شاعر : علي سر استاد

با شراره های  تاریک ترس

امید رامی توان سوخت

آواز خوش رهائی را در گلو شکست

نماز طواف نساء را برید

بر بالهای  شیطان آویخت

تاقعر جهنم شیرجه زد

درکوچه باغ های عاشقی دار دشمنی زد

نفس بریده شد در اوج آمادگی

در خانه وبا امتیاز میزبانی بازی راباخت

باران روشنی ستاره هارا

که از دیشب در راه ماند بود با

ابر سیاه بی باران خاموش ساخت

ترس خیال باطل وبرهوت تاریکی

گریزی نیست تا نگسلی زنجیر

روبه رو باید نشست

آیینه شد آیینه تمام قد

سیاهی و زشتی ترس را

از رخ ذهن زدود

با سپید اب امید

زندگی را با آفتاب رنگ زد

تنگ فرش کرک وابریشم کرد

ایوان خاطره را

قد کشید به سوی روشنی

چونان سرو وسپیدار

نه نیلوفر گون و تاک  وش

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 

این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا