یزدفردا : پس از چند روز انتظار، اسامی 8 نامزد احراز صلاحیت شده انتخابات ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان، بطور رسمی از سوی وزارت کشور اعلام شد.
سعید جلیلی
غلامعلی حداد عادل
محسن رضایی
حسن روحانی
محمدرضا عارف
حمد غرضی
محمدباقر قالیباف
علی اکبر ولایتی
بر این اساس زندگینامه کامل این نامزدهای ریاستجمهوری به شرح زیر است:
محمدرضا عارف:
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری فارس، محمدرضا عارف معاون اول دولت خاتمی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام دقایقی پیش با حضور در وزارت کشور برای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد.
وی را در این ثبت نام، حاجی صوفی، معتمدی، توفیقی و حسن رسولی همراهی می کردند.
عارف چندی پیش در یک نشست خبری اعلام کرد که برای کشور احساس خطر میکند و اگر شرایط کشور اینگونه نبود به هیچ وجه کاندیدا نمیشد.
محمدرضا عارف در سال ۱۳۳۰ خورشیدی در خانوادهای مذهبی در شهر یزد به دنیا آمد. پدر وی حاج میرزا احمد عارف یکی از بازاریان سرشناس و از چهرههای محبوب و مردمی و مذهبی یزد و همچنین از خادمان حضرت سیدالشهدا (ع) بود که مجالس روضهخوانی و روشنگری منزل ایشان در شهر یزد در سالهای پیش و پس از انقلاب بهعنوان پایگاه دانشجویان، دانشگاهیان و فرهیختگان یزد به حساب میآمد.
ویژگی بارز محمدرضا عارف در کودکی نبوغ ذاتی وی در علم ریاضی بود، آنچنان که در سن ۵ سالگی مسلط به حساب سیاق بود و پس از آن نیز درخشش بینظیر وی در درس ریاضی چنان بود که توانست در مسابقات ریاضی کشور در رامسر در سال ۱۳۴۸ رتبه اول کشوری را به دست آورد و در کنکور سراسری رشتهی ریاضی سال ۱۳۴۹حائز رتبهی دوم کشوری شده و پس از تحصیل در رشتهی مهندسی برق دانشکده فنی دانشگاه تهران و موفقیت در کسب رتبه اول این دانشکده در سال ۱۳۵۴ با معدل ۳/۹۱ از ۴ از آن دانشکده فارغالتحصیل شود.
در همان سال با استفاده از بورس تحصیلی دانشگاه صنعتی اصفهان برای ادامه تحصیل راهی امریکا شد و در سال ۱۳۵۵ با اخذ مدرک کارشناسی ارشد و در سال ۱۳۵۹ با اخذ مدرک دکترای برق مخابرات هردو از دانشگاه استنفورد با معدل ۴ از ۴ به میهن بازگشت .
عارف از همان بدو ورود به کشور با توجه به شرایط حساس پس از انقلاب و وقوع جنگ تحمیلی و نیاز کشور به مدیران آگاه و متخصص شروع به خدمت در دستگاههای مختلف دولتی چون شرکت مخابرات و وزارت فرهنگ و آموزش عالی کرد.در سالهای ۷۳ تا ۷۶ در سمت ریاست دانشگاه تهران حضوری درخشان داشت. پس از آن نیز در کابینهی دولت اصلاحات در سالهای ۷۶ تا ۷۹ بهعنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن مشغول به خدمت شد و در سالهای ۷۹ تا ۸۰ به عنوان معاون رییس جمهور و رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور به فعالیت خود ادامه داد و در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ بهعنوان معاون اول رییس جمهور برگزیده شد.
علاقهمندی فراوان عارف به علم و دانش سبب شد که وی علی رغم مشغولیتهای مدیریتی در تمام این سالها، بهعنوان استادی برجسته در دانشگاه صنعتی اصفهان و صنعتی شریف و سایر دانشگاهها با هدایت بیش از ۱۱۰ پایاننامهی دکترا و کارشناسیارشد و تدریس در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا به فعالیتهای علمی خود ادامه دهد.
وی به عنوان یکی از نظریهپردازان مطرح جهان در نظریه اطلاعات موفق به معرفی شبکه مخابراتی معروف Aref Network شد و در راستای گسترش علم مخابرات در کشور اقدام به راهاندازی دکترای برق-مخابرات در دانشگاههای تربیتمدرس، صنعتی اصفهان،یزد و چند دانشگاه دیگر کرد.
*تالیف،تحقیق،ترجمه:
ترجمهی کتاب سیستمهای مخابراتی دیجیتال و آنالوگ که در سال ۶۹ بهعنوان کتاب سال انتخاب شد.
ترجمهی کتاب سیگنالها و سیستمها .
ترجمهی کتاب سیگنالهای تصادفی .
تالیف و یا ارائهی بیش از ۲۸۰ مقالهی علمی
سابقهی فعالیتهای سیاسی قبل از انقلاب :
فعالیت سیاسی و مشارکت در برگزاری جلسات مذهبی در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران
دستگیری توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک در سال ۱۳۵۴
عضویت و فعالیت رسمی در انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۹
*خدمات پس از انقلاب
معاون طرح و توسعهی شرکت مخابرات ایران ۱۳۶۰-۱۳۵۹
سرپرست شرکت مخابرات ایران ۱۳۶۰
معاون دانشجویی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۱-۱۳۶۰
معاون آموزشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۲-۱۳۶۱
قائممقام و معاون هماهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۳-۱۳۶۲
معاون آموزشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۹-۱۳۶۸
مشاور آموزشی و قائممقام وزیر در هیات ممیزهی مرکزی و رئیس شورای هماهنگی هیاتهای امنای دانشگاهها و موسسات آموزش عالی و پژوهشی ۱۳۷۳-۱۳۶۹
رییس دانشگاه تهران ۱۳۷۶-۱۳۷۳
وزیر پست و تلگراف و تلفن ۱۳۷۹-۱۳۷۶
معاون رییسجمهور و رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور ۱۳۸۰-۱۳۷۹
معاون اول رییسجمهور ۱۳۸۴-۱۳۸۰
عضو پیوستهی فرهنگستان علوم ایران
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
رییس انجمن رمز ایران
رییس انجمن علمی کنترل و فرماندهی (C4Iایران)
رییس انجمن علمی شبکههای هوشمند انرژی ایران
رییس گروه علوم مهندسی فرهنگستان علوم ایران
رییس بنیاد پیشبرد علم و فنآوری ایران (FAST-IRAN)
رئیس هیات موسسه بنیاد امید ایرانیان
عضو موسس بنیاد باران
محمدباقر قالیباف:
در سال ۱۳۴۰ در طرقبه به دنیا آمدم. روز اول شهریور. طرقبه شهر کوچکی است و ییلاق مشهد محسوب میشود. پولدار نبودیم. زندگیمان معمولی بود و چرخ آن بی هلدادن نمیچرخید. من بچه بودم. درآمدی نداشتم. اما هر وقت میتوانستم کار کوچکی کنم و درآمد اندکی به دست بیاورم که کمک پدر و خانواده باشد این کار را میکردم.
روابط ما در خانوادهمان روابط گرمی بود. همدیگر را دوست داشتیم و دوست داریم. چیز عجیبی هم نیست. مردم ایران معمولا همین طوراند. پدرم محور خانواده است. انسجام و پیوستگی خانه با او بود. در کنار او محبت میان باقی اعضای خانواده معنا پیدا میکرد.
شانزده ساله که بودم، سال ۱۳۵۶، اوج بیقراریم بود. پر از انرژی بودم. عجیب بود. کشور هم انگار تازه شانزده سالش شده باشد، همین حال را داشت. پر از انرژی شده بود و از وضع موجود ناراضی بود. آرمانهای امام این امکان را فراهم میکرد.
امام میخواست مردم اسلام را بشناسند و عمل کنند. میخواست مردم آقای خودشان و بندهی خدا باشند. ما با امام نفس میکشیدیم و هر چه دستمان میرسید، هر چه که به انقلاب مربوط بود، میخواندیم. از یک سو تشنهی خواندن و دانستن بودیم و از سوی دیگر، تشنهی حرکت و عمل.
کتاب میخواندیم، اعلامیه میخواندیم، پای سخنرانی و منبر میرفتیم؛ مسجد کرامت، امام حسن مجتبی و موسیالرضا. منبر شهید هاشمی نژاد، شهید کامیاب، شهید دیالمه، آیتالله خامنهای، حاج آقا قادری و شیخ علی تهرانی شده بود پاتوقمان.
همانقدر هم کار میکردیم و دنبال کار بودیم. دوست نداشتیم کنار بنشینیم و فقط حرف بزنیم. امروز دیگر همهی این مجالس قابل تأیید نیستند اما آن روزها همهی اینها مجلس مذهبی به حساب میآمدند. مثلاً پایگاه اصلی حجتیه هم مشهد بود. مردم وقتی فاصلهشان با انقلاب روشن شد، ازشان جدا شدند.
همان سال در اوج خفقان با چند تا از هممدرسهایهام انجمن اسلامی دانشآموزان را راه انداختیم. این انجمن هستهی اولیهی انجمن اسلامی دانشآموزان خراسان و بعد کشور شد. یادشان به خیر، فاضلالحسینی و جامی که آن روزها از فعالان بودند شهید شدند.
انقلاب تازه پیروز شده بود، ضد انقلاب از چپ و راست و کمونیست و سلطنتطلب در مخالفت با انقلاب به یک نقطهى توافق رسیده بودند؛ میخواستند مردم را از کارشان پشیمان کنند، شروع کرده بودند به ترور و خرابکاری.
مثلا مىرفتند در همین خیابان امام رضاى مشهد در عطارى یک پیرمرد سادهى شهرستانى نارنجک مىانداختند چون پسرش در سپاه بود. مردم هم همه شدند یک صدا. احساس وظیفه مىکردند که بروند اسلحه دست گرفتن را یاد بگیرند تا از خودشان و انقلاب و کسانشان دفاع کنند.
اصلا کمیتهها و سپاه همین طور به وجود آمد. اسم سپاه را اگر دقت کنید نشان مىدهد در چه وضعى بوده است؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. یعنى انقلاب اسلامى نیاز داشته تا کسانى ازش پاسدارى کنند.
حتى روزى در یک دیدار با امام – گمان کنم دیدار با روزنامهنگاران بود – پارچهاى نوشته بودند که «واى به روزى که قلمها را زمین بگذاریم و مسلسل دست بگیریم.» که امام صحبتى کرد به این مضمون که خدا کند روزى مسلسلها را هم زمین بگذاریم و آنها هم که به ضرورت تفنگ دست گرفتهاند قلم به دست بگیرند.
محمود کاوه و ولىالله چراغچى و برونسى اینطورى شد که رفتند پاسدار شدند. همت معلم بود. اگر هم جنگ و ضدانقلاب، هستى انقلاب را به خطر نینداخته بودند همان درسش را مىداد. عشق تفنگ که نداشت.
باکری هم شهردار بود. شهردار ارومیه. غلامحسین افشردى هم که بعدها شد حسن باقرى، خبرنگار بود. خبرنگار روزنامهى جمهورى اسلامى. کسى که از بزرگترین طراحان جنگ در قرن بیستم محسوب مىشود.
من هم هجده سالگیم در سال پنجاه و هشت بود. مىشد راحت بروم خدمت سربازیم را کنم و بروم دنبال درس و زندگیم یا در مغازهى پدرم بایستم و یک لقمه نان حلال گیر بیاورم و بخورم.
خواستم دینم را به انقلاب ادا کنم. رفتم جبهه. این سالها گاهى کسانى طورى برخورد مىکنند که انگار بگویند «یا تو یک دیکتاتور نظامى هستى یا باید از دورهاى که نظامى بودهاى ابراز ندامت کنى.» نه. ندامتى در من نیست. خوشحالم که از کشورم و انقلاب مردمم دفاع کردم.
خوشحالم که با دیوانهى متجاوزى مثل صدام جنگیدم. خوشحالم که با شهدایى که اسم بردم نشستم و برخاستم. ایران که آمریکاى بعد از جنگ ویتنام نیست. ما که متجاوز نبودهایم.
ما مردمى هستیم سرافراز. مردمى که تنها در حد دفاع از خودمان و حتى کمتر از آن از سلاح و امکان نظامیمان استفاده کردهایم. من هنوز هم به پاسداریم افتخار میکنم. سال شصت و یک من را کردند فرمانده تیپ امام رضا و یک سال بعد فرمانده لشکر پنج نصر خراسان.
برادرم حسن هم غواص همان لشکر بود. من همان سال ازدواج هم کردم. بیست و دو سالم بود. آنها که به من اعتماد کردند و وظیفهى فرماندهى را به گردن من گذاشتند چه شجاعتى داشتند و من که پذیرفتم هم چه شجاعتى داشتم و ببین که حالا بعضى از ما چه فراموشکار شدهایم که به مرد سى ساله و چهل ساله اعتماد نمىکنیم و کار نمىسپریم و مىگوییم هنوز جوان است.
برادرم حسن در کربلای چهار شهید شد. جنگ چنین چیزى بود. ما در جنگ داغ دیدیم و رنج کشیدیم و بزرگ شدیم. اگر کسى خیال مىکند این که گفتهاند جنگ برکت بود یعنى ایام به کام بود و همه چیز جفت و جور، در اشتباه است.
ما در جنگ برادران تنیمان و برادران ایمانیمان را از دست دادیم. براى من از دست دادن حسن قالیباف شاید همان قدر سخت بود که از دست دادن ولیالله چراغچی.
ولیالله چراغچی هم براى من مثل برادر بود. ولی به راهى پا گذاشته بود که همه مىدانستیم آخرش فراق این دنیا و سعادت آن دنیا است. او به کام خودش رسید و ما هم باید شکیبایى کنیم تا ببینیم خدا برایمان چه خواسته است.
این را که در این هشت سال و بعد از این هشت سال کجا بودم و چه کردم نه مىتوانم بگویم و نه مىتوانم بگذرم. گفتنش به خودستایىهاى اغراقآمیز و سرگیجهآور شبیه است و نگفتنش از سویى شبیه گریز و ندامت از گذشته است و از سویى شبیه کفران نعمت. نعمت بودن در شرایطى و در کنار و زیر دست کسانى که این تجربهها را میسر کردند و گذاشتند تا باقر قالیباف جوان بشود آدمى که الان هست.
کوتاه مىگویم. بعد از جنگ هم باز مىتوانستم بروم دنبال همان یک لقمه نان حلال بىدغدغه. اما نرفتم. هنوز غرب کشور کاملا امن نبود مدتی ماندم تا امنیت غرب کامل شود. نگذاشته بودیم ایران به چنگ مهاجم وحشى بیفتد اما در همین کشمکش او کم ویرانى پدید نیاورده بود.
هر کس خرمشهر را پس از جنگ دیده باشد مىداند که از چه ویرانىاى صحبت مىکنم. باز هم ساختن وظیفه بود. در سال ۱۳۷۳ من را فرمانده قرارگاه سازندگى خاتمالانبیا کردند.
در این سمت در پروژههایی شرکت داشتم. مثلا راهآهن مشهد سرخس، گازرسانی به پنج استان مرکزی و غربی، ساخت سازههای عظیم دریایی خلیجفارس و نیز سد بزرگ کرخه که یکی از افتخارات مهندسی کشور است.
در همین سالها برایم مسجل بود که بىدانستن و بى آموختن نمىشود کارها را درست انجام داد. دانشگاه هم دیگر یک وظیفه بود. کار مىکردم و درس مىخواندم. رفته بودم دانشگاه تهران و کارشناسى ارشد جغرافیاى سیاسى مىخواندم. مىشد بروم در یک دانشگاه نظامى درس بخوانم. اما ترجیح دادم بروم دانشگاه تهران.
در سال ۱۳۷۶ مقام معظم رهبرى فرماندهى نیروى هوایى سپاه را به عهدهام گذاشتند. بدون تخصص که نمیشود کاری را پذیرفت. پس از ماهها کار فشرده به فرانسه رفتم و امتحان خلبانى ایرباس را دادم تا مطمئن شوم که این مدرک را هم با تلاش گرفتهام نه مثلا با اسم قالیباف یا فرمانده نیرو. هنوز هم خلبان ایران ایر هستم و پرواز میکنم.
در نیروى هوایى سپاه سعى کردم خدمت کنم. پیش از من کارهاى بسیارى کرده بودند و لازم بود کارهاى دیگرى هم در ادامه انجام شود. سعى کردم اتفاقهاى خوبى در نیرو رخ بدهد. در زمینههای ترابری هوایی به دستآوردهای خوبی رسیدیم.
همزمان در کنکور دکترى هم شرکت کردم و در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم. عنوان تز دکتریم «بررسی سیر تکوین نهادهای محلی ایران در دورهی معاصر» بود.
در سال ۱۳۷۹، مقام معظم رهبرى فرماندهى نیروى انتظامى را به عهدهام گذاشتند. نحوهى حضورم در آنجا و نیز تغییراتى که در نیروى انتظامى در آن دوره ایجاد شد نیز نیاز به گفتن ندارد.
مردم خود شاهد بودهاند و دیدهاند. من هم وقتی میدیدم پلیس با مردم دوست شده و منزلتی پیدا کرده و مردم اسمم را گذاشتهاند پلیس مهربان، خوشحال میشدم. راهاندازی پلیس ۱۱۰ هم در این دوستی بیتأثیر نبود. حالا پلیس مجهز و منظم، شایستهی اعتماد مردم بود.
در سال ۱۳۸۰ در همان زمان فرماندهى نیروى انتظامى از تز دکتریم دفاع کردم و دکتریم را گرفتم، بعد از آن کار تدریس در دانشگاه هم به کارهاى دیگرم اضافه شد. این هم غنیمت بزرگى بود. هم در فضاى آکادمیک حضور داشتم و هم با نسل جوان دانشجو مستقیم سر و کاری داشتم.
سال ۸۳ آقای خاتمی مرا نمایندهی خودش و رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز کرد. میشد مثل خیلیها فقط هفتهای یک بار جلسه بروم و تمام. دلم نمیآمد ولی. دست به کار شدم. در فاصلهی اشتغالم در این سمت تا استعفا که زیاد طول نکشید، قاچاق سیگار را تقریبا از بین بردیم.
دادگاه ویژهی جرایم قاچاق کالا و ارز را راهاندازی کردیم. پروندههای مهمی را در این دادگاه بررسی کردیم؛ فرودگاه پیام، قاچاق خودرو. عاملان چند قاچاق بزرگ را هم که به جاهای مقتدری وابسته بودند کشاندیم به همین دادگاه.
باید راه جدیدى براى بودن در خدمت مردم پیدا مىکردم. راستش همیشه معتقد بودهام که مردم خدمتگذار تنبل و پرمدعا لازم ندارند و نمىخواهند. اگر بخواهى خدمتگذارشان باشى باید دائم در تلاش باشى و جایى را پیدا کنى که نوک حمله و محل نیاز است و توان بودن در آنجا را در خودت فراهم کنى.
دیدم مردان بزرگ و خوبى در کارهاى نظامى و انتظامى هستند و دیگر نیازى به حضور من در این عرصه نیست. انتخابات ریاست جمهورى نیز نزدیک بود. رفتم و از کارهاى نظامى و انتظامى کناره گرفتم. مردم در نهایت خدمتگذار دیگرى را پذیرفتند و این براى من هم پیامى بود. گفتم که، باید دائم در تلاش باشى و جایى را پیدا کنى که نوک حمله و محل نیاز است و توان بودن در آنجا را در خودت فراهم کنى.
فعلا در خدمت مردم شهر تهران – شهرداری تهران – هستم. اگر از من راضى باشند خدمتشان براى من افتخار است و اگر ناراضى باشند باز قالیباف است که باید برود و خودش را درست کند تا لایق خدمت به مردم باشد. مردمى که در طى ربع قرن گذشته بارها نشان دادهاند که بهتریناند.
علیاکبر ولایتی:
على اکبر ولایتى در ۴ تیر سال ۱۳۲۴، در رستم آباد، یکى از ۳۳ روستاى شمیران در خانوادهای متوسط به دنیا آمد.
ولایتى در خانوادهاى نسبتا شلوغ (۵ دختر و ۱ پسر) به دنیا آمد. او کودکى آرام بود و بیشتر وقت خود را به مطالعه کتاب میگذراند، به طورى که در ۹ سالگى، کتاب ۷ جلدى اسکندرنامه، و در کلاس پنجم ابتدایى، کتاب کلیله و دمنه را خواند. از نوجوانى علاقه فراوانى به کتابهاى تاریخى داشت، به حدى که گاه ۱۲ ساعت شبانه روز را به مطالعه تاریخ مى گذراند.
وی دوران ابتدایى و دوره نخست دبیرستان را در رستمآباد گذراند و در دوره دوم دبیرستان به دبیرستان جم قلهک رفت و در سال ۱۳۴۲ دیپلم طبیعى گرفت. در سال ۱۳۴۳ در کنکور سراسرى رتبه ۴۹ کشورى را به دست آورد و در رشته پزشکى دانشگاه تهران پذیرفته شد و از سال ۱۳۴۲ در مدرسه قائمیه و سپس در دبیرستان جهانآراى قلهک تا سال ۱۳۵۰ به تدریس اشتغال داشت.
ولایتی دوره تخصص اطفال را در مرکز طبى کودکان دانشگاه تهران و فوق تخصص بیمارىهاى عفونى را در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا گذراند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، مدتى معاون وزارت بهدارى بود، در دوره اول مجلس به نمایندگى مردم تهران انتخاب شد و سپس به مدت ۱۶ سال، در دورههاى ریاستجمهورى حضرت آیتالله خامنهاى و آقاى هاشمى رفسنجانى، به عنوان وزیر خارجه خدمت کرد و از این حیث، پرسابقهترین وزیر جمهورى اسلامى به شمار مىآید.
پس از دوم خرداد ۱۳۷۶، با آن که خاتمى- رئیسجمهور وقت- سلیقه و دیدگاه وى را براى عضویت در کابینه مىپسندید، ولى او راهى بیت مقام معظم رهبرى شد و مشاور بینالملل ایشان گردید و هم اکنون نیز در این سمت خطیر انجام وظیفه مىکند.
صرف نظر از این شغل مهم، دکتر ولایتى در چند رشته دانشگاهى به تدریس مشغول است و در بعضى از شوراهاى مهم کشورى همچون شوراى عالى انقلاب فرهنگى، مجمع تشخیص مصلحت نظام و بنیاد دائرهالمعارف اسلامى شرکت داشته و عضو رسمى میباشد. او که داراى چندین دکتراى افتخارى از چند دانشگاه معتبر بینالمللى است، در تعدادى از انجمنهاى تخصصى و پژوهشى جهان نیز عضویت دارد.
او که از مردان سیاست روزگار ما است، خود در اهمیت مطالعات تاریخى براى حرفه سیاستمدارى مىگوید: هر کسى که بخواهد سیاست را خوب بفهمد، باید تاریخ بداند. اگر تاریخ نداند، راه بجایى نمى برد.
فعالیتهاى سیاسى قبل از انقلاباسلامى:
ولایتى از نوجوانى، به دلیل علاقهمندى پدرش به سیاست، با اوضاع سیاسى موجود، آشنا شد و به عملورزى سیاسى روىآورد. او در دبیرستان، به مناسبتهاى مختلف، در اعتراض به سیاستهاى شاه، هممدرسهاىها را به تعطیلى کلاس درس و تظاهرات فرامىخواند و در این راه، بارها به ساواک منطقه رفت و مورد بازجویى قرارگرفت. به طورى که از ۱۷ سالگى پروندهاى در ساواک تهران براى او گشوده شد.
وی از ۱۷ سالگى (۱۳۴۱) به عضویت جبهه ملى دوم درآمد. در دانشگاه، به همراه مرحوم شهید لواسانى، شهید دکتر لبافىنژاد، دکتر معتمدى، دکتر جزائرى، دکتر خادمى و … انجمن اسلامى پزشکان را، که پس از دکتر شیبانى به حال تعلیق درآمده بود، احیا کرد و با گروههاى مختلف سیاسى و روحانیت پیرو امام (ره) تماسهاى منظم برقرار ساخت.
برخی از سمتهای اجرایی و علمی:
مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل (از سال ۱۳۷۶ تا کنون)
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران (از آذر ماه ۱۳۶۰ لغایت خرداد ۱۳۷۶)
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام( از بدو تاسیس تا کنون)
عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی (از سال ۱۳۶۸)
دبیر کل مجمع جهانی اهلبیت (ع) (ازسال۷۹ تا مهر ۱۳۸۱)
نماینده تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی
معاون وزیر بهداشت
استاد تاریخ روابط خارجی ایران در دانشکده روابط بینالملل وابسته به وزارت امور خارجه
استاد دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
رئیس شورای عالی نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران
عضو هیأت مدیره نظام پزشکی تهران (از۳ مهرماه ۱۳۷۰)
عضو شورای عالی سیاستگذاری دایرهالمعارف دفاع مقدس
عضو پیوسته منتخب فرهنگستان علوم پزشکی ایران (از سال ۱۳۶۹)
عضو هیئت امنای بنیاد دایرهالمعارف اسلامی برای ۳ دوره
عضو هیأت امنا ی دانشگاه علوم پزشکی تهران
عضو هیأت امنای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
عضو شورایعالی انستیتو تحقیقاتی سل و بیماریهای ریوی کشور
رئیس هیأت تحریریه مجله پزشکی جمهوری اسلامی ایران
رئیس هیأت مدیره انجمن متخصصین بیماریهای عفونی و گرمسیری ایران
رئیس شورای مرکزی انجمن اسلامی پزشکان ایران
رئیس گروه اسلام معاصر ـ بنیاد دائرﻩالمعارف اسلامی
رئیس مرکزآموزشی پژوهشی درمانی سل و بیماریهای ریوی
برخی از تالیفات علیاکبر ولایتی:
پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران
ایران و مسئله فلسطین
ایران و تحولات فلسطین
بحران تاریخی هویت ایرانی
مقدمه فکری نهضت مشروطیت
تاریخ روابط خارجی ایران در عهد شاه عباس اول صفوی
تاریخ روابط خارجی ایران در عهد شاه اسماعیل صفوی
تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی
تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه
بیماری سل
بیماریهای عفونی با همکاری دکتر اسماعیل صائبی، دکتر مینو محرز، دکتر علیرضا یلدا
مبانی سل
حسن روحانی:
«حسن فریدون روحانی» ۲۱ آبان ۱۳۲۷ در سرخه از توابع استان سمنان دیده به جهان گشود؛ وی تحصیلات ابتدایی را در شهرستان محل تولدش گذراند و تحصیلات حوزوری را از سال ۳۹ در حوزه علمیه صادقیه سمنان آغاز کرد.
او در سال ۱۳۴۰ وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتیدی چون حضرات آیات سید محمد محقق داماد، شیخ مرتضی حائری، سید محمدرضا گلپایگانی، محمد فاضل لنکرانی، شیخ محمد شاهآبادی و سلطانی بهره برد.
روحانی همزمان در سال ۱۳۴۸ به دانشگاه تهران راه یافت و در سال ۱۳۵۱ دانشنامه لیسانس خود را در مقطع کارشناسی در رشته حقوق قضایی اخذ کرد.
وی با ادامه تحصیل در انگلیس مدرک کارشناسی ارشد (M.Phil) در رشته حقوق عمومی و دانشنامه دکتری (Ph.D) در رشته حقوق اساسی را از دانشگاه کلدونیان گلاسکو دریافت کرد و با کسب پروانه وکالت از کانون وکلا در سال ۸۶، وکیل پایه یک دادگستری شد.
حسن روحانی فعالیت سیاسی خود علیه رژیم ستمشاهی را از دوران جوانی آغاز کرد؛ عمده فعالیتهای وی در همراهی با نهضت امام خمینی (ره)، سفرهای تبلیغاتی و سخنرانی علیه رژیم پهلوی از سال ۴۴ و نتیجه آن حبس و ممنوعالمنبری بود.
وی در آبان ۱۳۵۶ در مراسم بزرگداشت شهادت مصطفی خمینی در مسجد ارک تهران برای نخستین بار لقب «امام» را برای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به کار برد و پس از آنکه تحت تعقیب ساواک قرار گرفت، به توصیه شهید بهشتی و استاد مطهری از کشور خارج شد و مدتی نیز آنسوی مرزها به سخنرانی و تبلیغ برای دانشجویان خارج از کشور پرداخت و پس از تبعید حضرت امام (ره) به فرانسه، به جمع یاران همراه ایشان پیوست.
حسن روحانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اولین اقدام در سال ۵۸، به ساماندهی وضعیت ارتش و پادگانهای نظامی پرداخت و در سال ۵۹ ردای نمایندگی ملت در مجلس شورای اسلامی را بر تن کرد و پنج دوره قانونگذاری (به مدت ۲۰ سال) را در کارنامه خود ثبت کرد.
عضویت و ریاست شورای سرپرستی سازمان صدا و سیما از سال ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۶۲ از دیگر مسئولیتهای وی در دوران پس از انقلاب بوده است.
روحانی در دوران جنگ تحمیلی مسئولیتهای متعددی از جمله عضویت در شورایعالی دفاع، عضویت در شورایعالی پشتیبانی جنگ، معاونت فرماندهی جنگ، ریاست ستاد قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء و فرماندهی پدافند هوایی کل کشور را برعهده داشت و بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ نیز به معاونت جانشین فرماندهی کل قوا منصوب شد.
وی به پاس سالها حضور در مسئولیتهای مختلف در دوران دفاع مقدس، از سوی مقام معظم رهبری مفتخر به دریافت نشان درجه دو فتح و نشان درجه یک نصر شد.
روحانی پس از بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تشکیل نهاد شورایعالی امنیت ملی سمت نمایندگی مقام معظم رهبری در این شورا را بر عهده گرفت و ۱۳ سال نیز به عنوان مشاور امنیت ملی رؤسای جمهور سابق انجام وظیفه کرده است.
وی از سال ۱۳۷۰ به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمد و تاکنون نیز در این سمت فعالیت دارد و علاوه بر ریاست کمیسیون سیاسی و امنیتی و دفاعی مجمع، ریاست مرکز تحقیقات استرتژیک این نهاد نیز بر عهده اوست.
حسن روحانی در انتخابات میاندورهای سومین دوره مجلس خبرگان رهبری در ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ از حوزه انتخابیه استان سمنان به نمایندگی مجلس خبرگان رهبری انتخاب شد و در سال ۱۳۸۵ نیز از استان تهران به این مجلس راه یافت و در حال حاضر ریاست کمیسیون سیاسی و اجتماعی این مجلس را بر عهده دارد.
اگر چه روحانی به صورت همزمان به فعالیتهای علمی اشتغال داشته، اما حضور مستمر وی در دانشگاه، موجب دوری او از مسئولیتهای کلیدی نبوده و روحانی با تصدی ۱۶ ساله مسئولیت دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخی مسئولیت پرونده هستهای کشورمان را بر عهده داشت.
پس از تشکیل دولت محمود احمدینژاد، مسئولیت پرونده هستهای به علی لاریجانی واگذار شد و روحانی که همچنان در مقام نماینده مقام معظم رهبری در شورایعالی امنیت ملی قرار دارد، با نگارش کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» به ثبت خاطرات خود از دوران مسئولیتش در شورا و پیگیری پرونده هستهای پرداخت.
حسن روحانی در ۲۲ فروردین ۹۲ در یک گردهمایی با حضور جمعی از هوادارانش و دو تن از فرزندان هاشمی رفسنجانی در مجتمع آدینه تهران و با شعار «دولت تدبیر و امید» برای انتخابات ریاست جمهوری رسماً اعلام کاندیداتوری کرد.
ریاست ستاد انتخاباتی وی بر عهده محمدرضا نعمتزاده وزیر صنایع و معادن دولتهای اول و دوم هاشمی رفسنجانی قرار دارد و اکبر ترکان وزیر دفاع و راه دولتهای اول و دوم سازندگی قائم مقام و معاون ستاد انتخاباتی روحانی است و سخنگویی وی بر عهده محمدباقر نوبخت دبیر کل حزب اعتدال و توسعه قرار دارد.
سعید جلیلی:
سعید جلیلی متولد ۱۳۴۴ منطقه معروف به «طلاب» مشهد مقدس است؛ وی تحصیلات خود را تا مقطع دکتری علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق (ع) تهران به پایان رسانده و به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط دارد.
وی در دوران دفاع مقدس به عنوان نیروی بسیجی بارها برای دفاع از آرمانهای انقلاب در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ به درجه جانبازی نایل آمد.
جلیلی پس از جنگ، رساله دکترای خود را با عنوان «اندیشه سیاسی در قرآن» در خصوص سیاست خارجی اسلام به رشته تحریر درآورد که پروفسور حمید مولانا بر آن مقدمه نوشته است؛ این رساله در لبنان به زبان عربی ترجمه و منتشر شده است.
وی در سال ۶۸ به وزارت امور خارجه رفت و پس از یک دوره ۲ ساله، ریاست اداره بازرسی وزارت خارجه را بر عهده گرفت؛ دیگر مناصب او در این وزارتخانه دبیری و رایزنی جمهوری اسلامی ایران بود.
او در دوران ریاستش بر اداره بازرسی وزارت خارجه، ۱۷ سفیر را اخراج کرده که برخی از آن به عنوان «انقلاب در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی» یاد کردند. وی پس از دوم خرداد ۷۶ و تغییراتی که در وزارت خارجه اتفاق افتاد، به اداره آمریکای وزارتخانه منتقل شد و معاونت این اداره را بر عهده گرفت.
جلیلی در سال ۸۰ به دفتر مقام معظم رهبری رفت و در سمت مدیریت بررسیهای جاری دفتر رهبر انقلاب به ادامه خدمت پرداخت. وی پس از انتخابات سوم تیر ۸۴ به عنوان گزینه مطرح و موردنظر محمود احمدینژاد رئیس دولت نهم برای تصدی وزارت امور خارجه مطرح شد اما بر اساس مصلحت، اداره معاونت اروپا و آمریکای این وزارتخانه را بر عهده گرفت.
جلیلی در زمان حضورش در وزارت خارجه ارتباطش با دانشگاه را قطع نکرد و در دانشگاه به تدریس «سیره سیاسی پیامبر اکرم (ص)» پرداخت؛ وی همچنین مدتی به عنوان استاد دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف فعالیت داشته و در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع ) نیز صاحب کرسی استادی است.
وی در حال حاضر دبیری شورایعالی امنیت ملی و مسئولیت پیگیری موضوع هستهای کشورمان را بر عهده دارد.
محمد غرضی:
محمد غرضی یکی از چهره های کمتر شناخته شده ای که این روزها کمی بیشتر از قبل خبرساز شده است، چهره ای که بسیاری نه او را می شناسند و نه از مسئولیت ها و سوابق کاری وی اطلاعات شفاف و درستی دارند.
بسیاری هم با شنیدن اخبار گوشه و کنار مبنی بر احتمال احراز صلاحیت وی برای انتخابات ریاست جمهوری در اولین واکنش با ابهامات بسیار می گویند: غرضی کیست؟
اما به راستی محمد غرضی کیست؟ آیا سوابق اجرایی قابل دفاعی در نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است و با چه انگیزه ای پا به میدان رقابت گذاشته که توانسته از بسیاری از چهره های بیشتر شناخته شده سبقت گرفته و صلاحیتش برای شورای نگهبان احراز شود.
محمد غرضی در سال ۱۳۲۰، در اصفهان، متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۴۰ برای تحصیل در رشته الکترونیک وارد دانشگاه تهران شد و توانست با مدرک فوق لیسانس در رشته الکترونیک از این دانشگاه فارغ التحصیل شود.
غرضی در سال ۱۳۴۶ برای یکسال ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد تا در دوره های تخصصی انتقال و توزیع نیروی برق شرکت کند.
زندگی سیاسی محمد غرضی از سال ۱۳۵۳ یعنی سه سال پس از آنکه وی به دلیل مخالفت با رژیم شاهنشاهی به زندان افتاد، آغاز شد و زمینه ای فراهم کرد تا وی در سال ۱۳۵۵ برای ادامه مبارزات سیاسی خود عازم نجف شود.
وی قبل از ترک کشور، به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران در آمد و از زمانیکه امام خمینی عازم پاریس شد تا زمان بازگشت به وطن، آن بزرگوار را همراهی کرد.
طی سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ غرضی به عنوان وزیر نفت در کابینه میرحسن موسوی و در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۶ به عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن در کابینه هاشمی رفسنجانی ایفای نقش کرد.
وی نمایندگی دور اول مجلس شورای اسلامی، استانداری خوزستان، استانداری کردستان و فعالیت در سپاه پاسداران را در سوابق کاری خود داراست.
محمد غرضی پس از سالها دور ماندن از عالم سیاست و امور اجرایی کشور، پنج شنبه ۱۹ اردیبهشت همزمان با ثبت نام از کاندیداهای ریاست جمهوری در وزارت کشور حضور یافت و برای انتخابات ثبت نام کرد و در جریان این ثبت نام شعار خود را «دولت ضد تورم» نامید.
دکتر سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی دقایقی پیش به صورت سرزده با حضور در ساختمان وزارت کشور در خیابان فاطمی به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام نمود.
ثبت نام ایشان در حالی رخ داد که در طول ماه های گذشته جمع کثیری از دانشجویان، طلاب، نخبگان و اقشار مختلف مردم از سراسر کشور با تجمع و امضاء طومار از ایشان برای حضور در عرصه انتخابات دعوت نموده بودند.
غلامعلی حدادعادل
خانواده پدری و دوران کودکی و نوجوانی
در زمان ناصرالدین شاه قاجار زمانی که اولین ماشین دودی (قطار) وارد ایران شد و بین تهران و شاه عبدالعظیم شروع به کار کرد، برای انجام امور فنی آن حاج عباس استخدام شد؛ برای کار ایشان که مکانیک قطار بود، هنوز واژهای معادل وجود نداشت و از طرف دیگر اولین تعمیر کار قطار ایران، با حجم انبوه آهن آلات این وسیله نیز مشغول به کار بود، به همین جهت حاج عباس معروف به حداد عادل شدند.
از محل درآمد مناسب این کار، کمکم کامیون و بعدها اتوبوس خریداری شد و هر ۴ فرزند پسر ایشان راننده کامیون و گاراژدار شدند و در همین مسیر فعالیت اقتصادی کردند؛ سال ۱۳۲۰ در هیئت ابوالفضلیهای تهران ازدواجی کلید میخورد.
حاج عباس حدادعادل و حاج حسن مصدق که هر دو از موسسین این هیئت بودند، فرزندان خود را به عقد یکدیگر درمیآورند و حاج رضای حداد و دختر حاج حسن مصدق وصلت میکنند.
حاجرضا مشغول به رانندگی و همسر ایشان به سبک همه زنان متدین آن دوران خانه دار بودند، از ثمرات این وصلت فرزندی به نام غلامعلی است که در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۲۴ متولد میشود، کودکی را در یکی از مناطق پایین شهر آن دوران می گذارند؛ محل بازی او و همسالانش منطقه فقیر و نامناسبی به نام «پای خط»، از ضعیفترین مناطق تهران بود.
دبستان را در مدرسه عمومی بندار رازی در خیابان لرزاده گذراند، اما نکته مهم دوران نوجوانی ایشان پیوستن به مدرسه علوی، از اول نظری سابق بوده است؛ در آنجا زیر نظر مرحوم علامه کرباسچیان و آقای روزبه تعلیمات دینی و علمی دید، در همان مدرسه که از قویترین مدارس دوران خود بوده کار علمی جدی را تجربه میکند.
دانشگاه، فعالیتهای علمی و مبارزات قبل از انقلاب
سال ۱۳۴۲ با دیپلم ریاضی وارد رشته فیزیک دانشگاه تهران میشود و ۱۳۴۵ در همین رشته مقطع کارشناسی ارشد را در دانشگاه دولتی شیراز پی میگیرد؛ در همانجا با جدیتر شدن مبارزات، او نیز فعالیتهای انقلابی و مبارزاتی خود را شروع میکند همزمان با تحصیل به دلیل قوت و توانایی علمی مشغول به تدریس در دانشگاه میشوند.
در شیراز انجمن اسلامی دانشگاه را راهاندازی میکند و پس از مدتی دستگیر شده و تحت بازجویی ساواک قرار میگیرند؛ نهایتا به جهت مبارزات انقلابی و فعالیتهای سیاسی از دانشگاه شیراز اخراج میشوند؛ آشنایی آقای حداد با شهید علامه مطهری نیز در همین دوران و در شیراز اتفاقی میافتد گرچه بعدها تبدیل به رابطه استاد و شاگردی محکمی میشود.
ایشان آن طور که بین نزدیکان شهید مطهری مشهور است به بهترین شاگرد غیر روحانی استاد مطهری شناخته میشوند؛ سال ۱۳۴۷ در رشته علوم اجتماعی مجدد وارد دانشگاه تهران میشوند اگرچه در این ایام به دلیل استمرار مبارزات و فعالیتهای انقلابی در چند نوبت از دانشگاه اخراج میشود.
در اوایل دهه ۵۰ نیز توسط ساواک دستگیر شده و البته با همه فراز و فرودهای زندگی انقلابی در سال ۱۳۵۳ دروس دکتری خود را در رشته فلسفه با رتبه ممتاز به جهات علمی به پایان میبرد؛ از خانواده ایشان افراد مبارز و انقلابی دیگری نیز دستگیر میشوند و از نکات کمتر توجه شده این مسئله خواهر ایشان است که کم سن و سال ترین دختر دستگیر و شکنجه شده در ساواک است.
شهید مجید حداد عادل نیز که برادر کوچکتر ایشان بوده است به همراه برخی دیگر از اعضاء خانواده از دستگیر شدگان مبارزات قبل از انقلاب بودند؛ شهید مجید حداد عادل که سرپرستی استانداری کرمانشاه رادر اوایل جنگ بر عهده داشت در غروب روز هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰ در جبهه دارخوین و در سن ۳۰ سالگی بر اثر اصابت ترکش کاتیوشا به ناحیه سر در عملیات ثامنالائمه (ع) که همان عملیات شکست حصر آبادان بود، آسمانی شد.
در دوران زندان ساواک آقای حداد، به دلیل قوت فکری و انقلابی وی، تقی شهرام (نویسنده بیانیه تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین) که مدتی با حداد در یک بخش زندان بوده است گفته بود : «علی حداد حتما باید از بدنه مبارزین مسلمان جدا شود و من اگر جای ساواک بودم حتما به هر طریقی این کار را میکردم ».
در همین سالها و در کنار این مبارزات بود که پس از تدریس در دانشگاه شیراز در دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه ملی سابق (شهید بهشتی) نیز دروس مختلفی را تدریس کرد؛ با همه فعالیتهای انقلابی، مبارزات، اخراجهای مکرر از دانشگاه، دستگیری خود و خانواده و شکنجه شدن اعضاء خانواده و موارد متعدد از این دست که بیانگر خط روشن ایشان قبل از انقلاب بوده، برخی به دلیل مسئولیت سید حسین نصر در دفتر فرح گمان بردهاند که وی نیز با دفتر فرح ارتباط کاری داشته، در حالی که دکتر حداد اصرار نصر را برای همکاری با وی در این حوزه نمیپذیرد، حتی پا فشاری ایشان برای حضور در انجمن فلسفه و حکمت شاهنشاهی را هم رد میکند و این گمان غلط به دلیل تحصیل فلسفه نزد دکتر نصر بوده که استاد مذهبی فلسفه آن زمان دانشگاه تهران است.
از سوی دیگر به جهت قدرت علمی در فلسفه، حدادعادل جوان مورد توجه سیدحسین نصر واقع میشود و این نیز مزید بر این شائبه شده است؛ ایشان همچنین عضویت در حزب رستاخیز را که در آن دوران اجباری بود را نپذیرفت و به همین دلیل تهدید به اخراج دانشگاه صنعتی شریف شد و البته با انقلابیتر شدن فضای کشور در سالهای بعدی از این فشار ها کاسته شد.
ازدواج و خانواده
در سالهای منتهی به دهه ۵۰ با تنها دانشجوی دختر چادری دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه تهران که به خاطرچادری بودن وی نیز چند مورد اخراج از کلاس و دانشگاه را تجربه کرده بود و از خانواده روحانیت بود ازدواج کرد.
ثمره این ازدواج ۱ فرزند پسر به نام فریدالدین و ۳ فرزند دختر با نامهای آزاده، زهرا و بنتالهدی است؛ فریدالدین دکتری علوم سیاسی میخواند و معلم مدرسه و استاد دانشگاه است؛ همسر او نیز خانه دار و در کنار آن معلم ادبیات است.
آزاده حداد دکترای نانو دارد و مشغول تربیت ۴ فرزند و خانهداری است، همسر ایشان متخصص درمان ژنتیک بیماریهای صعبالعلاج است و در یکی از بیمارستانهای دولتی مشغول به طبابتاند و در دانشگاه تدریس همان رشته را هم انجام میدهند، زهرا حداد کارشناسی ارشد مدیریت ارتباطات خوانده و معلم مدرسه است همسر ایشان روحانی است و در قم مشغول به تدریس درس خارج فقهاند.
بنت الهدی حداد نیز کارشناسی ارشد فلسفه خوانده و وی نیز خانهدار است؛ همسر او خواهر زاده شهید وزوایی و متخصص هوش مصنوعی و استاد دانشگاه تهران است. به غیر از داماد روحانی ایشان، همگی در منزل پدری زندگی می کنند.
فعالیتهای انقلابی، مدیریتی و اجرایی ابتدای انقلاب
با پیروزی انقلاب مبارزه و کارهای علمی، فکری و فرهنگی وی تبدیل به مدیریتهای اجرایی مهم و کلان کشور گردید. در دولت اول پس از انقلاب شرط پذیرش میناچی در وزارت ارشاد وقت (وزارت فرهنگ و هنر سابق) حضور دکتر حداد در معاونت این وزارت خانه بوده که به توصیه جریان روحانیت و انقلابی شورای انقلاب و مخصوصا شهید بهشتی و شهید مطهری اتفاق میافتد.
کمی بعد از آن ایشان به وزارت آموزش و پرورش میرود و در آنجا نیز به مدت حدود ۱۱ سال ابتدا مشاور و بعد معاونت این وزراتخانه را بر عهده میگیرد؛ از اقدامات مهم دوران مدیریت وی در آموزش و پرورش تغییر تمام کتب درسی زمان پهلوی، تنها ظرف ۳ سال بوده است؛ برخلاف دانشگاهها که در انقلاب فرهنگی تعطیل شد، برای مدارس کشور با وسعت زیاد این امکان فراهم نبود لذا این کار، مستمر و سریع انجام شد. رهبری در دهه ۷۰ با عنایت به همین تغییرات در کتب درسی مدارس، این بخش را از نقاطی بر شمردند که خیالشان نسبت به آن راحت است؛ از دیگر مسئولیتهای حساس و مهم ایشان در ابتدای انقلاب، شورای مدیریت صداوسیما بود که با حضور افرادی چون غضنفرپور(نزدیک به بنیصدر)، بهزاد نبوی، دکتر هادی، موسوی خوئینیها و ایشان صورت گرفت.
نکته شایان ذکر تا این سالها آن است که دکتر حداد تا سال ۱۳۷۲ به همراه یکی دیگر از انقلابیون، پرسابقهترین معاونین وزیر جمهوری اسلامی بودند و تقریبا حدود ۱۳ سال اول انقلاب را در قوه مجریه گذراندهاند؛ با وجود این مسئولیتهای اجرایی بنا به ضرورت انقلاب و در آستانه اصلاحات و اواخر سازندگی به طور جدی به فعالیتهای علمی و فرهنگی دانشگاه بر میگردد.
برای تقویت جبهه فکری انقلاب اسلامی فعالیتهای علمی خود را گسترش داده و در همین دوران به ریاست فرهنگستان انتخاب شد و مدیر عاملی بنیاد دایرة المعارف نیز به ایشان سپرده میشود.
تاسیس رشته فرهنگ و ارتباطات در دانشگاه امام صادق (ع)، تدریس در حوزه علمیه، تدریس و مدیر گروهی تاریخ علم در دانشگاه تهران و بسیاری دیگر از فعالیتهای علمی و فرهنگی در همین دوره کوتاه انجام گرفته است؛ بیان این نکته نیز خالی از لطف نیست که ایشان اولین استاد غیر روحانی موسسه آیتالله مصباح طی سالهای اوایل دهه پنجاه در قم بودهاند و اگر چه دوستی نزدیک ایشان با علامه به سالهای قبل از انقلاب برمیگردد در دهه ۷۰ که فقدان کار های تئوریک انقلابی بیشتر میشود همکاری نزدیکتری را با مجموعه ایشان انجام میدهند.
دکتر حداد چه در زمانی که آیتالله مصباح موسسه راه حق را داشتند و چه در ادوار مختلف موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی (ره) با علامه و شاگردان ایشان همکاری علمی و اداری داشتهاند؛ در کنار همه این اشتغالات اجرایی، مدیریتی و علمی دریافت جایزه دانشمند برجسته جهان اسلام، کتاب سال جمهوری اسلامی، چهره ماندگار فلسفه حاکی از تلاش برای تعمیق فکری و انجام کارهای انقلاب است.
مبارزات مجلس ششم و ریاست دوره هفتم مجلس
در همین سالهای میانی دهه ۷۰ اوضاع کشور مخصوصا در حوزه سیاست نابسامان است؛ اصولگرایان در انتخابات مجلس ششم اگر چه با افراد شاخصی در انتخابات به میدان میآیند؛ اما فقط آقای هاشمی رفسنجانی و حداد توانستند وارد مجلس شوند ماجرای معروف مسجد هدایت که ایشان و خانوادهشان در آن صندوق رای داده بودند و در اعلام نتایج رای ایشان صفر اعلام شده بود در همین دوره اتفاق میافتد.
بعد از ورود به مجلس ششم با تلاش جدی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین، اعتبار نامه وی تا چهار ماه تایید نشد! در رفتوآمدهای همین چند ماه و در فرصتهای خالی مجلس ششم بود، که برای دومین بار زبان فرانسه را مرور کرد ایشان به زبانهای عربی و انگلیسی سخنرانی و مذاکره میکنند و به زبان فرانسه نیز تسلط دارند.
او در مجلس ششم رئیس فراکسیون اصولگرایان(اقلیت) شد؛ به این ترتیب وی در خط مقدم مبارزه با افراطیون اصلاحطلب قرار میگیرد، از همین رو اصلاح طلبان تندرو هرگز میانه خوبی با ایشان نداشته و ندارند؛ موضعگیری ایشان نیز نسبت به آنان همواره شفاف و صریح بوده است.
نطقهای انقلابی و مخالفتهای ایشان با لوایح و طرحهای ضد نظام، بسیاری از بحثهای گرم مجلس ششم را ایجاد کرد و اقلیتی قدرتمند را برای اصولگرایان در مجلس ششم پدیدار ساخت؛ دکتر درحالی در مجلس به مواجهه با این جریان پرداخت که در همان دوران، فتنه منتظری، اصلاح قانون مطبوعات، پس لرزههای وقایع ۱۸ تیر، ماجرای آقاجری، تحصن مجلس ششم و بسیاری دیگر از مسائل در آن مجلس پیش آمد.
در کنار این فعالیت ها در مجلس، با مسئولیت رئیس فراکسیون اقلیت، زمینه سازی برای بازگشت اصولگرایان به صحنه خدمت رسانی انقلاب نیز در کنار دیگر دلسوزان وجه همت ایشان قرار میگیرد.
با موفقیت نیروهای وفادار به انقلاب و مردم در شورای شهر دوم، جریان اقلیت از این شورا و شهرداری احمدینژاد با تمام توان حمایت میکند و با پیروزی اصولگرایان در انتخابات مجلس، ایشان با رای اول مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شده و به ریاست آن انتخاب میشود.
خانه ملت در دوره انتقالی و پیچیده اواخر خاتمی و اوایل احمدینژاد نیازمند تدبیر و مدیریت کارامد است؛ همین مجلس هفتم به اذعان کارشناسان سیاسی معتقد و مکتبی از نقاط مثبت کارنامه مجلس و ایشان است و معمولا با خاطره مثبت از آن یاد میشود؛ کما اینکه رهبر انقلاب در آخرین دیدار مجلس هفتمیها فرمودندکه مجلس هفتم از صخره زار مجلس ششم رویید و درباره مدیریت این مجلس بیان فرمودند که: «یکى از چیزهایى که من واقعاً باید از برادران مجلس هفتم، بخصوص جناب آقاى دکتر حداد عادل تشکر کنم – حالا آنچه که در بیرون منعکس است، ممکن است در مواردى جور دیگرى باشد؛ اما ما در متن قضایا بودیم و حرفها را از این طرف و از آن طرف مىشنیدیم و تلاشها را میدیدیم – این است که حقاً و انصافاً تلاش زیادى در مجلس هفتم میشد براى اینکه نگذارند بین دولت و بین مجلس اختلاف به وجود بیاید؛ واقعاً تلاش و کار میشد؛ حالا بعضى از رسانهها و مطبوعات و منبردارهاى سیاسى بىانصافیهایى میکنند، لیکن حقیقت قضیه این است؛ اینکه ما میدیدیم و مشاهده میکردیم.»
این تایید کلی و مهم در پایان عملکرد آن دوره و در کنار تذکرات ایشان به مجالس بعدی بیانگر موفقیت نسبی در مدیریت مجلس هفتم است؛ مجلسی که تدابیر عاقلانهای چون همکاری با دولت خاتمی برای پیشبرد کارهای اجرایی کشور، جلوگیری از استیضاحهای سیاسی (که در مجالس بعد به چشم میآید)، مدیریت منطقی استیضاح خرم و اقدامات انقلابی و شجاعانهای چون تحقیق و تفحص از دانشگاه آزاد با همه فشارهای مخالف، تحقیق و تفحص از قوه قضاییه، جلوگیری از ریخت و پاشها در اداره مجلس و حقوق نمایندگان، وضع قوانین قاطعانه در تایید غنی سازی طرح ساماندهی استخدام معلمان و معیشت آنها، طرح به روز رسانی حقوق بازنشتگان و بسیاری دیگر از این دست طرح ها مدیریت همراه با موفقیتی را برای اصولگرایان در مجلس هفتم رقم میزند.
در دو سال همزمانی مجلس هفتم با دولت احمدی نژاد گرچه ایشان به شیوه اداره کشور در پاره ای از موارد انتقاداتی داشتند اما در مقابل فشار های نابجای مخالفان احمدینژاد تغیر روش نداده و سعی در مدیریتی متعادل و همراه با حفظ آرامش داشتند؛ از نکات مهم دیگر مجلس هفتم در کنار اقدامات انقلابی و تدابیر مختلف برای گذراندن این برهه، رعایت اخلاق وایجاد آرامش نیز در عملکرد این مجلس دیده می شود. بعد از پایان مسئولیت این دوره، رهبری ،ایشان رابه عنوان مشاور عالی خود انتخاب کردند.
مجالس هشتم، نهم و فتنه ۸۸
در شروع مجلس هشتم با لابیگری سیاسی آقایان رحیمی، باهنر و کردان، اصلاح طلبان مجلس که از دیر باز دل خوشی از حداد نداشتند به سمت آقای لاریجانی رفتند؛ برخی طرفداران دولت نیز به امید اینکه ایشان رابطه بهتری با دولت خواهد داشت با ایشان به توافق رسیدند.
در این دوره با اصرار نمایندگان ارزشی مجلس ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس را بر عهده گرفتند و البته دیری نپایید که با روشن شدن زوایای امر تغییر نظر دادند، به همین جهت در دوره نهم سه جریان انقلابی مجلس یعنی پایداری، رهپویان و ایثارگران از ریاست مجلسی ایشان حمایت کردند؛ در دوره نهم تقابل با جریان راست سنتی و آقای لاریجانی نیز پررنگتر اتفاق افتاد و ایشان اگر چه لابیهای مجلس به سمت ریاست آقای لاریجانی پیش میرفت انقلابی و محکم تا آخرین لحظه مبارزه ایستادند.
از دیگر نکاتی که در فعالیتهای سیاسی ایشان به چشم میخورد، این است که مشی سیاسی آقای حداد با آقای هاشمی رفسنجانی در دورههای مختلف اداره کشور یکسان نبوده و اگرچه ایشان در ادوار مختلف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بودهاند، به غیر از یک مورد هیچ جلسه خصوصی در تمام دوران مسئولیت این دو برگزار نشده، البته آن جلسه هم که ظاهرا درباره فعالیتهای یکی از فرزندان آقای هاشمی بوده است با نتیجه به پایان نمیرسد.
یکی از مبانی این اختلاف نگاه، مخالفت او با روحیه تکنوکراسی است؛ البته ایشان نوع انحراف آقای هاشمی و خاتمی را معرفتی و اساسی میدانند و مشکلات احمدینژاد را شخصمحور و نه در اساس گفتمان؛ در فتنه ۸۸ نیز نزاع موسوی در برابر نظام را مقابله اسلام و سکولاریزم میدیدند.
لذا قاطعانه ایستادند و شاید مجموع سخنرانیهای ایشان در این باره بتواند به کتابی ۵۰۰ صفحهای تبدیل شود؛ ایشان البته نسبت به مناظرههای آقای احمدینژاد نیز منتقد بودند و آن را مشکلساز میدانستند؛ فتنه ۸۸ آزمون و محکی برای تمامی مسئولان بود و به نظر میرسد ایشان با روشنگریها و سخنرانیهای پیشگامانه و با صلابت اولین مسئول بلندپایه نظام بودند که در شرایط سخت اولیه فضای سکوت برخی آقایان را شکستند.
ماجرای سخنرانی ایشان در میدان ولیعصر نیز قابل توجه است؛ مسئولین شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی چند ساعت مانده به زمان سخنرانی با ایشان تماس میگیرند و ضمن دعوت از ایشان برای سخنرانی در جمع مردم انقلابی که علیه فتنهگران تجمع کردند، عدم پذیرش برخی دیگر از شخصیتها را هم به ایشان اطلاع میدهند.
اوضاع حساس، نابسامان و حتی به جهات امنیتی هم کاملاً به هم ریخته است؛ تیم حفاظت ایشان نیز که مسئله را شنیده بودند، اعلام مخالفت میکنند و تامین امنیت ایشان را در این اوضاع انجام نشدنی میدانند؛ مسئول دفتر دکتر به تیم حفاظت خبر میدهد که اگر شما این کار را نمیکنید با حلقهای از بسیجیان حاضر در میدان فلسطین ایشان را به محل سخنرانی میرسانیم.
تیم حفاظت حرکت میکند اما به دلیل ازدحام جمعیت از میدان فلسطین به بعد پیاده تا محل سخنرانی میروند؛ شب پس از آن نیز گرچه برخی مصلحت اندیشان، مخالف با این نوع حضور انقلابی در شرایط اولیه فتنه بودند و به ایشان برای عدم حضور فشار میآوردند، با حضور در گفتوگوی ویژه خبری پیش از بسیاری دیگر از مسئولین موضع خود را شفاف و صریح اعلام نمودند.
چندی بعد رهبری معظم انقلاب در دیدار جمعی از مسئولین با تمجید از سخنرانی ایشان در آن روز یکی از وجوه اهمیت صحبتهای ایشان را در میدان ولیعصر برهه زمانی انجام آن دانستند و شاخصه مهم دیگر آن را نیز بیان این نکات در شرایط سکوت بسیاری افراد که از آنها توقع می رفت بیان کرد؛ با این موضعگیریها برخی گمان میکردند که رای ایشان در انتخابات مجلس نهم تهران شکسته خواهد شد، اما اعلام نتایج افزایش ۲۰% آرای ایشان را نسبت به انتخابات قبل فاصله بالای ایشان با نفرات بعدی را نشان داد.
با شروع مجلس نهم سه جریان انقلابیتر مجلس یعنی رهپویان، ایثارگران و پایداری با تشکیل فراکسیون اصولگرایان وی را به ریاست آن انتخاب کردند؛ در آنچه از عمر مجلس نهم نیز گذشته در رویدادهای مهم آن یعنی سوال از رئیسجمهور و استیضاح وزیر کار مخالفت ایشان و فراکسیون با فرمایشات رهبری معظم انقلاب که پس از آن ماجراها بیان شد تطابق داشت.
از نکات دیگری که بیان آن در پایان خالی از لطف نیست عدم ورود ایشان به فعالیتهای اقتصادی است؛ گرچه پدر ایشان از متنفذین صنعت حمل و نقل بودهاند، هیچ گاه نه تنها وارد کار اقتصادی نشدند، حتی حاضر به پیش بردن جریان اقتصادی ارث پدری را همزمان با مسئولیت داشتن در نظام اسلامی نیز نگردیدند و همواره کار های کشور و انقلاب وفعالیت های علمی و فرهنگی را به آن ارجحیت دادند.
محسن رضایی
محسن رضائی میرقائد دهم شهریور ماه ۱۳۳۳ در روستای بنهوار از توابع شهرستان مسجد سلیمان متولد شد و پدرش نام «سبزوار» را برای وی برگزید؛ البته نام رضایی بعدها به دلیل استفاده حضرت امام از نام «محسن» برای وی در حکم فرماندهی اش در سپاه، تغییر کرد.
وی در سال ۵۲ برای تحصیل در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد اما به دلیل ورود به فعالیتهای سیاسی دانشگاه را رها کرد.
رضایی همزمان با اوج مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی پهلوی به همراه جمعی از دوستان انقلابی اش گروه «منصورون» را تشکیل داد؛ گروهی که در سال ۵۷ با ائتلاف ۶ گروه انقلابی دیگر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را بنیان نهاد و رضایی از اعضای کلیدی آن سازمان شد.
محسن رضایی در سال ۶۰ و در اولین ماههای جنگ تحمیلی در حالی که ۲۷ سال داشت، با حکم امام راحل (ره) فرماندهی کل سپاه را بر عهده گرفت و تا پایان دوران دفاع مقدس در این مقام بود؛ البته او در سالهای دفاع، فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح را نیز در کارنامه خود ثبت کرد.
از جالبترین موضوعات مرتبط با رضایی ادعای واهی صهیونیستها مبنی بر دخالت و نقش وی در انفجار مرکز همیاری یهودیان آرژانتین بود که اگر چه به صدور حکم تعقیب وی توسط پلیس بین الملل منجر شد اما در نهایت به دلیل عدم اثبات ادعای مطرح شده، به خروج نام فرمانده سابق سپاه از فهرست تحت تعقیب اینترپل منتهی شد.
رضایی پس از پایان جنگ، تحصیلات مهندسی خود را نیمهکاره گذاشت و در مقطع کارشناسی رشته اقتصاد در دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت و پس از طی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد، توانست در سال ۷۹ دکترای خود را از دانشگاه تهران دریافت کند.
محسن رضایی پس از کنارهگیری از فرماندهی سپاه در سال ۱۳۷۶ رسماً ردای سیاست را بر تن کرد و با حکم مقام معظم رهبری به دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.
وی که در زمان فرماندهی سپاه تأسیس قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء را به نام خود ثبت کرد، در مجمع تشخیص مصلحت نیز در مقام ریاست کمیسیون اقتصاد کلان نقش مؤثری در تدوین سند چشمانداز ۲۰ ساله و نیز اصلاح قانون سرمایهگذاری خارجی ایفا کرد.
رضایی در سال ۷۸ داوطلب نمایندگی مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران شد و در فهرست «ائتلاف خط امام و رهبری» قرار گرفت اما نتواست با کسب آرای لازم به خانه ملت راه یابد.
وی در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال ۸۴، با شعار انتخاباتی «دولت عشق» وارد عرصه شد اما دو روز قبل از برگزاری انتخابات، با صدور بیانیهای به دلیل «جلوگیری از پراکندگی آرای مردم بر اثر کثرت نامزدها»، کنارهگیری خود را اعلام کرد.
رضایی که به عنوان یک چهره خط سومی (جریانی که به هیچ یک از دو طیف سیاسی اصلی کشور تعلق ندارد) معروف است، در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بار دیگر به صورت مستقل کاندیدا شد.
او برای ورود هر چند دیرهنگامش در انتخابات، ایده «دولت ائتلافی» را مطرح کرد و «تأسیس نظام فدرالی» اصلی ترین برنامهاش بود اما به دلیل عدم کسب آرای لازم که جایگاه سوم از بین ۴ کاندیدا را نصیب او کرد، از رفتن به پاستور بازماند.
اگر چه محسن رضایی پس از انتخابات ۸۸ به نتایج اعلام شده اعتراض کرد اما به دلیل آنچه «رفتار غیر دموکراتیک دو نامزد دیگر» عنوان کرد و تأکید داشت که راه آنها را قبول ندارد و همه مسائل را باید از راه قانون پیگیری کرد، صحت انتخابات را تأیید کرد و از پیگیری اعتراضش انصراف داد.
رضایی بار دیگر در تاریخ ۱۴ اسفند ۹۱ در جمع مردم دیواندره در استان کردستان بهطور رسمی کاندیداتوری خود در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را اعلام و شعار خود را «سلام بر زندگی» با تشکیل «دولت فراگیر و جامعه امید» عنوان کرد.
هفتهنامه «آذر» و روزنامه جدیدالتأسیس «تابناک» از رسانههای نزدیک به این داوطلب ریاست جمهوری هستند و «جبهه ایستادگی»، «خانه دانشجو» و «حزب سبز» نیز، گروههای حامی وی را تشکیل میدهند.
منبع: فارس
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 23,نوامبر,2024