نانت نيست، آبت نيست، دنبال چه مي‌گردي؟ روزنامه نگاری هم شد كار ؟!

مسعود میرجلیلی

روزنامه نگار

مبادا آنكه مادر مرده‌اي به فكر روزنامه‌نويسي بيفتد كه روزش سياه و زندگيش تباه است چون هر آنكه در اين وادي پا نهاده شايد در گذشته‌ها مرتكب خلاف و يا گناهي شده يا كفران نعمتي نموده كه به چنين عقوبتي دچار گرديده كه «در اين عالم هم دوزخ اوست». كسي نيست كه بپرسد آقاي محترم! خانم محترمه! نانت نيست، آبت نيست، دنبال چه مي‌گردي؟ روزنامه نگاری هم شد كار. مثل آن كسي كه بيهوده سوزني در پاي خود فرو مي‌كرد و آخ مي‌گفت. بالاخره به قول علما «المجنون فنون» ديوانگي هزار راه دارد. البته من به كسي توهين نمي‌كنم. فقط آنهايي را مي‌گويم كه مثل من خوش‌باور و ساده‌دل هستند و فكر مي‌كنند اگر مقاله‌اي بنويسند و توصيه‌اي بكند همه جا اصلاح مي‌شود! مسئولين فوراً مشكلات را برطرف مي‌كنند! مديران محترم و بزرگوار منتظرند ببينند كه روزنامه‌نگاران چه نوشته‌اند تا فوراً اقدام نمايند. كسبه، تجار، توليد كنندگان و واسطه‌ها همه چشم به راه هستند كه آقاي خبرنگار مرقوم بفرمايند كه اينقدر قيمت اجناس را بالا نبريد. اينقدر بر آتش گراني دامن نزنيد. اندكي هم به فكر حقوق بگيرها، بازنشستگان، كارگرها و بيكاره‌ها باشيد. دزدها، قاچاقچي‌ها، رشوه‌بگيرها و اختلاس كننده‌ و... و... نيز جلو دكه‌هاي روزنامه فروشي صف بسته‌اند تا نشریه شماره جديد بيايد و در آن نوشته شده باشد كه عزيزان ديگر ندزديد، نبريد، نخوريد. فقط به نورچشمي‌ها ندهيد. خون مردم را شيشه نكنيد. جوانان را به اعتياد نكشانيد و آنها وقتي كه نشریه را به صدق و صفا خواندند مثل بچه آدم دستشان را از روي چشمشان گذاشته و ديگر مرتكب هيچ خلافي نمي‌شوند!!من يكي كه فكر مي‌كردم با نوشته های تند و تيز كاستي‌ها را برطرف نموده و مدينه فاضله مي‌سازم! با تيتر زدن‌هاي حماسي و مطالب كوبنده مشت محكمي بر دهان ياوه‌گويان، قانون‌شكنان، مزاحمين و... و... مي‌زنم! اما عجيب است كه با اين همه مشت محكم از پاي در نمي‌آيند!! شايد مشت من چندان قدرت ندارد و يا اينكه دهان آنها خيلي سفت و محكم است و آنوقت است كه مشت من «ببخشيد قلم خودكار من» بشكند. يا به استناد ماده يا با تبصره‌اي اخطار بگيرم يا رئيس اداره‌اي تهديد نمايد كه اگر برعلیه ما بنويسي و انتقاد کنی از آگهي به عنوان تنها عامل حيات نشريه محروم خواهي شد. امروز قلم چون شمشير برنده نيست. شايد چون دوران شمشير سرآمده، عصر موشك، بمب، خمپاره و توپ است و ما هنوز با مداد، خودكار بيك و روان‌نويس مي‌نويسيم. هر چند كه در عصر شمشير نيز قلم برندگي نداشته است و خدا بيامرزد نظامي گنجوي را كه گفته: گر به سخن كار ميسر شدي كار نظامي به فلك بر شدي و اينجاست كه به خود مي‌گويم اصلاً به تو چه كه مردم مشكل دارند. اعتياد غوغا مي‌كند، خيابان‌ها خراب است، عفت عمومي رعايت نمي‌شود. اوقات فراغت دانش‌آموزان به بطالت است و سرگرداني، انتصابات در راستاي شايسته‌سالاري نيست، مبلغ ثبت نام مدارس غير انتفاعي زياد است، دوره، دور نورچشمي‌ها و آقازاده‌هاست و... و... . اصلاً اينها را چرا مي‌نويسي و اين دخالت‌ها به روزنامه نگاران چكار. به قول آقای مطهریان خطاب به یکی از خبرنگاران مگر فضولیم ؟!و تو سعي كن بهترين تيتر را براي بيان اقدامات مشعشانه بعضي‌ها زده و از قول آنها وعده‌هاي دلفريب به مردم بدهي. بلندگوي بعضي از مسئولين باش نه مردم. هرگز هم هيچكس و هيچ مقامي دلگير نشده و غضبناك نگاهت نمي‌كند (نگه كردن عاقل اندر سفيه) و هيچ بنده خدايي را به غيبت و تهمت نسبت به خود وانمي‌داري و طول عمر خبرنگاری خودت و بقاي نشريه نيز تضمين است. ولي خيلي زود وجدانم نهيب مي‌زند نه تو خبرنگاری و به صداقت و رسالت قلم سوگند خورده‌اي و پاي‌بند به عهدت با مردم. پس به ميثاق عمل كن، به رسالتت كه خدمت به مردم و پاسداري از نظام است، به انديشه‌هاي ديرينه‌ات كه براي مردم زيستن و به فكر مردم بودن بوده است پايبند باش و من مي‌گويم: مطمئن باش كه بر عهدم سخت پايبندم و معتقد.به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي است به صد دفتر نشايد گفت وصف حال مشتاقي . اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا

یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا