سمیه اسماعیلی مقدم
سمیه اسماعیلی مقدم
 "منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت...هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات..."
خلاصه ای از زندگینامه ی دکتر جواد حائریان اردکانی و گزیده ای از خاطرات فرزندان ایشان را از ویژه نامه ی نودمین سال تولد دکتر آماده کردم که با خواندن این زندگی و خاطراتش به بزرگی مرحوم دکتر جواد حائریان و همسر مرحومه شان بیش از پیش پی بردم؛ از روش ومنش ایشان که به عنوان الگویی انسانی برای ما و همشهریان ایشان وپزشکان و دیگر پرسنل بیمارستان ها به یادگار خواهد ماند...در آغازین ماههای نودو دومین سال تولدشان روحشان شاد و یادشان گرامی. 
دکتر جواد حائریان اردکانی متولد 7آباناه1301 نام پدر آشیخ محمد(متولد1268) فرزند حاجی ملا عباس معروف به مدیر(به دلیل اینکه معلم ومدیر مدرسه ی تازه تاسیس فردوسی در اردکان شده بود) و نام مادر خانم سلطان فرزند حاج محمد ابراهیم، در مدت اقامتی که در مشهد داشتند دیده به جهان گشود و 9ماه پس از تولد دکتر جواد حائریان به اردکان باز گشتند.
زمانی که انتخاب نام خانوادگی مرسوم و مجبور گردید آشیخ محمد نام خانوادگی حائریان را برگزید(حائر نام برکه ایست در نزدیکی محل شهادت شهدای کربلا)
دکتر حائریان در 17سالگی مادر خود را از دست داد، آشیخ محمد با دختر 4ساله اش بعد از فوت همسر و قبول کردن سرپرستی فرزندان پسر از دست رفته اش یکسال و نیم بعد از فوت همسرش ، تا آخر عمردیگر ازدواج نکرد.
پدر دکتر جواد حائریان هر چند که با جذبه و سخت گیر بود ولی یسیار دلسوز شاگردان و فرزندانش بود و فردی مقید به نماز و روزه و تلاوت قرآن و صله ی رحم بود.
دکتر جواد پس از پایان تحصیلات ابتدایی به نجاری مشغول شد و مدتی نیز همراه آسید حسن طباطبایی(برادر همسرشان) در انارک نایین به نجاری پرداختند.سپس در دفتر گاراژ عموی خود(عبدالله پرنده ثانی) به امور مربوط به حمل و نقل پرداختند و در کنار آن گواهینامه ی مربوط به رانندگی کامیون را نیز اخذ کردند)، در تمام این مدت نیز هیچ گاه آموختن را کنار نگذاشتند بعد از اخذ دیپلم به حرفه ی معلمی در اردکان مشغول شدند.
در سال 1320 برادرشان آقای علی حائریان را به دلیل ابتلا به بیماری در جوانی از دست دادند و بخاطر حفظ کیان خانواده ی برادر که یک پسر (مرحوم دکتر رضا حائریان) و دو دختر(خدیجه خانم همسر مرحوم آقا مجتبی طباطبایی و ملکه خانم همسر احمد آقا دوراندیش)داشت با همسر برادر خود در سال 1321ازدواج نمودند و به خاطر فرزندان برادر به فرزندان خویش عرض نمودند که مرا "آقا عمو" صدا بزنید.
در سال 1331 در کنکور پزشکی شرکت نمودند و در مشهد به آموزشگاه عالی بهداری وارد شدند، دوره کار تجربی را به مدت 3 سال در روستای "نیستانک نایین" و 4 سال در زمینه ی بهداشت و درمان شهرستان نائین خدمت کردند.
تکمیل تحصیلات پزشکی ایشان سال 1339 دانشگاه فردوسی مشهد به همراه برادرزاده شان (دکتر رضا حائریان) به مدت 4 سال، و سال 1343 فارغ التحصیل شدند و برای خدمت به اردکان برگشتند و تا همین چند سال پیش نیز طبابت می کردند.
.....................................................................................................
خاطره ای از زبان دکتر محمد حائریان (فرزند دکتر):
...فقط بیست و یک سال با پدر اختلاف سن دارم. مادر بزرگ و عموی من به فاصله ی کوتاهی از هم دیگر فوت شدند و پدر در سن بیست سالگی با مادرم که همسر عموی مرحوم بودند ازدواج کرد؛ من اولین زاده ی این ازدواجم. عمو سه فرزند به جا گذاشت خواهرانم خدیجه و ملکه و برادر مرحومم رضا. و از مادربزرگ دو فرزند به جا ماند: یک پسر که دکتر جواد حائریان است و یک دختر که تنها عمه ی ماست...یک روز مرحوم مدیر تصمیم گرفتند که آقاعمو باید طبیب شود برای اینکه تا آن وقت هیچ طبیبی در خانواده نبود...
و همچنین افتخار می کنم که برادر رضا حائریان هستم. رضا نه تنها برادر بزرگ من بود بلکه برای همه ی ما پدر بود. در مهربانی و سخاوت نمونه بود. مطب رضا در مشهد یکی از شلوغ ترین مطب های شهر بود. در مراسم خاک سپاری اش یکی از همکارانش گفت که در داروخانه ی محل، حساب مخصوصی باز کرده بود برای مریض های بی بضاعتش که توانایی خرید داروی خود را نداشتند...
.....................................................................................................

خاطره ای از زبان دکتر احمد حائریان(فرزند دکتر): 
...در آن زمان(1343) اردکان دو پزشک داشت مرحوم آقای دکتر پزشکی و دکتر حبیب الله کلانتری، صبح ها در بهداری اردکان بودند ولی محل سکونت و مطبشان در میبد بود.آقا عمو(دکتر جواد) که اضافه شد، شدند 3نفر ولی تمام بار طبابت شب به عهده ی آقاعمو بود، بیمارستان اورژانس هم نداشت و کشیک شب هم در کار نبود. شهر تلفن خودکار هم نداشت و مرکز تلفن پس از پایان شیفت شب (حدوداً 10شب)، تلفن منزل ما را به بیمارستان وصل می کرد تا صبح روز بعد که اگر کاری بود بتوانند تماس بگیرند.
آقاعمو یک موتور سیکلت داشت که هم با آن سر کار می رفت و هم به عیادت بیماران، کیف دستی قهوه ای رنگ کوچکی داشت که همیشه همراهش بود، در آن گوشی و فشار سنج بود.
مرحوم مادرم زنی بسیار بخشنده بود بارها می گفت پول را فقط به این جهت دوست دارم که به مستحقی ببخشم آخر او دختر مرحوم آقا سید محمد صادق، روحانی و پیش نماز محل بود که در زهد و پارسایی زبانزد بود. مادرم شوربا یا آبگوشت می پخت برای بیمارانی که آقا عمو می گفت بضاعتی ندارند حتی برای پختن شوربا؛ یا خیرینی بودند که پول در اختیار آقاعمو می گذاشتند برای کمک به هزینه ی دارویی بیماران بی بضاعت و آقا عمو این پول را در اختیار داروخانه می گذاشت تا با علامتی که روی نسخه می گذارد داروخانه از بیمار وجهی دریافت نکند.
مردم به آقا عمو"دکتر جواد" می گفتند و به من هم که بعد از سربازی در اردکان به عنوان دندانپزشک مشغول به کار شدم دکتر احمد، وبه همسرم (دکتر شمس اردکانی) هم عاروس (عروس) دکتر جواد. به نظرمن این الفاظ ساده و بی آلایش دنیایی از صفا و صمیمیتشان بوده است...
....................................................................................
خاطره ای از زبان جمیله فاضل( همسر دکتر علی حائریان):
خدایش بیامرزد "بی بی" مادرشوهرم نمونه ی نابی از صبوری و مهربانی بود. در کنار هم این دو زیبا زندگی می کردند. با وجود خانه ی پر رفت و آمد رابطه ی قشنگی پر از عاطفه و عشق با هم داشتند. 
به خاطر می آورم روزی که در خانه با بی بی تنها بودم، آقا عمو در مطب که آن سر خانه بود مشغول ویزیت بیماران بودند که ناگهان رعد و برق زد و صدای بسیار بلندی از آسمان به زمین آمد، شنیدم که آقا عمو هراسان و با صدای بلند فریاد می زد:" بی بی نترس من دارم می آیم چیزی نیست، فقط رعد و برق است"...
..........................................................................................
از زبان فاطمه حائریان(فرزند دکتر):
.... پدرم آق عمو و بی بی مادرم در کنار ما سه خواهرم، خدیجه، ملکه و مریم و شش برادرم رضا، محمد، علی، محمود، احمد و مصطفی، پدر بزرگم(آقای مدیر)، عمه ام(فاطمه) زندگی می کردیم از جمع یاد شده پدر بزرگ و برادرانم رضا و مصطفی به رحمت حق پیوسته اند.
در سالهای 31-35 آغ عمو و رضا در مشهد و بقیه در اردکان ساکن بودیم، بعداز پایان 4سال اولیه ی تحصیل 4سال بعدی سال 36-40 در نائین بودند( روش تحصیل اینگونه بود 4 سال درس و 4 سال کارو مجدداً 3 سال درس ) سال 40-43 در مشهد ساکن شدیم تا دوره ی 3ساله ی درس پدر نیز تمام شود.
طبع بلند، همراهی و آسان گیری بی بی همیشه خانواده را یاری می داد که سختی ها را بر خود هموارتر ببیند. بی بی را به یاد می آورم در صبرش بر مصائب؛ او را به یاد می آورم در تلاش همیشه اش برای شاد کردن دل اطرافیان به خصوص بچه ها.
او را به یاد می آورم در مدیریت امور خانه در آن روزهای نداری و باز هم لبخند و باز هم آسان گرفتن و همراهی.
به یاد ندارم بگو مگوهای زن و شوهری را در حضور بچه ها مطرح کرده باشند. بی بی سواد نداشت و آغ عمو با شوق و ذوق وسایل تحصیل را برایش فراهم می کرد ، او را به کلاس های نهضت سواد آموزی می برد...گاهی زمانه ای را که امثال بی بی به خاطر زن بودن از علم آموزی منع می کرد را سرزنش می کنم...
.....................................................................................
از زبان دکتر علی حائریان (فرزند دکتر):
من به داشتن این پدر افتخار می کنم، دکتر جواد پزشکی است که سوگند نامه ی بقراط را تمام و کمال به کار بسته است. پزشکی که در هیچ زمانی از انجام وظیفه اش نه تنها کوتاهی نکرد بلکه بسیار فراتر از وظیفه به درد مریض هایش رسیده است...
.................................................................................
از زبان دکتر رضا داوری اردکانی(تولد 1312- استاد تمام فلسفه)
... وقتی فضل و ذوق و و متانت و ادب و تواضع نیز به فضایل (ایشان ) افزوده شود صاحبش می تواند نه فقط برای جوانان بلکه برای همه اسوه باشد. ممکن است کسانی گمان کنند که شخصی با آمادگی دائم برای خدمت و تواضع در برابر خُرد و بزرگ بر خود سخت می گیرد و سختی می کشد شاید اینان غافلند که آسودگی خاطر و طمانینه با صفای دل و ادای وظیفه و آمادگی برای خدمت به دیگران و خود را بزرگ ندیدن حاصل می شود. هر کس هر چه بکارد می درود و هر طور زندگی کند نتیجه و حاصلی متناسب با شیوه ی زندگی خود بدست می آورد.
آدمیان در زندگی خود چیزهایی بدست می آورند که بعضی از آنها ماندنی ست و بعضی دیگر دیر نمی پاید آنچه می ماند نام نیک و یادگار شایسته است. دکتر حائریان نام نیک دارد و فرزندانی پرورده است که هر یک در جای خود نمونه اند.
..............................................................................
از زبان" سید محمد رضا خاتمی":
...نیاز مندی مردم به دکتر جواد حائری سبب نشد که لحظه ای احساس غرور کند و به خود ببالد.
من می توانم شهادت دهم؛ علیرغم اینکه جای آن داشت تا دکتر حائریان به عنوان یک پزشک کارآمد و مجرب خود را بالاتر از مردم ببیند و با تکبر و غرور با آنها برخورد داشته باشد هیچ گاه دچار این آفت نشد و وقت خود را لحظه ای از خدمت و کمک به مردم دریغ نداشت.این جنبه شاید مهم ترین جنبه ای باشد که ما امروز کمبود آن را حس می کنیم؛ افرادی که صاحب مقام و مکنت و ثروت و علم هستند اما واقعاً با مردم باشند! مردمی باشند! کنار مردم باشند و رنج مردم را حس کنند و بتوانند با آن ها هم دلی و هم سخنی و هم زبانی پیدا کنند! آقای دکتر حائریان از این جنبه بسیار شخصیت برجسته ی والایی داشتند.

از زبان " سید مهدی واحدی اردکانی":
گشود او چشم خود در بیت پُر مهر 
بیامد والدش را خنده بر چهر 
"مدیر" آنگه، بگفتا او جواد است
همان نامی که بخشش را نماد است
به مکتب رفت و قرآن را بیاموخت
سپس درس دبیران را بیاموخت
گزید او کسب و پیشه در جوانی
که دارد با تعلم همزمانی
تلاش و همتش نیکو ثمر داد
ورودش در طبابت را خبر داد
چو فارغ شد، بیامد موطن خویش
شود شافی، علیل و باطن ریش
بشد اوقات او وقف مریضان
نمود او عمر خود صرف عزیزان
پدر هست و عمو در خانه ی خویش
صفا بخشد همی کاشانه ی خویش
سخن از حرمت حائریان است
دعایم عزت حائریان است. 
یاد تمامی بزرگ مردان و بزرگ زنان تاریخ ایران در هر دیاری گرامی باد. سمیه اسماعیلی مقدم متولد رفسنجان

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا