یزدفردا "علیرضا خمسه در نقش«بابا پنجعلی» با آن دیالوگهای جالبش و بهخصوص«نقی» گفتنش در تعطیلات نوروزی حسابی گل كرد. به این بهانه با خمسه گپ زدیم.
علیرضا خمسه را با اینكه خیلی وقتها نقش جدی بازی میكند، بیشتر بهعنوان یك متخصص نقشهای طنز میشناسیم. كمدینی كه اگرچه زیاد طنز بازی میكند اما هیچ وقت در حال تكرار خودش نیست.
او در هر فیلم و سریالی، علیرضا خمسه جدیدی را به مخاطبانش نشان میدهد. با وجود اینكه سالهاست نقشهای كمدی و متفاوتی بازی میكند، نقش بابا پنجعلی سریال پایتخت با آن عینك ته استكانی و دیالوگهای عالی و حضور كوتاه اما پر رنگش در سریال(با اینكه شاید شبی یكی، دو دیالوگ بیشتر نمیگفت)، چیز دیگری بود.
با او درباره این سریال و خود خمسه بودن در پشت صحنه فیلم جدیدش «سلام بر فرشتگان» گفتوگو كردهایم؛ فیلمی كه آقای كمدین این بار با لهجه آذری، در آن نقش یك فرشته را بازی میكند.
فیلمنامه «پایتخت» از روز اول كامل نشده بود و وقتی من آن را خواندم، 4 قسمتش آماده بود. بهنظرم آمد كه نقش بابا پنجعلی با اینكه نه حركت دارد و نه دیالوگ اما میتواند در نوع خودش تاثیرگذار باشد. یكی از درسهای بازیگری این است كه بتوانی از فتح چشم و گوش به فتح قلبها برسی. بازیگران جوان یا مبتدی فكر میكنند هرچه دیالوگ بیشتری بگویند، موفقترند، درصورتی كه اینطور نیست.
اگرچه این موضوع باعث فتح گوش و چشم میشود اما جای كسی را در دلها باز نمیكند.
آدم میفهمد و میبیند كه حتی در یك جمع عادی و معمولی یك نفر كه ساكت برای خودش یك گوشه نشسته میتواند خیلی بیشتر از آدمی كه مدام سروصدا میكند، مقبول و مورد توجه باشد؛ مهم این است كه به یك حس درست از موقعیت و واقعیت و انعكاس آن برسی.
برای همین است كه وقتی نقشی به من پیشنهاد میشود، دنبال این نیستم كه متر دستم بگیرم و اندازه نقش را بسنجم بلكه به این نگاه میكنم، آن نقش و كاراكتر امكان تاثیر گذاشتن دارد یا نه.
گریم كاراكتر بابا پنجعلی یكی از عواملی بود كه بسیار به خلق كاراكتر كمك كرد. گریم، پیشنهاد كارگردان بود و بعد از او طراح گریم آقای مجید اسكندری. خیلی از بازیگرها گریمهای جدید و متفاوت را نمیپسندند و حتی نمیپذیرند.
اما من همیشه از گریمهای جدید و سنگین كه به بهتر شدن نقش كمك میكند استقبال میكنم. با اینكه عینك بهشدت چشمانم را اذیت میكرد یا لثهای كه روی دندانم قرار میگرفت، به دهان و دندانهایم فشار میآورد، ولی فكر كردم اگر این گریم به بهتر شدن نقش كمك میكند، باید آن را بپذیرم.
این علیآباد، نه اون علیآباد!
من در تهران به دنیا آمدم و پدرم اصالتی زنجانی دارد. هیچ كجای رگ و ریشهام به مازندران برنمیگردد. اما لهجه نقش را درآوردن جزئی از هنر بازیگری است و باید آن را انجام داد. برای در آوردن لهجه، آن را با خود آقای مقدم، آقای تنابنده و مشاوران لهجه بررسی میكردیم. واكنش جمعی مازندرانیها هم به لهجه خوب بود، هرچند تك وتوك بودند كسانی كه معترض شدند. علتش هم این بود كه فكر میكردند علیآبادی كه ما میگوییم علیآباد آنهاست. اما اینطور نیست.
علیآباد جزو اسامی است كه همه جا پیدا میشود.
لهجهای كه ما داشتیم، برداشت و معدلی از گویشهای كل شهرهای مازندران بود، نه یك شهر خاص. اگر ما میخواستیم مازندرانی اصل صحبت كنیم، مردم شهرها و استانهای دیگر كه لهجهها و گویشهای متفاوتی دارند، معنی حرفهایمان را درك نمیكردند.
در واقع ما لهجه را هم رقیق كردیم و هم مخلوط. شاید به همین دلیل بود كه مردم جاهای مختلف این قدر كار را دوست داشتند و پسندیدند.
باور نمیكنید من این همه سال است كه دارم كار میكنم و هیچ وقت چنین بازخورد زیاد و محبتآمیزی از هیچ كدام از نقشها و فیلمها و سریالهایم نگرفته بودم.
خوشحالم كه حالا هم از سوی طرفداران مجله زندگی ایدهآل به عنوان محبوبترین چهره سریالهای نوروزی انتخاب شدم بقیه هم همین را میگفتند؛ اینكه نخستین باری است كه در سریالی حضور پیدا كردهام كه این قدر گسترده و مثبت با آن برخورد شده است.
همین الان كه با شما صحبت میكنم، پیشنهاد یك كار تئاتری دارم؛ تئاتری به كارگردانی آقای كیومرث پوراحمد كه قرار است تابستان اجرا شود. با وجود علاقه زیادی كه برای حضور دوباره روی صحنه دارم، ممكن است موفق نشوم در این اجرا همكاری كنم، چون برای تابستان با خانواده قرار مسافرت داریم.
زمستان گذشته هم پیشنهاد كار تئاتری داشتم اما بهدلیل اینكه سر كار دیگری بودم، نتوانستم به آن برسم. خیلی وقتها دلم برای تئاتر تنگ میشود اما بازی و حضور در تئاتر، موقعیتهای آزاد دیگری را میطلبد.
به همین دلیل است كه 5 سال است نتوانستهام روی خاك صحنه حضور پیدا كنم. اما خب مخاطبان تلویزیون خیلی بیشتر هستند. همین سریالی كه موفق شد و جایش را در دل مخاطبانش باز كرد را چیزی حدود 20-10 میلیون نفر دیدند اما تئاتر را در بهترین شرایط 500 نفر میبینند.
البته حضور در تئاتر برای خود بازیگر مفید و مهم است. نیاز به تئاتر برای بازآفرینی و احیای نیروی جسمی و ذهنی بازیگر است.
بازیگری یك راه بیانتهاست. مسیری است كه هر كجای آن قرار بگیری و هر چقدر كه جلو بروی باز هم اول آن هستی. وقتی كار جدیدی را قبول میكنم، نمینشینم فكر كنم كه من قبلا فلان نقش و چنان فیلمی در كارنامهام داشتهام، سعی میكنم این نقشی كه قبول كردهام را به بهترین شكل ممكن انجام دهم. كسی كه بازیگری میكند مدام از نو زاده میشود. اینكه من الان اینجای بازیگریام یا آنجا، دغدغه كسانی است كه بازیگری را یك وسیله میدانند، نه هدف. اگر كسی از بازیگر شدن دنبال شهرت پیدا كردن و مطرح شدن باشد، چرتكه دستش میگیرد و حساب میكند كه خب این قدر رفتم، این قدر دیگر مانده.
خوش شانس بودهام
معمولا اغلب بازیگران دنیا به دنبال نقشهای متفاوت هستند و این از شانس و اقبال آنهاست كه این موقعیت برای آنها فراهم شود تا به خواستهشان برسند. بسیاری از بازیگران تنها در یك نقش و قالب جا میافتند و این امكان برای آنها فراهم نمیشود تا در عرصههای دیگر هم عرضاندام كنند.
مثلا كمدینها فقط در ژانر كمدی بازی میكنند یا بازیگرانی هستند كه در نقشهای پلیسی، جنایی، جنگی و از این قبیل جا افتادهاند و دیگر شانس بازی در گونههای دیگر را پیدا نمیكنند، اما من این شانس و اقبال را داشتهام كه نقشهای متفاوتی را به من پیشنهاد بدهند، بهطور مثال فقط در همین 3 سال اخیر و در مدیوم تلویزیون در ایام نوروز 3 نقش كاملا متفاوت را بازی كردم؛ نقش پنجعلی، پیرمردی فراموشكار و شهرستانی در سریال «پایتخت»، سال گذشته نقش حاجیفیروز در سریال «دارا و ندار» و سال قبلتر، نقش پدرخوانده در سریال «مرد هزار چهره».
این شانس در مدیوم سینما هم برایم فراهم شد؛ نقش سرآشپز در فیلم سینمایی «بلیت»، نقش افسر نیروی انتظامی در فیلم سینمایی «خوابهای دنبالهدار» و نقش پیرمردی خلافكار در فیلم سینمایی «دختر شاه پریون» به همین دلیل هر وقت نقش متفاوتی به من پیشنهاد میشود با كمال میل میپذیرم.
حضور آقای تنابنده تنها در نویسندگی این كار تاثیر نداشت، بلكه ایشان در عرصه بازیگردانی نیز كمك بزرگی برای این سریال بودند. ضمن آنكه هسته مركزی این سریال به غیر از آقای مقدم كه تجربیات بسیاری در عرصه سریالسازی دارند، بچههای تئاتر بودند و همه به هم كمك میكردند تا نقشها باورپذیرتر شود. به بیان دیگر بازیهای این كار به شیوه گروههای تئاتری در گرو كار گروهی بود، البته همه اینها با هدایت آقای مقدم صورت میگرفت.
بداههگویی
دیالوگها و حتی موقعیتها در بخشهای اول سریال از متن تعیین شده بود و بخشهای میانی و بهخصوص پایانی سریال با كمك گروه بازیگران و كارگردان به صورت مشورت و بحثهای مفید و راهگشا تعیین میشد. در همه اینها نقش آقای تنابنده بسیار موثر بود.
تماشاگران سر صحنه میآمدند
خاطرات جالب از این سریال فراوان است؛ سریالی كه به اصطلاح جادهای است و از دل سرما و بوران آغاز شد و تا گرمای فروردین ماه ادامه یافت، آن هم در وسیله نقلیهای مثل كامیونی كه دیدید و 2 كودك 5 ساله كه مشقت این كار را باید تحمل میكردند. از اواخر كار-كه ادامه كار ما مصادف شد با پخش این سریال و بازخورد مثبت مخاطبان- خانهای كه در آن كار میكردیم شناخته شده بود و روزها و بهخصوص شبها پر میشد از تماشاگرانی كه به دیدار عوامل این سریال میآمدند و جالب اینكه همگی در ساعت پخش سریال آنجا را ترك میكردند و دوباره بلافاصله بعد از اتمام سریال به آنجا سرازیر میشدند و به ما خسته نباشید میگفتند؛ شبها و روزهای جالب و فراموشنشدنی بود.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 20,دسامبر,2024