فرزند شهید مطهری بر این باور است که رئیسجمهور از مشایی دستور می‌گیرد و نمی‌تواند از فرامین او تمرد کند.

فرزند شهید مطهری بر این باور است که رئیسجمهور از مشایی دستور می‌گیرد و نمی‌تواند از فرامین او تمرد کند.
 علی مطهری گفت:90 درصد اصولگراها در سال 88 ادامه دولت احمدینژاد را به صلاح نمیدانستند، اما می‌گفتند که میل «آقا» به احمدی‌نژاد است و به بهانه میل «آقا» آن چیزی را که صلاح می‌دانستند انجام ندادند. او که در انتخابات ریاست جمهوری 88 طرحی برای حمایت اصولگراها از علیاکبر ولایتی را در دستور کار داشت و معتقد است که اگر احمدی‌نژاد افکارش را به طور روشن بیان می‌کرد، معلوم نیست که نتیجه انتخابات 84 و 88 همین چیزی بود که شد.

او که تفکرات مشایی را خطرناک میداند باز هم از رابطه مرید و مرادی رئیسجمهور با وی، ابراز نگرانی کرد و گفت: در انتخاب رئیسجمهور آینده باید  معلوم باشد که در پس پرده مرید کسی نیستند که مثلا دائم از او استخاره بخواهند و کشور را براساس آن اداره کنند.
 
مطهری فردای نشست تلویزیونی رئیسجمهور مهمان کافه خبر بود، از این رو اینکه اظهارات محمود احمدینژاد بر گوشههایی از این مصاحبه سایه بیفکند، طبیعی مینمود. اینکه او از «پاکترین» خواندن این دولت انتقاد کند و تلاش این دولت برای ابقا را مذموم بشمارد.
 
مشروح گفتوگو با این نماینده تهران را در ادامه بخوانید:
 
آسیب‌های انتخابات ریاست جمهوری 91 را چه چیزهایی می‌دانید؟

باید انتخابات آینده را آسیب‌شناسی کنیم و از انتخابات گذشته عبرت بگیریم. من چهار آسیب مهم به نظرم می‌رسد. یکی از آسیب‌های انتخابات‌های گذشته ریاست جمهوری که ممکن است در انتخابات آینده هم بروز کند این بوده که معمولا جنبه سلبی داشته‌اند یعنی هدف این بوده که مانع از رأی آوردن فرد خاصی بشوند و به این مطلب که کسی که رأی می‌آورد معیارهای لازم را دارد یا نه، توجه لازم نشده است. مثلا در سال 84 هدف این بود که آقای هاشمی رأی نیاورد و برخی نهادها دنبال کسی بودند که بتواند هاشمی را کنار بزند، لذا گفتند احمدی‌نژاد جسور است و می‌تواند هاشمی و اعوان و انصارش را کنار بزند. اما این که خود او معیارهای یک رئیس‌جمهور ایده‌آل را دارد یا نه، کمتر مورد توجه بود. این یک آسیب است. امروز نیز نباید فقط به این فکر باشیم که کسی بیاید و احمدی‌نژاد و اطرافیانش را کنار بزند. نباید غفلت گذشته تکرار شود.
 
آسیب دیگر در انتخابات 88 که مخصوصا در بین اصولگراها خیلی رایج بود، این بود که عده‌ای دنبال کشف نظر رهبری بودند! این هم یک انحراف و آسیب در انتخابات ریاست جمهوری است. رهبری صرفا تا مرحله اعلام‌نظر شورای نگهبان دخالت می‌کنند، بعد از آن به عهده مردم است. ما در گذشته شاهد بوده‌ایم که پس از رد صلاحیت نامزدی از سوی شورای نگهبان ایشان با حکم حکومتی صلاحیت آن نامزد را تأیید کرده و منجر به تغییر نظر شورای نگهبان شده‌اند. این کار هم حق قانونی و شرعی ایشان است چون رهبر ولایت ایدئولوژیک دارد و می‌داند چه کسی صلاحیت‌های اسلامی را برای ریاست جمهوری داراست. اما بعد از تأیید صلاحیت‌ها و اعلام نظر شورای نگهبان، این که دنبال کشف نظر رهبری باشیم، یک انحراف است و از نظر من نقطه آغاز فتنه است.
 
علی‌رغم اینکه ایشان صراحت دارند که نظرشان مشخص نیست، اما عده‌ای این طور جلوه می‌دهند که نظر رهبری آقای مثلا «الف» است! مردم متدین هم می‌گویند چون نظر رهبری این است، برای تأمین نظر ایشان به همین فرد رأی می‌دهیم و در مقابل، عده‌ای که رابطه خوبی با اصل ولایت فقیه ندارند تلاش می‌کنند که این گزینه رأی نیاورد و این آغاز فتنه است.

این اتفاق در انتخابات 88 افتاد. البته این آسیب بیشتر متوجه اصولگراهاست. من از چند ماه قبل از انتخابات 88 چون ادامه حضور آقای احمدی‌نژاد در مسند ریاست جمهوری را مفید نمی‌دانستم تلاش می‌کردم که روی فرد دیگری توافق شود. در دیدارهایی که با بسیاری از چهره‌های مؤثر اصولگرا داشتم، دریافتم که 90 درصد آنها با من هم عقیده هستند و طرح مرا می‌پسندند، اما می‌گفتند که میل «آقا» به احمدی‌نژاد است! من دعوایم با آنها این بود که اولا از کجا معلوم که چنین باشد، ثانیا به میل «آقا» چه کار دارید و چرا تلاش می‌کنید میل ایشان را کشف کنید؟ و ثالثا خود ایشان تصریح کرده‌اند که نظر من را کسی نمی‌داند.
 
به نظر من هرکس بعد از نظر شورای نگهبان از میل «آقا» سخن بگوید، به کشور و رهبر و انقلاب خیانت کرده است. اما اصولگراها به بهانه میل «آقا» آن چیزی را که صلاح می‌دانستند انجام ندادند. حتی سران اصلاح‌طلب هم می‌گفتند که اگر شما اصولگراها روی این فرد واقعا توافق کنید نه خاتمی می‌آید و نه موسوی.

آسیب سوم، معرفی ناقص کاندیداهاست. مثلا اگر آقای احمدی‌نژاد افکارش را آن طور که امروز برای ما روشن است در انتخابات 84 و 88 اعلام می‌کرد که مثلا چنین نگاهی به امور فرهنگی و امر به معروف و نهی از منکر دارد و معتقد به مکتب ایران است؛ قطعا چنین رأیی نمی‌آورد. نگاهی که او امروز به تحولات منطقه دارد و اصرار دارد که به جای بیداری اسلامی از بیداری انسانی استفاده کند ریشه در همان مکتب ایران دارد که می‌گوید چون از اسلام برداشتهای مختلفی می‌شود، مثل برداشت طالبان و القاعده، ما نباید از اسلام بگوییم بلکه باید از ایران بگوییم و حداکثر از برداشت ایرانی از اسلام بگوییم و اسلام هم مساوی با انسانیت است، چیزی شبیه «دین انسانیت» آگوست کنت، و باید از توحید و عدالت و آزادی و عشق به انسانها سخن بگوییم نه از اسلام، تا دنیا بپذیرد.
 
اگر آقای احمدی‌نژاد افکارش را به طور روشن بیان می‌کرد، معلوم نیست که نتیجه انتخابات همین چیزی بود که شد.

آسیب چهارم این است که یک کاندیدای ریاست جمهوری وابستگی فکری و قلبی به یک فرد داشته باشد و مرشدی در پس پرده باشد، چنانکه آقای احمدی‌نژاد ارادت ویژه‌ای به آقای مشایی دارد و از او دستور می‌گیرد و نمی‌تواند از فرامین او تمرد کند و رابطه مرید و مرادی بین آنهاست. باز اگر مردم این حقیقت را می‌دانستند، شاید چنین رأیی نمی‌دادند.
 
از این رو لازم است از یک طرف افکار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نامزدها کاملا آشکار باشد و از طرف دیگر معلوم باشد که در پس پرده مرید کسی نیستند که مثلا دائم از او استخاره بخواهند و کشور را براساس آن اداره کنند. این شوخی و طنز نیست و یک آفت برای رئیس جمهور است. باید از تجربه گذشته استفاده شود.

آخرین نکته درباره آسیبهای انتخابات ریاست جمهوری این است که به جای اینکه دائم بگوییم چه کسانی می‌آیند، بگوییم که مردم مایلند چه کسانی بیایند و بیشتر به نقش مردم اهمیت دهیم. کاندیداتوری ریاست جمهوری دو شرط دارد، یکی این که شخص واقعا خودش را اصلح بداند و معتقد باشد که بهتر از خودش سراغ ندارد و دوم این که احساس کند که اکثر مردم مایلند که او بیاید، نه اینکه هرکسی بگوید من احساس تکلیف کردم و آمدم!
 
انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، نخستین انتخابات از این نوع پس از انتخابات پرحاشیه ریاست جمهوری 88 است. قبل و بعد از آن انتخابات، مسائل مختلفی مطرح شد که ابهاماتی را در فضای عمومی جامعه آفرید. به نظر شما در حال حاضر فضای عمومی جامعه چقدر آماده برگزاری یک انتخابات ریاست جمهوری دیگر است؟
 
بعد از انتخابات ریاست جمهوری گذشته یک نوع عدم اعتماد در بخشی از جامعه ما به وجود آمد که قابل انکار نیست. تعداد قابل توجهی از مردم به ویژه در تهران فکر می‌کردند در انتخابات تقلب شده است. اینکه نوع رفتار آنها درست بود یا نه، مطلب دیگری است. از نظر من دعوت به حضور مردم در خیابان‌ها، امر نادرستی بود و باید سرنوشت انتخابات به عهده قانون گذاشته می‌شد و منتظر نظر شورای نگهبان و مانع از ایجاد آشوب و بلوا می‌شدند. به هرحال نوعی عدم اعتماد در فضای عمومی جامعه به وجود آمد که ریشه در رفتار کاندیداها مثل نحوه مناظره‌ها و ادعای تقلب و همچنین نحوه اعلام نتیجه انتخابات داشت. نوع برخورد با معترضین انتخابات هم درست نبود و باعث تقویت شبهه تقلب شد. رفتار سختگیرانه‌ای در پیش گرفته شد به طوری که هنوز عده‌ای در زندان هستند و من این منطق را که آنها حتما باید توبه و درخواست عفو کنند تا آزاد شوند، منطق درستی نمی‌دانم.
البته در حال حاضر این عدم اعتماد در بین بخش بزرگی از آن قشر معترض از بین رفته و قانع شده‌اند ولی بخشی از آنها همچنان قانع نشده و باید به اعتمادسازی پرداخت.
 
اما بسیاری شرط حضور دوباره اصلاح‌طلبان در عرصه رقابت‌های انتخاباتی را همین توبه و درخواست عفو می‌دانند. با این وجود اصلا فضایی برای حضور انتخاباتی دوباره این طیف متصور است؟

این که گفته می‌شود «اصلاح‌طلبان باید توبه کنند تا در انتخابات شرکت کنند» نمی‌توان گفت که حرف نظام است بلکه حرف بخشی از اصولگرایان است. این در حالی است که خود آنها هم به دلیل برخورد نادرست با معترضین باید توبه کنند. فکر می‌کنم که سیاست نظام، شرکت حداکثری مردم و گروه‌های سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری آتی است.
 
به نظر شما امیدی به تأیید صلاحیت نامزدهای اصلاح‌طلب هست؟

این بستگی به عملکرد شورای نگهبان دارد. اما دلیلی وجود ندارد که نامزدهایی از اصلاح‌طلبان که جرمی مرتکب نشده‌اند، صرفاً به خاطر عقیده، از شرکت در انتخابات محروم شوند. البته شورای نگهبان اصلاح‌طلبانی را که بخواهند تغییری در ساختار نظام بدهند تأیید صلاحیت نمی‌کند.
 
چندی پیش از لزوم نامزد شدن چهره‌های فراجناحی و حمایت از نامزدی آنها در انتخابات ریاست جمهوری آتی سخن گفتید. با توجه به آغاز گمانه‌زنی‌ها از احتمال نامزدی برخی افراد، اصلا یک نامزد فراجناحی وجود خارجی دارد؟ نامزدی که بتواند هردو طیف سیاسی را در کابینه‌اش پوشش دهد؟ شاید چنین تجربه‌ای را تنها در دولت اول آقای هاشمی داشتیم که حتی در دولت دوم ایشان هم تکرار نشد. فکر می‌کنید پس از 20 سال از آن زمان، امکان نامزدی چنین چهره و چنین کابینه‌ای وجود دارد؟
 
به طور نسبی افرادی که فرا جناحی باشند وجود دارند. البته اینکه بگوییم یک فرد ایده‌آل وجود دارد، قابل بررسی است. به طور نسبی بین اصولگراها و اصلاح‌طلبان افرادی داریم که تعصب جناحی و گروهی ندارند و قائل به دیواری بین اصلاح‌طلب و اصولگرا نیستند و اصالتی برای این دسته‌بندی‌ها قائل نیستند و معتقد به بکارگیری نیروهای شایسته از هردو طرف هستند. چنین افرادی باید سکان ریاست جمهوری را به دست بگیرند.
 
آقای زیباکلام هم مدتی است از تشکیل دولت آشتی ملی و از لزوم انتخاب رئیس‌جمهوری با این ویژگی‌ها سخن می‌گویند. چه تشابه یا تفاوتی بین نظریه شما و ایشان هست؟

من نظر ایشان را دقیق نخواندم که ببینم چه بوده ولی ظاهرا محتوا یکی است اما تعبیر «آشتی ملی» را نمی‌پسندم. چون در جایی بحث آشتی ملی مطرح می‌شود که تفرقه و نقار اساسی در کشور به وجود آمده باشد. در حالی که وضعیت الان کشور ما این گونه نیست و ما جنگ داخلی نداشتیم که آشتی ملی لازم داشته باشیم!
 
قبل از انتخابات مجلس نهم از نفوذ جریانی با عنوان «جریان انحرافی» در انتخابات پارلمان ابراز نگرانی می‌شد. نگرانی‌ها در آن زمان پررنگ بود اما هم‌اکنون در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم خبری از آن نیست. این به منزله آن است که چنین جریانی برای انتخابات ریاست جمهوری برنامه‌ای ندارد؟ یکی از کاربران ما هم از شما پرسیده‌اند که این جریان نهایتا چند کرسی را در مجلس نهم از آن خود کرده است؟
 
درباره اینکه آیا افرادی از این جریان به مجلس نهم راه یافته‌اند، اطلاعات کافی ندارم. هنوز همه نمایندگان مجلس را به طور کامل نمی‌شناسم. البته این مطلب را که واقعا جریانی به نام جریان انحرافی به شکل یک گروه و حزب سیاسی وجود داشته باشد خیلی قبول ندارم. من انحراف را در افکار آقای مشائی می‌دانم و خطر را ناشی از ارادت و التزام آقای احمدی‌نژاد به عنوان رئیس جمهور به افکار مشائی می‌دانم. البته افرادی مثل آقای جوانفکر و آقای شریف‌زاده هم تحت تأثیر این دو نفر از این افکار دفاع می‌کنند.
 
در مصاحبه تلویزیونی اخیر رئیس جمهور هم برخی از این افکار بر زبان آقای رئیس جمهور جاری شد. اما جمله آخر ایشان که «چه کسی گفته سال آخر دولت است» نشان می‌دهد که برای انتخابات آینده برنامه دارند. به نظرم چنین رویکردی مخل انجام وظایف دولت است که باید مشغول کار خودش باشد و کارهای عمرانی و جاری کشور را انجام دهد. اینکه دولت بخواهد در فکر انتخابات ریاست جمهوری آینده باشد، به کارش لطمه می‌زند.
 
به نظرتان اگر دولت بخواهد برای ادامه برنامه‌هایش نامزدی نزدیک به خود را برای انتخابات بعدی معرفی کند، از چهره‌های حاشیه‌سازی چون مشایی، بقایی و رحیمی استفاده خواهد کرد یا اینکه کسانی چون نیکزاد، وزیر مسکن را نامزد می‌کند؟

بهتر است این سؤال را از خودشان بپرسید. البته فکر نمی‌کنم معرفی نامزد از سوی آنها لزوما با عنوان «نامزد مورد حمایت دولت» باشد بلکه با اسامی دیگر وارد می‌شوند.
 
برنامه اصولگراها برای انتخابات ریاست جمهوری چه خواهد بود؟ آیا باز هم با این تصور که حریف قدری در عرصه رقابت نیست با چند کاندیدا وارد عرصه خواهند شد یا اینکه با اجماع بر نامزدی واحد، شانس پیروزی‌اش را افزایش خواهند داد؟
 
به طور کلی اصولگراها رقیب سرسختی در انتخابات آینده ندارند، برای اینکه رقبای اصلاح‌طلب آنها اگر از افراد تندرو باشند که رد صلاحیت می‌شوند و اگر از اصلاح‌طلبان معتدل باشند که تفاوت چندانی با اصولگراهای معتدل ندارند. از این رو خطری آنها را تهدید نمی‌کند که بخواهند نامزد واحد داشته باشند. مگر این که کاندیدای دولت را رقیب اصلی آنها بدانیم. در این صورت باید متفرق نباشند.
 
در انتخابات مجلس چون رقیب سرسختی در میان نبود، به نظر من نیازی به تأسیس سازوکار 8+7 نبود و هر گروهی می‌توانست نامزد معرفی کند تا دست مردم برای انتخابات باز باشد. عملا هم تقریبا همین طور شد. اساسا رقابتی بین اصولگراها و اصلاح‌طلبان نیست که اصولگراها بخواهند با نامزد واحد وارد عرصه شوند. عرض کردم، اگر رقابتی باشد، میان نامزدهای اصولگرا و نامزد دولت است و قاعدتا نامزدهای اصلاح‌طلب هم که تأیید صلاحیت می‌شوند کبریت بی‌خطر هستند و در ردیف اصولگراهای معتدل‌اند.
 
خبر آنلاین نظرسنجی‌ای را منتشر کرده و از کاربران پرسیده است که چه چهره‌ای برای ریاست جمهوری بعد مناسب‌تر است. یک چهره پرسابقه مثل هاشمی رفسنجانی و ناطق، یا یک دیپلمات مثل ولایتی، صالحی، متکی و خرازی، یا یک چهره اجرایی مثل نیکزاد و یا یک چهره رادیکال از اصولگرایان یا اصلاح‌طلبان. شما اگر قرار بود در این نظرسنجی شرکت کنید، کدام گزینه را انتخاب می‌کردید؟
 
اجازه بدهید من راجع به افراد اظهارنظر نکنم. من معیارهای یک رئیس‌جمهور ایده‌آل را عرض می‌کنم، تشخیص مصداق آن با شما و مردم.
بخشی از آن را قبلا گفتم که رئیس جمهور آینده باید فراجناحی باشد. یکی از مشخصات رئیس جمهور خصوصا در شرایط فعلی کشور ما همین فرا جناحی بودن است. مشخصه دوم این است که شخصیت ریاست جمهوری را داشته باشد و در حد ریاست جمهوری باشد. معتقد به استفاده از همه نیروهای شایسته باشد، نه اینکه فقط به افراد اطراف خودش بپردازد. باید به حقوق مردم اهمیت بدهد و دفاع از حقوق مردم را در مقابل دفاع از نظام و ولایت قرار ندهد و فکر نکند که اگر مثلا از حقوق معترضان انتخابات گذشته دفاع کند، به منزله ایستادن در مقابل نظام و ولایت فقیه است.
 
البته چند ماهی است که آقای احمدی‌نژاد در این زمینه خوب عمل کرده است. کما اینکه در مصاحبه تلویزیونی‌اش هم گفت که به بهانه حفظ امنیت نمی‌توان آزادی مردم را محدود کرد. ولی این حرف‌ها دیر گفته شد. ای کاش آقای احمدی‌نژاد یکی دو سال پیش که محدودیت‌هایی برای مطبوعات ایجاد شد و با معترضین انتخابات برخورد شدیدی شد اعتراض می‌کرد و اعتراضش منحصر به زمانی نمی‌شد که آقای جوانفکر تحت فشار قرار گرفت! اگر این طور بود و رئیس جمهور زودتر اعتراض می‌کرد، حرف او قابل باورتر بود. به هرحال ایشان چند ماهی است که نسبت به دفاع از حقوق مردم حساسیت نشان می‌دهد که امر مبارکی است.
 
مشخصه دیگر کاندیدای ایده‌آل این است که برداشت درستی از اصل ولایت‌فقیه داشته باشد تا باری بر دوش ولی‌فقیه نباشد بلکه باری از دوش ولی‌فقیه بردارد و خودش را سپر ولایت‌فقیه کند نه ولایت‌فقیه را سپر خودش و دولت. کاندیدای ایده‌آل باید درباره آزادی بیان نگاه درستی داشته باشد، نسبت به استقلال فرهنگی حساس باشد و در مقابل فرهنگ غربی خودباختگی نداشته باشد و نسبت به اجرای احکام اسلام جدی باشد. اگر کسی باشد که این مشخصات در او جمع باشد، به نظر من کاندیدای ایده‌آل خواهد بود.
حالا ببینید کدام یک از آن گزینه‌های نظرسنجی شما به این معیارها نزدیکتر است.
 
در سخنانتان گفتید که کاندیدای ایده‌آل ریاست جمهوری باید برداشت درستی از ولایت فقیه داشته باشد، آیا این امر درباره آقای احمدی‌نژاد صدق می‌کند؟
 
اتفاقا من رفتار آقای احمدی‌نژاد را از این نظر می‌پسندم. او غیر از کاری که در 11 روز خانه‌نشینی انجام داد، رابطه‌اش را با ولایت‌فقیه خوب تنظیم کرده و در هر مسئله‌ای پای ایشان را به میان نمی‌کشد. اینکه او گاهی بر نظریات خودش پافشاری کرده است، کار غلطی نبوده و به نظرم برآمده از یک برداشت درست از ولایت‌فقیه بوده است ولی او باید تابع حکم حکومتی باشد هرچند آن را قبول نداشته و قانع نشده باشد.
آقای احمدی‌نژاد در بحث معاونت اول مشایی هم یک هفته مقاومت کرد که من این کارش را نپسندیدم، اما اینکه آدم مستقلی است و باری بر دوش ولی‌فقیه نیست و در مواردی بر نظریات خود پافشاری می‌کند و حتی برای قانع کردن رهبری تلاش می‌کند، اصل این کار امر بجا و پسندیده‌ای است و زیبنده یک رئیس جمهور است.
 
البته به نظر میرسد که آقای احمدی‌نژاد تنها در برابر ولی‌فقیه احساس استقلال نمی‌کند، در برابر قانون هم چنین احساسی دارد. کما اینکه صراحتا می‌گوند که قانونی را که لازم ندانند، اجرا نمی‌کند.

