بالهایش را گشود تا درآسمان بهشتی که در آن زندگی می کند پر و بالی بزند گاهی اوج می گرفت تا از دورنمای حرم زیباترین تصاویر را با چشمان تیزبینش عکاسی کند. رها شدن برای فرود چه حال و هوایی داشت آنقدر فرود آمد تا توانست درست از مقابل چشمان چند نفر از زوار بگذرد و ناخواسته وارد شبستانهای نزدیک به روضه منوره بشود . چند سالی بود که ساکن حریم رضوی بود اما این نخستین بار بود که توانسته بود وارد حرم شود سراسیمه از هرجایی که راه ورود و خروج بود می گذشت مدتی چرخید و خستگی پرواز در ارتفاع پایین ناچار به نشستنش کرد و درست روی دوربینی که در چند متری ضریح نصب شده بود تا تمام وقت ضریح را فیلم بگیرد نشست منظری نیم رخ از ضریح ،زوار، کمی روی پاهایش جابجا شد تا توانست آرام بگیرد سرش را با التهاب به اطراف چرخاند و مردم را دید که چگونه در حال و هوای زیارت و عبادتند کمی سرش را پایین آورد و تازه متوجه شد چیزی که روی آن نشسته هر از گاهی با آرامی در زاویه 45 درجه می چرخد و دوباره در جای خود ثابت می شود. حس کنجکاویش باعث شد ببیند این دیگر چیست که چشم دارد و حرکت می کند اما اینگونه به دیوار چسبیده است نوکش را بر روی سطح دوربین زد و ناگهان صدایی شنید که می گوید بله کبوتر عزیز با من کاری داشتی ؟
کبوتر:توکیستی ؟
دوربین:من دوربین حرمم.
کبوتر:دوربین حرم دیگر چیست؟
دوربین:همین چیزی که روی آن نشسته ای و با خیال راحت به اطراف نگاه می کنی و از منظری زیبا تصویر حرم را با چشمانت می نگری.
کبوتر:خوب تو اینجا چه کار می کنی ؟
دوربین : کار من تصویر برداری لحظه لظه از ضریح امام ع است تا آن را به بهترین نحو ذخیره کنم و دوستانم برای همه مردم جهان منتشر کنند . چند وقتی هم هست که شبانه روز آنها که نمی توانند مشرف به حرم شوند از دریچه چشم من به حرم می نگرند و زائر می شوند.
کبوتر:آخر تو تصاویرت را کجا ذخیره می کنی ؟ اصلا وقتی همیشه اینجا هستی چطور می توانی از تصاویری که می گیری برای دیگران تعریف کنی؟
دوربین:من نیازی به تعریف تصاویر برای دیگران ندارم بلکه این دیگران هستند که از تصاویری که من می گیرم تعریف می کنند.
کبوتر: دیگران از تصاویر تو تعریف می کنند در حالی که تو برایشان تعریف نکرده ای؟ من که متوجه نمی شوم چطور چنین چیزی امکان دارد؟
دوربین:کبوتر عزیز تو چندین سال است که مجاور حرم هستی و با آب و دانه ای سرخوش. بیشتر با پرگشودند حسرت بر دل مردم و بچه هایی می گذاری که به هزار امید چند روزی را در بهشتی که تو ساکنی مقیم می شوند و آرزوی پرواز دارند و نمی توانند.
کبوتر: آخر آنها آدمند و نمی توانند پرواز کنند . مگر تو می توانی کسی را پرواز دهی . اصلا مگر خودت می توانی پرواز کنی؟
دوربین: دوست عزیز همیشه که پرواز با بال و پر نیست گاهی با دل و جان است
کبوتر: نمی خواهی بگویی که تو با دل و جان پرواز می کنی
دوربین: نه اما من دل و جان خیلی ها را با شفاف ترین و واقعی ترین تصاویر از حرم پرواز داده ام و می دهم شاید باور نکنی من با اینجا بودنم به خیلی ها رفتار یاد داده ام که در مقابل امام باید چگونه بود و اصلا امام کیست.
کبوتر:من که چیزی سر در نمی آورم برایم بیشتر تعریف می کنی؟
دوربین:ببین من از روز اولی که اینجا آمدم مدام چشم به حرم دارم و نهایت دور شدنم نگاه تا زاویه ای نزدیک آن هم اطراف حرم است من نیامده ام اینجا تصویر بگیرم و بروم و فقط خاطره ای خوش از این بهشت ببرم و با آن زندگی کنم من از آنچه تصویر می گیرم خودم تعریف نمی کنم که در آن کژی و قصوری حادث شود و مهمتر اینکه آنچه هست را آنگونه که هست با دریچه بودنم نه با کلامم به دیگران می نمایم و این رمز پرواز کسانی است که من را نمی بینند اما توسط من انچه هست را می بینند شاید بتوانم بگویم همجواری با امام با من چنین کرده چون امام هم همینگونه است دریچه ای باز به بی نهایت ، اوج،خدا
کبوتر: امام ! من که اینجا کسی را نمی بینم فقط شبکه های ضریح هست و قبر امام
دوربین: تو قبر می بینی و در آسمان آبی پرواز می کنی من صاحب قبر می بینم و در آسمان عرش پرواز می کنم چرا که صاحب این قبر صاحب عرش است، نشسته بر عرش.
کبوتر: عرش؟ صاحب عرش؟ نشسته بر عرش؟
دوربین: آری چشم سرت را ببند . چشم دلت را بگشا، بال روحت را در آسمان بی کران سرزمینهای دور پرواز ده سبک باش و پیوسته در اوج، در بند آب و دانه نباش در بند او باش تا آزاد باشی آزاد آزاد.
کبوتر: تو چگونه به این حقیقت رسیده ای ؟
دوربین: قرابت و همراهی. گفتم که من مدام چشم به امام دارم من هرچه دارم از امام دارم. فقط امام می بینم و می نمایم
کبوتر: وای بر من از عمر رفته وای برمن از غفلت نزیک بودن و ندیدن.
دوربین: نه تو هم می توانی از امروز فقط او را بیین نه دیگران را و به دوستانت بیاموز اینگونه پرواز کنند و پرواز دهند.
محمد علی قاسم زاده
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 22,دسامبر,2024