حسنك كجایی ؟!
محسن اختیاری
" یادش بخیر ؛ دوستیها و صداقتها "اما ، انگار خیلی وقت است از حسنك خبری نیست ؛ میگویند خیلی وقت است گاو و گوسفندهایش را فروخته ؛ همینطور مرغ حنایی و خروس كاكلی را ؛ بجایش لپ تاپ خریده ؛ رسیور؛ و خیلی چیزهای دیگر ؛ حسنك حالا دیگر فرصت سر خاراندن هم ندارد ؛ روزی چند ساعت توی اینترنت گشت می زند ؛ و تا نیمه های شب چت می كند ؛ با كبری ؛!
حالا دیگر كبری شرمش می آید اسمش را به دوستانش بگوید ؛ می گوید كلاس ندارد ؛ حالا او" ژاكلین " است ؛؟! خیلی وقت است كتاب دستش نگرفته ؛ همین چند روز پیش بود كه جعبه آرایشش را توی حیاط كنار تاب جا گذاشته بود و باران آنرا خراب كرده بود ؛ خیلی به خودش بد و بیراه گفت ، وتصمیم گرفت از این به بعد حواسش را جمع كند تا خرج الكی روی دست مامان جون نگذارد ؛ تصمیم ژاكلین ؛!
همین چند روز پیش بود كه مادر حسنك ؛ ببخشید مامان جون ؛ به مامان جون كبری ؛ ببخشید ؛ ژاكلین ؛ زنگ زده بود ؛ برای خواستگاری ؛ اما ژاكلین گفته بود از مدل ریش حسنك خوشش نمی آید ؛ آخر حسنك به یاد گذشته ها ریش بزی گذاشته بود ؛.
حالا دیگر كوكب خانم ماست و تخم مرغ تازه جلو مهمانهای سرزده نمی گذارد ؛ حالا تا شصتش خبردار می شود كه ممكن است سرو كله مهمانی پیدا شود ، فورا موبایلش را خاموش می كند ؛ بعضی وقتها هم می گوید ، مشترك مورد نظر در دسترس نمیباشد ؛! تقلید صدایش خیلی خوب شده ؛! تمرین دوبله می كند ؛!
از امین و اكرم هم كسی خبر زیادی ندارد ؛ بعضی می گویند به كانادا رفته اند ؛ بعضی می گویند به استرالیا رفته اند ؛ الله اعلم ؛ خانه شان را هم كوبیده اند ؛ آپارتمان ساخته اند ؛ دیگر جایی برای لانه گنجشك نمانده ؛
حالا خیلی وقت است مهتاب جایی را روشن نمی كند آخر دود و غبار همه آسمان را گرفته ؛!
حالا دیگر آبگوشت غذای لذیذی نیست ؛ چون كلاس ندارد ؛ هر چند خیلی هم لذیذ باشد ؛! اما تا دلتان بخواهد پیتزا لذیذ است ؛ چون خیلی كلاس دارد ؛ هر چند خیلی هم مضخرف باشد ؛ كه هست ؛!
آن آسیابانی كه دوست ما بود یادتان هست ؛ خیلی وقت است آب چرخ آسیابش را نچرخانده ؛ چون اصلا قنات خشك شده ؛
نانوای دوست ما هم یك فروشگاه بزرگ نان فانتزی زده ؛ تازه دونبش ؛
اما چوپان دروغگو ، خیلی رفیق پیدا كرده ؛ خیلی زیاد ؛! تازه دروغهایش هم خیلی فرق كرده ؛ خیلی گنده تر شده ؛مثل گذشته سر كاری نیست ؛ اساسی است ؛! البته او حالا چند بنگاه املاك و اتومبیل و كلوپ و .... را اداره می كند ؛ از همان بچگی زرنگ بود ؛!
ریز علی بیچاره هم از سرمای آن شب كذایی سینه پهلو كرده ؛ افتاده روی تخت بیمارستان ؛گفته اند تا تصفیه حساب نكند مرخصش نمی كنند ؛ بیمه هم كه قبول نمی كند ؛!
باغ انار راهم كوبیده اند ؛بجایش برج ساخته اند ، می گویند آرشیتكتش فلان بوده ؛ دیزاینر داخلیش بهمان بوده ؛ ما كه سر در نمی آوریم ؛!
ژاله هم كه مدتی است با ژاكلین صمیمی شده ، دیگر حوصله گل و گلدان ندارد ؛ حالا بجایش روزی یك دفعه موبایلش را شارژ می كند ؛ عجیب است كه باز هم شارژ كم می آورد ؛!
وخیلی چیزهای دیگر كه بود ؛ اما حالا نیست ؛ و باید حسرتش را بخوریم ؛
چقدر زود دنیا عوض شد ؛!
اما كاش دوباره ، همه همانی می شدند كه بودند ؛.
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا

یکشنبه 28,دسامبر,2025