نوحه خوانی همزمان چهار مداح بر چهار قبر کنار هم در خلدبرین!
دنیا گذرگاه محبت و عشق است، و اما در این گذرگاه، کینه و نفرت هم هست
دیروز عصر در دومین روز سرد زمستان امسال، که مصادف با اربعین حسینی بود، مراسم هفتمین روز درگذشت پدر در خلدبرین یزد برگزار شد، مجلسی کوچک و آرام و ساده، چرا که بدلیل سردی بیش از اندازه هوا به دوستان اطلاع رسانی نکردیم، و گلایه ها را نیز که همچنان ادامه دارد، به جان می خریم.
مراسم سوم و هفت و چهلم چهار مرحوم که در کنار هم دفن شده بودند، همزمان شده بود و سه مداح با فاصله ای اندک و بر سر سه گور نوحه می خواندند، که مداح چهارم نیز بر سر گور پدر خواندن را آغاز کرد! بدلیل شتابی که مداح برای مجلس بعدی داشت حاضر نشد که مراسم را دیرتر شروع کند و این مسئله شامل حال سه مداح دیگر نیز می شد.
صدای مداحان در هم پیچیده بود، مداحی از فراق پدر و مداحی از فراق مادر و مداحی از فراق فرزند می گفت و بعضی چیزی نمی فهمیدند و بعضی سوزناک گریه می کردند. کیک و رطب و «تر حلوا» مدام در بین حاضرینی که بر روی صندلی ها نشسته و یا کنار قبرها ایستاده بودند توزیع می شد و هیچ نظارتی نیز بر چگونگی عملکردها وجود نداشت.
برای انجام مراسم سوم و هفتم از طرف صاحبان عزا هزینه های زیاد بی فایده ای برای کرایه صندلی و سیستم صوتی و شیرینی و گل و ... می شود که می تواند در جاهای بهتر و به شیوه درستری هزینه شود.
یک مکان واحد و با یک یا چند مداح واحد و سیستم صوتی و صندلی های ثابت جایش در خلدبرین خالی می باشد. می شود در خیابان ورودی خلدبرین یک گرمخانه با سالن پذیرایی مجهز ساخته شود و صاحبان عزا پول هزینه ها را بعنوان «خیرات» به این مرکز اهداء نمایند و این مرکز در طول سال ظهر و شب از گرسنگان و نیازمندان و حتی صاحبان عزا با بهترین غذاها پذیرایی نماید.
در ورودی خلدبرین که روزبروز در حال بزرگتر شدن است، جای مرکز اطلاع رسانی نیز خالی می باشد، مرکزی که براحتی آدرس و مشخصات محل قبر مورد سوال را نشان دهد. گاه چند مراسم دفن و تشییع همزمان برگزار می شود و کسانی که دیرتر به خلدبرین می رسند، نمی دانند که فرد تازه مرحوم شده در کدام قسمت خلدبرین قرار است دفن شود.
مراسم سوم و هفتم پدر تمام شد و ما نفهمیدیم که فلسفه برگزاری مراسم سوم و هفت چیست و از کجا و چگونه باب شده است؟ و آنچه که مداحان بر سر گور می خوانند، چه ربطی به مرده ای که در قبر است دارد؟
قدم زدن در قبرستان و نگاه به سنگ قبرها، یادمان می آورد که ما نیز «دیر» و «زود» عاقبت به این مقصد خواهیم رسید، و فقیر و غنی، بزرگ و کوچک، همسان و با لباس مشترک زیر خاک خواهند خفت. اینجا حتی سفارشی و با انعام زیاد مرده شستن نیز تفاوتی به حال مرده نمی کند. اینجا حتی قبر گشادتر هم با خاک پر می شود. اینجا مرده ها همه یکسان بزیر خاک می خوابند و اما قضیه اعمال و کردار و حساب و کتاب، خود حکایت دیگریست. اینجا در کنار پدر هشتاد و دو ساله، جوان هیجده ساله هم خاک است، و یک سوال بزرگ که آیا سوزها با هم یکسان است و آیا می توان سوز و داغها را با هم مقایسه کرد؟
روزبروز از تعداد سنگ قبرهای مرده های مسن و سالمند کم شده و به سنگ قبرهای مرده های جوان اضافه می شود، و ما حیرانیم که اینهمه تصادف و سکته و سرطان چرا؟
بر سر قبر پدر، دوستی از حکایت قصاص جوان هیجده ساله ای که چهار سال قبل جوانی را در یزد کشته بود گفت، و در غروب سرد خلدبرین، عاقبت بغض در گلو مانده ما بخاطر حال و روز مادر و پدر «قاتل» و «مقتول» شکست. دو جوان، با عزادار کردن و در سوگ نشاندن پدر و مادر و اقوامشان، در خلدبرین زیر خاک هستند، که اگر نبود یک اشتباه و خطای کوچک، اینچنین دلها داغدار و چشمها اشکبار نمی شد. یک نگاه غضبناک، یک تهدید زبانی، یک قرار برای دعوا در «محله»، یک دعوای بچگانه و یک ضربه چاقو و دیگر هیچ! مادر جوان از دست داده داغدار، تا مادر جوان قاتل را داغدار نکرد، داغش سرد نشد! برای قاتل و مقتول جوان، فاتحه ای می خوانم و ....
داغ یعنی چیزی که قلب و روح را بسوزاند و اما همه کسانی که مرده هایشان را تا آرامگاه ابدی بدرقه می کنند داغدار نیستند، و نمی توانند داغدار باشند. فراق با داغ بسیار تفاوت دارد و این نکته مهمی است که می بایست مداحانی که بر سر خاک و بخاطر مردگان برای زندگان می خوانند، در نظر داشته باشند.
زمان برگزاری مراسم ختم در مسجد برخوردار، سه نفر از چهار روحانی که توسط مسجد برای انجام مراسم دعوت شده بودند، قبل از ورود به صحن مجلس و سخنرانی از ما نام و فامیل «متوفی» را پرسیدند و بعد، رفتن تا از فضایل کسی که نامش را تازه فهمیده بودند بر بالای منبر سخن بگویند! دست اندرکاران مسجد نکرده بودند که حداقل شب قبل نام و مشخصات مرحوم را به سخنران بدهند تا تحقیق کوچکی در رابطه با این شخص داشته باشند و اینگونه است که حرف سخنرانان حتی در مجالس ترحیم نیز بر دلها اثر نمی کند. وقتی کسی نادانسته و برحسب وظیفه و بخاطر دستمزدی که می گیرد از فضائل یک شخص دعوت می کند، چگونه می خواهد چیزی را که خود باور ندارد دیگران باور کنند.
پدر همچون میلیون ها پدر دیگری که مرده بودند، و همچون پدرش که مرده بود، مرد و ما نیز همچون دیگر زنده ها یکروز می میریم و اما این مرگ ها چه چیز را تغییر می دهد!؟ اگر نهایت بهره بری از دنیای خاکی همین یک متر خاک و دو متر کفن است، پس چرا بخاطر داشتن یک متر خانه و زمین بیشتر، اینگونه حق را ناحق کرده و تلاش می کنیم و خود را به آب و آتش می زنیم؟
همدردی دوستان در این هوای سرد، مرده پدر ما را زنده نکرد و اما بیادمان آورد که «محبت» چیست و از انسانها عاقبت چه به یادگار می نماند. دنیا گذرگاه محبت و عشق است، و اما در این گذرگاه، کینه و نفرت هم هست. حال بعضی بسراغ عشق و محبت می روند و بعضی بسراغ نفرت و کینه و بغض!
مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 13,ژانویه,2025