خوشا بحال کسانی که کتاب نمی خوانند، درد کشنده ای است آگاهی!
می گویند دیروز صبح، نمایشگاه بزرگ کتاب یزد با چهل درصد تخفیف شروع بکار کرده، و اما سرماخوردگی توام با قلب درد، و هوای گرفته و ابری، فرصت حضور در افتتاح نمایشگاه کتاب را از ما گرفت، و درد دیگری به دردهایمان اضافه کرد؛ دیروز گذشت، دردها جایی نمی روند، یعنی جایی ندارند که بروند، یادمان باشد امروز، روز دیگریست ...

 

کتابهایی را می خریم که نمی دانیم «مهلت» خواندن آنها را پیدا می کنیم یا نه!

 

دیدار با استاد «سید محسن میرحسینی» در نمایشگاه کتاب

میرمحمدی، اولین استاندار یزد است که در روز اول و دوم شروع بکار نمایشگاه بزرگ کتاب یزد، به نمایشگاه نیامده و کتابی نخریده است. مهم نیست، مگر نمایشگاه بخاطر مدیران و مسئولان برپا شده؟
عاقبت به سرماخوردگی و درد قلبمان فکر نکردیم و دیروز صبح و عصر به نمایشگاه کتاب رفتیم، دیروز صبح برای اولین بار دهبیدی پور، سرپرست فعلی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان را دیدیم، مثل اکثر ابرقویی ها صداقت و سادگی خاصی در حرف هایش داشت، و اما هنوز هیچکس نمی داند، که چه کسی مدیر کلی بعدی ارشاد یزد خواهد شد، و با این گزینه هایی که شایعه شده است، دیگر شان و اعتباری برای مدیرکلی ارشاد یزد نمانده!
نمایشگاه کتاب امسال که فروشندگان «زن» آن نسبت به سال گذشته افزایش پیدا کرده، در مقایسه با سال گذشته یک یا چند قدم به عقب است، اما با گرانی کاغذ و کتاب و لوازم چاپ و قضایای مجوز و این جور چیزها، لنگه کفش کهنه نیز در بیابان نعمت است!
غرفه های «نشر ثالث» و «انتشارات نگاه» در نمایشگاه کنار هم قرار دارد، روی جلد کتابها را با «شوق» و «امید» و پشت جلد کتاب ها را با «بیم» و «ترس» نگاه کردیم. قیمت ها با کارت هایی که شعبه بانک صادرات مستقر در نمایشگاه می فروشد و «جیب ها» همخوانی ندارد. وقتی نتوانستیم کتاب های «استبداد شرقی»- (نوشته کارل آوگوست ویتفوگل)، «تبارهای دولت های استبدادی»- (نوشته پری آندرسون)، و چند کتاب دیگر از نشر ثالث و کتاب های انتشارات نگاه را بدلیل «گرانی» بخریم، بسراغ مرکز فروش موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی رفتیم ، و دو جلد کتاب « حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ- خودکامگی در ایران عصر پهلوی» نوشته (مظفر شاهدی) را به قیمت شش هزار تومان خریدیم، که فکر می کنم ارزان ترین کتاب نمایشگاه بود.
در صفحه 112 جلد اول، نویسنده به زبان انتقادی طنز در نشریات آنزمان اشاره کرده و نوشته:« جزو معدود منابعی که در همان برهه پرخطر به طور تلویحی و گاه مستقیم نظام سیاسی حاکم بر کشور را به سخره می گرفتند، نشریات فکاهی و طنز بودند. در راس این نشریات که بسیار هم معدود بودند، باید از نشریه توفیق نام برد که در طول دهه 1340 مطالبی نیش دار و انتقادگونه از اوضاع سیاسی- اجتماعی کشور به چاپ می رساند و انتقادات آن نیز تا حدی از سوی حاکمیت تحمل می شد. توفیق جهت انتقاد غیر مستقیم از احزاب فرمایشی حکومت ساخته ایران نوین و مردم، موضوع «حزب خران» را طرح کرده بود و هر از چند گاه، زبان حال این «حزب خران» را که اشاره ای غیر مستقیم به وضعیت نابسامان فعالیت احزاب سیاسی رسمی کشور بود، در قالب قطعاتی طنز گونه منتشر می کرد. در 25 آبان 1348 قطعه طنزآمیزی با عنوان «ما خران حزبی» به چاپ رساند که اعضای فعال احزاب مردم و ایران نوین را به خاطر عدم توجه به وظایف واقعی و تمایل آنان به چاپلوسی و تملق از حاکمیت و ثروت اندوزی و سودجویی شخصی چنین مورد انتقاد قرار می داد:
ما نره خریم وز کسی باک نداریم
در حزب خران عنصر ناپاک نداریم
برعکس بشر دور ز حرصیم و ز آزیم
باغ و حشم و پول و کادیلاک نداریم
از این همه خر، جان شما محض نمونه
معتاد یکی بر هر و تریاک نداریم
خر غلت زنان روی چمن در تک و تازیم
سر رشته ز ژست و فیگور (راک) نداریم
برگرده ما خاست بشر گر که نهد بار
ما نیز ز جفتک زدن امساک نداریم
اداراک ندارد خود او هر که بگوید:
ما دانش و اندیشه و ادراک نداریم
این نشریه در طنز دیگری که در 8 دی 1349 به چاپ رسانید دو شرط اصلی انتخاب داوطلبان به نمایندگی مجلس شورای ملی ( بی سوادی و بی لیاقتی) را چنین برشمرد:

دو شرط اصلی (برای نمایندگی مجلس شورای ملی)

شنیدم که می خواست مردی علیل
به مجلس شود دور دیگر وکیل
بپرسیدم از یک نفر پیر دیر
که :« این مرد لایق بود یا که خیر»؟
کسی که تواند در این زندگی
کند بی لیاقت نمایندگی؟
بگفتا که دارد لیاقت زیاد
که هم بی زبان است و هم بی سواد
و البته در صفحات بعد به شعر «چرب زبانی منتظرالوکاله» اشاره کرده و تا نهایت ...
بعد از خرید کتاب های «بیداری غرب» نوشته (ویلیام هاردی مک نیل) و «تاریخ اسلام» پژوهش دانشگاه کمبریج با ترجمه (احمد آرام) و «طلوع و غروب زردشتی گری» نوشته (ر. سی. زنر) از انتشارات و غرفه .... ناگهان با استاد «سید محسن میرحسینی» که سالها پیش و در پس از دوم خرداد رئیس روابط عمومی دانشگاه یزد بود، روبرو شدم، یک اتفاق بسیار خوشایند و امیدوار کننده که ما را به سالهای دور و هیجانات دوم خرداد و اصلاحات خاتمی و ایستگاه مطبوعات و کیوسک فروش نشریات در دانشگاه یزد برد، و بیاد مقاله چاپ شده در روزنامه سلام با تیتر « خواهرم! در دیار خاتمی با تو چه از خاتمی گفتند که گریستی» افتادم. استاد میرحسینی گفت :« پنج سال در سفر خارج کشور و در «مالزی» بوده است و سخت از وضعیت تحصیلی امروز دانشگاه و «سواد» و «فهم» دانشجویان گلایه داشت، از دهها دانشجوی فوق لیسانسی که حرف ها را نمی فهمیدند گفت، و افسوس خورد که چرا وضعیت تفکر و اندیشه و دانش به اینجا رسیده است. با او قراری برای دیدار دوباره و گفتگو و مصاحبه گذاشتیم. باید متوجه می شدیم بین «ایران» و «مالزی» چه تفاوت ها و چه شباهت هایی است. آنهم در روزهایی که محمد صالح اولیاء رئیس دانشگاه یزد است ! ...
این بحث ادامه دارد

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا