جلیل زعیمیان ( صبا بافقی )
صبا نامه
از مجموعه ی (  پَرت و پَلا )
( این مطالب ، شوخی بوده و نویسنده به هیچ وجه قصد توهین ندارد )
به مناسبتِ روز معلم
*معلم گرامی ، شمعِ وجودت بی دود باد . ( گروه تولید ناخالص ملی )
*معلم عزیز ، حقوقِ اندکت ، هر لحظه  جگرم را خون و گونه هایم را خیس می سازد . ( دستگاهِ خودپردازِ شاعر و دل نازک )
*معلمان ، رکورد دارِ طولانی ترین زندگی با کمترین حقوق . ( برگرفته از کتابِ رکوردهای گینِس ، چاپ زیرزمینی )
*معلم ، پُر حرف ترین و ملال انگیزترین گونه ی انسان ها ست . ( نقل قولی از یک دانش آموز خسته در تهِ کلاس )
*معلمان عزیز ، دورانِ بازنشستگی و آرامشِ خود را به ما بسپارید . ( موسسه ی کفن و دفنِ آلام )
*بیش از 150 درصد از معلمان ، ساکنِ این شهرند . ( شهری در زیرِ خطِ  فقرستان ، یه جایی اون تَه مَه ا )
*نسلِ جدیدِ معلمان ، سِریِ بی دود ، ضامنِ هوای پاک . ( گروه تولید کننده ی شمع های گاز سوز )
*معلمان عزیز 3 ماه تعطیلیِ خود را با ما همراه شوید . ( تورهای کاری ، برای تامین مخارج زندگی )
 
به مناسبت روز زن
*وجودِ زنان ، ضامن بقای ما ست . ( مغازه دارانِ راسته ی بازار )
*عُمر طولانی مردها ، در گروِ ازدواج با  زنانِ کر و لال . ( انجمن حمایت از زنان کر و لال )
*زنانِ کارمند ، موتور دوم خانواده ها در همه ی اعصار . ( کارخانجاتِ ماشین های دو موتوره ی تیزرو )
*زنانِ پُر خرج ، مکنده های قوی برای جیب های  آقایان . ( گروه تولید کننده ی قوی ترین جاروبرقی های قرن 21 )
*همیشه به کم قانع باشید تا خوشبخت شوید . ( سایتِ تبلیغاتِ زنانِ مُطلقه برای ازدواج - زنانِ کم حرف ، کم خرج ، کم توقع و کم ادعا )
* زنان ، کم حرف ترین ، کم خرج ترین ، کم توقع ترین و کم ادعاترین گونه ی انسان ها به شمار می روند . ( انجمن دروغ پردازان پیش رو )
*تجدیدِ چاپِ هزارمِ کتابِ - آرامش ، زیر سایه ی زنان ( یا ) من چگونه به آرامش رسیدم -  ( نویسنده و ناشر : شوهرِ زن ذلیل )
*سعی کنید به حرف زنتان گوش کنید و یا لااقل کاردها را از آشپزخانه دور نمایید . ( آخرین نصیحتِ مرد قربانی ، به قتل رسیده با  تیزترین کارد آشپزخانه توسط همسرش )
*کاردهای آشپزخانه و کفش های پاشنه دار ، بلای جانِ مردها . ( گروه مبارزه با خشونت علیه مردان )
*غولِ چراغِ جادو ، همه ی آرزوهای شما را برآورده می کند . ( تبلیغاتِ ماهواره ای ویژه ی زنانِ خوش باور )
 
یک انشا ( نقدِ رفتار برخی از والدین )
*دانش آموزی که مناسبت های این چند روز را با هم قاطی کرده بود ، کاغذش را این گونه سیاه نموده ، انشا نوشت .
به نام خدایی که معلمِ انسان هاست و مادرِ تمام موجودات .
ما ( پدر ، مادر ، من و یک خواهرِ کوچکتر از من ) با هم یک خانواده ی چهار نفری را تشکیل می دهیم . مادر من خانه دار است و پدرم معلم  . البته او مجبور است تا برای تامین مخارج ما و کلاس های دوره ایِ مادرم ، کارگری هم بکند . آن دو هیچ گاه وقت اضافه ای ندارند تا به تربیتِ من و خواهرم بپردازند . پدرم که چند شغله است و اصلاً وقت نمی کند به خانه بیاید و مادرم هم که همیشه یا پای برنامه های تلویزیون و ماهواره نشسته و یا به کلاس های مختلف از یوگا و تمرکز ذهن گرفته تا پیش گویی و آینده نگری و فال گیری و غیره و غیره و غیره  می رود . البته او ، زن خوبی است ولی از روزی که به تبلیغاتِ ماهواره ای دل بسته ، مدام برای پدرم خرج می تراشد  چرا که دچار نوعی جنونِ خرید شده و هر چیزی را که ماهواره تبلیغ می کند دلش می خواهد داشته باشد تا بعداً نیز آن ها را به کلکسیون چیزهای به درد نخورش اضافه نماید . علاوه بر آن ، آشنایی اش با زن همسایه که تقریباً همه نوع کلاسی را در منزلش برگزار می کند ، باعث شده تا با شرکت در این دوره ها ، مثل او کلاسش بالا رفته ( باکلاس شده ) و در نتیجه هزینه های خانواده سر به فلک بزند . پدرم همیشه به خود ناسزا می گوید ، راستش نمی دانم چرا ولی من قصد دارم تا در آینده زنی بگیرم که به قول پدرم ، موتوردار بوده و در ضمن هیچ علاقه ای هم به تلویزیون ، ماهواره یا زنانِ همسایه و باکلاس نداشته باشد . والسلام .
 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا