یزدفردا -سیاسی -فرهنگی -مناسبتها:سردبیر یزدفردا جلالی :حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب که از پیشکسوتان مبارزه و انقلاب به شما می آیند در مورد آیت الله سید روح الله خاتمی (ره) اینچنین می گویند : مرحوم آیت‌الله خاتمی ـ رضوان‌الله علیه ـ یكی از علمای برجسته زمان بودند و خصوصیاتی داشتند كه من آن خصوصیات را و آن مجموعه خلقیات را در كمتر عالمی مشاهده كردم.


ایشان ضمن اینكه مرد عالم و دارای مقام علمی بودند و تحصیلاتشان را در اصفهان انجام داده بودند از لحاظ بینش اجتماعی و فهم سیاسی و احساس مسئولیت سیاسی و اجتماعی و تشخیص جهت‌گیری‌های موجود در جامعه و جریان‌های فكری و سیاسی یك فرد كم‌نظیری بودند كه در طول دوران آشنایی مستمری كه من با ایشان داشتم قبل از انقلاب و همچنین بعد از انقلاب این خصوصیات را همواره در ایشان مشاهده كردم.


 آشنایی ما با ایشان از سال 1337 در مشهد شروع شد. من آن وقت خیلی جوان بودم، یكی از دوستان ما كه هم روحانی بود و هم دانشگاهی به من گفت كه یكی از علمای خیلی خوب در مشهد هستند برویم دیدنش و رفتیم.


ایشان در پایین خیابان مشهد توی یك كوچه‌ای یك منزلی گرفته بودند و با خانواده‌شان آنجا بودند، آقازاده‌هاشون هم اونجا بودند كه غالباً هم در آن زمان كوچك بودند. از وضع صفای این مرد و خصوصیات اخلاقی او، تواضعش و محضر شیرین مطلوب او خیلی خوشوقت شدم و مجذوب ایشان شدم و از آن روز آشنایی ما شروع شد، این همان سالی بود كه من می‌خواستم بیایم قم و شاید همان روز یا فردای آن روز بود كه من از مشهد حركت كردم برای آمدن به قم كه در قم بمانم، بعد از آن ایشان بارها مشهد مشرف می‌شدند، تابستان بسیاری از سالها ایشان می‌آمدند، وقتی هم می‌آمدند مدت زیادی ـ چند هفته ـ مشهد می‌ماندند، برخلاف زوار كه معمولاً چهار روز یا پنج روز، یكهفته می‌ماندند. فرصت خیلی خوبی بود برای نم كه ایشان را بارها ملاقات كنم و همچنین من چندین بار اردكان رفتم.




بار اولی كه من رفتم اردكان زمستان سال 42 حدود بهمن بود كه عازم زاهدان بودم برای منبر ماه رمضان، در مسیر از یزد و اردكان و كرمان و... عبور می‌كردیم با اتوبوس بودیم اردكان كه رسیدیم اتوبوس مدت كوتاهی آنجا توقف كرد دو ساعتی بنظرم برای نماز و اینها. من فوراً گشتم آقای خاتمی را پیدا كردم و خودم را رساندم به ایشان و یك انسی كردیم و دیداری كردیم با ایشان و گفتم كه من دارم می‌روم به كجا كه در همان سفر من را در زاهدان دستگیر و بازداشت كردند و آوردند تهران در قزل‌قلعه زندانی كردند بخاطر مسائلی كه آن روزها بود و مبارزات تازه شروع شده بود.



 بعد از آن هم بارها هم تنها و هم با خانواده مكرر می‌رفتم اردكان، گاهی من اصلاً می‌رفتم یزد بخاطر اردكان. یعنی از مشهد مثلاً یا از قم حركت می‌كردم و این را طی می‌كردم برای اردكان كه ضمناً یزد و اصفهان و اینها هم می‌رفتم، انس ما با ایشان خیلی زیاد بود، خصوصیات ایشان همانطوری كه گفتم یك خصوصیات كم‌نظیری بود.



بینش ایشان و فكر ایشان در آن سال‌ها مثل یك روحانی جوان بود، ما آن‌وقت خیلی جوان بودیم یعنی وقتی با ایشان آشنا شدم مثلاً 18ـ19 سالم بود، فرضاً 19 سالم بود و ایشان آن‌وقت شاید یك مرد 50 ساله بودند، شاید هم بیشتر پنجاه و چندساله. یعنی حداقل 30 سال با هم اختلاف سنی داشتیم، در عین حال در آن سنین ایشان همان جور فكر می‌كرد و همان‌جور حقایق و واقعیات را می‌دید كه ما كه طلبه بودیم و جوان و پرشور بودیم توی مسائل اجتماعی و سیاسی و اینها فعال بودیم همان‌جور می‌دیدیم. این یك نقطه امتیازی بود كه من حقیقتاً هیچكس را در این سطوح از علما و در این سطح علمی و سنی مثل مرحوم‌ آیت‌الله خاتمی ندیدم.




ایشان منحصر به فرد بود، واقعاً یك روحانی روشن‌فكر و آگاه به مسائل بود.



 یك رشته خصوصیات مرحوم آیت‌الله خاتمی مسائل اخلاقی ایشان بود كه انصافاً به نظر من در این بخش هم ایشان كم‌نظیر بودند، اولاً ایشان مرد وارسته‌ای بود. انسان بسیار وارسته و بی‌قیدی بود، در اردكان ایشان یك روحانی بودند كه مسجدی داشتند و امام جماعت بودند و نماز جماعت می‌خواندند مثل یك روحانی، اما منش ایشان با منش معمولی آن‌وقت‌های روحانیون، كه در ر ابطه با مردم یك نوع حدودی و ضوابطی و به اصطلاح یك تقیداتی را رعایت می‌كردند، فرق داشت، ایشان اصلاً اینجور نبودند، در خانه‌شان باز بود هر كسی بیاید هر كسی برود، در حضور مردم بود یك حركت پاكبازانه‌ای واقعاً داشت، در رابطه با معاشرینش در رابطه با مردم هیچ تقیدی كه ناشی از مقداری ملاحظات معمولی كه بعضی جاها بعضی دارند در ایشان نبود. خیلی باصفا، خیلی روراست، خیلی وارسته، خیلی بی‌اعتنا به زخارف و بعضی از چیزهایی كه بعضی‌ها آن وقت‌ها دنبالش بودند، در معاشرت هم یك مرد عجیب بود انسان آنقدر صفا و محبت و صمیمیت در ایشان می‌دید كه مجذوب این خصوصیات ایشان می‌شد.



یعنی واقعاً من در عالم دوستی و ارتباطات با دوستان كمتر كسی را دیدم كه بقدر ایشان از صفای نفس برخوردار باشد و عالم اخلاق بود عملاً، یعنی ایشان گرچه بعدها درسهای هم داشتند در تلویزیون و تعلیم اخلاق می‌دادند اما بالاتر از این تعلیم اخلاق، ایشان عملاً یك معلم اخلاق بود؛ رفتارش، سادگی، بی‌پیرایگیش، بی‌آلایشیش، صمیمیتش، محبتش، دلسوزیش فوق‌العاده بود كه من واقعاً كمتر كسی را می‌شناختم.



با اینكه ما با ایشان روابط خیلی صمیمی و دوستانه‌ای داشتیم و می‌دانست كه من چقدر به ایشان علاقه‌مندم خود ایشان هم به من خیلی علاقه‌مند بود خیلی واقعاً یك محبت فوق‌العاده‌ای ایشان به من داشتند در عین حال گاهی اوقات برای یك كاری در این سال‌های مسئولیتم ایشان تلفنی تماس می‌گرفتند، من به ایشان می‌گفتم شما گاهی مثلاً یك زنگی به من بزنید می‌گفتند كه من فكر وقت ترا می‌كنم ملاحظه می‌كنم كه همین تلفن من بقدر مثلاً دوسه دقیقه ممكن است از یك كاری ترا باز بدارد! اینقدر مقید بودند كه جهات اخلاقی و انسانی را رعایت بكنند.

حدود ماه مرداد بود كه من برای دیدار با رزمندگان به جبهه رفتم و یك دعوتی هم از ائمه جمعه كردم و گفتم من دارم می‌روم، احساس تكلیف می‌كنم و رفتم.

بسیاری از ائمه جمعه اجابت كردند و لطف كردند آمدند آنجا بعد هم جلسه داشتیم گفتند به ما به مجرد اینكه دعوت ترا شنیدیم ـ كه ظاهراً رادیو پخش كرده بود ـ حركت كردیم، از جمله مرحوم حضرت آیت‌الله خاتمی بودند ایشان گفتند كه من آمدم جبهه هم برای دیدن رزمندگان هم برای دیدن تو، و گفتند تا پیام ترا شنیدیم تصمیم گرفتم حركت كنم و این در حالی بود كه ایشان مریض بودند.



من واقعاً به ذهنم خطور نمی‌كرد كه ایشان بتوانند راه بیفتند از یزد بیایند به جبهه. حالا از این خاطره سفر غیرمنتظره ایشان یادم آمد از یك سفر دیگر ایشان و آن سفری بود كه به ایرانشهر كردند. وقتی كه من تبعید بودم در ایرانشهر، (سال، 56ـ57) خوب آدم تبعیدی خیلی دوست می‌دارد كسانی بیایند دیدنش، چون تنهاست و هیچكس آنجا نیست، بعضی‌ها می‌آمدند، در همان شاید ماههای اول بود كه من رفته بودم، شاید ماه دوم یا سوم بود شاید هم زودتر. یكروز دیدم كه آقای خاتمی از اردكان با اتومبیل با یكی دو نفر دیگر از دوستانشان آمده بودند برای دیدن من! بقدری من تعجب كردم و بقدری شرمنده شدم كه این پیرمرد این همه راه آمده است، چند ساعت هم آنجا بودند بعد هم برگشتند، نمی‌دانم اصلاً شب هم ایشان ماندند یا نماندند یادم نیست احتمال می‌دهم كه یك شب مثلاً ماندند و بعد برگشتند این آمدن ایشان بقدری به ما روحیه داد و ما را تقویت و شاد كرد كه دیدیم خوب توی آن گوشه كشور اون انتهای كشور توی بلوچستان و جایی كه هیچ آشنایی نداریم دلهای باصفای دوستان عالیقدر مثل ایشان به یاد ماست و ایشان و حتی آنها را وادار می‌كند به دیدن ما بیایند.

یزدفردا 











  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا