به نام خدا

 هنوز در دل آرام میگویم در نا امیدی بسی امید است پایان شبه سیه سپید است سکوت می کنم . میگویم ای بابا اینهارا که تو می خواهی بگویی استاد عاصی می داند که هیچ صد نفر دیگر هم به او گفته اند و با این کلمات خودم را به سکوت و تایید تصمیمات آنکه در سنگر کمین جان بر کف ایستاده دعوت می کنم ولی باز ندایی از درون می گوید بگو هرچند هزار بار دیگر هزار نفر دیگر هم گفته باشند حد اقل برای خودت و تخلیه روانی خودت خوب است بنا بر این تصمیم گرفتم بنویسم تا اگر استاد وقت داشت بخواند اگر هم نخواند من حرفهایم را گفته ام

 حلا که می خواهم بنویسم نمی دانم از چه بگویم احساس غریبی دارم انگار روبروی شما نشسته ام اول از همه می گویم استاد خسته نباشید ، خسته نباشید از شنیدن یک دنیا گزارش هایی که البته بسیاری از آنها کلی ، بی اساس و ساختگی بودند خسته نباشید از شرکت در جلسات متعددی که انرژی مفید را ساعت ها می گیرد و فقط دقیقه هایی از آنها ثبت می شود و فایده دارند جلساتی که عده ای با قیافه های تکراری سالهاست در ان شرکت می کنند ویا حرفی برای گفتن ندارند یا حرفهای دیگران را در جلسه تکرار و تایید می کنند خسته نباشید از کار شبانه روزی خسته نباشید از نه گفتن به بعضی دوستان و آشنایان سیاسی که با چنگ و دندان به دنبال پست بودند یا برعکس نه گفتن به آنها که با تمام تلاش می خواهند بمانند و عملکردشان خوب نبوده خسته نباشید از....

 استاد به یاد شعر حافظ افتادم که می گوید:

 ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال                             مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

 

 

 

 

    رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار                         کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش

 تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست                            راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

 هر چه فکر میکنم حرفهایم را زده ام هرچند هنوز می خواستم شروع کنم می بینم به پایان رسیده ام

دستتان را بوسه میزنم  تصمیمتان را می پذیرم و خطا یتان را می بخشم و تذکر میدهم این است مرام دوستان

  خدانگهدارتان – یک فردایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا