سیاسی-انقلابی-بیوگرافی-مناسبتها-مجلس-نماینده-مدرس
یزدفردا "چکیده: ولادت من در حدود یکهزار و دویست و هشتاد و هفت هجری که تقریبا فعلا قریب شصت سال زندگانی را طی نموده ام، مولد من در قریه سرابه کچو از توابع اردستان، پدرم اسماعیل جدم میرعبدالباقی از طایفه میرعابدین که فعلا هم اکثر آنها در آن قریه ساکن میباشد، از سادات طباطبایی و اصلا زواره ئی، شغل پدر و جد من منبر و تبلیغ احکام الهی ....
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت باشرافت مدیر محترم روزنامه اطلاعات وقفه الله تعالی، تقاضا فرموده بودید، سرگذشت خودم را از لحاظ شریف بگذرانم اجاله به نحو اختصار تصدیع میدهم:
ولادت من در حدود یکهزار و دویست و هشتاد و هفت هجری که تقریبا فعلا قریب شصت سال زندگانی را طی نموده ام، مولد من در قریه سرابه کچو از توابع اردستان، پدرم اسماعیل جدم میرعبدالباقی از طایفه میرعابدین که فعلا هم اکثر آنها در آن قریه ساکن میباشد، از سادات طباطبایی و اصلا زواره ئی، شغل پدر و جد من منبر و تبلیغ احکام الهی، جد ابی من میرعبدالباقی از زهاد محسوب بودند، مهاجرت به قمشه واقع در جنوب اصفهان در خط و طریق فارس نمودند، مرا هم در سن شش سالگی تقریبا بجهت تربیت هجرت داده بقمشه نزد خود بردند، سن صباوت را خدمت آن بزرگوار بسر برده 14 سال تقریبا از عمرم گذشت که جدم مرحوم شد، حسب الوصیه آن مرحوم تقریبا در سن 16 سالگی به جهت تحصیل باصفهان آمدم. سیزده سال در اصفهان مشغول تحصیل بودم، در سن 21 سالگی پدرم مرحوم شد، مدت توقف در اصفهان قریب 13 سال شد، قریب سی نفر استاد را در این مدت در علوم عربیه و فقه و اصول و معقول درک کردم که از برجسته ترین آنها در علوم عربیه مرحوم آقا میرزا عبدالعلی هرندی نحوی بوده که تقریبا 80 سال عمر داشته صاحب تصانیف زیاد ولی از بی اقبالی دنیا مهجور ماندند و در علم معقول مرحومین جهانگیر خان قشقائی و آخوند ملا محمد کاشانی که هر دو عمر خود را در مدرسه صدر اصفهان به آخر رسانیده بوضع زهد دنیا را وداع فرمودند. بعد از واقعه دخانیه بعتبات عالیات مشرف شدم، بعد از تشرف حضور حضرت آیت الله حاجی میرزا حسن شیرازی رحمت الله علیه بجهت تحصیل توقف در نجف اشرف اختیار کردم علماء و بزرگان آن زمان را تیمنا و تبرکا کلا درک کرده و از اعلب استفاده نمودم ولی عمده تحصیلات من خدمت مرحومین مغفورین حجتین کاظمین و خراسانی و یزدی بود. تشرف من در عتبات تقریبا هفت سال شد بعد مراجعت باصفهان نمودم در مدرسه جده کوچک (مدرسه ایست باین اسم در اصفهان) مشغول تدریس فقه و اصول شدم بترتیبی که فعلا هم در مدرسه سپهسالار مشغولم و از خداوند توفیف می خوام که بهمین قسم بقیه عمر را مشغول باشم. بعد از مراجعت از عتبات در اصفهان فقط از امورات اجتماعی مباحثه و تدریس را اختیار کرده بودم تا زمان انقلاب استبداد به مشروطه مجبورا اوضاع دیگری پیش آمد که میتوان گفت (اتسع الخرق علی الراقع) بر حسب امر حجج اسلام عتبات عالیات و دعوت دوره دوم مجلس شورای ملی بعنوان طراز اول نظارت مجلس شورای به تهران آمدم و دوره های مجلس را تا حال ادراک کرده ام. دیدنیها را دیده اید و شنیده ها را شنیده اید، در مدت چند سال انقلاب از جمله وقایعی که بر من روی داده دو سال مهاجرت است با مجاهدین ایرانی در جنگ عمومی که به مسافرت عراق عرب و سوریه و اسلامبول منتهی شد که تفصیل آنرا مجالی باید و نیز دو دفعه مورد حمله شدم، یکی در اصفهان که در مدرسه جده بزرگ در وسط روز چهار تیر تفنگ بمن انداختند ولی موفق نشدند و آنها را تعقیب نکردم و دو مرتبه سال گذشته بود که جنت مدرسه سپهسالار اول آفتاب که به جهت تدریس به مدرسه میرفتم در همین ایام تقریبا ده نفر مرا احاطه نمودند و فی الحقیقه تیرباران کردند. از تیرهای زیاد که انداختند چهار عدد کاری شد، سه عدد به دست چپ مقارن پهلو جنب همدیگر زیر مرفق و بالای مرفق و زیر شانه حقیقه تیراندازان قابلی بودند. در هدف کردن قلب خطا نکردند ولی مشیه الله سبب را بی اثر نمود یک عدد هم به مرفق دست راست خورد و لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم .
پژوهشگر: محمدحسن رجبی
چکیده: مدرس كه در مجلس در اقلیت قرار داشت از هر فرصت جهت افشای شخصیت دیكتاتوری رضاخان استفاده و مخالفان مدرس نیز از ایراد نطق وی در مجلس جلوگیری میكردند. سرانجام در روز 7 مرداد 1304، مدرس به همراه شش تن دیگر از نمایندگان مخالف، رضاخان رئیسالوزراء را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حكومت مشروطه استیضاح نمودند.
رضاخان با تهدید و تطمیع و تزویر، همه را به همكاری و یا سكوت و انفعال كشانده بود و دیگر امكان موفقیت برای مدرس نمانده بود. مدرس این نكته را به خوبی دریافته بود و در پاسخ این سؤال كه آیا از این پس در مبارزة خود امید موفقیت دارد، گفت: «من در این كشمكش، چشم از حیات پوشیده و از مرگ باك ندارم. آرزو دارم اگر خونم بریزد، فایدهای در حصول آزادی داشته باشد. من از دستگاه سردار سپه نمیترسم، اما او با تمام قدرت و جلال سلطنتش از من میترسد.»
آیتالله سیدحسن مدرس از علما و نمایندگان برجسته، مبارز و ضد استبدادی مجلس شورای ملی ایران در قرن چهاردهم هجری در 1287 ق در سرابه اردستان به دنیا آمد.
پدرش سید اسماعیل از سادات طباطبایی بود. در شش سالگی به همراه پدرش به قمشه رفت و نزد پدر بزرگش میر عبدالباقی درس خواند و پس از درگذشت میر عبدالباقی در شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت.
بعد از گذراندن مقدمات، به فراگیری دروس سطح پرداخت و در ضمن معقول را نزد میرزا جهانگیرخان قشقایی آموخت. دروس خارج فقه و اصول را نیز نزد استادانی چون شیخ مرتضی ریزی و آقا سیدمحمدباقر درچهای خواند و سپس برای تكمیل تحصیلات خود در 1311 ق عازم نجفاشرف گردید و در مدرسه صدر ساكن شد. سیدحسن مدرس در طول دوران تحصیل در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه كارگری میكرد و از آن راه امرار معاش مینمود. وی به مدت هفت سال از محضر درس آخوند خراسانی و سیدمحمدكاظم طباطبایی یزدی استفاده كرد و به درجه اجتهاد نایل شد و در 1324 ق، در سی و هفت سالگی از راه اهواز و بختیاری، به اصفهان وارد شد و در آن شهر در منزلی محقر سكونت گزید.
مدرس به زودی در میان مردم اصفهان مشهور گردید. بزرگترین عامل اشتهار وی، سادهزیستی، صراحت كلام و مبارزه آشتیناپذیر وی با متنفذان و مالكان بزرگ اصفهان بود كه همواره منافع خود را بر همه چیز ترجیح میدادند. او در جریان جنبش مشروطیت به حمایت از آن برخاست و در دوران استبداد صغیر با كمك حاج آقا نورالله اصفهانی، انجمنی مخفی بر ضد مستبدان تشكیل داد و با مشروطهخواهان بختیاری مخفیانه در تماس بود و همكاری داشت.
با دعوت و همكاری مدرس، نیروهای مشروطهخواه بختیاری به رهبری صمصامالسلطنه، قوای دولتی را در اصفهان شكست دادند و حكومت آن شهر را در دست خود گرفتند و بهعنوان غرامت خسارات خود، در صدد گرفتن مالیات از مردم برآمدند كه این امر با انتقاد و اعتراض شدید مدرس مواجه شد. صمصمام السلطنه نیز وی را دستگیر و تبعید نمود اما به خاطر اعتراض علما و مردم او را به شهر بازگرداند و در وضع مالیات تجدیدنظر نمود، اما آنان همچنان توطئه میكردند و دوبار به او سوءقصد نمودند كه مدرس از آنها جان سالم به در برد.
همزمان با تشكیل دوره دوم مجلس شورای ملی، مدرس از سوی آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی ـ مطابق اصل دوم متمم قانون اساسی ـ بهعنوان یكی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد و به ناچار اصفهان را به قصد تهران ترك گفت. در ذیحجه 1329 ق دولت روسیه تزاری به بهانة حضور شوستر امریكایی ـ كه امور مالیه كشور را برعهده داشت ـ به دولت ایران اولتیماتوم داد و متعاقب آن، قشون روس وارد بندر انزلی شد و تا قزوین پیشروی كرد. گرچه دولت این اولتیماتوم را پذیرفت لكن مجلس تحتتأثیر چهرههایی مانند مدرس به شدت با آن مخالفت كرد.
در رمضان 1332 ق كه جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران رسماً اعلام بیطرفی كرد اما قوای روسیه، انگلیس و عثمانی، بدون توجه به این بیطرفی وارد كشور شدند به زدوخورد با یكدیگر پرداختند.
در محرم 1334 ق بیستوهفت نفر از نمایندگان مجلس و گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی به منظور مقابله با تجاوزات روس و انگلیس به ایران، به طرف قم حركت كردند و در آن شهر «كمیته دفاع ملی» را تشكیل دادند و یك هیأت چهار نفری را برای اداره امور برگزیدند كه مدرس یكی از آنان بود. قوای روس، مهاجران را تعقیب كردند و آنان ناگزیر به غرب كشور رفته و از راه كرمانشاه، كرند و قصرشیرین خود را به اسلامبول رساندند. در همه مسیرهای داخل ایران، نیروهای روس مهاجران را تعقیب میكردند و زدوخوردهایی نیز میان آنان در میگرفت.
مهاجران در تبعید، دولتی به ریاست نظامالسلطنه تشكیل دادند كه در آن مدرس، وزیر عدلیه و اوقاف بود. مدرس در اسلامبول، در مدرسه ایرانیان آن شهر به تدریس پرداخت و اعضای دولت در تبعید نیز با سلطان عثمانی ملاقات كردند. در شعبان 1336 ق و با پایان یافتن جنگ جهانی اول، مدرس به همراه دیگر مهاجران به تهران بازگشت و در مدرسه دینی سپهسالار ـ كه نیابت تولیت آن را داشت ـ به تدریس پرداخت و در نظام اداری و آموزشی آن، تحولی به وجود آورد.
در ذیقعده 1337 ق، وثوقالدوله قرارداد ننگین 1919 را با انگلستان منعقد ساخت كه براساس آن اختیار امور مالی و نظامی دولت ایران در دست مستشاران انگلیسی قرار میگرفت. وثوقالدوله تصمیم داشت تا این قرارداد را در مجلس به وسیله طرفداران و دستنشاندگان خود به تصویب برساند اما براثر مخالفتهای مدرس در مجلس و افكار عمومی، مجلس قرارداد مذكور را رد كرد و وثوقالدوله به ناچار از كار بركنار گردید.
پس از كودتای سوم اسفند 1299 كه توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، بسیاری از آزادیخواهان دستگیر شدند. از جمله آنان مدرس بود كه به قزوین تبعید و در آنجا زندانی گردید. وی بیش از سه ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد.
مدرس در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی كه در 1339 ق برگزار گردید، به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد و در رأیگیری میان نمایندگان به نایبرئیسی مجلس نیز رسید. وی در آغاز این دوره با تصویب اعتبارنامه نمایندگان موافق قرارداد 1919 و همكاران وثوقالدوله مخالفت كرد و مانع تصویب اعتبارنامه آنان شد. مدرس در این دوره از رضاخان، سردار سپه، عامل كودتا كه پست وزارت جنگ را داشت و پایههای دیكتاتوری خود را مستحكم میكرد به شدت انتقاد نمود و گفت: «عجالتاً امنیت در دست كسی است كه اغلب ماها خوشوقت نیستیم. شما مگر ضعف نفس دارید كه این حرفها را میزنید و در پرده سخن میگویید؟ ما [نمایندگان] بر هر كس قدرت داریم پادشاه را عزل كنیم، رئیسالوزراء را بیاوریم سؤال كنیم، استیضاح كنیم، عزلش كنیم و همچنین رضاخان را استیضاح كنیم، عزل كنیم. میروند در خانهشاه مینشینند. قدرتی كه مجلس دارد هیچ چیز نمیتواند در مقابلش بایستد...»
مدرس با دولت مستوفیالممالك به دلیل عدم قاطعیت كافی او، برنامههایش و وجود رضاخان در پست وزارت جنگ مخالفت كرد و در خرداد 1302 دولت مستوفی را استیضاح نمود.
مدرس در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی كه در اواخر 1302 برگزار شد. علیرغم اعمال نفوذ نظامیان و مأموران شهربانی، به نمایندگی مردم تهران انتخاب گردید و از طرفی رضاخان به فرمان احمدشاه به نخستوزیری منصوب شد.
طرفداران رضاخان در داخل و خارج برای برچیدن رژیم قاجار و روی كار آمدن رضاخان، زمزمه ایجاد جمهوری در كشور را سر دادند. مدرس كه به نیت اصلی رضاخان و طرفدارانش پی برده بود با تغییر رژیم به مخالفت برخاست، اما همچنان نمایندگان هوادار رضاخان برآن امر اصرار داشتند و به منظور خاموش ساختن و عقب نشاندن مدرس، یكی از نمایندگان به او سیلی زد. خبر سیلی خوردن مدرس به بیرون از مجلس نیز كشیده شد و بلافاصله بازار تهران بهعنوان اعتراض بسته شد و گروه وسیعی از مردم و روحانیون به تظاهرات پرداختند.
در 2 فروردین 1303 تظاهرات دیگری در طرفداری از مدرس و مخالفت با جمهوری در اطراف مجلس شورای ملی برپا شد. رضاخان كه مخالفت شدید مدرس و نگرانی و اعتراض بسیاری از علما را از ایجاد جمهوری مشاهده كرد طی اعلامیه ای در فروردین آن سال، انصراف خود از ایجاد جمهوری اعلام كرد، و برای اطمینان دادن به علما به قم رفت و با علمای آنجا دیدار نمود.
مدرس كه در مجلس در اقلیت قرار داشت از هر فرصت جهت افشای شخصیت دیكتاتوری رضاخان استفاده و مخالفان مدرس نیز از ایراد نطق وی در مجلس جلوگیری میكردند. سرانجام در روز 7 مرداد 1304، مدرس به همراه شش تن دیگر از نمایندگان مخالف، رضاخان رئیسالوزراء را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حكومت مشروطه استیضاح نمودند.
رضاخان با تهدید و تطمیع و تزویر، همه را به همكاری و یا سكوت و انفعال كشانده بود و دیگر امكان موفقیت برای مدرس نمانده بود. مدرس این نكته را به خوبی دریافته بود و در پاسخ این سؤال كه آیا از این پس در مبارزة خود امید موفقیت دارد، گفت: «من در این كشمكش، چشم از حیات پوشیده و از مرگ باك ندارم. آرزو دارم اگر خونم بریزد، فایدهای در حصول آزادی داشته باشد. من از دستگاه سردار سپه نمیترسم، اما او با تمام قدرت و جلال سلطنتش از من میترسد.»
در دوره ششم مجلس با وجود آنكه تحتنظر كامل رضاخان و دخالت صریح نظامیان در سراسر كشور برگزار شد بار دیگر مدرس و تعداد دیگری از نمایندگان مستقل و مخالف رضاخان به مجلس راه یافتند. اندكی بعد به اشاره رضاخان، مدرس در 7 آبان 1305 مورد سوءقصد قرار گرفت اما به نحو معجزهآسایی نجات یافت و مدرس آن اقدام را تلویحاً به تحریك رضاخان دانست. او به مدت دو ماه بستری بود و در دی ماه آن سال در مجلس شركت نمود. در آبان 1306، حاج آقا نورالله اصفهانی، عالم مجاهد و متنفذ اصفهان همراه عدهای از روحانیون آن شهر در اعتراض به برخی از برنامه ها و اقدامات رضاخان به قم مهاجرت كرد و از علمای سراسر كشور خواست تا به منظور اعلام همدردی و اعتراض به رضاخان به قم مهاجرت كنند.
مدرس نیز طی تلگرافی كه به حاج آقا نورالله مخابره نمود اقدام آنان را تأیید و اظهار همدردی و همكاری نمود.
در انتخابات دوره هفتم كه بار دیگر تحت نظارت شدید مأموران نظامی برگزار شد، اعلام گردید كه مدرس حتی یك رأی نیز نیاورده است و او با اشاره به تقلب وسیع در انتخابات به طنز گفت كه لااقل یك رأیی را كه به خودم دادم میخواندید! مدرس كه امكان ورود به مجلس را از دست داده بود، دیگر امكانی برای ابراز مخالفت نداشت و از مصونیت پارلمانی نیز برخوردار نبود. رضاخان كه مترصد چنین فرصتی بود دستور دستگیری او را صادر كرد. رئیس شهربانی وقت و چند تن دیگر از افسران و درجهداران در نیمه شب 16 مهر ماه 1307 به منزل وی یورش برده و او را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند و سپس به اتومبیلی منتقل كرده و بدون درنگ به یكی از روستاهای اطراف مشهد و سپس به شهر كوچك و دورافتاده كویری خواف تبعید نمودند. وی به مدت نه سال در آنجا تحتنظر شدید مأموران امنیتی قرار داشت و ممنوعالملاقات بود. در آبان ماه 1316، مدرس به دستور رضاخان به كاشمر انتقال یافت و در روز 10 آذر 1316 توسط چند تن از مأموران رژیم به شهادت رسید.
مدرس، مردی پرهیزگار، شجاع، عالم و وارسته بود و در بیان حقایق از هیچكس پروا نداشت. امام خمینی (ره) در بیانات خود مدرس را به دلیل صفات مذكور بیش از هر عالم دیگر میستود و او نقش عمدهای در تكوین شخصیت سیاسی امام داشت. اوراقی كه از دستنوشتههای او باقی ماند گواه آنست كه وی آثاری در زمینه فقه و اصول و تفسیر قرآن نیز داشته كه به دلیل غارت منزلش و انتقال كتابها و دستنوشتههایش به شهربانی، اثری از آنها برجای نمانده است.
چکیده: یاسایی معروف به «صدرالادباء یزدی» كه از سمنان و دامغان بهوكالت دورهی پنجم مجلس انتخاب شد، در این زمینه عقیده داشت:«تأثر و تأسف فوق العاده كه از قضیهی هایلهی دیروز براینمایندگان و جامعه تهران، بلكه ایران دست داده است، محتاج بهتوضیح نیست. آقای مدرس، قطع نظراز مقام روحانیت، سمتهمقطاری ما را داشتند. در مسایل مهمهی مملكتی، همیشهایشان یك قدمهای برجسته برداشته و هر وقت مذاكره میشدكه شبهه میرفت مخالف با حیات سیاسی مملكت باشد،اساساً با هر مخاطرهای حاضر میشدند. زحمات و مشتقاتی كهدر راه تثبیت اصول حكومت ملی متحمل شدهاند، قابل بحثنیست و ماها هر یك به سهم خود، فوق العاده متأثر شده واهتمام و جدیّت برای كشف قضیه داریم.»
قضاوت در خصوص یك شخصیت، اگرچه در طول زندگی آنشخصیت روی میدهد، اما بخش اصلی قضاوتها، به طور معمول بهدورهی پس از حیات وی باز میگردد. بدینترتیب، بررسی قضاوتهایانجام شده در مورد یك فرد درزمان پس از حیاتش، نقش مهمی را درارزیابی كلی از شخصیت وی داراست؛ اما قضاوتهای افراد گوناگون درمورد مدرس، نه تنها در دورهی پس از مرگ او كه در دورهی حیات او نیزبه دلیلی خاص فراوان است. این دلیل نیز مسألهی ترور مدرس در دورهی ششم مجلس بود. از پس این حادثه، مدرس مدت 64 روز بستری بود ودر طول این مدت، بحثها و سخنان فراوانی در مورد مدرس، شخصیتاو و فعالیتهای او از سوی موافقان و مخالفان مطرح گردید. قضاوتهاییاد شده از دو جهت حایز اهمیت است. نخست بدان دلیل كه اینقضاوتها در دوران حیات مدرس اتفاق افتاد و افرادی كه این قضاوتهارا انجام میدادند یا مخاطبانی كه آنها را میشنیدند، در موقعیتی قرارداشتند كه میتوانستند با مدرس از نزدیك برخورد داشته باشند وشخصیت وی را دریابند. دوم آنكه بسیاری از این قضاوتها از سوینمایندگان مردم در مجلس و از تریبون آن بیان گردید كه با سخنان افرادعادی كه در اماكن عادی بر زبانها جاری میشود، تفاوت دارد.
از رهگذر آنچه بیان گردید، پارهای از قضاوتهای نمایندگان درجلسهی علنی مجلس را مورد بررسی قرار میدهیم.
یاسایی معروف به «صدرالادباء یزدی» كه از سمنان و دامغان بهوكالت دورهی پنجم مجلس انتخاب شد، در این زمینه عقیده داشت:
«تأثر و تأسف فوقالعاده كه از قضیهی هایلهی دیروز براینمایندگان و جامعه تهران، بلكه ایران دست داده است، محتاج بهتوضیح نیست. آقای مدرس، قطع نظراز مقام روحانیت، سمتهمقطاری ما را داشتند. در مسایل مهمهی مملكتی، همیشهایشان یك قدمهای برجسته برداشته و هر وقت مذاكره میشدكه شبهه میرفت مخالف با حیات سیاسی مملكت باشد،اساساً با هر مخاطرهای حاضر میشدند. زحمات و مشتقاتی كهدر راه تثبیت اصول حكومت ملی متحمل شدهاند، قابل بحثنیست و ماها هر یك به سهم خود، فوق العاده متأثر شده واهتمام و جدیّت برای كشف قضیه داریم.»
سیداحمد بهبهانی فرزند آیتالله عبدالله بهبهانی كه در دورههایپنجم تا چهاردهم از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود، اظهارمیداشت:
«مطالبی كه آقایان بیان كردند، مطالبی است كه از نقطهنظر قانونو سیاست مملكت و صیانت مملكت و حفظ وكلا و سایرمردم، البته همینطور است كه فرمودند، ولی در اینجا یكقدری باید باریكتر شد و تصدیق كرد كه مدرس آدمفوق العادهای است. مدرس یك شخص عادی نیست. زدن مدرس و ترور كردن مدرس در این مملكت و در این موقع، یكمسألهی خالی از سیاست نیست. گذشته از اینكه مدرس درعملیات خود، آدم فوقالعادهای است، اعم از وكالت و جنبهیعلمیت و سیاست، شخصاً عنوانی دارد كه از عراق عرب و عجمو تمام مملكت ایران، یك شخصیت و مقامی را حایز شده كهمحل غبطهی مسلمین است. در این واقعه كه واقع شده، مجلسشورای ملی و وكلا هر یك به نوبهی خود اظهار تأثر از وقوع اینواقعه میكنند و البته دولت و ملت هم در این تأثر شریكند.»
محمدعلی بامداد نمایندهای دیگردرخصوص این ترور اعلام داشت:
«در دورهی قبل، یكی دو نفر وكیل را كتك زدند ]مدرس،حائریزاده، كازرونی[ و تعقیب نشد. حالا هم یك چنینقضیهای اتفاق افتاده است. بنده نمیخواهم از مقاماتآقای مدرس عرض كنم. عرض بنده این است كه ما بایدپیش خودمان حساب كنیم و ببینیم قضیه چه بوده است.مدرس كسی را كشته بود و قصاص نشده بود كه در عوضآن باید مبادرت به چنین اقدامی شود؟ خانوادهی كسی را از هستی ساقط كرده بود؟ اینها كه نبود، پس چه بوده؟بنده پیش خود حساب كردم، دیدم مدرس یك صراحتلهجه و یك شجاعت ادبی دارد. مدرس اگر به چیزیعقیده پیدا كند، میگوید. مدرس یك دل دارد و یك زبان واین خصلت، البته برای مملكت یك منافعی دارد. اصلاستفادهی یك مملكت و ملت از وكیل در همینجاست كهوكیل نمایندهی یك ملتی بتواند حرف خود را بزند. در دنیاپس از مطالعات زیاد، اصل مصونیت نماینده را از همینلحاظ قبول كردهاند. مدرس این صفت را داشت و اینصفت و خصلت مدرس است كه مورد حمله شده است.»
از دیگر افرادی كه درخصوص مدرس ـ پس از ترور ویـ سخن گفته،علیاكبر داور، رییس فرهنگ، وكیل چند دورهی مجلس، وزیر فوایدعامه، وزیر دادگستری و وزیر دارایی است. او در این ارتباط چنین گفتهبود:
«دیروز یك صدای مهیبی بلند شد. این صدا به ما میگویدباخبرباشید. این مسأله، یك مسألهی ساده نیست. شخصمدرس با كسی اختلاف ملكی نداشت كه كسی از نقطه نظرخصوصی چنین اقدامی نماید...»
سیدیعقوب انوار اردكانی، ملقب به «صدرالعلما» كه در دورهی دوم ازخراسان، در دورهی چهارم، ششم و هفتم از شیراز، در دورهی پنجم ازفارس و دردورههای دوازدهم و سیزدهم از كاشان به نمایندگی مجلسرسید، این گونه اظهار داشت:
«آنچه از احوالات نمایندگان ملت در دنیا دیدم، این است كهنمایندگان، نمایندهی احساسات ملت هستند. همین احساساتملت را نمایندگان در مجلس شورای ملی، اظهار میكنند. بنده وچند نفر از آقایان كه تقاضا كردیم هیأت محترم دولت به مجلستشریف بیاورند، برای این بود كه به دولت بنمایانیم امروز،احساسات ملت ایران جریحهدار است... ما در این مسأله كاملاًمطمئن از طرف دولت هستیم زیرا خود آقای رییسالوزرا یكیاز مریدهای آقای مدرس بوده و همینطور آقایان وزرا همه بهایشان ارادت داشتند. آقای مدرس از علمای طراز اول و دارایدرجهی اجتهاد بود... مجلس شورای ملی با كمال نفرت وانزجار به این مطلب نگریسته... و به دولت میگوییم كه این كاررا با كمال اهمیت تلقی كرده و خیلی جدی دنبال كند.»
نمایندگان بعد از شهریور 1320 و مدرس
قضاوتها در مورد مدرس، پس از مرگ وی همچنان ادامه دارد. ازاین رهگذر، پس از شهریور سال 1320 برخی نمایندگان به مناسبتسالگرد فوت مدرس از او یاد میكنند كه در اینجا از باب نمونه، بهسخنان برخی از آنها میتوان اشاره نمود.
سیدابوالحسن حایریزاده كه در دورههای چهارم، پنجم و ششم از یزد و در دورههای پانزدهم، شانزدهم، هفدهم و هجدهم از تهران بهنمایندگی مجلس رسید، در این خصوص چنین اظهار میدارد:
«... هر جماعت و ملتی كه زحمات اشخاص فداكارخود رافراموش كند، محكوم به زوال است و حیات ملل در سایهیرجال علم و ادب و قلم و سیف، پاینده و برقرار است. البتهشمشیر، دنبال قلم و قلم دنبال علم و ادب باید باشد و سیفباید مطیع ارادهی صاحبان علم و قلم باشد. باید ملل در سایهیفداكاری رجال علم و ادب و قلم باشد تا ملك و ملل، آتیهینیكو داشته باشد.
مقصود از این مقدمه این است كه در ایران، رجال فداكار بودند وهستند كه بعضی از آنها، محور سیاست جهان را در سایهیفداكاری خود عوض كردند... ما باید همیشه از رجال فداكار ومخصوصاً از شهدا و بزرگان خود كه در علم و تقوا و زهد وشجاعت كمنظیر بودهاند، یادآوری نماییم و عمل آنها درسبزرگی است برای نسلهای آتیه.
چهار روز از سیزده سال فقدان مرحوم سیدحسن مدرس گذشتهاست. این سید بزرگوار كه در زهد و تقوا و رشادت و شجاعت وصراحت لهجه و موقعشناسی، كمنظیر بود، حقیقتاً مظلوم بود.چرا؟ زیرا در موقعی با انگلستان دست و پنجه نرم كرد كهانگلستان، فرمانفرمای جهان بود و آمریكا و اتحاد جماهیرشوروی دخالتی در سیاست جهان نداشتند... در آن روز باقرارداد 1919 مخالفت كردن، كار آسانی نبود. سید بزرگوارمخالفت كرد، موفق شد و گرفتار انتقام انگلستان گردید. سیدمبارزه را ادامه داد تا در رمضان 1358 ق مطابق با 26 آبان1317ش در شهر كاشمر از دست رفت.
سید بزرگوار بسیار مظلوم بود، حتی بعد از درگذشت، آقایشیخالاسلام ملایری به دعوی، موضوع را در مجلس طرحنمودند و دولت، مشغول تعقیب پروندهی مدرس شد. به جایاینكه این پرونده در دیوان جنایی مطرح شود، در دیوانكیفرمطرح شد وآقایان قضات میدانستند كه تفاوت عمل اززمین تا آسمان است، زیرا كه دیوان كیفر، صلاحیت صدور حكماعدام را ندارد.
سید بزرگوار، بسیار مظلوم بود كه سیزده سال از رفتن او گذشتو یك مدرسه یا كتابخانه یا میدان یا خیابان به نام اونیست.»
از میان دیگرافرادی كه پس از فوت مدرس در مورد او به قضاوتپرداختهاند، به دكتر محمد مصدق میتوان اشاره كرد. اگرچه مصدق درسه دورهی سوم، چهارم و پنجم مجلس، همكار مدرس بود، اما ازجملهی طرفداران وی محسوب نمیشد. با این همه، مصدق در مجلسچهاردهم، هنگام مخالفت با اعتبارنامهی سیدضیاءالدین، تدین و سهیلی،در سخنانی به مناسبت یادبود مدرس اظهار داشت:
«برای خیر این مردم و برای آزادی این جامعه، باید هرگونه فحشو ناسزا بشنوم. مگرنبود كه مدرس درهمین مجلس سیلیخورد؟ مگر نه این است كه مقام مدرس در این جامعه، به خاطرمشقاتی است كه دید؟ مگرنه این است كه شربت شهادتچشید؟»
چکیده: مدرس در حاضر جوابی، كم نظیر اگر نگوییم بینظیر بود. بدون تأمل، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ میداد كه موجب تحیر میشد.
حاضر جوابیهای او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جملهای میگفت و صدا به همه نمایندگان نمیرسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا میشدند
خاطرات و حاضر جوابیهای شهید مدرس
مقدمه:
مدرس در سال 1287 ق در روستای سرابه كچو از توابع اردستان چشم به جهان گشود. در شش سالگی همراه پدر به شهرضا (قمشه) عزیمت نمود و در همان شهر دروس حوزوی را آغاز كرد.
سال 1303 ق در سن 16 سالگی به منظور ادامه تحصیلات، راهی اصفهان شد و در مدرسه جده كوچك حجرهای گرفت و 13 سال به درس و بحث پرداخت. سپس به نجفاشرف عزیمت و پس از رسیدن به مرحله اجتهاد، در سال 1316 ق به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه ، اصول ، منطق، فلسفه و اخلاق شد.
در متمم قانون اساسی ایران ـ با تلاش شیخ فضلالله نوری ـ پیشبینی شده بودكه قوانین مصوب مجلس شورای ملی باید زیر نظر هیأتی از علما از جهت شرعی به تصویب برسند. در دوره دوم مجلس، پنج تن از علما از جمله شهید مدرس انتخاب گردیدند و در سال 1328 ق از اصفهان راهی تهران شد. اما در چند دوره بعد، از سوی مردم به عنوان نماینده مجلس انتخاب گردید و همواره باید قوانین ضد اسلامی و ضد ملی و در عزل و نصبها با جدیت تلاش میكرد.
او دشمن درجه یك رضا شاه محسوب میشد و همواره درگیر مبارزه با وی بود. همین مبارزات سبب شد رضا شاه او را در خواف ـ نزدیكی مرز افغانستان ـ به مدت 10 سال تبعید كند.
پس از این مدت، وی را به زندان كاشمر منتقل و در سال 1357 ق برابر با 1317 ش به شهادت رسید و در همانجا مدفون گردید.
مدرس، چند ویژگی برجسته داشت كه سبب موفقیت او در صحنه سیاست گردید. از جمله:
الف ـ شجاعت:
دوست و دشمن به شجاعت مدرس معترف بودند. رضا شاه، قلدر نفهمی بود كه قدرتمند، ضعیف، رجال مملكتی ، مردم عوام و … از او حساب میبردند. بیرحمی او زبانزد خاص و عام بود. با این حال مدرس بدون هیچ ترس و واهمهای در برابر او میایستاد.
مدرس در برخوردهای شخصی، با سران و رجال مملكتی با كم اعتنایی برخورد مینمود. حسین مكی درباره برخورد مدرس با كسانی كه به منزل وی میآمدند، چنین مینگارد:
«اشخاص تازه وارد اگر از طبقات پایین بودند، مدرس احترامات بیشتری میكرد و هر قدر از طبقات بالاتر وارد میشدند كمتر تعارفات معمول را مینمود.
اگر میخواست به كسی تعارف زیادتری كرده باشد، مثلا شاهزاده نصرتالدوله وارد شده بود و مدرس میخواست به او تعارف كند، میگفت: شاهزاده یك چای برای خودشان بریزند. شاهزاده نصرتالدوله یا رجالی نظیر اینها كه این تلطف را از مدرس میدیدند برخاسته از چای سبز كه مخصوص مدرس بود، فنجانی ریخته صرف مینمودند». 1
مدرس نسبت به بزرگترین قدرتها آنقدر كم اعتنا بود كه یكی از نامزدهای نمایندگی مجلس برای تبلیغات خود، در روزنامه چنین نوشته بود: «در منزل مدرس بودم كه او به من چای داد و من خوردم»!
ب ـ زهد و قناعت:
یكی دیگر از ویژگیهای برجسته او، عدم وابستگی و دلبستگی به مادیات بود. با اینكه میتوانست زندگی مرفهی برای خود و خانوادهاش فراهم سازد، تا پایان عمر چنین نكرد. خود وی بارها میگفت: علت اینكه میتوانم به راحتی و بی رو در بایستی حرفم را با رجال كشوری و لشكری بزنم، عدم دلبستگی به امور مادی است.
عبدالله مستوفی كه از نزدیك با مدرس آشنا بوده و در خانه وی رفت و آمد مینموده است، زندگی مدرس را اینگونه توصیف میكند:
«خانه مدرس در آخر كوچهای بن بست بود كه دارای یك اطاق جهت بیرونی (برای ملاقات) و یك اطاق دیگر برای سكونت زن و فرزندش بود.
اطاق بیرونی، همیشه كاهگلی و فرش آن یك دست نمد نازك و میان فرش، گلیم راه راه فرسودهای بود.
یك منقل گلی با دو قوری و یكی دو استكان كوچك با قاشق برنجی پوست پیازی و نعلبكی چینی و كاسه تنباكو و قلیان و دو سه ظرف خاكستر سیگار حلبی برای واردین، اثاثیه اطاق را تكمیل میكرد. بله در دسترس سید بزرگوار، یك كوزه بزرگ برای عوض كردن آب قلیان و یك تنگ سفالی برای آب خوردن و یك كاسه بدل چینی هم بود.
لباس سید پیراهن متقال یا كرباس و در تابستان چلوار بود. در اواخر، شاه تولیت و تدریس مدرسه سپهسالار را هم به مدرس داد. حقالتدریس و حقالتولیه مدرسه وجه قابل توجهی بود ولی سید از آن استفاده نمیكرد. بنابراین در زندگی شخصی او تفاوتی حاصل نشد. فقط چیزی كه اضافه شد ـ و آن هم به واسطه زیادی صادر و واردین خانه و ناگزیر بود ـ یك قالی سه در چهار و یك نوكر بود.
نوكر مثل رفیق در محضرش نشسته و شاید با او هم غذا هم میشد. به طوری كه معلوم نبود نوكر است یا از راه ارادت به سید بزرگوار خدمت میكند». 2
ج ـ سیاست:
مدرس شخصیتی بسیار هوشمند و زیرك بود. رجال مملكت و شاگردانش را به خوبی میشناخت.
كوچكترین حركتی از كسی میدید یا سخنی میشنید به عمق مطلب پی میبرد. او یكی از مخالفین سر سخت قرار داد وثوقالدوله با انگلیس بود در حالی كه تنها جمله اول قرار داد را برایش خوانده بودند.
د ـ حاضر جوابی:
مدرس در حاضر جوابی، كم نظیر اگر نگوییم بینظیر بود. بدون تأمل، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ میداد كه موجب تحیر میشد.
حاضر جوابیهای او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جملهای میگفت و صدا به همه نمایندگان نمیرسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا میشدند.
* مخالفت به نفع دزدان!
زمانی كه نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ایران یكصد سگ از انگلستان خریداری و وارد كند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان كرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است كه به محض دیدن دزد، او را میگیرند.
مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.
وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میاوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محص دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند. 3
* چو نرمی كنی خصم گردد دلیر
مدرس غالبا نامههایی كه مینوشت، روی كاغذ پاكت تنباكو و كاغذهایی بود كه در آن روزگار، قند در آن میپیچیدند. یكی از وزیران نامهای از مدرس دریافت داشته و آن را اهانت به خود دانسته بود.
روزی یكی از آشنایان مدرس آمد و یك دسته كاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزیر این كاغذها را فرستاندهاند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند.
مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور.
فرزند مدرس فوری بستهای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و این كاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشتهام نیست. 4
* یك مرد و یك نامرد
روزی رضا شاه به مدرس گفت: تنها دو مرد در ایران وجود دارد. یكی من و دیگری تو.
مدرس بالافاصله جواب داد: نخیر، اشتباه میكنی، تنها یك مرد و یك نامرد در ایران وجود دارد. آن مرد منم و نامرد تو. 5
* دعا به جان رضا شاه!
یك وقت رضا شاه به سفر رفته بود. سفری كه شاید مورد خطر بود. مرحوم مدرس (رحمهالله) به رضا شاه گفته بود: دعا كردم به شما تا در این سفر سالم برگردید.
رضا شاه خیلی خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده بود گفت: دعا كردید؟!
مدرس جواب داد: آخر نكته دارد؛ اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود. من میخواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا كنیم. 6
* یقه باز
در زمستان هنگامی كه مدرس از پلههای مجلس بالا میرفت، یكی از نمایندگان مجلس به او برخورد و گفت: شما در این زمستان سخت، با این پیراهن كرباسی و یقه باز گرفتار سرماخوردگی میشوید. مدرس نگاهی تند به او نمود و گفت: كاری به یقه باز من نداشته باش. حواست جمع دروازههای ایران باشد كه باز نماند. 7
* سفارش برای استخدام
یك روز طلبهای نزد مدرس آمد و نامهای نوشته بود: اجازه بفرمایید در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم. مدرس روی یك قطعه كاغذ نوشت:
«آقای وزیر معارف! حامل نامه، یكی از دزدان ،و قصد همكاری با شما را دارد. گردنهای به وی واگذار كنید».
طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدی از من دیدهاید؟ اگر كسی به شما چیزی گفته، دروغ گفته است.
مدرس جواب داد: اگر بگویم كه تو شخص فاضل و متدینی هستی، تو را راه نمیدهند. برو و نامه را ببر.
او مجددا نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا! استخدام شدم و مدیریت یك مدرسه را هم به من دادهاند. 8
* سوغات برای رضا شاه
پس از بازگشت مدرس از اصفهان، رضا شاه به او گفت: برای ما چه سوغات آوردهای؟
پاسخ داد: سوغات خوبی برای شما آوردهام. میترسم قدر آن را ندانید. سوغات من این استكه بیشتر اجزای دولت به نام شما، مردم را میچاپند و اذیت میكنند. من با خود گفتم این مطلب را به شما بگویم تا بدانید و در رفع آن بكوشید. اگر نصیحت مرا بشنوید بهترین سوغات برای شما است. 9
* دلیل انتخاب بعضی نمایندگان به دستور رضاه شاه
در جلسه رسمی و علنی مجلس، آقا میرزا شهاب سخن میگفت؛ رسید به اینجا كه همه مثل آقای مدرس نمیتوانند با منطق و مشعشعانه 10حرف بزنند. بنده و امثال بنده رطب و یابس به هم میبافم.
مدرس با صدای بلند گفت: به همین جهت سردار سپه دستور داد شماها انتخاب شوید.
همهمه و خنده نمایندگان فضا را پر كرد. 11
* رضا شاه برای مدرس پول میفرستد!
سرلشكر خدایار از طرف رضا خان نزد مدرس آمد و با كمال تواضع و احترام گفت: رضا شاه میگوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری كنید. رضا شاه میل دارد باب مراوده را با شما باز كند و به هر طیق كه بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملكتی اطاعت خواهد كرد. ضمنا مبلغ یكصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی كه صلاح میدانید به مصرف رسانید.
مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود: به رضا خان بگویید كه من وظیفه شرعی دارم كه در امور مسلمین دخالت كنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر هر چه باشد فرق نمیكند.
من وظیفه خود را انجام میدهم. سیاست در اسلام چیزی جدایی از دین نیست. در اسلام دین و سیاست با هم است. اسلام، مسیحیت نیست كه فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یك روز در كلیسا داشته باشد. این پولها را هم ببر كه اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضا خان خواهد رسید.
خدایار مأیوسانه از خانه مدرس ـ به همراه پولها ـ بیرون رفت. 12
* حاضر جوابی در مهاجرت
زمانی كه اوضاع و احوال پایتخت دچار هرج و مرج میشود، در كرمانشاه دولت موقت تشكیل و مدرس، وزیر عدلیه و اوقاف میگردد.
به مناسبتی اعضای كابینه موقت برای پارهای مذاكرات با دولت عثمانی (كه تا كرمانشاه و همدان را تصرف كرده بودند) به تركیه سفر كردند.
هنگام ملاقات با سلطان محمد خامس، خلیفه عثمانی، ابتدا مدرس خود و همراهان را به خلیفه عثمانی معرفی میكند و اظهار می دارد : از اینكه با صراحت صحبت میكنم، عذر میخواهم. ما روحانیون در ایران در زمان استبداد آزاد بودیم. در حكومت مشروطه هم به علت اینكه نماینده مردم بودم، آزاد بودم. اینجا هم مطالب خود را آزاد اظهار میكنم. مقصود ما از مهاجرت به كشور شما این است كه دولت عثمانی روابط دو دولت ایران و عثمانی ـ كه هر دو مسلمان هستند ـ محترم بدارد.
حسن رابطه به نفع طرفین است. دولت عثمانی قسمتهایی از ایران را اشغال كرده ، ادامه این وضع به مصلحت شما نیست، مردم ناراضی هستند و اگر ما در محل اختلافاتی داریم، خودمان آن را حل و فصل خواهیم كرد. خلیفه عثمانی گفت: شما در حكومت مشروطه تاكنون كار مفیدی انجام ندادهاید.
مدرس پاسخ داد: این طور نیست. ما كارهای زیادی انجام دادهایم. امنیت به وجود آوردهآیم، تأسیس اداره پست و پستخانه از كارهای ماست. ما هر روز با تمام دنیا در مكاتبه هستیم. حال آنكه هنور دولت شما پستخانه ندارد.
بیانات مدرس ، خلیفه عثمانی را تحت تأثیر قرار میدهد. لذا خلیفه میگوید: اینجا كشور خودتان است. 13
پی نوشت
1ـ مدرس قهرمان آزادی ، ج 2، ص 668
2 ـ شرح زندگانی من با تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج 3، ص 465ـ463
3 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر، ص 202 و مدرس، ج 1، ص 244.
4 ـ مدرس ، ج 1، ص 194
5 ـ این گفتگو را یكی از علما نقل فرمود ولی مأخذ آن را فراموش كرده بودند.
6 ـ صحیفه نور، امام خمینی (ره) ، ج 4 ، ص 42
7 ـ مدرس ، ج 1 ، ص 187
8 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر ، ص 203
9 ـ همان ص 77
10 ـ روشن و درخشان
11 ـ مدرس ، ج 1، ص 209
12 ـ همان ، ج 1 ، ص 241
13 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر ،ص 41-40
گسترهی به نسبت وسیعی از نویسندگان و اهل قلم ایرانی در خصوصشخصیت مدرس، قلمفرسایی نمودهاند. این نوشتهها، حجم قابل توجهیاز آنچه مربوط به ویژگیهای مدرس است را تشكیل میدهد. از رهگذرآنچه بیان گردید، تلاش میشود تا برخی از این نوشته ها مورد بررسیقرار گیرد.
ملك الشعرای بهار از جمله نویسندگانی است كه در مورد مدرس وویژگیهای شخصیتی وی، دست به قلم برده و به قضاوت پرداخته است.او در این خصوص معتقد است:
«یكی از شخصیتهای بزرگ ایران كه از فتنه مغول به بعد،نظیرش بدان كیفیت و استعداد و تمامی از حیث صراحت لهجهو شجاعت ادبی و ویژگی های فنی در علم سیاست و خطابه وامور اجتماعی دیده نشده، سید حسن مدرس (اعلیاللهمقامه)است. ما رجال اصلاحطلب و شجاع و فداكاری مانندامیركبیر، سید جمال، امینالدوله، سیدعبدالله بهبهانی،سیدمحمد طباطبایی، سیدجمال اصفهانی و ملكالمتكلمین(اعلی الله مقامهم) و غیر ایشان بسیار داشته و داریم كه هر یكاز این بزرگان، شخصیتهای برگزیده و تاریخی میباشند، امامدرس از حیث تمامی، چیز دیگر بود. در مدرس، جنبهی فنی وصنعتی و هنری بود كه او را ممتاز میكرد. علاوه بر آنكه ازجنبهی علمی و تقدس و پاكدامنی و هوش و فكر نیز دستكمی از هیچ كس نداشت، سرآمد تمامی این خصال، سادگیبساطت و شهامت آن مرحوم بود و مهمتر از همه، ازخودگذشتگی و فداكاری او بود كه در احدی دیده نشده است.»
بهار در ادامهی شخصیت پردازی خود از مدرس و فعالیتهایسیاسی او كه گاه مورد انتقاد برخی قرار میگیرد، چنین میافزاید كه«مدرس با تغییر قانون اساسی و خلع شاه به آن طریق از لحاظ حقوقیمخالف بود. وی از احمدشاه راضی نبود. در انتخابات دورهی پنجم،احمدشاه به درباریانی كه معروف بود هزار رأی دارند، سپرده بود كه بهشاهزاده سلیمان میرزا رأی دهند. مدرس كه این را شنید، گفت:«پادشاهی كه به حزب سوسیالیست رأی بدهد، منعزل است.»
اگر چه بهار در خصوص ویژگیهای شخصیتی مدرس، سخن بهوالایی و وفور گفته،اما به دلیل وجه غالب فعالیتهای مدرس در عرصهیسیاست، لاجرم قلم در حوزهی سیاست و فعالیتهای سیاسی او بیشتررقم میخورد. از این رو، بهار در تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ضمنبیان اختلافات دو حزب سوسیالیست و اصلاح طلب، متذكر میشود كهحزب دوم در مجلس چهارم، اكثریت داشت و از حمایت بازاریان وتودهی مردم برخوردار بود و مدرس نیز از جمله آنان محسوب میشد.وی سپس اشاره مینماید كه سوسیالیستها، اغلب اصلاح طلبان را كهعلما نیز از ایشان بودند به «فناتیزم» ]تعصب[ و ارتجاع متهم میكردند و ازآن به مثابه حربهای برای كوبیدن ایشان سود میجستند. بهار، چگونگیمقابلهی مدرس با این گونه برچسب زنیها را چنین بیان میكند: «روابطعلمای روحانی و طبقهی بازاری به هم خورد و دو دستگی بزرگی درشهر به وجود آمد و پیداست كه اصلاح طلبان از این وضع به نفع خودشانو به زیان سوسیالیستها استفاده میكردند. اینجا باید اقرار كرد كهفاصلهی بین نهضت روحانی و اصلاح طلبی، بسیار قلیل مینمود...سهلترین وسیله برای خرد كردن حریف، استعمال این سلاح ]فناتیزم[بود، اما مرحوم مدرس (اعلیالله مقامه) كه جزو سردستگان حزباصلاح طلب قرار داشت، اهل این حرفها نبود. وسعت مشرب او درسیاست، او را از طبقهی «فناتیك» به كلی جدا ساخته بود. مدرس، خودرا مردی سیاسی و عالم به رموز تمدن میدانست؛ بنابراین یك بار هماجازه نداد كه رفقای او، این اسلحهی كهنه را به كار برند.»
بهار در ادامهی بحث خود چنین میافزاید:
«او هرگز متوسل به حربهی دین و سلاح مذهب نگردید. كمالملاحظه را در این باره مبذول میداشت. خاصه كه اعتقاد او درمجلس چهارم در میان افراد اكثریت به كسانی بود كه با انفكاكقوهی سیاسی از روحانی موافق بودند و نمیتوانست به خلافعقیدهی آنها، سیاستی به دست گیرد، در حالیكه خودش اینكاره نبود، یعنی از مجلس سوم، مزهی مضار این سیاست را درككرده بود... معهذا... جراید سوسیالیستها به بهانهی هجوم بهآخوند بازی و كهنه پرستی، به اكثریت نیش میزدند و آنها راانگلوفیل میخواندند.»
بهار در خصوص صفات شخصیتی مدرس میگوید:
«مرحوم مدرس در نجفاشرف و اصفهان تحصیل كرده بود و درآغاز مشروطیت در اصفهان توقف داشت و به هواداری مشروطهمشهور بود و از طرف علمای نجف، جزو علمای طراز اولمعین شده بود. روزی كه وكلای مجلس برای شركت در مجلسدوم از اصفهان، به طرف تهران، حركت میكردند، دیده شد كهسیدی ضعیف، اسبابهای ساده و مختصر خود را در یك گاریتكاسبه نهاده، خود هم بر آن مركب سوار شده و به طرف تهرانبرای شركت در مجلس حركت میكند. این مرد عجیب ، سیدحسن مدرس بود. به تهران آمد و در مجلس دوم، جزو حزباعتدال بود. در بین مجلسدوم و سوم، در دیكتاتوریناصرالملك و در یكی از مجالس عمومی كه دولت ونایبالسلطنه به منظوری سیاسی تشكیل داده بودند، سیدحسنمدرس نطقی كرد كه مجلس به آن بزرگی به هم خورد و نطق اوبه هواداران قانون اساسی و بر ضد خیال ناصرالملك بود.مرحوم سپهسالار تنكابنی در مجلس به مدرس حمله كرد ومدرس هم به تعرض از مجلس برخاست. تق و لق شد.خواستند او را توقیف كنند، میسر نشد. از این رو شهرت سیاسیمدرس شروع شد و در انتخابات تهران وكیل شد و وارد مجلسسوم گردید... در آغاز سقوط قاجاریه كه مدرس و من در اقلیتبودیم و تقریباً سیاست رجال ایرانی میرفت كه روشن بشود.من با وزیر مختار دولت شوروی ملاقاتهای زیادی میكردم وبا اعضای سفارت و افراد مهم آن زمان، مانند آقای بگوف وآقای چاپگین و وابستهی نظامی و غیره هم رابطهی دوستانهداشتم. شبی از سید حسن مدرس، صحبت به میان آوردیم و مناز رویهی او تمجید كردم. آقای وزیر مختار گفت: مدرس نوكرانگلیس است. گفتم شما در اشتباه هستید و دلایلی آوردم. وزیرمختار گفت: هر كس نوكرما نباشد، ما او را نوكر انگلیسمیشناسیم.»
بهار در فرازی دیگر از نوشتههای خویش، مدرس را چنین توصیفمیكند:
«مدرس، مجتهد مسلم بود. فقیه و اصولی بزرگ بود. به تاریخ ومنطق و كلام، آشنا و در سخنرانی و خطابه در عهد خود همتانداشت و چون عوام فریب نبود و پاكدامنی و ثبات عقیده در اوبی اندازه قوی بود، هیچگاه درصدد دفاع از حملهها وتهمتهایی كه به او زده میشد، برنمیآمد. همچنین، هتاك وبی نزاكت و مفتری نبود. حقایق در افكارش بیشتر متمركز بود تاظاهر سازی و مردم فریبی و یكی از اسرار موفقیتهای او درخطابه نیز همین معنا بود. كینهجویی در آن مرحوم وجودنداشت. به اندك پوزشی از دشمنان گذشت میكرد و از آنها بهجزیی احتمال فایدهی عمومی، حمایت مینمود و احساس رادر سیاست دخالت نمیداد.»
شاید جالبترین نوشتههای عبدالله مستوفی در مورد مدرس، مربوطبه مصاحبهی او با مدرس برای قانع كردن وی به حمایت از رضاخانباشد. در مكتوب این مصاحبه چنین میخوانیم:
«معلوم است، سوسیالیست ها هم برای كارچاقی سردار سپه درنوبت خود بیمیل نبودند كه مدرس را آرام كنند تا كار به جاهاینازكتری نكشد. در یكی از مذاكرات سران حزب كه من همحاضر بودم در اطراف ضربت مدرس و افتادن سردار سپه ونتایج آن برای كشور، هر كس چیزی میگفت... ولی همگی حتیمن هم معتقد بودیم كه حیف است این مرد فعال و با جربزه ازبین برود. رفقای حزبی چون سابقهی مرا با مدرس میدانستند،به من پیشنهاد كردند بروم با او صحبتی بدارم، شاید از شدتمخالفت او كاسته شود. بعد از ظهر فردای آن روز، به منزل سیدرفتم. مدرس در اتاق خود نشسته بود و چند نفری نزد او بودند.من هم بعد از ظهر در اداره، محاكمهای داشتم و نمیتوانستم درحاشیهی مجلس منتظر وقت مناسبتری شوم. از توی حیاطبعد از مبادلهی سلام به آقا گفتم: من به شما عرضی دارم. سیدبزرگوار گفت: الان بیرون میآیم با هم قدری در حیاط قدممیزنیم. من به سمت دیگر حیاط كه كسی در آنجا نبود رفته ویكی، دوباری از بالا به پایین، رفت و آمد كردم. سید رسید. پساز طی تعارفات معمول، وارد مقصود شدم. به او گفتم: تصورنمیكنید برای متنبه شدن سردار سپه این اندازه اقدام كافیباشد؟ گفت: خیر. باید لامحاله دستش از ریاست وزرا كوتاهشود. گفتم: در این شش هفت ماههی ریاست وزراییش خوبكاركرده و قدرت و عظمت قشون را خیلی زیاد نموده و بهواسطهی قدرت نظامی، مالیات های عقب مانده هم وصولشده و دوایر دولتی اعتباری پیدا كردهاند كه نظیر آن رامدتهاست در این كشور كسی ندیده است. حیف است اینقدرت و اختیار و وحدت و مركزیت از بین برود و هرج و مرجو ضدیتهای سابق جانشین آن بشود. امروز بهواسطهی قدرتو مواظبت این مرد و مركز گرفتن حكم دولت، هر تصمیمی درهر قسمت از كارها بگیرند، روی كاغذ نمیماند و فوراً اجرامیشود و احكام و اعمال از او ملاحظه دارند ، كارها به لاقیدیو بیاعتنایی و سرهمبندی واگذار نمیشود و نظم و نسقحسابی در كار آمده است...
سید گفت: سگ هر قدر هم كه خوب باشد، همین كه پای بچهیصاحبخانه را گرفت، دیگر به درد نمیخورد و باید از خانهبیرونش كرد.
دیدم این مرد نطاق، با یك ضربالمثل دهاتی تمام دلیلهایی راكه من آورده بودم و خیال داشتم باز هم مقداری برآن بیفزایم،گفته و نگفته همه را از پایه خراب كرده و روی هم ریخت، ولیمن مأیوس نشدم و از راه نقضی مقصود خود را دنبال كرده،گفتم: توجه میفرمایید كه بیرون كردن او چه زحماتی دارد؟سمتیكو هنوز چشم طعمش از كردستان برداشته نشده و باوجود عدهی قوای دولتی، هر روز از خاك كردستان عراق بهخاك ایران در تك و تاز است. اشراری كه به واسطهی قدرت اینمرد در همهجا ساكت شدهاند، هنوز ریشه و مایهی شرارت را ازدست ندادهاند. هنوز هم در لرستان، سرجنبانهایی كه مثل مارزخمی مترصد وقت مناسبند، زیاد هستند و اجمالاً ما كارهایزیادی داریم كه دست به آنها نزدهایم، بیست سال از مشروطهمیگذرد و ما جز به این یك نفر كه از هر حیث مواظب همهچیزو همهجا هست، هیچ برنخوردهایم. بر فرض كه به قول شما اینسگ را به این جرم از خانه راندیم، چه كسی را داریم جای اوبگذاریم؟ از همه گذشته، با این نغمههای وحشی كه از قشونجنوب و شمال و شرق و غرب میرسد و به یكدیگردستورتمرد میدهند و همدیگر را اغوا میكنند، چه خواهیمكرد؟ چیزی كه باقی داریم، همین یك كاراست كه اینها دو دستهشوند و جنگ داخلی راه بیفتد. یا همه با هم متحد شوند و ملترا با اسلحهی خویش زیر پا كنند و (...) سید مجال نداد كه منباقی ادلهی نقضی خود را بیاورم. حرف مرا قطع كرده، گفت: بههمین جهت است كه من معتقد شدهام باید ریشهی این فساد راهر چه زودتر كَند. آخر آدم باید جرأت بكند بیست تا سواردست یكی بسپرد و از یاغیگری او در امان باشد. مرغی را كه دمصبح، شغال خواهد برد، بگذارید سرشب ببرد. لا محاله ازكشیككشی تا صبح، خودتان را راحت كردهاید.
دانستم كه سید در این امر كاملاً رادیكال است و منطق و طرزفكرش به قدری در این زمینه قوت گرفته است كه با هر بیانی ازمنظور اصلی خود برنخواهد گشت. با هم به اتاق آمدیم. یكاستكان چای برای من ریخت و بعد از صرف چای از هم جداشدیم.»
عبدالله مستوفی در جای دیگر مینویسد:
«اگر كسانی كه همعقیدهی مدرس بودند، مانند دكتر مصدق،مشیرالدوله و مستوفی الممالك، رشادت وی را داشتند و با اوهمكار و هقمدم میشدند، میتوانستند با همهی تشرهاینظامی، از عهدهی برانداختن قدرت سردار سپه برآیند، اما آنانملاحظات دیگری مانند جلوگیری از خونریزی، تولید فساد وانشقاق میان قوهی نظامی و عامهی مردم را داشتند كه مدرس ازاین افكار به دور بود.»
حسین مكی، نمایندهی ادوار 15، 16 و 17 مجلس از اراك و تهراناست كه نوشتههای زیادی از خود به جای گذاشته است كه مهمترین آنهاتاریخ بیست سالهی ایران میباشد. نوشتهی یاد شده، وقایع دورانرضاشاه را از ظهور تا سقوط به نمایش میگذارد. مكی در ضمنقلمفرساییهای خویش، دربارهی مدرس نیز به بحث میپردازد:
«یكی از وكلای شجاع دورهی چهارم، سیدحسن مدرس بود كهدر این دوره علاوه بر مقام نایب رییسی اول مجلس، لیدراكثریت مجلس هم بود و چنان كه بعد خواهیم دید در اینكابینهی قوامالسلطنه و كابینههای بعدی، وظایف بسیار مهمیرا برعهده گرفت، به گونهای كه درتاریخ سیاسی قرن اخیر ایران،سطور پرافتخاری را اشغال كرده است، زیرا مدرس از جملهكسانی بود كه برای جلوگیری از حكومت خودمختاری ودیكتاتوری و برای جلوگیری از قدرت روزافزون و خطرناكسردار سپه با رفقای همدست خود، نقشهای بسیار خطرناكی را بازی كرد كه در نتیجه به قیمت خون او تمام شد، به این معنا كهپس از سالیان دراز در زندان و تبعید به سر بردن، بالاخره شربتشهادت نوشید و با كفنی خونین، به خاك تیرهی این سرزمینمدفون شده است.»
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 22,ژانویه,2025