قصه پرغصه فرماندار بومی رشته ای دراز به اندازه تمام دردهای تاریخ بافق دارد.بافق چندین سال است که در زنجیره فرمانداران غیر بومی افتاده است و گویا این سلسله تا بی نهایت ادامه خواهد داشت .با این روندی که مسئولان استان در پیش گرفتند باید دوباره ۳۷ سال دیگر به انتظار بنشینیم تا طلسم جادوگران سیاست و ساحران تزویر درهم شکند و ما بتوانیم طعم فرماندار بومی را بچشیم.
شاید همین الان عده ای بگویند که فرمانداران بومی چه گلی به سرمان زدند که غیر بومی نزده است و همه سرتا پا یک کرباسند.ولی از این نکته نباید غافل بود؛ دست های پنهان وآشکاری که افراد غیر بومی را برای سه دوره متوالی بر مسندفرمانداری بافق نشانده اند می خواهند این نکته را به ما بافقی ها القا کنند که در بین شما انسان باعرضه و باجنبی نیست و مسند فرمانداری آنقدر رفیع و با عظمت است که هیچ بافقی , قادر نیست آن را به دوش بکشد.
فقط کافیست نگاهی به ناله ها و گریه هایی کنید که توسط عده ای بعد از رفتن آقای طلایی مقدم گوش فلک را کر کرد و آن ها بافق را عزادار خواندند وکم مانده بودکه اعلام عزای عمومی کنند .
آن ها مسند فرمانداری را بعد از رفتن آقای طلایی آن قدر به عرش رساندند که واقعا جگر شیر می خواهد کسی بتواند بر مسند فرمانداری بافق تکیه بزند.
آقای طلایی مقدم هم مانند هر مسئول دیگر نقاط ضعف و قوت خود را داشت و آدم ها در عرصه سیاست نه سفیدند و نه سیاه بلکه خاکستری رنگ هستند .اما در این چند روز گریه ها و لابه ها و تملق ها و چاپلوسی هایی را دیدیم و شنیدم که حتی مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد و انسان را دچار تهوع فکری می کند و دلش می خواهد از این میان این انسان های مزوّر و چندرنگ برود تا این قدر انسانیت را له شده و لگدمال نبیند.
نگارنده فقط به چند نمونه اشاره می کند تا خود حدیث مفصل بخوانید از این همه تزویر و تملق و چاپلوسی.
۱-رفتن طلایی مقدم از بافق به طبس برای بافقی ها آنقدر دردناک بود که یک روز فرمانداری بافق را تعطیل کردند ، کارکنان فرمانداری بافق حاضر نشدند روزی که سید مهدی طلایی مقدم وسایلش را برای سفر به طبس جمع می کرد سر کار بروند.
نکته قابل تامل عکس منتشر شده از این حزن واندوه بود که به مراتب عجیب تر از خود حرکت بود.چند نفری که سرها را پایین انداخته بودند تا میزان حزن خود را نشان دهند و چند نفری که پشت به دوربین کرده بودند تا خدای ناکرده ریاکاری نشود.
۲-متنی که در سایت یزد فردا گذاشته شده بود و میزان حزن و اندوه نویسنده آن را به ما القا می کرد مانند این جملات:
الف: طلایی امروز در طبس معارفه می شود ولی بافق هنوز در شوک نبود اوست ،
ب: یک دنیا دعای خیر با دستانی پینه بسته از رنج روزگار پیرزنی بافقی که به سمت آسمان رفته بود وبرای طلایی دعا می کند.
ج: طلایی برای طبسی ها حکم همان مردان شگفت انگیز فیلم های مارول را دارد.
نویسندگانی که بافق را بازنده سربلند خواندند و این گونه مرثیه سرایی کردند« امشب احساس می کنم سربلند ترین بازندگان حال حاضر استان, بافقی هایی هستند که همراه ترین و همدل ترین فرماندار خود را از دست داده اند»یا این عبارت« و شاید حق با مردم طبس بود که بهترین ها را برای خودشان خواسته باشند و شاید سهم و لیاقت مردمان دیار کویر همینی است که بر سرشان آمده»
این میزان تعریف و تمجید از یک فرد آن هم از نوع پاچه خوری حادّ در خور تامل هست هرچند که نگارنده زحمات آقای طلایی مقدم را پاس می دارم و برای ایشان در هرجا که باشند آرزوی موفقیت می کنم .
حال تصور کنید فرمانداری بومی از مسند قدرت کنار برود .خود می توانید عبارات و جملاتی که در مورد او گفته می شد را در ذهن خود بیاورید.
این فقط یک نمونه از تفاوت بین فرماندار بومی و غیر بومی است .
از نظر نگارنده انتخاب فرماندار غیر بومی یعنی توهین مستقیم به مردم شهید پرور و همیشه در صحنه بافق است
فرماندار غیر بومی یعنی نادیده گرفتن استعداد ها و توانایی های فرزندان این مرز و بوم.
فرماندار غیر بومی یعنی دهن کجی و لجبازی مسوولان استان با مردم بافق که دیرینه ای تاریخی دارد.
فرماندار غیر بومی یعنی القای حس حقارت و تحقیر به مردم بافق که شما هنوز به آن درجه از بلوغ فکری و سیاسی نرسیدید که بتوانید برای خودتان فرمانداری از جنس خودتان داشته باشید.
فرماندار غیر بومی یعنی کنترل مردم بافق برای به یغما بردن باقی مانده معادن .
فرماندار غیر بومی یعنی انتخاب فردی مطیع و سرسپرده که بین مردم ومسئولان باید فرمان مافوق خود را بپذیرد و اجراکند هرچند که ناحق باشد و حقوق مردم تضییع می شود.
دکتر حسین ارجمند

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا