به گزارش واحد دریافت خبر پایگاه خبری یزدفردا" محمد سعید صالحی فیروزآبادی/در زمان کنونی و بویژه پس از جنگ دوم خلیج فارس، اشغال عراق بوسیله نیروهای آمریکایی و سرنگونی صدام حسین بنظر می رسد نوعی سردرگمی و کلافگی بر تصمیمات ایالات متحده آمریکا و غرب حاکم می باشد. ایالات متحده آمریکا و غرب به عراق حمله می کنند به این امید که این تصرف مقدمه ای برای ترساندن یا حمله کردن به ایران و چند کشور دیگر بقول خودشان نافرمان باشد اما بعد از دوسال پی می برند همان کشوری که قرار است از این حمله متوحش شود بایستی به کمک ایالات متحده آمریکا و غرب بیاید تا نیروهایشان را از باتلاق عراق بیرون ببرند.
انگلستان و ایالات متحده آمریکا روابط بسیار تنگاتنگی با یکدیگر دارند. گفته می شود انگلستان فکر می کند و ایالات متحده آمریکا آن فکر را اجرایی می کند. وجوه مشترک زیادی ایالات متحده آمریکا را با انگلستان پیوند می دهد. میتوان برخی از وجوه را چنین برشمرد: تعریف منافع راهبردی یکسان بین دو کشور، زبان مشترک ، قرار داشتن در حوزه تمدنی مسیحی ، شکل حکومتی لیبرال دموکراسی و مدیریت پیچیده برای اداره امور مردم خود و تاثیرگذاری بر ملتهای سایر نقاط جهان از جمله وجوه مشترک ایالات متحده آمریکا با انگلستان می باشد. اما یک چیز بسیار ویژه می نماید و آن سرآمدی فکری انگلستان در تصمیم گیری و همچنین عمق فکری انگلستان نسبت به ایالات متحده آمریکا می باشد. این تفاوت را بخوبی میتوان در نوع برخورد و تفاوت سطح تاثیرگذاری بنگاه سخن پراکنی bbc با صدای آمریکا voa احساس نمود |
غرب و ایالات متحده آمریکا با امپراتوری رسانه ای خود انقلابهای بهار عربی را شکل می دهند و حکومت قذاقی را در لیبی سرنگون می کنند . اما هنوز چند ماه از سرنگونی قذافی نمی گذرد که سفیر ایالات متحده آمریکا در لیبی بطور فجیعی کشته می شود. در سوریه برای نابود کردن جبهه مقاومت و با همان امپراتوری رسانه ای از بشار اسد شیطان می آفرینند. با کمک و پول و تسلیحات عروسکهای منطقه ای و دیکتاتورهای منطقه ای هوادار غرب داعش را بوجود می آورد اما هنوز چند سال نمی گذارد که داعش خطوط قرمز غرب را زیر پا می گذارد، به سنجار و اقلیم خودگردان حمله می کند و نیروهای بازگشته اروپاییش در فرانسه به قتل عام مردم بیگناه و غیر نظامی غربی دست می زنند و وحشت را در اروپا مستولی می کند. غرب در بهار عربی با ملتهای عربی ناصادقانه رفتار می نماید. با دیکتاتوریهایی که با آنها مشکل دارد وحشیانه رفتار می نماید اما با کشورهای خودکامه منطقه که منافعش را تامین می نمایند مانند عربستان و بحرین با مهربانی رفتار می کند. نارضایتی مردم بحرین را نافرمانی شیعیان آن کشور می نامد. همچنین نارضایتی مردم عربستان را به نارضایتی شیعیان عربستانی تقلیل می دهد.
نوع دیگری از سردرگمی و کلافگی را در تصمیمات غرب و ایالات متحده آمریکا را می توانیم در اوکرایین و نحوه برخورد غرب و ایالات متحده آمریکا با اوکرایین و روسیه مشاهده کنیم. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و باقی ماندن روسیه به عنوان میراث بر شوروی آن کشور منافع خود را در راستای منافع غرب و ایالات متحده آمریکا تعریف نمود. به غرب نزدیک شد. بیشترین همکاری را با غرب و ایالات متحده آمریکا در سیاستهایش اعمال نمود. روسیه در مورد پرونده هسته ای ایران در شورای امنیت یکی از کشورهایی بود که در راستای سیاستهای ایالات متحده آمریکا و غرب با آنها همکاری کرد و در شورای امنیت رای به تحریم ایران داد. غرب با چنین کشوری که میتوانست متحد قدرتمندی برای اجرایی کردن سیاستهایش در جهان باشد به تمام معنی رفتاری ابلهانه از خود نشان داد .غرب و امپراتوری رسانه ای غرب از یک تظاهرات کوچک غربگرایان در اوکرایین چنان به وجد آمدند و کوتاه بینانه رفتار کردند که تمامی اهداف سیاستهای راهبردی و بلند مدت خود را در جهان فراموش نمودند. امپراتوری رسانه ای غرب آن تظاهرات کوچک را به سیلی بنیان کن برای سرنگونی حکومت اوکرایین که از دل صندوق رای بیرون آمده بود تبدیل کرد. این در حالی است که اگر در یکی از کشورهای متمایل به غرب که ظواهر دموکراسی را رعایت می کند افرد یا گروهی بخواهند بجای صندوق آرا در خیابانها قدرت را تغییر دهند با سخت ترین مجازاتهای قانونی روبرو می گردند. به هر حال حکومت قانونی اوکرایین سرنگون شد. حکومتی که هم منافع روسیه و امنیت ملی روسیه را در سیاستهایش در نظر می گرفت و از نفت ارزان روسیه بهره مند می شد و هم سعی در ایجاد روابطی خوب با غرب داشت. در درجه اول این مردم اوکرایین بودند که از انقلاب ایجاد شده بوسیله امپراتوری رسانه ای غرب ضربه خوردند. کشورشان دچار جنگ داخلی و تقسیم ارضی گردید. شبه جزیره کریمه از اوکرایین جدا شد. مردم اوکرایین از نفت ارزان روسیه محروم شدند و حالا بایستی پیشاپیش پول نفت و گاز به قیمت واقعی را برای خرید انرژی به روسیه پرداخت می نمودند. و سرانجام غرب که ناگهان به یادش آمده بود بخاطر پرونده های مهمتر به روسیه احتیاج دارد غربگرایان اوکرائینی را با مشکلات و فلاکتهایشان تنها گذارد و دوباره به خاطر منافع مهمتر سعی نمود دست دوستی به طرف روسیه دراز نماید.
چرا غرب به چنین وضعی دچار شده است؟ وضعیتی که مجبور است هر چند سال یکبار تمامی سیاستهای راهبردی خود را کنار بگذارد و سیاست جدیدی را اعمال نماید که کاملا با سیاستهای پیشین خود متفاوت می باشد.
بنظر می رسد مشکل اصلی غرب در دو نکته کلیدی است:
اولین نکته کلیدی که باعث ایجاد مشکلات سیاستگذاری برای غرب شده است تعریفی است که غرب از کلمه منافع دارد . مشکل واقعی این است که در بسیاری از موارد تعریف غرب از کلمه منافع ، منافع کوتاه مدت و بخشی نگرانه بوده است. چنین تعریفی از منافع، غرب را بسوی تصمیم گیریهای لحظه ای هدایت می نماید. چنین نعریفی از کلمه منافع همیشه غرب را واداشته است تا در پی منافع کوتاه مدت و لحظه ای خود باشد. چنین تعریفی از کلمه منافع باعث برجسته شدن همیشگی اختلافات غرب با سایر مراکز تمدنی و مراکز قدرت دیگر می شود. اگر تعریف را برمبنای منافع کوتاه مدت بدانیم همواره تضاد منافع بین کشورها وجود داشته و خواهد داشت و همواره تضاد منافع بین کشورها می تواند به سمت تندی و شدت پیش برود. این در حالی است که در نوع دیگری از تعریف برای کلمه منافع یعنی منافع بلند مدت این اشتراکات و همکاریها است که برجسته می شود. چرا که منافع بلند مدت همه انسانها و همه کشورها منافع مشترکی می باشد. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند . چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار. مشکلات آوارگی مردم سوریه بر سر اروپاییان آوار می شود. تروریسم هدایت شده عربستان سعودی درسوریه به کوچه ها و خیابانهای سوریه محدود نخواهد ماند و در کوچه محلات پاریس به جلوه گری خواهد پرداخت.
دومین نکته کلیدی که باعث مشکلات کلیدی تمدن غرب شده است به چالش کشیدن هوشمندی مردم سایرنقاط جهان بوسیله امپراتوری رسانه ای غرب است. هوشمندی مردمی که به ظاهر دارای تضاد منافع کوتاه مدت با غرب می باشند، با امپراتوری خبری غرب به زیر سوال می رود. به اقتضای شغلی که دارم شعاری بین همکارانم وجود دارد که می گوید احمق ترین کاسب کسی است که هوشمندی مشتریانش را زیر سوال ببرد.غرب با امپراتوری خبری خود که آن را رسانه های آزاد و گردش آزاد اطلاعات می نامد دموکراسیهایی مانند دموکراسی ایران و اوکرایین را به چالش می کشد اما هر جا که منافع کوتاه مدتش اقتضا نماید از دیکتاتورین و خودکامه ترین رژیم های سیاسی دنیا حمایت می کند. اگر قتل عام و بی مدیرتی که امسال در عربستان شاهد آن بودیم و منجر به کشته شدن صدها زائر حج گردید در حرم امام رضا روی می داد چنان زیر ذره بین امپراتوری خبری غرب می رفت که ایران تا سالها بایستی برای چنین بی تدبیری احتمالی هزینه می پرداخت. به چالش کشیدن هوشمندی مردم جهان اگر چه باعث ایجاد خسارات برای مردم دنیا می گردد اما برای خود غرب نیز خسارات جبران ناپذیر ببار می آورد. یک مثال بسیار زیبا را فارسی زبانان برای این مورد ابداع نموده اند : می گویند روزی ملانصرالدین شایعه ای درست می کند که در فلان محله آش نذری می دهند . مردم دیکهایشان را بر می دارند تا آش نذری تهیه کنند. ملا که مواجه با هجوم مردم دیک بدست در کوچه و خیابان برای گرفتن آش می شود خودش نیز شایعه ای که ساخته را باور می کند و به آن محله برای گرفتن آش روانه می شود. خسارتی که سیاستگزاران غربی از موجسازی خبری و به چالش کشیدن هوشمندی مردم دنیا می بینند باور کردن دروغهای خود ساخته خودشان ، تصمیمات احساسی و غیر عقلانی و افتادن در مهلکه هایی است که در حوزه سیاست نابخشودنی می باشد. اگر کشوری هرچند پیرو و فرمانبر، اعتماد خود را به کشور دیگر از دست بدهد باز سازی اعتماد از دست رفته در حوزه سیاست کار راحتی نمی باشد مگر اینکه آن کشور در چنان ضعف و ذلتی قرار داشته باشد که چاره ای جز اعتماد مجدد نداشته باشد.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 18,نوامبر,2024