سال هاست که مکتب لیبرال دموکراسی، با افراشتن پرچم دموکراسی خود را متولی دموکراسی می داند و در تلاش است با پروژه " دموکراتزسیون" دموکراسی را به همه جهان صادر و به عبارتی تحمیل کند. ابتدا تصور می شد که دموکراسی آن قدر ارزش دارد که حتی با تحمیل جنگ بر کشورها هم در آن کشور صادر شود زیرا گاهی برای تحقق آن چاره ای جز تحمیل جنگ نیست. امریکایی برای این نوع دموکراسی، نمونه هایی از عراق و افغانستان را به رخ جهانیان می کشیدند و این گونه القاء می کردند که با جنگ تحمیلی دیکتاتورهای آن ها یعنی صدام و طالبان را از میان برداشته اند تا مردم از میان خود و با روش دموکراسی حاکمانشان را انتخاب کنند. آن ها برای توجیه ادامه اشغالشان این گونه تبلیغ می کردند که پیاده کردن دموکراسی زمان می برد و نمی توان ملت تازه آزاد شده را به حال خود رها کرد زیرا همواره دشمنان دموکراسی ممکن است در داخل جوانه بزنند و دوباره استبداد برگردد! و اکنون نیز همچنان این استراتژی در دستور کار امریکا و اتحادیه اروپا قرار دارد و بنا دارند که این نسخه را در هر کشوری که بخواهند پیاده کنند. البته برخی عناصر داخلی که دموکراسی غربی را از وحی الهی بالاتر می پندارند و غرب را قبله آمال و افکار خودشان می دانند در نوشته ها و رسانه هایشان از این نوع دموکراسی حمایت می کنند و حاضر به دفاع از دموکراسی های واقعی که از درون ملت هاجوشیده و می جوشد نیستند. درباره دموکراسی تحمیلی و اهداف آن و حامیانش نکاتی است که باید متذکر شد:

1.         آن چه در عراق و افغانستان واقع شد صدور دموکراسی نبود؛ زیرا همه می دانند که صدام و طالبان هر دو از ابتدا با چراغ سبز امریکا و غربی ها سرکار آمدند و برای سال های متمادی مورد حمایت آن ها قرار داشتند و حمله به عراق و افغانستان نیز در راستای دموکراتیزسیون نبود بلکه از این جهت بود که این دیکتاتوری که سالهای متمادی مورد حمایت بی حد وحصر قرار گرفته بود در دیکتاتوری به مرحله ای رسید که فکر می کرد می تواند دست به هرکاری بزند حمله به کویت و اشغال آن تهدیدی برای دیگر نوکرها و عوامل آمریکا در منطقه مانند عربستان سعودی و بحرین و ... به حساب می آمد. اشتباه استراتژیک صدام این بود که متوجه این نکته نشد که استکبار جهانی او را برای حمله به ایران اسلامی می خواهد و برای این کار از هر نوع حمایتی دریغ نخواهد کرد ولی تعرض به سایر کشورها همه معادلات منطقه را به هم می ریزد و سیاست های امریکا را در منقه دچار چالش جدی می کند. طالبان نیز که روزی با چراغ سبز غربی ها برای سرنگونی دولت مورد تایید روسیه شوروی سر کار آمدند احساس شد که بیش از حد در حال قدرت گرفتن است و ممکن است در آینده نه چندان دور بلای خود غربی ها در منطقه و حتی در خود غرب شوند از این رو مناسب دیدند که قبل از گسترش این بلا، به نام دموکراتزیسیون از میان بردارند.
2.         نکته ای که مدعای فوق را تایید می کند این است که امریکا کشورهایی که بویی از دموکراسی نبرده اند و در عصر مدرنیته و آزادی و حقوق بشر هم چنان در زیر فشار های سلاطین و روسای جمهور فرمایشی استخوان هایشان خورد شده است هرگز در پروژه دموکراتیزسیون در نمی آیند؛ براستی مردم عربستان سعودی و بحرین که از حقوق اولیه انسانی نیز در آزادی های سیاسی و اجتماعی محرومند چرا مورد حمایت این نوع دموکراسی قرار نمی گیرند؟ ولی از آن طرف کشورهایی مانند ایران اسلامی که سال هاست که دموکراسی و مردم سالاری را تجربه می کنند و سالانه یک انتخابات کاملا آزاد برگذار می کنند بارها با توطئه هآی گوناگون آن ها را تا مرز سرنگونی با آن ها برخورد کرده اند، که یکی از آن ها فتنه سنگین 88 بود و آخرین آن ها تحریم های سنگین سه ساله اخیر می باشد که به منظور به تسلیم کشاندن ملت ایران طراحی شده است.
3.         از نظر طرفداران لیبرال دموکراسی غرب هر انتخاباتی مطلوب نیست بلکه انتخاباتی مطلوب است که آن ها بپسندند و در راستای تامین منافع آن ها انجا پذیرد. برای نمونه برگزاری  تقریبا هم زمان دو انتخابات در دو کشور سوریه و مصر را می توان مثال زد؛ از نظر آن ها " سیسی" که با کودتای نظامی رییس جمهور قانونی مصر را سرنگون و با انتخابات فرمایشی - در حالی که همه عناصر اخوان المسلمین را به زندان افکنده و در انتظار حکم اعدام به سر می برند- به سرکار آمده است انتخاباتی کاملا آزاد می داند و آن را به رسمیت می شناسد؛ ولی انتخابات کاملا آزاد سوریه که ملت بزرگ آن به رغم سه سال جنگ تحمیلی از سوی غرب، مجددا رییس جمهور خود را بر می گزینند را به رسمیت نمی شناسد و هم چنان در جهت سرنگونی آن راه های دیگری را تجربه می کند. در عراق نیز که به تازگی در یک انتخابات کاملا مردمی، آقای نوری مالکی  با افزایش چشمگیر 20% مورد اعتماد مردم قرار گرفته است به دلیل این که حاضر به اجرای همه سیاست های غربی ها نیست عنصر نامطلوب تلقی می شود و امریکا با استفاده از کشورهایی مانند عربستان که بویی از دموکراسی نبرده اند و راه اندازی گروهک داعش  و جریان تکفیری و حمایت های سیاسی و مالی و تسلیحاتی از آن ها تا مرز براندازی دولت قانونی عراق به پیش می رود.
4.         جریان دموکراسی تحمیلی امریکایی نسخه دیگری از اصلاحات موسولینی و لنین در ایتالیا و روسیه است، زیرا که برای تحقق آن، جان انسان ها هیچ ارزشی ندارد. سازمان های حقوق بشر غربی که گاهی برای قطع یک درخت یا کشتن یک گربه یا سگ فریادشن به آسمان ها می رسد و به مجامع بین المللی شکواییه می برند امروز در برابر جنایات جنگی و نسل کشی داعش در عراق و شام سکوت مرگباری پیشه کرده اند!! و جالب این که این جنایتکاران مورد حمایت غرب از اعدام های دسته جمعی فیلمبرداری و در یوتیوپ و در... برای مردم دنیا نیز انتشار می دهند! ولی دریغ از یک اقدام مناسب و به موقع در حمایت از مردم بیگناه!!
5.         و از همین سیاق است مواضع عناصر داخلی آن ها در داخل ایران که انتخابات سالم و کاملا قانونی 40 میلیونی سال 88  را تقلب و مخدوش جلوه داده و برای باطل شدن آن تا فتنه و کشتار مردم نیز پیش رفتند ولی انتخابات 92 که نامزد مورد حمایتشان با آرای لب مرزی به پیروزی می رسد، دمکراتیک ترین و سالم ترین انتخابات معرفی می کنند. و جالب تر این که غربی ها و امریکایی ها نیز از این عناصر به صورت صریح حمایت می کنند.  این جاست که می توان ادعا کرد که آن چه مطلوب غرب و امریکایی هاست منافع آن هاست نه حقوق ملتها. و دموکراسی های تحمیلی آن ها غالبا با طعم دیکتاتوری و استبداد است.


> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 

این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا