در جاده سلوک عارفانه-نیم نگاهی به زندگی آیت الله بهجت(ره)
آيت ا... راه و رسم سلوک را خوب ميدانست. هم سلوک ظاهري را که توسل و ذکر و زيارت دائم است و هم سلوک باطني را که مسيرش جاده تقواست. از همين روي بود که همواره پروردگار را حاضر و ناظر ميديد و در برابرش تسليم مطلق بود. ائمه معصومين(ع) در نگاهش جايگاهي بس بزرگ داشتند. تا حد ممکن، هر روز به زيارت حضرت فاطمه معصومه(ص) مشرف ميشدند و هر زمان که ممکن بود با رعايت ادب حضور، قدم در حريم امام رئوف(ع) ميگذاشتند. در همه حال از گفتن ذکر فارغ نبودند. تقوا ملکهاي بود که در روح و جان شان حکومت ميکرد و ديگران را نيز به حکومت همين ملکه ميخواندند. هم فقيه احکام دين بودند و هم فقيه در اعتقادات، اخلاق و عرفان. اما همواره بيش از آن که با زبان به کسي راه و رسمي بياموزند، با عملشان، عمل کردن را به ياد ميآوردند.
یک عمر بیداری یک عمر عبـادت
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مریم مرتضوی- کرامت او را در شفای مریض و چشم برزخی و طیالارض و موت اختیاری جستوجو نکنید؛ هرچند با وجود اینکه همیشه کتمان میکرد، احتمالا همه این کرامتها را داشت.
كرامتش را در سخنان حكيمانه و رفتار روزمرهاش ببينيد؛ نمازش، تشرف روزانهاش به حرم حضرت معصومه(س)، نماز جعفرطيار و زيارت جامعه و عاشوراي همراه با صدلعن و صدسلام هر روزهاش، حسن معاشرت با مردم و ذكر دائمش، روزههاي مستحبي و عبادت مداومش، شبزندهداريهايش، مجلسهاي روضه هفتگياش، سادهزيستي و دنياگريزياش و همه رفتار و سكناتش.
كمگو و گزيدهگو بود ولي هرچه ميگفت حكمتي بود كه از دل نوراني بر زبانش جاري ميشد. اينطور بود كه علامه جعفري(ره) به پسرايشان توصيه كرده بود: «عالم را گشتهام و همين يك نفر باقي مانده. پس براي نسل آينده امانتدار باش و هرچه ميگويد ثبت كن.» شناختن تمام ابعاد شخصيتي و زندگي آيتالله محمدتقي بهجت(ره) در ظرفيت اين صفحات نميگنجد اما براي آشناشدن با گوشهاي از سبك زندگي خانوادگي و اجتماعي اين عارف كامل و عبدصالح خدا، چندساعتي را به منزل ايشان در قم رفتيم. خانواده آيتالله بهجت با خوشرويي پذيراي ما شدند و فرزند دوم ايشان حجتالاسلام والمسلمين علي بهجت با دقت و حوصله به سؤالات ما پاسخ دادند تا در ششمين سالگرد رحلت آن بزرگوار با بخشي از سبك زندگي ايشان آشنا شويم.
يكي از خصلتهاي بارز آيتالله بهجت اين بود كه هم در علم فقه و اجتهاد و هم در عرفان و سلوك معنوي به درجات بسيار بالايي رسيده بود. اين ويژگيها از چه زماني و طي چه مسيري در وجود ايشان شكل گرفت؟
براي رسيدن به پاسخ اين پرسش بايد به زندگي او از دوران كودكي توجه كنيم. آيتالله بهجت از همان دوران كودكياش همنشين وارستگان بود، نه همبازي كودكان؛ يعني به جاي اينكه با كودكان مشغول بازي و سرگرمي باشد، به سراغ بزرگان علم و دين ميرفت. او در شهر فومن به دنيا آمده بود و تا حدود 14سالگياش در اين شهر زندگي كرد. تقريبا 10سال داشت كه در نماز عارف آن شهر، حالات عجيبي مشاهده ميكرد. اين به آن مفهوم است كه خودش داراي كمالاتي در نماز بود و ميتوانست اوج عرفاني عارف پير شهر را در نمازش ببيند و درك كند. در تحصيلاتش هم آنقدر با سرعت پيش رفت كه بزرگان و اساتيد به پدرش پيشنهاد كردند كه او را براي ادامه تحصيل، به كربلا بفرستد تا از اساتيد بزرگ آن شهر هم درس بگيرد.
مگر شخصيت و روحيه ديني پدر و مادرش چگونه بود كه فرزند آنها از همان كودكي به مقامات معنوي رسيده بود؟
پدرش، كربلايي محمود بهجت، يكي از افراد سرشناس و مورد اعتماد مردم شهر و بزرگان بود. شغل او پختن نوعي كلوچه بود كه در مغازهاي آنها را ميفروخت. البته در شعر و ادب هم تبحر داشت و اشعار بسيار خوبي در مدح اهلبيت عليهمالسلام سروده است. آيتالله بهجت هيچ وقت اهل تعريف و تمجيد از خود و خانوادهاش نبود. من هم اين نكته را نميدانستم كه كدام شعرها را سروده است، تا اينكه يك روز در منزل در حال خواندن روزنامهاي بودم و شعر مشهوري در آن ديدم و خواستم آن را براي آيتالله بهجت كه مشغول ذكر گفتن بود، بخوانم. پس با صداي نسبتا بلندي كه او بشنود خواندم: «امشبي را شه دين در حرمش مهمان است/ مكن اي صبح طلوع» همان موقع ادامه اين شعر را به درستي خواند و گفت: «اين شعر را مرحوم پدرم سروده است.» بعد از آن هم كنجكاو شدم تا بقيه اشعار مرحوم كربلايي بهجت را جمعآوري كنم، تا اينكه مدتي پيش مجموعه شعر ايشان با عنوان «مكن اي صبح طلوع» منتشر شد.
مادرش هم از خانواده متدين و از اهالي شهر فومن بود. او در امور ديني دقت زيادي داشت، هر روز قرآن ميخواند و حتي حاج آقا ميفرمودند كه هر روز در فاصله ميان خانه تا مسجد، سوره ياسين را تلاوت ميكرد. شايد اين خصلت حاجآقا هم به مادرش رفته بود كه حتي در فاصله ميان خانه تا مسجد و حرم مطهر حضرت معصومه(س) از دعا و نيايش ساكت نميماند و در راه زيارت عاشورا و دعاهاي ديگر را ميخواند.
ماجرايي درباره نحوه تولد ايشان مطرح شده كه در دوران نوجواني پدرش، نويد اين تولد مبارك به او داده شده بود؛ ماجرا از چه قرار بود؟
پدرش در دوران نوجواني و سالها قبل از اينكه ازدواج كند و صاحب فرزند شود، به بيماري سختي مبتلا شده بود كه حكيمان از درمان او عاجز شده بودند. در همان حال بيماري، رويايي را ديد كه شخصي ميگفت: « رهايش كنيد، او پدر محمدتقي است.» بعد از اينكه از حالترؤيا بيرون آمد، حالش بهتر شده بود. تا اينكه چند سال بعد از ازدواج به ياد آنرؤيا ميافتد و نام پسر سومش را «محمدتقي» ميگذارد. اما اين فرزند تقريبا 7 ساله بود كه در استخر آبي افتاده و از دنيا ميرود. پدر كه دليل اين مرگ را نميدانست، مدتي حيران بود. مدتي بعد يكبار ديگر خداوند فرزندي به او ميدهد و باز هم نامش را «محمدتقي» ميگذارد. اين فرزند همان آيتالله بهجت است.
اما حاج آقا هيچ وقت بهطور مستقيم به اين ماجرا اشاره نكرد. يكبار شخصي از او پرسيد: «شما همان شخصي هستيد كه دررويا نويد تولدش را به پدرش دادند؟» و حاج آقا با زيركي جواب داد: «شايد منظور همان محمدتقي باشد كه در 7 سالگي از دنيا رفت.» اين جواب در واقع تأييد سخن او بود. چون نگفت نميدانم و با ارجاع ذهن مخاطب به كودك ديگري، سؤال را از خودش دور كرد. البته اين خصلت هميشگي حاج آقا بود كه همه موارد معنوي و اوج عرفاني خودش را كتمان ميكرد.
اشاره كرديد كه حاج آقا حدود 14سالگي به كربلا رفت. اين هجرت در آن سن كم با چه انگيزهاي انجام شد؟
عطش و شوق به آموختن علم دين و كسب مقامات معنوي او را راهي اين سفر كرد. به اين نكته بايد توجه شود كه حاج آقا وقتي شانزدهماهه بود، مادرش را از دست داد. بعد از آن تا 14سالگي كه راهي كربلا شد، با پدر و خواهر و برادرهايش زندگي ميكرد. خودش تعريف كرده بود كه وقتي كودك بود، يكبار با زنان و بچههاي اقوام به زيارت امامزادهاي رفته بودند كه گفته ميشد اگر كسي در آنجا سنگي را در دست بگيرد و آرزويي كند، درصورت حركت سنگ آرزويش برآورده خواهد شد. حاجآقا هم در همان حال و هواي كودكي سنگي را در كف دستش ميگذارد و ميگويد: آيا من كربلا مشرف ميشوم؟ و خودش تأكيد ميكرد كه «با گفتن اين سؤال، سنگ به قاعده در كف دست چرخيد.» مدتي بعد هم در 14سالگي راهي كربلا شد و چند سال در آن شهر به تحصيل علم و معرفت مشغول بود.
روزگار تحصيل در كربلا و نجف چگونه گذشت؟
حاج آقا 4 سال در كربلا مشغول طلبگي و تحصيل بود و سپس به نحف اشرف رفت. چنان در كلاسهاي درس استعدادش را نمايان كرد كه حتي استادان متعجب ميشدند. شيخ ابوالقاسم خويي دربارهاش گفته بود: «مرحبا به شاگرد بهتر از استاد.» خودش تعريف ميكرد كه اوايل كه به كربلا رفته بود،با اينكه آن زمان هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، وقتي در نماز مرحوم ناييني شركت كرد، ميگفت: «چه مقاماتي را در نمازش طي كرد ؛ نگفتني.» اين نكته نشان ميداد كه خودش هم با همان سن كم، به مقامات معنوي بالايي در نماز رسيده بود كه ميتوانست حالات مرحوم ناييني را در نمازش كه براي كسي مكشوف نبود، درك كند. بعد از 4 سال اقامت در كربلا، به نجف اشرف مشرف شد و در جوار بارگاه ملكوتي حضرت اميرالمومينن(ع) به درس اساتيدي وارد شد كه آن موقع بسياري از مردم قدر آنها را نميشناختند، مانند شيخ مرتضي طالقاني، ميرزاي ناييني، شيخمحمدحسين غروي اصفهاني، شيخ محمدكاظم شيرازي و.... در عين حال به كلاس آيتالله سيدعلي قاضي طباطبايي وارد شد. حتي يكبار بعد از اينكه مشكل درسي آيتالله قاضي را حل كرده بود، آيتالله قاضي گفته بود: «اشهد انك فاضل» و او را با عنوان «فاضل گيلاني» صدا ميزد. 12سال هم در نجف مشغول تلاش علمي و جهاد عملي بود و سختيهاي زيادي در اين راه تحمل كرد. براي رفع كسالت و تغيير آب و هوا به كاظمين و سامرا و كربلا ميرفت. درنهايت وقتي 29ساله بود به فومن برگشت.
ماجراي آشنايي حاج آقا با آيتالله قاضي چگونه بود؟
چندين بار ميخواستم درباره آيتالله قاضي و نحوه آشنايي با ايشان بپرسم اما چون حاج آقا كتمان ميكرد اينطور سؤال كردم كه «اولين بار اسم آقاي قاضي را چطور شنيديد؟» لبخندي زده و فرمود: «در كربلا كه بودم، آقايي بود كه شبهاي جمعه به زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) ميآمد. در مدرسه ما در حال وضو گرفتن بود، كم كم با او آشنا شدم و بعد از آن هربار اول مهمان من ميشد و به حجرهام ميآمد و بعد از آن به زيارت ميرفت. ايشان آيتالله سيدمحمدحسن الهي، برادر علامه طباطبايي و شاگرد آيتالله قاضي بود.» به اين ترتيب وارد درس آيتالله قاضي شد. خودش درباره اين كلاسها ميگفت: «هرگز در اين كلاسها اشكال نكردم. البته يك اشكال هم نماند كه ايشان بيجواب بگذارد.» بعد لبخندي زد و گفت: «ما پيش اساتيدمان هم سؤال نميكرديم. چرا؟ ميدانست سؤال ما را.»
از زندگي خانوادگي آيتالله بهجت(ره) و نحوه تعامل ايشان با اعضاي خانواده كمتر مطلبي مطرح شده است. معيار ايشان براي گزينش همسر بود؟
هميشه سختترين راهها را انتخاب ميكرد و معتقد بود كه اين سختيها براي تكامل نفس مفيد است. وقتي در كربلا مشغول تحصيل بود به پدرش كه در فومن زندگي ميكرد، نامهاي نوشته و وكالت داده بود تا همسري برايش انتخاب كند. در نهايت بعداز مراجعت به فومن دختر يكي از خانوادههاي شهر را براي او انتخاب ميكند. حاج آقا به فومن برگشت و چندماه بعد از ازدواج، راهي قم شد. قصد داشت دوباره به نجف برگردد اما وقتي خبر وفات اساتيدش در نجف را شنيد، عزمش سست شد و تصميم گرفت در جوار بارگاه حضرت معصومه(س) سير معنوياش را ادامه بدهد.
در فضاي خانواده، تندي و خشونتي از ايشان بهخاطر داريد؟
حاج آقا 3 پسر داشت و من فرزند دوم هستم. در تمام طول زندگياش نديدم كه حتي يكبار اعتراضي كند و ياحتي جوابي بدهد. هميشه اهل صبر بود و سكوت ميكرد. در خانواده ما ميزان صميميتي كه پدر با مادر داشت خيلي بيشتر از صميميتي بود كه مادر با ايشان داشت. ايشان آنقدر فروتن بوده كه هيچ منيتي براي خود قائل نبود و دغدغه تعلقات دنيايي و ماديات را نداشت. به اين ترتيب هر يك از اطرافيان كه بهدنبال منيت خودش بود وقتي ميديدند كه زندگي مرفهي براي خود فراهم نكرده، دنبال كارهاي خود ميرفت اما من از كودكي عادت كرده بودم كه روزي 3-2 ساعت به ايشان خدمت كنم.
مشغوليتهاي خودتان در آن دوران چه بود؟
از دوره نوجواني، ساعتي را براي كار منزل گذاشتم تا به خانواده خدمت كنم. در مجموع دنبال درس بودم و در كنار درس حوزه، فلسفه، عرفان و مقداري رياضيات و ستارهشناسي خواندهام.
چه شد كه انگيزه خدمت به ايشان در وجود شما تقويت شد؟
حدود سال 63بود كه مرحوم علامه جعفري (ره) به منزل ما آمده بود. هشداري به من داد و با همان لهجه زيباي خودش گفت: «يادت باشد كه تو هنوز پدرت را نشناختهاي. من عالم را گشتهام و همين يك نفر باقي مانده. تا وقتي زنده است نه ميشناسياش و نه ميگذارد كه بشناسياش. وقتي او را از تو گرفتند تازه متوجه ميشوي چهكسي بود. اصلا هم معلوم نيست كه تا چند صد سال ديگر همتايش به اين دنيا بيايد. پس همه زندگيات را صرف خدمت به اين پير كن.» حتي نصيحتي به من كرد و بر آن تأكيد داشت كه تا به حال در ذهن دارم. ميگفت: «براي نسل آينده امانتدار باش. هر مطلبي را كه پدرت ميگويد يادداشت و ضبط كن. حتي اگر حرفي زد كه خودت متوجه نشدي، آن را هم يادداشت كن و نگهدار.»
من هم از آن موقع روزي 4- 3 ساعت به رسيدگي به امور حاج آقا اضافه كردم و مدتي بعد تقريبا روزي 15ساعت را به اين كار اختصاص ميدادم. از سال 81تا زمان وفات حاج آقا هم تمام مدت شبانه روز در خدمتش بودم، غيراز ساعتي كه از خانه بيرون ميرفتند.
فرزندان ديگر حاج آقا تا اين اندازه در كنارشان بودند؟
نه؛ آنها اينقدر نميآمدند.
بيشتر وقت ايشان به تدريس و مطالعه و عبادت ميگذشت. برخوردهايشان با خانواده چگونه بود؟
حاج آقا نسبت به امور خانواده، همسايهها، آشنايان و حتي مردمي كه نميشناخت هم توجه خاص داشت. زندگي زاهدانهاي داشت و اهل قناعت بود. به ياد دارم وقتي مقداري ميوه براي خانه تهيه ميكرديم، هديه ميداد به ديگران. بيش از حد به فكر ديگران بود و حتي خيلي بيشتر از حد متعارف به ديگران كمك ميكرد، باز هم سفارش ميكرد كه يكسوم ميوهها را به همسايهها بدهم، يك سوم را براي خانواده خودم بردارم و يك سوم را هم در خانه بگذارم كه وقتي مهمان آمد از او پذيرايي شود.
براي معاشرت و تعامل با همسر و فرزندان، برنامه نانوشتهاي داشتند. با وجود اينكه زمان خالي برايشان باقي نميماند، يا مشغول ذكر و عبادت بوده و يا به درسها ميپرداختند، تدبيرشان براي پرداختن به امور خانواده اين بود كه در وعدههاي غذا كه در كنار خانواده بودند، با وجود اينكه كمغذا ميخوردند اما به آرامي و با طمأنينه اين كار را انجام ميدادند تا بيشتر در كنار خانواده باشند. شايد در تمام عمرشان نديدم كه با سرعت غذا بخورند و بروند. در وعدههاي غذايي به پرسوجو از اقوام و همسايهها و مريضهاي آنان ميپرداخت و به صله ارحام و پرس و جو از نيازها و رفع گرفتاري هاي آنهايي كه ميشناخت سفارش ميكرد.هركسي را ميديد، از فردي خبري ميگرفت؛ از خويش يا آشنا يا همسايه.
يك روز از زندگي آيت الله بهجت
آيتالله العظمي بهجت(ره) شبانه روز عمرش را صرف عبادت و مطالعه و كارهاي نيك ميكرد. وقت را طلا ميدانست و حاضر نبود حتي يك لحظه را هم از دست بدهد. حتي وقتي بلند ميشد تا كتابي را از قفسه بردارد، يا درفكر بود يا زير لب ذكر ميگفت.
برداشت اول
2ساعت و حتي گاهي 3ساعت پيش از اذان صبح از خواب بيدار ميشد و از همان لحظه، عبادتش شروع ميشد. زير لب ذكرمناجات داشت و گاهي شعرهايي را زمزمه ميكرد، مانند: «اگر لذت ترك لذت بداني/ دگر هيچ لذت تو لذت نداني»در حال وضو هم اذكارش ادامه داشت. بعد از وضو مشغول نماز شب و راز ونياز با خداي متعال ميشد.
برداشت دوم
وقت نماز را خودش تشخيص ميداد.به مسجد ميرفت و نماز را به جماعت اقامه ميكرد. بعد از نماز صبح هم به تعقيبات مشغول ميشد.
برداشت سوم
بعداز نماز صبح به حرم مطهرحضرت معصومه(س) ميرفت و 2 ساعت در آنجا عبادت ميكرد؛ يك ساعت ايستاده و يك ساعت نشسته.
برداشت چهارم
در مسير رفتوآمد به حرم هم بيكار نبود. دعاهايي مثل يستشير و صباح را ميخواند. وقتي به خانه ميرسيد، صبحانه مختصري ميخورد، 15دقيقه استراحت ميكرد و مشغول مطالعه ميشد. بسياري از شعرهايي كه از ايشان به جا مانده را هم در همين استراحت كوتاه سروده بود.
برداشت پنجم
براي تدريس فقه به مسجد ميرفت. هر روز زيارت عاشورا ميخواند؛ با صدلعن و صدسلام. لعن و سلام زيارت عاشورا را هم در همين فاصلههايي كه آماده رفتن به جلسه درس ميشد، ميخواند.
برداشت ششم
گاهي بعد از درس به خانه نميرفت و تا نمازظهر آنجا ميماند. نمازظهر و تعقيبات بعد از آن، 2 ساعت و نيم طول ميكشيد؛ مدتي در مسجد و مدتي درخانه.
برداشت هفتم
روزهاي جمعه درس تعطيل بود و در مجلس روضه مسجد فاطميه شركت ميكرد. جلسه پاسخ به استفتائات هم شبهاي پنجشنبه برگزار ميشد. عبادتها و پاسخ به نامههايي كه درخواست راهنمايي داشتند و تاليف هم در شب روزجمعه بيشتر بود.
برداشت هشتم
اوقات حضور در مسجد فرصتي براي ديدارهاي عمومي بود. چه بسيار مردمي كه درهمين مدت كوتاه، شفاي مريضشان را گرفتند، مشكلاتشان حل شد، يا پاسخ پرسشهايشان را گرفتند.
برداشت نهم
بعداز صبحانه و قبل از نهاريك ربع تا نيم ساعت نشسته استراحت ميكرد. نشسته استراحت ميكردتا خواب بر او چيره نشود. عصرها هم اصول فقه تدريس ميكرد.
برداشت دهم
نمازمغرب و عشا و تعقيبات را در مسجد اقامه ميكرد. به منزل كه ميآمد باز هم يك ساعت و نيم عبادت ميكرد. سپس مشغول مطالعه ميشد.
برداشت يازدهم
پس از صرف شام، نيم ساعت مشغول تلاوت قرآن و حديث كساء و... بود. با وضو يا تيمم ميخوابيد.كم پيش ميآمد بيشتر از 4ساعت در شبانه روز بخوابد.
شاگردان و اطرافيان از سبک زندگي آيت ا... بهجت ميگويند: صميمي، بخشنده و گشاده رو
آدم هايي هستند که گنجاندن ويژگيهايشان در چارچوب تنگ و محدود کلمات، ظلمي است به شخصيت بزرگ شان. اما چاره چيست؟ بايد سخن گفت و در حد وسع و توان، آنها را با همين کلمات محدود و ناتوان توصيف کرد. شاگردان، اطرافيان و همه آنان که آيت ا... بهجت را از نزديک ميشناختند درباره ايشان سخن بسيار گفتهاند.
هيچ گاه نخواست صاحب رساله باشد و با همه درخواستهاي مصرانه باز هم زير بار نميرفت. در پاسخ به درخواست کنندهها ميفرمود: «صبر کنيد همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسي ماند و از ديگران تقليد نکرد و فقط خواست از ما تقليد کند، آن وقت فتاوي را منتشر کنيد.» دست آخر هم که رضا دادند به انتشار رساله، خواستند نامي از ايشان بر آن نباشد.1
همه عمر را در همان خانه ساده و قديمي خود در قم گذراند. حتي بعد از مرجعيت هم آن جا را ترک نکرد و از آن جا که خانه براي ملاقاتها و پذيرايي مناسب نبود، در اعياد و سوگواريها در مسجد فاطميه از ملاقات کنندگان پذيرايي ميکرد. آيت ا... مسعودي ميگويد: «بارها آمدند براي ايشان خانه بخرند ولي قبول نکردند. من خودم چند مرتبه به ايشان گفتم: آقا! اين منزل خراب است، از نظر شرعي هم معلوم نيست آدم بتواند اينجا زندگي کند، اصلا توجهي نکردند!»2
بسيار سخي و بخشنده بود. زميني در شمال از ارث پدري داشت که هر ساله از آن برنج برداشت ميشد. بخشي که براي مصرف خانه ميآوردند را چند قسمت ميکرد و به همسايگان و دوستان هم ميبخشيد. وقتي به ايشان گفتند که دارند زمينهاي شما را در فومن از آن خود ميکنند و کاري کنيد تا زمينها از دست تان نرود، فرمودند: «چه ارزشي دارد. بگذار بگيرند!»3
با همه بزرگي اش، صفتي داشت که کلمه تواضع براي وصفش کم است. حاج آقاي قدس ميگويد: «روزي با مهمان خودم، مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ نصرا... لاهوتي به خدمت آقا رفتيم. آقاي لاهوتي گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسي از شما انتقاد ميکرد و من عصباني شدم. آقا فرمودند: در روايات آمده است عالمي را که رو به دنيا آورد متهم سازيد. من خيلي ناراحت شدم که خدايا! اگر زندگي اين آقا رو به دنيا آوردن است، پس تکليف ما چيست؟»4
در نمازش اهل گريه فراوان بود، اما در گفت وگوها و برخوردهايش، خنده برلب و بشاش و گشاده رو بود، آن چنان که مومن بايد باشد. حتي ميگويند اهل طنازي و شوخيهاي ظريف هم بود. ديدارش به روح و روان مومن بهجت و شادي ميبخشيد.
ارزش وقت را ميدانست و حتي حاضر نبود 5يا6 دقيقه اش را به کاري بگذراند که بي فايده است. از غذايش، از نمازهاي يوميه و نماز شب هايش، از گريههاي شبانه و ذکرهايش بسيار ميگويند. خيلي از کساني که از ايشان دستورالعمل خواستهاند و راه سير و سلوک و تقوا و پاک دامني طلب کردهاند، با اين سوال مواجه شدند که آيا به چيزهايي که تاکنون ياد گرفتهاي و ميداني عمل کردهاي که الان به فکر سير و سلوک عرفان افتاده اي!
اهل کرامت بود. به معناي حقيقي کلمه اهل کرامت بود. سخن در ارزش يا انکار کرامات نيست. سخن در چيستي و فايده کرامت است. چه کرامتي از اين بالاتر که آدمي راه رفتن و نفس کشيدن و زيستن اش و تمامي اعمال بزرگ و کوچکش، همه را به خداوند متعال دعوت کند.
فرزند بزرگ آيتا... سيد جمال گلپايگاني قدسسره ميگويد: از آقاي قوچاني دربارۀ آقاي بهجت پرسيدم. ايشان به اين مضمون فرمود: ميداني ايشان چرا پلههاي عروج را پلهپله نميرفت، بلکه پرواز ميکرد؟ بهخاطر اينکه قبل از بلوغش سالک بود. در اثر عبادت، حقيقت معصيت را ميديد و مرتکب نميشد و بعد از بلوغش هم معصيت را مرتکب نشد. علت سرعت سير معنوي و حرکت پروازگونهاش که از همرديفها و همکلاسيهايش سبقت گرفت، اين بود.5
معمولاً در درس با تک تک افراد ارتباط داشت و احوالشان را ميپرسيد. حتي از اقوامشان سؤال ميکرد؛ مثلاً مادر يکي از شاگردان ايشان بيمار شده بود؛ آقا سالها از او احوال مادرش را ميپرسيد. حتي در اين اواخر هم که ميآمد با ماشينش ايشان را برساند، آقا در ضمن سلام و احوالپرسي، ميگفت: «والده حالشان چطور است؟». بهجز اين ارتباطهاي عادي با شاگردانش، ارتباطهاي غير معمول هم داشت؛ مثلاً اگر يکي از آنها از چيزي ناراحت بود يا مشکلي برايش پيش آمده بود يا سؤالي در ذهنش داشت، معمولاً ناگفته پرسش او را جواب ميداد يا راهحل مشکل را بيان ميکرد؛ البته غالباً غير مستقيم ميگفت؛ در ضمن داستان يا مَثَل.6
ادعيه و اذکار ايشان در قنوت نماز مختلف بود. مطابق برخي موارد متفاوت ميشد؛ مثلاً گاهي خشکسالي بود، قنوتش را تغيير ميداد. يادم هست يکبار به ايشان گفتند که اهالي شمال خيلي به آب نياز دارند؛ اصلاً بارندگي نشده است. اگر اين هفته باران نبارد محصول امسال ميسوزد. ايشان در قنوت نمازش در اينباره دعا ميکرد؛ طلب رحمت ميکرد. در سالهاي گذشته دعاي «لاالهالاّا... الحليم الکريم» را مرتب در نماز ميخواند، ولي در اين اواخر قنوتهايش عوض شده بود.7
سفارش ميکرد که در عزاداريها ادب رعايت شود. برخي اشعار را نميپسنديد و از شنيدن برخي اشعار خشنود ميشد. خوشش نميآمد که هر تعبيري در اين مجالس بيان شود. در مجالس عزا بيشتر در پي اين بود که ذکري از اهلبيت به ميان آيد و حالت حزني ايجاد شود. يکي از مواردي که در مجالس عزا مورد عنايت آقا بود و بر آن اصرار داشت، اين بود که آخر مجلس به ذکر مصائب سيدالشهدا ختم شود؛ هرچند مجلس امام ديگري باشد. ايشان تأکيد ميکرد امام حسين عليهالسلام اينقدر بزرگ است که همهامامان و پيامبران به ايشان متوسل ميشدند. ديگران را نبايد با ايشان مقايسه کرد.8
اصرار داشت که نهتنها در حرمهاي ائمه، بلکه در حرم فاطمه معصومه(س) هم نبايد صدا را بلند کرد. ميفرمود: بسپريد که در حرم فرياد نزنند. صدا بلند نکنند. ملائکه در حال طواف هستند و از صداي بلند اذيت ميشوند. مقصودشان همين فريادهايي بود که برخي بلند ميکردند؛ مثلاً همين که برخي فرياد ميکشند: «صلوات بلند ختم کن». ميخواستند هر کسي در حال خودش باشد.9
1-بهجة القلوب، ويژه اربعين رحلت، دفتر معظم له، ص 18 – 17
2-بهجة القلوب، ويژه اربعين رحلت عارف واصل، ص 13
3-همان، ص 68و 83 به نقل از آيت ا... مصباح
4-بهجت عارفان در حديث ديگران، رضا باقي زاده، ص 161
5.6.7.8.9-مرکز تنظيم و نشر آثار آيت ا... بهجت. علي بهجت
در محضر آيت ا.../ اسرار نماز
«ما عظمتي نداريم، همين اندازه عظمت داريم که ميايستيم؛ بعد همين را در رکوع، نصفه ميکنيم؛ و بعد به سجده و خاک بر ميگرديم. قيام بنده در نماز، اظهار عبوديّت و سکون است، و اين که هيچ حرکتي از خود ندارد؛ و سجود غايت خضوع است. شايد حکمت تکرار نماز – علاوه بر تثبيت – سِير باشد؛ به اين نحو که هر نمازي از نماز قبلي بهتر، و نماز قبلي زمينه ساز نماز بعدي باشد.»1
در خانه اگر کس است...
«آيا براي اين بي سر و ساماني خود (ارتکاب گناه و نافرماني از دستورات حضرت حق) برنامه و وقتي و سرآمدي مشخص کردهايم؟ آيا تصميم گرفتهايم که روزي ديگر گناه نکنيم، يا ميخواهيم همين وضع را ادامه بدهيم؟ اگر بنا داريم اين وضع بد را ادامه ندهيم، بنشينيم براي آن وقتي تعيين کنيم. يک ماه، شش ماه، يک سال، چند سال. خلاصه اگر بنا داريم تا زنده هستيم بدين منوال باشيم خطرناک است، حداقل حدي براي گناه خود معين کنيم. يک چيزي به شما ميگويم که هر جا برويد اين است و جز اين نيست: برويد گناه نکنيد.»2
بالاترين ذکر
«ترک صلوات و دعا کردن به دعاهاي شخصي، مانند رها کردن سرچشمه و به دنبال جوي آب و يا حوض گشتن است؛ زيرا وقتي براي وسعت مقام و درجه واسطه فيض دعا ميشود، دعاهاي شخصي هم در آن گنجانده شده است. براي برآورده شدن حوائج، با عقيده کامل زياد صلوات بفرستيد. خدا ميداند يک صلواتي را که انسان بفرستد و به ميتي هديه کند چه معنويتي، چه صورتي، چه واقعيتي براي همين يک صلوات است».3
برآستان اهل بيت(ع)
ائمه (عليهم السلام) از حال ما غافل نيستند، اگرچه ما از آنها غافل باشيم. هر بلايي که به ما ميرسد، در اثر دوري از اهل بيت (عليهم السلام) است. نجات براي کسي است که اهل بيت (عليهم السلام) را در همه جا حاضر ببيند. پا جاي پاي معصومين (عليهم السلام) بگذاريد نه جاي پاي ديگران! ملازم علما باشيد! و هميشه روشن باشيد، و با مطالب مفيد، حيات بخش و آموزنده سر و کار داشته باشيد! 4
عشق بهامام زمان(عج)
لازم نيست که انسان در پي اين باشد که به خدمت حضرت ولي عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شايد خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (عليهم السلام) بهتر از تشرّف باشد. ما در درياي زندگي در معرض غرق شدن هستيم؛ دستگيري وليّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسيم. بايد به وليّ عصر (عج) استغاثه کنيم که مسير را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد. 5
1- نکتههاي ناب
2-بهجت عارفان در حديث ديگران، ص 164 – 163
3- مرکز تنظيم و نشر آثار آيت ا… بهجت
4- در محضر بهجت
5- در محضر بهجت
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 19,دسامبر,2024