مولانا کمال الدینی (شمس الدین) ن محمد وحشی بافقی
غزلی از وحشی بافقی :ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست
...
کمال الدینی (شمس الدین) وحشی بافقی
غزلی از وحشی بافقی :مـریض عـشـق اگـر سـد بـود عـلـاج یکـیسـت مرض یکی و طـبـیعـت یکی، مزاج یکیسـت
...
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی
غزلی از وحشی بافقی :تا قسمتم ز میکده آرزوی کیست / رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست
...
غزلی از وحشی بافقی :بسته بر فتراک و می پرسد که صیاد تو کیست.......تـیغ خـون آلود خـود دارد که جـلاد تـو کیسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟..........بـا او که شـد حـریف و کنون همعـنان کیسـت ؟
...
غزلی از وحشی بافقی :مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست...........بـاز این تـدبـیر بـهر جـان بـی تـدبـیر کـیسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست ...........بـارد و قـبـول تـو چـه نقـص و چـه کـمالسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :آنکس که مرا از نظر انداخته اینست..........اینست که پامال غمم ساخته، اینست
...
غزلی از وحشی بافقی :خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست ..........یک روز تـحـمـل نکـنم طـاقـتـم اینـسـت
...
غزلی از وحشی بافقی : آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست..........گو مهیا شو که می باید به سد حیرت نشست
...
غزلی از وحشی بافقی :از تو همین تواضع عامی مرا بس است ...........در هفتـه ای جـواب سـلامی مرا بـس اسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست .............ذره ای در سـایه خـورشـیـد تـابـان آمـدسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :بازم زبان شکر به جنبش درآمدست..........نیشکر امید ز باغم بر آمدست
...
غزلی از وحشی بافقی :هنوز عاشقیو دلرباییی نشدست...هنوز زوری و زور آزماییی نشدست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست..........زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست........زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست......بوده نادانسته گر از ما خطایی سرزدست
مولاناکمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
دحوالارض؛ روز شروع حیاتبخشی خداوند به جهان خاکی
...
غزلی از وحشی بافقی :ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست..............بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست .....هر مصر دل که هست به فرمان حسن تست
مولانا کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :وداع جان و تنم استماع رفتن تست .....مرو که گر بـروی خـون من بـه گردن تـسـت
مولانا کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :بهر دلم که درد کش و داغدار تست......داروی صــبــر بـــایــد و آن در دیــار تــســت
مولانا کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست.........سگ طالع شومش کیست که همصحبت تست
...
غزلی از وحشی بافقی :به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست .......وفــا مـصــاحــب دیـریـنـه مـحــبــت مـاســت
...
غزلی از وحشی بافقی :ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست.....جان فدایش که به خون ریختن من برخاست
...
غزلی از وحشی بافقی :در دل همان محبت پیشینه باقی است......آن دوستی که بود در این سینه باقی است
...
غزلی از وحشی بافقی :ابر است و اعتدال هوای خزانی است ............ســاقـی بــیـا کـه وقــت مـی ارغــوانـی اســت
...
غزلی از وحشی بافقی :یار ما بی رحم یاری بوده است .......عشـق او بـا صـعـب کاری بـوده اسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست .........عـذری که او نخـواسـت، تـبـسـم ، نهفتـه خـواسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :خوار می کن ، زار می کش، منتت بر جان ماست ....خــواری ظــاهـر گــواه عــزت پــنـهـان مـاســت
...
غزلی از وحشی بافقی :طراز سبزه بر گلشن عذار خوش است.........معین است که گلشن بـه نوبهار خوش است
...






یکشنبه 26,اکتبر,2025