این موضوع به برداشت نادرست او از اصل 113 قانون اساسی برمی‌گردد که رئیس جمهور را مسئول اجرای قانون اساسی می‌داند. گرچه به روحیات شخصی آقای احمدی‌نژاد هم مربوط می‌شود. اینکه او بگوید فقط قانونی را که مطابق با قانون اساسی می‌داند ابلاغ و اجرا می‌کند یعنی قانون‌گریزی و دیکتاتوری. تشخیص انطباق مصوبات مجلس با قانون اساسی صرفا به عهده شورای نگهبان است و رئیس جمهور حداکثر می‌تواند تذکر دهد. مشکل اساسی ما در دوره ریاست جمهوری ایشان هم همین است. کما اینکه او بارها گفته است که قانون دو میلیارد دلار تسهیلات ارزی مترو را اجرا نمی‌کند، هنوز هم این قانون را اجرا نکرده است. یا قانون عفاف و حجاب را نیز چون نمی‌پسندد، اجرا نمی‌کند و در مجلس گفت این قدر گیر ندهید، بگذارید مردم خوش باشند! این نوع رفتار با قانون، چیزی جز استبداد و دیکتاتوری نیست.
 
رئیس جمهور از طرف مردم انتخاب شده که قانون را اجرا کند، نه اینکه آنچه را که خود تشخیص می‌دهد عمل کند. حتی اگر صد درصد مردم هم به او رأی داده باشند، او باز مجری سیاست‌های نظام و قانون است و نمی‌تواند نظر شخصی خودش را اجرا کند.
 
آقای احمدی‌نژاد در حضور تلویزیونی اخیر خودشان را نماینده کل ملت خوانده‌اند. این حرف در تعارض با قانون اساسی نیست؟ مگر نه اینکه نمایندگان مجلس نیز پس از تحلیف و تصویب اعتبارنامه‌شان، نماینده کل ملت هستند؟

بله، در قانون اساسی تصریح شده است که همه نماینده‌های مجلس علاوه بر این که نماینده حوزه انتخابیه خودشان هستند، نماینده کل ملت هستند. به فرض که حرف رئیس جمهور را قبول کنیم که فقط او نماینده کل ملت است، او نماینده ملت است تا قانون را اجرا کند، نه نظرات شخصی خودش را.
 
اینکه رئیس جمهور گفتند «امسال سال پایان دولت نیست» از نظر شما چه مفهومی داشت؟ یادآور برخی تلاش‌ها در پایان دولت دوم آقای هاشمی رفسنجانی برای مادام‌العمر شدن دوره ریاست جمهوری نبود؟

به طور طبیعی هر دولتی دوست دارد که مسیر خودش ادامه یابد، طرح‌هایی که داشته به اتمام برسد و کسی روی کار بیاید که هم‌جهت با خودش باشد و اختیار دولت از دستش خارج نشود. شاید شیرینی حکمرانی هم عامل دوم است و دل‌کندن از این منصب‌ها کار آسانی نیست. عامل سوم هم می‌تواند این باشد که معمولا دولت جدید خرابکاریها و تخلفات دولت قبلی را برملا می‌کند و اینها نمی‌خواهند چنین اتفاقی بیفتد. به هرحال از این جمله ایشان این‌گونه فهمیده می‌شد که دولت برای ادامه یافتن مسیر خودش و تصاحب کرسی ریاست جمهوری برنامه دارد.
 
ایشان در آن مصاحبه بار دیگر دولت خودشان را «پاکترین دولت» خواندند. تاکنون انتقاداتی نسبت به این بخش از سخنان ایشان مطرح شده است، نظر شما چیست؟
 
اتفاقا وقتی که روی «ترین» بودن تأکید می‌شود شک انسان بیشتر می‌شود. این که خودمان بگوییم «پاکترین» و «عادلترین» هستیم انسان را به شک می‌اندازد. دیگران باید بگویند که دولت پاکترین هست یا نه، نه خود رئیس جمهور. دولت باید در مواردی مثل اختلاس سه هزار میلیاردی پاسخگو باشد. بدون شک این اختلاس با توصیه‌های مقامات دولتی همراه بوده اگرچه ممکن است مدرکی برجای نمانده باشد. بنده از یکی از مقامات قضایی که نقش مستقیم در دادگاه اختلاس داشت شنیدم که دولت 12 هزار هکتار از جنگل‌های شمال را به گروه آریا واگذار کرده بود. اگر بخواهیم با حسن‌نیت نگاه کنیم، دولتمردان به شوق اشتغالزایی دچار این خطاها شده‌اند. من از آن مقام قضایی سؤال کردم که آیا آقای مثلا «ب» در این توصیه‌ها نقشی داشته، ایشان گفتند این موضوع برای من ثابت شده است ولی به صلاح کشور نیست که اعلام شود.

من نمی‌گویم که این دولت اهل اختلاس است، اما می‌توانم بگویم که این دولت یکی از بی‌انضباط‌ترین دولت‌ها در امور مالی بوده است.
 
کمتر از یک سال دیگر تا پایان دولت دوم آقای احمدی‌نژاد باقی مانده است. مهمترین نقاط ضعف و قوت دولت‌های ایشان را چه می‌دانید؟
بهتر است از محسنات شروع کنیم. نوع ایستادگی این دولت در مقابل غرب قابل تحسین است و اعتماد به نفس او در مسئله انرژی هسته‌ای و همین طور پیشرفت علمی که در این دوره اتفاق افتاد. البته همه اینها با تشویق و ترغیب و حمایت‌های رهبری بوده. رسیدگی به نقاط دور افتاده و ارتباط نزدیک بین مقامات دولتی و توده‌ مردم که در دولت‌های قبل به این شدت نبود نیز قابل تحسین است. به نظرم صلابت انقلاب که در دوره اصلاحات تا حدودی آسیب دیده بود و گاهی کرنش در مقابل قدرت‌های بزرگ صورت می‌گرفت و از دموکراسی غربی تمجید می‌شد، ترمیم شد.
 
اما نقاط ضعفی هم در این دولت بوده است. یکی اینکه این دولت نتوانسته ارتباط خوبی با نخبگان جامعه برقرار کند. واقعا شایسته‌سالاری بر این دولت حاکم نبود و انضباط مالی در این دولت کمتر بود. بحث مکتب ایران در این دولت مطرح شد که فکر خطرناکی است و به طور کلی نوع نگاه به امور فرهنگی از جمله مسئله امر به معروف و نهی از منکر از نقاط ضعف این دولت است. این که گفته می‌شود این دولت ارزشهای انقلاب را زنده کرد، تعبیر درست‌تر این است که بخشی از ارزشهای انقلاب را زنده کرد و بخشی را میراند.
 
به عنوان یک عضو کمیسیون فرهنگی مجلس که بر عملکرد صدا و سیما نظارت دارید، نظرتان راجع به پوشش اخبار اجلاس جنبش عدم تعهد از سوی رسانه ملی چیست؟ به ویژه آن ترجمه حاشیه‌ساز سخنان مرسی.
 
البته مجلس نظارتی بر صدا و سیما ندارد چون آنها می‌گویند ما زیر نظر رهبری هستیم و از طرفی رهبری هم فرموده‌اند که من فقط رئیس سازمان را تعیین می‌کنم و این طور نیست که اداره سازمان زیر نظر من باشد آنچنان که نیروهای مسلح هست. و این مشکل یعنی عدم نظارت مؤثر بر سازمان صدا و سیما باید حل شود و ما تلاش می‌کنیم در قانون جدید حل شود.
 
اما عملکرد صدا و سیما در اجلاس عدم تعهد در مجموع خوب بود و تلاش خیلی خوبی کردند. ولی یک نقطه تاریک در این رفتار وجود داشت و آن همان ترجمه سخنان مرسی درباره سوریه بود که هم تحریف شد و هم سانسور. آن طور که من اطلاع‌ دارم برنامه‌ریزی قبلی برای چنین کاری نبوده و تصمیم شخصی مترجم بوده است. اما چرا مترجم باید چنین کاری بکند؟ جوابش این است که یا به این دلیل است که این مترجم قبلا چنین کارهایی کرده و تشویق شده، و یا به دلیل فضای امنیتی که بر رسانه‌ها حاکم کرده‌ایم و دائم گفته‌ایم حرف‌های مخالف نظام منعکس نشود و خطوط قرمز را زیاد کرده‌ایم، مترجم فکر کرده باید نظر نظام را بگوید نه نظر گوینده را! یعنی مترجم آمده به نظام خدمت کند اما چنین شیرین‌کاری کرده است.

من ترجمه سخنان مرسی را به طور مستقیم از سیما گوش می‌دادم و وقتی موضعش درباره سوریه را شنیدم، تعجب کردم که چطور او همان نظرات ما را دارد؟ بعد متوجه شدم که مترجم تحریف و سانسور کرده و هیئت سوری هم از جلسه خارج شده است. این کار زشت، فریب دادن مردم است و به نظرم صدا و سیما، هم باید از مردم عذرخواهی کند و هم آن مترجم را توبیخ جدی کند.
 
بان‌کی مون هم در سخنرانی‌اش در دانشکده وزارت امور خارجه راجع به حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی و محیط زیست و غیره سخن گفت ولی این حرفها در رسانه‌ها منعکس نشد. این، کار درستی نیست و ناشی از فضای امنیتی حاکم بر رسانه‌هاست که خبرنگار ناخودآگاه دچار خودسانسوری شده و تصور می‌کند که اگر این حرفها را درست منعکس کند، تنبیه می‌شود. این کار اشتباه است و باید اصلاح شود.

به نظرم در مجموع، فضای حاکم بر رسانه‌ها فضای خوبی نیست و بسیاری از محدودیت‌ها ضرورتی ندارد. مثل اینکه اگر یک رسانه عکس آقای خاتمی را بزند، توبیخ و توقیف می‌شود! این کارها ضروری نیست. یک وقت نظام در خطر است، این گونه سخت‌گیری‌ها توجیه دارد، اما حالا ضروری نیست.

نمی‌توان روزنامه مصنوعی ایجاد کرد که مثلا کسی از گرانی نگوید. انعکاس این اخبار در حد لازم، به مردم آرامش می‌دهد و یک سوپاپ اطمینان است. البته این محدودیتها کمتر ناشی از هیئت نظارت بر مطبوعات است.
 
بخشی از سخنان رئیس جمهور نیز به تأکید پیاپی ایشان بر استفاده از واژه «بیداری انسانی» باز می‌گردد. این در حالی است که تحولات منطقه در ادبیات مقام معظم رهبری «بیداری اسلامی» خوانده می‌شود. این تفاوت در ادبیات دیپلماتیک چه مفهومی دارد؟
 
این که رئیس جمهور در نطق تلویزیونی اخیر خود از بیداری انسانی یا بیداری عمومی و بیداری جهانی صحبت کردند و از به کار بردن تعبیر «بیداری اسلامی» ابا دارند، همان طور که اشاره کردم ریشه در تز مکتب ایران دارد. ایشان در نطق‌های مختلفش روی چهار رکن توحید، عدالت، آزادی و عشق به انسان‌ها تأکید دارد و معتقد است باید اینها به جای اسلام تبلیغ شود. به زعم وی با تبلیغ این چهار رکن، خود به خود اسلام هم تبلیغ شده است چون اینها امور فطری و مشترک بین همه انسانهاست. شبیه نظریه کسانی است که می‌گویند مشترکات میان ادیان را بگیریم و از آن دین مشترک بسازیم و تأکیدشان بیشتر روی انسانیت و امور فطری است. آقای احمدی‌نژاد هم در مصاحبه اخیر گفتند اگر کسی در آمریکا هم بگوید عدالت و آزادی می‌خواهم، اسمش بیداری اسلامی است! در حالی که اینگونه نیست و آزادی و عدالت مورد نظر آنها با آنچه که مورد نظر اسلام است متفاوت است
.
یا اینکه می‌گوید «چرا مسلمانان با مسیحیان دعوا داشته باشند؟!» ما نمی‌گوییم که یک مسلمان با یک مسیحی دعوا داشته باشد اما رابطه مسلمان با مسلمان با رابطه مسلمان با مسیحی یا یهودی متفاوت است. جامعه اسلامی یک پیکر است و جامعه غیر اسلامی پیکر دیگر. اصل تولّی و تبرّی که در اسلام مطرح است همین را می‌گوید و اسلام داعیه جهانی دارد و می‌خواهد همه بشریت را به این آخرین پیام الهی دعوت کند. ادیان مسیحیت و یهودیت فعلی را تحریف شده می‌داند و اگر تحریف هم نشده بودند ناقص می‌داند و تنها اسلام را دین کامل الهی می‌داند. پس نمی‌توان گفت تبلیغ توحید و عدالت و آزادی و عشق به انسانها یعنی اسلام، و مسیحیت هم همین را می‌گوید، پس همه یکی هستیم. در این صورت احکام اسلام تعطیل می‌شود. علت کم‌توجهی آقای مشایی و آقای احمدی‌نژاد به احکامی از اسلام مانند حجاب، همین تفکر است. به علاوه، عشق به انسانها به طور مطلق، امر پسندیده‌ای نیست. ما باید به انسان به علاوه ایمان عشق بورزیم، البته دلسوز سایر انسانها نیز هستیم.
 
به قول ملاصدرا به تعداد افراد انسان انواع انسان داریم. یکی در باطن و به حسب خصلتهای روحی خود ممکن است گرگ یا موش باشد و یکی انسان. مرز میان انسان مؤمن و غیرمؤمن وجود دارد. از این رو نمی‌توان مطابق نظر رئیس جمهور گفت که به همه انسانها باید عشق ورزید، بلکه تنها به انسانهایی که واقعا انسان هستند باید عشق ورزید. نمی‌توان گفت ما به امام خمینی و صدام هردو عشق می‌ورزیم چون هردو به حسب ظاهر انسان‌اند.
 
من به آقای رئیس جمهور توصیه می‌کنم کتاب‌های «انسان کامل» و «ولاءها و ولایتها»ی شهید مطهری را مطالعه کنند تا این نگاه غلط ایشان اصلاح شود. به نظر من این حرفها ناشی از تفکر آقای مشایی است. نوعی فرار از احکام اسلام است. نوع خاص نگاه اینها به امر به معروف و نهی از منکر هم ناشی از همین بینش است. اینکه یک مقام مسئول در کشور، آن هم در جایگاه ریاست جمهوری چنین حرفی بزند، یک انحراف و بسیار خطرناک و به معنی تلاش برای تغییر مسیر انقلاب اسلامی است.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا