دکتر غلامرضا محمدی /کویر
 
الهی سینه ای ده آتش افروز
 
             در آن سینه دلی وان دل همه سوز
 
هرآن دل راکه سوزی نیست دل نیست
 
دل افسرده غیر از آب وگِل نیست
 
یزدفردا :دکتر غلامرضا محمدی /کویر:بافق، سرزمین نخل و ایمان وآفتاب، شخصیت های بزرگی را در طول تاریخ در دامان خویش پرورده است که وحشی بافقی شاعر شوریده و عارف ایران زمین از آن جمله است.
 
بافق شهری است در کویر با مردمی صمیمی و مهربان، نجیب و اصیل و مؤمن و سخت کوش و خوبان و بزرگانی که دریادلند و پرطراوت و شهیدانی که خورشید تابان از آنان گرمی و عشق وام می گیرد و معنویت و روحانیتی که در پرتو آن برکت و رحمت می بارد.
 
 وجزیره ای است در دریای کویر؛ جزیره ای که قلب زمینش از سنگ آهن است و قلب مردمش ازنرمی و رأفت و محبت. جزیره ای که هرگز خورشید تابانش در خشان تر از خورشید امید و ایمان مردمش نیست. همراه با آتش و عطشی که هرگز از عشق و طلب مردمش پیشی نگرفته است و همه این خصوصیات را در شعرهای آتشین و دل انگیز وحشی، شاعر دلباخته ی آن می توان دید و لمس کرد:
 
دلم پرشعله گردان سینه پر دود           زبانم کن به گفتن آتش آلود
 
به سوزی ده کلامم را روایی          کز آن گرمی کند آتش گدایی
 
دلم را داغ عشقی بر جبین نه           زبانم را بیانی آتشین ده
 
سخن کز سوز دل تابی ندارد      چکد گر آب از او آبی ندارد
 
مولانا کمال الدین محمد وحشی بافقی شاعر بلند آوازه قرن دهم در سال 939 هجری قمری از خانواده ای کشاورز در بافق متولد شد. روزگار کودکی و نوجوانی را در بافق گذراند و از همان روزگار استعداد عجیب او در ادبیات مشخص بود، لذا برادرش مرادی بافقی قدر او را دانست و در پرورش او کوشید. این دو برادر سالها در مکتب ادیب و اندیشمند توانای بافق مرحوم شرف الدین علی بافقی (1) به شاگردی نشستند و بهره ها بردند. سپس در محضر شاعران و ادیبان یزد کسب علم کردند؛ لیکن متأسفانه برادربزرگ و دلسوز و ادیب او قبل از آنکه وحشی به شهرت برسد، دار فانی را وداع گفت واو را تنها گذاشت و به سوز و داغ فراق مبتلا ساخت .
 
وحشی بعد از این درد و داغ ، مدتی در محافل و مجالس ادبی استان شرکت داشت و استفاده کرد و سپس چندی به کاشان رفت و به کار مکتب داری پرداخت و چون طرفی بر نبست، به یزد برگشت
 
وحشی مدتی هم به اراک و جزیره هرمز سفر کرد؛ اما این سفرها طولی نکشید و به یزد مراجعت نمود. او متأسفانه همواره با فقر و تنگدستی دست به دامان بود و علیرغم سفرها و تلاش ها نتوانست تا آخر عمر از این نداری و گرفتاری رهایی یابد و طبع بلندش هم اجازه نمی داد به سراغ پادشاهان و امیران برود و بارها می گفت:
 
ماییم و همین حلقی و پوشیدن دلقی                    یک گوشه نان بس بود و پاره گلیمی
 
حتی با وجودی که در عصر وحشی سنت شاعران سفر به هندوستان بود و دربار گورکانی و امیران و سرداران، شاعران و ادیبان پارسی زبان را به نحو مطلوب می نواختند و صله می دادند، وحشی از ایران پای بیرون ننهاد وبر این راه جد وجهدی نورزیدو بر می آید که مقصود او از شعر و شاعری بیان اندیشه و کار در راستای علاقه و عشقش بوده است، نه کسب مال و جمع کردن زر و سیم.
 
البته او برخی از رجال یزد و کرمان را برای کسب معاش مدح کرده است و دردیوان او قصیده ای هم در ستایش شاه تهماسب ونیز ماده تاریخی درباره وفاتش دیده می شود.
 
از جمله حامیان واقعیِ وحشی، میرمیران، حاکم یزد بوده است و این میرمیران نوه دختری شاه اسماعیل صفوی است و پسرش شاه خلیل الله نیز با صفیه سلطان ، دختر شاه اسماعیل دوم ازدواج کرد و این دو نفرممدوح وحشی بافقی بوده اند. در کتاب تاریخ ادبیات در ایران نوشته ذبیح الله صفا آمده است:
 
«غیاث الدین محمد میرمیران پسر شاه نعمت الله باقی پسر امیر نظام الدین از نوادگان دختری شاه نعمت الله ولی بود، امیر نظام الدین چندی وزارت شاه اسماعیل اول را بر عهده داشت و در جنگ چالدران کشته شد. پسرش نعمت الله باقی شوهر (خانم بیگم) دختر شاه اسماعیل اول بود که به فرمان شاه تهماسب در عقد ازدواج او درآمد و حکومت یزد یافت. غیاث الدین محمد میرمیران پسر او از دختر شاه اسماعیل است و پسر او خلیل الله نیز صفیه سلطان، دختر شاه اسماعیل دوم بزنی داشت».
 
وحشی، مردی حساس، قانع، بلندهمت، گوشه گیر و زودرنج بوده است و در عین حال پاکباز و وارسته و شیدا و عارفی که وصال جانان را مقصد خویش داشته است .او ادیبی توانا و بلند مرتبه بود و بی تردید یکی از شاعران بارز دوران صفوی است که به سبب نازک خیالی ها ،نکته های دقیق و نیز به خاطر احساس و عاطفه رقیقی که داشته به شهرت رسیده است او یکی از سر امدان داستان های عشق و دلدادگی است که پس از نظامی گنجوی در عرصه ادب ایران درخشیده است.
 
کلام وحشی بر خلاف تخلص او و حشی و غریب نیست و با دلهای پریشان آشنایی دارد و با شکسته خاطران و جگر خستگان روزگاران مأنوس است .او بیشتر به سبب غزل هایی که تجربه یک عشق واقعی را به طور غریبی منعکس می کند شهرت دارد این غزل ها که به تازگی مضمون و سادگی بیان معروف است بر دل می نشیند و آدمی را به شور و اشتیاق می کشد و خواننده را به دنیایی می برد که از احساس غریبی لبریز است.
 
در شعر وحشی تا آنجا که ممکن بوده از واژه های دشوار و ترکیب های عربی پرهیز شده است و به جای آن واژه ها و ترکیب های معمول زمان بسیار به کار رفته است.
 
گفتار او سراسر لطف است و طراوت، آتش است و عطش و شور و شیرائی ،و سوختن رسم معمولی و عادی دنیای غزل اوست. شعرهای او مثل شعله و زبانه آتش است که همواره با چاشنی درد و رنج و فراق و غربت همراه است .البته از دردهای عارفانه ی او که بگذریم تا حدی ریشه این فضای غم انگیز دنیای شعر او را باید در رنج های مادی و زندگی روزانه او ،تنگدستی ها و گرفتاریهایش  جستجو کرد.او مثل همه عارفان دلسوخته ،دنیای خاکی را غربت آباد و خراب آباد دانسته و چنین قفس را سزای مرغ خوش الحانی چون خویش ندانسته است ،قفسی که همواره ار رنج فراق و درد هجران لبریز بوده است.
 
وحشی فردی مؤمن و مسلمان و شیفته اهل بیت بوده است و این نکته از قصیده های بلند و والایش  در منقبت امامان و بزرگان دینی پیداست.
 
ترکیب بندها و ترجیح بندهای او از شعرهای دل انگیز ادبیات فارسی است و ساقی نامه طولانی او در نوع خود کم نظیر و بی مانند است. ساقی نامه ای که بارها مورد استقبال شاعران پس از او قرار گرفته است.
 
 ترکیب بند شرح پریشانی او آن چنان زیباست که معمولاً کمتر شاعری است که تمام و یا قسمتی از آن را در حافظه نداشته باشد. این ترکیب بند از بهترین نمونه شعر سبک وقوع در ادب پارسی است و شاعر، تمام قدرت خود را در بیان دلباختگی و ماجراهای پریشانی خود به کاربرده است و ادیبان می گویند اگر از وحشی تنها همین ترکیب بند مانده بود به همین اندازه معروف و مشهور بود.
 
وحشی دو مثنوی به استقبال از خسرو و شیرین نظامی دارد یکی  «ناظر و منظور» و دیگری «فرهاد و شیرین».
 
مثنوی اولی در سال 966 به پایان رسید و 1569 بیت دارد و اما مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک فارسی است در زمان خود شاعر زبان زد خاص و عام گشت، اما متأسفانه وحشی بیش از 1070 بیتش را نسروده بود که اجل مهلتش نداد و پیمانه عمرش به سر آمد و باقی آن را وصال شیرازی شاعر مشهور سده سیزدهم هجری سرود و 1251 بیت بدان افزود و آن را به چاپ رساند. وبعدها شاعر دیگری به نام صابر 304 بیت دیگر به آن اضافه کرد و به زعم خود آن را به پایان برد. مثنوی دیگری از وحشی مانده است که باز به پیروی از نظامی است ،وآن«خلدبرین» است که بر وزن مخزن الاسرار می باشد و در نوع خود قابل تحسین است.
 
 مثنوی های کوتاه دیگری از وحشی برجاست که در مدح و هجو و نظایر آنهاست و اهمیت منظومه های مذکوررا ندارد.
 
آنچه ارزش سخن وحشی را بر ملا می کند به غیر از آتش درون و نازک خیالی ها، زبان بسیار ساده ی اوست که با صدق و اخلاص توأم است. به همین سبب در مکتب وقوع یکی از تواناترین شاعران عهد خود است؛ غزلهای او نمکین و شورانگیز است و مجموعاً طرز نویی در سخن انداخته است.
 
ادیب بزرگ اوحدی بلیانی معاصر وحشی در کتابش می نویسد: وی دارای روش تازه و ملاحت بی اندازه است؛ خود وحشی هم می گوید:
 
طرز نوی در سخن انداختم                              طرح سخن نوع دگر ساختم
 
ساخته ام من به تمنای خویش                           خانه ای اندر خور کالای خویش
 
هیچ کسم نیست به همسایگی                             تا زندم طعنه به بی مایگی
 
بررسی 397 غزل و 2366 بیت از وحشی بافقی و همچنین ترکیب بندهای زیبای او نشان می دهد که، بر خلاف بعضی معاصرانش با زبانی ساده و دلنشین شاهکارهایی جاودانه را به گنجینه ی ادب فارسی عرضه کرده است:.
 
 
 
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست                کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
 
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد               آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
 
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست                  اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
 
در حشر چو بینند بدانند که وحشی است                        آن را که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست
 
 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا