عالیه نقیب الذاکرین بافقی

 

    بافق را مردمانی است نیکوسرشت و پاک خصال‌ ، مهربان و مهمان دوست ، مذهبی و غیرتمند . به طور کلی خصلت های متنوعی در بین مردم ما دیده می شود . خوی و منش هایی که گاه یکرنگ و بی ریا است و گاه با گردش زمانه رنگ عوض می کند و دگرگون می شود . از آنجا که اخلاق و رفتار آدمی در هیچ زمینه ای قابل پیش بینی نیست ، هیچ گاه نمی توانیم به طور کلی بیان داریم که یک خوی و خصلت مختص مکان و جایگاه ویژه ای است . مردمان بنا بر شرایط طبیعی اطراف خویش ، کنشها و خصوصیاتی دارند که با تربیت خانوادگی و جامعه ای که در آن زیست می کنند ، تغییر می یابد . ما بسیاری از خصلتهای نیک و سودمند را در بین بافقیها می بینیم ولی شوربختانه در یک مورد بسیار مهم دارای فقر فرهنگی شدید هستیم و آن نبود شادی و شادکامی است . با کمی تحقیق و پژوهش متوجه می شویم ملت ما به طور کلی از شادی فاصله گرفته و همگی به نوعی دچار افسردگی هستند . در این نگاشته مردم شهر بافق مورد نظر قرار گرفته اند . این کمبود فرهنگی را از زمانی فقر شدید نامیدم که پس از بررسی زندگی پیشینیان بافق با آداب و رسوم شادی بخش آشنا شدم . آدابی که دیگر نه تنها اجرا نمی گردد بلکه از یاد و خاطره ما زدوده شده است . هم صحبتی و پای درد دل پیران کهنسال نشستن ، مزیتهای بسیاری دارد می توان از لابلای کلام گهربار آنان فرهنگ جامعه را بیرون کشید .

    آنچه امروز در بافق مشاهده می کنیم ، افسردگی ، عصبانیت ، بی قراری و بسیاری از حالاتی است که در نتیجه نبود امکانات تفریحی و شادی بخش ایجاد گردیده . اینکه در برخی مواقع از نبود امکانات داد سخن برانیم ، چیزی از اهمیت رکود احساسات شاد کم نمی کند باید چاره ای اندیشید و راهی جستجو نمود تا شادی را در جمع مردم آورد و با ایجاد مکانهایی مناسب و استفاده از لحظات شادی آفرین و فرح بخش ، روحیه نشاط کودکان را بالا برد تا حداقل گلهای زندگی از داشتن بزرگترین نعمت خداوندی         بی بهره نمانند . آری خداوند شادی و نشاط را دوست دارد چون انسان شاد و مسرور ، با دیگران بهتر برخورد می کند ، می تواند اندیشمندانه با موضوعهای مختلف روبرو شود و قدرت تشخیص والایی داشته باشد . شادی و خوشحالی ، نیروی مفید انسان را دو چندان می کند ، راندمان کارها را بالا می برد و هوش و حافظه آدمی را تقویت می کند . وجود پارک های تفریحی با کمترین امکانات ، هیجان کودکان و نوجوانان را تخلیه کرده شور و نشاط را برایشان به ارمغان می آورد .

    متاسفانه امروزه شاهد آن هستیم که علاوه بر فقدان امکانات رفاهی مردم شهر بافق ، بسیاری از آداب و سنتهای گذشتگان به فراموشی سپرده شده و چهره های سرد ، خسته ، خشن و بی حوصله جایگزین مهربانی های گذشته گردیده است . رسم و آئین نیاکان ما دیگر برقرار نیست و مردم پیوسته تلاش دارند بهترین باشند و بالاتر از افراد دیگر جلوه کنند . اگر کمی جستجو کنیم متوجه فاصله کمی می شویم که بین ما و آداب پیشینیان است . می توانیم با شناخت آن رسوم و پیاده کردن دوباره برخی ازآنها که پسندیده و نیک هستند ، حرکتی به جامعه خود داده همراه با نگهداشت ارزشها روحیه مردم را بالا برد و ارمغان شاد زیستن را برای آنها آورد :

نیاکان خوش سیرت ما بر طبق آداب و رسوم ملی خویش بسیاری از جشنهای بزرگ و مهم را برگزار می نمودند و برای درست انجام شدن آنها وسواس خاصی به خرج می دادند . جشن های ماهیانه و سالیانه طبق معمول مناطق دیگر با کمی تغییر انجام می گرفته و علاوه بر آن مردم آداب مخصوص شهر خود را نیز اجرا می نمودند . در کل تمامی این موارد با شادی ، نشاط ، موسیقی و گاه پایکوبی همراه بوده است .

الف – جشن های محلی :

جشن زائیدن درخت خرما :    

    گویند بافقی ها در گذشته های دور برای کاشت درخت خرما یا گردآوری محصولات یک نخلستان جشن برپا می نمودند . این رسم در بین اعیان و ثروتمندان اجرا می گردیده است . مردم عادی ، باغداران ، خویشان و دوستان ، اجازه حضور در جشن را می یافتند . جالب آن که هنگام کشتن درخت خرما دور هم گرد می آمدند . تشت بزرگی پر از اسپند می کردند و دود می دادند آن را دور درختان خرما می چرخاندند . بچه ها صورت خود را با دانه های سوخته اسپند سیاه کرده بازی می کردند . هیچ کس اجازه نداشت آنها را به خاطر سرو صدا کردن نکوهش کند . چون بزرگترها عقیده داشتند همین جیغ و فریاد زدن بچه ها و سرو صدای شادی آنها باعث می شود درخت خرما سر موقع بزاید و میوه های درشت و خوشمزه به بار آورد . زنان آش کشک یا آرد بو داده          می پختند و بین حاضران قسمت می کردند . دل درخت خرما را بیرون می کشیدند و به مهمانان می دادند . از آغاز کشتن درخت تا پایان آن مردان ایستاده به روند کار نگاه کرده شعر می خواندند و گاهی صلوات می فرستادند . برخی که روحیه شاداب تری داشتند، دله ای (سطل) برداشته با چوب بر آن می کوفتند و دیگران را وادار به دست زدن می کردند . بعد دور هم نشسته آش و دل درخت خرما می خوردند . اینگونه جشن برپای کردن علاوه بر زودتر انجام گرفتن کار و تحکیم دوستی بین افراد، به سرزندگی و شادابی آنها کمک می کرد .

جشن زنده شدن قنات :

   شهر بافق در بیشتر مواقع از کم آبی رنج می برده است . بنابراین بارش برف و باران از مواهب الهی بوده که مردم خود را موظف می دانستند با بارش نخستین باران شکر ایزد دانا را به جای بیاورند و با گرد آمدن دور هم و برپایی جشن و شادی خوشحالی خود را از مهر خداوند نشان دهند . این جشنها به صورت خانوادگی انجام می گرفته و بیشتر اعضای فامیل در خانه بزرگترها گرد             می آمدند و هر کدام مجری رسم خود بودند . مردم عقیده داشتند خوردن آب باران و برف بسیاری از بیماری ها را مداوا می کند بنابراین هنگام ریزش باران ظرفهایی در صحن خانه یا پشت بامها قرار می دادند و آبا باران را جمع می کردند . مراقب بودند قطره ای از آن بر زمین نریزید و حیف و میل نشود . ریزش نخستین باران با مهمانی خانوادگی همراه بود . اما عروسی قنات جشنی بود که در شهر و بین مردم انجام می شد . سالی که کم آبی بود یا آب قنات خیلی پائین رفته بود ، ماده شتری انتخاب می شد و به صورت نمادین عروسی او با قنات انجام می گرفت بعد مردم گرد قنات نماز باران می خواندند و هر کدام کاسه ای آب درون قنات می ریختند . آنها شادی می کردند و عقیده داشتند با فریاد خوشحالی و شادی ، قنات سر ذوق آمده زنده می شود . نخستین حاشی که از آن شتر به دنیا می آمد را در کنار قنات قربانی می کردند . این رسم و جشن سالهاست اجرا نمی گردد و تقریبا از ذهن مردم پاک شده است .

جشن ششه :

   جشن ششه را در ششمسن روز تولد نوزاد می گرفتند . امروزه نیز این جشن به صورت مهمانی فامیلی برگزار می گردد که البته با خرافاتی همراه گشته است . برخی عقیده دارند شب ششمین روز تولد نوزاد باید روضه خواند ، تا صبح بالای سر طفل بیدار ماند و قرآن و وسایل آهنی گذاشت تا موجودی به نام آل نوزاد را با خود نبرد . این عقیده چندین سده است که با جشن ششه همراه گشته  و آن را تحت تاثیر خود قرار داده است . در گذشته والدین پس از تولد نوزادشان شش روز تمام ولیمه می دادند . مردم به دیدار آنها می رفتند و چشم روشنی می بردند . در شب ششم مراسم پایکوبی برپا می کردند و همان شب نامی برای نوزاد انتخاب می نمودند .

جشن گذارون :

    در خانواده ای که صاحب فرزند می شدند ، چند ماه پس از تولد نوزاد ، اگر دختر بود گوشش را سوراخ می کردند و اگر پسر بود ختنه اش می نمودند . سپس فامیل و آشنایان را دعوت می کردند و جشن برپا می داشتند جالب آنکه کسانی که به این جشن می آمدند هر کدام خوراکی را که برای آن شب خود تهیه نموده بودند با خود به مراسم می آوردند و همگی با هم می خوردند . همچنین هر کدام که وسعی داشتند مقداری پول به گونه ای زیر سفره قرار می دادند که کسی متوجه نشود . می توان گفت این رسم آئین بسیار زیبایی بوده که نیاکان ما خود را ملزم به برگزاری آن می کردند و امروزه خبری از آن نیست .

جشن خونچه برون :

    پس از طلبیدن عاروس و سخنهای نخستین بین خانواده عروس و داماد ، شبی را انتخاب می کردند. دو خانواده گرد هم می آمدند . به جشن و پایکوبی مشغول می شدند و وسایلی را که برای عاروس خریده بودند ، بر طبق هایی می نهادند . مردانی قوی هیکل را مزد می دادند تا طبق ها را بر سر بگذارند و تا خانه داماد ببرند . جلو این طبق کشان ، مردان جوان و کودکان                                                                                                                                                                                                                                                 به پایکوبی مشغول می گشتند . زنان که در خانه داماد جمع شده بودند ، به پیشباز می رفتند و با دست زدن و فریادهای شادی وسایل را می چیدند .

جشن عقدکنون و عاروسی :

    یکی از رسوم مردم بافق آن بود که عقد کنان را در خانه عروس یا یکی از خویشاوندانش برپای می داشتند . خرج مراسم با پدر عروس بود . میهمانان از پسین تا شب به پایکوبی و شادی مشغول بودند . زنان و مردان در اتاق ها یا خانه های جدا بودند . ابتدا عاقد خطبه عقد را نزد عروس و در جمع زنان می خواند و بله را از او می گرفت .  سپس به جمع مردان در منزل دیگر رفته خطبه عقد را نزد داماد می خواند پس از آن داماد را با هلهله و شادی نزد عروس می بردند . این جشن مفصل و کامل انجام می شد . از مراسم عقد تا عروسی چندین ماه طول می کشید و به طور معمول به سال نمی رسید . در این مدت داماد می توانست عروس را در خانه پدر و مادر زن و در حضور آنها ملاقات نماید . روز پیش از عروسی یک نفر از خانواده داماد و یک نفر از خانواده عروس به خانه آشنایان و همسایگان رفته آنها را برای مراسم حمام برون دعوت می کردند . زنان جمع شده عروس را  تا یکی از حمامهای عمومی همراهی می نمودند . این گروه دست می زدند و می خواندند و نقل و پول بر سر عروس می پاشیدند . چند نفر از مردان فامیل ، جلو این جمع مراسم چوب بازی اجرا می کردند . در تمام طول مراسم ،‌عروس را با چادر سفید یا گلدار کلفت می پوشاندند تا از چشم نامحرم در امان بماند .

   داماد نیز به همراه برادر یا پدر نزد دلاک و حمامی می رفت و موهای خود را اصلاح می کرد . در روز جشن دو خانه مجزای مردانه و زنانه انتخاب می شد . پس از آن آرایشگر زن را برای حپه کردن (آرایش صورت) نزد عروس می بردند . در تمام این مدت زنان هلهله می کردند ،  دست می زدند و پایکوبی می نمودند . در گذشته بافق ، مردم به پوشیدن لباس تور برای عروس اعتقادی نداشتند و بیشتر بر تن آنها لباسهای سنتی و گلدار زیبا و بلند می پوشاندند . بعدها تور سفید جایگزین لباس سنتی شد . دامادها هم جلیقه روی لباس سفید می پوشیدند و کلاه بر سر  می گذاشتند .

   در طول جشن هیچ مردی جز داماد ، پدر شوهر و پدر عروس در قسمت زنانه حضور نمی یافت . داماد و پدرش همراه با پدر عروس هنگام دادن رونما خبردار شده به قسمت زنانه می رفتند تا هم عروس را ببینند و هم به او هدیه دهند . پس از پایان شام ، به میهمانان شام می دادند . سپس همگی آماده می شدند که عروس را تا خانه داماد همراهی نمایند . معمولاعروس را پیاده می بردند و در بین راه ایستاده هر کدام از فامیل های دور و نزدیک به عروس پاینداز می دادند و شعر می خواندند .

   خانواده داماد سه روز پس از مراسم عروسی به منزل عروس رفته و او را به مهمانی خانه خود برده جشن کوچکی برپا می کردند و به گویش محلی عاروس را خونه برون می کردند . روزهای بعد عروس و داماد هر روزی در خانه یکی از فامیل ها مهمان بودند .

(به طور حتم جشنهای محلی دیگری نیز در شهرستان بافق به مرحله اجرا در می آمده که پس از پژوهش بیشتر و یاری همشهریان به این نوشتار اضافه خواهد گشت) .

ب – جشن های مذهبی :

وجود جشن های بزرگی چون عید فطر ، غدیر ، میلاد پیامبر و ائمه اطهار  ، نیمه شعبان و….. با جان و دل مردم بافق آمیخته شده است . در چنین روزهایی مردم کوچه و خیابان را آذین می بندند ، شربت و شیرینی پخش می کنند ، آسمان را نور باران می کنند پای منبر واعظ می نشینند ، مولودی خوانی می گیرند و دست می زنند . مردم در این روزهای بزرگ علاوه بر بالا بردن روحیه شادی و نشاط خویش ، ایمان و مذهب خود را تقویت می نمایند و تلاش می کنند بزرگان دین خود را بهتر بشناسند   .

پ – جشن های ملی :

پیش باز نوروز :

  مردم فهیم بافق، در کنار جشن های مذهبی و محلی خویش به ارزش های ملی خود پایبند بودند و آنها را بر اساس سنت نیاکان خود اجرا می نمودند . با نزدیک شدن بهار و در اواخر اسپند ، با خانه تکانی و تمیز نمودن کوچه و محله آماده جشن نوروز می شدند . از پانزده اسپند ، در ظرفهای متفاوت گندم ، عدس و حبوبات دیگر می کاشتند . پیش از نوروز در چهارشنبه آخر سال جشن چهارشنبه سوری بر پای می کردند . مردم در منقل های بزرگ یا قباره های بنایی شاخ و مغ درخت خرما می ریختند و آتش می زدند سپس دور آن حلقه زده شعر می خواندند و دست می زدند . کودکان و نوجوانان فریاد برآورده از فرصت استفاده می کردند و با بازی های کودکانه به شادی بزرگترها اضافه می نمودند . جوانان گاهی از روی آتش می پریدند و دیگران برایشان می خواندند :

سال به آخر شده / آتش بر پا شده / ای آتش سرخ و زرد / بگیر نکبت را زمن ……………

چند روز پیش از نوروز یک مرد با لباس سبز و فرد دیگری با لباس قرمز در کوچه ها می گشتند ، طبل می زدند ، شعر می خواندند و در خانه ها را می زدند هر خانه ای هدیه ای به آنها می داد . مردان تمام هدایا را جمع کرده پیش از آغاز نوروز بین فقیران و مستمندان شهر قسمت می کردند بخصوص کودکانی که تازه پدر یا مادر خود را از دست داده بودند .

(آنها همان عمونوروز و حاجی فیروز فرهنگ ملی ما هستند که از یادمان رفته اند . )

مردم بر سر در خانه هایشان پارچه های رنگین می زدند . کوچه و خیابان را آب پاشی می کردند و سر تا سر کوچه ها فانوس های روشن قرار می دادند .

جشن نوروز :

بافقی ها عادت داشتند آغاز نوروز را در کنار بزرگ خانواده آغاز کنند . بیشتر آنها در خانه های پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها جمع می شدند از آنها عیدی می گرفتند و خود به کوچکترها هدیه می دادند . روز نوروز پلوتوکی می خوردند و کماچ می پختند . کوچکتر ها به خانه بزرگ ترها می رفتند و نوروز را به آنها شادباش می گفتند به طور معمول دید آنها بازدیدی نداشت و                بزرگ ترهای فامیل وقتی اقوام را در منزل خودشان پذیرایی می کردند ، دیگر نیازی به بازدید از آنها نمی دیدند . تلاش می کردند سفره هفت سین را تا پایان روز سیزده پهن نگه دارند و هر روز وسایل تازه ای داخل سفره بگذارند . سیزده بدر را در یکی از روستاهای اطراف یا نخلستان های خودشان می گذراندند و همه چیز را با شادی و خوشی به پایان می رساندند .

جشن تیرگان :

    این جشن در بافق به نام جشن او ریزون (آب ریزان) برگزار می گردیده است . مردم از روزهای ۱۳ تا ۱۵ تیر ، جشنی برگزارمی کردند . آنها غذاهای سرد مثل ماسینه ، گردو پنیر و …. می خوردند . ظهرها گرد هم می نشستند ، تخمه می خوردند و با بادبزن خود را باد می زدند و آب بر سروروی یکدیگر می پاشیدند . این سه روز را که عقیده داشتند گرمترین روزهای سال هست دور هم به شادی می گذراندند تا گرمی هوا را بهتر تحمل نمایند . مردم این روزها را دوست داشتند چون گرمی هوا را علت پخته شدن خرما و بهتر شدن این محصول می دانستند .

جشن مهرگان :

   این جشن در شهرستان بافق به نام جشن برج مهر برگزار می گردیده است . جشن ،‌خانوادگی بوده مردم از روز ۱۰ تا ۱۵ مهر یکی روز دور هم جمع می شدند . معمولا کوچکترها در خانه بزرگترها گرد هم می آمدند .آش توکی می پختند و شادی می کردند.

( در بافق رد پاهایی از جشن های ملی سده و اسپندارمذ و….. به چشم می خورد ولی به دلیل کمی اطلاعات در این باره نمی توان از آنها سخن گفت . امیدواریم با پژوهش بیشتر در آینده نزدیک این نقاط کور به روشنی گراید )

وجود جشن های ملی ، مذهبی و محلی موجب شده بود مردم شهر ما با شادی و خرسندی روزگار بگذرانند و بهتر بتوانند از پس سختی ها برآیند . شاید این مقوله بسیار مهم جلوۀ خاصی نداشته باشد ولی باید توجه نمود ، بر اساس پژوهش های روانشناسان خنده و شادی در تمام شئونات زندگی انسان نقش اساسی ایفا می نماید و موجب می شود انسان بهتر بیندیشد و راحت تر بر مشکلات پیروز گردد . خداوند انسان های شاد را دوست دارد و شاد نمودن دیگران را از کارهای نیک .

شاد باشید

عالیه نقیب الذاکرین بافقی (مهرگان)

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا