدا مي کند، ولي با توسل مسيحيان معتقد آمريکايي، مسيح دومين قيام خود را انجام مي دهد و معجزه وار، شيطان را به زندان ابد مي فرستد و يارانش را ( با محوريت مسلمين ) نابود مي کند . فيلم « بشمار تا آرما گدون » (36) هم از نمونه هاي صهيونيست مسيحي سينماي هاليوود مي باشد که در آن بر عروج عده اي مسيحيان تحت فشار به آسمان و نزول آنان با مسيح و پيروزي آنان بر مصائب و بلاياي عظيم آخر الزمان و تشکيل حکومت جهاني مسيحي تأکيد مي شود . بسيار مناسب است که در پايان اين قسمت به هفت مرحله يا هفت مشيت که مسيحيان صهيونيست به آن قائل هستند، اشاره اي کنيم :
مرحله ي اول : بازگشت يهوديان به سرزمين هاي ميانه ( سرزمين موعود وفلسطين يا اسرائيل ) پس از ايام پراکندگي در جهان .
مرحله دوم : ايجاد دولت يهودي در سرزمين فلسطين ( مسيحيان صهيونيست گاهي داغ تر از يهوديان از حکومت جنايتکار اسرائيل حمايت مي کنند .)
مرحله سوم : رساندن بشارت ها و تنذير هاي انجيل به جهانيان و بني اسرائيل ( البته با قرائت هاي يهوديزه شده و تفسير اسکوفيلدي از انجيل ).
مرحله چهارم : حصول مرحله سرخوشي مؤمنان مسيحي (Rapture) و عروج مسيحيان معتقد به بهشت در کنار مسيح (ع).
مرحله پنجم : دوران فلاکت و رنج و بلاياي عظيم هفت ساله (Tribulation) و ظهور دجال و مبارزه ساير مأمنان با دجال .
مرحله ششم : وقوع جنگ آرماگدون در انتهاي دوران رنج هفت ساله در شمال غرب بيت المقدس (اورشليم ) با تأکيد تبليغاتي بر نبرد هسته اي عظيم و کشته شدن تعداد بسيار زيادي از مردم زمين که در برخي منابع مسيحيت صهيونيستي گفته شده تا چهار پنجم يا دو سوم مردم زمين کشته خواهند شد و صحنه ي نبرد، خون تا زير زين اسب ها را خواهد گرفت ( برخي به غلط اين روايت را اسلامي دانسته اند! ) .
مرحله ي هفتم : ظهور دوم مسيح و مؤمنان واقعي و شکست لشکريان دجال و استقرار بهشت زميني در جهان خصوصا سرزمين هاي ميانه به پايتختي اورشليم ( يهوديان بنا به اختلافات يا مسيحي مي شوند يا هم پيمان مسيح خواهند شد ) .
4- شيطان گرايي و سيطنيسم (37 ) نيز يکي از پس زمينه هاي آخر الزمان هاي سينمايي است . گرايش به قدرت برتر و اهريمني شيطان در طول زمان هاي دور از مصر باستان تا يونان باستان و غرب جديد ادامه داشته است و در دوران اخير نوع جديدي از پرستش شيطان که به همراه جادوگري و مناسک جنسي است، شايع شده است و « کتاب شيطان گرايان » (38 )توسط پيغمبر شيطاني آنان « آنتوان لوي » نوشته شده و کليساي شيطان ( satan church) در آمريکا توسط اين يهودي لاوي (39 ) پايه گذاري شده است. علاوه بر اين که پايه گذار و مدون شيطان پرستي يهودي و صهيونيست است، مروجين و مبلغين آن هم غالبا سينماي هاليوود و شبکه اينترنت مي باشد. فيلم هايي چون ماتريکس و هري پاتر و جن گير و کنستانتين با ترويج جبر گرايي و قدرت فوق العاده شيطان، از مبلغين غير رسمي اين مکتب محسوب مي شوند .
5- اسلام هراسي و کاشتن بذر تنفر از مسلمانان، از اصلي ترين مايه هاي آثار آخر الزماني هاليوود است. غرب سال هاست که فهميده ذات اومانيستي تمدنش با خدا گرايي و حق محوري اسلامي تنافي دارد. از طرفي با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل به عنوان يکي از مراجع بزرگ شيعه، غرب صهيون زده به قدرت نظريه ي ولايت فقيه اقتدار حسيني ، اميد مهدوي ، سلحشوري علوي و عقلانيت و علم گرايي شيعي پي برد و آن را بزرگترين دشمن خود در نبرد سايبرنتيک ( نبرد علمي رسانهاي و سخت افزاري ) يافت. در رأس اقتدار آنگلوزايان آمريکا بزرگترين رغيب خود را ايران اسلامي ديد و به همين دليل شروع به حمله رسانه اي سينمايي ( برنده ترين سلاح فرهنگي غرب ) به مسلمانان کرد . در بسياري از آثاري که حدود سه دهه پيش ساخته اند، به شدت اين جو ضد اسلامي رواج داده شده و کار را به آنجا رسانده اند که حتي در فيلم ( مردي که فردا را ديد ) (پيشگويي نوستر آداموس )، اما زمان شيعه را «The King of Terror» يعني سلطان تروريسم و وحشت و شرارت و شيطان خطاب کرداند ؟ ! اين فيلم دقيقا دو سال پس از پيروز يانقلاب اسلامي در سال 1981 م ساخته شد و باز هم براي جو سازي عليه پرونده ي هستي ايران در سال 2001 م با حرکت جديدي به کارگرداني « اورسن ولز » يهودي، نسخه ي جديدي با کيفيت بالاي اوليه در دنيا پخش کردند . در اين فيلم ترس فراوان آمريکاييان و صهيونيست ها از قدرت تجمع و انسجام مسلمانان در نماز جمعه و قدرت اقتصادي نفت و قدرت علمي و توان هسته اي و همکاري مسلمانان با همسايه قدرتمند شمالي خود روسيه و ولايت پذيري آنان از «رهبر جوان ورشيد خود» هويداست.
سينماي فريبنده ي هاليوود به اين قبيل آثار آخر الزماني که مسلمانان با بمب اتمي به تمام جهان متمدن! حمله مي کنند، اکتفا نکرده و فيلم هاي نمادين و پيچيده اي چون ماتريکس و هري پاتر و ارباب حلقه ها و پسر جهنمي رادر فضاي آخر الزمان سازي مورد نظر خود به بازار جهاني ارائه کرد که با موفقيت زيادي هم همراه شد . شايد در ماتريکس با کامپيوتري روبروباشيم که با مغز هوشمند خود بر ابناي بشر مسلط شده است و فقط اهالي شهر زايان (صهيون ) هستند که درست مي فهمند و اسير بردگي تکنولوژي نشده اند ، اما دريکي از انيميشن هاي نه گانه ماتريکس ( معروف به انيماتريکس ) کارگردانان فيلم ( برادران واچفسکي ) حرف خود را به طور عرياني مي زنند : آنجا که با زوم کردن روي نقشه خاورميانه ، عربستان را نشانه مي گيرند و با زوم کردن روي مرکز بياباني شبه جزيره شهري را ( شهر صفر - يک ) به عنوان محل استقرار شياطين روبوتيک ( ياران کامپيوتر شيطاني ماتريکس ) نشان مي دهد که عقل هر عاقلي آن را مهمترين شهر مسلمانان مي داند . در ادامه ي اين انيميشن ، خرمگسي شوم و جغد مانند روي شبه جزيره عربستان فرود مي آيد و به سمت بصره و سپس بغداد حرکت مي کند . ( نهايت جسارت و بي شرمي نسبت به مقدسات اسلامي! ). اين نقشه درون سازمان ملل نصب شده است که به دست قدرت يک کارگر نظافتچي سازمان ملل متحد (!؟) اين خرمگس کشته مي شود و با خونش هلال شيعي را از منتهااليه عراق (لبنان ) تا وسط ايران ترسيم مي کند ! در اين انيميشن هم جامعه ي ملل ( بخوانيدصهيونيست هاي حاکم بر آمريکا و فرانسه و آلمان و کانادا ) از قدرت علمي و پيشرفت اقتصادي اين روبات هاي شيطاني در هراسند و آن ها را منکوب و سرکوب مي کنند! در فيلم پسر جهنمي (Hell Boy ) نيز آمريکايي ها در مبارزه با اتحاد نازي هاي هيتلري و ايرانيان موفق مي شوند که شيطان را محدود کرده و نگذارند راه تسلط او به اين دنيا باز شود .
در صحنه اي موجود شريري که با پسر جهنمي (پسر آتشين ) مبارزه مي کند، از درون يک مجسمه ي کاملا ايراني به وجود مي آيد . در فيلم آخر الزماني ديگري به نام « ارباب آرزوها » (Wish Master) نيز شاهديم که شيطان از درون يک مجسمه ي خداي ايراني به آمريکا منتقل مي شود و بلاياي عظيم را به آمريکا مي برد و در آنجا با هوشمندي فرزندان ايالات متحده، شيطان شرقي تار و مار مي شود. در اين زمينه فيلم هاي بي شماري وجود دارد که به همين مقدار اکتفا مي کنيم .
مهمترين هدف صهيونيسم بين الملل از تصوير آخر الزمان به گونه هاي متنوع در سينما ، انداختن نوعي هراس در دل مخاطب و تحريک عواطف مخاطب براي تحسين قهرمانان هاليوودي و منجيان آخر الزماني سينمايي توسط مخاطب است .
اسلام انقلابي مهمترين خطر استراتژيک براي تمدن اومانيستي - صهيونيستي معاصر است و در نبرد سايبرنتيک موجود در عرصه ي فرهنگ ، اين انديشه اسلامي - شيعي ( حسيني ، مهدوي و ولايي ) است که در مقابل سيل اطلاعات يک جانبه سد ايجاد کرده و کم کم دارد از آب هاي پشت سد به نفع ترويج ايده هاي انديشمندانه عقل ورزانه خود استفاده مي کند .
پي نوشتها و منابع :
1- اشاره به آيه 82 سوره ي مبارکه مائده ، لتجدن اشد الناس عدواه للذين آمنوا اليهود و الذين اشرکوا .
2- اشاره به آيه 96 سوره مبارکه بقره : ولتجدنهم احرص الناس علي حياه ي
3- براي مطالعه بيشتر ر.ک : پروتستانتيسم ، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي ، نصير صاحب حق ، نشر هلال ، چاپ سوم ، تهران 1384 ، و همچنين : تاريخ نا گفته و پنهان آمريکا ( هارون يحيي ) ترجمه نصير صاحب حق، نشر هلال ، چاپ اول، تهران ، 1384.
4- اشاره به نظريه پايان تاريخ فوکوياما ( از استراتژيست هاي کاخ سفيد ) که ليبرال دموکراسي را پايان تاريخ مي داند .
5- The man who saw tomarrow به کارگرداني اورسن ولز کارگردان فرانسوي يهودي ، سال 1981 .
6- اشاره به فيلمي به همين نام yonngary که دايناسوري حامي غربي ها بود و دايناسور مزاحم را از سر راه برداشت .
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 22,دسامبر,2024