یزدفردا :حسین مسرت :الف: نويسندگان گذشته

·  مولانا «وحشي» به لطفِ طبع، ناظمِ مَناظمِ خوشگويي است، لآلي آبدارِ مثنويَش، زينتِ قلاّدة فصاحت و فرايدِ شاهوارِ غزلش، نَمايمِ بازوي بلاغت.

نورِ معني در سوادِ شعر اوست

 

چون سحر در زلفِ عنبر بارِ شب

مولانا هيچ وقت بي‌زمزمة دردي و سوزي نبوده و پيوسته نشأ عشقي بر مزاجش غالب مي‌گشته.

امين احمد رازي: هفت اقليم (تأليف 1002 ق)

·  نادر العصري، مولانا وحشي يزدي، شاعري متين و نكته پردازي رنگين است. اشعارش اكثر به طرز وقوع است. الحق كه اين فن را خوب ورزيده و هر چه گفته، ناخني بر دل مي‌زند. وحشي، عندليب شاخسارِ بوستان فصاحت و بلبل هزار دستانِ انجمن بلاغت و مَرهم‌نِه جراحت عشّاق و تسكين‌دِه خاطر ارباب فراق.

عبدالنّبي فخرالزّماني: تذكرة ميخانه (1028ق)

·  كدخداي اقليم سخنوري، استاد كارخانة معني‌پروري، شير بيشة سخن، نافة غزالِ خُتَن، اديب دبستانِ عاشقي، با شاهد توفيق در عين موافقي، مولانا كما‌ل‌الدّين وحشي بافقي، ارشد اَنام و استاد كلام است، صاحب روش تازه و ملاحت بي‌اندازه است. در صيدِ سخن چون شير، نخجير انداز و در هواي معاني چون عقاب، در پرواز بوده است. سليمان طبعش را جنّ و اِنس ِخيال، مسخّر و محيطِ فكرش را خس و خاشاك از گوهر. الحق از متأخّرين تا غايت، هيچ كس به درستي كلام و شاعري و تازه‌گويي او نبود. اشعار او خصوص، غزليّات، همه عالي است. هر چه از مطلوب مي‌ديده به نظم مي‌آورده، لهذا اين قدر مؤثر است. وقتي كه مولانا محتشم، طنطنة شاعريش قاف تا قاف گرفته بود، او در برابر آمد و طرز نوي در عرصة او زد.

تقي‌ّ‌الدين اوحدي بلياني: عرفات العاشقين و عرصات العارفين (1022 ق)

·  مولانا وحشي يزدي از شعراي سخنور و سخنورانِ فضيلت‌گستر بود. در غزل و مثنوي يگانة دهر است و كتاب فرهاد و شيرين كه از نتايج طبعش در رشتة نظم كشيده، بين‌الجمهور مشهور و ابيات بلند و شيرين و معاني رنگينِ بلاغت آيين، مندرج است و ابيات بلندِ شاعرانه در آن كتاب بسيار. از ديوان غزليّاتش، ابيات عاشقانه بر زبان آشنا و بيگانه بسيار است.

اسكندر بيك منشي: عالم آرا (1038 ق)

·  شاعري است خوش طبع و پخته و انواع شعر، به خصوص غزل، را خوب مي‌گويد. در جواب "خسرو و شيرين" به نظم يك مثنوي شروع كرد، ولي به اتمام آن موفّق نگرديد. در واقع اگر به انجام مي‌رسيّد، آيتي مي‌شد.

صادقي كتابدار: تذكرة مجمع‌الخواص (1016 ق)

·  مولانا وحشي يزدي در تاريخِ مثنويّ مشهور به ناظر و منظور، يك مصرع گفته، چهار تاريخ از او به ظهور مي‌رسد، چنانچه نقطه‌دار و بي‌نقطه و متّصل و منفصل و اين تصّرف، مخصوص اوست.

محمّد طاهر نصرآبادي: تذكرة نصرآبادي (1083ق)

·  مولانا وحشي بافقي، نوغزالان وحشيِ معاني، رام وي بوده‌اند. ديوانش مشهور و عَرايس و اَبكارِ افكارش، غيرتِ صد جنان حور است. متتبّعِ روش بابافغاني است و ليكن شوخي كلام را بر طرزِ وي افزوده و تغييري در طوْرِ باباي مرحوم داده است كه بعضي از آن‌ها بسيار شيرين و نمكين افتاده. مولانا وحشي كه اكثر به روش روزمّرة عوام گفتگو كرده، ليكن معني اوستادي و مايه‌وري او في‌الجمله، مانع خامي و بي‌رتبگي كلامش شده است. ديگران را كه طرز گفتگوي او خوش آمده و خواسته‌اند به روش او شعر بگويند، سخن ايشان يكباره از درجة فصاحت و پختگي افتاده.

عليقلي‌خان واله داغستاني: رياض‌الشّعرا (1161 ق)

·  غزالِ بيشة نكته‌سنجي و سخنداني. در عهد شاه طهماسب صفوي در زمرة فصحاي نامدار، سر به اعتبار مي‌افراشت. اشعار دل‌آويزش، معدن فصاحت است و گفتار شور‌انگيزش، سرتاسر با لطافت. همواره به شغلِ عشق و عاشقي مي‌پرداخت و نَردِ محبّت با نازنينانِ گل‌اندام مي‌باخت، از اين‌جاست كه كلامش چاشني درد دارد و مستمعان را به تواجد مي‌آورد. از تأليفاتش، مثنوي فرهاد و شيرين مشهور است و ديوانش ابيات عاشقانه را گنجور.

محمّد قدرت‌الله گوپاموي: نتايج الافكار (1258ق)

·     وحشي، غزالِ مَرغزار بافق بوده و بسيار خوشگوست.

ميرحسين دوست‌سنبهلي: تذكرة حسيني (1163ق)

·  الحق سخنانش مَلاحتي تمام و حَلاوتي مالا به كلام دارد. از مراتب عشق و عاشقي آگاه و غزليّات رنگينش به اين معني گواه است. فرهاد و شيرين، اگر توفيق اتمام مي‌يافت، نهايت امتياز را داشت.

لطفعلي آذر بيگدلي: آتشكده (1175ق)

·     ملاّوحشي يزدي از بافق كه قصبه‌اي است از مضافات يزد، از شعراي شيرين زبان است.

عبدالغني مُوفرّخ‌آبادي: تذكرة غني (1328ق)

·  به عهد شاه طهماسب صفوي به اعتبار مي‌زيست. مرد عاشق مزاج بود. سخنش چاشني درد دارد، مثنوي فرهاد و شيرين و ديوان شعر از او به يادگار است. در سنة 991 هـ از وحشِ قفسِ جسم، اوج گراي صحراي عدم گرديد.

محمّدصدّيق خان‌بهادر: شمع انجمن (1292ق)

·     مثنوي فرهاد و شيرينش مشهور و مطبوع است. اشعار مثنويّات يا غزليّات عاشقانة اين گروه را نگاشتن اولي است

رضاقلي خان هدايت: مجمع‌الفصحا (1284ق)

·  حلوا فروشِ بازار سخنوري و طوطي شكّرشكنِ انجمن بلاغت‌گستري است. اشعارِ آبدارش عاشقانه و ابياتِ شيرينش عارفانه، در لباس نظم جلوه مي‌نموده. نظم مثنوي فرهاد و شيرينش كه شور در انجمنِ سخنوران انداخته، كوهكن را در روان كردنِ جوي شير مُنفعل ساخته، الحق به شيرينيِ شهدِ آن مثنوي، شكّري ديگر بر سر خوانِ هنر جلوه‌گر نشده و به آن آب و رنگ، گوهري از بحرينِ لفظ و معني به كنار نيامده. سفينة خاطرها به اشعارِ عاشقانة وي مشحون است.

محمّديوسف واله اصفهاني: خلدبرين (1078ق)

·  جوانِ حميده اخلاقِ خجسته اَطوار و شاعري شيرين كلامِ فصاحت آثار، در ميدان بلاغت و سخنداني، گوي مسابقت از شعراي زمان خود ربوده بود و همواره ابيات ظرافت‌آميز و اشعار مزاح‌انگيز بر لوح بيان مي‌نگاشت و در هيچ مجلس، دقيقه‌اي از نديمي و نكته‌پردازي نامرعي نمي‌‌گذاشت و بي‌شايبة تكلّف، نادرة دوران و وحيد زمان بود. در غزل و مثنوي، سرخيلِ فصحا و شعراي آن اوان و كتاب فرهاد و شيرين كه از رشحاتِ كِلك بلاغت آيات، انتظام داده، بين‌الجمهور مشهور و معروف، مكارم اخلاق جناب فصاحت شعار و اشعارِ آبدار آن شاعر بلاغت آثار زياده از آن است كه اين مختصر، گنجايش بيان تمامي آن‌ها داشته باشد.

محمّدمفيد مستوفي بافقي: جامع مفيدي (1092ق)

·   ملاّوحشي بافقي، طوطي شكرستانِ فنّ معاني و بيان است و بلبلِ شيرين زبانِ حديقة نكته سنجان. رشحاتِ سحابِ اقلام بِلاغت انجامش، در باغِ نكته پروري دادِ شادابي و نَضارت داده و نتايجِ افكارِ فصاحت آثارش بر دوشِ نهالِ سخنوري خلعتِ حضرت نهاده.

علي‌ابراهيم: صُحُفِ ابراهيم (1205ق)

·  از سخنوران صاحب قدرت و شعراي بلاغت‌گستر عهد شاه طهماسب صفوي بود. هيچ وقت بي‌زمزمة عشق نبوده و پيوسته سوزي و گدازي داشته، چه گفته‌اند كه: عاري بودن از لباسِ عشق و عاطل زيستن از پيراية محبّت، نشان جفاي طبيعت است، بلكه ايّامي كه بي‌عشق گذرد، داخل حيات شمرده‌اند، لهذا كلام مولانا وحشي چاشني درد دارد. از ديوان غزليّاتش ابيات عاشقانه بر زبان آشنا و بيگانه بسيار است.

ميرزاعبدالرّزّاق خوافي: بهارستان سخن (1160ق)

·  از اكابرِ شعراي اين ديار، بلكه از اعاظم فصحاي روزگار است. همواره ابيات ظرافت‌آميز و اشعار مسرّت‌انگيز بر لوح بيان مي‌نگاشته و در هيچ مجلس از مجالس، شرطي از شرايط سخن‌سازي و دقيقه‌اي از دقايق نكته‌پردازي را فرو نمي‌گذاشته.

محمّدعلي مدرّس «شهلاي يزدي»: تذكرة شبستان (1277ق)

·  مولانا وحشي، گلشنِ يزد را بلبلي خوشنوا و عندليبي نغمه‌سرا بود. به خوشنوايي او هيچ مرغ از آن گلشن بر نخاسته و به نغمه‌سرايي او هيچ مطرب، آن انجمن نياراسته. طبعِ سخن‌پردازش از نظم غزل‌هاي گزين، بازار جوهري شكسته و خامة اعجازش در قصّة فرهاد و شيرين، منشور خسروي نوشته. ديوان غزلش كه مطبوع خاصّ و عام است، در غايت اشتهار است.

ابوالقاسم كازروني: سُلّم‌السّموات (1014 ق)

·  اصل وي از يزد است. شاعر متين بوده. خيالات پسنديده دارد. به حدّت طبع و سرعت فهم از همگِنان ممتاز بوده. در فنون فضايل از ابناي زمان سرافرازتر بوده. در سلوك و آداب، به غايت ذوفنونِ وقتِ خود بوده. الحق شاعر شيرين سخن است.

محمّد عارف لقايي: مجمع الفضلا (1019ق)

·  در تتبّع شيخ نظامي در زمينة خسرو و شيرين، مثنويي گفته موسوم به فرهاد و شيرين كه به غايت ابيات نيكو دارد. از اَقرانِ محتشم است، دايم به محنت گُل‌اندامان مبتلا بوده، آبا و اجدادش از مردمِ صاحب جمعيّت و با سامان و توانگر بوده‌اند، ديوان مرتّب نوشته.

؟

·  مولانا وحشي يزدي از شعراي امتيازي و متتبّعان طرز بابافغاني شيرازي است، مگر اينكه شوخيِ كلام و بستنِ روزمّرۀ عوام بر آن افزوده و از عهدة آن امر جديد چنانچه بايد برآمده. فرهاد و شيرين، پوشيده نماند كه اين مثنوي تا اين مقام نظم شده بود، كه آن مرحوم كُشته گشت، امّا چون در نهايت شيريني و عذوبت است، براَلسنه و افواه مشهور گرديد و هم بدين سبب كسي به اتمام هم نتوانست پرداخت.

ابوطالب تبريزي: خلاصة‌الافكار (1207ق)

·  از سخنوران با نام و نشان دوران شاه عبّاس ماضي.[1]بود بر انواع نظم به طريقة سهل ممتنع قدرت داشته. مثنوي فرهاد و شيرين و ناظر و منظور و خلدبرين از منظوماتش، مقبولِ طبايع سخن‌شناسان است و تركيب‌بند او، خاصّ و عام را ورد زبان.

محمّدحسين صبا: روز روشن (1296ق)

·  دانايي بلند پايه و شاعري گرانمايه است. در انواع سخن قادر و بر فنون عشق و عاشقي ماهر، غزليّات رنگينش، شاهد مدّعاست و مثنويّات نمكينش بر مطلب گواه، در فرهاد و شيرين به مَثقبِ فكرت درّ معاني سُفته، امّا توفيق اتمام نيافته.

زين‌العابدين شيرواني: رياض السّياحه (1237ق)

·  مولانا وحشي يزدي، خودَش مظهر كمالات صوري و معنوي است و در شيوة شاعري، ستودة مستعدّان عراق است. در غزل، سرآمد شعرا و در قصيده، معاني پرداز است و چون اكثر شعراي قديم و جديد، تتبّع خسرو و شيرين نموده‌اند، او نيز تتبّع اقدام نموده، مسمّا به فرهاد و شيرين و آن مثنوي را بسيار مربوط گفته و مَرضي طبايع اهل ادراك است.

شاه‌حسين سيستاني: تذكرة خيرالبيان (1016ق)

·     جامع جميع اقسام شعر و صاحب طرز خاصّ است كه پيروي شعر او مشكل و شعر او را سهل ممتنع گفته‌اند.

رحم‌علي‌خان ايمان: منتخب‌اللّطايف (1190ق)

·  مولانا وحشي بافقي از شعراي قرار دادة ايران است. كليّاتي دارد مشتمل بر انواع سخن و مثنوي ناظر و منظور او خيلي متين است و چند حكايت. شيرين و خسرو بسيار شورانگيز است. چنانكه هرگاه خواندم، بي‌اختيار گريه كردم. در شعر طرز خاصّي دارد. پيروي او مشكل است كه شعر او سهل ممتنع است.

سراج‌الدّين علي‌خان آرزو: مجمع‌النفايس (1164ق)

ب: نويسندگان كـنوني

·  يكي از شاعران زبردست ايران در سدة دهم است كه هم از عهد زندگاني خود در ايران و هند نام برآورده و شعرش دست به دست گشته است. وحشي مردي پاكباز، وارسته، حسّاس، خرسند، بلند همّت و گوشه‌گير بود. با آنکه سنّت شاعران عهد وي سفر و مهاجرت به هند و بهره‌مندي از نعمت‌هاي دربار گورگاني هند و ايران و اميران و سرداران و بزرگان آن دولت بود، او از ايران پاي بيرون ننهاد. مقصود او از شاعري در حقيقت، اشتغال به هنر و ادب و بيان انديشه‌ها واحساس‌هاي خود از آن راه بود نه كسب مال و اندوختن سيم و زر.

ذبيح‌اللّه صفا: تاريخ ادبيّات ايران

·  وحشي در جهان عشق و شيدايي و سوز و گداز و دلباختگي و مهرورزي، مردي يگانه و دلباخته‌اي بي‌مانند است. بي‌گمان اگر اين عشق آتشين و سوزان در نهاد او زبانه نمي‌كشيد و در اندرون خسته‌اش اين آتش نهاني و خدايي كوره‌وار نمي‌تابيد، اين همه سخنان سوزناك و آتشين و سروده‌هاي جانگداز و دردناك در ديوانِ كلان او پديد نمي‌آمد. راز سوزندگي و آتشباري سخنان وحشي جز اين نيست كه آن سخنان از دلي دردمند و سينه‌ای آتش افروز برخاسته است.

حسين نخعي: ديباچة ديوان كامل وحشي

·  بي‌هيچ تأمّلي مي‌توان وي را سرحلقة گويندگان اين دوره شناخت، زيرا اين اوست كه ابيات پرشور و گرمش، دل‌ها را به جوش مي‌اندازد و در رگ‌هاي ما كار بادة مرد افكن مي‌كند. كسي كه شايد صد سال زودتر از موقع به جهان حيات آمده و شايستة آن بود كه در عصر بازگشت به سبك روانِ كهن، عصري كه فرياد گويندگان از مضمون پردازان بلند بود، هنرنمايي ادبي كرده باشد.

لطفعلي صورتگر: منظومه‌هاي غنايي ايران

·  در رواني بيان و سادگي معاني و صميميّت آهنگ و تفسير احساسات عاشقانه، بدون پرده و رنگ‌آميزي و تصنّع، "وحشي" در قرن خود ممتاز و در قرون پيشين و پسين كم نظير است و مخصوصاً وقتي قدرش معلوم مي‌شود كه شخص، قرن دهم هجري را از لحاظ ادبي مطالعه كند و خيال‌بافي و تكلّف و تصنّع معاصرين را ببيند و نارواجي ادبيّات را در عهد شاه طهماسب صفوي بداند، آنگاه غزلي از ديوان يا داستاني از مثنويّات او را بگشايد و تأمّل كند.

غلامرضا رشيد ياسمي: مجلّة آينده

·  وحشي، شاعر پارسايي است، در عشق تقوا را نمي‌شناسد، او حضور غزل فارسي در سوزان‌ترين سرزمين‌هاي پَرت و گم گشتة ايران است.

عبدالرّزّاق حسني: مجلّة بنياد

·  غزليّات وحشي، آهنگ‌دار، با يك حسّ عالي و ساده مي‌باشد، عاري از هر گونه تكلّفات و تزيينات لفظي و مضامين و معاني غريبة اشعار معاصرينش مانند عرفي و ميرحيدر معمّايي است.

اسماعيل حميدالملك: ديباچة ديوان وحشي

·  وحشي، فرهاد و شيرين را با اشعاري نغز كه مطلعش چنين است: الهي سينه‌اي ده ... شروع مي‌كند و اگر جز اشعاري كه بر مقدّمة فرهاد و شيرين سروده است، در تمام عمر، شعر ديگري نسروده بود، باز كافي است كه او را در عِداد شعراي بزرگ كشور عزيز ما قرار دهد. معلوم نيست شاعر شوريده و عاشق پيشة ما در يزد چه كرده است و چگونه روزگار گذرانيده. معلوم نيست طبع انزوا جوي شاعر سوخته دل در يزد چگونه به جوشش در آمد تا توانسته است غزل‌هايي شيوا به رواني آب زلال بسرايد و دست به كار سرودن مثنوي شيرين و فرهاد و خلدبرين گردد.

احمد ذوالقدر: وحشي شاعر كوير

·  وحشي، مردي وارسته و افتاده و از خود گذشته بود و مانند ساير سخنوران به خودستايي نپرداخته و هيچ‌گاه خود را همتاي شاعران بزرگ به شمار نياورده است. در بيشتر شعرهايش پند و اندرز و تشويق مردم به خوي پسنديده و تواضع و فروتني به چشم مي‌خورد. وحشي مردي شيدا و دلباخته است و اندروني پر از سوز و گداز دارد.

عشق وحشي، عشقي ظاهري و رياكارانه نيست، بلكه عشق پاك است، بدين جهت كمتر كسي است كه اشعار شيواي وحشي را بخواند و در اندرونش سوزوگدازي به پا نشود. شايد علّت اصلي شيوايي كلام وحشي بدان جهت باشد كه وي عشق را براي بهتر زيستن كافي دانسته است و براي خويشتن عشقي و شيدايي آرزو كرد. و با دل و جان خواهان عشق پاك بوده است. از اين جهت داستان‌هاي عاشقانه را فقط براي آرامش و تسلّي درون سوزناك خود به وجود آورده است.

احمد رنجبر: برگزيدۀ اشعار وحشي بافقی

·   وحشي، قطعاً يكي از زبردست‌ترين شاعران قرن دهم ايران بوده و سخن را بسيار عاشقانه و سوزناك و شورانگيز مي‌سروده و طبعي بسيار روان داشته و شعر او در منتهاي سادگي و بسيار مؤثّر افتاده است. تركيبات و ترجيحات و مسمّطات و مثنويّات او از شاهكارهاي سرايندگان قرن دهم به شمار مي‌رود. در غزل و مثنوي، مهارت بسيار داشته و به همين جهت، سبك خاصّي ابتكار كرده و پس از وي بسياري از شاعران از آن تقليد كرده‌اند، امّا هيچ يك به پاي او نرسيّده‌اند. فرهاد و شيرين كه شاهكار او به شمار مي‌رود، يكي از بهترين مثنويّات عاشقانة زبان فارسي است.

سعيد نفيسي: ديباچة ديوان وحشي + تاريخ نظم و نثر در ايران

·   پس از نظامي، شاعران بسياري از او پيروي كرده و داستان خسرو و شيرين را كه شامل عشقِ ناكام فرهاد نيز هست، از نو سروده‌اند، امّا اين تقليدها هيچ يك در مقابل اصل، رواج و رونقي نيافته و تنها منظومة ناتمام «فرهاد و شيرين» وحشي است كه به سبب بعضي خصايص، مقبول اهل ذوق گرديده است. به نظر مي‌رسد كه فرهاد وحشي، داراي شخصيّت بزرگ‌تري است و مجموع صفات و خُلق و خوي او يکدست‌تر و با هم مناسب‌تر است. فرهاد نظامي، قطع نظر از نكته‌سنجی‌هاي عارفانه و اديبانه‌اش، كارگر ساده‌لوحي به نظر مي‌آيد و حال آن‌كه فرهادِ وحشي، هنرمندي است كه براي خود، قدر و شأني قائل است.

پرويز ناتل خانلري: هفتاد سخن

·   از سخنوران تواناي ايران در سدة دهم است. وحشي، سخنوري نازكدل و گوشه‌گير و وارسته بود. شعر او شعري روان و پرشور و گيراست، به ويژه تركيب‌بندهاي دلاراي او آوازه يافته است.

بعدِ آن وحشي كه لفظش، رام شد

 

آنكه شعرش نغمة كبكِ دَري است

ميرجلال‌الدّين كزّازي: درياي دُرّ دري

·   شاعري پر شور و نغز گفتار و شوريده حال بود. مثنوي‌هاي او از جمله مثنوي‌هاي نيكوي دورة اخير ادب فارسي است. تركيب‌بندهاي وحشي مشهور است.

محمّد معين: فرهنگ فارسي

·   بيت به بيت اشعارش حاكی از عشق و آرزومندي است، سوز و گداز عاشقانه در شعر وحشي موج مي‌زند و هر كس با دل سر و كار دارد، بيتي چند از اين شاعر به خاطر دارد.

سعيد نياز كرماني: سخن اهل دل

·   در غزل و مسمّط به شرح سوز و شور دروني خود پرداخته و در بيان افكار و احساسات عاشقانه، مهارت نشان داده است و توان گفت: وحشي شاعر سوخته دل و صاحب حالي است كه شعر را وسيلة بيان درد عشق و هيجان قلبي خويش قرار داده و احساسات و عواطف رقيق خود را به صورت غزل‌هاي شورانگيز و مسمّط و تركيب‌بندهاي شيوا ظاهر ساخته است. اهميّت وحشي بيشتر در سرودن اشعار سوزناك عشقي است.

حسين فريور: تاريخ ادبيّات ايران و تاريخ شعرا

·   ملاّوحشي بافقي در عصر خود به خاطر غزليّات عشقي كه مي‌سرود، شاعري بسيار محبوب بود. سادگي كلام و سوز و گداز ناله‌هايش شباهتي تام به بابافغاني (و فضولي) داشت، از آن گذشته وي شاعري ‌اندرزگو بود (خلدبرين) و در عرفان نيز دست داشت (ناظر و منظور) و بالأخص، اشعار رومانتيكش، موفّقيّتي بزرگ كسب كرد. مسمّطِ وحشي يك شاهكار واقعي به شمار است.

يان ريپكا: تاريخ ادبيّات ايران

·   نبايد تصوّر كرد عصر صفوي از نظم و نثر خوب به كلّي محروم بود، بلكه در ميان شعراي آن عهد كه عدّۀ آنان بسيار بود، اشخاصي مانند: صائب تبريزي و وحشي و كليم، اشعار نغز خوشايند سرودند و مخصوصاً بعضي از آنان از متقدّمين پيروي كرده و احياي طرز قديم را آزمودند. وحشي در همة عمر با اندوه و تنگدستي و تنهايي گذراند، ولي با اين همه دست و دلباز و بلند‌نظر و شكيبا بود. در سخنان وحشي كه زندگانيِ اندوهگيني داشت، بالطّبع سوز و گداز زياد است. زيباترين اشعار وحشي، همان غزل‌هاي اوست.

صادق رضازادۀ شفق: تاريخ ادبّيات ايران

·   مولانا وحشي، نامدار‌ترين شاعر عهد صفوي در ايران. در عهد فرمانروايي طهماسب اوّل در يزد شهرت و آوازه بسیار یافت. شهرت و اهميّت او بيشتر و به سبب غزل‌هايي است كه به طور غريبي تجربة يك عشق واقعي را منعكس مي‌كند. غزل‌هاي وحشي، موصوف به تازگي مضمون و سادگي بيان است و اكثر ويژگي‌هاي زبان وقوع در آن‌ها ديده مي‌شود و در سراسر اين غزل‌ها عشقي پرشور، واقعي و آميخته به درد و نوميدي موج مي‌زند كه خواننده را به احساس همدردي وا مي‌دارد و شايد همين احساس زنده‌يي كه در شعر او باقي است، موجب نقل اين شايعه شده

باشد كه شاعر به دست معشوق خود كشته شده باشد.

عبدالحسين زرّين كوب: سيري در شعر فارسي

·   آنچه غزلي را مقبول طبع صاحبدلان مي‌كند در درجة اوّل، شدّت عواطف و صادقانه بودن احساسات گوينده است. بهترين نمونة اين گونه اشعار، غزل‌هاي وحشي است كه حدّتي چون شمشير و سوزشي چون آتش دارد. پيداست كه ناله‌هاي او از سرِ دردي است و پيش از آن كه از گوينده‌اي توانا باشد، از عاشقي سوخته دل و شيداست. اطلاق لفظ انحطاط بر تمام دورة صفويّه مطلبي است كه بطلان آن به ثبوت رسيّده و الحق كمال بي‌انصافي و يا سخن ناشناسي است، دوره‌اي كه شاعري آشفته‌حال و آتشين مقال چون وحشي و ... را عصر انحطاط ناميد.

زين‌‌العابدين مؤتمن: تحوّل شعر فارسي

·   بهترين نمونه و گواه ارزش شيوة هنري، سنجش داستان منظوم و جاوداني خسرو و شيرين با شيرين و فرهاد است كه نخستين بار به دست طبع هنر آفرين و خاطرپذير استاد گنجه، نظامي گنجوي به رشتة نظم درآمد و نزديك چهار قرن بعد با زبان شاعر عاشق پيشه و دلسوخته، وحشي بافقي براي بار دوم سروده شد. اگر چه وحشي، بيشتر از نظر منظومه‌هاي غنايي عاشقانه و مثنوي‌هاي شيرين و لطيفش مشهور است، ولي بايد انصاف داد كه غزل‌هاي دلنشين وي نيز از سوز و حال و كيفيّت خاطرانگيزي كه در مثنوي‌هايش هست، بي‌نصيب نمانده است و مي‌تواند نموداري از دل‌ِسوخته، روح عاشق، وارستگي، بلندنظري و فروتني وي باشد.

داريوش صبور: آفاق غزل فارسي

·   وحشي، شاعري فروتن و مردي وارسته بوده است. در جهان عشق و عاشقي، سخنش سوز و گدازي دارد و در درونش عشقي آتشين مي‌جوشد. او در جستجوي عشق است، همين عشق است كه سراسر ديوان او را پر از سروده‌هاي جانگداز كرده است. به تعبير امروز او يك اپيكوريست است. او زيبايي را مي‌پرستد و از آن لذّت مي‌برد. عشق را ستايش مي‌كند و از آن به هيجان مي‌آيد و آن را غايت مطلوب مي‌داند. تمام جهان را طُفيلِ وجود عشق مي‌داند. وحشي در سخن گفتن از عشق و شناساندن آن به انسان‌ها و ستايش آن و سوز و گداز و دلباختگي و مهرورزي و تصوير عشق آتشين و سوزاني كه در وجود او شعله مي‌كشد، به راستي يگانه است.

گُنبد دُردي اعظمي: مسمّط در شعر فارسي

·   قابل قبول نيست كه بگوييم بعد از خواجه، هيچ شاعر خوبي به وجود نيامده است، يا هيچ شعر سنّتي دل‌پذيري در اين فاصله سروده نشده است. زيرا اين ديگر مبالغه و افراط و غرض‌ورزي است. چه بعد از حافظ، لااقل چند شاعر خوب درجة دوم به وجود آمده‌اند که از اين قبيل‌اند: جامي، وحشي و ... كه در آن ميان، تركيب‌بند معروف وحشي از شعرهاي ناب‌ فارسي به شمار مي‌رود.

خسرو فرشيدورد: دربارة ادبيّات و نقد ادبي

·   وحشي، بزرگ‌ترينِ شعراي يزد است كه مَفخَر اين شهر است، بلكه اين كشور. شگفت در اين است كه برخي او را كرماني گفته‌اند. وحشي با آن عظمت، تازه در اروپا مي‌خواهد نظير خيّام معرّفي شود. وحشي، عاشق‌پيشه و در عشق خود، سوزوگدازي داشته كه نظيرش كمياب است، وحشي، عاشقي پرشور و حرارت بود. با اينكه در آن عهد، مَهدِ آسايش شعرا خطّه هندوستان بود و هر كس يكي چند فرد نظم مي‌كرد، عزم سفر هند مي‌نمود، وحشي به هند نرفته، حتّي ذكرش هم نكرده. وحشي در غزل و قصيده و مثنوي و ساير فنون شعر و صنوف ادب، استادي ماهر بود، ولي مثنوي‌هاي او كيفيّت ديگري دارد.

عبدالحسين آيتي: تاريخ يزد

·   في‌الجمله شيوة شعري وحشي، بسيار دلنشين و مخصوصاً غزليّاتش سخت دل‌انگيز و پر از سوز و گداز است. طبعش بي‌نهايت روان و گفتارش در حدّ سهل مُمتنع و فوق‌العادّه سَليس و ساده و مؤثّر است. به طور كلّي نفوذ وحشي در قلوب صـاحـبدلان، نتيجـة سَلاست بيان و شيـوايي و شیرینی گفـتار و نـغزي و دلـنشيني

اشعارش مي‌باشد.

محمّد عبّاسي: ديباچة كليّات ديوان وحشي بافقي

·   مسلّم آنكه شاعري است بلندپايه و گرانمايه و اديبي است عاشق‌پيشه و نيك انديشه كه شيوة بابافغاني شيرازي را پيروي كرده و لطافت طبعش، لطف خاصي به كلامش داده كه مثنويّات و غزليّات و تركيب‌بندهايش را در رديف اشعار اساتيد فن قرار داده. بالاخصّ، شيرين و فرهادش را كه در شيوايي و زيبايي شهرت بسيار دارد.

محمود هدايت: گلـزار جاويدان

·   او را بايد از شاعران مكتب وقوع دانست. هر چند او را به طور كلّي مقلّد بابافغاني دانسته‌اند، امّا ابداع سبك تازه‌يي را نيز به او نسبت داده‌اند. مشخّصۀ سبك او سادگي و رواني و سخن گفتن به زبان مردم (عاميانه) است.

سيروس شميسا: سـير غزل در شعر فارسي

·   وحشي بافقي، شاعر شيرين سخن قرن دهم را همه مي‌شناسند. اين شاعر عاشق پيشه، پيوسته از جور و جفاي يار شكايت داشته و اشعار جانگدازش از بي‌وفايي دلدار و جور اغيار حكايت‌ها دارد. در اشعار اين شاعر دردمند، آتشي نهفته است كه شرار آن دل‌ هر خواننده را مي‌سوزاند. شرح پريشاني وحشي را از جور و جفاي معشوق در مسدّس معروف:

دوستان، شرحِ پريشاني من، گوش كنيد

 

داستانِ غم پنهاني من، گوش كنيد

اكثر مطالعه كنندگان خوانده‌اند.

احمد سهيلي خوانساري: ماهنامة توشه

·   در هيچ ديواني، هيچ شعري نتوان يافت كه شور شعر وحشي را داشته باشد و هيچ  قول و غزلي نتوان ديد كه شورانگيزتر و سوزنده‌تر از كلام آتشين وحشي گردد.

محمّد مصري: بهـارستان سخن

·      مردي عاشق‌پـيشه بود و سخنانش به چـاشني درد پيچيـده است. او در عـين

تنگدستي، مردي بلند نظر و قانع بود؛ و وارستگي بيش از حد داشت و هرگز در اشعارش به خود ستايي نپرداخته است. شعر او هيچ وقت بي‌زمزمة عاشقانه نيست. اشعار عاشقانة او گويي براي آرام بخشيدن به زندگاني پر رنج او سروده شده است. اشعار وحشي هم ساده و بي‌پيرايه و روان است و از زمان خود شاعر، شهرتي كسب كرده و به اطراف و اكناف ايران و خارج از ايران راه يافته است.

توفيق هاشم‌ پورسبحاني: تاريخ ادبيّات

·   از ويژگي و خصوصيّت شعر وحشي، سادگي و بي‌پيرايگي شعر اوست. چنانكه ملاحظه مي‌شود، ابيات وحشي نيازي به تعبير و تفسير و شرح ندارد. شعر وحشي حاوي پند و اندرز نيز مي‌باشد. بسياري از مسايل اخلاقي از جمله فروتني و تواضع را با تمثيل‌هاي زيبا و محسوس بيان مي‌كند كه در نوع خود بِكر و بديع است. بر روي هم بايد گفت: وحشي بافقي يكي از شاعران بزرگ ايران در قرن دهم و از نام‌آورترين شاعران خطّة يزد محسوب مي‌شود.

محمّدعلي صادقيان: يادوارة وحشي بافقي

·   سبك هندي مخصوص به خود داشت كه به خود او تمام شد. عاشق مزاج بود و بنابر اين سوز و گداز عشق كه در اشعار او مي‌يابيم، در معاصرين بلكه در اشعار متقدّمين از او كمتر پيدا مي‌كنيم.

عبّاس مهرين: تاريخ زبان و ادبيّات ايـران

·   قدر و اهميّت شعرهاي وحشي، به ويژه آنگاه آشكار مي‌شود كه مطالعه‌اي مقايسه‌اي دربارة شاعران قرن دهم هجري صورت گيرد و خيال‌بندی و تكلّف و تصنّع معاصران و بي‌رونقي ادبيّات در عهد شاه‌طهماسب صفوي، با غزلي از ديوان يا داستاني از مثنوي‌هاي «مولانا وحشي بافقي» مقايسه شود. غزل‌هاي وحشي بافقي، كه در صف اوّل شعرهاي غنايي قرار دارد، از حيث اشتمال بر عواطف رقيق و دلپذير و افكار تازه و احساسات تند و صـريح و واكـنش شديد شاعـردربـرابرتأثّـرات باطـني، قابلتوجّـهو

شايستة كمال اعتناست. زيرا كه به اخگرهايي سوزان شباهت يافته است.

ژالـة محمّدعلي: مجلّة ادبستان

·   وحشي يكي از شعراي عالي مقام ايران است. مثنوي فرهاد و شيرين او يكي از نيكوترين و شورانگيزترين داستآن‌هاي منظوم فارسي به شمار مي‌رود.

محمّدجواد تربتي: تاريخ مختصر شعرا

·   بدون اغراق در ميان شعرا كمتر كسي است كه سوز دل و حالات و كيفيّات عشقي خويش و جور و جفاي معشوق را تا اين اندازه حقيقي و تا اين مرتبه زيبا و رسا و روشن بيان كرده باشد.

م. درويش: ديباچة ديـوان وحشي

·   شعر [عصر صفويّه] قدري نامرغوب شد، ولي نه چنان است كه شهرت دارد، بلكه شعرايي مانند: فغاني ... وحشي هم پيدا شدند كه امروز ايران از داشتن نظير هر يك محروم است.

محمّدتقي بهار: سبك‌شناسي

·   در عهد صفويّه چنانكه مي‌دانيم شعراي زيادي پاي به عرصة شاعري نهاده‌اند و امّا ناديده نمي‌توان گرفت كه ميان چند هزار شاعر، فقط چند صد تن مشهور شده و شعر آنان در خور توجّه مي‌باشد، و امثال: بابافغاني، اميدي، وحشي ... در ميان آنان كم مي‌بينیم و آن‌هايي كه معروف شده‌اند، كساني هستند كه ساده و به سبك عراقي وقوع گو بوده‌اند.

احمد سهيلي خوانساري: صائب و سبك هـندي

·   اگر مضموني با احساس وي [فغاني] همگام شود به اداي آن مي‌پردازد وگرنه هرگز دربند مضمون و مضمون‌يابي نيست، همين صفت بارز در اشعار وحشي نيز كه تا حدّي از متتبّعان فغاني است، كاملاً پيداست، سخن وحشي، همه‌ سوز و هيجان است و در سراسر غزليّات وي كمتر مضموني به سبك شعراي هند يافت مي‌شود. غرض اين است كه اگر سبك هندي از سبك فغاني و وحشي با آن شور و حال مايه‌ور مي‌گرديد، شايد كلامي در حد اعلي بود.

عبدالوهّاب نوراني وصال: صائب و سبك هـندي

·   بعد از ايشان (ناصر خسرو و مولوي) زبان فارسي، بعضي صيقل‌هاي چنين و چنان يافته است و راه‌هاي ديگر شُسته و رفته و هموار شده است. و مثلاً وحشي بافقي، غزل و مسمّط تركيبي گفته است با سوز و حال و درست مثلِ حرف كوچه و بازار و بعدها مردم قهوه‌خانه‌هاي عصر صفوي و بعدها قائم مقام در جلايرنامه گفته است.

مهدي اخـوان ثالث: عطا و لقاي نيما يوشيج

·   منظومة فرهاد و شيرين از بهترين آثار وحشي است و گويا در زمان حيات خود شاعر نيز معروف بوده و دهان به دهان مي‌گشته است.

زهرا خانلري (كيا): فـرهنگ ادبيّات فارسي

·   در شعر، شاگرد فاضلِ بزرگ عهد صفوي شرف‌‌الدّين علي بافقي بود؛ ولي سرانجام از استاد معروف‌تر، گرديد. وحشي، شاعري عاشق‌پيشه و شوريده بود، سوز و رقّتي كه در غزل او هست، در شعر ديگران كمتر مي‌توان يافت. وي در سرودن غزل و قصيده و مثنوي بسيار توانا بوده و به تقليد از نظامي گنجوي به نظم منظومة «ناظر و منظور» و «خُلدبرين» و «فرهاد و شيرين» پرداخت كه به خوبي از عهده برآمده است. شهرت وحشي بيشتر به خاطر تركيب‌بند و مربّع زيبايي است كه در زبان فارسي بي‌نظير است.

علي نظمي تبريزي: دويست سخـنور

·      وحشي در غزل‌سرايي، طبعي بسيار لطيف و كلامي نرم و دل‌انگيز دارد. مثنوي‌هاي او: خلدبرين و ناظر و منظور و فرهاد و شيرين كه به تقليد از نظامي ساخته شده، از جمله مثنوي‌هاي خوب دوران اخير فارسي است. اهميّت وحشي بيشتر در سرودن تركيب‌بندهاي مشهور اوست. اختصاص مهمّ شعر وحشي در آن است كه به نحوي لايح، احساسات و عواطف رقيق و تند شاعر را بيان مي‌كند و از اين حيث، وحشي در ميان شاعران ايران امتياز خاصّي دارد. غزل‌هاي او از حيث اشتمال بر عواطف حاد و احساسات تند و انعكاس شديد شاعر در برابر تأثّرات باطني قابل توجّه و شايستة كمال اعتناست.

ذبيح‌الله صـفا: گنج سخن

·   ديگر از شاعران بزرگ اوايل دورة صفوي، وحشي بافقي از مشاهير گويندگان قرن اخير است. غزل‌هاي اين شاعر شيرين سخن نیز در لطافت و حسن سياقت مشهور است. تركيب بندهاي كوتاه عاشقانة او علاوه بر تازگي در ادبيّات فارسي از لحاظ لطف سخن و شور و التهاب قابل توجّه است. مثنوي ناتمامي هم از او به نام فرهاد و شيرين مانده است كه علي‌الخصوص ابيات آغاز در ميان اشعار متأخّران، زبانزد است.

ذبيح‌الله صـفا: مختصري دربارة تاريخ تحوّل نظم و نثر پارسي

·      مولانا وحشي از شعراي نامدار و فصحاي روزگار بود. در شعر و شاعري، ماهر و استادي قادر، خاصّه در غزل كه مضامين شيرين و نكات رنگين دارد. در اواخر عمر به نظم حكايت داستان‌ فرهاد و شيرين پرداخت. عبارات شورانگيز و الفاظ دل‌آويز به كاربرده، هيچ يك از استادان بدين طرز و آيين از طبع طربناك [شان] شعر نتراويده، مكالمات شيرين را با خسرو و فرهاد چنان بيان نموده كه گويي خود شيرين است. افكارش متين و خيالاتش نمكين است، ولي افسوس كه عمرش وفا ننموده كه اين دُرجِ جواهر را به اتمام رساند.

؟ ديباچة فـرهاد و شيرين، چاپ 1307ق

·   وحشي، مجنون و وحشي عشق بود و سالك وادي عشق، با اسبِ ستيز در پهنة تزوير و ريا سخت تاخت و كبوترِ دل در آسمانِ غزل او به پرواز مي‌آيد. پروازي كه هر خواننده را از حضيضِ بي‌ذوقي به اوج لطافت و شوق، سير مي‌دهد. غزل وحشي همچون خود او زلال و با روح است و برق عشق از آن مي‌جهد. ماهيِ شوق در حوضِ غزل وحشي در گردش و سير است و ظرافت و لطافت هديه مي‌دهد. او در سخنوري اگر چه به پاي استادان بزرگ ادب پارسي نمي‌رسد، ولي داراي شور و احساساتي بوده كه جذبه‌اي دلنشين به گفته‌هاي او بخشوده تا جايي كه اغلب اشعارش به عنوان يك اثر خوب ادبي، نزد همه كس ديده و گفته مي‌شود.

محمود نقيبي: دريچه‌اي به بوستان ادب پارسـي

·   وحشي از شاعراني است كه از همان زمان ظهور، نزد خاصّ و عام مورد توجّه و تحسين واقع شده و تذكره‌نويسان و مورّخان تمجيدهاي فراوان از او نموده‌اند. مثنوي فرهاد و شيرن، عالی‌ترين اثر وحشي و آخرين اثر اوست.

محمّدرضا دايي‌جواد: تاريخ ادبيّات ايـران

·   وحشي، عاشق است و از اين رهگذر مي‌خواهد رسالت تاريخي خود را، رسالت يك فرد متفكّر و فكور در تاريك‌ترين ادوار تاريخي اين ميهن، زماني كه تحجّر صفويّه به اعلاي درجة رشد خود رسيده بود و شاه‌طهماسب صفوي به عنوان «ظلّ الله»، صداي آزادي‌خواهي را در گلو خفه نموده بود، اين وحشي است كه فرياد مي و معشوق را در قالب زيباترين اشعار، اشعاري ساده و روان در خور فهم عوام صَلا دهد.

وحشي، حماسة رزم خود را، رزم با شاه طهماسب را در قالب منظومه‌هاي عاشقانه مي‌ريزد و با پرورش عشقي راستين و عشقي سعادت آفرين كه در عين حال توأم با رنج و ملال است، ترسيم مي‌كند، فرهاد وحشي، نمونة كاملِ ايراني هم عصر اوست.

نعمت احمدي: ديباچة ديـوان وحشي

·   اشعار تغزلي او خاصّه غزل‌هايش مورد تحسين سخن‌شناسان قرار گرفته است و نيز در ميان مثنوي‌هايش، حكايت منظوم عشق‌بازي‌هاي فرهاد و شيرين او را مي‌ستايند.

هانري ماسه: برگزيدۀ شعر فارسـي

·   از شاعران سدة دهم جز چند تن، قابل ذكر نيستند: هلالي، بابافغاني، محتشم كاشاني، وحشي بافقي و عرفي شيرازي. وحشي بافقي، برجسته‌ترين شاعر سدة دهم است. او بهترين مقلّد نظامي است و مثنوي‌هايي به سبك او ساخته است.

آصفة آصفي: نگاهي به ادب فارسـي

·   گروه معدودي از سخن‌سرايان هستند كه يك قطعة عالي يا يك اثر دلپذير به آن‌ها حيات جاويد بخشيده است و مي‌توان آن آثار را جزو اوراق زرّين ادبيّات فارسي دانست. يكي از اين طبقة شعرا، وحشي بافقي است كه بياني ساده و روان و كلامي گيرا و آتشين دارد. شعر او در تفسير احساسات عاشقانه، قوي و صريح و پر از شور و حال است. به درجه‌اي كه گاهي مانند ريزش اشك، مؤثّر و دردانگيز مي‌شود. از جمله مسمّط بي‌مانند اوست كه از شاهكارهاي ادبي زبان فارسي به شمار مي‌رود و به اعتقاد نگارنده از لحاظ سادگي و شيوايي و رقّت و سوز كم‌نظير است. همين يك منظومه كافي بود كه موجب شهرت و سبب امتياز وحشي از معاصران او گردد.

كلام وحشي برخلاف نام او، وحشي و غريب نيست و با دل‌هاي پريشان آشنايي‌ها دارد. الفاظ و تركيباتش ساده و روان و معاني اشعار او واضح و روشن است و خواننده بي‌زحمت تفكّر، در نظر اوّل، مقصود شاعر را درك مي‌كند و احساس وجد ولذّت به او دست مي‌دهد.

رهي معّيري: گل‌هاي جاويـدان

·   از پسِ حافظ و سعدي و شاعران همپاية آنان، بايد از وحشي بافقي سخنور بزرگ قرن دهم نام ‌آورد. به عقيدة من اگر در شعر دنبال فكر برويم و به بنيان آن و اصول و قواعد قافيه و عروض دلبستگي نداشته باشيم. و بخواهيم شعري بخوانيم كه سوز و حالي داشته باشد، غزليّات وحشي پر مايه و گويا و جواب‌گوي ما خواهد بود. وحشي هنوز در تاريخ ادبي ايران و در نزد محقّقين ادبيّات ما، وحشي و مُجمل مانده است.

ايـرج افشار: مجلّة دانش

·   چون در زمان شعراي متأخّر ايران، واقعه‌گويي خيلي زياد ترقّي كرد، براي بيان كردن اين واقعات و معاملات، اشعار مفردِ غزل كافي نبود و وحشي يزدي كه سرآمدِ شاعرانِ معامله‌بند بود، «واسوخت» را اختراع كرد.

مولانا عبدالسّلام ندوي: شعرالهند

·   وحشي يزدي از شعراي معروف زبان فارسي بود كه صاحب ديوان است و اهل زبان، و واسوخت‌گويي را در شعر فارسي به وجود آورده و واسوختي گفته است كه مثل آن هنوز سروده نشده، زيرا در آن، كمال فصاحت و بلاغت را به كار برده، به طوري كه ديگران هنوز نتوانسته‌اند مثل آن بگويند و الحق قبول خاطر و لطف سخن خداداد است.

شُعيب اعظمي، مجلّة آجكل، چاپ هند

·   وي شاعري بلندنظر، بي‌ريا، فروتن و افتاده بوده است. او در جهان عشق و شيدايي، مردي يگانه و دل‌باخته و شوريده‌اي بي‌مانند است. بنياد همه چيز جهان را تنها عشق دانسته و در سراسر جهان، هيچ ذرّه‌اي را خالي از ميل نيافته است. اهميّت وحشي بيشتر در سرودن تركيب‌بند است. در غزل‌سرايي نيز طبعي لطيف و كلامي نرم و دل‌انگيز دارد و احساسات پرشور و عواطف رقيق و تند خود را به آساني بيان مي‌كند.

؟: فارسـي و تاريخ ادبّيات، سال دوم دانشسراي راهنمايي

·   ديگر از شاعران بزرگ و استاد اوايل دورة صفوي، وحشي بافقي از مشاهير گويندگان قرن‌های اخير است. وي در غزل و قصيده و مثنوي و تركيب‌بند، ماهر بود. تركيب بندهاي كوتاه و عاشقانة او علاوه بر تازگي در ادبيّات فارسي از لحاظ لطف سخن و شور و التهاب قابل توجّه است.

ذبيح ‌الله صـفا: كتاب ايرانشهر

·   وحشي بافقي، او خود از قهرمانان داستآن‌هاي عشقي است. آن‌جا كه رنج‌ها و دردهاي فرهاد را تصوير مي‌كند. گويي از دردهاي روان خود سخن مي‌گويد. وحشي در تعبير، داراي تازگي و نوآوري است و از سطح شعر زمان خود، در نيروي

بيان بسيار برتر است.

علي اكبر فيّاض: شعر پارسي و تمدّن اسلامي در ايران

·   وحشي، شاعر شوريده و سوخته جاني است كه زبان شعرش، زبان دل است. ابياتش در عين سادگي و رواني بر تارِ دل زَخمه مي‌زند و جان‌هاي آگاه را به خروش مي‌آورد.

مهدي سهيلي: كارواني از شعـر

·   مولانا وحشي بافقي در جهان عشق و شيدايي و سوز و گداز و دلباختگي و مهرورزي يگانه و دلباخته‌اي بي‌تاست، صاحبدلي خروشان، استاد كلام ملاحت، صيّاد سخن، شاهين معاني و گوهر انديشه است. مولانا وحشي، چون شبنم نوبهاران بر گلبرگ‌هاي گل‌هاي گلستانِ شعر و ادب نشسته و بنيان همه چيز جهان را بر عشق و جهان را طُفيلي وجود عشق مي‌پنداشت و هماره شراره‌هاي عشق، آن هم عشق آتشين در نهادش زبانه مي‌كشيد. بايستگي را در عشق و والاتر از آن را حدّ كمال شمرده است.

مهرداد پارسا: ديباچة ديـوان وحشي

·   وحشي بي‌ترديد يكي ازشاعران مبرّز دوران صفوي است كه به ويژه به سبب سبك خاصّ خود در سخنوري اهميّت دارد. ارزش او در آن است كه مضمون‌ها و نكته‌هاي شاعرانة دقيق و همچنين احساس‌ها و عاطفه‌هاي رقيق و نازك خيالي‌ها و نازكدلي‌هاي خود را كه بدان‌ها شهرت يافته، با زباني بسيار ساده، نزديك به زبان تخاطب بيان مي‌كند و گاه چنان است كه گويي سخن روزانة خود را مي‌گويد. وي به جاي زياده‌روي در استفاده از اختيارهاي شاعري، سعي دارد انديشه‌هاي لطيف خود را همراه با عواطف گرم، با زبان ساده و پر از صدق باز گويد تا بتواند به واقع، بيان كنندة سوزها و سازها و حال‌ها و رازهاي خود باشد و به همين سبب است كه هم در طرز وقوع، يكي از تواناترين شاعران عهد خود شد.

ذبيح‌الله صـفا: تاريخ ادبيّات ايران

·   كساني كه مثنوي شيرين و فرهاد را به دقّت مطالعه كرده باشند، مي‌دانند كه گويندة آن در ضمن ابيات اين كتاب، داستان‌سرايي نمي‌كند. فرق اشعار او با گفتار نظامي اين است كه نظامي قصّه مي‌‌گويد و داستاني را به استناد خوانده‌ها و شنيده‌هاي خويش به نظم مي‌آورد. امّا وحشي بر قصّة شنيده، تأثّرات خود را مي‌افزايد، يا بهتر بگوييم، درد عشق و ناكامي خود را مانند حاشيه و تفسيري بر داستان ديگران مي‌نويسد و براي آنكه اين تأثّرات، شنوندگاني داشته باشد تا در غم او شريك شوند و از رنج او بكاهند، با رشتة بسيار باريكي از سخن، قصّه را به هم مي‌بندد. و به اين دليل خود را مقيّد به شرح و تفصيل نمي‌بيند، وي سينه‌اي از عشق آتش افروز داشته و در آن سينه، دلي سراپا سوز مي‌تپيده و اين سوز به درون گفته‌هاي او تأثيري چندان بخشيده كه پس از داستان نظامي، شنيدني و دردناك جلوه مي‌كند.

مهدي حميدي شيرازي: شعر در عصـر قاجار

·   شعر وحشي، ساده، روان، بي‌پيرايه، داراي چاشني درد و سوز و گداز و تا حدودي به زبان مردم بسيار نزديك است. در حقيقت، محور اصلي شعر وحشي، سوز و گداز و بيان حالات عاشقانه است و در تمامي غزل‌ها و تركيب‌هاي وحشي، ما اين حالت سوز و گدازها و احساسات عاشقانه را مي‌توانيم ببينيم.

اسماعيل حاكمي: روزنامة كيهـان

·   اشعار وحشي، خصوصاً فرهاد و شيرين و غزليّاتش زياد قابل توجّه مي‌باشد. مؤلّفين تاريخ عالم‌آراي عبّاسي، آتشكده و مجمع‌الفصحا هم بي‌اندازه از اين اشعار تعريف و تمجيد مي‌نمايند. شاهكار ادبي وحشي به غير از فرهاد و شيرين، مثنوي خلدبرين و نظير و منظور[2]و مقدار كثيري غزل و قطعه است. اشعار ذيل جزو يكي از اشعار فوق‌العادّه خوب وحشي محسوب مي‌گردد و كمتر شاعر فارسي زبان بدين سبك شعر سروده است:

دوستان، شرحِ پريشاني من، گوش كنيد

 

داستانِ غم پنهاني من، گوش كنيد ...

ادوارد براون: گلزار ادبيّات

·   مثنوي فرهاد و شيرين وحشي بافقي اگرچه ظاهراً به تقليد شيرين و خسرو سروده شده است، ولي در واقع، هنري والاست كه از سوز نهان شاعر، مايه گرفته است. و حتّي در مثنوي خود، تنها به ذكر داستان عشق فرهاد و شيرين پرداخته و فرهادي مصوّر ساخته كه از لحاظ شخصيّت با فرهاد نظامي تفاوت بسيار دارد. فرهادِ منظور وحشي، تصويري از خود شاعر است. هنر، غرور، عزّت نفس، پهلواني و نازكدلي از صفات ممتاز اوست. مثنوي مولانا‌ وحشي صرفاً براي بيان سوز دل سروده شده و ترجمان عواطف شاعر است. خسرو را در آن حريم راهي نيست و منظومه، حَصر بر عوالمِ عشقي فرهاد است و هيچ گاه نمي‌توان آن را تقليدي محض از شيرين و خسرو نظامي به شمار آورد.

عبدالوهّاب نوراني وصال: ديباچة خسـرو و شيرين؛ شعلة شيرازي

·   اين مكتبدارِ پرشورِ دلسوخته و اين مولانا وحشي بافقي، شاعر شوريدة قرن دهم ايران، اين كسي كه آواز قلب و جانش به گوش زمان خودش رسيّده، كسي است كه هنوز پس از چهارصد، بلكه پانصد سال، هر وقت آدمي به قصّة دلش گوش دهد، غصّه‌هاي خاطرش را به خاطر مي‌آورد و عالمي سوز و دنيايي سراپا عاطفه و درد و درك در جانش پيدا مي‌شود. آثاري كه از وحشي بافقي براي ما باقي مانده، اكثراً و عموماً خاكسترهاي گرمي هستند كه از آتش، گرمي بيشتر دارد و از شعلة آتش سوزان‌تر است.

وحشي، شاعر قرن دهم هجري، شايد يكي از سوخته‌ترين، پرفهم‌ترين و حسّاس‌ترين و محروم‌ترين شعراي ايران محسوب باشد. ديواني دارد سراپا شعله و آتش و سوز و گداز و نوميدي و ناكامي، او شاعري كامل بوده و در بيان دردها و توضيح احساسات بشري شاهكار مي‌كرده است.

عزّت الله همايونفر: دنياي شاعـران

·   وحشي در اشعار خود بيشتر توجّه به روحيّات داشته و بيان احساسات دروني خويش و سينة آتش افروز و دل پرسوز خويش را مي‌نمايد. قصايد وحشي داراي مرتبة بلند است و غزليّات، حكايتي از دل پردرد او. دو مسمّط دل‌پذير از او به يادگار باقي مانده كه بسيار مشهور است، امّا به حكم انصاف، وحشي بهتر از هر كس توانسته است از نظامي تقليد بنمايد و خلدبرين را كه در مقابل مخزن‌الاسرار نظامي ساخته، بهتر از سايرين پرداخته است.

حسين كوهي كرماني: خلـدبرين و مسمّطات وحشي

·   داستان شيرين و فرهاد وحشي كه به قول او از اين گفت و گو، غرض شرح نسبتِ عشق و بيان رنج و محنت آن است و بهانه‌اي است كه او از عشق نهاني خود سخن گويد.

طلعت بصاري: چهـرة شيرين

·   منظومة خسرو و شيرين را خالي از نقص نمي‌توان دانست، حادثة فرهاد كوهكن يكي از اين موارد است. گرچه داستان عشق فرهاد و شيرين، بسيار طبيعي‌تر از خسرو و شيرين است، همين نقص را شعراي ديگر همچون وحشي بافقي متوجّه شدند و حقّ مطلب را درباب فرهاد ادا كردند، به طوري كه وحشي كه يكي از مقلّدان نظامي بود، نام اثر خويش را برخلاف ديگر مقلّدان، فرهاد و شيرين نهاد.

منصور ثروت: يادگار گـنبد دوّار

·   من اگر از شرّ قواعد و اصول ادبي آسوده بوده، الزامي نداشتم كه معتقدات خود را پاي بست اندازه‌ها و اساليبِ ثابته نمايم به عواطف و احساسات خويش سر و كار داشتم، بدون هيچ‌گونه شرمساري و اضطراب، وحشي را بر همه كس حتّي بر مردمي مانند سعدي و حافظ و فردوسي و يا نامدارانِ سخنسراي فرنگي، برتري مي‌دادم و اگر كسي از من دليل مي‌خواست مي‌گفتم:

با آنكه مي‌دانم مردمي قوي‌‌الاراده و متفكرّ، هيـچ وقت مغلوب حوادث نمي‌شوند

و ريختن سرشك را براي هر چيز، نمايندة ضعف بنية روحاني مي‌دانند، مع‌ذالك وقتي شعر اين دلباختة نامراد و ناكام را مي‌شنوم، بي‌اختيار متأثّر شده، قطرات اشك، عنانِ اختيار را از من مي‌گيرند، شما هرچه مي‌خواهيد با انگاره‌ها و قواعد بديعي ثابت كنيد كه «وحشي» در انتخاب الفاظ و جزالت بيان و لطف گفتار و عظمت تعبيرات به پاية شعراي درجه اوّل ايران نمي‌رسد، پيشِ من اشعار اين بزرگواران خِرقِ عادت نمي‌كند و آن طور چنگ به دل نمي‌زند كه منطق و اصول مسلّمة معاني و بيان و علم كلام را از خاطرم محو نمايند. در صورتي كه وحشي با يك فرياد، ولو آنكه آن فرياد، درست چنانكه استاد عروضي بپسندد به تقطيع در نمي‌آيد، براي من كار سِحْر مي‌كند.

لطفعلي صورتگر: نامة صـورتگر

 

 



*. ویرایش نخست: کیهان، ش 15093 (8/4/1373): 12 و ش 15099 (15/4/1373): 15. نقل‌قول‌ها تمامی چکیده (تلخیص) هستند.

[1]. شاه طهماسب صفوي درست است.

[2]. مراد، ناظر و منظور است.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا