چرا باید نوشت!؟ از چی و برای کی باید نوشت!؟
برگ های دولتی، در سفره های خصوصی
صبح جمعه که شب آن شب یلدا بود، در پارک از بین رفته هفتم تیر، که روزگاری همچون پارک آزادگان و موزه قصر آئینه و هتل صفائیه و کارخانه جنوب، باغی خصوصی و متعلق به مرحوم «صراف زاده» بود، و در سفر فرح به یزد، صراف زاده آن را به ملکه اهداء و ملکه آن را به شهرداری یزد هدیه کرد، به کامپیوتر سوخته و «نوشتن» و «ننوشتن» فکر کرده و قدم می زدیم، که دیدیم برگ های خشک شده درختان پارک را یک گوشه ای جمع کرده و توسط چند نفر از کارگران پارک، به وانت آبی رنگی منتقل می کنند، متعجب سلام کرده و پرسیدیم: برگ ها را کجا می برند!؟ گفتند: گلخانه (...) گفتیم این گلخانه که خصوصی است! برگ های درختان دولتی در گلخانه خصوصی!؟ یعنی چه!؟ شهرداری و سازمان فضای سبز خبر دارند!؟ یکی گفت : مهندس فلان و مهندس فلانی دستور داده اند، و یکی گفت: گلخانه (...) گل و درخت ناحیه دو شهرداری را تامین می کند! به قفس بازی کودکان و محوطه بازی جوانان و کافی شاپ مهتاب و تنه بریده درختان پارک هفتم تیر نگاه کرده و دست از سر کارگران شرکتی و موقتی، که در این سرما و روز تعطیل، برگ جمع می کردند کشیدیم و گذشتیم و به وضعیتی که در آن زندگی می کنیم و بسر می بریم فکر کردیم. یادمان آمد یک روزی مسئول پارک هفتم تیر گلایه و انتقاد می کرد و می گفت: مانده ایم از بلندگوهای پارک چه نواری پخش کنیم! یک عضو روحانی شورای شهر می گوید فلان موسیقی را پخش کن و یک عضو خانم شورای شهر می گوید: نخیر این موسیقی را نگذار و آن موسیقی را بگذار...
بهرحال برگ هایی که می بایست طبق «قاعده» و «اصول» در پای درختان پارک هفتم تیر دفن و تبدیل به کود و خوراک درختان شوند، در چرخه بخش خصوصی و رابطه، تبدیل به «خاک برگ» و «پول» می شوند، و آنهایی که چیزهای «کوچک» را بی ارزش دانسته و «رها» کرده و نمی بینند، چیزهای بزرگ را هم از یاد برده اند و نمی خواهند و نمی توانند که ببینند، تنها زمین گلخانه مورد بحثی که کارگران پارک آدرس دادند، بیش از یک میلیارد تومان ارزش دارد، و اما کسانی که میلیونها میلیون تومان ثروت و سرمایه دارند، چرا دست از سر برگ های خشک شده پارک برنمی دارند!؟ چرا در این دیار، آنهایی که بیشتر دارند، بیشتر می خواهند!؟ و زانتیا و تویوتا سواران و ماکسیما داران، از حال پیادگان خبر ندارند!؟
آری! اینجا یزد است، شهر بانک و بنگاه و پاساژ، شهر دود و دیابت و سکته و سرطان، شهر فقر و ثروت و تبعیض و نابرابری، شهری که در آن، بخاطر پول، حتی به برگ های خشک درختان هم رحم نمی کنند.
و حال! در این شهری که درختان را ایستاده «سر» می برند، و جوی و باغچه ها را بخاطر اتومبیل ها آسفالت می کنند، چرا باید نوشت!؟ از کی و برای کی باید نوشت!؟
يزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 13,ژانویه,2025