مدتی است تنور حرف و حدیث بر سر مالکیت معدن چاه گز بین بافق و بهاباد، شعله کشیده و هردم از این باغ بری می رسد. حتی من سخنان تند امام جمعه بهاباد را هم در این زمینه خواندم و می دانم که برای بعضی از بافقی ها هم کم کم این مسئله دارد به یک مورد حیثیتی بدل می شود.
در قضیه چاه گز بین بافق و بهاباد دو راه بیشتر وجود ندارد، یکی تفاهم و تعامل است و دیگری تقابل. معتقدم به هزار و یک دلیل تقابلی رخ نخواهد داد. مهمترینش اینکه حاکمیت در شرایط حساس فعلی مملکت، مجالی برای اینگونه دعواها نخواهد داد.
راه حل دیگر تعامل و تفاهم است که مسلماً یا خود دو طرف دعوا آن را خواهند یافت و یا اگر چنین نکنند به جبر بالادستی ها مجبور به مصالحه خواهند شد.
اما آنچه مرا واداشت در مورد این مسئله چند سطری بنویسم، یکسانی سرنوشتی است که بافق و بهاباد و بالتبع آن استان یزد و کویر ایران خواهند داشت و دیر یا زود همه را فرا خواهد گرفت و آن زوال حیات در کویر ایران و نابودی شهرها در این منطقه است.
بافق و بهاباد به جهت تفاوت های جغرافیایی و منطقه زندگی با هم اختلاف هایی دارند. دشت نشینی بافقی ها و کوه نشینی بهاباد های تفاوت هایی در رفتار مردم هر دو شهر ایجاد کرده. اما بدون تردید عاقبت هر دو یکسان خواهد بود همانگونه که تا به حال هم با وجود کوشش هایی برای گسستن از هم، پای سرنوشت هر دو شهر به هم بسته شده بوده و هست و خواهد بود. این غیر از پیوندهای خونی و عاطفی است که بین مردم این شهر بوده و هست.
هر دو شهر در منتهی الیه جنوب شرقی استان یزدند. اگر بافق با یزد ۱۰۰ کیلومتر فاصله دارد، بهاباد ۱۸۰ کیلومتر. هر دو شهر در بن بستی ناخواسته قرار گرفته اند. این جبری جغرافیایی بوده و هست. هر دو شهر با کمی کمتر و بیشتر،از برکات و نعمات قدرت سیاسی که به برخی شهرهای استان و کشور تعلق گرفته و می گیرد، محروم مانده اند.
البته تفاوت عمده این دو شهر علاوه بر خلقیات و رفتارهای مردمش، در بعد کشاورزی بهاباد و معدنی بودن بافق هم هست.
من وقتی دیدم که لوله هایی را برای رساندن آب زاینده رود به بهاباد در خاک می گذارند، گفتم باید فاتحه کشاورزی بهاباد را خواند. و اکنون با درخواست بهاباد برای مالکیت معدن چاه گز، به این مسئله باورمند تر شدم.
معدن همان بلایی را سر بهاباد خواهد آورد که بر سر بافق آورده است. زیرساخت های یک آبادی را نابود خواهد کرد. البته چندین سال رفاه را به آنان خواهد چشاند و وقتی مزه زحمت کم و درآمد زیاد زیر زبان ها رفت و دهان ها را شیرین نمود، فاجعه رخ خواهد داد. کاری که نفت با ایران کرده و حالا که ۸۰ درصد درآمد کشور بدان وابسته شده، قدرت های جهانی برای خریدش، ما را در تنگنا قرار می دهند. سوال این است که در نیم قرن آینده آیا نشانی از آهن چغارت یا چاه گز یا سه چاهون یا چادرملو خواهد ماند؟ به تحقیق نه ! آنروز که این معادن تمام شوند، زندگی در بافق و بهاباد چگونه سرخواهد شد؟ اصلاً امکانی برای زیست خواهد بود؟
همه می دانیم که اکنون بافق به آبی که از زاینده رود برای آن با هزار زحمت آورده اند، کاملاً وابسته شده است. بنحوی که اگر روزی قطع شود، کیفیت بد آب چاههای قاضی و کمی آب چاههای قطرم که قبلاً مردم از آن می نوشیدند، قادر به جوابگویی نیاز مردم نیست. همین بلا را باز آب زاینده رود بر سر استان یزد آورده است. حالا سخن بر این می رود که با ساخت خط دوم انتقال آب از اصفهان، مسکنی بر درد بی آبی یزد بنهند. من این راه را سرآغاز ویرانی استان یزد در قرن آینده می دانم و می بینیم. یزد ( منظورم استان یزد است) چند هزار سال بی نیاز از آب بیرون، به حیات خود ادامه داده و اکنون با دست نیازی که به دیگران دراز کرده، هر آیینه انتظار خاموشی چراغش هست.
ماجرا وقتی غم انگیز می شود که می شنویم و می بینیم که بهاباد که روزگاری به فراوانی آب، شهره بود اکنون نیازمند آب لوله ای شده است. و مگر غیر این است که در حال حاضر مجبورند برای بخش مرکزی بهاباد یعنی آسفیج آب با تانکر حمل کنند. همین می رساند که در آینده نه چندان دور علاوه بر نابودی کشاورزی در آن خطه، زندگی نیز در معرض خطر خواهد بود. سرنوشتی که بر بافق هم خواهد بارید.
این همه را نوشتم تا به بهاباد یادآور شدم راهی را که بافق پیمود و با معدن زدگی و وابستگی خود به چغارت و آهن، دست به انتحار زد، تکرار نکند. البته می دانم که هیچ گوش شنوایی برای این حرف نیست. ما اکثر العبر و اقل الاعتبار.
چغارت چاهی بر مسیر توسعه بافق کند و حالا چاه گز و چادرملو، چاهی بر سر راه بهاباد.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 26,نوامبر,2024