آری دوسال پیش اینگونه نوشتیم و رستن آغاز کردیم:

 معمولا بهار را فصل شکفتن می دانند و شکوفایی را ارمغانی از نسیم روح افزای آن و زمستان را فصل تاریک یخ زدگی و انجماد تا آنجا که« کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را...»اما گرمای برخاسته از قلوب امیدوارمان به الطاف الهی و پشتکار مطالبه گری بر آنمان داشته تا در اولین روز زمستان سال 90 شمسی در فضای مجازی متولد شویم «هرچند سورت سرمای دی بیدادها کند...».نوزادی بودیم تازه پا و بی ادعا اما با اهدافی بلند و متعالی به اندازه منزلت مردمان راست قامتی که در نخلهای سرافراز تصویرگری شده و با بن مایه ای که هرچه بکاوی جواهراتی بیشتر یابی چون  کوههای ثروتمند آهن و...

گفتیم:

آمده ایم بمانیم و بنمایانیم

آمده ایم بدانیم و پاسخ دهیم

آمده ایم بنویسیم و پی بگیریم

آمده ایم بخروشیم و نخراشیم

آمده ایم تا پا به پای هم برویم تا برسیم و برسانیم.....

و امروز در حالی پایان دو سال حرکت و جوشش را با هم و در کنار هم گرامی می داریم که توانسته ایم با سر نشتر قلم نام پرآوازه بافق را هزاران بار و به انحای مختلف در جهان منتشر کنیم.

«بافق فردا» از سرآغاز ایجاد امیدها کاشته و دلگرمی آفریده آن هم برای مردم،مردمی که هزاران حرف برای گفتن دارند و امروز از این دریچه ارتباطی مطالبی می خوانند که تاییدشان این است:ممنون که حرف دل ما را زدید.

«بافق فردا» اعتماد آفریده همانگونه که دیگر رسانه های بافق، و این در انتخاب اعضای شورای اسلامی شهر از بین مردان رسانه ای بخوبی مشهود است.

«بافق فردا» در این دو سال حس خوبِ دانستن را با جستن و یافتن تلفیق کرده و مهمتر اینکه روحیه خودباوری را در بین خوانندگان خصوصا جوانان بیدار نموده و این دستاوردی است که اگر پی گرفته شود سرانجامش خواستن است و توانستن.

و امروز«بافق فردا» ضمن تشکر صمیمانه از همه کسانی که به هر نحو ما را در بودن و ماندن یاری رسانده اند و قوت قلبمان بوده اند تا استوار و ثابت قدم در جهت کسب رضای خالق و مخلوق گام برداریم از کسانی که شاید از حرفها و نوشته هایمان دلگیر شده اند حلالیت طلبیده و آغاز سومین سال حرکت فرهنگی – رسانه ای مان را با این شعر شاعر شهیر شهرمان کمال الدین محمد وحشی بافقی آغاز می کنیم که:

الهی سینه ای ده آتش افروز    /    در آن سینه، دلی و آن دل همه سوز

 

هر آن دل را كه سوزی نیست دل نیست    /    دل افسرده غیر از آب و گل نیست

 

دلم پر شعله گردان سینه پر دود   /   زبانم كن به گفتن آتش آلود

 

به سوزی ده كلامم را روایی   /     كز آن گرمی ،كند آتش گدایی

 

دلم را داغ عشقی بر جبین نه   /     زبانم را بیان آتشین ده

 

سخن كز سوز دل تابی ندارد   /    چكد گر آب از او، آبی ندارد

 

اگر لطف تو نبود پرتو انداز    /    كجا فكر و كجا گنجینه راز

 

ز گنج راز در هر كنج سینه   /    نهاده خازن تو صد دفینه

 

ولی لطف تو گر نبود به صد رنج   /    پشیزی كس نیابد زان همه گنج

 

چو در هر كنج، صد گنجینه داری  /    نمی خوا هم كه نومیدم گذاری

 

به راه این امید پیچ در پیچ   /    مرا لطف تو می باید دگر هیچ

 

هیات تحریریه بافق فردا

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا